فرجام روابط ايران و امريکا

به عبارت بهتر اگرچه ايران و امريکا به هزار و يک دليل ضرورتاً دشمن يکديگرند، اما لازم است باور کنيم اين دشمني ابدي نيست و دير يا زود دو طرف مجبورند به دلايل مختلف با يکديگر تعامل کنند و در واقعي ترين احتمال به نوعي همکاري بازاري يعني تقسيم مسووليت براساس نفع خود تن دهند.
سوال اساسي اين مقاله به ويژه اکنون برجسته است که از يک سو دوطرف تجربه يي طولاني از روابط خصمانه را طي سه دهه گذشته با خود دارند، اما هيچ کدام نتوانسته اند آن ديگري را از پا بيندازند. چرا راه دور برويم؛ به اذعان بسياري از ناظران امريکايي، دولت نئومحافظه کار جرج بوش در هشت سال گذشته به رغم فشارهاي اقتصادي، تهديدهاي نظامي و حتي اعلام برخي مشوق ها هرگز نتوانست مانع ايران در تعقيب اهدافش شود. در اين حال ايران نيز همچنان امريکا را اصلي ترين متغير تاثيرگذار در منطقه و جامعه بين الملل مي شناسد.
از سوي ديگر دولت باراک اوباما در ابتداي کارش از بيست ويکم ژانويه جاري هنوز در مرحله «اعلام سياست هايش» قرار دارد و به قول تحليلگران وارد دوران «سياست بازي» نشده است. علاوه بر اين تهران نيز رسماً اعلام کرده است تا معلوم شدن سياست رسمي دولت اوباما در قبال تهران انتظار خواهد کشيد و آن گاه ظرفيت خود را براي هرگونه تعامل با وضع تازه بروز خواهد داد.
مهم تر از همه اينکه اوباما و وزير امور خارجه اش هيلاري کلينتون ضمن اصلي ترين خواندن مساله ايران در سياست خارجي دولت جديد امريکا، رويکرد تازه در قبال تهران را وعده داده اند.
«توماس پيکرينگ» سفير سابق امريکا در عراق و رئيس کنوني «شوراي امريکا- ايران» مي گويد؛ «اکنون باز کردن راه يک فعاليت ديپلماتيک تازه با ايران فوريت بيشتري پيدا کرده است.» «گري سيمور» عضو موسسه شوراي روابط خارجي امريکا نيز با اين چشم انداز به پيش بيني روابط آتي ايران و امريکا مي پردازد؛ «هدف فوري دولت اوباما اين است که به ايران بگويد؛ بياييم هر دو سلاح ها را زمين بگذاريم؛ شما غني سازي را معلق کنيد، ما تحريم ها را معلق مي کنيم و هر دو طرف مي توانند بدون آنکه تهديدي بالاي سرشان باشد، مذاکره کنند.» سيمور سپس مي افزايد؛ «فکر مي کنم خيلي سريع و در همان شش ماه اول درخواهيم يافت که آيا اين پيشنهادي است که ايراني ها حاضر به پذيرش آن هستند يا نه؟» البته عضو موسسه شوراي روابط خارجي امريکا واقع گرايانه تر مي افزايد با اين حال ممکن است زمان بيشتري لازم باشد تا تاثير واقعي تلاش براي تماس با ايران پديدار شود. موسسه سياست هاي خاورميانه يي «سيبان» نيز در ارائه تحقيق 18ماهه اش- آن هم در آستانه شروع به کار دولت جديد امريکا- پيشنهادهايش درباره ايران را به اوباما اعلام کرده است.
موسسه «سيبان» که گزارش خود را با عنوان «جاده همزيستي؛ يک سياست جديد امريکا در قبال ايران» منتشر کرده، از دولت امريکا خواسته است از ميان گزينه هاي تغيير حکومت، حمله نظامي، منزوي سازي و ايجاد رابطه گزينه چهارم را مد نظر قرار دهد و در راه اجراي آن به هفت موضوع اصلي توجه کند. 1- مذاکره درباره مسائل حساس مثل از سرگيري روابط ديپلماتيک، مساله هسته يي، امنيت در خليج فارس و عراق و مسائل گسترده تر بين المللي بي آنکه هر يک از اين مذاکرات را به ديگري وابسته کند 2- تعيين نماينده مشخص در وزارت امور خارجه براي هماهنگي هاي ديپلماتيک 3- رفع ممنوعيت ارتباط مستقيم ميان مقام هايي امريکايي و ايراني به منظور درک بهتر از مختصات ايران کنوني 4- برخورد با ايران به عنوان يک «عامل واحد» به جاي تلاش براي رو در رو قرار دادن گروه هاي مختلف در ايران 5- يافتن ميانجيگران «موثر» براي ايجاد پل ارتباط با تهران 6- تمرکز روي برنامه هايي که به تماس هاي مردم دو کشور مي انجامد و 7- درک اين مساله که فرآيند برقراري رابطه با ايران طولاني و متاثر از تحولات داخلي ايران و زمينه هاي منطقه يي خواهد بود. هيلاري کلينتون وزير امور خارجه دولت اوباما در جلسه کميته روابط خارجي مجلس سنا سياست دولت آتي امريکا را در قبال ايران يک رويکرد تازه خوانده است که البته در برخي زمينه ها و به خصوص مذاکرات مربوط به برنامه هسته يي ايران پيش از اعزام ديپلمات براي گفت وگو با تهران با متحدان امريکا رايزني خواهد شد. کلينتون در جلسه يادشده تصريح کرد سياست دولت جرج بوش در مورد ايران بي اثر بوده و به همين دليل لازم است رويکردي تازه در پيش گرفت. او اگرچه متکبرانه گفت که «هيچ گزينه يي به هيچ وجه مردود نيست» اما بلافاصله اين ترجيع بند را به کلامش افزود؛ «ما يک رويکرد تازه و شايد متفاوت را دنبال خواهيم کرد.
آنچه قبلاً امتحان شده جواب نداده است و اينکه ايران اکنون از هر زمان ديگري به اهداف اتمي اش نزديک تر شده است.» او سپس براي اطمينان بخشي به متحدان واشنگتن در غرب و منطقه خاورميانه گفت؛ «ما نمي خواهيم هر چيزي که من امروز مي گويم يا هر چيزي که رئيس جمهور منتخب مي گويد دوستان و متحدان ما را غافلگير کند. بنابراين نمي توانيم به طور مشخص بگوييم که دقيقاً چه گام هايي برخواهيم داشت.» ناظران اظهارات کلينتون را چنين تعبير کردند که دولت اوباما قصد دارد پيش از گام برداشتن در زمينه ايجاد ديالوگ با تهران شرايط را محک بزند. در واقع همان مفهومي که باراک اوباما در نخستين کنفرانس مطبوعاتي پس از پيام تبريک رئيس جمهوري احمدي نژاد به او مورد تاکيد قرار داد. او گفت؛ «رويکرد امريکا مقابل کشوري مانند ايران نبايد شتابزده باشد و بايد درست به آن فکر کرد.» البته اوباما به اين احتياط کاري خود چندان پايبند نماند چرا که در آستانه ورود به کاخ سفيد ايران را خطري واقعي براي امنيت کشورش خواند. البته او نيز همانند کلينتون و در جريان مصاحبه با شبکه تلويزيوني اي بي سي امريکا گفت از سياست جرج بوش در قبال ايران فاصله مي گيرد و درصدد به کارگيري رويه يي به مراتب فراگيرتر با دولت ايران برخواهد آمد. او تصريح کرد تعامل، بهترين گزينه براي شروع سياست جديد واشنگتن است.
حال به سوال نخست اين مقاله بازگرديم و به اين پرسش بپردازيم که آيا رويکرد تازه دولت اوباما خواهد توانست بستري تازه از تعاملات متفاوت از گذشته را ميان تهران و واشنگتن فراهم کند؟ در اينجا چند نکته حائز توجه است؛ نخست دولت اوباما زمان اندکي براي برداشتن گام هاي موثر در اين باره دارد، آن هم به دو دليل روشن يعني فرصت محدود براي اعلام سياست ها و شروع فوري زمان سياست بازي و سياستکاري. دوم دوران گذار انتخاباتي در ايران و متغيرهاي موثر بر آن که مي تواند بر نحوه تعاملات احتمالي شکل دهد.
سوم تمايل تهران براي پاسخ به رويکرد تازه يي که واشنگتن معتقد است مي تواند شکل تازه يي از تعاملات با طرف ايراني را رقم زند. چهارم ملاحظات واشنگتن در قبال گروه 1«5 و متحدان عربش در منطقه. پنجم عجله اوباما در تلاش براي فرجام بخشي به جنگ عراق، پايان دادن به چالش هاي امنيتي در افغانستان، موفقيت در مبارزه با تروريسم و سرانجام بحران اسرائيل و فلسطين. بديهي است هر نوع پاسخ تهران به رويکرد تازه امريکا نياز به درکي دارد که او از محتوا و شکل آن (رويکرد) خواهد داشت، به ويژه که اکنون تهران ابزارهاي لازم را براي نمايش قدرتش در سطوح مختلف در اختيار داشته و واشنگتن قادر به انکار آن نيست. به عبارت ديگر موقعيت ايران و امريکا مقابل هم به گونه يي است که هر دو خود را در موضع قدرت برابر و گاه برتر نسبت به يکديگر مي دانند.
اين وضع با لحاظ سابقه تاريخي روابط متقابل، آنها را به طور طبيعي در موضع رقابت و دشمني با يکديگر - به ويژه در سطح منطقه - قرار مي دهد. بر مورد بالا بايد اضافه کرد بدگماني متقابل و پرهيز از شراکت با هم که مبتني بر يک توافق و ايجاد اعتماد باشد؛ موقعيت استراتژيک منطقه که هر دو طرف را نسبت به هرگونه تغيير و تحول دچار ترديد مي کند، شکاکيت هاي معمول نسبت به هم، آن هم در شرايط کم اطلاعي ناشي از فقدان ارتباط مستقيم با يکديگر که سبب مي شود همواره از خود بپرسند طرف مقابل در پي چه هدفي است؟ مثلي است معروف که مي گويد؛ وقتي بدگماني پا گرفت ديگر متوقف کردن آن سخت خواهد بود. اما اگر ايران و امريکا را ضرورتاً دشمن يکديگر به شمار آوريم، ولي مي توانيم بر اين باور باشيم که اين دشمني نمي تواند دائمي باشد به شرط آنکه بدانيم طرف ها در هر گونه تعاملات آينده تا چه اندازه حاضر به مصالحه درباره تعقيب اهداف خود هستند. «توماس هابز» مي گويد؛ توجه نکردن به يک راه حل يک چيز است و داشتن انگيزه و نيروي لازم براي به کار بستن راه حل يک چيز ديگر. به نظر مي رسد بدگماني علت اصلي اختلاف ها است و براي حل آنها آنچه مورد نياز است اعتماد است، اما چگونه؟ باز به اين گفته هابز بايد اشاره کرد که «اعتماد چيزي است که بايد آن را خلق کرد که البته اين يک امر طبيعي نيست.»
شايد واقعي ترين راه حل براي حل اختلاف هاي تهران و واشنگتن يک همکاري به سبک بازار است يعني تقسيم مسووليت ها براساس منافع هر يک از طرف ها.