فرار نافرجام

فرار نافرجام

شب دوم دي ماه سال 58 اتفاق ويژه‌اي در سفارت رخ داد. يكي از گروگان‌ها به نام «بيل بلك» كه مأمور مخابرات سفارت بود، با استفاده از غفلت و خواب‌آلودگي نگهبان‌ها، از ساختمان محل نگهداري‌اش خارج شد و قصد داشت با بالا رفتن از ديوار سفارت، خود را به بام رسانده و فرار كند. همه چيز براي او خوب پيش مي‌رفت، ولي پيش از اينكه بتواند خود را به ديوار برساند، يكي از دختران دانشجو كه آن شب نگهبان بود، مانع وي شد. دختر نگهبان با مشاهده‌ آمريكايي چند بار به وي دستور ايست داد. آمريكايي فراري ايستاد، ولي به جاي تسليم شدن به سمت دختر هجوم آورد و سعي داشت اسلحه را از دستش بگيرد. سرانجام دختر نگهبان توانست در ميانه‌ دعوا با شليك چند تير، بقيه‌ دانشجويان را از ماجرا باخبر كند.
در جريان كشمكش بر سر اسلحه، خشاب آن جدا شده و به گوشه‌‌اي افتاده بود. در اين شرايط دختر دانشجو ديگر قادر به تيراندازي نبود. به اين خاطر، آمريكايي اسلحه را رها كرده و به سرعت به سمت تاريكي دويد، اما دير شده بود؛ چرا كه چند نفر از دانشجويان سر رسيده بودند و او در محاصره بود. پس از چند دقيقه، آمريكايي فراري در حالي كه در يك بشكه‌ي نيمه پُر آب! پنهان شده بود، دستگير شد.
پس از اين ماجرا دانشجويان اقدامات امنيتي و مراقبتي خود را تشديد كردند. بيل بلك را هم در اتاقي قرار دادند كه دايماً تحت مراقبت بود؛ او مجبور بود به تنهايي در اين اتاق زندگي كند تا ديگر فكر فرار را در سرش نپروراند.
روز كريسمس يكي از دانشجويان با شاخه‌اي از درخت كاج تزئين شده، شيريني و چاي به اتاق بلك رفت؛ دانشجويان ، گروگان دردسرساز خود را در روز كريسمس فراموش نكرده بودند!