چالشهای امنیتی ایران و آمریکا

قبل از جنگ جهانی دوم روابط دو کشور عادی و به علت فاصله جغرافیایی از تحرک چندانی برخوردار نبود. اما اشغال ایران در جریان جنگ توسط متفقین که ایالات متحده یکی از اعضاء تشکیل دهده‏ی آن بود ـ حضور و نفوذ آمریکا در ایران را متحول و روابط دو کشور تحت تأثیر تحولات منطقه‏ای و بین‏المللی به تدریج گسترده و پیچیده شد.
کودتای 28 مرداد 32 نقطه عطف روابط به سمت سلطه‏ی مستکبرانه و تغییر ساختار اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی شد. 25 سال حاکمیت آمریکا بر ایران چالش گسترده‏ای با مردم و باورهای آنان بود.
انقلاب اسلامی در ایران آغاز تحول و دگرگونی عمیقی در روابط شد. ایران که روزی جزیره‏ی ثبات و بهشت سرمایه‏داری و ژاندارم منافع دولت ایالات متحده بود، در یک چالش گسترده با سیاست‏ها و برنامه‏های آن دولت قرار گرفت. وجود ذخایر عظیم نفت و بازار کالاهای سرمایه‏داری، موقعیت استراتژیک و ژئواستراتژیک موجودیت و امنیت و سلطه‏ی اسرائیل ـ متحد استراتژیک آن دولت در منطقه ـ با وقوع انقلاب اسلامی در معرض تهدید قرار گرفت. در 25 سال گذشته استراتژی سقوط جمهوری اسلامی با روش‏های براندازی از درون، براندازی از بیرون، براندازی از درون و فشار از بیرون با صرف هزینه‏های قابل ملاحظه و به کارگیری دیپلماسی عمومی، استحاله‏ی فرهنگی، جنگ داخلی و خارجی، تحریم اقتصادی، جنگ روانی و تبلیغاتی، چالش امنیتی ایران و آمریکا بوده است.

 

چالش ایران و آمریکا در سال‏های اخیر وارد مرحله‏ی جدیدی شد که تشدید اقدامات و تهدیدات و اخیراً طرح مسأله‏ی «سلاح هسته‏ای و کشتار جمعی» بر چالش‏های قبلی افزود و جنجال‏آفرینی‏ها، اغتشاشات، هرج و مرج برای تکمیل و تأثیرگذاری بیشتر تهدیدات امنیتی سازماندهی و اجرا شد، اما نتیجه‏ی چندانی برای آمریکا نداشت. زیرا ملت و دستگاه‏های جمهوری اسلامی ایران با وجود دشواری‏ها و خسارات سنگین، استقلال، حاکمیت و منافع ملی و ارزش‏هایش را به معامله نمی‏گذارد و از این‏رو درگیری همچنان ادامه دارد.
تاریخ روابط دو کشور ایران و امریکا در جریان انقلاب اسلامی و بعد از پیروزی، فراز و نشیب‏های بسیار دارد و به همین دلیل تحقیق ویژه‏ای را می‏طلبد. موقعیت و جایگاه جهانی این کشور و تأثیرگذاری آن بر بسیاری از سیاستگذاری‏های منطقه‏ای و بین‏المللی، خصوصا در ارتباط با امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران ایجاب می‏کند، مطالعات و تحقیقات گسترده‏ای در این زمینه صورت گیرد، و مراکز مطالعاتی امکانات و فرصت‏های بیشتری را به این موضوع اختصاص دهند.

حضور در ایران
با اشغال ایران توسط متفقین در جریان جنگ جهانی دوم و حضور تأثیر گذار ایالات متحده در ایران، زمینه‏های حضور گسترده و سلطه‏ی همه جانبه‏ی آن فراهم شد. امریکا با درک موقعیت استراتژیک و ژئواستراتژیک ایران و برخورداری از منابع عظیم نفت و همسایگی با شوروی، گسترش روابط دو جانبه و حذف سلطه‏ی انگلیس، سلطه‏ی مستقیم را در سیاستهای استراتژیک خود قرار داد. به گونه‏ای که با افزایش حجم کمک‏های مستقیم و غیرمستقیم، تشکیل شبکه‏ی جاسوسی و جذب عوامل و دوستان، نفوذ در دستگاه‏های نظامی و غیرنظامی، تأثیرگذاری بر افکار عمومی، با حمایت از تمامیت ارضی ایران در جریان تجزیه‏ی آذربایجان توسط شوروی، طرح شعارهای استقلال، توسعه و آزادی در جهت تحقق اهداف بلندمدت خود اقدام کرد.
کودتای 28 مرداد 1332 گام بلندی در جهت سیاست‏های بلندمدت و تسلط بر ایران و حضور همه جانبه و تأثیرگذاری در تمامی زمین‏های دولتی بود.
از جمله پی‏آمدها و آثار کودتای 28 مرداد گره خوردن امنیت داخلی و خارجی به اقدامات و سیاست‏های ایالات متحده، در راستای تأمین منافع آن بود. تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک)، سازماندهی، تجهیز، آموزشی و گسترش نیروهای مسلح، نفوذ در سازمان‏ها و گروه‏های سیاسی و اجتماعی بحشی از اقدامات داخلی، تشکیل پیمان بغداد (و تبدیل آن به سنتو بعد از خروج عراق)، برقرار کردن روابط ویژه‏ی ایران و اسرائیل، ایفای نقش ژاندارمری در خیلج فارس برای حفاظت از منافع ایالات متحده مقابله و سرکوب گروه‏ها و جریان‏ها و سازمان‏های مسلمان و ضدامریکایی، مهمترین زمینه‏های اقدامات امنیتی، سیاسی و نظامی دو کشور بود.
اهمیت حضور و سلطه‏ی ایالات متحده در ایران و منافع عظیمی که توسط رژیم شاه در اختیار آن کشور قرار گرفت به اندازه‏ای بود که «کسینجر» یکی از استراتژیست‏های ایالات متحده گفت: «شاه نادرترین متحد امریکا در جهان بود»(2).
ایران «جزیره‏ی ثبات» و حیات خلوت دائمی امریکا در خاورمیانه و یکی از دو ستون (همراه با اسرائیل) مورد اتکای امریکا و غرب - خصوصا در دهه‏ی 50 (شمسی) و با افزایش ناگهانی درآمد نفت برای تضمین سلطه‏ی نظام سرمایه داری و تداوم جریان نفت ارزان - و تضمین امنیت اسرائیل و اقمار امریکا در منطقه، در سیاست خارجی امریکا از جایگاه ویژه‏ای برخوردار شد. تحلیل و تبیین چگونگی روابط دو کشور و رابطه‏ی ویژه شاه زمامدار امریکا نیازمند تحقیقی مستقل است. (3)

امریکا و انقلاب اسلامی
با آگاهی از آنچه که در 25 سال بعد از کودتا گذشت، وقوع انقلاب اسلامی پدیده‏ای فوق العاده یا بسیار مهم نبود، بلکه از دیدگاه تمامی تحلیلگران سیاسی و اجتماعی غرب پدیده‏ای عجیب، باورنکردنی، ناشناخته و غیرمتعارف بود که بسیاری از معادلات، اوضاع و احوال و ساختارهای موجود را دگرگون و شرایط کاملاً متفاوتی را ایجاد کرد. غرب به ویژه امریکا مجبور شد باز تعریف و بازشناخت و بازبینی کاملاً عمیقی از اسلام، روحانیت، تشیع و ایران داشته باشد.
رویکرد اولیه‏ی غرب «سیاست صبر و انتظار» برای آشنایی و آمادگی برخورد با پدیده‏ی جدید بود، اما ایالات متحده به دلایلی چند از همان آغاز نه تنها واقعیت را پذیرا نشد، که صریحا و علنا و با تعصب در مقابل آن ایستاد. ایالات متحده حاضر به اعتراف و به رسمیت شناختن و تن دادن به موازین، مقررات و اصول متعارف بین‏المللی نشد. با این تفکر و موضع‏گیری وضعیت کاملاً جدید و پیچیده‏ای شکل گرفت که در طی 25 سال گذشته جغرافیای سیاسی، امنیتی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی منطقه را دگرگون کرده است.
جریان روابط و آنچه بر دو کشور پس از پیروزی انقلاب گذشته از ابعاد متعددی قابل پژوهش و نتیجه‏ی‏گیری می‏باشد. اما آنچه در این نوشته به اختصار به آن پرداخته می‏شود چالش‏های امنیتی ناشی از تعارض دو کشور و تضاد دیدگاه‏ها و منافع ملی است.
در سیاست خارجی و بین المللی هر کشور نمودهایی از تهدید و ضدیت بر ضد دیگران وجود دارد. این امر در رویکرد واقع بینانه نسبت به رفتار دولت‏ها ظهور بیشتری دارد. کسب قدرت و اقتدار در ابعاد متعددی برای به حداکثر رساندن منافع ملی و رقابت با دیگران اصل اساسی در سیاست می‏باشد. بر این اساس سیاست بین المللی به ویژه در نظام‏های استکباری مبتنی بر قدرت است و چالش‏های امنیت و منافع ملی که اساسی‏ترین مقولات موردتوجه دولت‏ها و مراکز علمی و مطالعات سیاسی و اجتماعی است.
امریکا تمامی زمینه‏های تعارض و تهدید را بر ضد دیگران به ویژه ایران اسلامی دارد. از این رو «سیاست جهانی ایالات متحده» در محیط فراگیر نظام جهانی در یک تنش و اصطکاک دائمی است. میزان تهدیدات بستگی به چالش هایی دارد که کشورهای دیگر برای آن ایجاد می‏کنند. اگر این چالش‏ها دارای ماهیت ایدئولوژیک هم باشد، شدت تهدید و مقابله جدی‏تر و عمیق‏تر خواهد بود. اگر درگیری و تعارض منافع و سلطه علاوه بر جنبه‏ی ایدئولوژیک زمینه‏های ژئواستراتژیک داشته باشد، آنچنان که در مورد ایران وجود دارد، قطعا شدت تضاد و چالش امنیتی به مراتب بیشتر خواهد شد.
در تعاملات و برخوردهای جمهوری اسلامی ایران و امریکا طیف گسترده‏ای از تهدیدات - که شامل مؤلفه‏های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و بین‏المللی می‏باشد - نقش دارد. لذا سطح تهدیدات و چالش‏های امنیتی برضد ج. ا. ا. رو به افزایش است.

امریکا و سیاست دشمن سازی
وجود دشمن و تهدید جدی خارجی برای سیاست داخلی و جلب پشتیبانی و حمایت از دولت در سیاست خارجی، یکی از شگردهایی است که بعضی دولت‏ها برای انسجام داخلی و اهداف خارجی به کار می‏گیرند. ایالات متحده به دلائل متعددی - از جمله نداشتن هویت مشترک و قابل اتکا - به شدت نیازمند و مجری این سیاست بوده و می‏باشد. پس از جنگ جهانی دوم، خطر غول کمونیسم، فرصتی برای سرکوب حرکت‏های ضد امریکایی، سلطه، استثمارگر و خلاصه هر ظلم و تجاوزی در جهان بود. (4) سیاست ضدکمونیستی ایالات متحده منافع فوق العاده‏ای برای دولت و ملت امریکا در داخل و خارج داشت. به گونه‏ای که زمینه ساز قدرت بلامنازع جهانی آن شد.
پس از فروپاشی شوروی، برای آینده‏ی ایالات متحده یکی از سه احتمال متصور بود.
1. نظام سرمایه داری و سلطه‏ی جهانی امریکا نیز همانند شوروی متلاشی شود.
2. نظام دو قطبی به نظام چند قطبی تغییر وضعیت دهد و امریکا یکی از چند قدرت بزرگ شود.
3. امریکا به صورت «تک ابرقدرت» و «حاکم بلامنازع» جهان شود.
دولت امریکا و غول‏های عظیم سرمایه سالار این کشور، طبعا به هیچ وجه حاضر به قبول وضعیتی غیر از وضعیت سوم نمی‏باشند. لذا در یک پروسه‏ی مطالعاتی و سیاستگذاری برای قرن بیست و یکم، استراتژی «مبارزه با تروریسم!» را جایگزین کمونیسم کردند. ماهیت و محتوای استراتژی جدید، اهداف کلان و منطقه‏ای، سیاست‏های بلندمدت و کوتاه مدت آن بحث جداگانه و مفصلی را می‏طلبد.
ایالات متحده سیاست مبارزه با تروریسم را با چاشنی مقابله با سلاح‏های کشتار جمعی، عرصه‏ی جدیدی برای چالش و تقابل با جریان‏ها، گروه‏ها و دولت‏های معارض کرد. تمامی دستگاه‏ها، رسانه‏ها و امکانات برای اجرای سیاست‏های جدید با شیوه‏ها، واژه‏ها و ابزار جدید به خدمت گرفته شد. فضاسازی‏های لازم و مؤثر برای جدال گرایی، خودمحوری، بی‏اعتنایی به ساختارهای حقوقی و بین‏المللی، برای تداوم چنین فرآیندی، سیاست جدید دولت در دوران محافظه کاران جدید، در قالب جمهوری خواهان به رهبری «جرج دبلیو بوش» شد.
در رویکردهای جدید، چالش‏های گسترده‏تری با متهم کردن دیگران - از جمله جمهوری اسلامی ایران و چندین کشور دیگر - به وجود آمد.
در چنین شرایطی ایران به عنوان عضو اصلی «محور شرارت» معرفی و امکانات دستگاه‏های حکومتی و رسانه‏ها برای نهادینه کردن این تفکرات و ضرورت متمرکز شدن در مقابل دشمن و غول تروریسم! تبلیغ می‏شود، به این ترتیب می‏توان گفت جنگ علیه ایران و چالش‏های امنیتی، سیاسی، اقتصادی ابعاد و دامنه وسیع‏تری نسبت به گذشته به خود گرفته است.

محورهای چالش امنیتی ایران - امریکا
اگرچه نظریه‏ای مبتنی بر «توهم توطئه»، «دشمن تراشی خیالی»، «پیروی از نظریه‏ی ساختگی امپریالیسم» پیرامون تضاد دو کشور وجود دارد، اما واقعیت‏های موجود به اندازه‏ای زیاد و آشکار است که عمل منکران را جز انکار واقعیت‏ها و تجاهل و یا احیانا عامل دشمن بودن و توجیه گر نظام نمی‏توان تحلیل نمود.
اعتراف بسیاری از مقامات و نویسندگان اروپا و امریکا، به دخالت و نفوذ و سلطه، بر ایران در گذشته و توطئه چینی و تحریک و تبلیغ بر ضد ایران، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تمامی تردیدها را در این زمینه از بین برده است.
از طرف دیگر در حوزه‏ی سیاست خارجی و در روابط بین الملل، اهداف از پیش تنظیم شده به معنای عملی شدن در صحنه‏ی سیاسی نیست. همه‏ی بازیگران صحنه‏ی بین الملل از جمله ایران و امریکا دارای اهداف و منافعی هستند که نه تنها همگام و هماهنگ نیستند، بلکه در تقابل و تعارض با یکدیگر قرار دارند. در عین حال دولت‏ها هر چند ضعیف و محدود باشند، از نقش خود غفلت نمی‏کنند و تلاش برای به حداکثر رساندن منافع و حفظ هویت و تمامیت ارضی خود را به هر قیمت ادامه می‏دهند. پیشبرد اهداف و برنامه‏های سیاست خارجی هر کشوری بستگی به قدرت و توانایی آن کشور و در عین حال توانمندی «دولتمردان» در استفاده از دیپلماسی و بهره‏گیری از امکانات رسانه‏ای و تبلیغی و بهره برداری بهینه از شرایط بین الملل دارد. به این ترتیب برای جمهوری اسلامی ایران با توجه به رسالت منطقه‏ای و بین المللی و موقعیت حساس در مواجهه‏ی با بزرگترین قدرت استکباری قرن، شناخت و تحلیل واقعیت‏ها و اتخاذ سیاست‏های اصولی براساس سه اصل مکتبی عزت، حکمت و مصلحت(5) و برخوردهای سنجیده، یک ضرورت و مسئولیت بزرگ است. مهمترین زمینه‏های درگیری و چالش امنیتی و سیاسی ایران و امریکا عبارتند از:

1. نفت
وجود ذخایر عظیم نفت و منافع مرتبط با آن به حدی است که در صد سال گذشته یکی از مهمترین فاکتورهای تأثیر گذار در روابط قدرت‏های بزرگ و رقابت آنها برای تسلط بر خاورمیانه از جمله ایران بوده است. از آنجا که امریکا و جهان غرب مصرف کننده‏ی عمده‏ی تولیدات نفتی می‏باشند، کشورهای صادرکننده‏ی نفت منطقه در معرض چالش امنیتی و سیاسی دائمی هستند. اگرچه نفت می‏تواند یکی از عوامل فشار بر کشورهای بزرگ و سرمایه سالار باشد، ولی به علت ضعف دولت‏های صادر کننده و اختلافات آنها و وابستگی به درآمد نفت، عملاً نتوانسته‏اند از این فرصت بزرگ به نفع اهداف ملی و منطقه‏ای به روش‏های زیر بهره‏گیری نمایند.
1. افزایش قیمت و برقراری رابطه‏ی قیمت با معدل قیمت کالاهای تولیدی در سطح بین المللی
2. کاهش تولید به گونه‏ای که همیشه تعادل عرضه و تقاضا وجود داشته باشد.
3. تحریم نفتی کشورهای سلطه جو استعمارگر.
با استقلال کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز، دامنه‏ی ژئوپولتیک ایران در شمال گسترش پیدا کرد، و قرار گرفتن بین دو منطقه نفت خیز و مسأله‏ی انتقال انرژی، اهمیت ایران را برای غرب به ویژه امریکا دو چندان کرده است. به طوری که نادیده گرفتن این کشور در نظام آینده‏ی جهانی امری غیرممکن خواهد بود.
«وجود موقعیت گذرگاهی که به گفته‏ی بسیاری از کارشناسان ارزانترین و کوتاه‏ترین مسیر برای انتقال منابع انرژی حوزه‏ی دریای خزر می‏باشد، قرار گرفتن در منطقه‏ای نفت خیز و همچنین داشتن 7/89 میلیارد بشکه ذخیره‏ی نفتی - که جزء بزرگترین حوزه‏های ذخایر اثبات شده‏ی دنیا می‏باشد - و حداقل 12% گاز جهان، دارای مقام ویژه‏ای در عرصه‏ی سیاست و اقتصاد بین الملل است. این موضوعات عواملی هستند که تأثیر عمده‏ای بر مسائل امنیتی ایران می‏توانند داشته باشند.
با تبدیل شدن حوزه‏ی دریای خزر به گذرگاه انرژی و پی‏آمدهای سیاسی و اقتصادی که از این بابت نصیب ایران می‏شود، می‏توان جایگاه ایران را به عنوان قدرت منطقه‏ای حتی فرامنطقه‏ای تحلیل کرد. در ایران با همه تلاش‏های صورت گرفته بعد از انقلاب، هنوز نفت و گاز حرف اول را در بسیاری از سیاست‏های داخلی و خارجی و امنیت و منافع ملی و وابستگی‏های ناشی از آن می‏زند. متأسفانه حدود 80% درآمدهای ارزی و 40% درآمد دولت، ازمحل درآمدهای نفتی تأمین می‏شود. و این وابستگی مورد سوء استفاده‏ی شدید اروپا و امریکا شد، به گونه‏ای که ثبات اقتصادی، سیاسی و امنیتی کشور دچار چالش گردید(6)».
اگر ریشه‏ها و دلایل کودتای 28 مرداد سال 1332 بررسی شود، وابستگی امنیت و حکومت و ثبات اقتصادی و سیاسی به نفت بیشتر روشن می‏شود. لذا می‏بایست نفت و درآمدهای ناشی از آن را صرفا یک مقوله‏ی داخلی و اقتصادی تلقی نکرد، بلکه کالایی استراتژیک که مستقیما با امنیت و منافع ملی و از چالش‏های ج. ا. ا. با دنیای سرمایه داری خصوصا امریکا در نظر گرفت. همچنانکه هر گونه تغییر و تحولی در وضعیت تولید، قیمت و تحولات کشورهای صادرکننده‏ی نفت، اخبار مهم سیاسی و بین المللی را تحت‏الشعاع خود قرار می‏دهد.

2. موقعیت استراتژیک
خاورمیانه از دیرباز به علت موقعیت استراتژیک محل رقابت قدرت‏های مختلف و همچنین کانون ادیان بزرگ جهان بوده است. خلیج فارس به ویژه ایران بارها مورد تعرض و تجاوز قدرت‏های استعماری برای تسلط و استثمار قرار گرفت. در کرانه‏های خلیج فارس، جهان اسلام به دو نیمه تقسیم می‏شود. نیمه‏ی غربی که به سمت باختر تا اقیانوس اطلس گسترش یافته و نیمه‏ی خاوری از هند و ایران شروع و با گذر از شبه قاره تا اندونزی و فیلیپین پیش می‏رود. هر قدرتی که در ایران استقرار یابد از این موقعیت استراتژیک می‏تواند در برابر روسیه و برای فشار بر کشورهای خاورمیانه و مصر و شمال افریقا بهره‏گیری کند. گسترش روابط و کمک مالی و فنی در چهارچوب اصل چهار ترومن، کودتای 28 مرداد 32، تأسیس پیمان بغداد و سنتو، تأسیس ساواک و سرکوب مبارزات ضداستعماری و استقلال طلبانه، اجرای رفرم انقلاب سفید، تحمیل قرارداد کاپیتولاسیون و برقراری روابط ویژه با اسرائیل، بخشی از اقداماتی است که امریکا برای مقابله با تهدید شوروی و غول کمونیسم و انقلاب از پایین و در واقع انقلاب اسلامی انجام داد.
در قرن بیستم و بیش از آن در قرن 21 کشورهای بزرگ به جای توجه به ژئوپولتیک بیشتر به ژئواکونومیک روی آورده و سعی می‏کنند به مناطق حساس جهان برای کسب امتیازات نظامی، سیاسی به موقعیت اقتصادی (ژئواکونومیک) تسلط بیشتری داشته باشند. بنابراین سلطه بر ایران در محور سیاست‏های خاورمیانه‏ای اروپا و امریکا قرار دارد و از اینرو در جریان مبارزات انقلاب اسلامی نهایت تلاش خود را برای ممانعت از پیروزی آن به کار گرفتند.
با پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم وابسته‏ی پهلوی و قطع سلطه و منافع امریکا از ایران، بسیاری از معادلات داخلی، منطقه‏ای و بعضا بین‏المللی متحول و مقولات جدید و مسائل پیچیده‏ای شکل گرفت که همچنان تداوم دارد. موقعیت استراتژیک ایران یکی از علل اصلی شدت بحران و تعمیق چالش‏های امنیتی ایران و امریکا بوده است. فروپاشی شوروی و اشغال افغانستان و عراق، حساسیت و اهمیت استراتژیک و ژئواستراتژیک ایران را افزایش داد، به گونه‏ای که ایران محور چالش‏ها و اقدامات امنیتی قرار گرفت و از اینرو بخشی از «محور شرارت» و شاید اساس آن شد! سقوط بغداد این توهم را برای مقامات امریکایی ایجاد کرد که شرایط برای تشدید فشار و زمینه سازی برای سقوط نظام جمهوری اسلامی فراهم شده است.
«جرج تنت رئیس سازمان سیا (CIA) در برابر جمعی از نمایندگان کنگره اظهار داشت: «بسیاری از تندروها خواستار به وقوع پیوستن یک انقلاب در ایران هستند، غافل از اینکه اینها همه آرزو و رؤیایی شیرین اما تحقق نیافتنی است...»
وزیر دفاع امریکا (برای توجیه حمله نظامی به ایران)... در شورای روابط خارجی امریکا در نیویورک بدون اشاره به اشغال نظامی یک کشور مستقل(عراق) گفت: «اگر ایران برای روی کار آوردن یک رژیم مذهبی [در عراق] تلاش کند با اقدامات خصمانه‏ی امریکا رو به رو می‏شود... ایران باید آگاه باشد تلاش آنها برای ترسیم چهره‏ی عراق همانند ایران، با اقدامات خصمانه! عقیم گذارده می‏شود(7)».

3. اسلام انقلابی
بدون تردید در استراتژی بلند مدت امریکا جنگ با اسلام به عنوان مکتبی سازش‏ناپذیر و ضدسلطه اصل استراتژیک و تعیین کننده است. جنگ اسلام و کفر و دشمنی پایدار غرب خصوصا یهودیان حاکم در دستگاه‏های حکومتی، در چند قرن گذشته محور سیاستگذاری‏های دولت‏های استعماری بوده است. هر گونه تحلیل بدون توجه به این واقعیت، انحراف و تحریف در شناخت و تحلیل پدیده‏های سیاسی و تحولات فرهنگی و امنیتی است. این امر در اعمال نظریه‏ی «برخورد تمدنها» و تقویت نگرانی جوامع غیراسلامی به علت گسترش موج گرایش به اسلام می‏باشد.
از طرف دیگر مهمترین چالش‏ها برای امریکایی‏ها و به ویژه اسرائیل موضوع بیداری اسلامی و بازگشت به اسلام و آمادگی برای ایثار و شهادت است. تحلیل گران و سیاستمداران تغییر جغرافیای فرهنگی، سیاسی و امنیتی منطقه را با پیروزی انقلاب اسلامی و اتخاذ سیاست مستقلانه و ضداستکباری جمهوری اسلامی کاملاً مرتبط می‏دانند.
قدرت واقعی در جهان اسلام بر ضد امریکا و اروپا و منافع منطقه‏ای آن‏ها، ایمان و اعتقاد اسلامی می‏باشد. آنچه که در لبنان، فلسطین، افغانستان و عراق می‏گذرد و امریکا را دچار سرگردانی و حتی انفعال کرده است، متأثر از فرهنگ انقلاب اسلامی ایران است.
ساختن فیلم‏های منفی و غیرواقعی از وضعیت مسلمانان، معرفی اسلام به عنوان یک دین و مکتب خشن، ضد توسعه و آزادی، با هدف زمینه سازی برای اجرای عملیات ویرانگر بر ضد مسلمانان و جلب حمایت شهروندان از سیاست‏های جنگ طلبانه و تهاجمی، بخشی از اقدامات بر ضد مسلمانان به ویژه ایران است.

4. امنیت و منافع اسرائیل
تأسیس کشور اسرائیل به روشی غیرمعمول و بی‏سابقه توسط اروپا و پیوند آن با امریکا با اهداف خاصی صورت گرفت که ربطی به دین یهود و یهودیان سرگردان و بازگشت آنان به سرزمین موعود نداشت. آنچه به عنوان توجیه برای تأسیس اسرائیل گفته شد نه منطقی و نه در عرف بین المللی شناخته شده بود.
سرزمین مسلمین غصب، تعداد زیادی کشته، آواره و تعدادی مجبور به اطاعت از حکومت تحمیلی و سرکوبگر شدند. داستان تشکیل دولت اسرائیل و اقدامات آن در طول بیش از نیم قرن بسیار غم‏انگیز و زیان بار بوده است.
واقعیت این است که صهیونیسم در تمام ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی امریکا ریشه دوانده، و نبض حیاتی این کشور در دست صهیونیست‏ها قرار دارد.
تمامی رؤسای جمهور ایالات متحده خود را ملزم به حمایت و تأمین منافع نامشروع و امنیت رژیم اسرائیل می‏دانند، و این مسأله در سیاست‏ها و اقدامات مسئولان امریکا به وضوح دیده می‏شود.
حمایت بی‏چون و چرا از اسرائیل، چشم پوشی از جنایات این رژیم، کمک‏های نظامی، اقتصادی و فنی، فشار و تهدید بر ضد کشورهای حامی ملت مظلوم فلسطین، وتو قطعنامه‏های سازمان ملل بر ضد تل‏آویو، از جمله موارد تحمیلی صهیونیسم بر دولت ایالات متحده در رابطه با اسرائیل است.
تهدید کشورهایی نظیر ایران، سوریه و لبنان به حمله نظامی، تحریم اقتصاد، جنگ تبلیغاتی و سیاسی و به راه انداختن جنگ داخلی، جزیی از سیاست‏های اسرائیل محور امریکا در خاورمیانه می‏باشد.
«در اکتبر 2002 روزنامه‏ی نیویورک تایمز اخباری را در مورد «پل ولفوویتز» (معاون وزیر دفاع امریکا) و دار و دسته‏ی وی منتشر کرد، که در آن از فشار این افراد بر دولت بوش برای آغاز جنگ فوری علیه عراق سخن گفته شده است، زیرا حمله به افغانستان (سرزمین خشک و فقیر) نمی‏تواند جنگ جهانی که آنان در صدد شعله ور کردن آن هستند، آغاز کند. از نظر آنان عراق پله‏ی دیگری برای جنگ بر ضد تروریسم و «برخورد تمدنها» است. در این طرح دین اسلام دشمن معرفی شده است و باید «جنگی صدساله» بر ضد آن آغاز شود. پس از انتشار این طرح، این افراد «گروه ولفوویتز» لقب گرفتند.
این گروه در حال حاضر ایالات متحده را در همان مسیری هدایت می‏کنند که سیاست تندرو و افراطی و بسیار خطرناک صهیونیستها به آن سو در حال حرکت است. در این تفکر همه‏ی دولت‏های اسلامی که اسرائیل از آنها می‏ترسد، دشمن تلقی شده‏اند، و شاید اگر دولت بوش نبود، این ایده‏های ولفوویتز تنها یک رؤیا باقی می‏ماند.
... گروه ولفوویتز به شدت تلاش می‏کند که ایالات متحده را به حرکت در مسیر سیاست‏های جناح راست تندروی اسرائیلی که از مهمترین هدف‏های آن حمایت از «تهاجم هسته‏ای احتمالی رژیم صهیونیستی به کشورهای عرب» است، سوق دهد. «پل ولفوویتز» یکی از 23 شخصیت یهودی حاضر در دولت بوش پسر محسوب می‏شود(8).
موضع جمهوری اسلامی ایران در قبال قضیه‏ی فلسطین و ایستادگی بر اصول مکتبی و ارزشی خود، از محورهای مهم چالش امنیتی در داخل و خارج می‏باشد. دولت اسرائیل با استفاده از تمامی امکانات سازمان‏های یهودی و صهیونیستی و عوامل مؤثر و ذینفوذ در کشورهای اروپایی و امریکایی و با بکارگیری ابزارها و شیوه‏های موجود، سعی در افزایش مشکلات امنیتی و سیاسی ایران دارد.
گسترش و تداوم نهضت مقاومت ملت فلسطین و ناتوانی اسرائیل در سرکوب حرکت اسلامی - انقلابی مردم، زمینه ساز و اهرم فشار بیشتر بر ایران شده است. زیرا بر اساس تحلیل‏های موجود، ایران الهام بخش و حمایت کننده‏ی اینگونه حرکت‏ها می‏باشد. لذا برای قطع خطوط ارتباطی و حمایتی می‏بایست چالش‏ها و گرفتاری‏های داخلی و خارجی را برای بالا بردن هزینه‏ی پشتیبانی ملت فلسطین را افزایش داد، به گونه‏ای که ادامه‏ی حرکت به سادگی مقدور نباشد.

استراتژی امریکا در مقابله با ایران
در اواسط دهه‏ی 60، با وجود اجرای توطئه‏های متعدد برای براندازی جمهوری اسلامی و گذشت قریب به 7 سال از آغاز جنگ تحمیلی، استراتژی تؤامان «تغییر رژیم» و «تغییر رفتار» اتخاذ و بر این اساس برنامه ریزی و اجرای آن آغاز شد. آنچه در پانزده سال گذشته انجام گرفته در راستای تحقق اهداف استراتژی مذکور بوده است. اگر چه تاکنون نتیجه‏ی مشخصی در این زمینه برای ایالات متحده نبوده، ولی دولت جدید و به اصطلاح محافظه کاران جدید بار دیگر تجربه‏ی شکست خورده‏ی بیش از دو دهه درگیری و مقابله با ایران را با شدت بیشتری آغاز کردند. سئوال اساسی این است که چرا امریکا از خصومت با ایران دست نمی‏کشد و یا چرا تجربه‏ی گذشته را تکرار می‏کند؟ دلایل متعددی وجود دارد که از جمله می‏توان گفت:
1. اعتقاد به برتری ذاتی و نژادی امریکا و حق این دولت و ملت برای تسلط بر دیگران، آنچنان در ذهنیت مقامات این کشور ریشه دوانده است که گمان می‏کنند حکومت بر دنیا حق آنان است و دیگران حق زندگی کردن براساس معیارها و ارزش‏ها و منافع خود را ندارند.
2. هر تحول و حرکتی اعم از اصولی یا انقلابی، ایدئولوژیک یا اجتماعی اگر با منافع و موقعیت امریکا در تعارض باشد حتما موجودیت، هویت، امنیت و منافع آن ملت و کشور آنچنان به چالش کشیده و آنچنان رفتاری با آن می‏شود که یا تسلیم یا از بین برود.
3. امکانات مادی و موقعیت جغرافیایی این کشور و تسلیم‏طلبی و سازش کاری بسیاری از کشورهای دیگر، تفکر و شیوه‏ی استکباری را در مقامات و مسئولین آن به شدت افزایش داده است.
4. جریان افراطی صهیونیستی ـ مسیحی و ایدئولوژیک کردن سیاست‏های خارجی، عنصر دیگری است که اخیرا به عناصر قبلی افزوده شد و بسیاری از مسائل داخلی و خارجی این کشور تحت‏الشعاع اثرات خود قرار داده است.
این نگرش در استراتژی سیاست خارجی و برخورد با ملتها و فرهنگ‏ها به سنت تبدیل شده و در حال حاضر نیز سیاست خارجی بر پایه این چهار عنصر اداره می‏شود.

استراتژی تهدیدات
بازشناسی استراتژی امریکا در مقابله با ایران را می‏توان به عنوان اولین گام برای مقابله به مثل و «مقابله‏ی متوازن» تلقی کرد. در چنین روندی می‏توان الگوهای ذیل را به عنوان مکانیسم و فرایند عملی تهدیدات و چالش‏های امنیتی از طرف ایالات متحده مورد توجه قرار داد.
جمهوری اسلامی به دلایل متعددی مطلوب و مقبول دستگاه حاکمه‏ی امریکا نمی‏باشد، لذا تغییر شکل یا محتوا و یا هر دو از اهداف اساسی و خط مشی (استراتژی) کوتاه مدت و بلند مدت آن از ابتدا تاکنون بوده است. در 25 سال گذشته شکست‏های زیادی را در مقابله با ایران در اشکال متعدد تجربه کرده است، ولی همچنان به تلاش برای «تغییر رژیم» و یا حداقل «تغییر رفتار» ادامه می‏دهد. مسأله‏ی ایران یکی از مسائل ثابت و پیچیده‏ی هیأت حاکمه ایالات متحده در 25 سال گذشته بوده است. در این مدت سه رویکرد متفاوت برای تغییر رژیم دیده شد.

1. رویکرد براندازی از بیرون
از ابتدای پیروزی انقلاب اقدامات زیادی در جهت عملی کردن رویکرد مقابله‏ی سخت‏افزاری و براندازی از طریق حمله نظامی کرد، تا جنگ تحمیلی انجام شد. پس از وقایع 20 شهریور 80 (11 سپتامبر 2001) چندین مرتبه با شدت بیشتری اعلام اجرای این سیاست شد که مهمترین آن سخنرانی معروف بوش در کنگره‏ی امریکا و در حضور نظامیان ارشد در تاریخ 10/11/80 بود.
بوش در این سخنرانی صراحتا با تکرار شعارها و ادعاهای قبلی، ایران را به عنوان عضو اصلی «محور شرارت» نام برد و آن را تهدید به حمله‏ی نظامی کرد. حتی چندی بعد ایران را در مجموعه‏ی هفت کشوری نام برد که مورد حملات اتمی قرار خواهد داد. بازخورد منفی «گفتمان محور شرارت» در ابعاد داخلی و بین‏المللی به حدی بود که بعدها نویسنده‏ی متن سخنرانی توبیخ و از سمت خود برکنار شد.
اگر چه تهدیدات برای براندازی از بیرون همچنان ادامه دارد و هر چند وقت یکبار از جمله بعد از سقوط صدام و اشغال عراق موضوعاتی نظیر تروریسم، کشتار جمعی، نقض قوانین آژانس بین المللی انرژی و قرارداد NPT و الزام به امضای پروتکل الحاقی، مقابله با روند صلح خاورمیانه، نقض مقررات مربوط به حقوق بشر، بهانه‏ای برای طرح مجدد براندازی می‏شود، اما در مجموع دستگاه‏های امریکایی در موفقیت این رویکرد اتفاق نظر ندارند.

2. رویکرد براندازی از درون
امریکا در سیاست براندازی حکومت ایران از بیرون با شکست‏های پی‏درپی مواجه شد، لذا در برخورد با قضایای ایران بسیار محتاطانه عمل می‏کند. به همین دلیل پروژه‏ی نرم‏افزاری بی‏ثبات سازی و فروپاشی از درون نظیر آنچه در شوروی به اجرا درآمد، رویکرد اساسی و جدی قرار گرفت. اگر چه این رویکرد نیز در اجرا با شکست و تردیدهایی روبرو شد.
رویکرد نرم‏افزاری با استفاده از اختلافات داخلی و تعمیق شکاف در حاکمیت، حمایت از اصلاح طلبان و به کارگیری دیپلماسی عمومی، به تدریج طرفداران بیشتری در دستگاه حاکمه‏ی ایالات متحده پیدا کرد.
«ریچارد پرل» از مشاوران سیاست خارجی بوش و از مشاورین وزیر دفاع و از طراحان جنگ برق‏آسا بر ضد عراق که از طرفداران براندازی از بیرون بود، پس از تحولات در عراق و شکست و بن بست طرح‏های امریکا در آن کشور تغییر نظر داد و طرفدار رویکرد اخیر شد.
«صحبت از تغییر رژیم ایران در کابینه‏ی بوش، به خصوص بعد از بمب گذاری تابستان اخیر در سعودی که ممکن است توسط یک شاخه از القاعده که در ایران مستقر است صورت گرفته باشد، گسترش یافته است. اما کابینه‏ی بوش به طور احمقانه‏ای اشتباهات گذشته ایالات متحده را در قبال ایران - اگر در پی توصیه‏های آنانی که بلندتر از همه خواهان مداخله امریکا در ایران هستند برآید- کسانی که روابطشان با خانواده‏ی شاه مخلوع برای ایرانیان به جای دموکراسی نمایانگر استبداد و خودکامگی می‏باشد، دوباره تکرار خواهد کرد.
مدتها قبل از بمب گذاری‏های 12 می، ریاض، گروه‏های فشار ذی نفوذ و نو محافظه کاران در پشت صحنه واشنگتن با یکدیگر هم‏آوا شده تا مجادلات در مورد ایران را به سوی یک مسیر ستیزه جویانه و خصمانه‏تر سوق دهند.
شکل دیگری از حکومت در ایران هم به نفع مردم و هم به نفع دنیا خواهد بود. اما امریکا باید در مورد چگونگی تلاش هایش برای تأثیر بر این تغییر کاملاً مواظب بوده و حساب شده عمل نماید. بسیاری از ایرانیان هنوز خاطره‏ی تلخ کودتای «سیا» در سال 1953 را که دولت منتخب «محمد مصدق» را سرنگون کرد و رژیم دیکتاتوری محمدرضا پهلوی را بر سر کار آورد به خاطر دارند.
شاه هرگز از این تصور در میان ایرانیان که قدرت و مشروعیتش ساخته شده و تحمیل شده از خارج است خلاصی نیافت و سرانجام سرنگون شد. مداخله‏ی امریکا در سال 1953 بذرهای وقوع انقلاب اسلامی در 26 سال بعد را پاشید. متأسفانه آنانی که در حال حاضر هیاهوی تغییر رژیم در ایران را مطرح می‏کنند، دقیقا گام در همان مسیر مصیبت بار می‏گذارند. اتحاد بر دموکراسی در ایران ارتباط تنگاتنگی با پسر شاه معدوم، رضا پهلوی دارد که در تبعید به سر می‏برد، و قانون دموکراسی برای ایران عموما برای گروه‏های مخالفی که در پی احیای سلطنت هستند تأمین بودجه می‏نماید.
رضا پهلوی به عنوان یک نماد سلطنت در ایران بلافاصله خاطره‏ی کودتای 1953 سیا را برای بسیاری از ایرانیان زنده می‏کند و موجب گریزان شدن آنها خواهد شد(9)». سه موضع صریح بوش در سال 81 دقیقا رویکرد براندازی از درون و به کارگیری دیپلماسی عمومی را نشان می‏دهد. اولین موضع در بیانیه‏ای در بیست تیر 81 می‏باشد و در آن بین مردم و دولت ایران تفکیک قائل و حمایت خود را از مردم ایران اعلام کرد. دومین موضع به مناسبت راه اندازی رادیو فردا خطاب به مردم و سومین موضع در اجلاس سالانه‏ی کنگره در بهمن 81 بود.
«زلمی خلیل زاد» (مشاور رئیس جمهور امریکا در مورد ایران و عراق و افغانستان) در مصاحبه با «بی. بی. سی.» در تبیین بیانیه‏ی بوش گفت: «در عمل نیروهای خواهان تغییر در ایران قادر به پیشبرد خواسته‏های خود نیستند و بنابر این کاخ سفید در سیاست‏های خود در قبال ایران تغییراتی را ایجاد کرده است»... ایران در معرض خطر اختلافات داخلی است و باید همه‏ی تلاش‏ها برای «بی‏ثبات کردن ایران» صورت گیرد(10)».
براه انداختن آشوب‏ها و اغتشاشات از طریق رسانه‏ها و در زمینه‏های مختلف در داخل و خارج از کشور، رواج ابتذال و فرهنگ غربی و فساد اخلاقی، ناکارآمدسازی اقتصادی و اداری برای افزایش نارضایتی‏های مردمی و ایجاد فاصله بین مردم و نظام، بخشی از اقداماتی است که در راستای فروپاشی و براندازی از درون توسط امریکا صورت می‏گیرد.

3. رویکرد «بی‏ثباتی از درون و فشار از بیرون»
مقامات امریکایی به دنبال عدم موفقیت دو رویکرد متفاوت، طرحی ترکیبی را به اجرا آوردند. استراتژی «جنگ روانی» با هدف تضعیف مقاومت و از بین بردن انسجام و بی ثبات سازی داخلی و زمینه سازی برای پیروزی نظامی در زمان حمله و تهاجم، به کار گرفته شد.
در این رویکرد هدف اولیه «تغییر رفتار» با «تغییر مدیران» و روی کار آوردن اصلاح طلبان می‏باشد. به عبارت دیگر ابتدا می‏بایست «استحاله‏ی فکری نظام» به وجود آید و سپس در فرصت مناسب برای تسلط کامل با استفاده از مدیران وابسته یا مرعوب و با توجه به عدم انسجام نیروها، نارضایتی عمومی ناشی از تحریم اقتصادی و ضعف کارآمدی نظام، در یک حرکت نمایشی - نظیر آنچه که در افغانستان و عراق واقع شد - حکومت را به دست گیرند و به این ترتیب «تغییر رژیم» تحقق خواهد یافت!
اما آنچه پس از 25 سال، علیرغم طراحی استراتژی‏های گوناگون و اجرای برنامه‏های متعدد ملاحظه می‏شود این است که، طیف معروف به «پراگماتیست» که از هر دو حزب هیأت حاکمه می‏باشند معتقدند، هر چند براندازی نظام ایران و بازگرداندن آن به درون قلمرو استراتژیک ایالات متحده یک ایده آل محسوب می‏شود. اما ایران در مقابل همه‏ی راه‏های رفته‏ی امریکا مقاومت کرده است، لذا باید آن را به عنوان یک واقعیت پذیرفت. در واقع قضایای امروز منطقه نشان می‏دهد که جمهوری اسلامی ایران با عزت مواضع خود را حفظ کرده و با گذشته زمان دولت‏ها و ملت‏های دیگری در خاورمیانه موافق مواضع ایران خواهند شد. تجربه‏ای که از این شرایط به دست می‏آید، آن است که در آینده باید همچنان اصول انقلابی را در رابطه با امریکا به کار گرفت. زیرا مقاومت نتایج بهتری برای منافع و امنیت ملی به دنبال دارد.

استراتژی ایران در مقابله با امریکا
آنچه تاکنون به اختصار بررسی شد دیدگاه‏ها، استراتژی و تاکتیک‏های ایالات متحده در مقابله با اهداف، اصول و سیاست‏های داخلی و خارجی ایران بوده و در این قسمت استراتژی و سیاست‏های ایران با توجه به تحولات اخیر و تغییرات احتمالی آینده مورد بررسی قرار می‏گیرد.
پیش بینی و آینده نگری تحولات سیاسی در صحنه‏ی داخلی، منطقه‏ای و بین المللی با توجه به فاکتورهای تأثیرگذار بسیاری که وجود دارد، حساس، دقیق و پیچیده و در عین حال برای جلوگیری از عقب ماندگی از تحولات و آثار سوء آن بر اوضاع و احوال کشور، شناخت و تجربه و تحلیل آن لازم و ضروری است.
جمهوری اسلامی ایران به علت ویژگی‏های اسلامی و مستقل بودن طبعا نمی‏تواند رفتاری مشابه بسیاری از کشورهای دیگر داشته باشد، بنابراین راهکارهای متفاوتی ارائه می‏کند. در ارائه‏ی پیشنهادها و راهکارها، به راهبردهایی پرداخته می‏شود که احتمال موفقیت و پیشرفت بیشتری داشته باشد و تا آنجا که مقدور است فعالانه در دفاع از موجودیت، هویت، امنیت، منافع ملی و تمامیت ارضی عمل کند و هیچ فرصتی را از دست ندهد، حتی اگر شانس چندان زیاد نباشد.
سرعت عمل و بهره برداری از فرصت‏ها و امکانات لازمه‏ی هرگونه اقدام و مقابله است. اتخاذ سیاست مقاومت و ایستادگی را می‏توان به عنوان یکی از موضوعات اصلی این استراتژی تلقی نمود، زیرا در استراتژی امریکا ـ سیاست نظامی گری و تهاجم ـ جهان اسلام مورد هدف قرار گرفته و ایران به عنوان اصلی‏ترین عضو «محور شرارت» مطرح گردیده است. با توجه به اینکه ایران آماج این حملات می‏باشد، طبیعتا نمی‏تواند خود را از صحنه کنار کشانده و نسبت به حوادث و وقایعی که در این راستا اتفاق می‏افتد نقش فعال نداشته باشد. تنها دو راه در پیش روی ایران قرار دارد، یا اینکه تسلیم خواسته‏های زورگویانه و سلطه طلبانه امریکا شود و یا اینکه با قوت و قدرت در مقابل زیاده خواهی‏ها و سلطه جویی‏ها مقاومت نماید.
در طرح سیاست ایستادگی و تقابل با سیاست نظامیگری امریکا ضرورتا برخورد نظامی یا اعلام جنگ نمی‏باشد، بلکه تلاش دولتمردان باید در این جهت باشد که با افزایش موانع، این سیاست را با ناکامی و شکست مواجه نماید. اتخاذ سیاست مقاومت متکی بر این اصل است که هر گونه نرمش در قبال امریکا هیأت حاکمه‏ی آن را در افزایش توقعات و خواسته‏های خود گستاخ‏تر و به پیروزی امیدوارتر می‏کند و لذا بر فشارهای آنان خواهد افزود.
وعده‏ی الهی حق است که فرمود: «ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم»
اگر خدا را - با ایستادگی در مقابل کفار و دشمنان - یاری کنید، خداوند شما را یاری می‏کند و وضعیت شما را نیرومندتر و باثبات می‏گرداند.)
اگرچه دشمنان طرحها و توطئه‏های بسیار بر ضد شما داشته باشند، زیرا که سنت الهی است که «و مکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین» (دشمنان نقشه‏ها و توطئه‏ها طراحی می‏کنند و خداوند نیز در مقابل نقشه‏های آنان را خنثی می‏نماید، در حالیکه خداوند بهترین طراح و خنثی کننده‏ی توطئه‏ها می‏باشد.) همچنان که تا کنون در موارد زیادی به ظهور رسیده است.

پی ‏نوشت ‏ها:
1. «زونیس، ماروین»؛ «شکست شاهانه»، انتشارات طرح نو، ص 396، چاپ اوّل
2. ر. ک. واعظی، حسن، «ایران - امریکا»، انتشارات سروش
3. همر، همان
4. سه اصلی که مقام معظم رهبری اصول کلیدی و اساسی در سیاست خارجی تبیین کرده‏اند.
5. روزنامه کیهان، مقاله‏ی «اهمیت جغرافیای سیاسی خاورمیانه و خلیج فارس»،در 8/3/82، ص 12. نوشته: مرضیه
کاظمی.
6. روزنامه کیهان، 7/3/82، ص 14.
7. روزنامه کیهان، پنجشنبه 13/6/82، ص 12، به نقل از نشریه‏ی «صدای فلسطین اسلامی»
8. روزنامه «اینترنشنال هرالدتریبون»، شماره 6، ژوئن 2003
9. ویژه نامه‏ی «صبح صادق»، مرداد 82، ص 25.