سازمان سیا و نفوذ در نهادهای دانشگاهی و فرهنگی

در ظاهر این بنیاد را یك ثروتمند یهودی به نام "‌جولیوس فلیستمن )‌ ایجاد كرده بود ولی در واقع با بودجه سیا تأمین می‌شد.هدایت این بنیاد را "‌جك تامپسون" مأمور سیا و استاد دانشگاه كلمبیا به عهده داشت."‌دیوید گیبس "‌ در مقاله "‌اندیشمندان و جاسوسان ، سكوتی كه فریاد می‌زند "‌ ( لوس آنجلس تایمز 28 ژانویه 2001 )‌ از رسوایی بزرگی سخن می‌گوید كه به دلیل فاش شدن اسناد ارتباط سیا با نهادهای آكادمیك در دوران جنگ سرد پدید آمده است. گیبس در این مقاله به رابطه تنگاتنگ سیا با نهادهای علوم اجتماعی ایالات متحده اشاره میكند.
 

 

یكی از مهمترین اقدامات سیا ،‌تأسیس كنگره آزادی فرهنگی بود كه در ژوئن 1950 با حضور بیش از یكصد نویسنده از سراسر جهان در برلین گشایش یافت. در این اجلاس روشنفكران برجسته‌ای چون آرتور كوستلر ، سیدنی هوك ،‌ ملوین لاسكی ، ایسنا تسیوسیلونه و جرج اورول شركت كردند. كوستلر در نطق افتتاحیه اعلام كرد:‌ "‌دوستان ! آزادی تهاجم خود را آغاز كرده است." آرتور كوستلر رابطه نزدیك با سیا داشت و راهنمایی‌های او در فعالیت‌های سیا در میان روشنفكران بسیار مؤثر بود . سیدنی هوك در 1945 به مقامات آمریكایی گفته بود: "‌ به من یك صد میلیون دلار و یك هزار انسان مصمم بدهید، تضمین می كنم كه چنان موجی از نا آرامی‌های دمكراتیك در میان توده‌ها ،‌بلكه حتی در میان سربازان امپراتوری استالین ، ایجاد كنم كه برای مدتی طولانی تمامی دغدغه وی به مسائل داخلی معطوف شود."
یكی از اولین اقدامات این كنگره صرف پول‌های كلان برای ایجاد نشریات روشنفكری در پاریس ، ‌برلین و لندن بود هدف اولیه تقویت چپ گرایان غیر كمونیست و ماركسیست‌های مخالف شوروی بود هدف دوم مقابله با روحیات ضد آمریكایی در میان روشنفكران اروپایی غربی با ارائه تصویری زیبا از ایالات متحده آمریكا به عنوان اوج شكوفایی تمدن غرب بود . هدایت كنگره آزادی فرهنگی را "‌ مایكل یسلسون " كارمند واحد جنگ روانی سیا به عهده داشت كه بعدها به نویسنده‌ای سرشناس بدل شد دستورات به شكل رمز از واشنگتن به آپارتمان محل زندگی سلسون و همسرش در پاریس انتقال می‌یافت این كنگره تا زمان انحلال (1967 )‌ دهها میلیون دلار پول از سیا دریافت كرد.
 سیا و نهادهای دانشگاهی
بر اساس اسناد از طبقه بندی خارج شده سازمان سیا كه خانم ساندرز به تعدادی از آنها در كتاب جنگ سرد فرهنگی اشاره كرده ، ‌تعدادی از دانشگاههای معتبر آمریكا مانند كلمیبیا ،‌ استانفورد ، ‌نیویورك و هاروارد ،‌زیر نفوذ مستقیم سیا اداره می‌شوند و بنیادی همچون "‌فارفیلد "‌در دانشگاه كلمبیا از مهمترین مراكزی بوده بودجه عملیات فرهنگی سیا از طریق آن به نهادهای فرهنگی انتقال می‌یافت . در ظاهر این بنیاد را یك ثروتمند یهودی به نام "‌جولیوس فلیستمن )‌ ایجاد كرده بود ولی در واقع با بودجه سیا تأمین می‌شد. هدایت این بنیاد را "‌جك تامپسون" مأمور سیا و استاد دانشگاه كلمبیا به عهده داشت.
"‌دیوید گیبس "‌ در مقاله "‌اندیشمندان و جاسوسان ، سكوتی كه فریاد می‌زند "‌ ( لوس آنجلس تایمز 28 ژانویه 2001 )‌ از رسوایی بزرگی سخن می‌گوید كه به دلیل فاش شدن اسناد ارتباط سیا با نهادهای آكادمیك در دوران جنگ سرد پدید آمده است. گیبس در این مقاله به رابطه تنگاتنگ سیا با نهادهای علوم اجتماعی ایالات متحده اشاره میكند.
 شوالیه‌های سیا
با انتشار كتاب خانم ساندرز و كتابها و مقالات مشابه ،‌نام گروهی از سرشناس‌ترین نویسندگان و روشنفكران جهان غرب در فهرست "‌شوالیه‌های جنگ سرد فرهنگی " ثبت شده است. در فهرست این جنگجویان فرهنگی نام‌های بزرگی همچون " كارل پوپر " ، "‌توماس كوهن "‌ و "‌‌آرتور شلزینگر " ،‌ "‌ سرآیزابا برلین "‌ ، "‌والت ویتمن روستو" ،‌"‌جیمز برنهام "‌ ،‌ "‌ دانیل بل "‌ ،‌ " ریمون آرون "‌ ،‌ "‌حنا آرنت "‌ ،‌ " ایروینگ كریستول "‌ ،‌" سیدنی هوك " ،" آرتور كوستلر " ، " هنری لوس "‌ ،‌" رینهولد فیبور "‌ و "‌ربارت كانكوئیست "‌ دیده می‌شود. اینان اندیشمندانی بودند كه در دوران جنگ سرد ،‌روشنفكران مخالف كمونیسم را در سراسر جهان تغذیه فكری می‌كردند نقش سیا در هدایت این فعالیتهای به ظاهر فرهنگی در زمان خود چندان پوشیده نبود. در دهه 1960 در محافل روشنفگری اروپا این تكه كلام رواج یافته بود كه هر نهاد خیریه یا فرهنگی آمریكایی كه در نام خود از واژه‌های "‌آزادی "‌یا " خصوصی "‌ استفاده می :ند،‌وابسته به سیا است.
بر اساس مستندات كتاب " جنگ سرد فرهنگی‌" ،‌ترویج "‌فرهنگ آزاد"‌ همپای سیاست ترور و كشتار روشنفكران دگراندیش در تمایم دوران جنگ سرد جریان داشت. طبق برخی تخمین‌ها، سیا در این دوران حداقل یك صد و پچاه هزار آموزگار ،‌استاد دانشگاه ،‌رهبر اتحادیه كارگر و كشیش رو روحانی را به قتل رسانید..
در دوران جنگ سرد و در زمانی كه روشنفكران همكار سیا از مواهب فراوان بخوردار بودند، بسیاری از روشنفكران ایلات متحده قربانی جنون ضد كمونیستی بودند. حدود 30 هزار عنوان كتاب در لیست سیاه قرار گرفت و از كتابخانه‌ها به عنوان "‌كتب مضره "‌ خارج شدند. از نكات قابل تأمل در این میان،‌ آن است كه اكثریت مطلق این شوالیه‌های جنگ سرد فرهنگی را یهودیان تشكیل میدهند . رسانه‌های آمریكایی همواره از خاندان روچیلد ،‌برونضمین ،‌اوپنهایمر و مردوخ به عنوان "‌ باند چهار میلیاردی "‌نام می‌برند كه شبكه رسانه‌ای ایالات متحده را تحت نفوذ و یا مالكیت خود دارند.
 شوالیه‌های وطنی
شهریور 1385 وقتی رامین جهانبگلو – روشنفكر مرتبط با برخی محافل سیاسی امنیتی در آمریكا و اروپا – از بازداشت آزاد شد، به سراغ خبرگزاری اصلاح طلب " ایسنا "‌ رفت و حرفهایی از جنس پشیمانی و افشاگری زد. وی درباره انتخاب این خبرگزاری برای مصاحبه گفت"‌ قبلا دیده بودم بین خبرگزاری های مختلف این خبرگزاری متعلق به قشر روشنفكری است و آن را انتخاب كردم"‌
جهانبگلو در مصاحبه با خبرگزاری یاد شده می‌گوید:‌" بنده به دلیل ارتباط با برخی نهادها و مؤسسات آمریكایی دستگیر شدم. ارتباط من با بیگانگان از سال 77 آغاز شد كه به كانادا و سپس به دانشگاه‌ هاروراد رفتم بعد از این كه سه سال در دانشگاه تورنتو تدریس كردم ،‌سازمانی كه مجله دمكراسی در آن منتشر می‌شد،‌ بورسی را به بنده پیشنهاد كرد كه آن بورس را گرفتم و به واشنگتن رفتم . در موسسه NED كه پول خود را از كنگره آمریكا می‌گیرد و بیشتر در جهت فروپاشی كمونیزم در اروپای شرق تأسیس شده بود ،‌ مشغول به كار شدم و بعد هم از طریق این مؤسسه با نهادها و مراكز دیگر مرتبط شدم و در كنفرانس ها شركت می‌كردم و گزارش نهایی این جلسات را كه بیشتر استراتژیك بود‌، به مسئولان آن مؤسسه می دادم . از طریق مسئولان موسسه با افرادی در وزارت خارجه آشنا شدم و كم كم در حلقه مأموران ویژه آمریكا و اسرائیل خود را یافتم... به گذشته كه نگاه می‌كنم خود را یك قربانی می‌بینم . من فكر می‌كردم كار دانشگاهی انجام می‌دهم اما در حلقه‌ای قرار گرفته بودم كه پول آن را سازمانهای امنیتی میدادند و من اسم این مجموعه را امپراتوری می‌گذارم ،‌بسیاری از مأموران امنتیی آمریكا و اسرائیل از عناصر دانشگاهی هستند و خود را زیر نقاب مراكز فرهنگی و آموزشی پنهان كرده‌اند . من در این دروان برخلاف میلم رو در روی منافع ملی قرار گرفتم،‌ آمریكایی‌ها برای دستیابی به امپراتوری فرهنگی هزینه‌های بسیار كرده‌اند و شعار آنها این است هر كس كه با ما نیست علیه ماست،‌ آنها برنامه‌ها و هزینه‌های بسیاری را برای منطقه خاورمیانه و كشورهای اسلامی تدارك دیده‌اند.‌"‌
شتر سواری دولا دولا نمی‌شود.
در میان شوالیه‌های فرهنگی سیا ،‌ كارل پوپر اگر چه در كشور ما بیشتر به عنوان یكی از واضعان و تئوری پردازان نظریه لیبرال – دموكراسی شناخته می‌شود،‌ اما بیش و پیش از این حرف‌ها ،‌ او یكی از تئوری پردزان نظرین "‌توهم توطئه"‌ در كنار ترویج نسیبت انگاری و اثبات ناپذیری امور قدسی نظیر دین و وحی است .ایده‌های سیاسی او در واقع مبانی و مبادی معرفتی – سیاسی طیف سكولار و لائیك در جبهه ائتلافی اصلاحات را تشكیل می‌داد كه بعدها این جبهه‌ ائتلافی اصلاحات را تشكیل می داد كه بعدها این جبهه به اعتبار تناقض‌ها و تضادهای بنیادین از هم پاشید و دو طیف اصلی آن رو در روی یكدیگر قرار گرفتند. یكی از میراث خواران مقلد پوپر كه همه ادعای فكری خود را مدیون وی است و مباحثی نظیر قبض و بسط تئوریك شریعت را پیش كشیده و به بهانه بحث‌های هرمنوتیكی به تردید افكنی در موضوعات اساسی نظیر امامت و نبوت روی آورده،‌ پس از شكست سنگین جبهه‌ی دوم خرداد در انتخابات ریاست جمهوری نهم ،‌در منزل وزیر كشور دولت‌های سازندگی و اصلاحات ،‌ برخی سران جبهه دوم خرداد را مورد خطاب قرار داده و گفته است"‌ اخیرا شنیده‌ام برخی از دوستان چون در انتخابات پیروز نبودند به این نتیجه رسیده‌اند كه باید به سنت‌های مردم باز گردیم چرا كه به دلیل بی‌توجهی به این سنت‌ها ناموفق بودیم. این باور سوم قاتل برای روشنفكری دینی و گم كردن راه است . ما از سایر روشنفكران دینی آموختیم كه نباید بار زیاد بر دوش دین بگذاریم . از اجتهاد در فروع باید گذشت تا به اجتهاد دراصول برسیم. تا یك روشنفكران دینی می‌خواهند از سكولاریسم فاصله بگیرند و از كنار آن بگذرند كی میخواهند تكلیف لیبرالیسم را برای خود روشن كنند، هنوز برخی روشنفكران دینی ما می‌ترسند كه به آنها بگویند لیبرال یا سكولار بگذارید چند یاوه گو به شما بگویند لیبرال یا سكولار من بسیار خوشحال شدم كه عده‌ای از كارگزاران گفته بودند ما لیبرال هستیم. بالاخره شتر سواری دولا دولا نمی‌شود. "‌
سخنان این فرد در حالی ایراد می‌شود كه وی طی سالیان اخیر جوایز متعددی را از مركز به ظاهر دانشگاهی غرب دریافت كرده و مدتی نیز كرسی تدریس و تحقیق را در دانشگاه هاروارد داشته است.
 پایان تاریخ در برابر اسلام ناب
"‌فرانسیس فوكویاما" استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه "‌جان هاپكینز "‌ در تارستان 1989 با انتشار مقاله‌ای 15 صفحه‌ای با عنوان "‌ پایان تاریخ‌ "‌ شهرتی جهانی یافت . وی در این مقاله با اعلام پایان جنگ سرد و شكست كمونیسم توسط نظام لیبرال – دموكراسی نوشت:‌"‌واقعیتی كه اینك شاهد عینی آن هستیم تنها پایان جنگ سرد یا عبور از یك دوران تاریخی جنگ سرد نیست بلكه این واقعه نقطه پایان تحول ایدئولوژیكی بشری و جهانی‌سازی لیبرال دمكراسی غربی به عنوان شكل نهایی حكومت بشری است. "‌
فوكویاما كه عضو كمیته " پروژه قرن جدید آمریكایی"‌ هم بود،‌ سه سال بعد كتابی تحت عنوان " پایان تاریخ و آخرین انسان "‌ را منتشر كرد. وی در این كتاب كه باعث شهرت بین‌المللی‌اش گردید، از لیبرالیسم – دموكراسی به عنوان سرنوشت مختوم بشر یاد كرد و تأكید نمود یا سیطره اقتصادی ،‌ فرهنگی و سیاسی لیبرالیسم بر جهان كنونی ،‌ پایان تمامی ایدئولوژی‌ها رقم خورده است. كتاب جدید فوكویاما بلافاصله به 20 زبان زنده دنیا ترجمه شد و بلاترین رقم فروش را در كشورهای آمریكا،‌ فرانسه و ژاپن از آن خود كرد.
همزمان با طرح نظریه "‌پایان تاریخ "‌ فوكویاما ‌،نظریات دیگری همچون "‌موج سوم "‌آلوین تافلر "‌ دهكده جهانی "‌ جرج اورول و مك لوهان "‌ برخورد تمدن‌های "‌ساموئل هانتینگتون ، " جهانی شدن و جهانی سازی "‌ رابرتسون،‌ هابرماس و گیدنز و "‌ نظریه عدالت جهان‌" راولز به عنوان مكمل‌های نظریه پایان تاریخ ، پروژه‌ای برنامه‌ریزی شده را دنبال كردند.
دست اندركاران این پروژه كه وابسته به حلقه نو محافظه كاران آمریكایی هستند، " جهان شمولی " و " جهانی شدن " را پروسه‌ای محتوم برای بشر امروز معرفی كرده‌اندكه بر اساس آن باید با الهام از آموزه‌های سرمایه‌داران مدرن و فرهنگی جهانی (‌غربی)،‌زمینه‌های گسترش آزادی‌های مدنی ،‌ دمكراسی ،‌بسط جامعه مدنی ، تحقق حقوق شهروندی ، افزایش سطح كیفی زندگی و رفاه عمومی ،‌دسترسی وسیع و آزادانه بشر به اطلاعات و در نهایت خوشبختی را برای جهان به ارمغان آورد.
پس از طرح نظریه "‌لیبرال – دموكراسی فرجام نهایی تاریخ و آخرین انسان "‌ بسیاری از اندیشمندان غربی و همچنین مسلمان، به صراحت از سیاسی بودن این نظریه سخن گفتند و به صراحت اعلام كردند حلقه نو محافظه كاران آمریكایی برای سیطره یافتن بر جهان امروز ، پشتوانه‌های تئوریك برای خود یافته‌اند . سیاسی بودند این تئوری باعث گردید تا اكثر قریب به اتفاق اندیشمندان از آن به عنوان یك پیشگویی سیاسی نام ببرند تا یك نظریه قابل اعتنا در محافل آكادمیك . علاوه بر آن كه بسیاری از نظریه پردازان با اشاره به ماهیت "هابزی "‌این تئوری كه ریشه در سیطره جوی و مطلق انگاری دولتمردان آمریكایی به ویژه نو محافظه كاران آن كشور داشت ،‌ به نقد جدی آن پرداختند.
یكی از این نقدها توسط "‌ریچارد هاس كه اتفاقا مدتی را نیز در مؤسسات تحقیقاتی آمریكا همچون رندف هریتیج و كندی گذرانده ،‌صورت گرفت. وی در مجموعه مقالات خود با عنوان "‌فرصت "‌درباره دلایل ارائه نظیه پایان تاریخ آورده است. "‌آن زمان كه تئوری پایان تاریخ توسط نو محافظه كاران آمریكایی مطرح گردید،‌ همگان می‌دانستندكه منظور از پایان تاریخ سیطره مطلق و بلامنازع فرهنگ ،‌اقتصاد و سیاست آمریكا بر جهان پیش روست اما این تئوری به خصوص پس از اشغال عراق با چالش‌های وحشتاكی مواجه گردیده است. آمریكا هنوز هم به عنوان یك قدرت بین المللی مطرح است اما دیگر نمیـوانیم یك جانبه عمل نماییم . بنابراین برای رویارویی با مخاطرات پیش رو كه مهمترین آن "‌ اسلام ستیزه جو "‌ است،‌ چاره‌ای جز تشكیل یك جبهه متحد نظامی و فرهنگی با همكاری و تشریك مساعی قدرت هایی همچون اتحادیه اروپا ، روسیه ،‌چین ،‌هند و ژاپن نداریم آمریكا دیگر نمیـواند تنها عمل كند. پایان تاریخ نباید پایان قدرت آمریكا و تبدیل آن به كشوری متوسط همچون برزیل شود . امروز خطر گسترش اسلامی كه خواستگاه آن خاورمیانه و جمهوری اسلامی ایران است اركان فرهنگی تمدن غرب را به لرزش درآورده است. "‌
همچنین " دانیل پائیس "‌ از اندیشمندان سرشناس غربی، در تحلیل تئوری پایان تاریخ بر مبنای تجربیات دوران جنگ سرد ارائه شد غافل از آنكه ایدئولوژی مقابل ،‌بسیاری قوی‌تر و با برنامه‌تر از ایدئولوژی كمونیستی است. اسلام یك تهدید همه جانبه است كه همه اركان تمدن غرب را چالش كشیده است. در برابر دینی كه برای همه اشكال زندگی بشر از لحظه تولد تا پس از مرگ برنامه دارد،‌ چه تدبیری می‌تواند اندیشید؟‌"‌ مروری بر آراء و نظریات توئری پردازان بزرگ غرب همچون فوكویاما‌، هانتینگتون ،‌برژینسكی ،‌كیسینجر و برنارد لوئیز نشان می‌دهد كه پس از فروپاشی بلوك شرق ،‌آنان از تمدنی خفته كه در حال بیداری و خیزش است سخت در نگرانی و پریشان احوالی به سر می‌برند. از این رو سازماندهی شكل جدیید از ناتوی فرهنگی كه متشكل از بنیادهایی پژوهشی همچون رند ،‌هریتیجف اینترپریز ،‌كارنگی ،‌نیكسون ،‌واشنگتن پاریز و خانه آزاد است را به عنوان ارتقا كنترل و هدایت به كار گرفته‌اند . در این جبهه جدید فرهنگی رسانه‌های تصویری و مكتوب وظیفه آتشباری را به عهده دارند و روزنامه نگاران و برخی چهره‌های هنری و فرهنگی ، نقش سربازان پایاده را ایفا مینمایند. رویكرد اصلی ناتوی فرهنگی ،‌ جنگ نرم و هدف اصلی آن نابودی هویت ملی جوامع بشری به ویژه مقابله با ایمان انسانهایی است كه مصممند از هویت دینی و ملی خود شرافتمندانه دفاع كنند.
اعضای ناتوی فرهنگی با بهره‌مندی از 57 سال تجربه نظامی‌گری تأسیسات پایه‌ای هماهنگی را در حوزه رسانه‌ها شكل داده‌اند چهار خبرگزاری مسلط بین المللی ،‌شبكه‌های تلویزیونی ،‌خبری بی.بی.سی و سی . ان . ان تأسیسات ماهواره‌ای كه وظیفه ارسال امواج صدها شبكه ماهوراه‌ای را برعهده دارند به همراه هزاران روزنامه و پایگاه خبری و تبلیغاتی از جمله این تأسیسات هستند كه همگی ارزشهای مشترك غربی را منتشر و تلاش میكنند. ارزش‌های مقاوم در برابر خود را در هم بكوبند. این شرایط آن چنان نابرابر و غیر عادلانه است كه نمیتوان آن را بازار پیام اطلاق و چنین تصور كرد كه تولید كننده یا عرضه كننده كالایی در برابر تولید یا عرضه كالایی دیگر ،‌ رقابتی سالم را دنبال می‌كند. این عرصه همانند عرصه نظامی و حتی علمی آن چنان نابرابر و یكطرفه است كه هر گاه كشوری بخواهد با اتكا به توانمندی‌های بومی و منطق با معاهدات بین‌المللی حتی در جهت تأمین نیازهای خود گام بردارد، به بهانه‌های مختلف می‌كوشند او را از عرصه رقابت خارج یا حذف كنند تا خود همچنان بر بازار مسلط باقی بمانند.
 آمریكا به دنبال برتری
ایالات متحده بر اساس یك طرح راهبردی كه پیش از 11 سپتامبر 2001 تدوین شده بود و حسنین هیكل آن را در همان زمان فاش كرد،‌ در صدد حفظ سه گونه برتری و استیلاء‌ بر جهان در مقابل قدرت روز افزون اسلام است ،‌ بنیاد فرهنگی پژوهشی غرب شناسی در كتاب" آمریكا دنیا را به كدام سو می‌برد" در مورد این سه مدل سلطه آورده :‌این هژمونیها و سلطه طلبی‌ها شامل سیاست به معنی برتری فرهنگی ، ‌برتری نظامی و نیز برتری اقتصادی می‌باشد.
11 سپتامبر در حقیقت باید آنقدر بزرگ طراحی شود تا در خور این طرح عظیم كه تمام جهان را میخواهد مسلط شود،‌باشد،‌ علاوه بر این نقطه عطف آغازین می‌بایست به نحوی مجوز حمله به دشمن، كه بیداری اسلامی است را صادر كند،‌ بر این اساس آنها اعلام می‌كنند كه "‌اسلام تنها نظام فرهنگی است كه در مقابله با غرب مرتبا افرادی همچون بن لادن و طالبان را تولید می‌كند،‌ كسانی كه مدرنیته را تهدید می‌كنند."
بدین ترتیب جنگ جدیدی در ابعادی خاص از سوی آمریكا و هم پیمانان ناتویی او را علیه جهان اسلام آغاز شد، كه ابعاد چندگانه آن با ماهیتی فرهنگی ،‌ و با ابزار متعدد ،‌سعی برتضمین قدرت آینده برای غرب و آمریكا را دارد.
 راهكارهای مقابله
در هر صورت كشورهای عضو ناتوی فرهنی به سردمداران آمریكا در یك برنامه ریزی منجسم و هم‌آهنگ و با استفاده از فناوری ارتباطات و اطلاعات سعی در نابودی بنیان‌های فكری فرهنگی و هویت ملی ملل مسلمان به ویژه جمهوری اسلامی ایران هستند. بدین معنا كه تهدیدی كه امروز ما با آن رو به رو هستیم و مسیری كه اعضای ناتوی فرهنگی در پیش گرفته اند از "‌جنس فرهنگ و نرم‌افزاری"‌ است و قصد دارند هویت دینی و مالی ما را از بین ببرند و تلاش می‌كنند به گونه‌ای همه را مرعوب و یا به بیانی مودبانه‌تر متقاعد كنند كه اساسا همان طوری كه در برابر قدرت نظامی و اقتصادی غرب توان مقاومت برای هیچ كشوری نیست . در این رویارویی نیز راهی جز تسلیم و هم راهی با غرب متصور نخواهد بود.
اما درست به همان دلیل كه در تجربه 28 سال فشار غرب علیه جمهوری اسلامی ایران 8 سال دفاع مقدس و 33 روز مقاومت حزب الله لبنان ثابت د كه قدرت اقتصادی و نظامی غرب بلامنازع نیست در این نبرد هم میتوان با هوشیاری و با تكیه بر ایمان و بهره گرفتن از توانمندی‌ها و ظرفیت عظیم فرهنگ دینی و ملی در برابر ناتوی فرهنگی ایستادگی كرد.
قطعا تهاجم دشمن هم حوزه ملی و هم جهان اسلام را در بر می‌گیرد لذا برنامه ریزی دفاعی وتهاجمی در برابر حركت سازمان یافته غرب طبیعتا باید هر دو حوزه را مد نظر قرار دهد. در زیر به برخی از راهكارهای مقابله با این تهاجم را با اولویت به حوزه ملی بر می‌شماریم:
1. مبانی مقابله با ناتوی فرهنگی می‌بایستی در مراكز علمی همچون حوزه و دانشگاه ترسیم شود.
البته این مسئله مسبوق به دو اصل زیر خواهد بود:‌
نخست آن كه ،‌باید این موضوع یعنی تهاجم فرهنگی سازمان یافته،‌ توسط نخبگان این دو نهاد عملی "‌باور " شود.
چون سالها طول كشید كه دولت مردان ما باور كنند چیزی به نام "‌تهاجم فرهنگی "‌ كه از سوی مقام معظم رهبری حدود یك دهه پیش عنوان شد،‌وجود دارد.
دوم آن كه ،‌حوزه و دانشگاه به عرصه تولید علم و نظریه‌پردازی در حوزه‌های مختلف علوم به ویژه علوم انسانی به صورت جدی وارد شوند.
چرا كه امروز متأسفانه دانشگاهیان ما از متون ترجمه شده غربی ارتزاق می كنند و حوزه‌های علمیه ما به ذخائر و منابع گذشتگان تكیه زده‌اند.
2. برای مقابله با تهاجم میبایستی با ایجاد شورای فرهنگی و راهبردی متشكل از افراد نخبه و كارشناس و با تجربه مدیریت كلان به ترسیم نقشه مقابله و سیاست گذاری دشمن پرداخت .
3. دولت با ایجاد عزم ملی و خودباوری فرهنگی و با برنامه‌ریزی منسجم باید به اعتلای معرفت و بصیرت دینی در سایه قرآن اهل بیت و تقویت فضایل اخلاقی تقویت روحیه ایثار و شهادت و توقیت وحدت ملی با توجه به مشتركات فرهنگی اهتمام بورزد. در این مسیر همه ابزارهای فهنگی مثل چاپ كتب ،‌نشریات و به ویژه هنر باید به خدمت درآید.
4. آسیب شناسی و پیرایش چهره فرهنگی كشور: مقام معظم رهبری در یكی از دیدارشان با دولت و مجلس اصولگرا ضمن برشمردن شاخص‌های فرهنگی اشارده داشتند كه دولت و دستگاه‌های فرهنگی كشور می‌بایستی پایه‌های ایمان روشن بیینانه و به دور از خرافه را در ذهن نسل جوان تقویت و ایمان به دین انقلاب ،‌استقلال كشور و آینده‌ای روشن را در دل و ذهن مردم استورا كند.
5. آسیب‌شناسی آینده فرهنگی و ارائه برنامه‌ای برای مقابله با آن :‌ اگر چه در آسیب شناسی فرهنگی كنونی كشور عقب هستیم و راه‌كارهای مناسب برای مقابله با آن ،‌به طور جامع و به روز ارائه نشده است علاوه بر تلاش بیشتر در این جهت این نكته نیز مدنظر برنامه ریزان قرار گیرد كه در آینده هجمه‌های فرهنگی با شكل‌های گوناگون دیگری صورت می‌گیرد بنابراین با استفاده از نقشه‌های گذشته میتوان ترسیمی از فعالیتهای دشمنان در آینده ارائه داد و برنامه‌هایی برای مقابله با آن ارائه نمود. علاوه بر آن گروههایی راههای هجمه به فرهنگ غربی را كه بیش از پیش ضعیف و سست شده را بررسی و با ارائه راه كارهای مناسب در آینده به صورت فعالانه نه منفعلانه در این عرصه فعالیت نمایند.
لازم است فرهنگ سازان و نهادهای مولد فرهنگی كشور با شناخت درست از تحولات جهانی و با شناخت از ظرفیتها و فرهنگ پاسخ‌گویی به نیازها و مطالعات جدید نمایند و از طرفی سیاست‌گذاران و مدیران اجرایی امور فرهنگی با درك واقعیت تهاجم سازمان یافته و برنامه‌های اجرایی فرهنگی خودی را كارآمد و عملیات لازم را جهت خنثی كردن و كم اثر كردن تهاجم سازمان یافته فرهنگی ایجاد نماید.