به اسم صلح...
امريكا كه با ادعاي گسترش آزادي و زدودن آثار استعمار از چهره كشورهاي فقير، خود را جايگزين استعمارگران سنتي كرده بود هماكنون بدون پايبندي به هيچ رژيم حقوقي بينالمللي و بيتوجه به تمامي رويههاي عرفي و اخلاقي ديپلماسي، هر آنچه را كه ميخواهد به هر آن صورت كه ممكن باشد، دنبال ميكند. اين يك سكه دو رويه است كه تنها يك طرف آن مستي و عربدهكشي است و طرف ديگرش زمينههاي اضمحلال و فروپاشي خواهد بود.
امريكا،[i] كشوري با نُهميليونوسيصدوشصتونههزار كيلومتر مربع وسعت و دويستوهفتادميليون نفر جمعيت، هماكنون بزرگترين زرادخانه جهان را در اختيار دارد، تسليحات اتمي و هيدروژني، شيميايي و بيولوژيكي آن براي نابودي چندين برابر جهان امروز كافي است. اين كشور عليرغم تعهداتش براي كاهش تسليحات و خلع سلاح، همچنان هزينه زيادي را براي افزايش كمي و كيفي تسليحات و قواي تخريبي خود صرف ميكند. امريكا هر سال ميلياردها دلار انواع سلاح به ديگر كشورها ميفروشد و اغلب جنگهاي گوشه و كنار دنيا درواقع با همين سلاحها افروخته ميشوند. علاوه بر تقويت هرچه بيشتر كارخانههاي تسليحاتي، ايالاتمتحده پس از جنگ جهاني دوم پيوسته پايگاههاي نظامي خود را در كشورهاي مختلف توسعه داده و اكنون در بيش از صد كشور جهان داراي پايگاه نظامي است.
امريكا برخلاف كشورهاي كهنسالي چون ايران، ايتاليا، مصر، يونان و چين از تاريخ ريشهداري برخوردار نيست؛ چنانكه از زمان كشف آن توسط كريستف كلمب تنها پانصد سال ميگذرد كه نيمي از آن مدت را مستعمره انگليس بوده است. تركيب جمعيتي آن را ابتدا مهاجران انگليسي و سپس مهاجران ديگر كشورها تشكيل ميدهند و همه آنها وطن اصلي خود را جاي ديگري ميدانند. صاحبان اصلي امريكا سرخپوستاني بودند كه ميليونها نفر از آنان بر اثر خشونت مهاجرين متمدن! اوليه نابود شدهاند و تعداد اندك باقيمانده آنها نيز در انزواي كامل و محروم از حقوق انساني روزگار ميگذرانند.[ii]
در آغاز، مهاجرين انگليسي به ايالاتمتحده وارد شدند و ازاينرو به صورت مستعمره انگليس درآمد. اين روند تا قرن هيجدهم ادامه يافت. سرانجام سيزده مستعمره شورشي استقلالطلب، در سال 1776 در قالب تشكيل يك كنفدراسيون با هم متحد شدند و اينك از استقلال امريكا بيش از دويستوسي سال نميگذرد.
در نظام كنفدرالي اوليه امريكا، قدرت در دست مجلسي بود كه كنگره ناميده ميشد و تصميماتش با اكثريت نُه راي از سيزده راي اتخاذ ميگرديد. امريكا پس از رهايي از انگليس، عليرغم مشكلات برجايمانده از سابقه مستعمرهبودن و با وجود جنگ داخلي و تبعيضهاي نژادي، در عهدنامه 1787 فيلادلفيا قانوناساسي فدرال را جايگزين نظام كنفدراسيون كرد.
سياست خارجي امريكا در اوايل قرن نوزدهم با دكترين مونروئه تنظيم ميشد. مونروئه در پيام دوم دسامبر 1823 خود به كنگره، كشورهاي اروپايي را از مداخله در قاره امريكا بر حذر داشت.[iii] تگزاس پسازاينكه در سال 1821 از مكزيك جدا شد، در سال 1836 اعلام استقلال كرد و در اول مارس 1844 به امريكا ضميمه گرديد. اين اولين گام در راستاي توسعه ايالاتمتحده بود. در سال 1867 كه امريكا ميخواست حدود مستملكات خود را بيشتر گسترش دهد، ناحيه منجمد و خالي از سكنه آلاسكا را از روسها خريداري كرد.[iv] ايالاتمتحده براساس دكترين مونروئه به دستاندازي بر كشورهاي امريكاي لاتين پرداخت و قاره امريكا ميدان تاخت و تاز امپرياليسم ايالاتمتحده گرديد. سالهاي آخر قرن نوزدهم و دهه اول قرن بيستم، تحولاتي در دكترين مونروئه به همراه داشت. ايالاتمتحده بر كوبا مسلط شد و در ايجاد جمهوري پاناما مداخله مستقيم نمود و در نتيجه آن بر ترعه پراهميت پاناما و اطرافش تسلط پيدا كرد. سپس هندوراس و نيكاراگوئه و جمهوري دومينيكن و پس از آن هائيتي را از لحاظ مالي زير سلطه خود درآورد. سياست نخجيرگاه اختصاصي كه غالبا آن را سياست چماق يا دلار شناختهاند، تا سال 1930 ادامه يافت و سرانجام سياست عدم مداخله اروپا در امور امريكا، به سياست دخالت امريكا در تمام امور جهان انجاميد. امريكا از سال 1885 سياست مداخلهجويانه در ديگر قارهها را شروع نمود. در كنفرانسهاي بزرگ بينالمللي 1899 و 1907 لاهه حضور يافت و با شركت در جنگ جهاني اول به مداخله در امور اروپا پرداخت. اين كشور، در فرايند تنظيم عهدنامه ورساي و تشكيل جامعه ملل شركت نمود اما از امضاي معاهده سرباز زد و چنين وانمود كرد كه به مداخله در اروپا تمايلي ندارد. همچنين ايالاتمتحده در جنگ جهاني دوم نيز بهدنبال حادثه پرلهاربر بهطور مستقيم شركت نمود. امريكا پس از پايان جنگ، مداخله در تمام كشورهاي جهان را آغاز نمود و نقشي را كه با دكترين مونروئه در قاره امريكا براي خود قائل شده بود، به سراسر جهان تسري داد و بهنام قهرمان جهان آزاد! حضور خود را در همهجا ضروري انگاشت.
پس از جنگ جهاني دوم دكترين ترومن نيز در قبال يونان يا در مورد كشورهاي توسعهنيافته، دكترين مداخله بود. رئيسجمهور ترومن در دوازدهم مارس 1947 در مقابل كنگره صريحا اعلام نمود: «باور من بر اين است كه سياست ايالاتمتحده بايد دفاع از اقوام آزادهاي باشد كه در مقابل مطامع استثماري اقليتهاي مسلح يا فشار بيگانگان بهپا خاسته و مقاومت مينمايند.» اين قهرماننمايي ايالاتمتحده، در اعزام نيروهاي نظامي به شبهجزيره كره بارز گرديد و خاور دور را به صحنه آتش و خون مبدل ساخت.
ده سال بعد، دكترين جديدي در ايالاتمتحده بهوجود آمد و آن دكترين آيزنهاور بود كه در نهم مارس 1957 اعلام شد. براساس اين دكترين، رئيسجمهور امريكا مجاز گرديد برنامه كمك نظامي امريكا را به خاور نزديك و خاورميانه عملي سازد و از اين طريق منافع ملي ايالاتمتحده را با صلح جهاني پيوند زند. در اين دكترين پيشبيني شد درصورتيكه ملل تهديدشده به تجاوز نظامي از سوي اردوگاه كمونيسم بينالملل، از ايالاتمتحده تقاضاي كمك نمايند، ايالاتمتحده به ياري آنها خواهد شتافت. نتيجه اين دكترين، وقوع بحرانهاي 1957 اردن و انقلاب ژوئيه 1958 عراق بود. در نتيجه اين دكترين علاوه بر منطقه خاورميانه، مناطق آفريقا، امريكاي لاتين، خاور دور، خاور نزديك و شرق اروپا نيز به صحنه درگيريهاي متعدد تبديل شدند.
در دوران جنگ سرد، دو بلوك قدرت شكل گرفتند: ايالاتمتحده امريكا و اتحاد جماهير شوروي. از اين دو ابرقدرت، كه تبليغات آنها را قدرتمندتر از حد واقع مينمود اتحاد شوروي در سال 1991 تجزيه شد و از رديف ابرقدرتي خارج گرديد. به تبع آن، اردوگاه كمونيسم فرو پاشيد اما ايالاتمتحده امريكا به جاي عبرتگيري از اين سقوط و گرايش به رعايت حقوق ملتهاي مختلف و احترام به موازين بينالمللي، درصدد تسلط بر جهان برآمد و با اقدامات مداخلهگرانه خود، هماكنون جهان را به مخاطره انداخته است؛ ازاينرو به اعتقاد بسياري، امريكا نيز در سراشيب سقوط قرار گرفته است.
حادثه بزرگ يازدهم سپتامبر 2001 نشان داد كه برخورداري امريكا از پشتوانه هزاران نوع تجهيزات، جنگافزارهاي فوق مدرن، سپر دفاع موشكي، كلاهكهاي چندشاخه اتمي، زيردرياييهاي غولپيكر، موشكهاي قارهپيما و صدها تن ذخاير اتمي، هيدروژني، سلاحهاي ميكروبي، بيولوژيكي و شيميايي، مامورين ورزيده و دورهديده، سازمانهاي پرسابقه و تكامليافته نظامي چون ناتو و نيز تشكيلات جاسوسي ــ امنيتي برخوردار از تمام ابزار (سازمان سيا)، سرانجام نتوانست امنيت امريكا را حفظ كند. درواقع هزينههاي سنگيني كه از جيب مردم امريكا در اين راه صرف شد، بيهوده بود و مشخص گرديد امريكا براي دستيابي به امنيت درواقع بايد از سياست سلطهجويانه، تجاوز، ظلم، قتل و كشتار ملتها دست بردارد.
البته مدتها پيش از اين حادثه، پيروزي انقلاب اسلامي ايران در خاورميانه در سال 1979، ابهت و عظمت امريكا را درهم شكست و تمامي توطئههاي اين ابرقدرت را در ايران اسلامي عقيم گذاشت. درواقع اين بيان رهبر انقلاب كه «امريكا هيچ غلطي نميتواند بكند» با تداوم شكوهمند نظام جمهوري اسلامي به اثبات رسيده است. بااينهمه انعكاس جهاني فروريختن نماد قدرت نظامي و اقتصادي امريكا بر اثر حادثه يازدهم سپتامبر نيز همچون فروپاشي اتحاد شوروي در 1991، پرطنين، حيرتانگيز و باورنكردني بود. بسياري نويسندگان از جهات مختلف حادثه يازدهم سپتامبر و حواشي آن را مورد تجزيه و تحليل قرار دادند و صدها كتاب در اين خصوص نوشته شد.
نويسنده اين نوشتار كه حوادث يازدهم سپتامبر را با دقت دنبال كرده، سال گذشته (1384) جلد ششم مباني و كليات علوم سياسي را به اين موضوع اختصاص داد و كتابي كه با اين موضوع روانه بازار شد، در پشت جلد تصويري از چهار جنايتكار بزرگ تاريخ معاصر (بوش، بلر، صدام و بنلادن) را نشان ميدهد. انتشار اين كتاب معرف زمامداران امريكا و انگليس است كه تا چه اندازه به فكر حقوق بشر هستند. ازآنجاكه كتاب با استقبال خوبي مواجه شد و بهلحاظآنكه كتاب عنوان خاصي نداشت، هركدام عناويني را براي آن به مولف پيشنهاد كردهاند كه ميتواند معرف كتاب از نگاه خوانندگان باشد از جمله: 1ــ يازدهم سپتامبر 2001 و پيامدهاي آن 2ــ يازدهم سپتامبر امريكا در برابر جهان اسلام (به اعتبار اينكه بعد از حادثه مسلمانان مورد تعرض قرار گرفتند... و جنگ صليبي را بوش مطرح نمود) 3ــ تروريسم، امريكا، افغانستان، عراق، فلسطين 4ــ امريكا محور شرارت در جهان پرتلاطم 5ــ داستاني از يازدهم سپتامبر كه دنباله دارد 6ــ امريكا در انتخاب راه جنگ را برگزيد 7ــ مبارزه با تروريسم يا تحريك آن 8ــ بنلادن، بوش، بلر، صدام در بازي تروريسم و جهانيسازي 9ــ تلاش واشنگتن در تسلط بر جهان با كمك تسليحات و تهديد و ارعاب 10ــ افغانستان، عراق، فلسطين در اشغال امريكا و اسرائيل 11ــ يازدهم سپتامبر 2001 نقطه عطف تاريخ امريكا 12ــ نمايشي از امريكا در استقرار حقوق بشر 13ــ تاريخسازان يازدهم سپتامبر 2001 بوش، بلر، بنلادن، صدام، طالبان 14ــ از شيطان بزرگ تا محور شرارت 15ــ سقوط طالبان و صدام با قدرت امريكا به نفع ايران اسلامي! 16ــ محصول چهار سال زمامداري بوش، جنگ، شرارت و توسعه تروريسم 17ــ از يازدهم سپتامبر 2001 تا قانوناساسي مصوب لويي جرگه 18ــ تروريسم، سلاحهاي كشتارجمعي، اشغال افغانستان و عراق 19ــ پيروزي ثالث با جنگ دشمن عليه دشمن 20ــ يازدهم سپتامبر نقطه شروعي براي فروپاشي امريكا 21ــ نمايشي از امپراتوري قرن بيستويكم امريكا 22ــ از ادعاي حقوق بشر تا واقعيت شكنجه و كشتار 23ــ تحقق وحدت مسلمانان با خصومت امريكا 24ــ ملتها در برابر مستكبران متحد ميشوند 25ــ جايگاه شارون در مبارزات امريكا براي صلح و آزادي 26ــ كارنامه پنجاهسال جنگ و تباهي 27ــ جنگ تمدنها يا گفتوگوي ملتها 28ــ از انقلاب اسلامي تا بازداشت صدام بهوسيله امريكا 29ــ نقض حقوق بينالملل در تصميمات امريكا و انگليس 30ــ يازدهم سپتامبر 2001 تا بيستم شهريور 1383، 31ــ امريكا و خاورميانه بعد از 2001
در مقدمه كتاب مذكور چنين آمده است: «حادثه تروريستي بزرگ يازدهم سپتامبر 2001 امريكا جهان را در حيرت فرو برد، تروريسم، سلاحهاي كشتارجمعي، رويه بهشدت خلاف عدالت قدرتهاي بزرگ، چگونگي حفظ امنيت جهان و كشورها مطرح شد. نقطه عطفي در تاريخ امريكا پيش آمد. امريكاي زخمخورده قبلازاينكه عاملين واقعه مشخص شوند، حالت جنگي به خود گرفت. شروع جنگ صليبي عليه اسلام عنوان شد و اتحاد عليه تروريسم به رهبري امريكا اعلام گرديد. امريكا بدون ابراز دليل يا مراجعه به مرجع قضايي بينالمللي، در اولين قدم به لحاظ عدم تسليم بنلادن، افغانستان را هدف بمبارانهاي هوايي قرار داد تا متهمين را دستگير نمايد! اما به اين امر توفيق حاصل نكرد، نيروهاي امريكا و متحدين آن به حملات زميني پرداختند، طالبان را مجاهدين افغان ساقط كردند زيرا امريكا دست از حمايت او برداشته بود. كنفرانس برلن و كنارگذاشتن دولت مجاهدين اسلامي، و معرفي دولت موقت و سپس با تشكيل لويه جرگه دولت انتقالي در افغانستان ويرانشده تاسيس گرديد: در فلسطين اشغالي با ادامه انتفاضه دوم صهيونيستها زير چتر حمايت كامل امريكا و با استفاده از موقعيت پيشآمده عمليات كشتار و سركوبي فلسطينيان را تشديد نمودند. با اشغال و تخريب سرزمينهاي خودگردان، همه قراردادهاي سازش را نقض نمودند. فرزندان فلسطين براي دفاع از ميهن اشغالشده حماسهها آفريدند و در مسابقه شهادتطلبي پيروزيهاي بيسابقه كسب نمودند مساله فلسطين با پنجاه سال سابقه جنايات امريكا و صهيونيستها به افغانستان پيوند خورد.
رئيسجمهور امريكا در آغاز اسلام را مورد تهاجم تبليغاتي قرار داد، مسلمانان در بعضي كشورهاي صنعتي غرب مورد تعرض قرار گرفتند. جرج بوش جمهوري اسلامي ايران را كه مرعوب نشده و همراه سياستهاي توسعهطلبانه خود نميديد، محور شرارت ناميد. وي دليل اين شرارت را تلاش براي دستيابي به سلاح اتمي، حمايت از مظلومين فلسطين و حمايت از تروريسم اعلام نمود. رئيسجمهور امريكا پس از مدتي لحن را عوض كرد و گروهي كه به زعم امريكا بازگشته از انقلاب اسلامي بودند و طيفي از مخالفين با هدفهاي مختلف را تشكيل ميدادند، مورد حمايت قرار داد. از آنها كه بعضا مذاكره و ارتباط با امريكا را كليد رفع مشكلات ميشناختند، خواست با حمايت امريكا اوضاع ايران را تغيير دهند!؟ زمامداران امريكا فراموش كرده بودند كه چگونه با انقلاب اسلامي، امريكا از ايران بيرون انداخته شد. واكنش عمومي مردم ايران به مداخلات امريكا اينبار هم بسيار شديد و براي امريكا مايوسكننده بود. ملت ايران بهطورجمعي نشان دادند سياستهاي مداخلهجويانه كشورهاي خارجي را با هيچ عنواني نميپذيرند و بهشدت با آن مقابله ميكنند.
تاريخ سياسي معاصر ايران نشان ميدهد كه چگونه انگليس، روسيه و امريكا طي دويست سال گذشته به انواع شيوهها به حقوق اين ملت تجاوز كردهاند و اين امر محرز و مسلم قابل تكرار نيست. بهعلاوه ايران انقلاب عظيم مردمي اسلامي را پشت سر گذاشته كه اولين آرمان آن حفظ تام و تمام استقلال كشور بوده است. اينك دوراني فرا رسيده كه امت اسلامي مطالبه حقوق تضييعشده خود را داشته باشند. اتكاي به قدرت بيگانه و پذيرش مداخله بههيچ عنوان قابل طرح نيست. امروز كشورهاي كوچك و ضعيف هم حاضر نيستند با وعده كمك تسليم شوند. هر قدرت خارجي در پوشش كمك به فكر تحميل شرايط غيرمنطقي، گسترش نفوذ و حفظ منافع خويش است. هماكنون بهاي نفت و گازي كه از ايران و ديگر كشورهاي خاورميانه به غرب صادر ميشود و صنعت و زندگي آنها را رونق ميدهد با وجود افزايش نسبي، عادلانه نيست. در ديگر شئون هم روابط ظالمانه كلا به سود يك طرف و زيان طرف ديگر است. در قاچاق مواد مخدر ايران سپر بلا قرار گرفته، هزاران نفر شهيد داده، هزينههاي سنگين را تحمل ميكند تا غرب در سلامت بماند! كشورهاي قدرتمند غرب و در راس آنها امريكا توليدكننده انواع مختلف سلاحاند و سالانه دههاميليارد دلار صادرات اسلحه دارند. توليد اين سلاحها براي چيست و فروش آنان به چه كشورهايي است؟ منافع اين توليد و توزيع به كدام دولتها اختصاص دارد؟ كارخانههاي پارچهبافي و قند ما به دليل ضعف بنيه مالي تعطيل ميشود ولي كارخانههاي توليد سلاح كشتارجمعي آنها توانايي توليد بيشتر پيدا ميكند! ايران از تحقيق و پژوهش علمي و صلحجويانه اتم منع ميشود، براياينكه براي منافع امريكا خطرناك است!؟ ولي آنها كه صدها برابر تخريب دنيا بمب اتم در اختيار دارند و بهطور دائم در پي جنگ و تخريب و كشتار هستند، براي هيچ كشوري خطرناك نميباشند. آيا جمهوري اسلامي ايران كه براي استقرار صلح همهگونه تلاش را بهكار برده، براي رفع اختلاف آماده وساطت و ميانجيگري است و با تهاجمات امريكا به عراق و افغانستان هم مخالفت نموده، صلحطلب نيست. ملت اسلامي ايران بهخوبي آگاه است كه در موقعيت فعلي چه رسالتي را بر عهده دارد و ابراز تمايل به قدرتي كه در مقام تسلط بر جهان است، چه نتايجي را بهبار ميآورد.
سياست برتريجويي و زيادهطلبي و تسلطخواهي بر جهان با تهديد و استفاده از زور و قدرت نظامي و توان اقتصادي و بهكارگيري سازمانهايي مثل سيا و موساد و اتكا به پيمانهايي مثل ناتو، امريكا را در وضعيت خطرناكي قرار داده است. در تاريخ جهان بودهاند قدرتمنداني كه خود را در چنين موقعيتي پنداشته و براي تسخير و تصرف همه دنيا به جنگ و خونريزي پرداخته ولي هرگز به هدف نرسيدهاند. نهايتا اين حكومتها قبل از تسلط بر جهان به وضع دردناكي سقوط كردهاند.
امريكا كه روزي ادعا داشت مهد آزادي و دموكراسي است و جهت استعمارزدايي و استقلال ملتها تلاش ميكند، امروز خود را تابع هيچ رژيم قضايي و هيچ قانون داخلي و بينالمللي نميداند.
دادگاه كيفري بينالمللي كه در نتيجه فعاليت بشر در طول دهها سال تاسيس شده است تا حاكمان جنايتكار را در پارهاي جرايم محاكمه كند، مورد نگراني امريكا است؛ تاجاييكه شوراي امنيت در يك تصميم شگفتآور و تبعيضآميز به مامورين نظامي امريكا در ساير نقاط جهان مصونيت يكساله اعطا كرد و در پايان اين مدت دوره مصونيت را مجددا تمديد نمود.
در بسياري از مسائل و مشكلات جهاني، امريكا به همين ترتيب عمل ميكند. در مساله محيطزيست و آلودگي هوا و خطرات ناشي از آن امريكا راه ديگري در پيش ميگيرد. ملل جهان با هدايت سازمان ملل پيماني امضا كردند و مهياي تلاشي جدي براي كاستن آلودگي گرديدند اما امريكا كه بزرگترين آلودهكننده محيط زيست ميباشد و بيش از پنجاهدرصد آلودگي مربوط به اين كشور است، حاضر به امضاي پيمان نشده و در اين راه قدمي برنداشته است. قطعنامههاي زيادي از مجمع عمومي سازمان ملل در جهت تامين حقوق ملت فلسطين تصويب گرديده كه تنها امريكا و اسرائيل به آن راي مخالف دادهاند. امريكا در برابر هيچ قانون بينالمللي تسليم نيست و مسئوليت نميپذيرد. در چنين شرايطي ايران را محور شرارت و در مقام تحصيل سلاح اتمي و حامي تروريسم و براي امريكا خطرناك ميداند!
امريكا در بيستوهفت سال گذشته با تمام قوا به صور مختلف عليه ايران اقدام نموده است. با حمله به افغانستان و سپس حمله به عراق به بهانههايي كه به امريكا ارتباط ندارد، تلفات سنگيني به مردم عادي و بيگناه اين دو كشور وارد ساخت و تاسيسات زيربنايي آنها را نابود كرد. امريكا در اين اقدامات ماجراجويانه و ضدبشريت درواقع ايران اسلامي را هدف قرار داده بود. امريكا درصدد بود به نحوي ايران اسلامي را درگير جنگ عليه اين دو كشور سازد كه سوابق خصومت صدام و طالبان با ايران روشن بود. امريكا اكنون در عراق و افغانستان وضع مطلوبي ندارد و هر روز شاهد تلفات نظاميان خود هست. مردم اين دو كشور مثل مردم ايران از هدفهاي استكباري آگاهي دارند. اگر امريكا در مناطق ديگري توانسته قدرت حاكميت را به نفع خود شكل دهد، در اين دو كشور تاكنون با مقابله مردم به اين اهداف نرسيده است. اخيرا كميسيون حقوق بشر عراق رسما به افشاگري در مورد بمبگذاريهاي عليه ملت عراق پرداخت و با شواهد و دلايلي عامل اصلي را امريكا شناخت كه مانع اقدامات تأميني و تعقيبي مامورين عراق است. بمبگذاران در پناه قدرت امريكا عمليات خود را به ثمر ميرسانند. حضور مردم مسلمان مانع از تسلط استكبار در دوران بيداري اسلامي است. در فلسطين هم بعد از انقلاب اسلامي ايران ديگر حمايت از اسرائيل نميتواند فلسطينيها را به سكوت كشاند. چيزيكه اكنون در سرزمين اشغالي فلسطين رشد نموده ايمان اسلامي است.»
در مقدمه جلد ششم مباني و كليات علوم سياسي طي هفتاد صفحه مصائبي را كه امريكا طي قرن بيستم و بخصوص بعد از جنگ دوم جهاني نسبت به ملل جهان روا داشته آمده است. در مقدمه اين كتاب نيز چنين آمده است: «درحاليكه دويست كشور در حيات سياسي خود اعلام استقلال نمودهاند، اكثريت آنها با بحرانهاي فزاينده سياسي و اقتصادي روبرو هستند. كموبيش تلاش ميكنند تا در عصر اطلاعات انبوه با امكاناتي كه در اختيار دارند، به مرحله توسعه دسترسي پيدا كنند اما پيمودن راه براي همه اين كشورها ممكن نيست و در هر قدم با موانع بزرگي مواجه ميشوند. ايالاتمتحده امريكا يكي از آن موانعي است كه در هر گوشه جهان بهشكلي ظاهر ميشود و چون همواره چهره عوض ميكند، شناخت آن بهسادگي ممكن نيست. جهل و فقر ملتها اجازه نميدهد كه آنها چهره واقعي امريكا را شناسايي كنند. امريكا گاهي با چهره انساني طرفدار حقوق بشر ظاهر ميشود و مردم سادهلوح را از پيشرفت بازميدارد. گاهي با كمكهاي انساندوستانه ولي زهرآگين مردم را از تلاش براي يك زندگي مرفه و داشتن ابزار و وسايل خودكفا محروم ميسازد. غالب مردم اين كشورها دوران استعمار كهن را پس از چند قرن مبارزه براي كسب آزادي ــ كه مهمترين و مقدسترين شرط لازم براي ادامه حيات تلقي ميشود ــ پشتسر گذاشتهاند اما قبل از اينكه بتوانند بهطوركامل مصالح و منافع خود را به نيروي فكر و انديشه تشخيص بدهند چيزي بهنام استعمار نو عملا دامن آنها را گرفت با ابزاري تازه اسارت ملتها را باعث گرديد و نشان داد با استقلال واقعي فاصله بسيار دارند. پس از جنگ دوم جهاني، دوراني فرا رسيد كه دنيا ختم استعمار را جشن گرفت سازمان ملل متحد بهنام ملتها تاسيس شد[v] و بهخاطر آزادي انسانها از قيود گذشته پرچمي برافراشت تا صلح و امنيت استوار و پايدار بماند و جنگ و تجاوز امكان ظهور پيدا نكند، عدالت استقرار پيدا نمايد رفاه و آسايش از آن همه بشريت باشد. متاسفانه از همان زمان تدوين منشور ملل متحد قدرتهاي جهاني و در راس آنها امريكا سكان جامعه جهاني را در دست گرفتند با استفاده از توان مالي و پيشرفتهاي سريع علمي تحميلات زيادي به ديگر كشورها و از جمله به مستعمرات سابق روا داشتند. البته كشورهاي عقبمانده ظاهرا مستقل هم از آن بينصيب نماندند. استعمار نو بدون اينكه نامي از آن مطرح باشد به شكلها و قالبهاي مختلف بسياري از كشورهاي جهان را دربرگرفت وابستگي به ابرقدرتها يك خطمشي سياسي شناخته شد. باز هم مانند دوران استعمار كهن مواد اوليه مورد نياز صنايع، انواع معادن و ذخاير بخصوص نفت و گاز و فلزات در اختيار توسعهيافتگان قرار گرفت سوابق و جهشهاي علمي، تكنولوژي كشورهاي قدرتمند را قدرتمندتر ساخت مغزهاي متفكر كشورهاي توسعهنيافته هم به سوي همان قدرتها جذب شد. بخش عمدهاي از پيشرفتهاي علمي امريكا مديون استعدادهاي درخشاني است كه از ديگر كشورها به امريكا جذب شدهاند.
بسياري از زمامداران كشورهاي تازهاستقلاليافته كارگزاران استعمارگران سابق بودند افراد وطنپرست و آزادانديش و شخصيتهاي بارز اين كشورها را به طرق مختلف از كودتا تا شورش نظامي و تجزيه و يا انتخابات صوري كنار گذاشتند شخصيتهايي مثل دكتر سوكارنو، قوام نكرومه، آلنده، ناصر و... را كه حقوقي براي ملت خود قائل بودند از بين بردند و كساني را در زمامداري اين كشورها گذاشتند كه مطيع و سرسپرده باشند. امريكا و ساير قدرتمندان غربي در ايران نيز از سلطنت مثل پهلوي حمايت تام ميكردند. آنها ايران را بهعنوان جزيره امن خود ميشناختند. در ايران نيروگاه اتمي ميساختند و خطري احساس نميكردند اما براي ايران اسلامي كه با انقلاب عمومي ملت به حيات خود ادامه ميدهد كودتاي نوژه را طرح ميكنند، جنگ تحميلي هشتساله را هدايت ميكنند، از حادثه طبس درس نميگيرند، داراييهاي ايران را ضبط نموده و بر عليه آن تحريم راه مياندازند و مانع پيشرفتهاي علمياش ميشوند.»
پينوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
[i]ــ ايالاتمتحده امريكا از حيث مساحت شش برابر ايران و از حيث جمعيت چهار برابر ايران است.
[ii]ــ در خرداد 1372 كه كنگره جهاني حقوق بشر در وين تشكيل شده بود جمعي از همان سرخپوستان مظلوم باقيمانده از نسلكشي مسئولين امريكا حضور يافته بودند و به رفتاري كه با آنها شده با خشمي غيرقابل تصور اعتراض ميكردند در همانجا به ذهن من رسيد كه صهيونيستها هم با همان شيوه بر سرزمين و ملت فلسطين تسلط پيدا كردهاند.
[iii]ــ اقداماتي كه اسپانيا براي تسخير مجدد مستعمرات سابق خود بهعمل ميآورد، انگيزه اصلي صدور اين پيام بود اما آنچه بعدا به دكترين مونروئه شهرت يافت، حاصل بندهاي هفتم و چهلوهشتم و چهلونهم پيام بود. در بند هفتم اين پيام نظريهاي عنوان شد كه بر طبق آن قاره امريكا بايد از آن پس از هر نوع دستاندازي اروپاييان بهدور باشد: «فرصت را غنيمت شمرده اصلي را كه مبين حقوق و منافع ايالاتمتحده است تاييد نموده، اعلام ميداريم كه قاره امريكا به لحاظ آزادي و استقلالي كه كسب نموده و گرامي ميدارد، ديگر نميتواند مطمح نظر كشورهاي اروپايي و محل اجراي سياست استعماري آنها باشد.» در بندهاي چهلوهشتم و چهلونهم پيام آمده است: «ما در مستعمرات يا متعلقات كنوني كشورهاي اروپايي مداخله نكرده و نخواهيم كرد اما در قبال كشورهايي كه استقلال خود را صريحا اعلام داشته و به حفظ و حراست از آن كمر همت بستهاند و ما هم پس از بررسيهاي جدي و براساس اصول عدل و نصفت موجوديت آنها را رسما شناسايي نمودهايم، هرگونه مداخلهاي كه كشوري اروپايي بهمنظور سركوب كشورهاي اخير يا نظارت بر سرنوشت آنها از خود نشان دهد، نشانه رفتاري غيردوستانه در قبال ايالاتمتحده خواهد بود. اما سياست ما در مورد اروپا همان سياستي است كه قبلا اتخاذ نموديم؛ يعني خود را از مداخله در امور داخلي كشورهاي اروپايي بر حذر ميداريم.» خلاصه پيام مذكور اروپا را از مداخله در امريكا منع ميكرد و اعلام ميداشت امريكا مال امريكا است. پولك، يكي ديگر از روساي جمهور امريكا، نهتنها استعمار را در سرزمين امريكا منع كرد بلكه هرگونه تملك ارضي را هم كه از طريق انتقال مجاز بهدست آمده بود، محكوم نمود. مطابق اين نظريه، هرگونه تملك مشروع و مجاز در امريكا ممنوع است، حتي اگر بدون توسل به زور و از طريق دوستانه باشد. نظريه اخير در حقيقت بسط نظريه منع ايجاد مستعمره بود كه پولك آن را به مناسبت مساله تگزاس اعلام كرد.
[iv]ــ آلاسكا در سال 1741 توسط برينگ كشف گرديد. روسيه در سال 1784 اين ناحيه را به تملك خود در آورد و بر جزيره كودياك مسلط شد. در سال 1799 روسيه اقدام به تاسيس شركتي نمود كه انحصارا اداره امور بازرگاني و قضايي تا پنجاه درجه عرض شمالي را به عهده گرفت. الكساندر اول، تزار روسيه، تصميم گرفت نفوذ و اقتدار كشورش را تا چهلوپنجدرجه عرض شمالي يعني تا كاليفرنيا بسط دهد و انحصار ماهيگيري در شمال شرق اقيانوس آرام تا سواحل آلاسكا را به خود اختصاص دهد. اين مساله، تهديدي جدي براي ايالاتمتحده بهشمار ميرفت اما با فروش منطقه آلاسكا به ايالاتمتحده، اين تهديد نيز منتفي شد.
[v]ــ بخش عمده و اصلي تشكيلات سازمان ملل متحد در نيويورك، يعني در خاك ايالاتمتحده قرار دارد و ظاهرا مقدار زيادي از هزينه اين سازمان برعهده اين كشور است؛ كه البته گاه به نشانه تهديد سهميه خود را پرداخت نميكند و هماكنون بدهي ايالاتمتحده به سازمان ملل از بابت سهميه خود، مبالغ زيادي را تشكيل ميدهد. درواقع امريكا ازاينطريق هم درآمد فراواني كسب ميكند، هم بر تصميمات اين سازمان جهاني تاثير ميگذارد، هم درحد زيادي مانع اجراي تصميمات است و هرگاه هم كه لازم بداند، تحت عناوين مختلف از دادن ويزا به شخصيتهايي كه بايد به سازمان ملل مراجعه نمايند، ممانعت بهعمل ميآورد. بههرحال وقتي شوراي امنيت، شوراي اقتصادي و اجتماعي و مهمتر از همه مجمع عمومي در نيويورك تشكيل ميشود، از تمام كشورهاي دنيا هياتهايي به اين سازمان اعزام ميشوند. هزينههاي اين هياتها و دفاترشان در ايالاتمتحده مبالغ هنگفتي را تشكيل ميدهد. از جمله كشور خود ما، هر سال چند ميليون دلار بابت اين هزينهها به امريكا پرداخت ميكند. امريكا علاوه بر حق وتو در شوراي امنيت، ابزار ديگري نيز در اختيار دارد كه از آنها براي تاثيرگذاري بر تصميمات شوراي امنيت استفاده ميكند. در مسائل مربوط به كره، ويتنام، فلسطين، كوبا، يوگسلاوي و آفريقاي جنوبي، امريكا گاه حتي از حضور نمايندگان اين كشورها به بهانههاي مختلف از طريق ندادن ويزا يا بموقعندادن آن جلوگيري ميكرد. خودم يكبار با اين مساله برخورد كردهام. معاون دبيركل سازمان ملل در امور حقوقي، رسما طي شماره (a) 1/27/CDD/ LA بيستونهم دسامبر 1994 از من براي شركت در كنگره حقوق بينالملل عمومي سازمان ملل متحد دعوت نمود. اين كنگره قرار بود از سيزدهم لغايت هفدهم مارس 1995 در نيويورك تشكيل شود. در دعوتنامه تصريح شده بود كه با ارائه دعوتنامه تسهيلات لازم براي صدور ويزا از سوي مقامات كنسولي امريكا فراهم خواهد شد. از طريق وزارتخارجه جمهوري اسلامي براي اخذ ويزا اقدام كردم اما تا روزهاي نزديك به زمان تشكيل كنگره هيچ خبري از ويزا نشد. ناچار در هشتم مارس 1995 به وين رفتم و آنجا براي اخذ ويزا به مقامات كنسولي امريكا در وين مراجعه كردم. بااينكه پيش از آن مسافرت رسمي به امريكا انجام داده بودم، باز هم پرسشنامه مفصلي را با دهها سوال نامربوط به من دادند تا به آنها پاسخ دهم. اما پس از چند روز انتظار، وقتي به كنسول امريكا مراجعه كردم، گفتند بايد از واشنگتن دستور خاص براي ويزا صادر شود. اين جواب را تا زمان تشكيل كنگره، يعني تا سيزدهم مارس تكرار نمودند. ناچار با مقامات سازمان ملل دراينخصوص صحبت كردم و سرانجام در پانزدهم مارس، يعني يك روز مانده به پايان كنگره، اعلام داشتند فردا ويزا حاضر خواهد شد. بهاينترتيب آنها سفر مرا به آنجا منتفي ساختند و اين مساله صرفا از قرارگرفتن سازمانهاي بينالمللي در خاك امريكا ناشي ميشود. من پسازآنكه از شركت در آن كنگره منع شدم، اعتراض خودم را به سازمان ملل ارسال كردم بههميندليل است كه بسياري از كشورها ميگويند مقرّ سازمان ملل نبايد در خاك امريكا باشد.