ایالات متحده بازنده بزرگ تحریم های 1929

با توجه به اینکه تحریم ها چه به صورت یک جانبه و چه به صورت چند جانبه در نظام بین الملل هم با هدف ایجاد فشار و هم با هدف ایجاد فرصت و راهکاری برای گفتگو و مذاکره شکل می گیرد(سیاست چماق و هویج) باید توجه داشت که علل تحریم های اخیر شورای امنیت موسوم به قطعنامه 1929 را می توان به 3 قسمت تقسیم نمود:
اول اینکه تحریم برای مهار ایران
دوم اینکه تحریم برای ایجاد درگیری و جنگ
سوم اینکه تحریم برای ایجاد گفتگو و مذاکره
با توجه به سه مولفه ی نام برده شده می توان به این استدلال رسید که ایالات متحده در اتخاذ استراتژی خود در مقابل جمهوری اسلامی ایران نا موفق بوده است. زیرا اگر تحریم های اخیر را بر مبنای مهار ایران تلقی نماییم باید بگوییم که 30 سال جمهوری اسلامی ایران به عناوین مختلف تحت فشار و تحریم های ایالات متحده و هم پیمانان آنان بوده و ما روز به روز شاهد رشد روز افزون کشور بوده ایم. چرا که در فرهنگ مردم ایران و مسلمان ایرانی اینگونه آمده که در مواقع حساس و فشار های کشورهای زورگو و مستبدچون ایالات متحده مردم ما با هر نوع گرایش سیاسی و مذهبی با یکدیگر متحد می شوند و یک هدف را دنبال می کنند و آن اینکه در برابر دشمن خود ایستادگی نمایند و هم با پیشرفت خود با وجود موانع فراوان دشمن را مایوس نمایند.
مولفه ی دوم این تحریم ها را اگر بر اساس این مقوله بدانیم که تحریم ها برای ایجاد درگیری وجنگ شکل گرفته باید بگویم این طبیعی است که ایالات متحده و اسرائیل دشمن اصلی جمهوری اسلامی ایران باشند. خوب به هر حال امریکا 30 سال است که دستش از منابع سرشار ایران و خلیج فارس کوتاه شده است و اسرائیل هم ترس از این دارد که یک ابر رقیب در بعد مسائل سیاسی، اقتصادی و از همه مهمتر نظامی در خاورمیانه داشته باشد. اما اگر بخواهیم این تحریم ها را از جهت حمله به ایران مورد مطالعه قرار دهیم باید بگوییم که مدتهاست این طرح به قول مسئولان ایالات متحده روی میز است اما باید توجه کرد که امریکا به هیچ وجه توان مقابله در سه جبهه را ندارد. آنان در حال حاضر باید ابتدا اشتباهات خود را در عراق و افغانستان درست کنند تا بعد به فکر اشتباه دیگری باشند.
ایالات متحده چه ازنظر نظامی و چه از نظر اقتصادی و همچنین افکار عمومی شرایط حمله به جمهوری اسلامی ایران را ندارد. از طرفی نیز ایران از نظر ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک بسیار پر اهمیت می باشد و این منطقه از خلیج فارس همیشه آماج حضور نیروهای خارجی بوده و ایالات متحده پس از خروج انگلستان در سال 1971همیشه در پی پر کردن خلاء قدرت در این منطقه بوده اما چند سال پس از خروج انگلستان از خلیج فارس وقوع انقلاب اسلامی همه ی اهداف ایالات متحده را بر هم زد. بطور کلی اگر بخواهیم بیان کنیم امریکا در حال حاضر این ریسک بسیار خطرناک را نخواهد کرد که خود را وارد جنگ ان هم از نوع جنگ سخت با ایران نماید بلکه ترجیح می دهد از جنگ نرم استفاده نماید چون به نظر می رسد برایشان کم هزینه تر است. اما حمله احتمالی اسرائیل به ایران هم باز غیر ممکن می نماید.
در دورانی که امریکا، ایران را محاصره کرده بود یعنی زمانی که نیروهای آنان در عراق، افغانستان بودنند شاید بهترین زمان اقدام نظامی برای اسرائیل علیه ایران بود که امریکا هم میتوانست از آنان پشتیبانی کند اما این امر محقق نشد. در حال حاضر نیز که افکار عمومی جهانی پس از حمله ی ارتش اسرائیل به کاروان آزادی علیه این کشور است به نظر می رسد این اقدام از جانب اسرائیل مقدور نباشد از سوی دیگر هدف عمده ی حمله اسرائیل به ایران نیروگاه هسته ای بوشهر بود که آن هم بعد از سوخت گزاری در چند روز گذشته بر طبق کنوانسیون های بین المللی هیچ کشوری حق حمله نظامی به تاسیسات اتمی کشور دیگر را پس از سوخت گزاری نخواهد داشت و این امر حمله احتمالی اسرائیل به این تاسیسات را غیر ممکن می نماید. از جهت دیگر ترکیه یکی از راههایی بود که احتمال استفاده از خاک آن کشور علیه ایران می رفت که با اتفاقات اخیر و به هم خوردن روابط این کشور با اسرائیل باز هم احتمال این اقدام از سوی اسرائیل به صفر می رسد. اما مولفه ی سوم این تحریم 1929 ایجاد گفتگو و مذاکره می باشد. پس از موافقتنامه تهران و اجلاس تهران بر سر مبادله سوخت که با حضور سران کشورهای برزیل، ترکیه و جمهوری اسلامی ایران در تهران برگزار شد تئوری بازی به نفع جمهوری اسلامی رقم خورد و بازی با حالت برد- باخت شکل گرفت یعنی برد ایران در برابر غرب چرا که ایران به اهداف پیش بینی شده ی خود نزدیک تر شده بود. غرب به ویژه ایالات متحده برای اینکه قاعده ی بازی را عوض نماید تحریم ها را شکل داد تا قاعده بازی حداقل در وضعیت برد- برد قرار گیرد.
البته بنده معتقدم باب مذاکره در شرایط برد –برد شکل می گیرد. اگر شرایط کنونی را حالت برد- برد تئوری بازی ها بنامیم حال شرایط گفتگو فراهم است. شرایط یک گفتگوی استراتژیک زمانی اتفاق می افتد که: 1- دو طرف درگیر قادر به چیرگی یا حذف یکدیگر در مورد مسائل حساس و مهم نباشند 2- بازیگران دارای استراتژی های سیاسی مستقل در سیاست خارجی و امنیت ملی هستند که آنها در شکل دهی ائتلاف رقیب کمک می کند 3- نوعی برابری سیاسی در سطح مذاکرات بین دو بازیگر در حل و فصل یک یا چند مسئله ی استراتژیک بوجود می آید 4- اجماع نسبی در نزد نخبگان حاکم بر سر یک موضوع مهم ملی و استراتژیک برای ورود به گفتگوی مستقیم 5- دو طرف از مرحله ی تقابل به مرحله تعادل سازنده و رقابتی و تلاش برای یک بازی برد- برد با هدف کسب رضایت نسبی دست پیدا می کنند.
در هر صورت حتی به فرض اینکه شرایط ذکر شده برای مذاکره محقق شده باشد مذاکره مستقیم نیاز به زیر ساختهایی دارد که به نظر نمی رسد در روابط ایران و آمریکا شکل گرفته باشد. یکی از مراحل مذاکرات روسای جمهور دو کشور ایجاد مذاکرات غیر مستقیم یا به نوعی مقامات ارشد به غیر از رئیس جمهوری می باشد. (بطور کلی مقامات بعد از رئیس جمهور یا مقامات درجه دو). از جنس این نوع مذاکرات در طول تاریخ روابط بین الملل اتفاق افتاده است به عنوان مثال: در سال1972 ملاقات رئیس جمهور وقت ایالات متحده نیکسون با مائو، اما آن دیدارهم در ابتدا با یک سری مذاکرات غیر مستقیم شکل گرفت تا در مذاکرات مستقیم بتوانند به نتیجه ی مطلوب خود برسند. به اعتقاد من به دلیل بالا بودن هزینه های سیاسی ناشی از عدم موفقیت مذاکرات و نتیجه بخش نبودن مذاکرات و همچنین نداشتن اعتماد متقابل دو طرف به یکدیگر وعدم آگاهی از اهداف این مذاکرات در هاله ای از ابهام قرار می گیرد. مگر اینکه دو طرف از نتیجه بخش بودن مذاکرات اطمینان حاصل نمایند که این امر هم نیازمند شرایط خاص خود است. اگر حتی مذاکرات نتیجه بخش هم باشد این بدان معنا نخواهد بود که روابط دو کشور از حالت دشمن به دوست تغییر نماید بلکه همانطور که اشاره کردم می تواند از حالت تقابل به تعامل سازنده و رقابتی تغییر شکل دهد. به هر حال به نظر من بازنده ی بزرگ این تحریم ها 1929 خود ایالات متحده می باشد زیرا در هر سه مقوله بیشترین ضرر را می کند.