چرا آمریكا به دنبال دیگرهراسی است؟

كشتار جمعی رسانه‌ای

«دیگری‌هراسی»1 یكی از تكنیك‌های رسانه‌ای غالب و بخشی از سیاست خارجی ایالات متحده‌ی آمریكا طی دو قرن گذشته و خصوصاً پس از جنگ جهانی دوم است. «ایران‌‌هراسی» كه در بیانات رهبر آینده‌اندیش انقلاب اسلامی در گیلان‌غرب منعكس شده است، اشاره به همین سیاست دیگری‌هراسی آمریكایی دارد. دولت‌های آمریكایی در پیوند با نظام سلطه‌آمیز سرمایه‌داری همواره در كنار ظلم گسترده و فجایع كشتار جمعی فراگیر خود، دست به تخریب و سیاه‌نمایی‌های رسانه‌ای همان جمعیت مظلوم زده‌اند و در واقع، ظلمی روی ظلم را به‌عنوان منش و روش مواجهه با دیگران قرار داده‌اند. ظلم دو گانه و ظلم مضاعف از طریق كشتار جمعی در عرصه‌ی واقعی و تخریب و سیاه‌نمایی و هراس آفرینی نسبت به همان ملت از خصلت‌های استكباری آمریكا در دهه‌های گذشته بوده است.

دیگری‌هراسی یك جنگ فرهنگی است كه می‌تواند زمینه‌ساز جنگ نظامی باشد یا این‌كه به دنبال جنگ نظامی علیه دیگران به وجود بیاید. عرصه‌ی دیگری‌هراسی در فضای رسانه‌ای امروز و نیز در فضای مجازی (عاملی، 1390) از دامنه و سیطره‌ی بسیار گسترده و پیچیده‌ای برخوردار است كه به‌رغم رسانه‌ای بودن آن و در بسیاری از موارد كه غیر واقعی است، انعكاسی واقعی در افكار عمومی جهان پیدا می‌كند.
 فرانك كاپرا، در فیلم «چرا ما می‌جنگیم؟» همان حرف‌های همیشگی رؤسای جمهور آمریكا را به نمایش گذاشت: برتری فرهنگی، رفاه اجتماعی و عقلانیت فردی، سیاسی و فرهنگی آمریكایی‌ها در برابر عقب‌افتادگی، گرفتاری، ناكارآمدی و عدم برخورداری از عقلانیت و مدنیت ملل دیگر.

 چهار هدف برای دیگری‌هراسی
دیگری‌هراسی چهار هدف عمده را دنبال می‌كند: نخست «فرو ریختن دیگری از درون»؛ به‌گونه‌ای كه تلاش‌های عدالت‌جویانه و مقاومتی علیه نظام سلطه را متوقف كند، همان‌گونه كه سیاست دیگری‌هراسی و فجایع كشتار جمعی در ژاپن و ویتنام به‌صورت موقت، مقاومت آنها را در هم شكست.

هدف دوم «مشروعیت بخشیدن به جنگ در صورت ضرورت» است. مثلاً از سال 1943 فعالیت‌های گسترده‌ای را برای مخدوش كردن چهره‌ی ژاپن و تبدیل ژاپن به هراس بزرگ انجام دادند تا بالاخره در سال 1945 بمب‌های هسته‌ای را بر سر مردم هیروشیما و ناكازاكی فروریختند.

هدف سوم «ایجاد شرایط اضطراری برای شكستن قاعده‌های بین‌المللی» و توسعه‌ی ظلم است. شرایط اضطراری همواره بسترساز سیاسی و اجتماعی امور غیر متعارف بوده و هست. اگر دیگری بسیار هراسناك باشد، شرایط افكار عمومی را برای اقدامات غیر متعارف فراهم می‌كند. با همین نگاه، فجایع تاریخی در ژاپن، ویتنام، كره، افغانستان و عراق به وجود آمده است.

هدف چهارم «تشویق تجارت جنگ» در جهان است. شرایط هراسناك بین‌المللی همواره عامل مهمی برای رونق و تشویق بازار جنگ بوده است. لذا تجار سلاح‌های نظامی، همیشه نیاز به فضای هراسناك دارند. كمپانی‌های تازه‌متولدشده‌ی بسیاری مانند شركت «هالی‌برتون» در ذیل سیاست‌مداران آمریكایی مثل «دیك چنی» به وجود می‌آیند و صاحب درآمدهای میلیاردی در بستر فضای جنگ می‌شوند. فضای هراس‌های بزرگ و جنگ در قالب ژاپن‌هراسی، كره‌هراسی، افغان‌هراسی و ایران‌هراسی موجب توسعه‌های خیره‌كننده‌ی تولید سلاح‌های كشتار جمعی و تجارت مافیایی این سلاح‌ها می‌شود.

فاجعه‌ی عظیمی كه دولت آمریكا و با دستور مستقیم رئیس‌جمهور وقت یعنی «ترومن» در اوت 1945 و در دو شهر هیروشیما و ناكازاكی به بار آورد، به دنبال ژاپن‌هراسی و با تخریب فراگیر ژاپن در بین دو جنگ جهانی اول و دوم بود. در این فاجعه آمریكایی‌ها دو بمب اتمی را بر سر مردم ژاپن فروریختند و بیش از 220 هزار نفر را قتل عام كردند.

 جهان بدون آمریكا تاریك است!
در آغاز جنگ جهانی دوم، صنعت سینمایی آمریكا فیلم مستند «فرانك كاپرا»2 را كه مأموریت «ژاپن‌هراسی» را بر عهده داشت، وارد عرصه‌ی اجتماعی كرد. این فیلم كه اولین بار برای ارتشیان آمریكا به نمایش گذاشته شد و جایزه‌ی برترین فیلم برگزیده را نصیب خود كرد، ابتدا به ‌عنوان یك فیلم آموزشی برای دپارتمان جنگ آمریكا تهیه شد و برای بیش از 9 میلیون كارگزار ارتش آمریكا به نمایش درآمد. در سال 1943 نمایش عمومی این فیلم آزاد شد. عنوان این فیلم «چرا ما می‌جنگیم»3 بود. این فیلم دولت آمریكا را به‌عنوان صاحب یك ایدئولوژی برتر برای نظم جهانی و جنبه‌ی عمومیت‌یافته‌ی فیلم «مای آمریكایی» معرفی كرده است. در سراسر این فیلم، آمریكا به عنوان یك شعار بزرگ مطرح می‌شود.

تمایز قائل شدن بین «ما» آمریكاییان و «دیگران» و تفاوت‌هایی كه بین جهان آمریكاییان و جهان دیگران وجود دارد، جنبه‌ی دیگر توجه استثناگرایانه‌ی تهیه‌كننده‌ی فیلم فوق است. در سایه‌ی این نگاه، مفهوم «آمریكاگرایی» به مخاطب تفهیم می‌شود. لیبرالیسم، مردانگی، مسیحیت، بومی‌گرایی و نژادپرستی در سراسر این فیلم به عنوان عناصر اصلی شخصیت شهروندی در آمریكا معرفی می‌شود. از سوی دیگر، چهره‌ی ژاپنی به عنوان یك قوم بی‌رحم، وحشی و خطرناك بازنمایی می‌شود.
 تفكر جنگ، تفكر «یا با مایید یا بر ما» و «یا با مایید یا باید بمیرید»، ریشه‌‌ای قدیمی‌ در فرهنگ سیاسی آمریكا دارد. امروز نیز همچنان این نگاه خودخواهانه در تفكر سیاسی آمریكا موج می‌زند. دیگری‌هراسی، چه در شكل فرهنگی و چه در شكل نظامی، ادامه‌ی همین تفكر سلطه‌آمیز است.

از نظر «مارك راپرت» (2000:20) شخصیت‌پردازی‌ در این فیلم و تمایزهایی كه بین نظم نوین آمریكایی مبتنی بر سلطه‌ی ایدئولوژیك و جهان دیگران ارائه شده، معرف ایدئولوژی و جهان‌بینی آمریكایی در دوران جنگ جهانی اول و اوایل جنگ جهانی دوم است. در دو جهان ترسیم‌شده‌ی كاپرا، یك جهان عبارت است از: جهان روشنایی و جهان آزادی و دموكراسی و جهان دیگر همانا جهان تاریكی، زور و تجاوز و بی‌عدالتی است. البته آمریكا مصداق همه‌ی روشنایی‌ها، نیكی‌ها و خوبی‌ها فرض شده و جهان غیر آمریكا، جهان تاریكی تلقی شده است. نهایتاً این فیلم كوشیده تا یك برداشت تند و سیاه را نسبت به ژاپنی‌ها كه طرف جنگ آمریكا بودند، نشان دهد.

ژاپنی‌ها به عنوان كسانی معرفی شده‌اند كه عقلانیت و مدنیت ندارند و از باورهای بنیادگرایانه‌ی خرافی برخوردارند؛ مردمانی كه روحیه‌ی كوركورانه دارند و بدون اندیشه و فكر، عمل می‌كنند. ژاپنی‌ها در این فیلم به عنوان مردمی مطرح شده‌اند كه به‌صورت خرافی، خدای امپراطوری خود را عبادت می‌كنند. نمایشی از پیروزی بی‌رحمانه‌ی ژاپن بر چین، به عنوان نمونه‌ی برخوردهای ظالمانه‌ی ژاپنی‌ها به نمایش گذاشته شده است. قتل عام كودكان چینی و اجساد له‌شده‌ی مردم شانگهای در زیر تانك‌های ژاپنی، نمونه‌هایی از روحیه‌ی جنگ‌طلبانه‌ی ژاپنی‌ها معرفی شده است. پیام این نمایش، هشدار به مردم آمریكا است؛ كه اگر آماده‌ی جنگ پیروزمندانه نباشند، ژاپنی‌ها با بی‌رحمی تمام بر آنها غلبه خواهند كرد و خانواده، آزادی و زندگی آنها را به خطر خواهند انداخت.

 آمریكایی‌ها مظهر تمام خوبی‌ها!
آن‌چه كه فرانك كاپرا در این فیلم به نمایش گذاشته، در بسیاری از آثار هالیوود و سیاست‌های بین‌المللی دولت آمریكا در نیمه‌ی اول و دوم قرن بیستم و نیز در آغاز هزاره‌ی سوم به‌وضوح دیده می‌شود. سیاستی كه از یك طرف برتری فرهنگی، رفاه اجتماعی و عقلانیت فردی، سیاسی و فرهنگی آمریكایی‌ها را به نمایش می‌گذارد و از طرف دیگر عقب‌افتادگی، گرفتاری، ناكارآمدی و عدم برخورداری از عقلانیت و مدنیت ملل دیگر را مطرح می‌كند. از یك طرف استمرار عدالت و آزادی را در گرو غلبه‌ی بر جهان غیر آمریكا می‌داند و از طرف دیگر بربریت و ضد دموكراسی بودن را از خصیصه‌های دشمن می‌انگارد. این ادبیات غالب رؤسای جمهور آمریكا قبل از جنگ جهانی اول تا كنون بوده است.

ویلسون4 در ایام جنگ جهانی اول به‌طور صریح و روشن می‌گوید: «هدف ما برقراری اصول صلح و عدالت در جهان و مقابله با خودخواهی و قدرت‌های زورمدار و برقراری شرایطی است كه مردم آزاد باشند و از یك اقتدار و اختیار خود راهبر برخوردار باشند. چنین شرایطی نیازمند اقدامات جدی است». (راپرت، 2000:23).

هنس جوز5 (2003) نویسنده‌ی آلمانی، در كتاب جدیدش با عنوان «جنگ و مدرنیته، مطالعه‌ی تاریخ خشونت در قرن بیستم» می‌نویسد: «در حالی ‌كه انتظار می‌رفت مدرنیته منشأ ظهور عقلانیت صلح‌‌آمیز باشد، جهان در قرن بیستم شاهد توسعه‌ی جنگ و ظهور جنگ صنعت و ظهور جنگ‌های بزرگ در جامعه‌ی جهانی شد.» «همان‌طور كه تاریخ جنگ‌های بزرگ نشان می‌دهد، بخش بزرگی از جنگ‌های بزرگ6 یا در غرب بوده یا توسط غرب حمایت و دامن زده شده است.» (گیدنز، 1989)

كشته‌ شدن نزدیك به صد میلیون انسان در قرن بیستم در اثر جنگ كه بخش مهمی از آن مربوط به جنگ جهانی اول و دوم است، بخشی از خسارت‌های جنگ را بیان می‌كند؛ دیدگاهی كه جنگ را عامل ساخته شدن دولت می‌داند، (تیلی7، 1989) نوعی از ایدئولوژی را با خود همراه می‌كند كه برای دست‌یابی به قدرت، هیچ مانعی را به رسمیت نمی‌شناسد.

به همین دلیل است كه مهم‌ترین سازمان بین‌المللی جهان، یعنی سازمان ملل كه محصول شكست‌ها، خسارت‌ها و بحران‌های بعد از جنگ جهانی دوم است، در برابر ظلم‌های بزرگ، ساكت است و اقدامات سلطه‌آمیز آمریكا در جهان را مسكوت می‌گذارد.

 با ما باشید یا بمیرید!
تفكر جنگ، «تفكر یا با مایید یا بر ما» و «یا با مایید یا باید بمیرید»، ریشه‌ی قدیمی‌تری در فرهنگ سیاسی آمریكا دارد. در آغاز، این خطاب نفرت‌آمیز در حوزه‌ی جنگ‌های داخلی آمریكا مطرح بود و سپس تبدیل به یك دیپلماسی بین‌المللی شد. تصویر زیر كه متعلق به سال 1776 است، بخشی از این نگاه را منعكس می‌كند. در این تصویر «به ما بپیوندید یا بمیرید» به عنوان یك نماد فكری آشكار است. امروز نیز همچنان این نگاه خودخواهانه در تفكر سیاسی آمریكا موج می‌زند. دیگری‌هراسی، چه در شكل فرهنگی و چه در شكل نظامی، ادامه‌ی همین تفكر سلطه‌آمیز است.
 
 افزایش آگاهی و آرزوی عدالت
اسلام‌هراسی، شیعه‌هراسی و ایران‌هراسی با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به عنوان یك جنگ فرهنگی آغاز شد. جنگ عراق علیه مردم مسلمان ایران در ادامه‌ی این جنگ فرهنگی صورت گرفت. كینه‌توزی‌های بعد از جنگ نیز ادامه‌ی همین جنگ فرهنگی علیه انقلاب اسلامی ایران است. در واقع ایران‌هراسی بنیان سیاست خارجی آمریكا، سیاست رسانه‌ای آمریكا و سیاست‌های تهاجمی آمریكا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران را تشكیل می‌دهد و برخاسته از یك تكنیك قدیمی است كه طی دهه‌های گذشته نسبت به دیگرانی كه هدف معكوس برای اهداف سلطه‌آمیز آمریكا محسوب می‌شده، به‌كار گرفته شده است.

تفاوتی كه پس از گذشت نزدیك به دو قرن تلاش فراگیر در جهت «آرزوی مرگ برای دیگران» و تلاش برای كشتار جمعی نظامی و فرهنگی دیگران به وجود آمده، توسعه‌ی عنصر «آگاهی فراگیر جهانی» از یك سو و از سوی دیگر «خستگی و نفرت فراگیر نسبت به ظلم» و وجود آرزوی عدالت در میان ملل جهان است.

 وال‌استریت و هراس آمریكایی!
آگاهی و حس نوستالژیك نسبت به برقراری عدالت جهانی، «دروغ‌های بزرگ آمریكا» را برملا ساخته است. اگر چه هیروشیما و ناكازاكی و جنگ‌های نمادین دهه‌های اخیر آمریكا در عراق و افغانستان، «هراس عمومی نسبت به آمریكا» را به وجود آورده و بسیاری از دولت‌های جهان را وادار به سكوت در مقابل ظلم كرده است، اما امروزه ما شاهد یك «بیداری جهانی مردمی» هستیم. نمونه‌های این بیداری جهانی را در بیداری اسلامی در مصر، تونس، یمن، بحرین، لیبی، اردن و عربستان می‌توان دید. توسعه‌ی این بیداری عدالت‌خواهانه و منتهی به مقاوت فراگیر در مقابل ظلم را نیز می‌توان در وال‌استریت مشاهده كرد كه منجر به اعتراضات عمومی در نزدیك به هزار شهر جهان شده است.
 
دیگری‌هراسی در محیط جهل و سازش با ظلم از یك توان موقت برخوردار است. بازنمایی‌های دروغین در دوره‌ی محدودی موجب غبار غفلت در میان مردم می‌شود، اما ظهور شعله‌های آگاهی و بیداری ضمیر عدالت‌جویانه، پایانی جدی برای ظلم و سلطه محسوب می‌شود. جهان جدید، جهان توسعه‌ی دسترسی‌ها به اطلاعات و دانش است و جهان نوید داده شده‌ی مهدوی است كه عنصر آگاهی و پذیرش عدالت در میان مردم صدچندان می‌شود.

مردمِ دوره‌ی ظهور امام عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف جویای عدالت و شنوای حق هستند، نسبت به حق كرنش می‌كنند و در برابر ظلم فریاد برمی‌آورند. از این منظر نیرنگ دیگری‌هراسی -چه در شكل ژاپن‌هراسی، چه در ساز و كار اسلام‌هراسی، شیعه‌هراسی و ایران‌هراسی- دیگر كارآمد نیست. بلوغ بشر امروزی و عقلانیت جهانی، مانعی جدی در برابر ظلم‌های خاموش و ظلم‌های تزیین‌شده با دموكراسی و لیبرالیسم است.

پی‌نوشت‌ها:
1.xenophobia
2. Frank Kapra
3. Why we fight
4. Wilson
5. Hans Joas
6. Total War
7. Tilly
***
كتابنامه‌ی منابع:
عاملی، س. ر (1390) نگاه انتقادی به استعمار مجازی آمریكا: قدرت نرم و امپراتوری مجازی، تهران، انتشارات امیركبیر.
Giddens, A. (1989) Sociology, Cambridge, Polity Press.
Joas, H. (2003) War and Modernity: Studies in the History of Violence in the 20th Century, Blackwell Publishing.
Pronk, J. (2000) Globalization: A Development Approach, in Jan NederveenPieters, Global Futures: Shaping Globalization, London and New York, Zed Books.
Rupert, M. (2000) Ideologies of Globalization: Contending visions of a New World Order, New York & London, Routledge.
Tilly, C. (1985) ‘War Making and State Making as Organized Crime’, in P. Evans,