چرا مرگ بر آمریکا؟

پس هویت جامعه، هم سود و زیان جامعه را از دیدگاه مردم، برجسته و درخشان مى‏کند و هم شعور و حیات جامعه، بر پایه آن دوام مى‏یابد. خاستگاه شعارها شعور جمعى است. شعار، اصرار و تأکید مردم و افراد جامعه بر ارزش‏ها و اهدافى است که متضمن منافع ملى آنهاست. مردم مى‏کوشند تا در شعارهایشان قدرت و عزم خود را در حفظ منافع و دفع زیانها، از جامعه خویش متجلى نمایند. بر این اساس، محتوا و مفاد شعارها دو گونه است: یا اعلام و تأکید بر منافع یا اصرار و عزم بر دفع زیان‏ها.

* مقدمه
این مقاله، کنکاشى براى یافتن پاسخ این پرسش است که آیا شعار «مرگ بر آمریکا» به نفع یا به زیان ماست؟ آیا با توجه به اوضاع جهانى و بین‏المللى، بهتر نیست که به جاى شعارهاى تند، از دوستى و رابطه سخن بگوییم یا دست کم اگر رابطه به نفع ما نیست، سر میز مذاکره نرویم، اما چنین شعارهایى هم ندهیم تا تنش‏ها افزایش نیافته، استکبار جهانى تهدیدات خود را علیه ما عملى نکند؟
روش این پژوهش، توصیفى و پدیدارشناسانه است، زیرا اگر استکبار آمریکایى به خوبى توصیف شود، ضرورت مبارزه با آن به همه اشکال، چه علمى، چه سیاسى و حتى زبانى آشکار مى‏گردد.

* آمریکا
براى یافتن پاسخ این پرسش لازم است مقصود از آمریکا تبیین شود. آیا منظور از آمریکا مردم این کشور است؛ مردمى که زیر زنجیرهاى امپراطورى خبرى و رسانه‏اى استکبارى، تاب برآوردن فریادى را ندارند؟ یا منظور از آمریکا، سیاستهایى است که از سوى حکومت و دولت آمریکا در دنیا اعمال مى‏شود؛ دولتى که روح استکبارى و خوى فرعونى آن بر کشورهاى بسیارى سایه انداخته است؟
درباره روح آمریکایى نمى‏توان محدوده و قلمرویى براى پژوهش تعیین کرد. روح استکبارى آمریکا تنها در کالبد دولت و حکومت آمریکا دمیده نشده است، بلکه بسیارى از مؤسسات اقتصادى، شبکه‏هاى مخفى و آشکار سیاسى، مراکز فرهنگى و پژوهشى خصوصى و بین‏المللى، حتى با عنوان خیریه، و بخش عمده‏اى از مطبوعات و رسانه‏هاى جهانى، به منظور پیشبرد اندیشه و اراده آمریکا در کار و حرکت هستند. براى روشن شدن این که آیا شعار دادن علیه آمریکا لازم است یا خیر، اندیشه و اراده استکبارى آمریکا را در شاخصه‏هاى سیاسى، اقتصاد و فرهنگى مطالعه مى‏کنیم.

* شعارى برآمده از تجربه‏هاى بسیار
مردم ایران سالهاست که خوى استکبارى آمریکا را تجربه کرده‏اند و «مرگ بر آمریکا» همواره از جانشان مى‏جوشد. خاطرات تلخى از آمریکا در حافظه تاریخى مردم ما به یادگار مانده است؛ کودتاى 28 مرداد، فعالیت‏هاى جاسوسى(1) سفارت آمریکا، هواپیماى مسافربرى و... تنها چشمه‏هایى بودند که شعور ظلم‏ستیزى مردم از آنها جوشید و به رود خروشنده و با عظمت «مرگ بر آمریکا» فزونى بخشید. (باشد که روزى این سیل خروشان، همه ظلم‏ها را فرو شوید و از ریشه برکند!
دو عامل، موجب تداوم این شعار شده است: نخست، روح ظلم‏ستیزى مردم ایران که نیروى ایجاد انقلابى عظیم را داشت و دیگر، رسوایى آمریکا در اینکه نشان داد مظهر بیداد و فرعونیت است و از هیچ تجاوز، جنایت و خیانتى براى شکستن عمود خیمه استقلال و به قفس درآوردن آزادى این ملت فروگذار نمى‏کند. این دو عامل، همچون دو بال پر توان، شعار «مرگ بر آمریکا» را در سپهر شعور تاریخى مردم ایران به اوج رسانید.

* استکبار آمریکا ضد استقلال و منافع ملتها
دلیل مخالفت آمریکا با استقلال و آزادى ایران این است که این استقلال، منافع سلطه‏طلبانه را رد جهان به خطر مى‏اندازد. پروفسور آمریکایى پ. رامازانى توضیح مى‏دهد که «ایران از نظر ایالات متحده آمریکا، به مثابه حلقه دوم استراتژى در سیستم دولتهاى خاور نزدیک و میانه است. ایران بیشتر از همه، دولتى قوى در تمام خلیج فارس است». (2)
دخالت‏هاى آمریکا در ایران، از کودتاى 28 مرداد آغاز شد و بهترین طعمه مورد طمع آمریکا، نفت ایران بود. البته منافع آمریکا در ایران تنها نفت نبود، بلکه ایران با تولید بالاى نفت و پولى که از فروش آن به دست مى‏آورد، بازار خوبى براى کالاهاى مصرفى آمریکایى بود: «از سال 1960 تا 1974، یعنى در مدت 14 سال، حجم صادرات ایالات متحده به ایران بیش از 10 برابر افزایش یافت.»(3)
سلطه‏جویى آمریکا تنها در برابر ایران نیست، بلکه نمونه‏هاى مشابه بسیارى در جهان دارد و این اراده سلطه‏جو و تسخیرگر، همه جا پنجه خود را نمایان ساخته است: تهاجم اقتصادى به تایوان(4) ، ایجاد بحران در مکزیک(5) و آرژانتین، اجراى سیاست دامپینگ(6) در کره جنوبى(7) ، تحمیل برنامه‏هاى تعدیل اقتصادى در جهان سوم که موجب ویرانى اقتصادى آنها گردید ـ براى نمونه در سال 1991 هند را به زانو درآوردـ(8) طراحى و اجراى کودتاى پینوشه در شیلى و سپس فساد اقتصادى در آن کشور(9) و نمونه‏هاى دیگر که «بیو» در کتاب «پیروزى سیاه» به خوبى به آن اشاره کرده است و نمونه‏هاى جدیدتر، چون جنگ در افغانستان و افزایش تولید خشخاش و مواد مخدر یا جنگ در عراق و غارت نفت این کشور.
این همه تجاوز و برترى‏طلبى و افساد، نه از منطقه‏اى جغرافیایى در غرب عالم به نام آمریکاست و نه از مردم آن دیار که گاه، خود قربانیان آن هستند(10) ، بلکه این ظلم‏ها و فسادها از اندیشه و اراده فاسدى است که تمام امکانات آن کشور را در خدمت خویش گرفته است. با تعبیرى پدیدار شناسانه، آمریکا شیطانى است در دولت‏ها و ساختارهاى بین‏المللى موجود ماهیت خود را در آن کشور نمایانده است.

* ماهیت استکبارى آمریکا
آمریکا، اراده‏اى معطوف به قدرت است. اراده‏اى در طلب قدرت نامشروع و سلطه‏گرانه، اندیشه‏اى که تنها منافع خود را مى‏بیند و خواستى که فقط سود و مصلحت خویش را مى‏جوید و در بهاى مصلحت و منفعت خود از هیچ اقدامى رو گردان نیست. حق در نظر او آن است که بر اعمال قدرت خویش بیفزاید و اساسا ملاک عدالت در اندیشه آمریکایى، «منفعت من» است.
تجاوز، خیانت و قلدرى آمریکا، تنها در برابر ایران نیست، بلکه او در همه دنیا همین روش و خواهش را دارد. او مى‏خواهد همه چیز را صاحب شود و بر همه حکم براند و هر چیز را آنطور که مى‏خواهد تعریف کند و شکل دهد. هم قدرت را مى‏خواهد، هم ثروت را و هم قصد تسخیر دانش و فرهنگ و باورهاى مردم جهان را دارد.
بعضى پژوهشها نشان مى‏دهد، کمیته‏اى سیصد نفره، حکومت آمریکا و سایر مراکز و نهادها و دولتهایى را که در راستاى اندیشه آمریکایى فعال هستند، زیر تدبیر خود دارند(11)؛ گروهى که نزد آنها اقتصاد، سیاست، فرهنگ، دانش و جنگ، جملگى به یک چیز تبدیل مى‏شود و ماهیتى استکبارى مى‏یابد. دانشى که جنگ تمدنها و قتل عام مردم بى دفاع را مشروع مى‏سازد، نظریاتى که در قلمرو رشد اقتصادى، کشورهاى همانند فیلیپین، مکزیک و آرژانتین را طعمه آمریکا مى‏سازد، سیاست‏هایى که امثال کره جنوبى را به ورطه سقوط مى‏راند، تنها به جرم موفقیتهاى اقتصادى و این همان استکبارى است که هشت سال جنگ را براى مردم ایران به ارمغان آورد.

* استکبار اقتصادى
شرکت‏هاى چند ملیتى، عضوى از پیکره آمریکا محسوب مى‏شوند و بر اساس اندیشه و اراده استکبارى پیش مى‏روند. شرکت‏هاى چند ملیتى، کارخانه‏ها و مراکز صنعتى و تولیدى هستند که شعبه‏هاى آن در همه دنیا پراکنده است و به ظاهر، نه آمریکایى هستند، نه آلمانى و نه ژاپنى.
شارل لون سون مى‏نویسد:
«گسترش چند ملیتى‏ها.... همه چیز را در محل تهدید قرار مى‏دهد. کالاهاى ساخته شده در ژاپن در واقع به دست شاخه‏هاى ژاپنى «تراست»(12) هاى آمریکایى ساخته مى‏شود. هجوم به بازار آمریکا به وسیله نیویورک از طریق توکیو رهبرى مى‏شود. دشمن [و رقیب [کارگران آمریکایى نه کارگران ژاپنى و نه دولت ژاپن، بلکه سرمایه آمریکاست که هیچ چیزش جز ریشه و نام آمریکایى نیست.»
«بسیارى از تراست‏هاى آمریکایى، فعالیتهاى خود را یکسره به خارج منتقل کرده‏اند. تمامى دستگاه‏هاى عکس‏بردارى که در ایالات متحده به فروش مى‏رسد، در خارج ساخته شده است... اگر به صنایع پیشرفته نظر افکنید، تصدیق خواهید کرد که یک مشت شرکت که بیشتر به صورت کنسرسیوم یا مجتمع به هم پیوسته‏اند، بر جهان مستولى شده‏اند».
اگر مى‏پندارید این غولها، چاقو به دست، براى افزایش سهم خویش در بازار جهانى با هم مى‏جنگند، از اشتباه به در آیید. بى تردید در موارد و در مناسبت‏هایى، بازار رقابت هنوز گرم است، اما در میان شرکتهاى جا افتاده، گرایش به سوى جنگ نیست، بلکه به سوى توافق(کارتل) (13) است. تبانى به سبک جنتلمن‏هاست و همیارى با هدف تحکیم شالوده‏هاى استیلا و راه‏بندى بر نو رسیدگان.
مورد لاستیک‏سازى را در نظر بگیرید، شاید برایتان گفته باشند که «میشلین» در آمریکاى شمالى با دردسرهایى روبروست، زیرا مى‏خواهد در این نیم قاره کارخانه‏هاى بزرگ بر پا کند. بى‏تردید از این گفته نتیجه مى‏گیرید که جنگ میان غولهاى لاستیک‏سازى «انلپ ـ پیرلى»، «گودرپیچ»، «فایرستون» و «گودیر» آتشین است. اما ناگهان کشف مى‏کنید، که دانلپ در بسیارى از کشورها به حساب «گودیر» لاستیک تولید مى‏کند، «میشلین» و «دانلپ» در قلب مجتمع‏هاى معاملاتى، دست به یکى هستند و منتهاى شرارت اینکه یک کارخانه ایرلندى که به حساب یک شرکت آمریکایى لاستیک مى‏سازد، متعلق به شرکت اتریشى «سمپریت» است که زیر نظر شرکت فرانسوى ـ بلژیکى «کلبر ـ کولومب» قرار دارد و شرکت اخیر، زیر نظر شرکت فرانسوى میشلین کار مى‏کند که کرسى آن در «بال» سوئیس است.
بارى، وقتى با شما از نبرد غولها سخن مى‏گویند، لبخند بزنید. «غولهاى واقعى با یکدیگر نمى‏جنگند». در این کار خطرهاست. مناقشه‏هاى آن به شیوه مسالمت‏آمیز، دور یک قالى سبز حل و فصل مى‏شود. بدینسان که «شل» در 25 و استاندار اویل آو نیو جرسى «اسو» در 35 مجتمع معاملاتى با دیگر شرکتهاى نفتى شریکند».
«تصویر غریبى که از این داده‏ها به دست مى‏آید، تصویر یک «الیگارشى» (حکومت مُتنفذان) جهانى است که از چند صد شرکت بزرگ تشکیل مى‏شود. مدیران این شرکتها که به زودى، مدیران روسى هم بر آن‏ها افزوده خواهند شد، از مدارس واحد و از محیط اجتماعى واحدى برآمده‏اند و عقاید یکسانى را ابراز مى‏دارند و هدف واحدى را با وسائل واحدى تعقیب مى‏کنند». (14)
یکى از عوامل مهم توسعه چند ملیتى‏ها، اجراى نظریه مراحل رشد بود که «والت ویتمن روستو» طرح کرد و از سوى بانک جهانى به سیاستمداران ملل در حال توسعه تحمیل شد. (15) اینجا یکى از همان مواردى است که به وضوح، یکى شدن سیاست، فرهنگ، دانش و اقتصاد در ماهیتى استکبارى پدیدار مى‏گردد.
این توضیحات بدان معنا نیست که جهانى شدن، مطلقا شرّ است، بلکه اگر قرار باشد در این فرایند، تمامى صنایع، تکنولوژى و منافع، به گروه اقلیتى تعلق بگیرد و آنها با شیوه‏هاى هنرى و ابزار رسانه‏اى، اقتصادى مصرفى ایجاد کنند. از سوى دیگر، با هر نیرنگى بکوشند تا پیدا شدن هر رقیبى را در نطفه خفه کنند و به بهاى گرسنگى، بیمارى، فقر و جنگ، روز به روز فربه‏تر شوند، این صورت از جهانى شدن در واقع جهان‏خوارى و ظهور روح خود خواه و استکبارى در عرصه اقتصاد است.
در این شکل از جهانى شدن، تولید به جهان سوم منتقل مى‏شود، اما نه براى اینکه آنها به نان و نوایى برسند، بلکه به منظور تسلط بر نیروى انسانى و منابع طبیعى آنها. از این رو حاصل این جهانى شدن، سود بیشتر سرمایه‏داران جهانى و بحران محیط زیست در کشورهاى در حال توسعه است از این رو که نمونه‏هاى آن در کاستاریکا، غنا و فیلیپین(16) ، تجربه شده است.
جهانى شدن زیباست، آنگاه که صحنه گردانان آن، اهل تقوا و انسانیت باشند و همه انسان‏ها از رشد و رفاه و آسایش سهمى ببرند.

* نقش جنگ‏افروزى در استیلاى اقتصادى
گزارش شارل لون سون، زوایاى شرافتمندانه‏تر فعالیت‏هاى اقتصادى حکومت پنهان منتفذان را نمایان مى‏سازد. هولناک‏ترین فرازهاى این تراژدى نشان مى‏دهد که کاخ‏هاى ثروت و صنعت بر خون شناور است. مقدمه‏اى کوتاه، همه چیز را روشن مى‏کند: اگر جنگ باشد، خرید اسلحه به هر قیمتى از نان شب ضرورى‏تر است.
براى رسیدن به ثروت و سرورى در جهان، باید تحریک، تهدید، ناامنى و حتى جنگ به راه انداخت و بعد، با کلّى ناز و منّت و با قیمت گزاف، به فروش اسلحه پرداخت. براى نمونه، در اواسط دهه 1960 که درآمد حاصل از فروش نفت در عربستان روزبه‏روز افزایش مى‏یافت و این ثروت باید به آمریکا مى‏رسید، بهترین راه، فروش اسلحه بود. البته رونق بازار اسلحه به بهانه‏اى کوچک نیاز داشت و آن هم خیلى مشکل نبود. مصر از طریق یمن، عربستان را تهدید کرد و در پى آن، نخستین قرارداد بزرگ اسلحه میان عربستان و آمریکایى‏ها و انگلیسى‏ها امضا شد. (17)
شاید یکى از علل طمع محمدرضا شاه در خرید سلاح، تسلیح عربستان بود. تا جایى که در سال 1973، خرید دو میلیارد دلار اسلحه را از آمریکا تقاضا کرد. (18) طبق گزارش آژانس کنترل تسلیحات و خلع سلاح نیز کشورهاى خاورمیانه در سالهاى 1977 تا 1987، 3/165 میلیارد دلار خرید اسلحه داشتند.
از اوایل دهه 1960 تاکنون، قاره افریقا شاهد بروز صد فقره کودتاهاى نظامى بسیارى بود که حاصل آن، گرمى بازار سلاح است. حتى پول آذوقه‏اى که براى مردم گرسنه اتیوپى از سراسر جهان جمع‏آورى شد، به مردم گرسنه و بیمار تعلق نگرفت، بلکه صرف خرید اسلحه براى جنگ با اریتره شد.
اقتصاد آمریکا به حدود صد میلیارد دلارى که همه ساله از فروش سلاح، به دست مى‏آورد،(19) کاملاً متکى است.

* استکبار سیاسى
استکبار سیاسى به معناى نفوذ لجام گسیخته گروه خاصى در عرصه بین‏المللى است؛ نفوذى که مى‏کوشد، انسان‏ها و امکانات جهان را در راستاى اهداف و منافع خود و با برنامه‏هایى مناسب، سازماندهى و رهبرى نماید.
مدیریت استکبار سیاسى آمریکا که به سایر ابعاد سلطه‏گرى آن پوشش مى‏دهد، بر عهده شوراى روابط خارجى است. این شورا اولین بیانیه رسمى خود را در سال 1922 صادر و بر این موضوع تأکید کرد: «شوراى روابط خارجى در نظر دارد، یک مباحثه مستمر را در مورد جنبه‏هاى بین‏المللى مسائل سیاسى و اقتصادى و مالى آمریکا ترتیب دهد... شورا عبارت از گروهى از افراد است که دست‏اندر کار ترویج دانش در زمینه روابط بین‏المللى به ویژه توسعه یک سیاست خارجى به دقت تنظیم شده براى آمریکا هستند». (20)
یکى از اعضاى هیأت مدیره شورا ایسایابومن (Isaiah Bowman) بود که ریاست کمیته تحقیق را در بیشتر سالهاى دهه 1920 تا 1930 به عهده داشت. وى محدوده جغرافیایى منافع امریکا را منطقه‏اى از آن سوى مدار قطب شمال به طرف جنوب تا ساموا و از شرق تا غرب از چین تا فیلیپین و لیبریا تعریف کرد. (21)
این شورا پس از جنگ جهانى دوم، نهادها و سازمانهاى جهانى براى نظم را طراحى و راه‏اندازى نمود و سازمان ملل، بانک جهانى و صندوق بین‏المللى پول، حاصل فعالیت‏هاى آن بود.
شوراى روابط خارجى تا اوایل دهه 1970 رو به رشد رفت و سیاستهاى خارجى آمریکا را طراحى نمود. از مهم‏ترین فعالیتهاى آن در این سالها، ارائه خدمات مشاوره‏اى و اجرایى به شرکت‏هاى سرمایه‏اى ایالات متحده بود. بیش از 50 درصد اعضاى شورا، همواره مدیران سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و.... رسانه‏ها و مطبوعات آمریکا بوده‏اند. شوراى روابط خارجى که با هزینه سرمایه‏دارانى هم‏چون خانواده راکفلر اداره مى‏شود، در گزارش سالانه 1974، گام‏هاى آغازین برنامه‏اى را برداشت که امروزه با عنوان جهانى‏سازى، همه را سرگرم کرده و گویا ضرورتى خود پیش آمده است.
شورا براى این منظور، تشکیلات سازمانى تمام وقت و مفصلى با عنوان «طرح دهه هشتاد» را سامان داد. در پى این طرح، به ابتکار کلاوز شوآب (Klaus schwab) ، هر ساله در اواخر ژانویه و اوایل فوریه، در دهکده داووس (Davos) سوئیس، اجلاسى در راستاى تحقق اهداف جهانى‏سازى برگزار گردید. این اجلاس، به قول نویسنده روزنامه گاردین «پر هزینه‏ترین و انحصارى‏ترین تعطیلات دنیا است که طى آن و در یک ملاقات سالانه، سیاست اقتصادى جهان تعیین مى‏شود». (22)
معمولاً مشخص نمى‏شود که پشت پرده این اجلاس چه مى‏گذرد، اما «آنچه از داووس به بیرون درز کرد، رفرم اقتصادى ژاپن و کره جنوبى، حرکات جدید براى صلح خاورمیانه، نحوه تضمین وام‏هاى ایران و آینده پس‏اندازهاى یهودى‏هاى دوره هیتلر در بانکهاى سوئیس بود». (23). اما آنچه مسلم است هدف اصلى، تسلط بر تصمیمات سیاست‏گذاران جهان است. طرح رهبران آینده جهان که در سال 1992 با اهتمام و توجه بسیار راه‏اندازى شد، دلیلى بر این راهبرد اساسى است.
«مأموریت رهبران آینده جهان این است که شبکه‏اى جهانى از افرادى تشکیل دهند تا در مقابل چالش‏هاى رهبرى پیشرفت‏هاى اقتصادى و اجتماعى، حمایت متقابل و پویایى از یکدیگر بنمایند.
رهبران آینده جهان افراد کمتر از 45 سال هستند که با توجه به مشاغل خود، قدرتمند، متنفذ و مسئول‏اند و توان و کارایى بالفعل آنها جنبه جهانى دارد». (24)
حاصل این سیاستهاى سلطه‏طلبانه و سودجویانه، به یغما رفتن کره زمین و افزایش شکاف فقیر و غنى (در کشورها) و فاصله شمال و جنوب (در عرصه بین‏المللى) است. «با وضع قوانین اجتماعى در قرارداد تجارت جهانى، از سهیم شدن کشورهاى فقیر در رفاه جلوگیرى مى‏شود». (25)

* نقش جنگ در استکبار سیاسى
جنگ افروزى، تنها سلطه اقتصادى را در پى ندارد. آن که ابزار حفظ زندگى در دست اوست، نحوه زندگى را تعیین مى‏کند. از بارزترین پیامدهاى به دست داشتن بازار سلاح، سلطه سیاسى و توان دخالت در تصمیم‏گیرى‏هاى داخلى کشورهاى وابسته نظامى است.
وقتى کشورهایى چون کویت، عربستان و ژاپن در امور نظامى به آمریکا وابسته‏اند، چندان غریب نیست که در راستاى سیاست‏هاى این کشور حرکت مى‏کنند.
تسلط و سیطره حکومت پنهان منتفذان ـ که آمریکا را آلت دست خود قرار داده‏اند ـ در سیاست، جدا از سلطه اقتصادى آنها نیست. همین گروه پنهان و پرنفوذ هستند که تصمیم مى‏گیرند، چه کسى در آمریکا رئیس جمهور شود، سازمان ملل به چه امورى توجه کند و چه مسائلى را مهمل گذارد یا بانک جهانى به چه کشورهایى و با چه شروطى وام پرداخت کند. خون سرخ مظلومان گوشه و کنار جهان به دامن ناپاک آنها مى‏ریزد که در مجالس شیطانى‏شان وقایع جهان را مقدّر مى‏سازند و رقم مى‏زنند. چندان عجیب نیست که مسئولین نظامى ایالات متحده، به اجماع، از وقوع اغتشاشات در ایران، پیش از رخ دادن آن خبر مى‏دهند. آنها مى‏کوشند در هر فرصتى منافع نامشروع خویش را به دایه ظلم بسپارند و برایشان مهم نیست که چه بلایى سر فلسطینى‏ها مى‏آید، یا جوان‏هاى ایرانى پرپر شوند یا مردم افغانستان و عراق در فجیع‏ترین شرایط به سر برند. هر فاجعه‏اى که در راستاى منافعشان باشد، زیباست؛ حتى اجازه مى‏دهند برج‏هاى ساختمان تجارت جهانى بر سر مردم آمریکا خراب شود تا آخورشان آباد گردد. سیاست کلى آنها این است:
هدف: زر
وسیله: زور و تزویر

* روح استکبارى در علم و فرهنگ
آمریکا دقیقا راه و روشى را که در عرصه اقتصاد و سیاست پیش گرفته، در میدان علم و تحقیق دنبال مى‏کند. جیره خواران دانشمندى! که اجیر سرمایه‏داران و اسیر سرمایه‏دارى هستند، براى مشروعیت بخشیدن به روند توسعه نظام سلطه در جهان مى‏کوشند. نظریات و تئورى‏هایى که در کارگاه‏هاى تولید دانش دنیوى پرداخته مى‏شود و با ترفندهاى تبلیغاتى به سبک اقتصاد مصرفى در مراکز علمى جهان شایع شده، بر سر زبانها مى‏افتد(26) ، همگى بیانگر جایگاه تزویر، دورویى و ریا در سیاست‏هاى سلطه‏طلبانه آمریکاست.
بنیادهاى فرهنگى کارنگى، راکفلر و فورد و مؤسسات وابسته‏اى چون صندوق پیشبرد آموزش، مرکز مطالعات عالى علوم رفتارى، شوراى بین‏المللى توسعه آموزش، شوراى پژوهش‏هاى علوم اجتماعى، آموزش و امور جهانى، کمیته خارجى شوراى آموزشى آمریکا و... ، همگى در راستاى توسعه سلطه خارجى آمریکا تلاش مى‏کنند و با شوراى سیاست خارجى ایالات متحده، رابطه‏اى تنگاتنگ دارند. (27) روند کار آنها به طور خلاصه این است که از سویى دانش تسلط و راهکارهاى عملى را مى‏یابند و در اختیار سیاستمداران قرار مى‏دهند و از سوى دیگر، مبانى نظرى و زیربناى مشروعیت علمى براى سلطه‏گرى آنها را تدوین و ترویج مى‏نمایند. (28)
فعالیت‏هاى هر بنیاد، مکمل فعالیت سایر بنیادهاست و در رقابت با یک‏دیگر عمل نمى‏کنند. آنتونیوگرامشى در نظریه سلطه فرهنگى نشان داده بود که چگونه طبقات حاکم جامعه، حاکمیت خود را از طریق کنترل باورها و فرهنگ، تداوم مى‏بخشند. «بنیادهاى عمده، همگام با نهادهاى رسمى حکومتى و سازمانهاى اداره کننده کمک‏هاى چند جانبه، از سال 1945 به بعد، فعالیت‏هایى اساسى در اشاعه باورهایى معیّن، در میان کشورهاى در حال توسعه آفریقا، آسیا و آمریکاى لاتین مبادرت ورزیده‏اند تا از این راه، حمایت آنان را از اهداف سیاست خارجى ایالات متحده تضمین کند». (29) اینها در حالى است که سخنگویان بنیادها همواره بر ماهیت نوع‏دوستانه مؤسسات خود تأکید کرده، در همان حال، هر اتهامى را رد کرده‏اند؛ چنان که گویا هدف اصلى‏شان، پیشبرد اهداف سلطه‏گرانه آمریکا در صحنه جهانى نیست.
این همان شیطان بزرگ و ام‏الفساد روزگار ماست؛ دجّالى که یک پا در این سو و پاى دیگر را در آن سو نهاده و همه را به دنبال خود مى‏کشد و سلطه‏گرى‏اش تا درونى‏ترین لایه‏هاى اندیشه و روان انسانها نفوذ و رسوخ یافته است. دکتر جان کولمن با پژوهشهایى درباره مؤسسه فرهنگى «تاویستاک» و باشگاه روم، با دهها نهاد فرهنگى که زیرمجموعه آنهاست، نشان داده است که چگونه برنامه‏هاى جنگ روانى، موسیقى‏هاى راک و پاپ و... ، سایر مظاهر هنرِ مبتذل و مواد مخدر و غیره در میان مردم جهان ترویج و اجرا مى‏شود.
به طور کلى، دانشهایى که در مراکز علمى وابسته به سرمایه‏دارى تولید مى‏شود و ماهیت استکبارى است، به دو دسته تقسیم مى‏شود: یکى دانشهاى سلطه‏پذیرى، یعنى علومى که فراگیرى آنها مردم را به تن دادن و انقیاد در برابر نظام سلطه وا مى‏دارد و دیگر، دانش سلطه‏گرى که راهکارهاى تحقق اهداف استکبارى و نحوه تسلط بر مردم را به سلطه‏گران مى‏دهد.

* دانشهاى سلطه‏پذیرى
اساس دانشهاى سلطه‏پذیرى بر دو محور شکل مى‏گیرد؛ نخست، تقسیم‏بندى‏هایى که ارزشهاى سرمایه‏دار و کشورهاى سرمایه‏دار و قدرتمند را که در اختیار الیگارشى پنهان جهانى است، از سایر کشورها با فرهنگ و نظامهاى سیاسى متفاوت جدا مى‏کند. دوم، شیوه‏ها و راه‏هایى که براى رسیدن به ارزشهاى سرمایه‏دارى و شکل دادن نظام اجتماعى، اقتصادى و سیاسى بر اساس آن رقم مى‏زند.
از گونه اول، تقسیمهاى بسیارى که با عناوین توسعه یافته و توسعه نیافته، محور و پیرامون، شمال و جنوب، جهان اول و جهان سوم، صنعتى و غیرصنعتى و... انجام مى‏شود و علوم اجتماعى، سیاسى، اقتصاد و مفاهیمى را پیرامون خود مى‏سازد. براى نمونه، استفاده یک قدرت بزرگ سرمایه‏دارى و توسعه یافته از زور و نیروى نظامى و تهدید براى منافع غیرقانونى و جهانى «دیپلماسى زور و فشار نامیده مى‏شود»، اما همین عمل در راستاى اهداف و منافع قانونى و ملى، تروریسم نام مى‏گیرد. (30)
از گونه دوم، راهکارهایى که براى رشد و توسعه به ما معرفى مى‏کنند، از قبیل سیاست درهاى باز، اقتصاد سرمایه‏گذارى براى حرکت توسعه، آزادى مطبوعات (هرج و مرج رسانه‏اى) ، تساهل و تسامح سیاسى و فرهنگ پذیرش ارزشهاى سرمایه‏دارى، برقرارى نظام سیاسى بر اساس دموکراسى غربى و رعایت حقوق بشر، به معناى فاصله گرفتن نظام فقهى و حقوقى اسلامى و...؛ در حالى که اسلام، گذر از حیات طبیعى به حیات طیبه را اساس توسعه و پیشرفت انسان معرفى مى‏کند و توسعه معرفتى و معنوى را مهمترین زمینه‏ساز و علت توسعه و شکوفایى در سایر حوزه‏هاى حیات بشرى مى‏داند.
معمولاً این دانشها براى سلطه‏پذیران ساخته مى‏شود؛ به این معنا که به آنها عرضه گردد و به سوى تمدن رو به زوال لیبرال دموکراسى بکشد. در نشر و گسترش این علوم، دقیقا از سبک اقتصاد مصرفى استفاده مى‏شود.
اقتصاد مصرفى جهان بر سه پایه است: تولید کالاهاى کم عمر، محصولات جدید و نوبه‏نو و ایجاد مدهاى تازه و تبلیغات براى ایجاد نیاز کاذب در قلمرو دانش.
نظریاتى که براى توجیه و ترویج سرمایه‏دارى تولید مى‏کنند، اساسا نمى‏تواند عمرى طولانى داشته باشد، زیرا با واقعیت انسان و حقایق حیات انسانى هماهنگ نیست. اما ایجاد نظریات تازه به تازه، این فایده را براى آنها دارد که فرصت تفکر را مى‏گیرد و فراگیرندگان را در دورى بى پایان از تصورات، به چرخشى سرسام‏آور وادار مى‏کند.
تبلیغ نظریات از طریق نشریات علمى، دایرة‏المعارفهاى جهانى، سمینارها و همایشها و بزرگ کردن شخصیت صاحبان نظریات، زمینه‏هاى مقبولیت را فراهم مى‏کند. هم از این رو، پیر بوردان، استاد کالج فرانسه، در سخنرانى براى اعتصاب کنندگان پاریس در 12 دسامبر 1995 مى‏گوید:
«باید در مقابل علم فلج شده‏اى که آنها از آن استفاده مى‏کنند، دانشى به میدان آورد که احترام بیشترى براى انسان و واقعیت قائل است». (31)
البته ظاهرا او درباره علم اقتصاد این نظر را مى‏دهد، اما دست کم در سایر حوزه‏هاى علوم انسانى هم این مشکل وجود دارد.

* دانشهاى سلطه‏گرى
از مهمترین ویژگى‏هاى دانش سلطه‏گرى این است که این نظریات، محرمانه بوده و در دسترس همه قرار نمى‏گیرد. شما در هیچ کتاب روانشناسى اجتماعى یا روابط بین‏الملل و یا اقتصاد نخوانده‏اید که «براى تسلط بر منابع جهانى باید همه رسانه‏ها را تصاحب کنید و براى نفوذ در رسانه‏ها و مطبوعات ملى، طرح کردن شعار آزادى رسانه‏ها و مطبوعات به عنوان شاخص دموکراسى، راهکار مناسبى است.»
البته این نظریات، بعد از اجرا براى همه قابل درک است و ممکن است محققان با شواهد تجربى و به روش توصیفى، آنها را در پژوهشهاى خود بازگو نمایند، اما هنگامى که به صورت نظریه‏اى دستورى در حوزه اخلاق سلطه‏گرى طرح مى‏شد، هیچ کس از آنها خبر نداشت مگر سران سرویسهاى جاسوسى و امنیتى، سرمایه‏داران بزرگ (زرسالاران صهیونیست) و محققان و دانشمندانى که در مؤسساتى نظیر باشگاه رم یا مؤسسه تاویستاک و سایر مراکز پژوهشى وابسته به نظام سلطه‏گرى خدمت مى‏کنند. امروزه پس از این که سیطره رسانه‏اى استکبار، شالوده‏هاى سیاسى و اقتصادى سرمایه‏دارى را در جهان تحکیم نموده، به گونه‏اى که نمى‏توان از مقتضیات آن سرباز زد، محققانى همچون هرمان و مک چنى در اواسط دهه 1990 نشان دادند که قدرت شرکتهاى فراملى رسانه‏اى «نه فقط اقتصادى و سیاسى است، بلکه فرضیات پایه‏اى و شیوه‏هاى اندیشه را نیز شامل مى‏شود» در گستره‏اى که کوچک هم نیست، ثبات نظام بر پذیرش گسترده یک ایدئولوژى شرکتى جهانى مبتنى است.»(32)
مى‏توان دانش سلطه‏گرى را تحت یک عنوان خلاصه کرد و آن دانش جنگ روانى (Psychological warfar) است. محور اصلى این علم، «تأثیرگذارى بر عواطف و عقاید و اعمال فشارهاى روانى براى هدایت جامعه مورد نظر به سوى اهداف طراحان جنگ روانى است.»(33)
نمونه‏اى دیگر از نظریات جنگ روانى و دانش سلطه‏گرى که چند سال اخیر از سوى آمریکا علیه ایران مورد استفاده قرار گرفته، متعلق به «برنارد لوین» در کتاب «دور نماى زمان و اخلاق» از انتشارات «باشگاه» است.
جان کولمن در تبیین این نظریه مى‏نویسد:
«شخص را در مقام تردید [و ترس] به ترتیبى نگاه دارید که از مواضع فکرى خود ناآگاه بوده و نداند باید در انتظار چه چیزى باشد. افزون بر آن، اگر دودلیهاى میان انضباط سخت [و هراس] و برخورد مطلوب با زندگى، با انتشار اخبار متضاد همراه باشد، به گونه‏اى که فرد در موقعیتى نامعلوم قرار گیرد، در شناخت راهى که او را به مقصود نزدیک یا دور مى‏سازد، دچار سرگردانى کامل خواهد بود. در چنین شرایطى حتى کسانى که داراى آرمان مشخصى بوده و براى هرگونه خطر کردن آمادگى داشته باشند، بر اثر تضاد درونى خود، نسبت به آنچه باید انجام دهند، دچار تزلزل خواهند گشت». (34)
تهدیدات جرج بوش علیه ایران پس از جنگ با افغانستان و حمله به عراق، دقیقا اجراى همین نظریه از یک طرف تهدید و از طرف دیگر تطمیع بود؛ زیرا همزمان با او، بعضى از اعضاى کنگره و سران سیاسى آمریکا از جمله البرایت، وزیر خارجه دولت کلینتون، ایران را به گفتگو دعوت مى‏کند. پس از آن، جرج بوش نیز اعلام مى‏کند ایران یا باید گفتگو کند و یا از نظر ما در لیست محور شرارت و اهداف بعدى آمریکا قرار دارد. اینها نشانه نابسامانى و ناهماهنگى میان سیاست‏مداران آمریکایى نیست؛ زیرا آنها هیچکدام از خود حرفى ندارند، بلکه برنامه‏ریزى مشخصى در پس این سخنان است. سیاست این است که همراه با افزایش وحشت، امیدوارى به گزینش راههاى مورد پسند استکبار افزایش یابد.
خلاصه این که، دانش سلطه‏گرى که در اختیار نیروهاى فعال استکبار قرار مى‏گیرد، به منظور انقیاد مردم در جهان تولید شده، مورد استفاده قرار مى‏گیرد.

* حکم قرآن
مرگ چه به معناى نابودى زوال و چه به معناى گذر و انتقال در مورد هر چیز که نامطلوب و ناحق است خواسته مى‏شود. چنان که زوال بیمارى یا انتقال از آن به سلامتى خواسته مى‏شود. روح فرعونى آمریکا موجب لعن و خواستن مرگ براى اوست. خداوند متعال به جهت همین روح برترى جویى و استکبارى، هم فرعون را لعن کرده و هم شیطان را. در مورد فرعون فرمود: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الأَْرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ(35)؛ همانا فرعون در زمین گردنکش و برترى‏جویى کرد و میان مردم تفرقه و اختلاف انداخت و گروهى را به استضعاف مى‏کشید و پسرانشان را مى‏کشت و زنان را زنده نگه مى‏داشت، همانا او از فسادگران بود.»
و بعد مى‏فرماید: «وَ أَتْبَعْناهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً(36)؛ و در پى اعمالش در این دنیا لعنت است.»
خودخواهى، طغیانگرى، فسادانگیزى و خونریزى فرعون سبب شده تا خداوند او را لعن کند. پس لعن بر کسانى که حقوق انسانها را پایمال مى‏کنند و منافع وهمى خود را بر منافع و بلکه بر هستى انسانها ترجیح مى‏دهند، جایز و بلکه لازم است. آمریکا در دوران ما مظهر روح شیطانى و فرعونى است که ملعون و نفرین شده حضرت سبحان گردیده. آمریکا، تمامیت کفر و حق‏پوشى و حق‏کشى است. و این کلام خداوند است که بر انسان به جهت کفرش «مرگ باد» مى‏گوید:
«قُتِلَ الإِْنْسانُ ما أَکْفَرَهُ(37)؛ مرگ بر انسان باد. چه کفر مى‏ورزد.»
در جاى دیگر، درباره کسانى که به حق گوش فرانمى‏دهند و گردن فرو نمى‏نهند، مى‏فرماید: «قاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّى یُوءْفَکُونَ(38)؛ خداوند مرگ‏شان را برساند از حق کجا مى‏گریزند.»
بر مبناى عقل و وجدان و نیز وحى و قرآن، اصل و قاعده این است که با آمریکا، این جرثومه فساد و تندیس استکبار، در عمل مبارزه کنیم و با زبان نفرین فرستیم و در قلب، بیزارى جوییم.
تنش‏زدایى در رابطه با آمریکا یعنى راضى کردن او و او راضى نمى‏شود، مگر این که خود را به تیغ سلطه او بسپاریم؛ زیرا روح استکبارى به غیر این راضى نمى‏شود؛ گرچه اجراى سیاستهاى تنش‏زدایى با سایر کشورهایى که اختلافات عمیقى با آنها داریم ممکن است، اما استکبار آمریکایى مانع عقلى اجراى این سیاستها با آمریکا مى‏شود.
قرآن کریم، علاوه بر لعن مستکبران ملعون مى‏فرماید با ملعونین بستیزید: «مَلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلاً(39)؛ ملعونین را هر کجا یافتید، با جدیت در نابودى آنها همت گمارید.»و در ادامه مى‏فرماید: «این سنت و قانون الهى است که در امم پیشین بوده و در آینده نیز دگرگون نخواهد شد.»(40)
آیه قبل از این آیات در مورد کسانى است که وقتى سخن مى‏گویند، چنان زیبا سخن مى‏رانند و شعار مى‏دهند که انسان را به شگفتى مى‏آورند، ولى در عمل، به جاى رعایت حقوق بشر و مبارزه با تروریسم و غیره، پیشتاز ظلم و فساد هستند.
در سوره توبه نیز آنگاه که از دشمنان مسلمین سخن مى‏گوید، کسانى که رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و مسلمانان را از سرزمین خود اخراج مى‏کنند و از خونریزى و خیانت ابایى ندارند، مى‏فرماید: «أَ لا تُقاتِلُونَ.... أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُوءْمِنِینَ(41)؛ آیا آنها را نمى‏کشید... از آنها مى‏ترسید؟ خداوند براى ترسیدن سزاوارتر است؛ اگر ایمان داشته باشید.»
حاصل این که مستکبران که به فساد در زمین مشغول هستند، ملعون ذات اقدس الهى بوده و باید قلبا و قولاً و عملاً به نفرت و نفرین و جهاد با آنها همت گماشت.

پى‏نوشت‏ها:
1ـ روزها و رویدادها، تهیه و تنظیم از مرکز فرهنگى نور ولایت، انتشارات پیام مهدى(عج) ، چاپ چهارم، 1379، ص393.
2ـ نفت و سیاست ایالات متحده آمریکا در خاور نزدیک و میانه، نوشته بورونو، ترجمه ماشاءالله ربیع زاده، انتشارات گوتنبرگ، تهران، چاپ اول، 1366، ص 220.
3ـ همان، صص 233ـ220.
4ـ پیروزى سیاه، والدن بیو و همکاران، ترجمه احمد سیف و کاظم فرهادى، انتشارات نقش جهان، تهران، چاپ اول، 1376، ص 140.
5ـ پیشین، ص 81ـ74.
6ـ دامپینگ (Dumping) به معنى قیمت‏شکنى، بازار شکنى، ارزان فروشى عمدى و ارزان فروشى مکارانه. فروش یک کالا در بازارهاى خارجى به قیمتى کمتر از هزینه نهایى آن را دامپینگ گویند.
7ـ همان، ص 130.
8ـ همان، ص 124.
9ـ همان، ص 81.
10ـ پیشین، ص 162.
11ـ کمیته 300 کانون توطئه‏هاى جهانى، جان کولمن ترجمه یحیى شمس، انتشارات علم، تهران، چاپ چهارم، 1377.
12ـ تراست، اتحادیه واحدهایى است که داراى هدف متمرکز در تولید و فروش بوده و داراى رهبرى واحدى هستند.
13ـ کارتل، اتحادیه آزاد و اختیارى بین بنگاههایى که در یک رشته اقتصادى مشغول کار بوده و مواد یا کالاهایى مشابهى را تولید مى‏نمایند و به منظور پایان دادن به رقابت تشکیل مى‏شوند. در کارتل هر عضو استقلال خود را حفظ مى‏کند و باید از مقررات مشترک در بعضى از امور پیروى نماید و قصدشان انحصار بازار است دو نوع کارتل وجود دارد، ملى و بین‏المللى.
14ـ به نقل از کتاب: توسعه و مبانى تمدن غرب، شهید سید مرتضى آوینى، انتشارات ساقى، تهران، چاپ اول، 1376، ص 101.
15ـ پیروزى سیاه، فصل 4 و 5.
16ـ همان، ص 107، ص 112ـ110.
17ـ آنتونى سمسون، بازار اسلحه، ترجمه فضل‏ا.. نیک آیین، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ اول، 1357، ص 208.
18ـ همان، ص 281.
19ـ توسعه و مبانى تمدن غرب، ص 101.
20ـ محمدحسین رفیعى، آنسوى جهانى‏سازى، چاپ اول، 1381، انتشارات صمدیه، ص 22.
21ـ همان، ص 23.
22ـ گاردین، 3/2/1992.
23ـ گاردین، 5/2/1997.
24ـ آن سوى جهانى‏سازى، ص 59.
25ـ در دام جهانى شدن، ص 270.
26ـ کنترل فرهنگ، ادوارد برمن، ترجمه حمید الیاسى، نشر نى، تهران، چاپ سوم، 1373، فصل چهارم.
27ـ همان، فصل اول.
28ـ همان، فصل اول و چهارم.
29ـ همان، ص 17.
30ـ نوام چامسکى، 11 سپتامبر و حمله آمریکا به عراق، ترجمه بهروز جندقى، چاپ اول، 1381، انتشارات عصر رسا.....
31ـ هانس پیتر مارتین و هارالد شومن، در دام جهانى شدن تهاجم به دموکراسى و رفاه، ترجمه حمیدرضا شهمیرزاد، چاپ اول، 1381، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، ص 389.
32ـ فک جبان تاملیستون، جهانى شدن و فرهنگ، ترجمه: محسن آیتى، چاپ اول، 1381، دفتر پژوهشهاى فرهنگى، ص 117.
33ـ زیر نظر مدیریت مطالعات و برنامه‏ریزى دانشگاه امام حسین(ع) ، جنگ روانى، انتشارات دانشگاه امام حسین، تهران، 1373، صص 7 و 8.
34ـ کمیته 300 کانون توطئه جهانى، ص 46.
35ـ قصص / 4.
36ـ قصص / 42.
37ـ عبس / 3.
38ـ منافقون / 4.
39ـ احزاب / 61.
40ـ احزاب / 62.
41ـ توبه / 13.