خیالات خاورمیانه‌ای- طرح خاورمیانه‌ای امریکا متحد کردن دولت‌های عرب برای مقابله با ایران

خیالات خاورمیانه‌ای- طرح خاورمیانه‌ای امریکا متحد کردن دولت‌های عرب برای مقابله با ایران

ترجمه: احسن پاشازاده

این واقعیت در مورد طرح خاورمیانه‌ای امریکا نیز کاملاً آشکار است که صحنۀ خاورمیانه را به دریایی متلاطم و پر از کوه‌های یخی تبدیل کرده است. متحد کردن دولت‌های عرب برای مقابله با ایران در اوضاعی که آتش جنگ و ناامنی فلسطین، عراق، افغانستان، پاکستان و لبنان را در بر گرفته است یا تهدید می‌کند، جز نابخردی دیپلماتیک چیزی نمی‌تواند باشد. ولی‌نصر و رِی‌تاکی، دو تن از کارشناسان ارشد شورای روابط خارجی امریکا، در مقالۀ زیر این موضوع را تحلیل نموده‌اند.
 
هزینه‌های مهار ایران
دولت بوش قصد دارد از طريق جلب حمايت دول سنّي عرب، ايران را مهار كند و اكنون مهارسازي ايران را هستة اصلي سياست خود در خاورميانه قرار داده است: راهي براي برقراري ثبات در عراق، خلع سلاح كردن حزب‌الله و برقراري صلح بين دول عربي و اسرائيل. ولي اين استراتژي نامعقول و غيرعملي است و احتمالاً خاورميانة ناآرام را ناآرام‌تر خواهد كرد.
 
سیاست جدید و نادرست واشنگتن در خاورمیانه
در طي سال گذشته واشنگتن به اين نتيجه رسيده است كه بايد مهار ايران را سياست اصلي خود در خاورميانه قرار دهد. واشنگتن، تهران را مسئول خشونت‌هاي اخير عراق و افغانستان، ناآرامي‌هاي لبنان و شورش‌هاي حماس مي‌داند و احساس مي‌كند كه ايران و متحدان مسلمانش در حال به دست گرفتن قدرت در منطقه‌اند؛ لذا مهار نفوذ روزافزون تهران براي تأمين امنيت منطقه ضروري مي‌نمايد.
معاون رئيس‌جمهوري، دیک چنی (Dick Cheney) در ماه مي گذشته اين جهت‌گيري را در روي عرشة U.S.S John C.Stennis در خليج فارس اعلام كرد. چنی گفت: «ما به همراه دوستانمان به مخالفت با افراطي‌گري و تهديدات استراتژيك ادامه خواهيم داد. ما آسايش را به كساني كه رنج مي‌برند باز خواهيم گرداند و دشمنان آزادي را مجازات خواهيم كرد و همراه ديگر مخالفان، تلاش خواهيم كرد ايران را از به دست آوردن سلاح‌هاي هسته‌اي و تسلط بر اين منطقه باز داريم.» كاندوليزا رايس، وزير امور خاورميانه، احساس مشابهي را بيان كرده است: «ايران تنها قدرت تك كشوري است كه ايالات متحده و خاورميانة مورد انتظار ما را تهديد مي‌كند.» علاوه بر اين، برنامة هسته‌اي ايران، كه به سرعت در حال پيشرفت است، براي واشنگتن و جامعة بين‌الملل به كابوس تبدیل شده است كه بر فوريت قضيه مي‌افزايد.
واشنگتن، از طريق فرافكني قدرت خود و در عين حال تحت فشار قرار دادن دشمن و همچنين متحد كردن قدرت‌هاي بزرگ عليه آن، اميدوار است به تقليد از سناريوي دوران جنگ سرد، همان‌طوركه نقشه‌هاي توسعه‌طلبانۀ شوروي را نقش بر آب كرد، از قدرت ايران بكاهد. واشنگتن شديداً ناوگان خود را در خليج فارس تقويت كرده است و با استفاده از لحن خشن، شبح جنگ را در ذهن ملت‌ها تداعي مي‌كند. در همين حال امريكا براي تغيير رژيم در تهران و برنامة گسترش دموكراسي در ايران 75 ميليون دلار هزينه كرده است. در ماه‌هاي اخير، واشنگتن براي تصويب قطعنامه توسط سازمان ملل عليه برنامة هسته‌اي موافقان خود را بسيج نموده و سعي كرده است با تحريم‌هاي اقتصادي غيررسمي، ايران را از بازارهاي بين‌المللي حذف كند. اين دولت، نيروهاي انقلابي ايران را توزيع‌كنندة سلاح‌هاي كشتار جمعي و سپاه قدس را حامي تروريسم معرفي كرده است تا از اين طريق وزارت دارايي اجازه یابد اموال آنها را مصادره كند و نيروهاي نظامي امريكا مجاز باشند نيروهاي آنها را در عراق آزار دهند و دستگير نمايند. واشنگتن به سختي تلاش مي‌كند حمايت دولت‌هاي به‌اصطلاح ميانه‌رو خاورميانه (عمدتاً دول ديكتاتوري عرب كه روزي آنها را عامل مشكلات منطقه مي‌دانست) را جلب كند.
هدف واشنگتن اين است كه نفوذ ايران در دنياي عرب را از طريق ممانعت از پيشرفت‌هاي تهران و پراكنده كردن متّحدان آن ــ در حقيقت كشيدن خطی از لبنان تا عمان براي جدا كردن ايران از همسايگان عربش ــ حذف کند. دولت بوش حمايت دولت‌هاي عرب را براي مخالفت با سياست‌هاي ايران در عراق، لبنان و فلسطين جلب كرده است. ايالات متحده تلاش مي‌كند نيروي نظامي كشورهاي خليج‌فارس را از طريق كمك بیست ميليارد دلاري به عربستان سعودي و امارات تقويت كند. طبق گفتة نيكولاس برنز، معاون وزير امور خارجۀ این کشور، يكي از اهداف مهم فروش سلاح اين است كه «اين كشورها قادر شوند نيروي دفاعي خود را تقويت نمايد و از اين طريق از پيشرفت و تهاجمات ايران در آينده جلوگيري نمايند.» دولت بوش اميدوار است از طريق سلسله نشست‌ها و كنفرانس‌هاي منطقه‌اي، روند مذاكرات صلح فلسطين و اسرائيل را احيا نمايد تا بتواند تمام انرژي دولت‌هاي منطقه را در راه مهار كردن تهديدات ايران به كار برد.
مهار كردن ايران ايدة جديدی نيست، ولي عوايدي كه واشنگتن انتظار دارد از اين مهارسازي به‌دست آورد جديد هستند. از آغاز حكومت جمهوري اسلامي در ايران، دولت‌هاي جمهوري‌خواه و دموكرات امريكا، طرح‌ها، نقشه‌ها و شعارهاي مختلفي را براي بازداري حكومت اسلامي در ايران به كار بسته است. براي دولت بوش، مهار كردن ايران، راه حل مشكلات مختلف خاورميانه است. دولت‌هاي سنّي عرب متحد خواهند شد تا به برپايي حكومتی كارآمد در عراق كمك كنند و بدین‌شیوه از تسلط ايران بر حكومت بغداد جلوگيري نمايند. ترس از تسلّط مسلمانان شيعه بر منطقه، عربستان سعودي و مصر را تحريك كرده است تا فعالانه به خلع سلاح حزب‌الله كمك كنند و همان‌طوركه سیاست مهار بازگو مي‌كند اكنون كه اسرائيل و مخالف ديرينة عرب آن، ناگهان منفعت مشترك خود را در تضعيف ايران و پایان دادن به تسلط دست‌نشاندة آن، يعني حماس، مي‌بينند به توافق رسيده‌اند كه بين فلسطين و اسرائيل صلح برقرار كنند. و اين مسأله نیز تمركز خاورميانه را از مسألۀ فلسطين به تهديد ايران، كه مسأله‌اي مهم‌تر است، تغيير خواهد داد. سران دولت بوش، بي‌توجه به اينكه در حال حاضر، خاورميانه در شعله‌هاي آتش مي‌سوزد، احساس مي‌كنند كه در بحبوحة اين بي‌نظمي و آشفتگي فرصتی بي‌سابقه براي تغيير ساختار منطقه نهفته است، به‌طوري‌كه در نهايت منطقه را مطيع تسلط امريكا و قدرت اسرائيل نمايد.
اما يك مشكل وجود دارد: سياست مهار واشنگتن، عاقلانه نيست و نمي‌تواند به طور مؤثر اجرا شود و احتمالاً باعث وخيم‌تر شدن اوضاع خواهد شد. عوامل لازم براي اجراي موفقيت‌آميز اين سياست موجود نيستند. در اين اوضاع، تأكيد واشنگتن براي اتحاد دول عرب بر ضد ايران، ممكن است به آشفته شدن هرچه بيشتر خاورميانه منجر شود.
 
نوين و اثبات‌نشده
ايران مشكل جدي‌اي براي ايالت متحده به حساب مي‌آيد. تلاش ایران براي به‌دست آوردن انرژي هسته‌اي، مداخلات شرورانۀ آن در عراق و مخالفت آشكارش با صلح فلسطين و اسرائيل علل اصلي نارضايتي امريكا از اين کشور هستند، ولي مسألۀ مهم‌تر اين است كه دولت بوش اعتقاد دارد ايران براي ثبات خاورميانه به درستي عمل نخواهد كرد و نمي‌توان رفتار نامناسب ايران را از طريق ديپلماسي تغيير داد. ايران در حقيقت به دنبال افزايش آشفتگي به نام اسلام نيست و همچنين دولتي نيست كه دنبال گسترش نفوذ و جاه‌طلبي‌هاي سيري‌ناپذير باشد. ايران، مانند سوريه و چين، قدرتی در حال گسترش است و به طور طبيعي مي‌خواهد در منطقه به دولتی كليدي تبديل شود.
يكي ديگر از خطاهاي واشنگتن اين فرضيه است كه ايران را مي‌توان مانند شوروي كنترل كرد و اينكه مدل جنگ سرد را در مورد خاورميانه هم مي‌توان به كار برد. اسرائيل و دولت‌هاي عرب از واشنگتن خواستار شدند با فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران مخالفت كند و از زمان جنگ لبنان در سال 2006، نگران افزايش روابط بين تهران و حزب‌الله هستند. آنها از طريق حمايت از دولت سينيوره در بيروت، به اين مسأله پاسخ دادند و تلاش كردند كه از تباني بين دولت‌هاي ايران و سوريه جلوگيري كنند. واشنگتن از اين قضيه حمايت كرده و حضور نظامي خود را در خليج فارس و همچنين عراق افزايش داده است تا از گسترش منافع ايران در عراق جلوگيري نمايد، ولي همان دولت‌هاي عرب كه از نفوذ ايران شاكي هستند، با دولت شيعۀ عراق هم مخالفت مي‌كنند. اين دولت هم با ايران موافق است و هم با امريكا، اما دولت‌هاي عرب، مخالفان سنّي آن دولت را به آن ترجيح مي‌دهند. حالا تصميم با واشنگتن است كه چه موضعي اتخاذ كند، چگونه واشنگتن مي‌تواند هم با دولت عراق كنار بيايد و هم اتحادی منطقه‌اي با دولت‌هاي سنّي عرب ايجاد كند؟ بنابراين ديوار مهار واشنگتن بايد از عراق عبور كند. اين مسأله به بي‌ثباتي هرچه بيشتر عراق خواهد انجاميد؛ زيرا عراق خط مقدم جبهة امريكا عليه ايران خواهد بود.
استراتژي دولت بوش همچنين در درك دیدگاه‌های متنوع دولت‌هاي عرب ناتوان بوده است. رژيم‌هاي عربي همگي نگران قضية ايران هستند، ولي موضعشان در مورد اين مسأله يكسان نيست. عربستان سعودي و بحرين گسترش نفوذ ايران را نکوهش مي‌كنند و از مداخلۀ تهران در امور داخلي‌شان هراسانند. ولي مصر و اردن نگران این هستند كه اهميت اخير ايران جايگاه آنها را در منطقه تضعيف كند. ترس آنها، تماميت ارضي يا ثبات داخلي نيست، بلكه تأثير در مورد مسأله فلسطين است. حتي در داخل منطقة خليج فارس هم، بر سر دليل مخالفت با ايران توافق وجود ندارد. برخلاف بحرين، كويت و عربستان سعودي (به عنوان مثال)، قطر و امارات متحده عربي از مشكل اقليت شيعه متضرّر نيستند و از اواسط دهة 1990.م از داشتن روابط اقتصادي با تهران بسیار سود كرده‌اند. آنها به فكر رويارويي با ايران نيستند، ولي از عواقب افزايش تنش‌ها بين ايران و ايالات متحده هراسانند، حتي متحدان امريكا در خاورميانه قابليت‌ها و آسيب‌پذيرهاي خود را بررسي مي‌كنند، اتحادهاي لازم را شكل مي‌دهند و به دنبال منافع خودشان هستند، با اين درك كه آنها خودشان هم در معرض نفوذ ايران هستند. اصل اين سياست مهار كه مستلزم وحدت دولت‌هاي عرب است نامعقول به نظر مي‌رسد.
اين سیاست قابليت عملي شدن را ندارد براي نيم قرن جهان عرب، ارتش عراق را سنگري در خليج‌فارس به حساب مي‌آورد. وقتي اين سنگر در سال 2003 از هم‌پاشيد، دولت‌هاي عرب به اين نتيجه رسيدند كه امريكا اكنون تنها قدرت حاضر در خليج فارس است كه مي‌تواند قدرت نظامي ايران را مهار كند. به دوش كشيدن اين مسئوليت مستلزم داشتن نيروهاي فراوان در منطقه است. ولي با توجه به احساسات ضدامريكايي كه امروزه خليج فارس را فرا گرفته، هيچ كدام از دول منطقه (به جز كويت) نمي‌توانند آرايش مجدد تعداد زيادي از نيروهاي امريكايي را در قلمرو‌شان تحمل كنند. بنابراين، واشنگتن مجبور است براي مهار ايران، كه از نظر وسعت، جمعيت و اقتصاد بزرگترين كشور منطقه است، به كشورهاي ضعيف‌تر منطقه اعتماد كند. حتي فروش گستردۀ سلاح‌های نظامی به كشورهاي خليج فارس، نتوانست اين حقيقت را تغيير دهد.
اتكاي واشنگتن بر احياي صلح در خاورميانه به عنوان ابزار اصلي براي مهار ايران نيز با مشكلاتي همراه است. سران دولت بوش معتقدند كه ديپلماسي جديد بين اسرائيل و كشورهاي همسايه‌اش اختلافات جامعة عرب را از بين مي‌برد، دولت‌هاي عرب را با امريكا متحد مي‌كند، و زمينه را براي تشكيل اتحاد عربي ــ اسرائيلي بر ضد ايران فراهم می‌سازد. ولي واشنگتن اين واقعيت را ناديده گرفته ‌است كه سياست‌هاي اسرائيل و فلسطين در حال حاضر اجازة سازش‌هاي لازم براي تغيير اساسي را نمي‌دهد. هم نخست‌وزير اسرائيل، اولمرت، و هم رئيس‌جمهور فلسطين، محمود عباس، ضعيف‌تر از آنی هستند كه ملّت خود را براي قبول كردن توافقاتي كه مستلزم صلحی پايدار است، متقاعد كنند. انتظارات سران عرب، خيلي فراتر از انتظارات اسرائيل و امريكاست؛ درحالي‌كه آن‌‌ها صريحاً خواستار مذاكرات نهايي هستند، وزير امورخارجه، رايس، فقط در حال صحبت كردن دربارة انگيزه براي صلح است.
حتي اگر فرآيند صلح بتواند با موفقيت از سر گرفته شود، اين عقيده كه اعراب افزايش قدرت ايران را مشكلي بزرگ‌تر از اختلاف چندين سالۀ اعراب و اسرائيل بدانند، عقيده‌اي واهي است. پس از سال‌هاي طولاني دشمني توده‌هاي عرب، نظريه‌پردازان عرب معتقدند كه اسرائيل تهديدي بزرگ‌تر است. رئيس‌جمهور ايران، محمود احمدي‌نژاد، از اين قضيه به خوبي آگاه است؛ وي در پي اين است كه بحث در مورد قضية فلسطين را احيا نماید تا از اين طريق در دل ملّت‌هاي عرب جا باز كند؛ زيرا از اين قضيه آگاه است كه مردم عرب، بر خلاف دولت‌هايشان، تفكرات ضد ايراني ندارند. به موازات نكوهش‌هاي آتشين او در مورد اسرائيل و كمك‌هاي تهران به حماس و حزب‌الله، استقبال احمدي‌نژاد از يك هدف عربي محبوبيت او را بين عوام افزايش داده است. در حقيقت، امروزه تهران در خاورميانه محبوبيت بسیاری دارد. واشنگتن معتقد است كه پيشنهاداتش در مورد فرآيند صلح اعراب و اسرائيل نگراني‌ها را متوجه خطر ايران مي‌كند؛ تهران معتقد است كه اين تلاش‌ها، خواسته‌هاي اعراب را برآورده نخواهد كرد. با برآوردی حساب‌شده از اوضاع منطقه بر ما نمايان خواهد شد كه دلايل ايران از امريكا محكم‌تر است.
در واقع اين مسألۀ فلسطين نيست كه موازنة قوا در خاورميانه را مشخص مي‌كند، بلكه سرنوشت دولت‌هاي شكست‌خوردة افغانستان، عراق و لبنان است؛ كشورهايي كه قدرت ايران در آنها به سرعت رو به افزايش است. مسألۀ فلسطين براي امنيت اسرائيل، ثبات خاور نزديك، و چهرة جهاني ايالات متحده اهميت بسياري دارد. اين مسأله همچنين تشدیدکنندۀ رقابت‌هاي منطقه‌اي است. با این حال مسألۀ فلسطين عامل اصلي اين رقابت‌هاي منطقه‌اي نيست و تعيين‌كنندة نتيجة اين رقابت‌ها هم نخواهد بود. واشنگتن، با وجود همة نگراني‌هايش در مورد قدرت روزافزون ايران، نتوانسته است درك كند مركز ثقل در خاورميانه از لوانت (Levant) به خليج فارس تغيير يافته است. صلح و ثبات در خليج فارس باعث صلح و ثبات در لوانت خواهد شد. اين قضيه از عكس آن محتمل‌تر است.
عجيب اين است كه دولت بوش اطلاعات ناقصي از تاريخ اخير خاورميانه دارد؛ زيرا اين دولت هميشه براي پايه‌ريزي سياست‌هاي خود به گذشته‌ها متوسل ‌شده است. آخرين باري كه ايالات متحده دنياي عرب را براي مهار كردن ايران متحد كرد در دهة 1980 بود كه نتيجة آن شكل‌گيري گروه سنّي راديكالی به نام القاعده بود. اين بار هم ممكن است عواقب همان قدر بد باشد: سياست مهار فقط باعث مي‌شود كه سنّي‌هاي افراطي در برابر نظام شيعة ايراني، قد عَلم كنند، همان‌طوركه رقابت عربستان سعودي با ايران در دهة 1980 ، در آسياي جنوبي نتيجة معكوس داد، و همان‌طوركه سالافیس (Salafis) بسيج شدند تا با محبوبيت روزافزون حزب‌الله پس از جنگ اسرائيل و لبنان در سال 2006 مقابله كنند. در طی جنگ سرد، مقابله با كمونيسم به معني رواج سرمايه‌داري و دموكراسي بود. امروزه مهار كردن ايران به معني رواج افراطي‌گري سنّي‌هاست؛ سياستی خودبرانداز براي واشنگتن.
مقتضيات خاورميانه در نهایت سبب شكست توهمات جنگ سردي واشنگتن خواهد شد. اين بدان معنا نيست كه بگوييم ايران خطري براي منافع امريكا، اعراب و اسرائيل محسوب نمي‌شود. ولي تصور اينكه اتحاد بزرگ امريكا با اسرائيل و اعراب مي‌تواند ايران را مهار كند، باعث افزايش هرج و مرج در افغانستان، عراق و لبنان خواهد شد، راديكاليسم اسلامي را شعله‌ور خواهد ساخت، و امريكا را به حضوری طولاني و پرهزينه در خاورميانه مجبور خواهد كرد.
 
نظم نوين
خاورميانه، منطقه‌اي است كه مدام شاهد تقسيمات داخلي مختلف بوده است. در دهة 1960، رژيم‌هاي راديكال عرب منكر مشروعيت و قدرت دولت‌هاي پادشاهي سنّتي مي‌شدند. در دهة 1970، بنيادگراهاي مسلمان، نظام سكولار حاكم را نفي مي‌كردند و مي‌خواستند منطقه را به راه خدا هدايت كنند. در دهة 1980، اكثر جهان عرب از صدام نسل‌كش حمايت مي‌كردند كه در پي آن بود رژيم مذهبي ايران را براندازد. امروزه خاورميانه در حال شكاف برداشتن در امتداد خطوط فرقه‌اي و ديني است؛ سنّي‌ها در تلاش‌اند استيلاي شيعه‌ها را مهار كنند. بارها و بارها امريكا، به نام حفظ تعادل قدرت در منطقه، از گروه‌هاي مختلف حمايت كرده و باعث وخيم‌تر شدن اوضاع و عميق‌تر شدن شكاف‌ها شده است. علاقة امريكا فقط مختص اختلافات عربي ــ اسرائيلي است و در موارد ديگر، تمايلي براي ميانجي‌گري، حل اختلافات يا روبه‌رو كردن دشمنان با يكديگر ندارد. واشنگتن در مقابل جمهوري‌هاي سوسياليستي عرب از پادشاهي‌هاي سنّي دفاع كرد، با سركوب وحشيانة گروه‌هاي شورشي بنيادگرا توسط دولت‌هاي سكولار موافقت نمود، و براي ممانعت كردن از رخداد انقلاب اسلامي توسط آيت‌الله خميني از عربستان سعودي دفاع كرد و ماشين جنگ عراق را به كار انداخت. اكنون هم امريكا در حال حمايت از رژيم‌هاي سنّي است تا آنها را عليه ايران و متحدان شيعة آن، متحد كند. هر بار كه واشنگتن در باتلاق رقابت‌هاي خاورميانه گير افتاده پا را از مرز هدف خود، يعني باثبات كردن منطقه، فراتر گذاشته است.
امريكا به جاي اينكه موازنة قوا را به شكل قبلي خود باز گرداند، قدرت را به طور مساوي بين كشورهاي منطقه تقسيم مي‌كند، به طوري كه هيچ يك از آنها سهم بيش از حدي از اين قدرت نبرد. دولت بوش درست تشخيص داده است كه ايرانی ستيزه‌جو خطري جدي براي منافع امريكاست، ولي مهار ايران از طريق قدرت نظامي و دشمن‌تراشي براي آن، استراتژي نامقبولی است. ايران، برخلاف آنچه وانمود شده است، قدرتي موعود نيست كه بخواهد به نام اسلام نظم منطقه را بر هم زند، بلكه دولتی قدرتمند است كه به طور طبيعي مي‌خواهد نفوذ و تسلط خود را بر كشورهاي هم‌جوار اعمال كند. در چنين وضعي تنها كاري كه امريكا مي‌تواند انجام دهد اين است كه زمینه‌ای را فراهم سازد كه طيّ آن ايران منافع خود را در محدود كردن جاه‌طلبي‌اش و اطاعت از هنجارهاي بين‌المللي ببيند.
مذاكره، سازش و تجارت بهترين راه‌ها هستند، هرچند ممكن است مشكل به نظر برسد. اذعان امريكا به اين حقيقت كه تهران منافع مشروعي در عراق دارد، به اين مسأله منجر خواهد شد كه دو دولت تشخيص دهند كه اهداف مشتركي دارند: هر دو مي‌خواهند تماميّت ارضي عراق را حفظ كنند و خاورميانه را از گرفتار شدن در جنگ داخلي عراق نجات دهند. از سرگيري روابط ديپلماتيك و اقتصادي بين ايران و ايالات متحده و همكاري آنها در عراق مي‌تواند زمينه را براي اطاعت ايران از ان‌پی‌تی (NPT) در مسائل هسته‌اي، فراهم كند. ايران، اگر پيوندهاي تجاري و امنيتي مطلوبي با امريكا مي‌داشت و در منطقة خود از آرامش برخوردار مي‌بود، ممكن بود خواسته‌هاي هسته‌اي خود را محدود كند.
لزومي ندارد كه برقراري اين روابط با تهران به قيمت روابط امريكا با همسايه‌هاي عرب ايران تمام شود. به جاي نظامي كردن خليج ‌فارس و شكل دادن اتحادهاي سست در اطراف ايران، واشنگتن بايد به سمت وضع سيستم امنيتي جديدی براي منطقه حركت كند. اين سيستم بايد تمام قدرت‌هاي منطقه را لحاظ كند و مي‌تواند به پاية عهدنامه‌اي باشد كه مفادّي از اين قبيل دارد: ممنوعيت تجاوز به مرزهاي يكديگر، قوانين كنترل سلاح و ممنوعيت گروه خاصي از سلاح‌ها، يك بازار مشترك با مناطق تجاري آزاد، و يك سازوکار براي قضاوت در مورد مشاجرات. چنين اوضاعي باعث مي‌شود كه دولت‌هاي شيعي در ايران و عراق به همكاري سازنده با هم تمایل پیدا کنند و در نتيجه خطر اختلافات فرقه‌اي كاهش يابد. سيستم امنيتي جديد براي ايران خواهد بود تا قدرت خود را مشروعيت بخشد و اهداف خود را از طريق تعاون به‌دست آورد، نه تقابل.
چنين وضعيتي همچنين به دولت عراق كه اغلب توسط همسايگان سنّي‌اش تحقير مي‌شود، اجازه خواهد داد تا اِعمال نفوذ نمايد و به اين تهمت كه دولت عراق تابع محض دولت ايران است، پايان بخشد. عربستان سعودي و ايران، دو قدرت اصلی منطقه، مي‌توانند دست از رقابتي كه هيچ نقطة مشتركي ندارد، بردارند و متحدان خود را در عراق وادار كنند به اینکه عهدنامه‌ای ملّي منعقد سازند كه منافع اقليت‌هاي سنّي و كُرد نيز در آن لحاظ شده باشد.
بااين‌حال هيچ‌كدام از اين آرمان‌ها بدون مشاركت و مساعدت ايالات متحده مقدور نخواهد شد. اگر قرار باشد كشورهاي خليج [فارس] نيروهاي دفاعي خود را با نظام منطقه‌اي جديد هماهنگ كنند، بايد اطمينان آنها را جلب كرد. براي ايران، كه تنها رقيبش در منطقه‌ امريكاست، دليلي براي همكاري وجود نخواهد داشت؛ مگر اينكه پاي واشنگتن در ميان باشد. ايالات متحده، نیز بايد نشان دهد كه در پي تحميل موازنة جديد قوا نيست، بلكه هوادار نظامی منطقه‌اي است كه همة رژيم‌هاي مربوطه آن را تأييد مي‌كنند. سرانجام نتيجة متناقض ولي مفيد اين خواهد بود كه در شرايط جديد همة دولت‌هاي خليج [فارس] نه تنها با هم همكاري مي‌كنند، بلكه با حضور مداوم امريكا در منطقه موافقت خواهند نمود. اين استراتژي منافع متحدان اروپايي امريكا، چين و روسيه را نيز ارضا خواهد كرد. همة اين كشورها خواستار ثبات خاورميانه و دسترسي مطمئن به ذخاير انرژي آن هستند.
كنترل قدرت روزافزون ايران، مشاركت هم‌زمان آن در نظام امنيتي منطقه‌اي جامع بهترين راه براي باثبات كردن عراق، آرام كردن كشورهاي عربي متحد امريكا، كمك به صلح اعراب با اسرائيل، و حتي دادن سمت و سويي جديد به مذاكرات در مورد مسألۀ هسته‌اي ايران مي‌باشد. ازآنجاكه اين راهكار شامل تمام قدرت‌هاي درگير مي‌شود، بادوام‌ترين و كم‌هزينه‌ترين استراتژي براي امريكا در خاورميانه خواهد بود.[1]
 
پی‌نوشت‌ها

 
________________________________________
  ولی نصر (Vali Nasr)، استاد سیاست بین‌الملل در دانشگاه حقوق و دیپلماسی Fletcher و کارشناس ارشد امور خاورمیانه شورای  روابط خارجی، نویسندۀ «تجدید حیات شیعه؛ چگونه اختلاف‌نظرها در اسلام، آینده را شکل می‌دهد». ری تاکی (Ray Takeyh) نیز کارشناس دیگر این شورا و مؤلف «ایران پنهان: تناقض و قدرت در جمهوری اسلامی» است.
[1] ــ این مقاله از متن زیر ترجمه شده است:
Vali Nasr & Ray Takeyh, “The Costs of Containing Iran (washington’s Misguided New Middle East Policy)”, Foreign Affairs, January, February 2008, P. 1 – 9