موانع بهبود روابط ايران و آمريكا

موانع بهبود روابط ايران و آمريكا

در پاسخ به اين سؤال عده‌اي به صورت مبالغه‌آميزي از برقراري رابطه حمايت كرده و راه حل همه مشكلات ايران به خصوص مشكلات اقتصادي را در برقراري مجدد رابطه ديده‌اند. عده‌اي ديگر با اشاره به اصول و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي و ماهيت ضد استكباري جمهوري اسلامي ايران ، انتهاي جاده ارتباط و همكاري ميان دو كشور را بن‌بست مي‌بينند. در اين ميان نظر سوم و معتدل‌تري هم وجود دارد كه اصل رابطه را به كلي نفي نمي‌كند بلكه بر هدف برقراري رابطه و چگونگي آن تأكيد دارد.
ماهيت روابط هر چه باشد ، راي هر دو كشور شايسته پژوهش است. در تحقيق حاضر سعي شده با شناسايي موانع تأثيرگذار در روند بهبود روابط ايران و آمريكا، سياستمداران و دولتمردان ايران را در فهم هر چه بهتر و برنامه ريزي صحيح‌تر ياري رساند.
لازم به ذكر است كه حجم مقالات ، تحقيقات و مطالعات انجام شده در ايران در خصوص رابطه آمريكا بسيار اندك است و آنچه در زمينه رابطه با آمريكا در ايران مورد بحث قرار گرفته، اغلب با نگرش سياسي همراه بوده به گونه‌اي كه شايد بتوان گفت كه بسياري از آنها فاقد پشتوانه عملي مستدلي است.
ايدئولوژيك عمل كردن هر دو كشور
با پيروزي انقلاب اسلامي نزاع ايران و امريكا ، خواسته يا ناخواسته رنگ و بوي ايدئولوژيك به خود گرفته است. چرا كه در اين تقابل، ايران پرچمدار ايدئولوژي اسلامي و‌آرمان‌هاي انقلاب اسلامي است و آمريكا نيز پرچم‌دار ايدئولوژي ليبرال دموكراسي و سكولاريسم است. شكست يكي از آنها به معناي شكست سياسي يا اقتصادي يك شكور تلقي خواهد شد، بلكه به منزله شكست ايدئولوژي ملت‌هايي خواهد بود كه در يك سو مقاومت در برابر زيادخواهي و استكبار را ممكن يافته‌اند و در سوي ديگر مستكبران و فرعونيان قرار دارند كه براي سلطه فراگير ايدئولوژي و ارزش‌ها و خواست خود به هر وسيله‌اي متوسل مي‌شوند. اين تفاوت و يا تضاد ايدئولوژيك در عرصه‌هاي گوناگون همچون سياست خارجي و سياست بين‌المللي نمود يافته و ايران و آمريكا را در دو نقطه مقابل از طيف موجود قرار دادن است. در حالي كه ايران معتقد به استقلال كشورها و شكل‌گيري نظامي عادلانه و نفي سلطه‌طلبي و سلطه‌پذيري و برقراري سازگاري مبتني بر صلح و امنيت و عدالت در صحنه بين‌المللي است، آمريكا به دنبال حاكميت دموكراسي آمريكايي و هژموني ( سلطه) خود در جهان است.
فروپاشي شوروي و به دنبال آن نظام دو قطبي، غرور ناشي از احساس پيروزي امريكا، اين كشور را به يك جانبه‌گرايي ومداخله‌گرايي بيشتر سوق داده به گونه‌اي كه براي رسيدن به مقصود خود از ابزار نرم و دموكراتيك و بنابر شرايط از ابزار سخت و زور استفاده مي‌كند. آنها به دنبال اجراي طرح نظم نوين جهاني به رهبري امريكا هستند. در اين طرح (امريكا به عنوان تنها ابرقدرت باقيمانده پاي‌بند به هيچ قاعده محدوديت‌زايي نيست و بي‌پرده خواهان تسليم بازيگران منطقه‌اي و بين‌المللي مي‌باشد. با اين وصف برخورد امريكا با اييران امري غير منتظره نخواهد بود و طبيعي است كه ايران از نظر امريكا ياغي و محور شرارت خوانده شود و دليل آن هم تجاوزگري ايران نيست بلكه صرفا به اين دليل است كه ايران از نظم جهاني تك قطبي پيروي نمي‌كند). (1)
خلاصه آنكه مانع اصلي عدم بهبود روابط ايران و آمريكا، رفتار استكباري امريكا و استكبار‌ستيزي ايران است. هر يك از اين دو كشور نيز اين رفتار را در چارچوب ايدئولوژيك و ماهيت حكومت خود قرار داده است. لذا مادامي كه هر يك از طرفين، تغيير رفتار خود را به منزل تحول در ايدئولوژي و ماهيت خود مي‌داند، نه تنها رابطه بلكه هرگونه مذاكره بي‌نتيجه مي‌ماند. تأثيرگذاري منفي سازمان‌هاي بهيودي بر تصميم‌گيران و تصميم‌سازان عرصه سياست خارجي آمريكا.
سياست خارجي امريكا مانند هر كشور ديگري تحت تأثير ونفوذ برخي عوامل قرار دارد. در حال حاضر در قوه مجريه ؛ وزارت امور خارجه ، پنتاگون و ستاد مشورتي رياست جمهوري ؛ و در قوه مقننه كنگره ( مجلس نمايندگان و سنا) از مهمترين عوامل دولتي مؤثر در سياست خارجي هستند. در كنار آن، عوامل مهم ديگري همچون لابي‌ها ـ و در خصوص ايران لابي‌هاي يهودي به ويژه ايپاك و لابي نفت ـ محققان، روشنفكران ، مراكز مطالعاتي و تحقيقاتي مانند شوراي روابط خارجي آمريكا ، مؤسسه واشنگتن ، رسانه‌ها و بالاخره افكار عمومي داريا نقش قابل توجهي در جهت دهي به سياست خارجي امريكا مي‌باشند. هر يك از عوامل فوق ، عموما داراي نقش‌ها و يا جهت گيري‌ها و اثر‌گذاري‌هاي مخصوص به خود هستند.
از بين عوامل گوناگون تأثير سازمان‌هاي يهودي در شكل‌گيري سياست‌هاي امريكا در قبال ايران بسيار حائز اهميت است نقش ايپك(AIPAC) به عنوان بزرگترين لابي يهودي در امريكا در تهيه طرح‌ها و گزارش‌هاي علمي و كاربردي عليه ايران و رايزني و مذاكره يا به عبارت بهتر لابي با مقامات مختلف به منظور جلب نظر آنها بسيار زياد است. اين لابي صهيونيستي در انتخابات نمايندگان مجلسين و رياست جمهوري امريكا نقش تعيين كننده‌اي ايفا مي‌كند و با انتشار خبرنامه، گاهنامه و گزارش‌هاي ويژه مرتيا نمايندگان و سياست‌گذاران امريكا را در جريان مسائل ايران قرار مي‌دهد و بدين طريق مواضع خصمانه خود نسبت به ايران را به خوانندگان القاء مي‌كند.

همچنين نقش روزنامه‌هاي متمايل به جامعه ي يهودي : همچون نيويورك تايمز، واشنگتن پست، نيوزويك در تهييچ افكار عمومي و نقش مراكز مطالعاتي وابسته همچون مؤسسه مطالعات خاور نزديك واشنگتن و شخصيت‌هاي يهودي همچون ايندايك ، كسينجر و مورفي در صحنه‌ي سياست و حكومت آ«ريكا ، از نمونه‌هاي مثال زدني مي‌باشند) (2)
بنابراين با وجود مجموعه‌اي از سازمان‌ها ، مراكز و شخصيت‌هاي ذي نفوذ يهودي مؤثر در افكار عمومي و جامعه سياسي امريكا در برابر فقدان كوچكترين تشكل هم سو با نظام جمهوري اسلامي ايران در اين كشور و با وجود تقابل شديد جمهوري اسلامي ايران با رژيم صهيونيستي ، كشورمان را در برابر مموعه‌اي مؤثر از تصميم‌سازمان مخالف در امريكا قرار داده است.
جاي تعجب نيست كه كلينتون دستورالعمل مربوط به تحريم همه جانبه ايران را در كنفرانس ساليانه كنگره جهاني يهوديان و در حالي كه كلاه ويژه يهوديان را بر سر داشت، اعلام كرد. (2) پس از كلينتون جمهوري‌خواهان هم مواضعي مشابه او و حتي شديدتر از وي در برابر ايران اتخاذ كردند، كه ثابت مي‌كند مقابله با ايران سياست هر دو حزب است.
كنگره به علت ماهيت و ويژگي‌هاي آن و وابستگي به آراء مردم بيشتر تابع جريانات زودگذر و هيجانات سياسي است. اقدامات كنگره تحت تأثير نفوذ جامعه يهودي و ديدگاه‌هاي كارشناسان و متخصصان امريكايي كه در كميته‌ي فرعي روابط خارجي مجالس نمايندگان و سنا، نمايندگان را توجيه مي‌كنند، قرار دارد.
همچنين هر نماينده‌اي براي جلب حمايت حوزه انتخابي خود حمله به ايران را ضروري مي‌داند و امروزه هيچ كس جرأت ندارد با دفاع از ايران آينده‌ سياسي و اجتماعي خود را به خطر اندازد. اين مسائل سبب شده كنگره در خصوص مسائل اران خصوصا در دهه‌هاي اخير به شكل تصويب قوانين عليه جمهوري اسلامي موضع‌گيري نمايد. به ويژه زماني كه كنگره در اختيار يك حزب و قوه مجريه در اختيار حزب ديگر مي‌باشد، رقابت سياسي داخلي براي جذب كمك‌هاي مالي يهوديان و پيروزي در انتخابات آتي سبب دامن‌زدن به اين موضع‌گيري‌ها مي‌شود.
عامل ديگر اثر گذار در سياست خارجي امريكا مراكز دانشگاهي و پژوهشي هستند. به طور خلاصه مي‌توان گفت در مراكز دانشگاهي و پژوهشي امريكا دو گرايش كلي وجود دارد: گرايش اول مربوط به افرادي است كه به ريشه‌يابي روابط خصمانه ايران و امريكا بپردازند و آن را ناشي از سوءظن طرفين به يكديگر مي‌دانند . آنان براي حل مشكلات موجود در روابط دو كشور روش گفتگو را توصيه مي‌كنند . بيشتر صاحب‌نظران ايراني مقيم امريكا و برخي از ايران شناسان امريكايي همچون جيمز بيل، گراهام فولر ، ريچارد كاتم و گري سيك چنين گرايشي دارند.
گرايش دوم مربوط به كساني است كه تنها منافع اسراييل را در نظر دارند و جمهوري اسلامي ايران را براي منافع اسراييل مضر مي‌دانند. آنان از تشديد تحريم‌هاي امريا عليه ايران و حتي گاهي از سرنگوني نظام جمهوري اسلماي ايران صحبت مي‌كنند. به هر روي امروزه و غالب در امريكا به مراد دارندگان گرايش اخير است.
عامل ديگر افكار عمومي امريكا است كه سخت متأثر از رسانه‌هاي خبري تحت كنترل يهودي‌ها است ، سيماي مطلوبي از ايران ندارد. افكار عمومي امريكا كه نسبت به مسائل خارجي و سياست خارجي كشورشان كمتر حساس بوده، عموما در برابر برخي از كشورها از جمله ايران و عراق واكنش‌هاي منفي از خود نشان مي‌دهد. (براي مثال در نظر سنجي شوراي روابط خارجي شيكاگو كه در سال 1998 انجام گرفت؛ امريكايي‌ها در برابر اين سؤال كه بيشترين تمايل و دوستي را به چه كشوري ابراز مي‌نمايند، كانادا را در صدر و عراق را در پايين‌ترين رده (كشور بيست و پنجم) قرار دادند و ايران تنها يك رده بالاتر از عراق بود) (4).
تقابل بر سر موضوعاتي همچون:
آبراه بين‌المللي خليج فارس در منطقه خاورميانه به دليل وجود ذخاير عظيم «نفت و گاز» و موقعيت ژئوپوليتيكي آن همواره مورد توجه به قدرت‌هاي بزرگ جهان بوده است. خاورميانه كه به هارتلند اوراسيا و نقطه تعادل ژئوپوليتيك دنيا معروف است ، محل تلاقي منافع كشورهاي منطقه و قدرت‌هاي بزرگ جهان مي‌باشد.
در اين ميان جمهوري اسلامي ايران به دليل موقعيت حساس آن در منطقه از نقش محوري برخوردار است و چند موضوع همواره نقش چالش‌زا در روابط ايران و آمريكا بازي كرده است.
1ـ مسئله فلسطين و تقابل ايران با رژيم اسرائيل
صلح خاورميانه همواره يكي از دغدغه‌هاي اصلي سياست خارجي امريكا بوده كه در صورت برقراري آرامش در منطقه و پذيرش مشروعيت اسراييل از سوي كشورهاي اسلامي و عرب منطقه و تثبيت آن، بسياري از اين دغدغه‌ها به ويژه‌نگراني از بروز تضادها و نابهنجاري‌ها و رفتارهاي دو گانه در سياست خارجي امريكا به مقدار قابل ملاحظه‌اي كاهش خواهد يافت. تلاش امريكا براي تحميل رژيم اسراييل به مردم فلسطين و كشورهاي منطقه و از سوي ديگر حمايت مداوم ايران از گروه‌هاي فلسطيني و مقاومت در برابر زياده خواهي اسراييل ، يكي از عوامل اصلي تضاد جمهوري اسلامي ايران با سياست‌هاي خاورميانه‌اي امريكا به شمار مي‌رود. چرا كه مقاومت ايران در دو دهه گذشته سبب در تنگنا واقع شدن دولت‌هاي عربي و تقويت و افزايش مبارزات گروه‌هاي اسلامي فلسطيني همچون حماس و شكل‌گيري انتفاضه شده است.
2ـ ظهور يك قدرت منطقه‌اي در خليج فارس
مهم‌تر از مسئله فلسطين ، مسأله فقدان تمايل امريكا به ظهور و بروز يك قدرت منطقه‌اي مؤثر و كارا در يكي از حساس‌ترين مناطق جهان است. امريكا همواره خواهان استيلا و برتري امريكا در نقاط استراتژيك جهان بوده، تا بدين طريق موقعيت رهبري خود در جهان را حفظ كند.

موقعيت استراتژيك ايران و قرارگيري آن در ميان انبار بزرگ انرژي كه حدود 70% ذخاير انرژي جهان را در اختيار دارد، از نظر امريكا يك تهديد تلقي مي‌شود و مخالفت و تلاش براي جلوگيري از ظهور يك قدرت منطقه‌آي مؤثر مانند ايران همواره يكي از اهداف و برنامه‌هاي اساسي آنها بوده است. به خصوص كه ماهيت و ويژگي‌هاي جمهوري اسلامي ايران نيز اين جهت‌گيري را تشديد كرده است.
كنت تيمرمن كارشناس مسائل ايران طي مقاله‌اي در نيويورك تايمز مي‌نويسد: (اگر ايران تحريم نشود، به مسير اصلي صادرات نفت و گاز درياي خزر به بازارهاي جهاني تبديل خواهد شد و ظرف مدت ده سال در آمد ناشي از توليد انرژي خود را دو برابر خواهد كرد ، ضمن اينكه مشروعيت و اقتدار بيشتري پيدا خواهد كرد. با لغو تحريم‌ها ، عملا ما ابرقدرت شدن ايران در منطقه را تضمين مي‌كنيم). (5)
3ـ تأثيرات انقلاب اسلامي و بويژه موضوع الگو شدن ايران
امواج بيداري اسلامي در طي دو قرن مبارزه اولين شكل كمال يافته خود را به صورت پيروزي انقلاب اسلامي در ايران در سال 1979 م (1357 ه‌.ش) به نتيجه رسانيد . تأثير اين انقلاب به مراتب فراتر از موفقيت يك ملت در كسب استقلال ملي است و در حقيقت ايران را به نقطه اميد مسلمانان و آزادي‌خواهان جهان در مبارزه با استكبار تبديل كرده است. ظهور اين انقلاب نقطه عطفي در تاريخ روابط ايران و امريكا و پايان تمام روابط و مناسبات سلطه‌گرانه آن كشور با ايران به شمار مي‌رود.
تحول اساسي و بنيادين در سياست خارجي ايران ، ضربه‌اي به منافع و هدف‌هاي حياتي آمريكا در سطح منطقه و جهان وارد نمود. به گونه‌اي كه امروزه آمريكايي‌ها، ايران را به عنوان كانون بحران و مشاهير تحول سياسي ، اجتماعي و فرهنگي عميق در سطح خليج فارس ، خاورميانه و جهان اسلام تلقي مي‌كنند. به خصوص كه جمهوري اسلامي ايران اداره يك حكومت ديني و يك حكومت مستقل مردمي را تجربه مي‌كند. اصرار بر مشي مستقل و عدم وابستگي به ابرقدرت‌هاي جهان، عناد و دشمني سلطه‌طلبان و زياده‌خواهان را برانگيخته است. به اقرار غالب صاحب‌نظران، اگر هسته مقاومتي در هر نقطه از جهان اسلام شكل گرفته و براي سلطه‌طلبي امريكا و متحدينش مشكل ايجاد كرده، با الهام از انقلاب اسلامي ايران بوده است و اگر امريكا بتواند بنيادگرايان اسلامي را متقاعد سازد كه الگوي حكومت اسلامي مي‌توان اداره كشور را ندارد و ناگزير از همكاري با قطب سرمايه‌داري است، در اين صورت تا حدود زياد تب و تاب جنبش‌هاي آزادي‌بخش و اصول‌گرا كه به تأسي از انقلاب اسلامي در برابر قدرت‌هاي برتر قد علم كرده‌اند، فروكش خواهد كرد.
گراهام اي. فولر در اين زمينه بر اين باور است كه (روند مصالحه و سازش با نخستين حكومت اسلامي ـ انقلابي جهان از اهميت نمادين، سياسي ، روانشناختي بسياري براي روابط آينده ايالات متحده با ساير نهضت‌ها و حكومت‌هاي اسلام‌گراي جهان برخوردار است. وقتي كه بتوان احساس دو جانبه‌اي از اعتماد و اطمينان در اين روابط به وجود آورد، با بسياري از بن‌بست‌هاي عقيدتي عميق فعلي در روند صلح خاورميانه، سلاح‌هاي استراتژيك و فعاليت‌هاي تروريستي نيز مي‌توان برخورد كرد. از بين رفتن اين تقابل سياسي و روانشناختي ، حل و فصل ساير مسائل عمده را نيز به همراه خواهد داشت. (6)

لازم به ذكر است كه طيفي از موضوعات تعامل محور ميان امريكا و ايران وجود دارد و هر دو كشور نسبت به موضوعاتي همچون درياي خزر و خطوط انتقال انرژي از ايران، ثبات منطقه خليج فارس و تأمين امنيت انرژي، مسأله عراق و افغانستان و بازارهاي داخلي ايران داراي منافع مشترك هستند. اما چون (مجموعه موضوعات تعامل محور بيشتر در حوزه فرصت‌هاي امريكا قرار گرفته است و ناديده گرفتن برخي از اين فرصت‌ها با توجه به ظرفيت‌ و قدرت ايالات متحده امكان‌پذير است و از سوي ديگر مجموعه موضوعات تقابل محور در حوزه تهديدهاي امريكا قرار گرفته ، منافع حياتي امريكا را تهديد مي‌كند).(7) لذا روابط ايران و امريكا بيشتر تحت تأثير موضوعات تقابل محور است.
كارنامه يا سابقه مواضع امريكا در قبال جمهوري اسلامي ايران
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، جمهوري اسلامي ايران در راه رسيدن به استقلال سياسي و تحقق سياست نه شرقي و نه غربي رشته‌هاي وابستگي خود رايكي پس از ديگري پاره كرد. (ايران با خارج شدن از پيمان نظامي سنتو و پيوستن به جنبش عدم تعهد و قطع رابطه با اسراييل و لغو قراردادهاي دو جانبه با امريكا توازن قوا در منطقه را بر هم زد و خود را به عنوان حكومت جديد مبتني به ايدئولوژي اسلامي در صحنه معرفي كرد. (8)
اين امر سبب شد كه امريكاييان منافع حياتي خود در منطقه را مورد تهديد بيفتد و براي حفظ اين منافع و كنترل بازتاب اين انقلاب اقدامات گوناگوني را انجام دهند. از جمله اين اقدامات ايجاد ناآرامي و هرج و مرج و حمايت از فعاليت‌هاي ضد انقلاب در ايران ، خصوصا در استان‌هاي سيستا ن و بلوچستان و كردستان بود. در نهايت اجازه اقامت به شاه مانند شعله‌اي احساسات ضد امريكايي را شعله‌ور ساخت و سفارت امريكا در تهران اشغال شد. امريكا نيز به بهانه اشغال سفارت خود روابط خود با تهران را قطع كرد و كارتر ( رييس جمهور وقت امريكا) با اقداماتي همچون تحريم اقتصادي ايران ، مسدود كردن دارايي‌هاي ايران و عمليات طبس به مقابله با ايران پرداخت.
بعد از كارتر، ريگان نيز سعي در تضعيف و حتي براندازي جمهوري اسلامي ايران نمود. در اواخر رياست جمهوري او و در سال‌هاي پاياني جنگ (سال 1366) ، امريكا نقش فعال‌تري در جنگ ايفا نمود و در مواردي مانند جمله به سكوهاي نفتي ايران و حمله به كشتي تداركاتي ايران مستقيما با ايران وارد جنگ شد، تا جايي كه در اواخر جنگ يك هواپيماي غير نظامي ايرباس ايران را در خليج فارس مورد حمله موشكي قرار دادند.
در زمان جورج بوش (پدر) نيز دولت امريكا جهت تداوم حضور خود در منطقه، به فروش تسليحات به كشورهاي عربي و ايجاد پايگاه در منطقه پرداخت و با تبليغات وسيع، ايران را به حمايت از تروريسم و داشتن سلاح هاي كشتار جمعي متهم نمود.

با روي كار آمدن كلينتون ، موضع‌گيري‌هاي خصمانه امريكا عليه جمهوري اسلامي ايران نه تنها تغيير نكرد، بلكه ابعاد جديدتري به خود گرفت. امريكا همچنان ادعاهاي گذشته خود مبني بر تلاش ايران در جهت دستيابي به سلاح‌هاي كشتار جمعي و هسته‌اي ، حمايت از تروريسم بين‌الملل، مخالفت با صلح خاورميانه و نقض حقوق بشر از سوي ايران را ادامه داد و با سياست مهار دو جانبه سعي در تشديد تحريم‌ها عليه ايران نمود.
در مجموع مواضع و سياست آمريكا در طول 25 سال گذشته دوباره ايران همواره خصمانه و مبتني بر دشمني آشكار بوده و هنوز نيز اين دشمني همچنان ادامه دارد و تغيير محسوسي در مواضع امريكا نسبت به ايران مشاهده نمي‌شود. آنها با استفاده از هر فرصتي از جمله متهم نمودن ايران به تلاش براي توليد سلاح‌هاي هسته‌اي از گسترش همكاري‌اي سياسي و تجاري ايران با كشورهاي ديگر جلوگيري مي‌كنند. جالب اينكه همزمان با اقدامات مزبور ، امريكايي‌ها به طور معمول اين موضوع را مطرح مي‌كنند كه ايران پيشنهادهاي مذاكره و برقراري رابطه را رد مي‌كند.  عدم حسن نيت و پيش شرط‌هاي امريكا براي مذاكره
ميان ايران و امريكا ديواري از بي‌اعتمادي وجود دارد كه مسئول ايجادش امريكاست. امريكا با انجام كودتاي 28 مرداد 1332 به چپاول و غارت ثروت‌هاي ملي ايران و حمايت زاحكومت ديكتاتوري شاه پرداخته است. بعد از انقلاب نيز با حمله به طبس، اعمال سياست مهار دو جانبه و قانون داماتو و حركت در مسير سياست‌هاي براندازانه، ديوار بي‌اعتمادي را بلندتر و سخت‌تر كرده است.
عقلانيت سياسي و تاريخ روابط و مناسبات بين‌المللي حكم مي‌كند كه در صورتي كه امريكا‌ خواهان مذاكره و برقراري رابطه با جمهوري اسلامي ايران است، مواضعش را شفاف و روشن‌ بيان نموده و گام‌هاي مؤثري براي از ميان برداشتن اين ديوار بي‌اعتمادي بردارد. امريكا در اين رابطه ابتدا بايد سياست‌هاي خصومت‌آميز عليه ايران از جمله تحريم و تهديد را پايان دهد و با بازگرداندن اموال و دارايي‌هاي بلوكه شده باقيمانده، زمينه‌هاي مذاكره را فراهم كند.
اما رفتار سياسي دولتمردان امريكا و نخبگان سياسي نشان مي‌دهد كه نه تنها صداقت در اظهارات آنها ديده نميشود بلكه آنها به دنبال تغيير كلي در جهت‌گيري سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران (استحاله) و يا تغيير رژيم ايران هستند.
جيمز ولزي، رييس سابق سيا و مشاور بوش در اين رابطه مي‌گويد: (تغيير رژيم ايران بايد ريشه‌اي صورت گيرد، چه آرام و تدريجي و چه راديكال و سريع). (9)
بنابراين چگونه مي‌توان با كسي كه به دنبال تغيير نظام است، بر سر ميز مذاكره نشست؟!
از سوي ديگر امريكا همواره به مذاكره با ايران در قالب چند پيش شرط عمده نگريسته است كه عمل به آنها نيازمند تغيير كلي سياست خارجي ايران در عرصه‌هاي داخلي و منطقه‌اي و بين‌المللي است. اين پيش شرط‌ها عبارتند از:
1. عدم حمايت از تروريسم: منظور امريكا از تروريسم گروه‌هاي مبارزي همچون حماس و حزب‌الله است، در حالي كه خود امريكا به همه امكانات از اسراييل حمايت مي‌كند.
2. دست برداشتن از ساخت سلاح‌هاي كشتار جمعي و انرژي هسته‌اي.
3. رعايت حقوق بشر: منظور امريكا از اين شرط عدم اجراي قوانين جزايي اسلام است
4. برقراري دموكراسي: در حالي كه ايران مردم‌سالاري‌ترين كشور است امريكا خواهان برقراري دموكراسي امريكايي و ليبرالي است كه حكومت در آن ماهيت اسلامي نداشته باشد.
5. به رسميت شناختن رژيم اسراييل (10)
عدم حسن نيت امريكا در مسئله مذاكره را مي‌توان در سخنان مقامات امريكايي همچون ادوارد شرلي، يكي از مقامات سابق سازمان سيا ، نيز مشاهده كرد. او مي‌گويد (اگر ايراني‌ها آن قدر بي‌احتياط باشند كه بخواهند پيشنهاد گشودن باب مذاكره را بدهند، ما بايد با تمام وجود از اين پيشنهاد استقبال كنيم. (11)
همچنين جفري كمپ، رييس برنامه‌هاي راهبردي منطقه‌اي در مركز مطالعات نيكسون ، با اشاره به اينكه ظاهرا مقامات ايراني به نقشه امريكا پي برده‌اند. مي‌گويد: (قاعدتا آنها [مقامات ايراني] هم مي‌دانند كه ما مي‌خواهيم مثل برخورد نتانياهو با عرفات، با فهرستي از موضوعات سلاح‌هاي اتمي، تروريسم و صلح خاورميانه وارد اتاق مذاكره شويم و ايراني‌ها اين را نمي‌پذيرند). (12)
نتيجه‌گيري:
رابطه در عرف بين‌المللي يعني معامله، در معامله طبعا دو طرف بايستي از مواضع نود عدول كنند تا در يك نقطه به هم رسيده، توافق نمايند. روشن است كه در رابطه، همواره طرفي كه دست بالا دارد از موضع قوي‌تري برخوردار است و مي‌تواند طرف مقابل را تحت فشار قرار دهد، تا به تدريج از موضع خود دست بكشد. لذا بايد بدانيم امريكا و ايران در اين رويارويي و مذاكره به چيزي به دست مي‌آوردن و چه از دست مي‌دهند، يا به عبارت ديگر ايران و امريكا هر كدام چه ميزان از موضع خود عدول مي‌كنند؟
نكته ديگر در برقراري رابطه بين دو كشور اين است كه مادام كه تمايل حل اختلاف و دستيابي به توافق در طرفين مذاكره وجود نداشته باشد، مذاكره معني و مفهومي نخواهد داشت. از طرف ديگر تمايل براي مذاكره به تنهايي كافي نيست، بلكه عمل در جهت حل اختلاف‌ها و شفاف‌سازي امري ضروري و زيربنايي براي رسيدن به مقصود است. با بررسي اعمال و رفتار دو كشور به اين نتيجه مي‌رسيم كه موانعي بر سر حل اختلاف‌ها و بهبود روابط ايران و امريكا وجود دارد. اين موانع به ترتيب اولويت به موانع اصلي و فرعي تقسيم مي‌شوند كه موانع فرعي را مي‌توان با گذشت زمان و با سهولت بيشتري مي‌توان رفع نمود. مواضع اصلي و بهبود رابطه ايران و امريكا را عبارتند از: 1ـ ايدئولوژيك عمل كردن هر دو كشور به گونه‌اي كه هر دو اصول و ارزش‌هاي ايدئولوژيك خود را بر منافع ترجيح مي‌دهد. بويژه كه هر دو كشور نگاه حداكثر گرا در كسب موفقيت در سياست خارجي خود دارند.
2ـ مانع ديگر ساختار و عوامل مؤثر بر سياست خارجي امريكا است كه سازمان‌هاي يهودي به ويژه ايپك با استفاده از آن بر تصميم‌سازان و تصميم‌گيران در پروسه‌ي روابط ايران و امريكا تأثير منفي گذاشته‌اند. به گونه‌اي كه مي‌توانيم بگوييم منافع دولت و ملت امريكا فداي منافع اسراييل شده است.
3ـ مانع اصلي سومي وجود موضوعات تقابل محور است كه از جمله آنها مسئله فلسطين و تقابل شديد ايران با رژيم صهيونيستي، قدرت منطقه‌اي شدن ايران تأثيرات انقلاب اسلامي به ويژه الگو شدن حكومت و ملت ايران براي دولت‌ها و ملت‌هاي ديگر به ويژه براي مسلمانان جهان است. لذا اين مجموعه موضوعات تقابل محور كه منافع حياتي امريكا را تهديد مي‌كند، بيشتر بر روابط دو كشور تأثير گذاشته و مانع بهبود روابط شده است.
موانع فرعي موجود در برقراري رابطه ايران و امريكا را مي‌توان:
1ـ سابقه يا كارنامه روابط امريكا و جمهوري اسلامي ايران بيان كرد كه از قبل از پيروزي انقلاب تاكنون شاهد روابط خصمانه و به خصوص اعمال فشارهاي گوناگون امريكا عليه ايران هستيم
2ـ مانع ديگر بي‌اعتمادي دو كشور به ويژه ايران به امريكا است كه به دليل سابقه ، رفتارها و عملكردهاي كنوني دولتمردان امريكا است كه تصوير منفي از امريكا در ذهن مسؤلان و ملت ايران ايجاد نموده است.
نكته پاياني اين كه هيچ كس با اصل مذاكره و برقراري رابطه مخالف نيست. بلكه مسأله مهم هدف از برقراري رابطه و چگونگي آن است. بويژه اگر امريكا خواهان بهبود رابطه خود با ايران است، بايد بداند كه ملت ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي به هيچ وجه خواهان مناسبات سلطه گرانه يا به قول حضرت امام (ره) روابط گرگ و ميش يا ارباب و رعيت نيست.

منابع:
1ـ عبدالله خاني ، علي ، روابط ايران وامريكا ( بررسي ديدگاه نخبگان امريكايي ) ، مؤسسه ابرار معاصر ، تهران ، 1381
2ـ ولايتي ، علي‌اكبر ، بررسي ماهيت قدرت و سياست خارجي امريكا و موضوع برقراري رابطه ، نشر معارف، 1382
3ـ اميري ، مجتبي ، ايران و امريكا (نگاهي ديگر) ، اطلاعات سياسي و اقتصادي ، سال 9 ، ش 96-95
4ـ سياست خارجي امريكا از نظر مردم و رهبران آن، مؤسسه مطالعات و تحقيقات بين‌المللي ، تهران 1379
5ـ فولر ، گراهام ،ژئوپلتيك ايران ، ترجمه عباس مخبر ، تهران ، 1373 ، نشر مركز
6ـ جاويد روستايي ، محمدجواد ، مرزهاي خونين و نمادهاي دروغين ، نشريه جوان، 13 و 20 خرداد 1378
7ـ غضنفري ، كامران ، امريكا و براندازي جمهوري اسلامي ايران ، نشر كيا ، تهران ، 1381
8ـ كيهان 1/6/1381
پي‌نوشت‌ها:
1ـ جاويد روستاي ، محمد جواد
2ـ‌عبدالله خاني، علي ، روابط ايران و امريكا ( بررسي ديدگاه نخبگان امريكايي ) ، موسسه ابرار معاصر ، 1381 ، ص 27
3ـ براي اطلاع بيشتر مراجعه كنيد به اميري، مجتبي، ايران و امريكا ( نگاهي ديگر) ، اطلاعات سياسي و اقتصادي ، سال ... ش 95-96 ، ص 18
4ـ سياست خارجي امريكا از نظر مردم و رهبران آن، مؤسسه مطالعات و تحقيقات بين‌المللي ، تهران 1379، ص 29
5ـ غضنفري ، كامران ، آ«ريكا و براندازي جمهوري اسلامي ايران ، تهران: 1381 ، نشر كيا ، ص 378
6ـ عبدالله خاني‌ علي ، پيشين ، ص 351
7ـ عبدالله خاني ، علي ، پيشين ، ص 34
8ـ فولر ، گراهام ، ژئوپلتيك ايران، ترجمه عباس مخبر ، تهران ، 1373 ، نشر مركز ، ص 10
9ـ كيهان ، 1/6/1381
10ـ ولايتي ، علي‌اكبر ، بررسي ماهيت قدرت و سياست خارجي امريكا و موضوع برقراري رابطه ، نشر معارف تهران، 1382، ص 5 و6
11ـ غضنفري ، كامران ، پيشين ، ص 424
12ـ همان ، ص 425