ريشه هاي فكري تسخير لانه جاسوسي

ريشه هاي فكري تسخير لانه جاسوسي

علی زحمتکش، دانشجوی ورودی سال ۵۲ دانشگاه شریف و فارغ التحصیل سال ۶۴ از همان دانشگاه است. او بی شک یکی از نام هایی است که در جریان تسخیر سفارت آمریکا، به کرات شنیده شده و به جرات می توان گفت یکی از موثرین و بالطبع از مطلعین از ماوقع جریانات است. او که زمانی جزو دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بوده، پس از فراغت از جنگ تحمیلی به شرکت توسعه منابع آب و نیروی ایران می رود و تا ۱۳۸۴ که سال بازنشستگی اش به حساب می آید، در همانجا به فعالیت خود ادامه می دهد.
آنچه در زیر می آید متن نسبتا کامل گفت وگویی یک ساعته با علی زحمتکش است؛ گفت وگویی تقریبا صریح البته تنها در مقام یک دانشجوی پیرو خط امام.
*همانطور که می دانید تسخیر لانه جاسوسی به عنوان نقطه عطفی در تاریخ انقلاب ایران بود و جریانی را کاملا از ساخت قدرت خارج کرد و تبعاتی را نيز به همراه داشت. امروز و پس از گذشت ۲۸ سال از تسخير سفارت آمریکا برخی از کسانی که در آن ماجرا حضور داشتند اظهار می کنند که برنامه خاص و از پیش تعیین شده ای برای گرفتن و ماندن در آنجا نداشته اند و صرفا می خواستند به این شیوه اعتراض خود را به پذیرش شاه در آمریکا نشان بدهند و به نوعی بعدها این سير اتفاقات بوده که خودش را به آنها تحمیل نموده و در این مسیر حرکت نیز اتفاقاتی شکل گرفته که اساسا از ابتدا پیش بینی نشده بودند. به نظر شما این روایت از جریان تسخیر سفارت تا چه میزان منطبق با واقعیت است؟
- ابتدا باید متذکر شوم که من تلاش می کنم تا آنجا که به یاد دارم واقعیت های دوران قبل از تسخیر لانه جاسوسی و روزهای اول این حرکت بزرگ و مردمی را به تصویر بکشم. واقعیت این است که برنامه ای که دانشجویان مسلمان پیرو خط امام یا اتحادیه انجمن های اسلامی دانشگاه های کشور در آن زمان ریخته بودند، یک برنامه کوتاه مدت بود؛ یک حرکت اعتراضی کوتاه مدت که بعدها به دلیل مجموعه وقایعی که اتفاق افتاد طولانی شد، به گونه ای که یک حرکت اعتراضی دانشجویی تبدیل به یک جنبش بزرگ مردمی شد و حضرت امام آن را انقلاب دوم و انقلابی بزرگتر از انقلاب اول نامیدند. یعنی قصد قبلی براي اینکه درون سفارت کسی را گروگان بگیریم و آنجا بمانیم و ماجرا اینچنین طولانی گردد، وجود نداشت . قصد این بود که ما آنجا برویم و این آقایان آمریکایی که تعدادی غیرنظامی و تعدادی نظامی بودند را در یک گوشه ای نگه داریم و بعد خودمان تحصن کنیم و صدای حرکت اعتراضی خودمان را به گوش مردم مان و دولتمردان آمریکابرسانیم؛ تنها در همین حد پیش بینی شده بود، آن زمان قرار نبود این قدر طولانی شود. حرکت، اعتراض به حضور شاه بود که واقعا هم به آن اعتراض داشتیم. در واقع ما حمایت مقطعی آمریکا از شاه را سمبلی از حمایت دراز مدت آمریکا از حکومت استبدادی شاه تلقی می کردیم.
*در چند بیانیه ابتدایی که از سفارت بیرون می آید امضا به عنوان است. در حالی که بعدا عنوان شما به تغییر می کند. چرا چنین تغییراتی بروز می دهد؟   
- واقعیت این است که جزئیات تا این حد در خاطرم باقی نمانده است.
*علت اینکه این مساله را مطرح کردم این بود که می خواستم وارد این سوال شوم که طول و عرض این خط امامی که شما از آن در نامگذاری روی خود استفاده می کردید، چه قدر بود؟ انعطاف پذیری آن؟ ضخامت آن؟ پهنا و مساحت آن؟
- من به جرات می توانم مدعی شوم که قشر دانشجو خالص ترین حمایت ها را از امام در یکی دو سال قبل از انقلاب و اوایل انقلاب و بعد از انقلاب داشتند؛ یعنی قشر دانشجو یکسری دیدگاه ها و نظریاتی داشتند که با حضور امام آنها را با نظریات امام تطبیق دادند و خالصانه در کنار حضرت امام قرار گرفتند و کاملاخود را با روش هایی که امام برای به وجود آوردن حاکمیت اسلام پیش می گرفت هماهنگ کردند . نمونه بارز آن نیز تشکیل نهادهایی است که بعدا به پایداری نظام در سال هایی که مورد تهاجم گروه های معاند داخلی و دشمن خارجی قرار گرفت، کمک کرد؛ نهادهایی مانند سپاه، کمیته ها، جهاد سازندگی. عمده کسانی که در تشکیل این نهاد ها نقش داشتند دانشجویان دانشگاه ها بودند
*شما که ادعا می کردید پیرو خط امامید، يك پیرو صادق تا زمانی که رهبرش دستور ندهد کاری انجام نمی دهد. اما شما هرگز خدمت امام نرسیدید تا چنین اجازه ای بگیرید. این در حالی است که رفتن تعدادی از دانشجویان از جمع شما به خدمت امام و مطرح کردن این قضیه با ایشان، اصولا کار سختی به نظر نمی آمد. اينطور نيست ؟
- امامی که در راس حاکمیت یک کشور قرار گرفته و آن حاکمیت هم پذیرفته که آمریکا در خاکش سفارت داشته باشد و دیپلمات هایی را نیز در آنجا مستقر کند، نمی تواند از یک طرف رسما به کشوری چنین اجازه ای بدهد و از طرف دیگر بعدا به طور رسمی و یا غیررسمی دستور بدهد که بریزند و آن سفارت را اشغال کنند؛ این تعارضی است که امام هرگز زیر بار آن نمی رفت.
*هیچ نیازی نبود که چنین جلسه ای علنی شود. می توانست یک جلسه محرمانه باشد.
-  شکل محرمانه اش هم خلاف اخلاق و عرف بود. امام می توانستند دستور بسته شدن سفارت را صادر کنند اما نمی شد که دستور به اشغال آنجا بدهند. به همین خاطر خیلی از حرکات را مردم با فرض اینکه در راستای نظر رهبرشان بوده است، انجام می دهند، اگر جایی مجوز لازم داشته باشد، بعد از طراحی، مجوز گرفته می شود.  این کار را دانشجوها کردند، یعنی بعد از اینکه طراحی مخفیانه انجام شد و به مرحله نهایی رسید، قبل از عملی شدن، آقای موسوی خوئینی ها به قم سفر کردند و قرار بود مطلب را به عرض امام برسانند و در صورت عدم مخالفت امام برنامه عملی شود. آقای خوئینی ها مطلب را به امام نگفتند. البته ما متوجه نشدیم که نگفتند و فرض کرده بودیم که امام به ما اجازه ورود به سفارت را داده اند. بعدها وقتی از ایشان پرسیدیم که چرا قضیه را با امام مطرح نکردید، جواب دادند که من با توجه به شناخت عمیقی که از حضرت امام داشتم تحلیلم این بود که اگر به امام نگویم و امام بعدا مطلع شوند موافقت خواهند کرد، اما اگر قبل از عمل آن را با امام در میان بگذارم، مخالف این کار خواهند بود.
*یعنی در واقع شما امام را در معرض عمل انجام شده قرار دادید؟
- نه! ما حرکتی کردیم که پس از  اخذ موافقت امام، مسوولیتش بر عهده آقای موسوی خوئینی ها بود؛ یعنی ما که مطلع نبودیم امام خبر ندارند. ایشان این مسوولیت را بر عهده گرفتند که این کار انجام شود و امام موافقت خواهند کرد. یعنی اگرچه طرح ریزی از خود ما بود و دستور ایشان نبود و اجرا را هم خود ما بر عهده داشتیم، اما برای شروع عمل می خواستیم لحظه آخر از ایشان کسب اجازه کنیم و این دور از صداقت بود که بدون اطلاع و اجازه ایشان کاری را انجام بدهیم و در معرض عمل انجام شده قرارشان دهیم. برای کسب این موافقت یکی از نزدیکترین یاران امام را خدمت امام فرستادیم. ایشان بدون اخذ نظر امام به ما گفتند که شما می توانید این کار رابکنید، نگفتند امام موافقند یا نه. اما چون ماموریتشان گرفتن نظر مساعد امام بود، جوابی که به ما دادند مجوزی شد که ما برنامه مان را عملی کنیم.
*شما بر چه اساسی سراغ آقای موسوی خوئینی ها رفتید. منظورم این است که زمانی که بنیانگذاران تحکیم وحدت برای تایید اساسنامه به قم می روند، امام به آنها می فرمایند که برای گرفتن مشورت در اینگونه جزئیات خدمت آقایان خامنه ای یا هاشمی بروید. باز برمی گردم به بحث قبلی، اگر شما پیرو بودید نماینده امام را خود امام باید تعیین می کرد، چرا شما سراغ آقای خوئینی ها رفتید؟
- ما در انتخاب مان اشتباه که نکردیم. آقای خوئینی ها به اندازه آقایان خامنه ای و هاشمی به حضرت امام نزدیک بودند. سمت هایی که بعدا در دادستانی و… گرفتند و سابقه قبل از انقلابشان این مطلب را تایید می کند. ما بین چند نفر یکی را انتخاب کردیم و علت آن نیز ارتباط نزدیک تر ما با ایشان بود. تعدادی از دوستان تحکیم، قبل از انقلاب با آقای خوئینی ها رابطه نزدیکی داشتند، اگر این رابطه با آقای هاشمی هم بود، قطعا با او چک می شد[۱].
*اما در جلسه تحکیم هم که در این باره رای گیری شد، ۵ نفر رای آوردند؛ از جمله آقای بنی صدر. چرا سراغ آقای بنی صدر نرفتید؟
- نگاه دوستان ما با آقای بنی صدر کاملامتفاوت بود. اما این ۵ نفر رای آوردند. باشد! بنده خودم در آن زمان عضو شورای مرکزی انجمن های اسلامی و تحکیم نبودم. حرکت که کاملاتوسط تحکیم سازماندهی نشده بود. توسط تحکیم شروع شده بود ولی گروهی که بخشی از آنها از دوستان تحکیم بودند که می شود لفظ عام تر انجمن های اسلامی دانشگاه ها را برای آن به کار برد (چون در آن زمان تحکیم همه انجمن ها را در بر نمی گرفت و هنوز انسجام تشکیلاتی و فراگیری خود را پیدا نکرده بود)، در جریان بودند. پس بچه های انجمن های اسلامی دانشگاه ها که از قبل از انقلاب با هم مرتبط بودند، می خواستند حرکتی انجام بدهند. این حرکت باید مورد قبول برنامه ریزان آن حرکت باشد و هرکاری که آن هسته اولیه برنامه ریزی تایید کنند و هرکسی را انتخاب کنند، مورد تایید ما بود، ما مجری مصوبات تحکیم نبودیم. ولی بالاخره نظر آنها پذیرفته شد .
* چون آنها آقای موسوی خوئینی ها را انتخاب کردند شما هم پذیرفتید؟
- وقتی که با ما تک تک صحبت شد که می خواهیم حرکتی را انجام دهیم و افرادی که مطلع اند و یا قرار است مورد مشورت بگیرند اینها هستند، ما مجموعه را پذیرفتیم؛ یعنی تک تک دوستانی که حاضر شدند مرکزیت حرکت را بر عهده بگیرند همه بحث ها و صحبت ها را شنیدند، اگر نظر اصلاحی داشتند مطرح کردند و در نهایت جمع بندی آن جمع که دو سه روز قبل از اشغال تشکیل شد و تصمیم گیری کرد پذیرفته شد و هر حرف دیگری که متعارض با تصمیمات آن جمع زده می شد، کنار گذاشته می شد چون حرکت، حرکت سنگینی بود و نمی توانست از جانب کسانی که آنجا نبودند طراحی شود.
* با تسخیر سفارت توسط شما تمامی گروه های چپ هم از این جریان حمایت کردند و شاید حتی زیر سایه این حمایتشان از تسخیر لانه جاسوسی تقویت هم شدند. چرا شما آن زمان مرزبندی قاطعی با چپ ها نداشتید[۲]؟
- ببینید مرزبندی ما از روز اول با گروه های مختلف چپ مثل مجاهدین خلق، مارکسیست ها، حزب توده و حتی انجمن حجتیه و دیگر گروه های مرتجع روشن بود. اینکه چرا جبهه جدید بحث و مشاجره باز نکردیم به این علت بود که نمی خواستیم حرکت تحت الشعاع بحث های فرعی قرار بگیرد.
*یعنی شما چپ ها را بحث فرعی می دانستید؟
- نه! تشدید مقابله با چپ ها در آن زمان، برای ما بحث فرعی و انحرافی تلقی می شد.
*به زمان حال بازگردیم. امروز و پس از گذشت سالها از تسخير سفارت، دولت موج نویی از استکبارستیزی را ایجاد کرده است. آیا به نظر شما بین این موج نوی استکبارستیزی و حرکت دانشجویان خط امام در آن وقت، قرابتی وجود دارد؟
- طرفداران دولت همیشه احزاب مخالف خودشان را به دو گروه احزاب دولتی و غیردولتی تقسیم می کنند و اصولابا این شعار که احزاب دولت ساخته نباید در ایران زیاد فعالیت کنند، دولت را در دست گرفتند.اگر ما این تحلیل دوستان را بپذیریم، حرکت ضد استکباری دولت ساخته نیز نه اصالت دارد و نه موفق خواهد بود، اگر دولت موفق شود که مردم را حول شعارهای خودش بسیج کند و نشان بدهد که همه مردم با آن همراه شده اند مردم هم شامل همه گروه ها می شود، یک شعار نمی تواند توده مردم را همراه کند ولی روشنفکران را همراه نکند. در تمام حرکت های یکصد ساله اخیر چه حرکات اصلاحی و چه حرکات ضد استعماری، قشر روشنفکر یعنی طلاب و دانشجویان به عنوان نوک تیز این پیکان همیشه مطرح بوده اند و بقیه مردم هم با حرکت همراه بوده اند. اگر دولت موفق شد که قشرهای روشنفکر را به طور واقعی و نه تبلیغاتی همراه خود کند، این حرکت یک حرکت ضد استعماری واقعی خواهد بود، وگرنه بدون همراهی مردم و به خصوص روشنفکران و اقشار تحصیلکرده ای که نام بردم، اینگونه حرکات نه اصالت داشته و نه موفق خواهد بود.
*آیا دانشجویان خط امام(ره) هنوز هم به همان اندازه استکبارستیزند؟
- فکر نمی کنم عقاید آنها عوض شده باشد[۳]. و هم هنوز هم نماد استکبار را آمریکا می دانند؟ بله! نمادشان آمریکا است؛ آمریکایی که ۲۵ درصد اقتصاد جهانی و مجهزترین و خشن ترین بخش نظامی آن را در اختیار دارد و در هرجا که حضور دارد منافع آن خود را تضمین می کند. یعنی روش ها عوض شده است؟ من فکر می کنم راه های مختلفی برای مبارزه با استکبار وجود دارد. اگر زمانی تهاجم نظامی شکل بگیرد، همه ما وظیفه داریم در برابر آن بایستیم و از کیان وطن خود دفاع کنیم. اما وقتی که هنوز حمله ای اتفاق نیفتاده باید با تقویت بنیان های اقتصادی و فرهنگی خود به حدی جامعه را اعتلادهیم که امکان نفوذ و کار منفی آنها بسته شود. ما با این اعتقاد سال ها کار کرده ایم. بسیاری از افتخارات نظام متعلق به کسانی است که با همین دید سیاسی استکبارستیز وارد فعالیت شده اند وگرنه بدون دید استکبارستیز، خدمت به مردم زیاد معنی نمی دهد. من فکر می کنم راه برون رفت از مشکلات، تقویت توانمندی های خودمان است، از طریق همبستگی و مشارکت همه نیروهای وفادار به نظام.
*در مورد کسانی که آن زمان با شما بودند و امروز از تسخیر لانه اظهار پشیمانی می کنند چه نظري داريد ؟ - من فکر می کنم آنها از همان اول هم با حرکت مخالف بودند و فکر می کردند موافق اند[۴]. به نظر من اصولا در جنبش های مردمی و دانشجویی، انتخاب وجود ندارد. چه ما می خواستیم و چه نمی خواستیم حرکت ضد استکباری مردم ایران وجود داشت و ممکن بود به شکل دیگری بروز پیدا کند. حرف ما با آمریکایی هایی که می گویند دانشجویان مجرمند هم همین است . این کار مثل این است که چند تا جوان دبیرستانی را به جرم انقلاب کردن در ایران محاکمه کنند. همه اینها بخشی از یک حرکت بزرگ مردم ایران بوده است.
*و در مورد تاثیر این حرکت بر رابطه ایران وآمریکا ؟
- به اعتقاد من مجموعه مناسبات ایران و آمریکا ارتباطی با حرکت هایی مثل تسخير سفارت ندارد. مشکلاتی که ما در طول ۲۵ سال گذشته با غرب داریم ناشی از نگاه ما و منافع آنها است. یعنی منافع آنها و ما به یک نقطه تعادل نرسیده است. حرکات مقطعی مثل تسخير  سفارت، مارکی است بر یک جریان دراز مدت که نشان می دهد خط و مرزهای طرفین چقدر پررنگ است، وگرنه می توانست سفارت تسخير  بشود و ما همان سال بعد از آن، روابط حسنه ای با آمریکا برقرار کنیم.
*وصدای اعتراض دانشجویان پیرو خط امام هم در نیاید؟
- اگر آمریکا منافع و خواسته های ما را به رسمیت می شناخت، بله!
*و اینکه در جاهای دیگر به استعمارگری ادامه بدهد مهم نبود؟
- ما منافع ملی خودمان برایمان مهم است.مدعی جهان که نیستیم.
* آن موقع هم نبودید؟
- نه! ما به ورود شاه به آمریکا اعتراض کردیم.
* پس چرا ویتنام برایتان مهم بود؟
- از جهت شناخت آمریکا برایمان مهم بود. ما نرفتیم با ویتنام بجنگیم. همین حالا هم معتقد به جنگیدن با سایر کشورها نیستیم. جنگیدن وظیفه مردم کشور تحت ظلم و سلطه است. ما تنها می توانیم حمایت سیاسی کنیم.
*واقعا در آن زمان مفهومی چون منافع ملی برای دانشجویان خط امام مهم تر از عدالت در بعد جهانی آن بود؟
- عدالت در بعد جهانی یک مفهوم اعتباری است و سازوکارهای آن دست ما نیست. فقط می توانیم برای آن مثلا از طریق NGO ها بسترسازی فرهنگی کنیم[۵] . ما تکلیف نداریم که چون آمریکا مستکبر است در دنیا با آن بجنگیم. وظیفه ما حفظ کیان وطن خودمان است.
* بعد از تسخیر لانه، دانشجویان خط امام بعضا به روندی که در انقلاب فرهنگی اتفاق افتاد معترض بودند، چرا ؟
- ما با اینکه دانشگاه محل توطئه علیه نظام شود، مخالف بودیم و لذا تا آنجا که انقلاب فرهنگی جلوگیری از این مساله را دنبال می کرد با آن موافق بودیم. اما اینکه انقلاب فرهنگی محملی برای تسویه حساب های شخصی و تندروی شود را قبول نداشتیم، لذا انجمن های اسلامی تمام تلاش خود را برای تعدیل آن حرکت انجام دادند. اما با این همه تندروی هایی هم شد و جریان های غیر اصیل از آن برای تسویه مخالفان شان استفاده کردند.
________________________________________
[۱] – آقایان خامنه ای و هاشمی از اول آبان ماه به حج رفته بودند و چند روز پس از تسخیر به ایران بازگشتند و لذا در دسترس نبودن این آقایان موجب شد دانشجویان به آقای خوئینی ها مراجعه نمایند.
[۲] – جالب توجه است که این گروهکها بجز چریکهای فدایی خلق، بلافاصله پس از تسخیر مجبور شدند تا از این جریان حمایت نمایند. چریکهای فدایی نیز پس از تهاجم جامعه به آنان مبني بر اينکه شما آمریکایی هستید و گرنه مثل همه مردم از این جریان حمایت میکردید، مجبور به همراهی با اقدام دانشجویان شدند.
[۳] -جهت اطلاع ایشان گوشه ای از بیانات یکی از دانشجویان سابق خط امام از سایت شخصی او عینا و بدون هیچ دخل و تصرفی آورده می شود: اما اینکه آیا این اقدام نوعی واکنش به شعارهای کمونیستی در آن زمان بود، بله ما به عنوان جنبش دانشجویان مذهبی در کنارگروههای کمونیستی که شعارهای مترقی و ضد امپریالیستی را می دادند، در حقیقت گفتمان مان به نوعی بازتاب عقده های فرو خفته در مقابل گروههای مبارز چپ بود تا بدینوسیله بتوان گفت بچه مسلمانها هم توان طرح شعارهای مترقی را دارند. (سایت صدای مردم صدای خداست. سایت شخصی مهندس ابراهیم اصغرزاده)
[۴] – با مطلب چند سطر بالاتر نمی خواند!
[۵] – برادر گرامی جناب آقای علی زحمتکش! با همه ارادتی که به جنابعالی وجود دارد، لازم است که به این سوال پاسخ دهید که پس با بیانات امام راحل که شما  و سایر دانشجویان خود را پیرو ایشان دانسته و به آن افتخار میکردید و میکنید، چه میکنید؟ فراموش؟ یا پشت میکنید؟ دقت در بیانات موجب جلو گیری از سوء استفاده مغرضان و عوامل داخلی آمریکا و سازشکاران  و موجب ثبات قدم دوستان نمی باشد؟ برای نمونه با این بیان امام چه میکنید: « امروز خمینی آغوش و سینه خویش را برای تبرهای بلا و حوادث سخت و برابر همه توپ ها و موشک های دشمنان باز کرده و همچون همه عاشقان شهادت برای درک شهادت روزشماری می کند. جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمی شناسد و ما باید در جنگ اعتقادی مان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم. ( صحیفه نور، ج ۲۰ صفحه ۲۳۶ تاریخ: ۲۹/۴/۶۷ )