سياستهاى ثابت آمريكا و تقابل با ايران
در مورد استدلال فوق سه موضوع در خور ذكر است :
1. اصول ثابت سياست خارجى ايالات متحده كدامند؟ و از چه محورهايى تشكيل مىشوند؟
2. پذيرش اصول ثابت سياست خارجى آمريكا چه عواقبى براى ملتها به ويژه ملت شريف ايران دارد ؟
3. آيا در برخوردهاى آمريكا با جمهورى اسلامى ايران تضاد رفتارى و تبعيضهاى ناجوان مردانه وجود دارد يا خير؟
براى تبيين ابعاد واقعى موضوع به بررسى سه سؤال فوق مىپردازيم .
اهداف سياست خارجى آمريكا
در خصوص اهداف ثابت سياست آمريكا پس از دستيابى اين كشور با استقلال و طى 200 سال گذشته چند نگرش از سوى محققين و پژوهشگران مطرح شده است كه به آن ها اشاره مىكنيم:
1. عدهاى از پژوهشگران مانند رونالدند چترلين اهداف ثابت اهداف سياست خارجى آمريكا را حول محور چهار اصل زير بيان كردهاند :
الف- دفاع از ايالات متحده و نظام مبتنى بر قانون اساسى آن؛
ب- افزايش صادرات براى تأمين رفاه داخلى؛
ج- ايجاد يك نظم بينالمللى كه در آن منافع آمريكا تأمين گردد؛
د- ارتقاى اصول دموكراتيك غربى و تفكر بازار آزاد در سطح جهانى.
اشكال اين تقسيمبندى اين است كه بسيار كلى است و مى تواند به عنوان اهداف سياست خارجى هر كشور غربى ديگرى جز آمريكا نيز معرفى شود .
2 . عده ديگرى از محققان نظير ويپ كمپ و كلگى كوشيدهاند تا با در نظر گرفتن عمل كرد سياست خارجى آمريكا به ويژه پس از جنگ جهانى دوم اهداف ثابت سياست خارجى آمريكا را در پنج محور ذيل بيان كنند :
الف - جهان گرايى يا globalism ؛
ب - ضديت باكمونيسم؛
ج - اعمال سياست مهار عليه كشورهاى مخالف؛
د - افزايش توان نظامى؛
ه - مداخله گرايى.
3 . در يك تقسيمبندى ديگر اهداف ثابت سياست خارجى آمريكا حول سه محور زير خلاصه شدهاند :
الف - كسب ثروت بيشتر؛
ب - دستيابى به توان نظامى بزرگتر؛
ج - رسيدن به سطوح بالاترى از دانش و كنترل جهان
در حوزه كسب ثروت بيشتر، آمريكا از روشهاى افزايش صادرات، تبديل كشورهاى ديگر به بازار فروش محصولات خود، توسعه فعاليت شركتهاى فراملى با مركزيت آمريكا، كسب بازارهاى جديد، ايجاد بلوك بندىهاى
اقتصادى با مركزيت آمريكا و دستيابى به مواد خام از طريق اعمال سلطه سياسى و اقتصادى بر ساير كشورهاى جهان استفاده مى كند
ايالات متحده در حوزه نظامى از شيوههاى زير بهرهبردارى مىكند : بهبود كيفيت سلاحهاى مرگ بار، دستيابى به تسليحات كشتار جمعى مدرنتر، قراردادن ارتش آمريكا در موضع قوىترين و نخستين ارتش جهان، گسترش تعداد پايگاههاى نظامى آمريكا در سراسر جهان، تسلط نظامى بر مناطق سوق الجيشى، به دست آوردن متحدين نظامى قوىتر و وفادار، تقويت شركتهاى تسليحاتى و نهادهاى نظامى، مرعوب ساختن كشورها و ملتها از طريق نمايش قدرت برتر نظامى و ايجاد سلطه بر كشورهاى مهم در مناطق استراتژيك جهان .
آمريكا در حوزه علمى و فرهنگى متكى بر پيشرفت تكنولوژيك، جلوگيرى ساير كشورها از دستيابى و دسترسى به دانش برتر، كسب چيرگى تكنولوژيكى بر ساير كشورها، حاكم كردن فرهنگ آمريكايى بر ساير كشورها، تخريب فرهنگهاى ملى، تلاش براى ايجاد نظام تك قطبى با ترويج و اشاعه فرهنگ آمريكايى، مقابله با گسترش اسلام در جهان غرب، استفاده از دانش و تكنولوژى برتر در جهت تثبيت و تحكيم تفوق فرهگى، سياسى، اقتصادى و نظامى آمريكا بر جهان، و سرانجام تلاش براى معرفى ارزشهاى حاكم بر آمريكا به عنوان ارزشهاى جهانى است .
با توجه به مبانى فوق الذكر پذيرش اهداف ثابت سياست خارجى آمريكا توسط هر ملتى به معناى رسميت بخشيدن به سلطه و حاكميت آمريكا بر آن ملت خواهد بود هم چنان كه بسيارى از حكومتهاى فاسد با پذيرش اصول ثابت سياست خارجى آمريكا بسيارى از حكومتهاى فاسد با پذيرش اصول ثابت سياست خارجى آمريكا عملا طوق بندگى را به گردن خودآويختهاند و ملتهاى خود را به بردگى آمريكايىها در آوردهاند . حكومت منفور شاه نيز پس از كودتاى ننگين 28 مرداد 1332 با پذيرش همين اصول، سلطه همه جانبه
آمريكا را بر كشور ايران تثبيت نمود . طبعا ملت ايران حاضر به پذيرش اصول ثابت سياست خارجى آمريكا كه فوقا بيان كرديم نيست زيرا كه ماهيتى كاملا استمعارى دارد، هم چنان كه ملت آمريكا حاضر نيست منافع خود را فداى اصول ثابت سلطه گرانه هر كشور ديگرى بكند .
4 . عده ديگرى مىگويند منظور ما از اصول ثابت سياست خارجى آمريكا مبانى فوق الذكر نيست بلكه معتقديم كه اصول سياست خارجى آمريكا شامل موارد زير است :
الف- مقابله با دستيابى ساير كشورها به تسليحات استراتژيك؛
ب- مقابله با نقض حقوق بشر؛
ج- مقابله با مخالفت روند صلح خاورميانه؛
د- مبارزه با تروريسم.
در خصوص مطالب فوق بايد بگوييم كه اين محورها به هيچ وجه اصول ثابت سياست خارجى آمريكا نيستند و خود آمريكايىها هم چنين ادعايى ندارند اما اگر با اغماض بپذيريم كه موارد فوق اصل ثابت سياست خارجى آمريكا به زعم حاميان غرب و آمريكا هستند، و باز اگر بپذيريم كه ايران با نقض آن ها زمينه تقابل با ايالات متحده آمريكا را فراهم آورده است ثابت خواهيم كرد كه :
اولا، آمريكا به عنوان يكى از كشورهاى جهان حق ندارد خودش بودجه نظامى 299 ميليارد دلارى داشته باشد(1) مدرنترين سلاحهاى استراتژيك را توليد و تكثير نمايد اما به كشورهاى ديگر بگويد شما حق نداريد براى دفاع از خود به تجهيزات نظامى و استراتژيك مسلح شويد آمريكا كه خود را پرچمدار دموكراسى مى داند حق ندارد به ساير كشورها و ملتها بگويد كه بايد از روند صلح ناعادلانهاى كه طراح آن واشنگتن است حمايت كنيد و حتى اظهار نظر نيز در مخالفت با آن ننماييد(2) .
آمريكا حق ندارد نظرات خود را بر ساير كشورها و ملتها ديكته كند و هم چنان شعار دموكراسى سردهد و پرچمدار آزادى باشد . آمريكا نمىتواند ادعا كند كه چون دفاع از اسریيل و حكومت غاصب و تروريستى صهيونسيم از اصول ثابت سياست خارجى ايالات متحده آمريكا به شمار مىآيند كليه كشورها بايد از حق فلسطين بگذرند و از اسرایيل حمايت نمايند . به زعم آمريكا اعمال جنايت كارانه حكومت صهيونيستى در كشتار بىرحمانه ملتهاى لبنان و فلسطين و اشغال سرزمين آن ها و اعمال شكنجههاى قرون وسطايى و ظلم و جنايت روزمره رژيم صهيونيستى تروريسم محسوب نمىشود اما اگر حزب الله لبنان براى خارج كردن سرزمينهاى خود در جنوب لبنان از اشغال اسرایيل مبارزه كند و تروريست است .
ثانيا، اگر هم بپذيريم كه چهار اصل مورد نظر در زمينه مقابله با دستيابى ساير كشورها به تسليحات استراتژيك، مقابله با نقص حقوق بشر، روند صلح خاورميانه و مبارزه با تروريسم از اصول ثابت سياست خارجى آمريكا هستند بايد ديد كه آمريكا در اجراى اصول فوق دچار تضاد رفتارى، تبعيض و دوگانگى است يا خير؟ به عبارت ديگر اگريمى از اين اصول به طور مشترك توسط ايران و اسریيل نقض شودآيا برخورد آمريكا با هر دو يكسان خواهد بود؟آن چه بواقع سياست خارجى و موقعيت بين المللى آمريكا را با مشكلات اساسى مواجه ساخته است همين تضاد رفتارى و برخوردهاى تبعيض آميز و هم چنين چند گانگى درعمل كردها و نگرش به مسایل جهانى است به گونهاى كه تعارضات رفتارى آمريكا اعتبار اين كشور و حيثيت بين المللى آن را به شدت مخدوش ساخته است . كه به برخى از موارد آن اشاره خواهيم كرد .
الف - تضاد رفتارى در مورد حقوق بشر
آمريكا از طرفى مخالفان خود مانند ايران، چين و ..... را به نقض حقوق بشر عدول ازضوابط دموكراتيك و به طور كلى ناديده گرفتن اصول و موازين دموكراسى دمتهم مىسازد اما از طرف ديگر از حكومتهاى مرتجع و ديكتاتورى مانند بسيارى از دولتهاى عربى و دولتهاى آمريكايى لاتين و جريانهايى نظير اسرایيل و صربهاى بوسنى كه ابتدايىترين معيارهاى حقوق بشر را علنا رسما نقض مى كنند و اوليهترين اصول دموكراسى را نفى مىنمايند تا حد لشكركشى و دفاع نظامى از آن ها حمايت مىكند . و از يك طرف كشورى نظير ايران به از نظر تعداد مراجعه به آراى عمومى و ميزان مشاركت سياسى مردم در دنيا زبانزد است، از سوى آمريكا به نقص حقوق بشر متهم مىگردد از سوى ديگر آمريكا درمقابل حكومتهاى وابسته به خود كه فاقد قانون اساسى و مجلس هستند و مبتنى بر رأى استبدادى و موروثى يك فرد اداره مىشوند، سكوت اختيار مىكند. اين تضاد و تناقض از چشمهاى تيزبين مردم جهان مخفى نيست. ارتش فدرال آمريكا براى خاموش كردن شورش سياهان و لوس آن جلس دهها تن از آنان را ظرف يك روز به خاك و خون مىكشد و يا«گروه داويد» را با ساختمان محل سكونتشان به آتش مىكشد و همگى را مىسوزاند به معناى نفى حقوق بشر و نقض آزادىهاى سياسى و مدنى نيست اما اگر در ايران منافقى كه دستش به خون دهها انسان بىگناه آلوده است و يا قاچاقچيان مواد مخدر كه با زندگى نسل جوان كشور بازى مىكنند محاكمه و اعدام گردند و به معناى نفى حقوق بشر و نقض آزادى سياسى است .
دولتهاى زير سلطه آمريكا اگر فاقد اوليهترين اصول دموكراتيك باشند اشكالى ندارد ولى اگر ايران با مطبوعات وابسته و قانونشكن مقابله كند غير دموكراتيك است .
ب - دوگانگى در برخورد با تروريسم
در نگرش منفعت طالبانه آمريكا مبارزات مردم لبنان و فلسطين براى بيرون راندن اشغالگران و متجاوزين به مال و ناموس خود از خاك كشورشان اعمال تروريستى قلمداد مىگردد اما ناچار است از اسرایيل غاصب حمايت به عمل آورد . آمريكا از يك طرف در مقابل آدمربايىهاى اسرایيل و شكنجههاى قرون وسطايى اين دولت غاصب و ترور رهبران مبارز لبنانى و فلسطينى توسط موساد مانند آن چه در خصوص شهيد فتحى شقاقى اتفاق افتاد، سكوت اختيار مىكند و از طرف ديگر هرگونه اقدام عليه اسرایيل را عمليات تروريستى مىخواند و محكوم مىكند . آمريكا ناجوان مردانه نظارهگر سركوب وحشيانه انتفاضه ملت فلسطين در مهر و آبان 1379 مطابق با اكتبر 2000 مىباشد. چشمان خود را به روى بيش از 120 شهید و 5 هزار مجروح مىبندد و در اجلاس شرم الشيخ از رژيم صهيونيستى حمايت مىكند و با استفاده ازحق و تو مانع قطعنامه شوراى امنيت مىشود اما كوچكترين اقدامى از سوى فلسطينىها در حفاظت از خود و مقابله با جنايتهاى سفاكانه رژيم صهيونيستى را تروريسم مىنامد دقيقا همين خط مشى عليه جمهورى اسلامى ايران نيز به كار گرفته مىشود گروههايى نظير منافقين كه قريب به 20 سال است كه مستمرا به عمليات تروريستى اشتغال دارند آزادانه در دامن آمر يكا و غرب پرورش مىيابند، و در خاك آمريكا دفتر دارند و از امكانات و تسهيلات ويژه استفاده مى كنند و آمريكا كمك به اين گروههاى تروريستى را كمك به تروريسم جهانى قلمداد نمىكند اما مخالفين رژيمهاى وابسته به آمريكا تماماً تروريست هستند، زيرا با حكومتهايى مخالفت مىكنند كه حافظ منافع آمريكا مىباشند هواپيما ربايى علمى و تروريستى است اما اگر هواپيماى متعلق به ايران وجمهورى اسلامى ربوده شود آمريكا نه تنها عمل رباينده هواپيما را به عنوان عملى تروريستى محكوم نمىكند بلكه موضوع پناهنده شدن هواپيما ربا را نيز مورد بررسى قرار مىدهد، نظير چندين مورد كه در دهه هشتاد اتفاق افتادند
ج- تبعيض در زمينه دخالت در امور داخلى ديگران
عدم دخالت در امور داخلى ديگران به عنوان يك اصل پذيرفته شده بينالمللى همواره مورد استفاده آمريكا بوده است و مخالفان خود نظير جمهورى اسلامى ايران توسط اين حربه در عرصه تبليغات و جنگ روانى مورد شديدترين حملات و فشارها قرار داده است، اما دولت آمريكا خود در عمل به اصل عدم دخالت در امور داخلى كشورها پايبند نيست .
حتى اگر دخالت در امور داخلى كشور ما در شكل حمله طبس، كودتاى نوژه، محاصره اقتصادى، اعمال تحريم، تجهيز عراق در حمله به خاك ايران، تشكيل گروههاى جاسوسى توسط C.I.A ، حمايت از ضد انقلاب و گروههاى تروريستى، پناه دادن به مخالفين جمهورى اسلامى ايران، تصويب تأسيس راديو عليه ايران در كنگره، تصويب بودجه براى سرنگونى نظام ، مخالفت با دستگيرى جاسوسان اسرایيلى و عدم قبول رأى قوه قضایيه ايران و ... صورت پذيرد هيچ كدام از اين عوامل و رفتارها به زعم آمريكا دخالت در امور داخلى ديگران نيست اما اگر شيعيان كشورهاى اسلامى براى تدريش دورس اسلامى به حوزههاى علميه ايران بيايند اين ا قدام به مفهوم دخالت ايران در امور داخلى ساير كشورها است تا جايى كه از سوى آمريكا به شدت درسطح جهانى تبليغ مى گردد و مبدل به جنگ روانى عليه جمهورى اسلامى ايران مىشود .
د- رفتار تبعيض آميز آمريكا در خصوص تسليحات
به زعم آمريكا حكومت وابستهاى هم چون اسرایيل نه تنها مىتوانند . تكنولوژى موشكى و نيروگاه اتمى داشته باشند بلكه تسليحات هستهاى نيز براى آنان بلامانع است اما كشورى نظير ايران كه مىخواهد استقلال سياسى داشته باشد حتى حق ندارد زير نظر سازمانهاى بينالملى و با نظارت مستمر آنان از تكنولوژى صلحآميز هستهاى براى توليد انرژى استفاده نمايد . در عرصه تسليحات كليه ی حكومتهاى رقيب ايران توسط آمريكا به انواع و اقسام سلاحها و موشكها مجهز مىشوند اما ايران حق ندارد به دست متخصصين خود آزمايشهاى موشكى براى دستيابى به تكنولوژىهاى فضايى انجام دهد .
نگاهى به بودجههاى تسليحاتى ساير كشورها و مقايسه آن ها با بودجه ايران بيانگر ميزان خصومت و دشمنى آمريكا با ايران است. آمار و ارقام رسمى نشان مىدهند كه خريدهاى نظامى ايران با چندين برابر پنهاورى از نظر وسعت و جمعيت چندين برابر كمتر از ميزان خريدهاى تسليحاتى كشورهاى كوچكى نظير كويت و امارت است و سهم بودجه نظامى از درآمد ناخالص ملى آن ها به هيچ وجه قابل مقايسه با سهم اندك بودجه نظامى ايران از درآمد ناخالص ملى كشور نيست . با اين حال ايران متهم به تلاش براى جمعآورى تسلحيات مىشود و آمريكا در مقابل ساير كشورها كه بودجه نظامى آن ها به مراتب از ايران بيشتر است سكوت مىكند . از سوى ديگر بودجه نظامى خود آمريكا در سال 2000 بالغ بر 299 ميليارد دلار تصويب گرديد، در حالى كه بودجه نظامى ايران(یک صدم) بودجه نظامى آمريكاست . اگر آمريكا واقعا مخالف سلاحهاى اتمى است چرا هر روز بر تجهيزات و تسليحات اتمى و موشكى خود مىافزايد و ديگران ارا از اين كار منع مىنمايد .
استنتاج منطقى ازمجموع مباحثى كه در مورد برخوردهاى تبعيضآميز آمريكا با مسایل جهانى مطرح شدند اين است كه آمريكا ازمسایل نظير تروريسم، نقص حقوق بشر، تسليحات كشتار جمعى و مخالفت با روند صلح به عنوان ابزارى براى اعمال فشار بركشورهاى مستقل به ويژه جمهورى اسلامى ايران استفاده مىنمايد .
ويژگىهاى ثابت درسياست خارجى آمريكا عليه ايران .
با توجه به مسایلى كه در خصوص اصول ثابت سياست خارجى آمريكا و برخوردهاى تبعيضآميز اين كشور عليه ايران بيان گرديد به بررسى ويژگىهاى ثابت سياست خارجى ايالات متحده آمريكا عليه جمهورى اسلامى ايران طى21 سال گذشته مىپردازيم كه عبارتند از :
1. منزوى ساختن جمهورى اسلامى ايران در عرصههاى جهانى و منطقهاى؛
2. تخريب چهره جمهورى اسلامى در افكار عمومى؛
3. نگرش به ايران از زاويه ديد حكومت صهيونيستى و منافع اسرایيل؛
4. ارایه تصوير اغراق آميز از ايران به عنوان تهديد كننده صلح جهانى و ثبات منطقهاى؛
5. تلاش براى كاهش موقعيت ژئوپليتيك دو ژئواستراتژيكى ايران؛
6. ممانعت از مشاركت ايران در ترتيبات امنيتى منطقهاى؛
7. فشار همه جانبه بر ايران با هدف واداشتن آن به عدول ازمواضع خود و استحاله انقلاب؛
8. مقابله با گسترش اسلام در غرب و مخالفت با سربلندى ايران و عزت اسلام؛
9. ممانعت از دستيابى ايران به تكنولوژىهاى پيشرفته به بهانه مقابله با تسليحات امحاى جمعى؛
10. معرفى ايران به عنوان حامى تروريسم و مخالف صلح و نقض كننده حقوق بشر؛
11. مهار توانايىهاى ايران در عرصههاى مختلف اقتصادى، سياسى، منطقهاى و بينالمللى ؛
12. اعمال تحريمهاى اقتصادى براى ايجاد نارضايتىهاى داخلى و حمايت از ضد انقلاب در ابعاد مختلف .
بنابراين اصول ثا بت سياست خارجى آمريكا هر چه باشد آن چه توسط حزب دموكرات و حزب جمهورى خواه به عنوان اصول ثابت و سياستهاى ملى ايالات متحده آمريكا در طول 21 سال گذشته عليه جمهورى اسلامى ايران به كار گرفته شده است موارد فوق الذكر است . سياستهاى خصمانه واشنگتن عليه انقلاب و نظام برخلاف تلقينات جريانهاى سكولار ناشى از مقابله ايران با سياستهاى مشروع و مقبول آمريكا نيست بلكه منبعث از مخالفت ايران با مطالبات نامشروع و سياستهاى سلطهگرانه آمريكاست .
پی نوشت
1- بودجه نظامى آمريكا در سال2000 (1379) بالغ بر 299 ميليارد دلار است كه در بهار سال 2000 توسط كنگره اين كشور به تصويت رسيد .
2- جمهورى اسلامى ايران بارها رسماً و علناً اعلام نموده است كه عليه روند صلح خاورميانه دست به اقدامات علمى نخواهد زد اما موضع خود را در مورد ناعادلانه بودن روند صلح خاورميانه بيان مىكند و بر آن پافشارى دارد .