رابطه‌ ايران و آمريکا از سراب تا واقعيت

رابطه‌ ايران و آمريکا از سراب تا واقعيت

با اينکه هر کدام از طرفين بازي در تلاش‌اند با بهره‌گيري از ديگر بازيگران منطقه‌اي و جهاني، نقش و اهميت طرف مقابل را کمرنگ جلوه دهند، اما سياست‌گذاران هر دو طرف به‌خوبي به اين امر واقفند که عدم رابطه با حريف، فقط هزينه‌ها و زمان دسترسي به اهداف را افزايش مي‌دهد.
تجربه‌ تاريخي نيز نشان مي‌دهد در شرايط بحراني، بيش از هر زمان ديگري مي‌توان نسبت به وصول توافق بين دو دولت اميدوار بود. قضيه‌ مک فارلين يا همکاري ايران در حمله به افغانستان و عراق از جمله مواردي است که در اين خصوص مي‌توان ذکر کرد.
در شرايط فعلي نيز به‌نظر مي‌رسد هر دو طرف به‌رغم اتخاذ موضع تهاجمي عليه يکديگر، به رابطه با يکديگر مشتاق بوده و در تلاشند با اتخاذ رويکردهاي رئاليستي درصدد ترميم اين روابط برآيند. با اين حال به نظر مي‌رسد علاوه بر اين دو کشور، بازيگران ثالثي نيز که منافع خود را در گرو عدم رابطه دو کشور مي‌بينند، در اين زمينه نقش‌آفريني کرده و از تحقق اين موضوع ممانعت کنند. البته برخي مسايل نيز به عنوان موانع اصلي يا به عبارت بهتر، بن‌بست برقراري روابط دو کشور به‌شمار مي‌آيند که مهم‌ترين آنها مساله اسراييل در منطقه است که هر دو طرف حساسيت‌هاي ويژه‌اي نسبت به آن دارند.
از سوي ديگر به دليل تنش‌هاي زيادي که پس از انقلاب بين دو کشور وجود داشته، حتي در صورت عزم جدي دولت مردان هر دو طرف، به‌نظر مي‌رسد امکان برقراري ارتباط سريع بين دو کشور وجود ندارد؛ چرا که افکار عمومي هنوز براي پذيرش اين موضوع آمادگي لازم را ندارد و بايد با گذشت زمان بسترهاي لازم در اين باره را فراهم نمود. از اين رو به نظر مي‌رسد هر دو کشور با اتخاذ نوعي رويکردهاي دو جانبه، هم‌زمان علاوه بر تشديد فشارها بر يکديگر، در تلاشند تا به تدريج با آمادگي افکار عمومي در شرايط مناسب‌تري نسبت به عادي سازي روابط با يکديگر اقدام نمايند.
بررسي روابط ايران و آمريکا از اين منظر، نگاهي نو به يک موضوع قديمي است که حدود سه‌دهه ذهن تحليل‌گران و کارشناسان اين حوزه به به خود مشغول کرده است. اين موضوع از آن جهت اهميت دارد که فضاي جهاني شدن و کمرنگ شدن حاکميت‌هاي ملي، شباهت بسياري با زمان دولت- شهر‌هاي يونان باستان دارد و با فرض پذيرش اين شباهت، رابطه ايران و آمريکا به عنوان دو دولت- شهر مستقل اهميت شاياني خواهد داشت.
در يونان باستان سه دولت- شهر بيش از سايرين اهميت داشتند، آتن، اسپارت و ملوس. آتني‌ها بسيار قدرتمند بوده و از موضع قدرت با ديگران گفتگو مي‌کردند و در برخورد با ملت‌ها ضمن طرح مزاياي اتحاد با آتن، عواقب و تهديدهاي ناشي از امتناع و سرباز زدن از اين درخواست را نيز يادآور مي‌شدند. در اين ميان ملوسي‌ها نيز ظاهراً ملتي صلح‌دوست و بي‌طرف هستند که گرچه خواهان جنگ با ديگران نبودند، اما سلطه کسي را هم نپذيرفته و در ديالوگ خود با آتني‌ها تاکيد مي‌کنند که مرگ را بر پذيرش سلطه‌ي ديگران ترجيح مي‌دهند.
شيوه‌ برخورد آتني‌ها با ديگر دولت- شهر‌ها، يادآور يکجانبه‌گرايي آمريکا در قبال مسايل جهاني است که با هدف برپايي نظام تک قطبي، در تلاش است تا ديگران را با خود همراه نمايد. ديدگاه ملوسي‌ها نيز تقريباً شبيه مواضع سوئيس در نظام بين‌الملل معاصر است که با تعهد به حفظ صلح و رعايت اصل بي‌طرفي در قبال مسايل جهاني، چهره‌اي آرام را از خود به نمايش مي‌گذارد.
در مقام مقايسه ديالوگ ملوسي‌ها و آتني‌ها داراي شباهت‌ها و تفاوت‌هايي با روابط ايران و آمريکا‌ي پس از انقلاب دارد. از منظر تعهد به حفظ صلح شايد بتوان ايران را به ملوسي‌ها شبيه دانست؛ چرا که رهبران ايران در سال‌هاي پس از انقلاب همواره از صلح دفاع کرده و اظهار داشته‌اند که فقط حفظ استقلال، آزادي و پيشرفت همه‌جانبه‌ کشور را دنبال مي‌کنند. با اين حال با مرور عملکرد جمهوري اسلامي در سال‌هاي اوايل انقلاب، از جمله بحث صدور انقلاب، حمايت از جنبش‌هاي آزادي بخش در سراسر جهان و انتقادهاي گسترده از مجامع بين‌المللي، و حکام کشورهاي عربي و اسلامي، تفاوت‌هاي ايران فعلي با ملوسي‌ها آشکار مي‌شود. ملوسي‌ها ظاهراً در مقابل تهديدهايي که از سوي آتني‌ها مطرح مي شد از قدرت چانه‌زني زيادي برخوردار نبودند، اما در مورد ايران هرچند قدرت و امکانات کمتري نسبت به حريف دارد، ولي آن‌چنان هم بي‌دفاع نيست و قدرت زيادي براي چانه‌زني با طرف مقابل خود دارد.
موقعيت استراتژيک ايران، منابع سرشار انرژي، تاريخ و تمدن کهن و فرهنگ تأثير گذار در منطقه، نفوذ بر شيعيان عراق، سوريه و لبنان، و بهره‌مندي از حمايت نيروهاي مقاومت حزب‌الله در همسايگي اسراييل، از جمله فاکتورهايي است که رهبران ايران به عنوان برگ برنده در مقابل تهديدهاي نيروهاي‌ آمريکايي، از آن بهره مي‌برند. با اين حال عملکرد آمريکا در قبال ايران شباهت زيادي به آتني‌ها دارد و رهبران آمريکايي در سال‌هاي پس از انقلاب به شيوه‌هاي گوناگون در صدد بوده‌اند تا با اعمال سياست چماق و هويج، موقعيت خود را در ايران تقويت نمايند. پرونده‌ هسته‌اي ايران و موضع آمريکا در قبال آن نمونه‌ خوبي براي اين مدعاست.
در مجموع به‌رغم شباهت‌هاي ميان موضع آمريکا با برخورد آتني‌ها از يکسو و پافشاري ايران بر تعهد به حفظ صلح از سوي ديگر نمي‌توان روابط ميان اين دو کشور را کاملاً شبيه ديالوگ آتني‌ها و ملوسي‌ها دانست؛ چرا که نه ايران مانند ملوسي‌ها کاملاً بي‌دفاع است و نه موقعيت نظام بين‌الملل امروز اجازه‌ عملکردي شبيه آتني‌ها را به آمريکا مي‌دهد. در واقع موقعيت و اهداف راهبردي ايران به‌گونه‌اي است که نمي‌تواند در صحنه‌ بين الملل بي‌طرف باشد. به عبارت ديگر حتي در صورت تمايل ايران به بي‌طرفي، ديگر بازيگران منطقه‌اي و بين‌المللي اجازه‌ چنين کاري را به ايران نمي‌دهند.
در مجموع با در نظر گرفتن مسايل مطرح شده، شايد بتوان روابط ميان ايران و امريکا را بيش از آنکه به ديالوگ آتن و ملوس شبيه دانست، به رابطه‌ي آتن و اسپارت به عنوان دو دولت شهر مقتدر و مطرح تصور نمود.