... صبح آن روز
نامهايي كه هر روز با آنها آدرسهايمان را پيدا ميكنيم؛ در كوچه پس كوچههاي تاريخ اما بعضي آدرسها آشنايند؛ نظيرش ميدان هفت تير، خيابان شهيد مفتح، كمي بعد از موسسه تحقيقاتي امامي كه او نيز در حافظه تاريخي ملت ما جاي گرفته است، درست در مقابل ورزشگاهي كه روزگاري ايرانيهاي بسياري را به خود ميكشاند و پايگاهي بود براي غريوها و فريادها و شادمانيها؛ شاديهايي از جنس راهيابي ايران به المپيك توكيو يا قهرماني جام ملتهاي آسيا.
طي همه اين سالهايي كه امجديه فرسودهتر و خاليتري از هميشه ميشد، بيرون آن، تحولات روند پرشتابتري به خود ميگرفت و تغييرات جديدي در حال وقوع بود. بايد 40 سالي ميگذشت تا امجديه نظارهگر خروش نسلي از جوانان كشورش باشد كه برغرورشان ضربهاي سخت وارد آمده و آنها را در آستانه خلق «انقلابي ديگر» قرار داده بود.
روزهاي تسخير
اكبر هاشميرفسنجاني در مكه در كنار آيتالله خامنهاي بوده كه راديو خبر تسخير سفارت آمريكا توسط دانشجويان را منعكس ميكند. وي در كتاب خاطرات خود، «انقلاب و پيروزي»، جزئيات بيشتري از اين ماجرا را تشريح كرده است: «انتظار چنين حادثهاي را نداشتيم. سياستمان هم اين نبود. حتي اوايل انقلاب كه گروههاي سياسي شعارهاي خيلي تندي عليه آمريكا ميدادند، مسوولان كمك كردند كه آمريكاييهايي كه در ايران بودند بدون آسيبي به كشورشان بازگردند و خيلي از آنها اموالشان را هم بردند.»13 آبان 1358 نخستين تلاش براي تسخير سفارت آمريكا به حساب نميآيد. يك بار در 24 بهمن 57 سفارت اين كشور توسط چريكهاي فدايي خلق به اشغال در ميآيد. ماجرايي كه البته با وساطت وزير امورخارجه دولت موقت خاتمه پيدا ميكند.
در دوران پرالتهاب پس از انقلاب، وقتي دولت آمريكا شاه را به آمريكا برد، در تهران شايعه شد كه دولت آمريكا شاه را به آمريكا برده است تا در آنجا به سود فرزندش از سلطنت استعفا كند و آمريكا سلطنت فرزند او را به رسميت بشناسد. همين كافي بود تا امام، مواضع سختي عليه اين كشور اتخاذ كند.معصومه ابتكار ـ يكي از دانشجويان فعال در اين ماجرا- در «تسخير» مينويسد:« ايران پيش از آن دوران تلخي را از سر گذرانده بود. در مرداد 1332 كودتايي توسط سازمان سيا طراحي شد، دولت دكتر مصدق را سرنگون كرد، شاه را به قدرت بازگرداند و اميد به ايجاد يك نظام دموكراتيك مستقل را يكسره از ميان برد. براي استقلال واقعي بايد بهاي سنگيني ميپرداختيم.احساس نيرومند عشق و علاقه به ارزشهاي انقلاب و نيز ايران به عنوان سرزمين مادري و به ملتي آزاد قلب و ذهن ما را پر كرده بود. مطالعه تاريخ كشورمان به ما نشان ميداد كه بايد بسرعت عمل كنيم.گرايش لجوجانه و قلدرمآبانه دولت آمريكا در مواجهه با انقلاب اسلامي اين مساله را روشن كرده بود كه گزينههاي چنداني نداريم... در اين انديشه بوديم كه با پذيرش شاه در آمريكا شمارش معكوس براي كودتايي ديگر آغاز شده است. دوباره به همان سرنوشت دچار ميشديم و اين بار ديگر بازگشتي در كار نبود. بايد اين روند بازگشت ناپذير را معكوس ميكرديم.» با اين همه، اعضاي دولت موقت را تاب اينگونه اقدامات انقلابي نبود. اين گونه شد كه مهدي بازرگان در صدد پايان دادن به اختلافهاي چند ماهه خود برآمد: «حاج آقا اين حركت را تاييد خواهد كرد و من هم ميروم پيكارم.»
48 ساعت بعد از تسخير سفارت آمريكا،امام، اين اقدام دانشجويان را با اعطاي لقبي ويژه، ارزشي خاص بخشيدند. «آمريكا توقع دارد كه شاه را ببرد به آنجا مشغول توطئه باشد و پايگاهي هم اينجا براي توطئه درست كند و ملت ما و جوانهاي ما و جوانهاي دانشگاههاي ما و جوانهاي روحاني ما بنشينند و تماشا كنند تا خون اين صدهزار نفر تقريبا بيشتر يا كمتر به هدر برود، براي اين كه احترامي قائل بشوند براي آقاي كارتر و امثال اينها... وقتي ميبينند كه توطئه است كه ميخواهند دوباره برگردد به حال سابق و دوباره همه چيزشان به باد برود نميتوانند بنشينند. توقع نبايد باشد كه [اينها] بنشينند و تماشا كنند و آنها [كه] چپاولگريهايشان را كردهاند حالا توطئههاشان را بكنند و اين توطئه رشد پيدا بكند. جوانهاي ما بايد با تمام توجه و با قدرت تمام اين توطئهها را از بين ببرند.» به اعتقاد هاشميرفسنجاني اين سخنان امام نه تنها براي آمريكا بلكه براي افرادي كه از همان روزهاي اول براي پايان بخشيدن به اين حادثه به ميدان آمده بودند، به كلي نااميدكننده بود و همه آنها را به اميد اتفاق ديگري در انتظار روزهاي آينده گذاشت.
روزهاي انتظار
ماجرا هر روز ابعاد بيشتري به خود ميگيرد و پيچيدهتر ميشود. آن قدري كه نميشود آن را با چند پيام و مذاكره مستقيم حل و فصل كرد. آن طور كه هاشمي مينويسد اين اقدام از يكسو سمبل مبارزه ضدآمريكايي مردم ستمديده ما شده و از سوي ديگر شور انقلابي تازهاي به روح ملت ما دميده شده بود و از طرف ديگر آمريكا به جاي پاسخگويي به حق واقعي ملت ما، با تمام امكانات سياسي و تبليغاتي خود به ميدان آمده بود.
سمبل تبديل شدن اقدام دانشجويان در مبارزه با آمريكا را ميتوان در بيانيه سازمان توحيدي صف نيز مشاهده كرد. اين سازمان به عنوان يكي از هفت سازمان تشكيل دهنده سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، پيشنهاد ميكند كه ساختمان سفارت آمريكا تبديل به بيمارستان شود. اين درخواست يك ماه قبل از تسخير سفارت و در سالگرد جمعه خونين (17 شهريور) صورت گرفته بود.
«به عنوان يك عمل انقلابي و سمبليك محل سفارت آمريكا به مسافت 115000 متر را كه تجربهاي جز ويراني و بدبختي از آن نداريم و هميشه در جهت غارت ملتهاي مستضعف بوده تبديل به يك بيمارستان مجهز نموده و دراختيار معلولين و مجروحين انقلاب اسلامي قرار دهند.»
در حالي كه موج ضدآمريكايي در ايران هر روز خروشانتر از گذشته ميشد نگرانيهايي در ميان مسوولان بروز ميكند؛ نگراني از اين كه عدهاي به واسطه عقب نماندن از قافله انقلابيگري دست به اقدامهايي مشابه بزنند. چنان كه سپاه پاسداران در رابطه با اشغال سفارت ايتاليا و انگليس در 14 و 15 آبان بسرعت وارد عمل شد و با آنها مقابله كرد. در چنين شرايطي بود كه حاج سيد احمدآقا به مردم هشدار داد از اشغال سفارتخانههاي ديگر حتي سفارت انگليس بپرهيزند.
در حالي كه اقدام دانشجويان مورد حمايت و تاييد اكثر نيروها و شخصيتهاي داخل كشور قرار گرفته بود، مهدي بازرگان نامه استعفاي خود را خطاب به امام نوشت و در آن به دليل «مزاحمتها، دخالتها، مخالفتها و اختلاف نظرها» ادامه كار را براي دولت موقت غير ممكن دانست. امام اينبار برخلاف دفعات پيشين با استعفا موافقت كردند و در فرماني شوراي انقلاب را مامور اداره كشور كردند. آمريكاييها اما به تلاش خود براي قائله بخشيدن به ماجرا ادامه ميدادند. از همين رو بود كه رئيسجمهور اين كشور در تاريخ 16 آبان تلاش كرد با اعزام نمايندگان ويژهاي موضوع را از طريق مذاكره به سرانجام برسانند. با اين همه امام طي اعلاميهاي مذاكره با مقامات آمريكايي را ممنوع اعلام كرد: «از قرار اطلاع نمايندگان ويژه كارتر در راه ايران هستند و تصميم دارند به قم آمده و با اينجانب ملاقات نمايند..... آنطور كه گفته شده است سفارت آمريكا در ايران محل جاسوسي دشمنان ما عليه نهضت مقدس اسلامي است، لذا ملاقات با من به هيچ وجه و علاوه بر اين: 1ـ اعضاي شوراي انقلاب اسلامي به هيچ وجه نبايد با آنان ملاقات نمايند.2ـ هيچ يك از مقامات مسوول حق ملاقات با آنان را ندارند.3ـ اگر چنان چه آمريكا شاه مخلوع اين دشمن شماره يك ملت عزيزمان را به ايران تحويل دهد دست از جاسوسي بر ضد نهضت ما بردارد، راه مذاكره در موضوع بعضي از روابطي كه به نفع ملت است باز ميشود.»
در اين ميان، انتشار اسناد سفارت، خود موجب پردامنهتر شدن ماجراها ميشد؛ اسنادي كه برخي از آنها عليه مليها، ملي ـ مذهبيها و نهضت آزادي انتشار پيدا ميكرد، تنشهاي سياسي زيادي را رقم زده بود. هاشميرفسنجاني از وسواس شوراي انقلاب در اين رابطه مينويسد: «نشر هر گونه استنتاج و تفسير و تحليل اسناد بايد با رعايت همه جوانب اسلامي و در پي صدور راي دادگاه صالح صورت گيرد. ما معتقد بوديم افشاگريهاي عجولانه، انقلاب را در معرض آسيب اخلاقي و فرهنگي بزرگي قرار ميدهد و با ايجاد دلسردي و سوءظن و بياعتمادي و تفرقه راه را براي تسويه حسابهاي شخصي يا گروهي و سوءاستفاده ضد انقلاب و فرصت طلب و چپ و راست،هموار ميسازد.» هاشمي همچنين از تلاش براي دفاع از كليت دولت موقت و همكاران اجرايي شوراي انقلاب كه بيشتر وابسته به نهضت آزادي بودند مينويسد: «نبايد گروهي كه سابقه مبارزاتي طولاني دارد و از ديرباز در خط مبارزه اسلامي بوده و نيز هماكنون افرادي از آنان بار مسووليتهاي اجتماعي را بردوش دارند، در معرض يك سلسله حملههاي بيحساب قرار گيرد.» با اين همه دانشجويان با شعار «دانشجوي خط امام افشا كن، افشا كن» به كار خود ادامه ميدهند. 2 نفر از دانشجويان، در برنامه تلويزيوني ساعت 30 /1 بعداز ظهر سهشنبه 4 دي ماه 58 كه از شبكه سراسري صداوسيما پخش شد، شركت كرده و مستقيما نهضت آزادي را به عنوان يك جريان انحرافي بزرگ در روند انقلاب اسلامي اعلام كردند و اسناد تازهاي از ارتباط همكاري عباس اميرانتظام سخنگوي دولت با آمريكا و اسنادي درباره نهضت آزادي و نقشه آمريكا از روي كارآوردن شاپور بختيار پرده برميدارد و از رسانههاي گروهي و مطبوعات خواسته ميشود كه نقش خود را در افشاي حقايق آشكار كنند.
شايد از همينرو بود كه، 2 روز بعد، اقدام اين دو دانشجو، به علت «عدم رعايت حدود شرعي» مورد انتقاد سايرين قرار ميگيرد و بيانيهاي در اين خصوص صادر ميشود: «....در افشاگريها صرفا بايد به افشاي اصل سند و توضيح آن اكتفا شود و چون قضاوت به عهده ملت عزيز ايران است از اين اصول عدول شده و به قضاوت نشستهاند. در توضيح و تحليل اين اسناد از تغييرات،حدود شرعي رعايت نشده و سخن به خارج از مرزها كشيده شده است....ما دانشجويان ضمن عذرخواهي از پيشگاه ملت ايران و مقام رهبري از اين اشتباه كه در شيوه ارائه اسناد انجام شده است اعلام ميداريم كه از اين پس اسناد بعدي چه در رابطه با جريان افشا شده و چه در رابطه با ساير اشخاص و جريان انحرافي ديگر تنها به اجازه ملت بيدار ايران انجام شود و موافقت مجدد ملت مبارز ايران در مورد افشاي اسناد را نشانه قبول عذرخواهي خود تلقي ميكنيم.»
برهمين اساس بود كه دكتر باهنر و دكتر شيباني كه هر دو عضو شوراي انقلاب و عضو موسس و كادر مركزي حزب جمهوري اسلامي بودند، اعلام كردند: «پخش افشاگريهاي دانشجويان به كلي ممنوع شده است و فقط بايد اسناد در دادگاه بررسي شود و پس از بررسي در صورتي كه دادگاه صلاح دانست از طريق راديو وتلويزيون به اطلاع مردم برسد.»
در حالي كه ماجراي نگهداشتن گروگانها به بن بست رسيده بود و هيچكدام از مسيرها به نتيجه خاصي منتهي نشده بود، امام در تاريخ 21 شهريور 59 چهار شرط براي آزادي گروگانها اعلام كردند: 1ـ باز پس دادن اموال شاه و خانوادهاش2ـ لغو تمام ادعاهاي آمريكا عليه ايران 3ـ تضمين آمريكا به عدم مداخله سياسي و نظامي در ايران 4ـ آزاد گذاشتن تمام اموال ايران.كارتر رئيسجمهور آمريكا حاضر به پذيرش چهار شرط امام شد.
با اين همه با «توافقنامه الجزاير» ماجراي گروگانها، ايران، آمريكا و البته كارتر را خاتمه ميدهد. چنانكه سرمقاله 30 دي 59 كيهان تحت عنوان «كارتر رفت» آشكار ميسازد كه ماجراي تسخير لانه جاسوسي آمريكا در تهران، نقش تعيينكنندهاي بر سرنوشت انتخابات آمريكا و انتخاب شدن ريگان داشته است. سرمقالهنويس آن روز كيهان، شكست كارتر را نشانه قدرت ايمان و اسلام دانسته و گفته بود: «امام مدتها پيش فرمود كه آقاي كارتر بايد سراغ كار ديگر برود» و اينك كارتر براي پرداختن به «آن كار ديگر» كاخ سفيد را ترك كرده و جاي خود را به «ريگان» سپرده بود.كارتر اينك رفته بود و رفتن او اگرچه نشانه پيروزي تحسين برانگيز قدرت ايمان و اسلام در روزگار ما بر جبهه كفر و شرك جهاني است اما به هر حال سياستهاي توسعهطلبانه و مداخلهجويانه آمريكا بعد از كارتر هم پابرجا بود؛ سياستهايي كه همچنان هم وجود دارند.»
وحيد اقدسي