آيا بوش مي تواند با نقش ايران در عراق، فلسطين و لبنان مقابله كند
آمريكا امروزه در جهان عرب تنها با ترديدهاي اردوگاه دشمن خويش مواجه نيست بلكه در اردوگاه مقابل نيز ترديدهايي در زمينه عقبنشيني آمريكا از وعدههاي خود به نام واقعگرايي وجود دارد و بيم آن میرود كه وعدههاي شيرين آمريكا، آنان را كه به اين وعدهها اعتماد كرده بودند به نابودي بكشاند. بنابراين بوش بايد پس از ديدارهاي خود در امان (پايتخت اردن) مكانيسمهايي را براي اجراي تعهداتي كه در مورد فلسطين، لبنان و عراق داده تهيه و ارایه كند. يكي از تعهدات بوش اين بود كه اجازه نمیدهد ايران مسير پروندههاي 3 گانه مذبور را تعيين كند و تسليم ديكتههاي اين كشور و تندروهاي موجود در مناطق مذكور نخواهد شد.
ملك عبدالله دوم پادشاه اردن پيش از سفر بوش به كشورش و ديدار وي با نوري مالكي، نخست وزير عراق، تلاش زيادي را براي ايجاد هماهنگي دقيق ميان دولتهاي عربي فعال منطقه و طرفهاي ذيربط با پروندههاي 3 گانه مزبور انجام داد. ملك عبدالله خطرات جنگ داخلي در فلسطين، لبنان و عراق را براي بوش برجسته ساخت و همين امر به ميزان زيادي به توسعه و عمق انديشههاي دولت آمريكا درباره مقتضيات حل مسایل منطقه كمك كرد.
زماني كه پادشاه اردن براي ارایه نظريات خويش به بوش انتخاب كرد، اهميت زيادي داشت. وي ديدگاهها و تئوريهاي خود را همزمان با تبليغات رسانهها در مورد تصميم كميته بيكرـ هميلتون ارایه كرد. رسانهها اعلام میكردند كه كميته مذكور تصميم گرفته از دولت آمريكا بخواهد در مورد عراق از ايران و سوريه كمك بخواهد. پيامیكه پادشاه اردن براي رئيس جمهور آمريكا ارسال كرد، اين بود: اشتباههايي كه اكنون در عراق، لبنان و فلسطين صورت میگيرد، منطقه و منافع آمريكا را ويران و از بين خواهد برد. اگر دولت آمريكا در برابر ديكتههاي افراطي كه از طرف تهران وارد منطقه عربي میشود تسليم شود محافل ميانهرو (دولتي يا مردمي) منطقه به كلي فرو خواهند پاشيد و اثري از آنها باقي نخواهد ماند. اگر اكنون امور فلسطين، لبنان و عراق تحت كنترل و سيطره قرار نگيرند منطقه به ميزان زيادي توازن (قواي) خود را از دست خواهد داد. مساله فلسطين كليد برخورد و تعامل با ديگر مسایل منطقه و نيز كليد نجات فلسطين از نزاعهايي است كه تندروها به زيان مردم فلسطين ايجاد كردهاند. هم اكنون لبنان عرصهاي بسيار مهم براي آزمايش عزم جامعه بينالمللي و درستي سياستهاي آن است. ايران و سوريه در اين عرصه پيامهايي را ارسال میكنند كه باعث انفجار اوضاع در اين كشور میشود و اين در حالي است كه آنها در عراق پيام دوستي را سر میدهند.
روشن است كه رئيس جمهور آمريكا براي عقبنشيني از عراق شتاب نخواهد كرد و تاكنون تصميم نگرفته كه از حمايت مالكي صرف نظر كند. بوش همچنين آمادگي اين را ندارد كه از ايران و سوريه كمك بخواهد؛ ولو اينكه جيمز بيكر و گروه همراه وي كه گزينههاي استراتژيك آمريكا در عراق و منطقه را بررسي كردهاند چنين پيشنهادي را به وي بنمايند.
كنفرانس مطبوعاتي مشترك بوش و مالكي كه در پايان ديدار آن دو در امان صورت گرفت، تعهد رئيس جمهور آمريكا به حمايت از نخستوزير عراق و كمك به وي براي موفقيت در انجام مسئووليت را تثبيت كرد. بوش او را «رهبري قدرتمند» خواند و از «شجاعت او» تقدير كرد. بوش گفت: «او (مالكي) به من گفت، دستان مرا باز بگذاريد چون میخواهم راهحلهايي را براي مشكل عراق بيابم و من به خاطر اين سخن از او قدرداني میكنم.» ما او را براي انجام اين كار تقويت خواهيم كرد. بوش گفت: «موفقيت دولت مالكي براي آمريكا و نيز براي توقف تندروي در عراق مسالهاي اساسي و تعيين كننده است.» بوش خاطر نشان كرد كه مالكي براي ريشهكن كردن خشونت و تسلط بر عراق نيازمند «ابزارهايي» است و او (مالكي) معتقد است كه ما در فراهم كردن اين ابزارها كند عمل كردهايم، لذا بايد اشتباهات و كنديهاي گذشته را اصلاح كنيم.
بوش در سخنان خود علاوه برآنكه به وجود برخي اشتباهات اعتراف میكند، تصوري كه در آستانه سفرش به امان در مورد توانايي مالكي براي حكومت و تسلط بر اوضاع شكل گرفته بود را تصحيح كرد. پيش از سفر وي يادداشتي از كاخ سفيد منتشر شده بود كه در آن از بي اعتمادي به توانايي مالكي براي انجام مسووليتهاي خود و كنترل اوضاع سخن گفته بود. بنابراين بوش هنگامیكه گفت: «اين دولت را ياري خواهيم كرد» و زماني كه تاكيد كرد هدف «وحدت» عراق است و تقسيم اين كشور مطرح نيست، در اظهاراتش جدي بود.
تلاش پادشاه اردن، پيش از نشستهاي بوش در امان، براي رايزني با همه طرفهاي عراقي نقش زيادي را در زدودن اين تصور كه تلاشهاي عربي كه در مورد عراق صورت میگيرد در راستاي «يك پيمان سني منطقهاي» است، ايفا كرد. اما طرحهاي عربي ذيربط براي توقف فتنه و خونريزي فرقهاي در عراق بايد تلاشهاي مضاعفي را انجام دهند تا شيعيان عراق و شيعيان داخل كشورهاي خود را مطمئن سازند كه واقعاً قصد دارند در روابط [خود] با شيعه تغييري بنيادين ايجاد كنند. چه بسا زمان آن فرا رسيده است كه دولتهاي عربي و مسلماني كه به عراق و سرنوشت آن اهتمام میورزند استراتژي كامل دو مرحلهاي را براي كمك به عراق تهيه كنند: مرحله نخست به منظور از بين بردن خونريزيهاي موجود (عليرغم وجود نيروهاي آمريكايي در آنجا) و مرحله دوم براي كمك به حفظ امنيت عراق، پس از خروج نيروهاي آمريكايي از آن.
آنچه عراق اكنون به آن نياز دارد تحريك عليه دولت اين كشور و نيروهاي آمريكايي نيست. اكثر عربها خروج نيروهاي آمريكايي از عراق را باعث ويراني و هرج و مرج و تقسيمبنديهاي منطقهاي بيشتر میدانند. بنابراين، منفعت عربها در اين است كه براي مقابله با سيطره ايران بر عراق و بازگرداندن آن به جهان عرب و براي جلب اعتماد مردم عراق به ملتها و دولتهاي عربي، در اين كشور سرمايهگذاري كنند. آنچه عراقيها بدان نياز دارند زدودن سموم ناكامي، بيزاري، افراط و اجبار است تا بتوانند از يك زندگي طبيعي برخوردار شوند . كمكي كه عربها میتوانند به عراقيها كنند حمايت مالي از آنها براي بازسازي بافت اجتماعي خويش و تامين مالي ادارات و بخشهاي آموزشي عراق و نيز ايجاد يك قدرت امنيتي خودكفا در اين كشور است. در اين صورت است كه عراق در نهایت به يك دولت تبديل میشود نه مجموعهاي از شبه نظاميان.
يكي از مهمترين سرمايه گذاريهاي عربها در عراق براي مقابله با نفوذ ايران و آرمانهاي اين كشور براي سيطره بر جهان عرب، حمايت از ساختارهاي دولت در عراق، لبنان و فلسطين است. در واقع اين واكنشي است كه بايد در مقابل جانبداري و حمايت ايران از شبه نظاميان در مناطق مذكور انجام شود. اين امر نيازمند سرمايهگذاريهاي عظيم عربي و بينالمللي است كه امكان غلبه دولت بر توانمنديهاي شبه نظاميان را فراهم سازد.
غالب مناقشههايي كه در آمريكا دربارة گزينههاي ممكن درباره عراق صورت میگيرد سطحي بوده و بازتاب نارسيسم (خود شيفتگي) آمريكا و توجهاتي است كه به باتلاق عراق منجر میشود. در اين ميان از اين پرسش مهم نبايد غفلت كرد كه اگر دولت آمريكا از توصيههايي كه در مورد مشاركت ايران و سوريه در زمينه عراق میشود، پيروي كند و رهبري ايران بر كل منطقه عربي را بپذيرد، چه رخ خواهد داد.
تاكنون، نشانههايي از آمادگي جرج بوش براي سرفرود آوردن در برابر ايران ديده نشده است. ممكن است يكي از عواملي كه او را در مقابله با حمله رسانهاي در مورد اين گزينه صورت میگيرد، كمك كرده است، پيام [آقای] احمدينژاد به ملت آمريكا باشد. [آقای] احمدينژاد در پيام مذكور ملت آمريكا را عليه دولت بوش تحريك و اين دولت را فاقد مشروعيت و غير اخلاقي توصيف كرد. چه بسا اين پيام در توصيههاي كميته بيكر- هميلتون هم مؤثر باشد زيرا دستگاه حاكمه آمريكا تحقير رياست جمهوري اين كشور، تحريك ملت آمريكا و دخالت در امور داخلي خود را به طور قاطع رد میكند. بنابراين در صورتي كه كميته مذكور پيشنهادي را دربارة مشاركت ايران در زمينه عراق ارایه كند آن را با شروطي روشن و در چارچوبي مشخص و بدون پاداشهاي هستهاي يا منطقهاي ارایه خواهد كرد.
رئيس جمهور آمريكا در سفر به امان درباره نقش ايران در پروندههاي عراق، فلسطين و لبنان سخن گفت. وي در اين زمينه خاطر نشان كرد كه ايراني ها و تندروهاي ديگر میخواهند به تجربه دموكراسي عراق آسيب بزنند و مانع تشكيل دولت فلسطين شوند.
رئيس جمهور ايران در پيامش به ملت آمريكا نشان داد كه با تشكيل دولت فلسطين در كنار دولت اسرائيل مخالف است. او آنچه كه تشكيلات خودگردان فلسطين و ملت فلسطين امضا كردهاند يعني گزينه وجود دو دولت اسرائيلي و فلسطيني را رد كرد. در ميان گروههاي مردمی دنياي عرب كساني هستند كه با [آقای] احمدينژاد موافقند و او را رهبر آزاديبخش فلسطين و نابودكنندة صهيونيسم و صهيونيستها میدانند. اين افراد بايد تاريخ روابط ايران و اسرائيل و قراردادهايي كه در پشت پرده ميان آنها امضا میشود را مورد مطالعه قرار دهند . آنها بايد به اين مساله دقت كنند كه چگونه [آقای] احمدينژاد از رنجهاي ملت فلسطين براي دستيابي به آرمانهاي ايران يعني سيطره بر منطقه استفاده میكند. تا زماني كه گزينه ملت فلسطين تشكيل دو دولت اسرائيلي و فلسطيني باشد، حاكمان ايران صرفاً به معامله و مزايده دربارة مساله فلسطين و سوءاستفاده از اين مساله اقدام میكنند.اگر آنها میخواهند فلسطين را آزاد كنند بيايند و اعلام جنگ كنند و با همپيمانان خود (سوريه) جبههاي را باز كنند تا ملتهاي عربي و ايراني هم به اين جبهه سرازير شوند.
همزمان با اين وضعيت، رئيس جمهور آمريكا همچنان به اين باور ساده خود ادامه میدهد كه چون اولين رئيس جمهور آمريكا است كه از ايده تشكيل دولت فلسطين سخن گفته، ديگر جانبداري كوركورانه او از اسرائيل و نقش دولت شكست خورده اش در زمينه اوضاع فلسطين توجهي نمیشود. بوش بايد با توجه به اوضاع حاكم بر منطقه يكسري تدابير فعال و كارآمد را اتخاذ كند. منطقه، ديگر توانايي تحمل خطاهاي جديد آمريكا و وعدههايي كه در مواقع لازم (از نگاه آمريكا) به فراموشي سپرده میشوند و نيز تداوم وضعيت كنوني مساله فلسطين و اسرائيل را ندارند. آنچه اكنون به طور جدي از بوش خواسته میشود اين است كه به تصحيح اشتباههاي خود در عراق اكتفا نكند بلكه اشتباههاي خود در زمينه فلسطين را نيز اصلاح كند. او همچنين بايد از ارتكاب اشتباههاي مجدد در لبنان اجتناب میورزد.
همانگونه كه محمود عباس، رئيس تشكيلات خودگردان فلسطين نيازمند حمايت واقعي، رفع محاصره ملت فلسطين و از سرگيري مذاكرات جدي است، ايهوداولمرت، نخست وزير اسرائيل، هم نيازمند نجات از باتلاقي است كه به خاطر سياستهاي خود و دولتش در آن گیر کرده است. اين بدان معناست كه زمان آن فرا رسيده، دولت جرج بوش مكانيسمهايي را براي اجراي طرح نقشه راه و ايجاد اصلاحاتي بنيادين در آن ارایه كند. اين اصلاحات بايد بهگونهاي باشد كه از برخي شروط كه به عهده ابومازن و حماس گذاشته شده، چشم پوشي شود. شروط مورد نظر عبارتند از: برچيدن گروههاي فلسطيني و خلع سلاح آنها توسط ابومازن و شناسايي اسرائيل توسط حماس، به عنوان نقطه آغاز [مذاكرات]. همانگونه كه میدانيم اسرائيل نيز مانند حماس توافقنامههاي سابق را اجرا نكرده است، بنابراين مساله به رسميت شناختن توافقنامههاي سابق نيز نبايد به عنوان مانعي براي اجراي طرح نقشه راه برجسته شود. اگر اسرائيل فرصتي براي حل مسالمتآميز مساله فلسطين در اختيار داشته باشد بايد بداند كه بهتر است حماس نيز در توافقي كه براي صلح صورت میگيرد، شريك تشكيلات خودگردان باشد.
بنابراين دولت آمريكا بايد از جلب رضايت اسرائيل و سر تعظیم فرود آوردن در برابر آن خودداري كند. اكنون زمان مناسبي است كه آمريكا نه فقط به خاطر دستيابي به راهحلي عادلانه و بلكه براي مصلحت خود، اجراي طرح مذكور را مورد توجه جدي قرار دهد. جرج بوش در امان راجع به لبنان نيز خاطر نشان كرد كه معامله لبنان امكانپذير نيست و او اجازه نمیدهد زمينه سيطره مجدد سوريه بر لبنان فراهم شود. او گفت چنين چيزي را نه در برابر كمك سوريه در امر عراق و نه در قبال فداكاري كشور مذكور براي همپيمان شدن با آمريكا در همه زمينهها (مشروط به در اختيار داشتن لبنان) نمیپذيرد. اظهارات منابع آگاه پس از مذاكرات بوش در امان حاكي از آن بود كه گفتوگو با سوريه فقط اوهام است و نارضايتي بينالمللي از نقش سوريه در لبنان در حال افزايش است.
خوشبختانه رئيس جمهور آمریکا تداخل و پيوستگي موجود ميان پروندههاي لبنان، فلسطين و عراق را دريافته است. مهم آن است كه وي اين نكته را نيز درك كند كه بايد به سرعت راهحلهايي (موازي) براي هر يك از اين پروندهها انديشيده شود و اين راهحلها بايد ابتدا و به سرعت در فلسطين و لبنان عملي شود زيرا عراق داستان طولانيتري دارد كه اكنون در ابتداي آن هستیم.