طرح «مهار سهجانبه»
آلبرت انيشتين پس از شنيدن خبر استفاده از بمب اتم توسط امريكا خطاب به رئيسجمهور وقت آن كشور نوشت: «ما جنگ را بردهايم اما صلح را باختيم» در اين جمله كوتاه واقعيت بزرگي نهفته بود كه طي نيمقرن ناامني و وحشت ناشي از جنگ سرد نمايان شد، اما گويي امروز بيش از هر زمان ديگري آن واقعيت بزرگ خود را نشان داده است. قدرتي كه در زرادخانههاي هستهاي نهفته بود، اكنون از ميان رفته است و امريكا بهعنوان بزرگترين قدرت اتمي جهان كه ميتواند صدها بار كره زمين را نابود كند! بهوسيله موجودات كوچك و ضعيفي بهنام تروريست از پاي ميافتد. عليرغم تلاش امريكا براي نشاندادن كانونهاي شرارت و تروريسم در خارج از مرزهاي جغرافيايي خود، ترس عميقي كه دولت امريكا را مجبور به بروز عكسالعملهايي خشمگينانه ميكند نشانگر آسيبپذيريهايي از درون است.
تروريسم خطري كه رفتارهاي غيرمنطقي امريكا را در خشونتآميزكردن فضاي بينالمللي توجيه كند، مگرآنكه امريكا از طرح مساله اسلامگرايي و تروريسم درصدد رسيدن به اهداف مهمتري باشد كه خطركردن و حتي ايجاد ناامني و جنگ را توجيه كنند. بوش در حالي از جنگ صليبي جديد سخن ميگويد كه هيچ دليلي و هيچ محكمهاي براي نشاندادن سهم مسلمانان در عملياتهاي تروريستي يازدهم سپتامبر وجود ندارد. اما يك دليل ناگفته بزرگ را ميتوان حدس زد: جنگ نفت و بحران انرژي!
هنوز شريانهاي اقتصادي غرب به انرژيهاي فسيلي كشورهاي مسلمان وابسته است و اگر خيزش سياسي اسلام از ايران به ساير كشورهاي مسلمان سرايت كند، معلوم نيست چه بر سر تمدن قهار امريكا و متحدانش خواهد آمد. بنابراين دشمن فرضي امريكاييها در شرايط كنوني تهديدي است كه به صورت بالقوه در سرزمينهاي نفتخيز اسلامي وجود دارد.
اما اينكه طرحها و برنامههاي امريكا براي خاورميانه و ساير نقاط جهان چيست و نومحافظهكاران چرا و چگونه امريكا را به مظهر ظلم و استبداد جهاني تبديل كردند، جاي بحث و گفتوگوي فراوان دارد.
براي آشنايي با سيماي واقعي امريكا و سياستهاي كنوني اين كشور در صحنه جهاني با سه نفر از صاحبنظران مسائل جهاني گفتوگويي انجام شده است كه حاصل آن را تقديم شما خوانندگان عزيز ميكنيم.
اريك لوران (Eric Laurenk)، نويسنده و تحليلگر مسائل بينالمللي، در سال 1947 در فرانسه متولد شد. پس از اتمام تحصيلات خود در رشته حقوق به امريكا رفت و در دانشگاه بركلي كاليفرنيا به تحصيل علوم ارتباطات پرداخت. سپس به فرانسه بازگشت و يكي از زبردستترين گزارشگران و روزنامهنگاران فرانسه شد و بسياري از رويدادهاي مهم جهاني را پوشش خبري داد. درعينحال تحقيقات و پژوهشهاي علمي خود را نيز در مورد مسائل جهاني بهويژه مداخلات امريكا و ناتو در نقاط مختلف جهان به سرانجام رسانيد و كتابهاي ارزشمندي از خود انتشار داد كه مهمترين آنها عبارتند از «دنياي اسرارآميز بوش»، «جنگ خانواده بوش»، «نيمه پنهان يازدهم سپتامبر» و «نيمه پنهان نفت».
تيري ميسان (Thierry Meyssan)، نيز نويسنده و روزنامهنگاري فرانسوي است كه دو كتاب «نيرنگ بزرگ» و «پنتاگيت» را به رشته تحرير درآورده است. وي تفسير رسمي مقامات كاخ سفيد از واقعه يازدهم سپتامبر 2001 را قبول ندارد و آن را توطئهاي داخلي براي پيشبرد اهداف امريكا بهويژه در عرصه بينالمللي ميداند. بهنظر ميسان جنگ عليه عراق حتي قبل از يازدهم سپتامبر طراحي شده بود كه هدف آن تصاحب منابع نفتي خاورميانه بود نه مبارزه با تروريسم.
سومين تحليلگر مورد مصاحبه ما آقاي بودئن دكرز (Baudouin Deckers)، نويسنده و سياستمدار بلژيكي است كه از جمله مهمترين كتابهاي او «آيا امريكا به يك جنگ جهاني سوم احتياج دارد» و «عراق: دلايل جنگ دوم خليج» كه سياستهاي خاورميانهاي امريكا را مورد نقد و نكوهش قرار داده است. وي مقالات بسياري نيز در مطبوعات به چاپ رسانده و بعد از مدتها فعاليت بهعنوان عضو دفتر سياسي حزب كار بلژيك و نيز مسئول دپارتمان روابط بينالمللي حزب، هماكنون دبيركلي اين حزب را به عهده دارد.
در سطور زير با ديدگاههاي اين سه نويسنده و تحليلگر بينالمللي آشنا خواهيد شد.
l آقاي لوران، شما اخيرا كتاب نيمهپنهان نفت را به چاپ رسانديد. ميخواستم بپرسم شما وضعيت نفت را در شرايط كنوني و در سالهاي آينده چگونه ارزيابي ميكنيد؟
o لوران: من فكر ميكنم نفت در بطن تمامي مسائل بينالملل و تهديدات ژئواستراتژيك قرار دارد. نفت در گذشته عامل وقوع جنگها بوده است. همچنين، نفت امكان پيروزي در جنگها را فراهم ساخته است. در جنگهاي جهاني اول و دوم، نفت نقش تعيينكننده داشت. من فكر ميكنم ما در دورهاي قرار داريم كه منابع نفتي بيش از پيش كمياب خواهند شد و دسترسي به اين منابع با مشكل مواجه خواهد گرديد. متاسفانه اين مساله بهويژه بهخاطر ظهور كشورهاي جديدي چون چين با افزايش بيش از حد تقاضا و مصرف جهاني متقارن خواهد شد. بنابراين، من فكر ميكنم ما وارد دورهاي خواهيم شد كه منطق و مشخصه آن جنگ بر سر دسترسي و تصاحب منابع نفتي با توسل به همه راهها، حتي مداخلات نظامي، خواهد بود.
l آقاي لوران، شما اشاره كرديد كه نفت در بطن مسائل بينالمللي قرار دارد و عامل وقوع و يا پيروزي در جنگها بوده است. آيا انگيزه جنگ امريكا عليه عراق و اشغال اين كشور نيز همين امر بود؟
o لوران: بله. در حين تحقيقاتم، به اين نتيجه رسيدم كه وقتي دولت بوش در ماه ژانويه 2001 به قدرت رسيد، تروريسم و امنيت اولويتهاي دولت او را تشكيل نميدادند بلكه اولويت دولت بوش، انرژي بود. يكسالونيم قبل از بهقدرترسيدن بوش، ديكچني، معاون رئيسجمهور امريكا كه در راس شركت نفتي هاليبرتون قرار داشت، گفته بود جهان در سالهاي آينده به پنجاهميليون بشكه اضافي نفت در روز نياز خواهد داشت. او افزود: «در خاورميانه ما اين نفت را پيدا خواهيم كرد.» درهرحال، يك نوع انسجام در استراتژي امريكا در زمينه انرژي وجود دارد. جرج بوش اعلام كرد امريكا نيازمند نفت است و حتي قبل از وي تمامي رؤسايجمهور امريكا اعلام داشتهاند مدل زندگي امريكايي غيرقابل مذاكره است. بنابراين ازآنجاكه امريكا اولين مصرفكننده نفت است، ضرورت پيداكردن ميدانها و حوزههاي نفتي ديگر احساس ميشود. واقعيت اين است كه حوزههاي نفتي كشورهايي چون عربستان سعودي در حال اتمام هستند. دولت بوش نيز كاملا نسبت به وضعيت ذخاير نفتي عربستان سعودي واقف است، بهويژهاينكه شركتهاي نفتي امريكا چندين دهه قبل از مليشدن نفت عربستان در سال 1976، مشغول بهرهبرداري از نفت عربستان بودند. من متوجه شدم، اولين تصميمي كه دولت بوش در ژانويه 2001 اتخاذ كرد، ايجاد يك كميسيون انرژي به رياست ديك چني بود. مساله بسيار عجيب اين بود كه اين كميسيون فعاليتهاي خود را بهطوركاملا مخفيانه انجام ميداد. اعضاي اين كميسيون و نيز جزئيات و برنامه كاري آن مشخص نبودند، تاحديكه يك روزنامهنگار واشنگتنپست، اين كميسيون را يك شركت مخفي معرفي كرد. پيگيريهاي قضايي صورت گرفت تا جرج بوش و ديك چني مجبور شدند جزئيات كار اين كميسيون را آشكار سازند. اما هربار، رئيسجمهور امريكا با مطرحساختن مسائل مختلف و محرمانهبودن كار اين كميسيون، از آشكارساختن جزئيات كار جلوگيري ميكرد. در ژوئن 2003، يك دادگاه فدرال امريكا، بوش و معاونش را مجبور ساخت تنها بخشي از كارهاي اين كميسيون را آشكار سازند. بالاخره برخي از اسناد فاش شدند و مهمترين آنها كه من در اختيار دارم، يك نقشه عراق بود كه تاريخ ماه مارس 2001 بر روي آن درج شده بود. در اين نقشه يكسوم عراق به هشت منطقه اكتشاف نفتي، درست تا مرز عربستان، تقسيم شده بود.
l با اين حساب بايد گفت مقامات كاخ سفيد قبل از حمله به عراق ميدانستند كه منابع نفتي عربستان رو به اتمام است؟
o لوران: من فكر ميكنم دولت امريكا آمار واقعي منابع و ذخاير نفتي عربستان را در اختيار دارد. آماري كه مسئولان عربستان سعودي درباره مقدار ذخاير نفتي اين كشور ارائه ميدهند، بهنظر من واقعي نيستند. مهمترين اكتشاف ذخاير نفتي عربستان به سال 1967 برميگردد و از آن زمان تاكنون اكتشاف مهمي صورت نگرفته و يا اعلام نشده است. بنابراين، من فكر ميكنم آمار رسمي ارائهشده توسط مقامات سعودي درباره ذخاير نفتي اين كشور كاملا مبالغهآميز است و دولت امريكا نيز از اين مساله خبر دارد.
l شما معتقد هستيد اولويت دولت بوش ازهمانابتدا بيشتر مساله انرژي بود و جنگ امريكا عليه عراق به بهانه مبارزه با تروريسم درواقع با هدف تصاحب منابع نفتي اين كشور صورت گرفت. بعضا گفته ميشود امريكا در نظر دارد با حضور نظامي خود در منطقه خاورميانه، منابع نفتي اين منطقه را به روي چين ببندد تا آهنگ قابلتوجه رشد اقتصادي و حتي نظامي اين كشور را متوقف سازد. نظر شما دراينباره چيست؟
o لوران: من در حين تحقيقاتم، در پكن با مسئولان چين ملاقات كردم و متوجه شدم آنها نگران افزايش قيمت نفت نيستند، آنها ميگفتند كه قادرند بر مشكل افزايش قيمت نفت فايق آيند اما بيشتر از بابت تامين منابع انرژي خودشان از طريق خليجفارس ابراز نگراني ميكردند. چنانكه ميدانيم، بنادر نفتي چين دوازدههزار كيلومتر با خليجفارس فاصله دارند. مسئولان چيني به من ميگفتند هر بهانهاي ميتواند ناوگان دريايي امريكا را به بستن منابع انرژي ترغيب كند و اين مساله ميتواند پيامدهاي بسيار نگرانكنندهاي براي چين و اقتصاد اين كشور به همراه داشته باشد.
l شما ميگوييد جنگ عليه عراق با هدف كنترل و تصاحب نفتي اين كشور صورت گرفت. سوالي كه مطرح ميشود اين است كه درحالحاضر نفت عراق به كجا ميرود؟
o لوران: نفت عراق آنچنانكه مقامات امريكا پيشبيني ميكردند، مورد بهرهبرداري قرار نميگيرد. از همان آغاز تهاجم به عراق، يك نيروي ويژه از طرف معاون وزير امورخارجه امريكا، مسئولان صنعت نفت، سيا و پنتاگون با هدف تامين امنيت چاههاي نفت عراق و وزارت نفت اين كشور در بغداد ايجاد شد. هدف مقامات امريكا رسيدن هرچه سريعتر به توليد سهميليون بشكه در روز بود. اما به دليل وضعيت سياسي، حملات و عملياتهاي خرابكارانه، اين هدف محقق نشد. درحالحاضر، توليد نفت عراق يكميليونوهشتصدهزار بشكه در روز است. واضح است نفت عراق قبلازهرچيز تحت كنترل امريكا است. هدف امريكاييها اين است كه در طولانيمدت، توليد نفت عراق را به هفتميليون بشكه در روز برسانند. من فكر ميكنم عراق، ايران و عربستان سعودي مركز تنشها را در آينده تشكيل ميدهند؛ چون شصتدرصد منابع نفتي دنيا در اين كشورها قرار دارند.
l آقاي لوران، بهعنوان نويسنده كتاب «نيمه پنهان يازدهم سپتامبر» همانطوركه ميدانيد بلافاصله پس از يازدهم سپتامبر، دولت بوش انگشت اتهام را به سوي شبكه تروريستي القاعده نشانه رفت و حادثه يازدهم سپتامبر را بهانهاي براي حمله به افغانستان و اشغال عراق قرار داد. اما چگونه است كه تاكنون مقامات كاخ سفيد از معرفي عاملان واقعي حملات يازدهم سپتامبر خودداري ميكنند. اگر واقعا شبكه القاعده عامل حادثه يازدهم سپتامبر بود، چرا دولت بوش عاملان اين حوادث تروريستي را بهطور رسمي و يا به دادگاه معرفي نميكند؟
o لوران: سوال شما كاملا بجا است. امروز، يك فرانسوي بهنام زكريا موسوي را كه بهطور مستقيم در يازدهم سپتامبر دست نداشته، صرفا براي رضايت افكار عمومي امريكا محاكمه ميكنند. اما محاكمه اين فرانسوي در حالي صورت ميگيرد كه مقامات كاخ سفيد ادعا ميكنند عاملان اصلي يازدهم سپتامبر و از جمله شيخمحمد را دستگير كردهاند. بااينوجود آنها فردي را كه ارتباطش با حادثه يازدهم سپتامبر مشخص نشده است، محاكمه ميكنند، اما از معرفي كساني كه بهزعم مقامات كاخ سفيد عاملان اصلي يازدهم سپتامبر هستند، خودداري مينمايند. بنابراين، بايد گفت ادعاهاي مقامات دولت بوش دراينباره كاملا بيپايه و اساس است.
l آيا ميتوان گفت حوادث تروريستي يازدهم سپتامبر 2001 قبلازهرچيز به نفع نومحافظهكاران امريكا تمام شد؟
o لوران: من با كساني كه فرضيه توطئه داخلي را در مورد حوادث يازدهم سپتامبر مطرح ميسازند و ميگويند يازدهم سپتامبر توطئه برنامهريزيشده از طرف مقامات امريكا بود، چندان موافق نيستم؛ اما فكر ميكنم يازدهم سپتامبر براي نومحافظهكاران اين امكان را فراهم ساخت كه روند تحقق اهدافشان را تسريع كنند. نمونه بارز آن، جنگ عليه عراق و اشغال اين كشور است كه تحت فشار نومحافظهكاران به جرج بوش، انجام گرفت و اين فشار بهويژه از سوي ديك چني اعمال ميشد.
l آقاي لوران، شما در كتاب خود تحت عنوان «جنگ خانواده بوش» از روابط نزديك خانواده بوش با خانواده بنلادن صحبت كردهايد. دلايل شما مبني بر وجود چنين روابطي بين اين دو خانواده چيست؟
o لوران: روابط بين خانواده بوش و خانواده بنلادن بسيار قديمي است و اين روابط همچنان بهويژه از طريق يك صندوق بزرگ سرمايهگذاري بهنام «كارلاي» به قوت خود باقي است. كارلاي بزرگترين صندوق سرمايهگذاري امريكا است كه فردي بهنام فران كارلوچي، معاون سابق وزير دفاع امريكا و مدير سابق سيا مديريت آن را برعهده دارد. اين صندوق سرمايهگذاري، از زيرمجموعهاي مشتمل بر صدوشصتوچهار شركت برخوردار است و فعاليتهاي بسيار زيادي در زمينه تسليحاتي دارد. بسيار تعجبآور اينكه پدر بوش و خانواده بنلادن، در بين اصليترين مديران و سهامداران صندوق سرمايهگذاري «كارلاي» قرار دارند. روابط خانواده بنلادن با خانواده بوش بسيار قديمي و گسترده است و به زماني بازميگردد كه جرج بوش پدر، مدير سيا بود. جرج بوش هربار كه به عربستان سعودي سفر ميكرد، با خانواده بنلادن ديدار ميكرد و اغلب اوقات به مقر گروه بنلادن در جده ميرفت. در سال 1988، رئيسجمهور كنوني امريكا كه آن زمان در صنعت نفت فعاليت ميكرد، با مشكلات بسيار زيادي مواجه شد و شركت نفتي او، «اركن»، در آستانه ورشكستگي قرار گرفت. اما او سرانجام توسط يك بانكدار سعودي وابسته به خانواده بنلادن از ورشكستگي نجات يافت. اين بانكدار سعودي كسي جز خالدبنمحفوظ، اصليترين بانكدار عربستان سعودي، نبود. او سيوپنجميليون دلار پول در اختيار شركت نفتي جرج بوش، رئيسجمهور كنوني امريكا، قرار داد. از آن زمان مشخص شد كه بنمحفوظ يكي از تامينكنندگان مالي شبكه تروريستي القاعده است. جرج بوش پدر در سال 1976، يعني زمانيكه مدير سازمان سيا بود، در امر فروش شركتهاي هواپيمايي فعاليت ميكرد. اين شركتها توسط يك تاجر تگزاسي بهنام جيمز باس (James Bath) كه دوست نزديك رئيسجمهور كنوني امريكا بود خريداري شدند. اين تاجر تگزاسي، همزمان تاجر خانواده بنلادن نيز بود. وي درواقع مسئوليت سرمايهگذاري خانواده بنلادن را در تگزاس برعهده داشت. خانواده بنلادن موافقت مشاركت گسترده در ساخت دومين فرودگاه شهر بوش يعني بوستون را در تگزاس كسب كرد. علاوهبراين، خانواده بوش و خانواده بنلادن يك نقطه مشترك ديگر نيز در شهر بوستون دارند و آن اينكه وكيل خانواده بنلادن در اين شهر، جيمز بيكر، وزير امورخارجه سابق بوش پدر است.
l درهرصورت، امروز دولت بوش، بنلادن را عامل اصلي حوادث يازدهم سپتامبر 2001 معرفي ميكند. سوال اين است كه چرا تاكنون نيروهاي امريكايي بنلادن را دستگير نكردهاند؟ آيا واقعا آنها نميتوانند بنلادن را دستگير كنند؟
o لوران: در سال 2002، رئيس ستاد مشترك ارتش امريكا، در مصاحبهاي با سي.ان.ان اعلام كرد: «هدف مداخله نظامي ما در افغانستان دستگيري بنلادن نبود.» جالباينكه دونالد رامسفلد، وزير دفاع امريكا، نيز در اين مصاحبه شركت داشت، اما او هيچ عكسالعملي به اين اظهارات رئيس ستاد مشترك ارتش امريكا نشان نداد.
l ارزيابي شما از مساله هستهاي ايران چيست؟
o لوران: من فكر ميكنم پرونده هستهاي ايران بسيار حساس است. اين امر موجب نگراني بسيار زياد غرب شده است. بهنظر من نيروهاي سياسي حاكم در غرب با اتخاذ تحريم عليه ايران موافق هستند.
l آيا امريكا سناريوي عراق را عليه ايران اجرا خواهد كرد؟
o لوران: نه بههيچوجه. ايران، عراق نيست. آنها عليه ايران به مداخله نظامي زميني دست نخواهند زد. من فكر ميكنم دولت بوش در بدترين شرايط به دليل مسائل مربوط به سياست داخلي، عليه ايران مداخله نظامي محدود خواهد كرد. امروز، دولت بوش با مشكلات بسيار زيادي در داخل امريكا مواجه است. دولت بوش بهخاطر اداره بد مساله عراق، مورد انتقادات شديد افكار عمومي و كنگره قرار گرفته و هماكنون درصد محبوبيت رئيسجمهور امريكا در پايينترين سطح خود قرار دارد. بههمينخاطر مقامات دولت بوش در نظر دارند با طرح مساله انرژي هستهاي در ايران، نظر افكار عمومي امريكا را از باتلاق عراق منحرف سازند. اين موضوع به رئيسجمهور امريكا امكان ميدهد خود را فردي معرفي كند كه براي رعايت حقوق بينالملل وارد عمل شده و او از اين طريق سعي خواهد كرد مشكلاتي را كه هماكنون نيروهاي امريكايي در عراق با آن مواجهند، از افكار عمومي امريكا پنهان سازد. علاوهبراين، رئيسجمهور امريكا ميخواهد با اين اقدام خود را فردي معرفي كند كه در مقابل انفعال رهبران اروپايي، براي جلوگيري از خطر برنامه هستهاي ايران وارد عمل شده است. بهنظر من، اينها دادههاي روانشناختي و سياسي هستند كه ميتوانند نقش زيادي ايفا كنند.
l آيا ميتوان از نقش اسرائيل نيز در جهتگيري سياست ضدايراني امريكا سخن گفت؟
o لوران: روابط اسرائيل و امريكا بسيار قوي است. بنابراين ميتوان از نقش اسرائيليها در اين زمينه صحبت كرد. روابط بين نخستوزير سابق اسرائيل، آريل شارون، و رئيسجمهور كنوني امريكا بسيار نزديك بود. ما هرگز چنين روابط نزديكي را بين يك رئيسجمهور امريكا و يك رهبر اسرائيل سراغ نداريم. اما من فكر ميكنم در مورد مداخله نظامي امريكا عليه ايران، مشكلات داخلي دولت بوش عامل اصلي خواهند بود و نقش تعيينكننده خواهند داشت.
lبرخي تحليلگران اين فرضيه را مطرح ميسازند كه امريكا، كشوري است كه با مراكز فعاليت اقتصادي و سياسي دنيا، يعني با اروپا و آسيا فاصله زيادي دارد و لذا همواره سعي ميكند با ايجاد آشوب و بينظمي در اين مناطق، حضور نظامي خود را توجيه كند. آيا شما اين فرضيه را تاييد ميكنيد؟
o لوران: من فكر ميكنم اروپا مشكل واقعي امريكا نيست، بخصوص بعد از گسترش اتحاديه اروپا، امروزه ما شاهد اختلافنظرهاي زيادي بين كشورهاي عضو اتحاديه اروپا هستيم. من فكر ميكنم از اروپا ديگر فقط يك نام باقي مانده است. اروپا امروز فاقد يك استراتژي و سياستگذاري مشترك در زمينه سياست خارجي و دفاعي است. امروز كشورهاي عضو اتحاديه اروپا فقط درخصوص مسائل بسيار محدودي اتفاقنظر دارند. اين مساله باعث ميشود كشورهاي اروپايي هيچگاه نتوانند خودشان را در حد يك وزنه در مقابل قدرت امريكا مطرح سازند و براي اين كشور مشكل ايجاد كنند. اما مورد آسيا متفاوت است؛ چون مسائل ژئواستراتژيك اين قاره پيچيده هستند. ازيكطرف چين وجود دارد كه يك قدرت مهم تلقي ميشود، اما اين كشور براي صادراتش و همچنين براي تامين منابع انرژياش شديدا به دنياي خارج وابسته است. ازطرفديگر روسيه قرار دارد كه سالهاي زيادي كاملا در حاشيه قرار گرفته بود و امروز مشكلات اقتصادي زيادي دارد و قدرت نظامياش نيز نسبت به امريكا رو به افول است. بااينوجود، اين كشور امروز سعي ميكند از طريق ديپلماسي انرژي اعمال نفوذ كند. اين ديپلماسي به روسيه امكان ميدهد متحدان سابقش از جمله اوكراين و گرجستان را دچار مشكل سازد. روسيه همچنين ميتواند از طريق اين ديپلماسي بر كشورهاي اروپاي غربي تاثيرگذار باشد.
l آقاي ميسان، ارزيابي شما از سياست كنوني امريكا در خاورميانه چيست؟
o ميسان: امروز مقامات كاخ سفيد در تلاش هستند براي تامين منافع خودشان كشورهاي منطقه خاورميانه را با مشكل مواجه سازند. امريكا ازيكسو لبنان و نيز تاحدودي متحد منطقهاياش يعني مصر را بيثبات كرده و تشكيلات خودگردان فلسطين را در بنبست قرار داده است و ازسويديگر سوريه و ايران را تهديد ميكند.
l آيا ميتوان از نقش لابيهاي اسرائيل، بخصوص ايپك، در جهتدادن به سياست خاورميانهاي امريكا صحبت كرد؟
o ميسان: در مورد اينكه آيا رايدهندگان يهودي امريكا در سياستگذاريهاي دولت ايالاتمتحده بهنفع اسرائيل تاثيرگذار هستند يا نه، اختلافنظر وجود دارد، بهويژهآنكه يهوديان امريكا بيشتر به دموكراتها راي ميدهند. بررسي نظرسنجيهاي انجامشده از يهوديان امريكا نيز نشان ميدهند كه آنها لزوما از سياست رژيم صهيونيستي حمايت نميكنند. بهنظر من، دلايل ديگري در مورد اشتراكنظر دايمي ميان امريكا و اسرائيل وجود دارند. اسرائيل مدت مديدي است كه به اهرم فشار و وحشت امريكا تبديل شده است. اسرائيل نقش ژاندارم امريكا را در منطقه خاورميانه ايفا ميكند و بههميندليل، يكسوم بودجه ارتش اسرائيل توسط مالياتدهندگان امريكايي پرداخت ميشود. مسلما امريكا براي تحقق اهدافش در منطقه خاورميانه، ارتش اسرائيل را تامين مالي ميكند و درهمينراستا، پيشرفتهترين جنگافزارهاي نظامي را در اختيار اسرائيل ميگذارد.
بهنظر من «ايپك» نهادي است كه بر روي افكار عمومي امريكا كار ميكند يا بهعبارتي هدف اصلي ايپك همراهساختن افكار عمومي امريكا با ايده عمومي دولت امريكا مبني بر ضرورت وجود اشتراكنظر كامل بين امريكا و اسرائيل است. بنابراين ايپك، بيشتر از اينكه بخواهد در جهتدادن به سياستهاي دولت امريكا در خاورميانه تاثيرگذار باشد، تلاش ميكند نظر افكار عمومي امريكا را براي حمايت هرچه بيشتر از اسرائيل جلب كند.
lدرحالحاضر، هدف اساسي دولت بوش در منطقه خاورميانه چيست؟
oميسان: درحالحاضر هدف اصلي كاخ سفيد، تصاحب منابع و ثروتهاي خاورميانه است. البته اين سياست، چيز جديدي نيست، چون چنين سياستي در زمان رياستجمهوري كارتر و توسط مشاور امنيت ملي وي، آقاي برژينسكي، تدوين شد.
در چارچوب اين سياست، امريكا بايد تمام منابع نفتي را از خليج گينه گرفته تا درياي خزر تصاحب كند. برايناساس، همه اين مناطق بايد بيثبات شوند و دولتهاي دستنشانده و دوست امريكا در كشورهاي منطقه به حكومت برسند تا زمينه را براي بهرهبرداري و چپاول منابع نفتي توسط امريكا فراهم سازند. ازطرفديگر مقامات امريكا تئوري برخورد تمدنها را با هدف تفرقهانداختن براي حكومتكردن دنبال ميكنند. پيشازاين كارتر در آخرين سخنرانياش مقابل كنگره امريكا تاكيد كرده بود كه ضرورت تصاحب منابع نفتي در اين مناطق مداخلات نظامي امريكا را ايجاب ميسازد و امروز دولت بوش اين سياست را دنبال ميكند. امروز امريكا در حال چپاول نفت عراق است. آمار مربوط به مقدار نفت صادراتي عراق با واقعيت مطابقت ندارد. نفتكشهاي زيادي نفت عراق را بهطورمخفيانه خارج ميسازند. اين نفت، در بازار به يكسوم قيمت فروخته ميشود و پول و سود آن به جيب مقامات اشغالگر ميرود.
lاستراتژي اتخاذشده در خارج از منطقه خاورميانه را چگونه ارزيابي ميكنيد، بخصوص در قبال روسيه، اروپا و چين؟
o ميسان: بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و خصوصيسازي و غارت منابع آن در زمان بوريس يلتسين، مقامات كاخ سفيد فكر ميكردند مساله روسيه براي آنها حل شده است. اما پس از بهقدرترسيدن پوتين و تمايل وي براي استقلال عمل مسكو و ايفاي نقش در صحنه بينالملل، مقامات كاخ سفيد به اين نتيجه رسيدند كه بايد سياستشان را در قبال روسيه تغيير دهند. بههميندليل، درحالحاضر مقامات امريكا در تلاشند به انحاي مختلف روسيه را تضعيف سازند. ازطرفديگر، امريكا در تلاش است با باجخواهي، كشورهاي اروپاي غربي را مجبور سازد كاملا از سياست واشنگتن، بخصوص در قبال پرونده هستهاي ايران، پيروي كنند. در مورد چين نيز، امريكا درصدد است از تبديلشدن اين كشور به يك قدرت اقتصادي و نظامي برتر در جهان جلوگيري كند. بههميندليل، امريكا ميخواهد منابع انرژي جهان، بخصوص منابع نفتي منطقه خاورميانه را به روي چين ببندد. بهطورخلاصه، دولت بوش سه هدف اساسي را دنبال ميكند: تضعيف روسيه، فلجساختن اتحاديه اروپا و مهار چين.
l در مورد برخورد غرب با پرونده هستهاي ايران چه فكر ميكنيد؟
oميسان: امروز، رسانههاي اروپايي يك تصوير غيرواقعي از ايران ارائه ميدهند. امروز در رسانهها و برنامههاي راديويي و تلويزيوني وانمود ميشود كه ايران بهزودي بمب اتم خواهد ساخت و اسرائيل را مورد حمله قرار خواهد داد. چنين وانمود ميشود كه ايران درصدد حمله اتمي به اسرائيل براي نابودساختن مردم يهود است؛ درحاليكه مسئولان ايراني بارها اعلام كردهاند درصدد استفاده صلحآميز از انرژي هستهاي هستند. مقامات مذهبي ايران همواره تاكيد داشتهاند كه دراختيارداشتن و استفاده از سلاح اتمي، برخلاف اصول اسلام است. درهرصورت ادعاهاي مطرحشده در غرب عليه ايران كاملا بيپايه و اساس هستند، چون بازرسان آژانس بينالمللي انرژي اتمي بر صلحآميزبودن برنامه هستهاي ايران تاكيد كردهاند و حتي سازمان سيا در گزارش اخير خود اعلام كرده است ايران هفت سال با ساختن بمب اتمي فاصله دارد. ادعاهاي مطرحشده در مورد برنامه هستهاي ايران، يك نمايش دروغين است. بااينوجود، برخي دولتها با سياستهاي امريكا در مقابل ايران همسو شدهاند. دليل اين مساله بسيار ساده است. امريكا متحدان اروپاي غربي خود را تحت فشار قرار ميدهد و از آنها باجخواهي ميكند. امريكا به متحدان اروپاي غربي خود گفته است يا شما درخواستهاي ما را در زمينه سازماندهي مجدد مراودات بينالمللي، مساله هستهاي ايران، سازماندهي مجدد ناتو و توازن مجدد بينالمللي ميپذيريد و يا ما به ايران حمله ميكنيم. آنها ميگويند درصورت حمله به ايران، اين كشور عكسالعمل نشان خواهد داد و صادرات نفت از خليجفارس را بلوكه خواهد كرد؛ امري كه به فروپاشي اقتصاد اروپا منجر ميشود اما مشكل چنداني براي امريكا ايجاد نميكند؛ چون امريكا ميتواند براي مدتي از ذخاير نفتي خود استفاده كند. بنابراين، امريكا يك نوع فشار و باجخواهي را عليه كشورهاي غرب اروپا اعمال ميكند تا آنها چارهاي جز پيروي كامل از سياست امريكا نداشته باشند. ازطرفديگر، مقامات امريكا با بهراهانداختن يك جنگ رواني و تبليغاتي عليه ايران، ميخواهند افكار عمومي بينالمللي را براي تهاجم نظامي عليه ايران آماده سازند. امريكا دقيقا سناريوي عراق را در قبال ايران دنبال ميكند. امريكا با دروغپراكني در مورد سلاحهاي كشتارجمعي عراق به اين كشور حمله كرد و تعجبآور اين است كه امروز برخي كشورها به جاي عبرتگرفتن از تهاجم نظامي به عراق و اشغال اين كشور، با امريكا براي اعمال فشار به ايران همگام شدهاند.
l آقاي دكرز ارزيابي شما از سياست خاورميانهاي امريكا چيست؟
o دكرز: بعد از فروپاشي شوروي، امريكا تمام توجه خود را به سوي خاورميانه معطوف كرد. هدف امريكا ايجاد نظم نوين جهاني و اعمال سلطه بر جهان است. براي تحقق اين هدف، امريكا بايد منابع انرژي جهان را تحت كنترل خود درآورد و از آن بهعنوان حربهاي عليه كشورهاي ديگر استفاده كند. منطقه خاورميانه از موقعيت ژئوپولتيك بسيار مهمي برخوردار است. خاورميانه، منطقه تلاقي سه قاره اروپا، آسيا و آفريقا است. بنابراين، امريكا براي استيلاي جهان و تحميل خواستههايش به كشورهاي ديگر، در نظر دارد منابع انرژي استراتژيك خاورميانه را تحت كنترل خود درآورد. جنگ خليجفارس، حمله به افغانستان و اشغال عراق در راستاي تحقق همين هدف صورت گرفتند.
l آيا پروژه خاورميانه بزرگ دولت بوش نيز همين هدف را دنبال ميكند؟
o دكرز: هدف از پروژه خاورميانه بزرگ، كنترل و تصاحب منابع نفتي كل خاورميانه، آفريقا، جنوب اروپا و درياي خزر است. امريكا با تصاحب اين منابع نفتي در نظر دارد سياست استعماري خود را به كل دنيا تحميل كند.
l آيا طرح خاورميانه بزرگ كشورهاي اروپايي و چين را نيز نشانه رفته است؟
o دكرز: امريكا وابستگي زيادي به نفت خاورميانه ندارد. چون امريكا نفت مورد نياز خود را از كشورهاي ديگر نيز تامين ميكند. بنابراين، هدف امريكا كنترل منابع نفتي خاورميانه براي تحت فشار قراردادن رقبايش در اروپا و آسيا است. در طرح خاورميانه بزرگ امريكا در نظر دارد با كنترل منابع نفتي كشورهاي نفتخيز منطقه، كشورهاي اروپايي و چين را كه وابستگي شديدي به نفت اين منطقه دارند، تحت فشار قرار دهد و آنها را مجبور سازد تا از سياست واشنگتن در سطح بينالملل پيروي كنند. هدف امريكا تسلط بر منابع انرژي خاورميانه، آسياي مركزي و شمال آفريقا است. درواقع سياست امريكا در اين زمينه تهديدي جدي براي كشورهاي جهان محسوب ميشود.
l آيا اسرائيل در جهتدادن به سياست خاورميانهاي امريكا نقش دارد؟
o دكرز: اسرائيل از ابتداي تشكيل در خدمت امپرياليسم غربي بوده است. بهعبارتديگر، دنياي غرب به منظور تحقق اهداف استعماريش، اسرائيل را در منطقه حساس و استراتژيك خاورميانه ايجاد كرد. اسرائيل نقش ژاندارم كشورهاي غربي بهويژه امريكا را در منطقه خاورميانه ايفا ميكند. امريكا و قدرتهاي اروپايي همواره از اسرائيل بهعنوان يك چماق عليه كشورهاي اسلامي و عربي خاورميانه استفاده كردهاند. اسرائيل، پايگاه امپرياليسم غرب در خاورميانه است. من فكر ميكنم كشورهاي غربي، بهويژه امريكا، براي حمايت از ژاندارم خودشان در منطقه و حفظ برتري آن، همواره سياست ايجاد تفرقه بين كشورهاي مسلمان و عرب منطقه را دنبال كردهاند.
l آيا حادثه تروريستي يازدهم سپتامبر در پيشبرد اهداف مقامات كاخ سفيد موثر بود؟
o دكرز: حملات يازدهم سپتامبر 2001 يك كادوي بزرگ براي مقامات كاخ سفيد بود. پل ولفوتيز، معاون وزير دفاع امريكا، در گزارش خود گفته بود كه براي بسيج افكار عمومي امريكا و جلب حمايت آنها براي راهاندازي جنگ به بهانه دفاع از امريكا، يك پرلهاربر ديگر لازم بود. وزير دفاع امريكا نيز پس از حملات يازدهم سپتامبر اذعان كرد كه اين حادثه بهترين فرصت را براي تحقق اهداف امريكا ايجاد كرده است. بنابراين، حملات يازدهم سپتامبر 2001 يك كادوي بزرگ براي مقامات كاخ سفيد بود. با همين بهانه آنها يك ائتلاف بينالمللي يا بهتر بگويم يك ائتلاف غربي را براي حمله به افغانستان تشكيل دادند و سپس به عراق حمله كرده و آن را اشغال كردند.
l آيا شما اين فرضيه را كه حادثه يازدهم سپتامبر يك توطئه داخلي بود، تاييد ميكنيد؟
o دكرز: دراينخصوص لااقل واضح است كه حداقل بخشي از سرويسهاي مخفي امريكا از آمادهسازي حملات يازدهم سپتامبر اطلاع داشتند اما هيچ اقدامي براي جلوگيري از اين حملات نكردند؛ چون وقوع اين حملات كاملا در راستاي اهداف نومحافظهكاران قرار داشت و اين حادثه، يك هديه براي آنها بود. يازدهم سپتامبر يك فرصت ايدهآل را براي آنها ايجاد كرد تا اهداف استعماري خود را در دنيا پيگيري كنند.
l آقاي دكرز تحليل شما از موضعگيري امريكا عليه ايران و پرونده هستهاي آن چيست؟
o دكرز: قبل از هر چيز بايد بگوييم كه حزب كار بلژيك مخالف هر نوع سلاح هستهاي است. ما بر اين باوريم كه خلع سلاح اتمي جهان را بايد از قدرتهاي هستهاي بهويژه امريكا شروع كرد. زيرا امريكا تنها كشوري است كه تاكنون از سلاح اتمي عليه مردم بيگناه استفاده كرده است. اما ما از توليد انرژي هستهاي توسط ايران براي مقاصد صلحآميز حمايت ميكنيم. ما فكر ميكنيم همه كشورها و همه ملتها حق دارند از انرژي هستهاي براي مقاصد صلحآميز استفاده كنند. هيچ كشوري حق ندارد ديگر كشورها و ملتها را از استفاده از انرژي هستهاي صلحآميز محروم سازد. اما موضع امريكا در قبال برنامه هستهاي ايران، بهانهاي بيش نيست. درحالحاضر، امريكا بهنوعي همان سناريوي عراق را در قبال ايران پيش ميبرد. فراموش نكردهايم كه امريكا ادعا ميكرد عراق داراي برنامه اتمي است و سلاحهاي كشتارجمعي دارد و با همين بهانه واهي، به عراق حمله نظامي كرد و آنجا را به اشغال خود درآورد. امريكا در مورد ايران نيز همين ادعاهاي واهي را مطرح ميكند و تمام تلاش خود را به كار گرفته است تا برنامه اتمي صلحآميز ايران را بهعنوان تهديدي براي صلح و امنيت جهاني معرفي كند.
l در مورد عراق ما شاهد مخالفت برخي كشورهاي اروپايي بخصوص آلمان و فرانسه عليه مداخله نظامي امريكا بوديم. اما همين كشورها در قبال پرونده هستهاي ايران با امريكا همگام شدهاند. اين نزديكي كشورهاي اروپايي با امريكا را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
o دكرز: نبايد فراموش كنيم كه اتحاديه اروپا، فرانسه و انگلستان، همانند امريكا قدرتهاي امپرياليستي هستند. اين قدرتهاي استعمارگر با بهرهبرداري از منابع و ثروتهاي جهان سوم اقتصادشان را توسعه ميدهند. درواقع، جهان سوم از نگاه امريكا، فرانسه و انگلستان يك مستعمره جديد تلقي ميشود كه بايد تابع امپرياليسم باشد. خوشبختانه، در سالهاي اخير ما شاهد رشد و توسعه اقتصادي كشورهاي جهان سوم و درحالتوسعه هستيم و اين امر خوشايند قدرتهاي امپرياليستي غربي نيست. امروز، در امريكاي لاتين جنبش استقلالطلبي بخصوص در ونزوئلا، بوليوي و برزيل شكل گرفته است. چنين جنبشي در آسيا، بهويژه با قدرتيافتن چين گسترش يافته است. كشورهاي ديگر خاورميانه، بهويژه ايران، نيز اقتصاد خودشان را توسعه دادهاند و تاكنون به پيشرفتهاي قابل ملاحظهاي هم دست يافتهاند. مسلما امپرياليسم اروپايي و امريكايي اين پيشرفت را تهديدي براي منافع استعماري ميداند. بنابراين دليل اصلي نزديكي فرانسه و كشورهاي اروپايي به امريكا، بهتحققرساندن منافع استعماريشان است. آنها بر اين باورند كه بايد از پيشرفت جهان سوم جلوگيري كنند و به هر قيمتي كشورهاي جهان سوم را مطيع خود سازند. متاسفانه امريكا براي گسترش نفوذ خود در دنيا، دست به هر اقدامي ميزند و حتي از توسل به زور ابايي ندارد. در چنين شرايطي، نزديكي فرانسه، انگلستان و امريكا مسلما صلح جهاني را تهديد ميكند.