بازخوانی روند و پیامدهای تسخیر لانه جاسوسی آمریكا

در این میان، واقعه اخیر با توجه به ابعاد و پیامدها و همچنین گستره ملی - بین المللی آن از اهمیت و جایگاه ویژه ای در تاریخ انقلاب اسلامی برخوردار شده است به طوری كه با گذشت بیش از ربع قرن از آفرینش آن، پیامدها و آثارش همچنان در صحنه سیاست داخلی و خارجی كشور، اثرگذار و بحث انگیز است.
این اقدام متهورانه یكی از منحصر به فردترین حركت ها در تاریخ انقلاب های اصیل و مردمی جهان بود كه از یك طرف شوكت و افسون قدرت امپریالیسم آمریكا را در هم شكست و اوج خفت و زبونی این اهریمن جنایتكار را به رخ جهانیان كشانید و از سوی دیگر فریاد مظلومیت و آزادگی مسلمانان ایران را در پهنه گیتی طنین انداز كرد. با توجه به ابعاد گسترده این حادثه عظیم، باید آن را در جغرافیای زمانی و مكانی خودش كاملا مورد بررسی قرار داده و به واكاوی علل و پیامدهای آن پرداخت.
پیروزی انقلاب اسلامی جدای از تاثیراتی كه در زمینه اندیشه سیاسی و پارادایم حاكم بر مقولات دولت ملت و ساختار حكومت داشت، تاثیرات عمیقی نیز بر استراتژی های امنیتی منطقه و توازن قدرت بین غرب و شرق داشت به طوری که كشور ایران را كه به عنوان خط مقدم جبهه غرب در مقابله با نفوذ كمونیسم از جایگاه ویژه ای نزد دولت مردان ایالات متحده برخوردار بود به یكباره تبدیل به یك هژمون منطقه ای با شعار وحدت جهان اسلام و درهم نوردیدن مرزهای جغرافیایی كشورهای مسلمان كرد، كه برای هر دو ابرقدرت شرق و غرب خطرناك جلوه می كرد. انقلاب اسلامی استراتژی «دو ستونی» آمریكا در منطقه را كه از مدت ها پیش بر پایه های قدرت اقتصادی عربستان سعودی و قدرت نظامی ایران برای حفظ منافع منطقه ای آمریكا و مقابله با نفوذ شوروی بنا شده بود با چالش جدی مواجه كرد به طوری كه «سایروس ونس» وزیر امور خارجه دولت كارتر در این باره می گوید: «رفتن ایران از صف كشورهای متحد آمریكا و افتادن این كشور به دست رژیمی كه دوست ما نیست، ضربه ای اساسی به منافع سیاسی - امنیتی ما در آسیای جنوب غربی و خاورمیانه به شمار می رود.»
آمریكا كه تمام تلاش خود را در حمایت از رژیم شاه و جلوگیری از پیروزی انقلاب به كار بسته بود، با پیروزی انقلاب اسلامی سفارت خود را به عنوان پایگاهی برای طراحی و اجرای توطئه علیه انقلاب تبدیل نمود، تا بتواند آن بخش از اقداماتش را كه می توانست در پوشش دیپلماتیك برای شكست یا به انحراف كشاندن نظام نو پای اسلامی انجام دهد، با مرکزیت سفارت به اجرا درآورد.
پس از پیروزی انقلاب در بهمن ماه 1357 و اخراج مستشاران نظامی و غیر نظامی آمریكا كه در واقع نقش آنتن های اطلاعاتی را برای سازمان سیا بازی می كردند، ایالات متحده فعالیت های جاسوسیش را كه از درون سفارت رهبری و هدایت می شدند به شدت افزایش داد تا خلاء ناشی از خروج مستشاران را جبران كند.
افسران سازمان سیا (CIA) با استفاده از شرایط نابسامان بعد از انقلاب و درهم ریختگی و نامشخص بودن حوزه مسئولیت ها كه نتیجه طبیعی هر انقلابی است، سعی كردند تا با نفوذ در مناطق كلیدی و حساس انقلاب اسلامی از تعمیق و گسترش هر چه بیشتر آن جلوگیری نمایند. لانه جاسوسی آمریكا با ایجاد شبكه های جاسوسی و اطلاعاتی در پی آن بود تا با بحران آفرینی، تضعیف نیروهای اصیل انقلاب و جایگاه و شخصیت حضرت امام و همچنین ایجاد گسست و شكاف میان رهبری و نسل جوان، فعال ترین و انقلابی ترین نیروی اجتماع را از رهبری دور كند تا بتواند با تاثیر بر آنها و نفوذ در ارتش، حرکت انقلابی مردم ایران را آسیب پذیر نماید. از طرفی سفارت آمریكا مسئول انحراف افكار عمومی از خطرات شیطان بزرگ در ایران نیز بود. به همین دلایل مسئولین سفارت آمریكا در پی آن بودند تا با برقراری ارتباط با مسئولین دولت موقت راه رسیدن به اهدافشان را تسهیل كنند.
با پیروزی انقلاب، حضرت امام خمینی، مهندس بازرگان را بدون در نظر گرفتن علایق حزبی و گروهی به عنوان نخست وزیر دولت موقت منصوب كردند. بازرگان در اقدامی تامل برانگیز اكثر اعضای دولت موقت را از جناح لیبرال انتخاب كرد و درهای دولت موقت را تقریبا بر روی دیگر نیروهای انقلاب بست. لیبرال ها تضاد اصلی و عامل مهم مبارزه و انقلاب را استبداد داخلی و نه استعمار خارجی می دانستند و علاوه بر آن اعتقاد به تغییر بنیادین در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی كشور نداشتند و تنها اكتفا به برخی اصلاحات سطحی را كافی می دانستند. بر همین اساس دولت موقت تنها به تعویض مهره های كلیدی و بالای رژیم اكتفا نمود و از تغییرات بنیادین و خصوصا از تجدید نظر در رابطه امپریالیستی و نابرابر ایران با آمریكا، پرهیز و اجتناب می كرد.
به این موضوع در كتاب خاطرات كارتر اشاراتی شده است: «مهدی بازرگان... و اعضای كابینه اش كه بیشتر آنها تحصیل كرده غرب بودند با ما همكاری داشتند. آنها از سفارت ما حفاظت می كردند و از ژنرال فیلیپ گاست... مراقبت به عمل می آوردند تا بدون خطر رفت و آمد كند و برای ما پیام های دوستانه می فرستادند. بازرگان به طور علنی اعلام كرد كه مایل است با آمریكا روابط حسنه ای داشته باشد، اما افراطیون طرفدار آیت اله خمینی برای او به صورت مشكلی درآمده بودند.»

(امیررضا ستوده و حمید كاویانی، بحران 444 روزه تهران، ص 20)

«اسناد لانه جاسوسی نیز نشان می دهد كه ایالات متحده چگونه برای خارج كردن امام از صحنه سیاسی كشور در صدد جذب افراد موثر و مهم دولت موقت از جمله بنی صدر و امیر انتظام برآمده بود و مثلا در مورد جذب بنی صدر، در ظاهر به عنوان مشاور اقتصادی یك شركت آمریكایی با حقوق ماهانه 1000 دلار به دعوت همكاری می شد، اما در واقع رابط سازمان سیا تلاش می كرد تا وی را به استخدام این سازمان درآورد.»

(دكتر بهرام نوازنی، الگوهای رفتاری ایالات متحده آمریكا در رویارویی با جمهوری اسلامی ایران (1357 - 1380) مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 98)

«دولت آمریكا در پی آن بود تا با ایجاد ائتلافی از لیبرال های سیاسی، چهره های دینی میانه رو، سكولارها، ملی گرایان و سران ارتشی متمایل به غرب تحت لوای دولت موقت موجبات حذف تدریجی نیروهای وفادار به امام را از صحنه سیاسی كشور ایجاد نماید.
آمریكا می خواست تا با شناسایی مهدی بازرگان به عنوان شخص اول مملکت، اینگونه نشان دهد كه آیت الله خمینی خود مایل است كه دین و روحانیت از سیاست جدا گردند و آنها ناگزیر از نزدیكی به دولت موقت شده اند و بدین ترتیب كم كم برنامه حذف امام و جایگزینی ایشان توسط افرادی مثل شریعتمداری و بنی صدر را اجرا كند.
به همین دلیل وزارت خارجه آمریكا ماموریت اصلی سفارت خود در ایران را تلاش برای هماهنگی فعالیت های نیروهای لیبرال و میانه روهای مذهبی و پیوند دادن آنها با عناصر ملی گرا و سلطنت طلبان و طرفداران رژیم سابق بر علیه انقلابیون مذهبی قرار داده بود.
«اقدامات آمریكا بر علیه جمهوری اسلامی ایران فقط به اقدامات سفارت این كشور در تهران محدود نشد. در پی اعدام های انقلابی سران رژیم گذشته در روزهای اولیه پیروزی انقلاب، 2 تن از اعضای سنای آمریكا به نام های جاكوب جاوتیس و هنری جكسون كه از طرفداران پروپاقرص رژیم پهلوی بودند در 27 اردیبهشت 58 (17 مه 79) قطع نامه ای را از تصویب سنا گذراندند كه ایران را به خاطر این اعدام های انقلابی با لحن شدیدی محكوم می كرد.» (پیشین ص 103)
بعد از تصویب قطعنامه ضد ایرانی در سنای آمریكا، روابط دو كشور وارد مرحله تازه ای شد. با این كه، قطعنامه هیچگونه ضمانت اجرایی نداشت ولی ایران آن را نشانه موضع خصمانه ایالات متحده و كاری در جهت انزوای ایران دانست.
به عقیده كارل كلمنت، كه از كارشناسان با سابقه وزارت خارجه آمریكاست، ایالات متحده اشتباهی استراتژیك را در مورد ایران انجام داده است و آن دل بستن به دولت موقت و عدم مذاكره و دیدار مستقیم با حضرت امام بود كاری كه رقبای ایالات متحده یعنی فرانسه و شوروی در آغازین روزهای پیروزی انقلاب انجام داده بودند.
بعد از تصویب این قطعنامه و ایجاد مسایل اختلاف برانگیز بین دو کشور، آمریكا در پی آن بود تا فرستاده ای ویژه را با هدف جذب ایران و جلوگیری از نفوذ شوروی در این کشور ، به سوی ایران بفرستد ولی حضرت امام در واكنش به تصویب این قطع نامه از پذیرش فرستاده مذكور كه چارلز نام داشت و از دیپلمات های كار كشته وزارت خارجه ایالات متحده بود خودداری كرد و علاوه بر آن پذیرش والتر كاتلر در سمت سفیر كه آماده می شد به ایران سفر كند، از سوی دولت رد گردید هر چند كه جمهوری اسلامی پیش از آن موافقت خود را با اعزام او به ایران به عنوان سفیر اعلام كرده بود.
«پس از این فعل و انفعالات دولت آمریكا به بهانه حفظ امنیت منطقه و با این ادعا كه احتمال داده می شود كه یك نفت كش در خلیج فارس ربوده شود، ناوگان خود را در تنگه هرمز به حال آماده باش درآورد.» (پیشین ص 106)
امام خمینی در 7 آبان 58 به قراردادهای استعماری بین ایران و آمریكا شدیدا اعتراض كردند. اما در مقابل دولت موقت هیچ توجهی به این اعتراض ها نشان نمی داد و در پی بهبود روابط با ایالات متحده بود و در موضع گیری‌های رسمی و غیر رسمی بیشترین واهمه خود را از شوروی ابراز می داشت.
حركت های سازش كارانه دولت موقت تا به آنجا پیشرفت كه بدون اطلاع امام در روز 11 آبان 58 در جشن انقلاب الجزایر، مهدی بازرگان با برژینسكی، مشاور امنیت ملی كاخ سفید دیدار كرد و به مدت یك ساعت و نیم با او به مذاكره نشست.
برژینسكی مشاور امنیت ملی دولت كارتر برخلاف سایروس ونس، وزیر خارجه كه در برخورد با جمهوری اسلامی قائل به راهبردهای دیپلماتیك و گفتگو و مذاكره سیاسی بود، از طرفداران جدی سركوب و مداخله نظامی انقلاب و یكی از طراحان اصلی كودتای 21 بهمن 57 برای پیشگیری از انقلاب بود.
او برای پذیرش شاه در آمریكا تلاش فراوانی به عمل آورد، اما اعضای دولت موقت دوستانه به پیشواز برژینسكی رفتند و با او به گپ زدن مشغول شدند جالب این كه این ملاقات به گفته برژینسكی نه به تقاضای او بلكه به درخواست بازرگان، نخست وزیر ایران صورت گرفت.
محمدرضا پهلوی كه پس از فرار از ایران در كشورهای مختلفی آواره شده بود، و ملت ایران خواستار بازگشت و محاكمه وی بودند با مساعدت مقامات آمریكایی به یكباره سر از آن كشور درآورد. در حقیقت دولت آمریكا و مسئولین آن به خاطر بذل و بخشش های شاه خود را مدیون او می دانستند. هزینه های زیادی از سوی شاه به برخی جناح های سیاسی آمریكا برای مبارزات انتخاباتی پرداخت می شد و بعضی از مسئولین دولتی آمریكا پورسانت های گزافی از محل قراردادهای تسلیحاتی ایران با شركت های آمریكایی دریافت می كردند. از سوی دیگر رژیم آمریكا از آن بیم داشت كه عدم پذیرش شاه موجب هراس و نگرانی حكام وابسته اش در منطقه شود به همین دلیل شاه به بهانه معالجه در آمریكا رحل اقامت افكند. پذیرش شاه از سوی آمریكا خشم ملت و امام را صد چندان كرد. امام كه از دولت موقت قطع امید كرده بود، در 9 آبان 58 طی سخنانی فرمودند: «ای جوان‌هایی كه در مقابل توپ و تانك رفتید از خواهرهایی كه جوانان خود را از دست داده اید... حفظ كنید خودتان را، نهضت خودتان را حفظ كنید ننشینید دیگران برای شما كار كنند، اینها برای شما كاری نمی كنند.»
همچنین حضرت امام طی پیامی در 12 آبان 58 در اعتراض به پذیرش شاه از سوی رژیم آمریكا اعلام كردند: «دانشگاهیان، دانش آموزان و طلاب علوم دینی با قدرت تمام مبارزه خود را علیه آمریكا گسترش دهند.»
بدنبال اعلام این مواضع از سوی حضرت امام نمایندگان دانشجویان مسلمان پیرو خط امام چهار دانشگاه امیركبیر، تهران، شهید بهشتی و صنعتی شریف با تشكیل جلسه ای به برنامه ریزی برای تصرف سفارت آمریكا پرداختند.
یكشنبه 13 آبان 58 (4 نوامبر 1979) در تاریخ انقلاب، روزی بزرگ و فراموش نشدنی است. روزنامه اطلاعات مورخ 14 ابان 58 در صفحه دوم خود، شرح وقایع آن روز را این‌گونه گزارش می كند:
«ساعت ۱۰و ۳۰دقیقه صبح گروهی (حدود 400 نفر) از دانشجویان (كه از یك چهار راه قبل از سفارت آمریكا شروع به حركت كرده بودند) كه در حال شعاردادن در خیابان آیت اله طالقانی به سوی دانشگاه (تهران) در حركت بودند هنگامی كه جلوی در اصلی سفارت آمریكا رسیدند، مسیر خود را تغییر دادند و پس از گشودن زنجیرهای این در به داخل سفارت رفتند. در همان زمان گروهی از دانشجویان نیز از دیوار خود را به داخل سفارت رساندند و پیشروی به سوی ساختمان های داخلی سفارت را آغاز كردند. از همان لحظه های اول تصرف سفارت آمریكا، گروه های مختلف مردم در مقابل در سفارت اجتماع كردند و به دادن شعارهای ضد آمریكایی می پرداختند دانشجویان در سه بیانیه ای كه تا ساعت 18 (همان روز) از طریق بلندگو پخش كردند، اعلام كردند كه ساختمان اصلی سفارت تا ساعت 15 به تصرف كامل درآمد... دانشجویان اعلام كردند كه هر چند تصرف ساختمان با مقاومت سه ساعته و همراه با پرتاب گاز اشك آور از جانب تفنگداران آمریكایی بود، هیچ گونه آسیبی به طرفین وارد نیامد.
از ساعت 16 (همان روز) آزاد كردن گروهی از ایرانیانی كه به عنوان ارباب رجوع یا كارمند در داخل سفارت بودند آغاز شد و آمریكاییان را با چشم بسته به محل دیگری منتقل شدند.»
پیش از آنكه دانشجویان اصلی سفارت برسند، دیپلمات های آمریكایی، مقداری از اسناد را در دستگاه‌های مخصوص خرد كن ریختند و ازبین بردند و مقدار زیادی از اسناد را نیز سوزاندند و به خصوص نوارهای میكروفیلم و حافظه های كامپیوتری را نابود كردند.
در جریان اشغال سفارت آمریكا، ۷۲ آمریكایی به عنوان گروگان بدست دانشجویان افتادند. سه تن از دیپلمات های آمریكایی آن روز برای مذاكره با وزیر خارجه به وزارت امور خارجه رفته بودند. پس از اشغال سفارت تا شب به امید حل شدن موضوع همان جا ماندند ولی بعد از آن در وزارت خارجه به صورت تحت نظر در اختیار دانشجویان قرار گرفتند.
«این اولین بار نبود كه سفارت آمریكا در تهران به اشغال درمی آمد، پیش از این در 25 بهمن 57 (14 فوریه 1974)، یعنی سه روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، 75 نفر از چریك های فدایی خلق پس از درگیری مسلحانه كوتاهی كه به مجروح شدن یكی از تفنگداران آمریكایی انجامید، سفارت را به اشغال خود درآوردند. چند دقیقه بعد چریك ها با وساطت نمایندگان كمیته انقلاب، بدون هر گونه تخریب و آتش سوزی، پراكنده شدند. عده ای علت این اقدام را شایعه رادیو باكو مبنی بر انتقال پرونده های ساواك به این سفارتخانه می دانند (در این بین باید به رابطه بین چریك های فدایی خلق و سفارت شوروی كه طبیعتا عطش زیادی برای داشتن آن پرونده ها داشته است، توجه داشت)، عده ای دیگر علت این اقدام را زمزمه كودتای قریب الوقوعی می دانند كه در خیابان های تهران شایع شده بود و عده ای دیگر هم آن را توطئه پس مانده های ساواك و رژیم شاه برای تحت تاثیر قرار گذاشتن روابط ایران و آمریكا قلمداد می کنند.» (پیشین ص 107)
اما علت هرچه بود در این زمینه نه با امام و نه با دولت موقت و نه با هیچ یك از نیروهای موجه نظام هماهنگی نشده بود و در نیت اشغال گران و اهداف آنان و نقش سفارت شوروی در این اقدام ابهام های تردید برانگیز جدی وجود داشت. به همین خاطر با حضور نیروهای كمیته و همچنین ابراهیم یزدی معاون نخست وزیر و نماینده دولت موقت، از سفیر آمریكا عذرخواهی شد و سفارت در اختیار وی قرار گرفت.
اما 13 آبان 58 شرایط تفاوت داشت. پس از تسخیر سفارت، دانشجویان كه خود را دانشجویان مسلمان پیرو خط امام می نامیدند، با صدرو بیانیه هایی به تشریح علل، انگیزه ها و چگونگی انجام این اقدام انقلابی پرداختند. در یكی از اولین بیانیه ها آمده است:
«ما دانشجویان مسلمان پیرو خط امام از موضع قاطعانه امام در مقابل آمریكای جنایتكار به منظور اعتراض به دسیسه های امپریالیستی و صهیونیستی، سفارت جاسوسی آمریكا در تهران را به تصرف درآوردیم تا اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانیم.»
عنوان دانشجویان مسلمان پیروخط امام، از یك سو بیانگر تبلور خشم انقلابی امام و ملت مسلمان ایران از آمریكا بود و از سوی دیگر هر گونه شائبه وابستگی دانشجویان به گروهها و دستجات سیاسی متعدد را منتفی می ساخت و امكان بهره برداری از آن را به نفع جریان های مختلف، محدود می ساخت.
برای این اقدام انگیزه های متفاوتی ذكر می گردد: اعتراض نسبت به پذیرش شاه از سوی دولت آمریكا، اعتراض به عملكرد دولت موقت، كه كم كم به سمتی گرایش پیدا می كرد كه دوباره دست آمریكا را در ایران باز كند، شناسایی جاسوسان آمریكایی و عوامل داخلی آن ها، پایان دادن به توطئه گری و سلطه جویی های آمریكاییان در ایران، نشان دادن ضربه شستی به ایالات متحده به تلافی طراحی و اجرای كودتای 28 مرداد 32، اعتراض به آمریكا به علت ایجاد فشار تبلیغاتی موسوم و انحصاری و كمك و حمایت از افراد ضد انقلاب و فراری علیه انقلاب اسلامی.
از طرف دیگر اشغال سفارت آمریكا در واقع تیرخلاص دولت موقت نیز بود. در نتیجه این اقدام انقلابی، قدرت متزلزل دولت موقت رو به افول گذاشت و همگام با آن، اساس همكاری‌های استراتژیك ایران و ایالات متحده فرو پاشید. بازرگان دو روز پس از این حادثه از سمت نخست وزیری استعفا كرد كه بلافاصله توسط امام پذیرفته شد و وظایف دولت موقت به شورای انقلاب، منتقل شد و به این ترتیب 268 روز پس از سقوط رژیم پهلوی، عمر دولت موقت هم به سر رسید و پس از مدتی با ایجاد تغییراتی در شورای انقلاب، چهره های جدید، اداره وزارتخانه های مختلف را به عهده گرفتند و به این ترتیب به عمر نیروهای لیبرال در اداره جمهوری اسلامی به طور رسمی پایان داده شد.
گرچه خواسته های دانشجویان از ابتدا تازمانی كه این موضوع به حل و فصل انجامید، تغییرات زیادی را نشان می دهد؛ اما اصلی ترین خواسته آنها كه رسما و با صراحت تمام همواره ثابت ماند، عبارت بود از «عدم دخالت ایالات متحده در امور داخلی ایران» . درخواست های دیگر از قبیل تحویل شاه مخلوع و همسرش فرح برای محاكمه در ایران، تحویل اموال خاندان سلطنتی و دیگر فراریان از ایران به دولت ایران، رفع تحریم های اقتصادی و مالی و آزاد كردن اموال و دارایی های ایران در آمریكا و شعب بانك های آمریكایی از جمله خواسته هایی بودند كه بعدها با به درازا كشیدن موضوع و اتفاق دیگر كه در واكنش های متعدد و متفاوت آمریكاییان خلاصه می شود، اضافه شدند.
این حادثه پیامدها و بازتاب های بسیاری بر جای گذاشت. حركت انقلابی دانشجویان مسلمان قبل از هر چیز دیگر، هیئت حاكمه آمریكا را به شدت گیج كرد. آمریكا كه به لطف لیبرال های حاكم در دولت موقت توانسته بود موقعیت از دست رفته خود در ایران را به تدریج باز یابد، با این ضربه سهمگین به شدت برآشفته گردید.
كارتر در كتاب خاطرات خود می گوید: «4 نوامبر 1979 (13 آبان 58) تاریخی است كه من آن را هرگز فراموش نخواهم كرد... ما شدیدا نگران بودیم» وی می افزاید: «در روزهای نخست تصور می كردم گروگان ها به زودی آزاد خواهند شد، اما پس از آنكه بازرگان، نخست وزیر دولت موقت در كوشش های اولیه خود برای آزادی گروگان ها با شكست مواجه شد، نگرانی ها افزایش یافت.»
در بین حاكمان دولت آمریكا نیز در مورد راه برخورد با ایران اختلافاتی پیش آمده بود. گروهی به نمایندگی سایروس ونس وزیر خارجه، راههای دیپلماتیك و گفتگو و در نهایت تحریم های اقتصادی و پروازی را پیشنهاد می كردند و گروهی دیگر به رهبری زیبیگینو برژینسكی مشاور امنیت ملی، دخالت نظامی را برای حل مساله گروگان گیری لازم می دانستند. این اختلاف تا به آنجا پیش رفت كه سایروس ونس پس از حمله نظامی آمریكا در صحرای طبس كه منجر به شكست آمریكا شد، استعفا كرد.
آمریكا در اولین واكنش، اقدام به تحریم اقتصادی ایران و بلوكه كردن اموال و دارایی های ایران در بانك های آمریكایی و بانك های خارجی مستقر در آمریكا كرد و از سوی دیگر اقدام به آزار واذیت ایرانیان مقیم آمریكا نمود و در جهان نیز تضییقاتی را برای ایران ایجاد كرد. در هر حال تسخیر لانه جاسوسی هرچند از سوی دول استعماری وابسته به شرق و غرب محكوم گردید، اما از سوی ملل محروم و تحت ستم جهان و نهضت های آزادی بخش جهان به شدت مورد استقبال قرار گرفت و باعث نضج گرفتن حركت های ضد استعماری گسترده ای در سطح جهان و خصوصا خاور میانه شد.
این حادثه بزرگ پیامدهای گوناگونی را در پی داشت كه از آن جمله می توان به این موارد اشاره كرد: پایان یافتن رابطه استعماری ایران و آمریكا، روشن شدن ماهیت ننگین ایالات متحده که پشت صورتک حقوق بشر و آزادی مخفی شده بود، جلوگیری از ایجاد بحران و آشوب با تسخیر مرکز بحران آفرینی آمریکا، از بین رفتن گروه‌های مارکسیستی، گروه‌هایی که تا پیش از آن خود را تنها سردمدار مبارزه با امپریالیسم آمریکا می دانستند، بازگشت مردم به صحنه که با توطئه‌های ‌دولت موقت خانه‌نشین شده بودند، شکست هیمنه و اسطوره جهانی آمریکا و بالاخره شکست کارتر در انتخابات ریاست جمهوری امریکا در سال 1980.
کارتر که با ژست‌های حقوق بشری و همچنین حل مشکلات بین آمریکا و چین و امضای موافقت نامه کمپ دیوید بین مصر و اسراییل وجهه ای صلح طلب برای خود کسب کرده بود، با تسخیر لانه جاسوسی تمامی وجهه و نفوذ خود را از دست داد به طوری که حتی نتوانست در مقابل حمله نظامی شوروی به افغانستان موضع مناسبی اتخاذ کند و کم کم موجبات افول حکومت خود و حزبش را فراهم کرد.
همیلتون جردن رییس ستاد انتخاباتی کارتر در انتخابات سال 80 می گوید: «برای من روشن بود که کلید انتخابات در دست کسان دیگر در آن سوی دنیا است که تصمیم و عملشان تا آخرین لحظه قابل پیش بینی نیست، کارتر در هواپیما به من گفت: عجیب است که سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری کشور بزرگ ما نه در شیکاگو یا نیویورک بلکه در تهران تعیین می شود.»