قيام لله
آن ذهن جوال وسيع و ديد حکيمانه ايشان، اين قيام لله را در آن دوران که تازه از اختناق رضاخان بيرون آمده بودند بر کارهاي که احساس مسئوليت مکردند، منطبق ساخت. يک دو صفحه نوشته بودند. آن نوشته، حاک از يک حرکت ارتجال نبود و معلوم مشود در ذهن شريف ايشان و در تمام مراحل زندگ، «ان تقوموا لله مثن و فراد» سابقه داشته است... همه ديدند که حرکت و گفتن و سکوتش، برا خداست و هر کار که انجام مداد، با قصد قيام لله بود. تنها همين يک چيز هم بود که موجب شد بدست آن بزرگوار که قطعا مرتبه تال پيامبران و ائمه(ع) بود يک معجزه اتفاق بيفتد. اين چيز که اتفاق افتاده و تحول عظيم جهان که به دنبال انقلاب اسلام پديد آمده، واقعا يک معجزه است./33
*
ايشان مکرر مگفتند که ما برا ادا تکليف حرکت مکنيم، حت برا پيروز هم تلاش نمکنيم. البته، پيروز را دوست مداريم... اگر من پيروز شدم، اما از خدا دور گشتم، مغلوب شدهام. اگر من خدا نکرده به هدفم دست نيافتم، اما تکليفم را انجام دادم، اين پيروز و پيشرفت است./34
مگر نمبينيد در دنيا چه ميگذرد؟
امام يک وقت فرمودند بعض منتظرند که دنيا پر از ظلم و جور بشود، تا امام زمان بيايد. بعد ايشان فرمودند دنيا امروز پر از ظلم و جور است، مگر نمبينيد در دنيا چه ميگذرد؟ مگر نمبينيد با ملتها چه ميشود؟ مگر نمبينيد با انسانيت چه جور دارد رفتار ميشود؟ مگر نمبينيد عدالت چگونه بکل در انزواست؟... نظام جمهور اسلام فرياد رسا و بلند و متک به تفکر است که در قبال اين حرکت عظيم و وحشيانه و کورکورانه بلند شده؛ يک چنين مسئلها است./35
اسلام ناب در مقابل اسلام آمريکايي
اولين و اصلترين نقطه در مبان امام و نظرات امام، مسئله اسلام ناب محمد است؛ يعن اسلام ظلمستيز، اسلام عدالتخواه، اسلام مجاهد، اسلام طرفدار محرومان، اسلام مدافع حقوق پابرهنگان و رنجديدگان و مستضعفان. در مقابل اين اسلام، امام اصطلاح «اسلام آمريکائ» را در فرهنگ سياس ما وارد کرد. اسلام آمريکائ يعن اسلام تشريفات، اسلام بتفاوت در مقابل ظلم، در مقابل زيادهخواه، اسلام بتفاوت در مقابل دستانداز به حقوق مظلومان، اسلام کمک به زورگويان، اسلام کمک به اقويا، اسلام که با همه اينها ميسازد. اين اسلام را امام نامگذار کرد: اسلام آمريکائ.
فکر اسلام ناب، فکر هميشگ امام بزرگوار ما بود؛ مخصوص دوران جمهور اسلام نبود؛ منتها تحقق اسلام ناب، جز با حاکميت اسلام و تشکيل نظام اسلام، امکانپذير نبود. اگر نظام سياس کشور بر پايه شريعت اسلام و تفکر اسلام نباشد، امکان ندارد که اسلام بتواند با ستمگران عالم، با زورگويان عالم، با زورگويان يک جامعه، مبارزه واقع و حقيق بکند. لذا امام حراست و صيانت از جمهور اسلام را، اوجب واجبات ميدانست... چون صيانت اسلام به معنا حقيق کلمه وابسته به صيانت از نظام سياس اسلام است. بدون نظام سياس، امکان ندارد.
امام، جمهور اسلام را مظهر حاکميت اسلام ميدانست... امام که دنبال قدرت شخص نبود؛ امام دنبال اين نبود که خودش بتواند قدرت پيدا کند. مسئله امام، مسئله اسلام بود؛ لذا پا جمهور اسلام ايستاد. اين مدل نو را امام به دنيا عرضه کرد؛ يعن مدل جمهور اسلام./36
اسلام ناب، دشمن ميسازد؛ اين چيز تازها نيست!
روز که ما پشت سر امام عزيز و علمدار اسلام ناب، شعارها اسلام واقع را مطرح مکرديم، مدانستيم که دشمنها و قدرتها و ابرقدرتها در مقابل ما صفآراي مکنند. در صدر اسلام هم همينگونه بود. آن روز که يهوديها و منافقان و کفار و مشرکان، جنگ احزاب و خندق را بوجود آوردند، مؤمنين واقع گفتند: «هذا ما وعدنا الله و رسوله»؛ اين، چيز تازها نيست. خدا و رسولش به ما گفته بودند که بدها و شريرها و فاسدها عليه شما همدست خواهند شد. بنابراين، آنها چون صدق وعده اله را ديدند، ايمانشان قويتر شد. هر جا که اسلام واقع آشکار شد، اگرچه قدرتها خبيث و پليد در مقابل آن صفآراي کردند، اما انسانها پاک و دلها مطهر، با همه توان و وجود از آن حمايت کردند. چرا ده ميليون انسان عزادار در ايام رحلت امام(ره) گرد پيکر مطهر آن بزرگوار آنگونه بر سر و سينه خود مزدند؟ چرا صدها ميليون مسلمان در سرتاسر عالم، اينطور عزادار و داغدار شدند؟ محبوبيت امام ما بخاطر چه بود؟ جواب، يک کلمه است: بخاطر اسلام. خود آن بزرگوار اين نکته را به ما ياد داد و خود او به ما فهماند و تأکيد کرد که بخاطر اسلام، خدا دلها را متوجه انقلاب و رهبر و ملت ايران کرد... اين اسلام است که دلها را جذب و جمع مکند و نيروي عظيم و شکستناپذير بوجود مآورد. راز اصل، همين نکته است، که ما بايد آن را درست درک کنيم و هميشه به ياد داشته باشيم./37
هم جمهوري، هم اسلامي
اساسترين مسئله در جمهور اسلام، مبارزه با حاکميتها زورگويانه و اقتدارطلب دنياست که در شکلها مختلف خودش را نشان ميدهد. حکومت ديکتاتور و اقتدارطلب، فقط حکومت پادشاهان نيست... آن زمان ديکتاتورها چپ وجود داشت، که ديکتاتور يکحزب در کشورها بود... يک نوع ديکتاتور هم ديکتاتور سرمايهداران است که در نظامها بظاهر مردمسالار نظامها ليبرال دموکراس تجل پيدا ميکند... منتها ديکتاتور بسيار هوشمندانه و غيرمستقيم؛ در واقع ديکتاتور سرمايهدارها و صاحبان ثروتها بزرگ است.
امام، جمهور اسلام را در مقابل اين طاغوتها بشر بوجود آورد؛ اسلام را که در دل اسلاميت، تکيه به مردم و رأ مردم و خواست مردم وجود دارد معيار اصل اين نظام قرار داد. بنابراين جمهور اسلام، هم جمهور است، يعن متک به آراء مردم است؛ هم اسلام است، يعن متک به شريعت اله است. اين يک مدل نو است؛ اين، يک از شاخصها عمده در خط امام است. هر کس درباره حاکميت نظام جمهور اسلام برخلاف اين فکر کند، برخلاف فکر امام است؛ مدع نشود که او دنبالهرو امام است، در عين حال اين فکر را دارد؛ نه، فکر امام اين است. اين، واضحترين خط از خطوط انديشه امام است./38
انسانهاي بزرگ با جاذبه و دافعههاي بزرگ
يک شاخص ديگر... مسئله جاذبه و دافعه امام بود. انسانها بزرگ، جاذبه و دافعهشان هم ميدان وسيع و گستردها دارد. همه جاذبه و دافعه دارند. شما با رفتار خودتان، يک را به خودتان علاقهمند و متمايل ميکنيد، يک هم از شما ميرنجد؛ اين جاذبه و دافعه است. اما انسانها بزرگ، جاذبهشان يک طيف وسيع را بوجود مآورد؛ دافعه آنها هم همين طور، يک طيف عظيم را بوجود مآورد. جاذبه و دافعه امام تماشائ است.
آنچه که مبنا و معيار جاذبه امام و دافعه امام بود، باز مکتب بود، اسلام بود؛ درست همان طور که امام سجاد(ع) در دعا صحيفه سجاديه دعا ورود در ماه رمضان به خداوند متعال عرض ميکند...: «و ان نسالم من عادانا»؛ پروردگارا! از تو ميخواهيم که با همه دشمنان خودمان صلح کنيم، سلم و مدارا پيشه کنيم. بعد بلافاصله ميفرمايند: «حاش من عود فيک و لک فأنه العدو الذ لانواليه و الحرب الذ لانصافيه»؛ مگر آن دشمن که من بخاطر تو با او دشمن کردم، در راه تو با او دشمن کردم. اين دشمن است که ما هرگز با او دم از آشت نخواهيم زد و دل ما با او صاف نخواهد شد./39
کمونيستها، ليبرالها و مرتجعين را قاطعانه طرد کرد
دشمن بخاطر مکتب، برا امام بسيار جد بود. همان امام که از اول شروع نهضت در سال 1341 رو توده مردم، انواع و اقسام افکار گوناگون در ميان مردم، اينجور آغوش باز کرده بود، مردم را از اهل هر قوم، از اهل هر گروه و مذهب، با آغوش باز ميپذيرفت، همين امام در اول انقلاب يک مجموعههائ را از خود طرد کرد. کمونيستها را صريح طرد کرد. آن روز برا خيل از ماها که در اول انقلاب دستاندرکار مبارزه بوديم، اين کار امام عجيب بود... در مقابل ليبرالمسلکها و دلباختگان به نظامها غرب و فرهنگ غرب، امام قاطعيت نشان داد... مرتجعين را کسان که حاضر نبودند حقائق اله و روح قرآن احکام اسلام را قبول کنند و تحول عظيم را بپذيرند از خودش طرد کرد. امام بارها مرتجعين را با تعبيرات سخت و تلخ محکوم کرد، از خود دور کرد...
امام در همين وصيتنامه خطاب ميکند به کمونيستهائ که در داخل جنايت کرده بودند و به خارج کشور گريخته بودند... به اينها ميگويد: شما داخل کشور بيائيد و مجازات را که قانون و عدالت برا شما ميگذارد، تحمل کنيد و مجازات شويد. يعن بيائيد اعدام را، يا حبس را، يا ساير مجازاتها را تحمل کنيد، برا اينکه خودتان را از عذاب اله و نقمت اله نجات دهيد. با اينها دلسوزانه حرف ميزند. ميفرمايد: اگر شهامت اين را هم نداريد که بيائيد مجازات خودتان را قبول کنيد، لااقل آنجا که هستيد، راهتان را عوض کنيد، توبه کنيد؛ با ملت ايران، با نظام اسلام، با حرکت اسلام مقابله نکنيد؛ برا قدرتمندان و زورگويان، پيادهنظام نباشيد./40
سيا و موساد و سلطنتطلب و منافق، همه در خط امام؟!
تول و تبر در عرصه سياست هم بايد تابع تفکر و فکر و مبان اسلام و مذهب باشد؛ اينجا هم بايد انسان ملاک و معيار را اين قرار بدهد؛ ببيند خدا متعال از او چه ميخواهد.
با اين روش که امام در پيش گرفته بود و در گفتار و کردار او منعکس بود، نميشود انسان خود را در خط امام بداند، دنبالهرو امام بداند، اما با کسان که صريحا پرچم معارضه با امام و اسلام را بلند ميکنند، خودش را در يک جبهه تعريف کند. نميشود قبول کرد که آمريکا و انگليس و سيا و موساد و سلطنتطلب و منافق بر رو يک محور توافق کنند، حول يک محور جمع بشوند، بعد آن محور باز ادعا کند که من خط امامم! اين نميشود، اين قابل قبول نيست. نميشود با هر کس و ناکس ائتلاف کرد. بايد ببينيم دشمنان ديروز امام در برابر ما چه موضع ميگيرند... اين معيار است، اين يک ملاک است. امام هم بارها بر همين تکيه ميکرد. امام ميفرمود در نوشتهجات امام وجود دارد، در اسناد قطع فرمايشات امام اين هست که اگر از ما تعريف کردند، بدانيم که خيانتکاريم. اين خيل مهم است./41
تصميمگير بر اساس محاسبات معنوي و الهي
يک شاخص ديگر در مش امام و خط امام که خيل مهم است، مسئله محاسبات معنو و اله است. امام در تصميمگيرها خود، در تدابير خود، محاسبات معنو را در درجه اول قرار ميداد. يعن چه؟ يعن انسان برا هر کار که ميخواهد بکند، در درجه اول هدفش کسب رضا اله باشد؛ کسب پيروز نباشد، بدست گرفتن قدرت نباشد، کسب وجاهت پيش زيد و عمرو نباشد. هدف اول، رضا اله باشد. اين يک. بعد هم به وعده اله اطمينان و اعتماد داشته باشد. وقت انسان هدفش رضا خدا بود، به وعده اله هم اعتماد و اطمينان داشت، آن وقت ديگر يأس معنا ندارد، ترس معنا ندارد، غفلت معنا ندارد، غرور معنا ندارد.
امام آن وقت که تنها بود، مبتلا به ترس نشد، مبتلا به يأس نشد؛ آن وقت هم که همه ملت ايران يکصدا نام او را فرياد زدند، بلکه ملتها ديگر هم به او عشق ورزيدند و اين را ابراز کردند، دچار غرور نشد. آن وقت که خرمشهر به وسيله متجاوزين عراق از دست رفت، امام مأيوس نشد؛ آن وقت هم که خرمشهر را رزمندگان ما با دلاور و فداکار خود گرفتند، امام مغرور نشد؛ فرمود «خرمشهر را خدا آزاد کرد»؛ يعن ما هيچکارهايم. در همه حوادث گوناگون دوران زعامت آن بزرگوار، امام همينجور بود. آن وقت که تنها بود، وحشت نکرد؛ آن وقت که غلبه و قدرت با او بود، مغرور نشد؛ غفلت هم نکرد. اين، اعتماد به خداست. وقت رضا خدا بود، قضيه اين است./42
به وعده اله اعتماد ميکرد
به وعده اله بايد اعتماد کرد. خدا متعال در سوره «انا فتحنا» ميفرمايد: «و يعذب المنافقين و المنافقات و المشرکين و المشرکات الظانين بالله ظن السوء»؛(*) خصوصيت منافق و مشرک از جمله اين است که به خدا سوءظن دارند، وعده اله را قبول ندارند، باور ندارند. اينکه خدا ميگويد: «و لينصرن الله من ينصره»(**) اين را آدم مؤمن با همه وجود قبول دارد؛ منافق اين را قبول ندارد. خداوند ميفرمايد: «عليهم دائرة السوء و غضب الله عليهم و لعنهم و اعد لهم جهنم و ساءت مصيرا»(***) کسان که به خدا سوءظن دارند، وضعيتشان اينجور است.
امام به وعده اله اطمينان داشت. ما برا خدا مجاهدت ميکنيم، قدم برا خدا برميداريم، همه تلاش خودمان را به ميدان مآوريم؛ نتيجه را خدا متعال آنچنان که وعده فرموده است تحقق خواهد داد. ما برا تکليف کار ميکنيم؛ اما خدا متعال بر همين عمل برا تکليف، بهترين نتيجه را به ما خواهد داد. اين يک از خصوصيات مش امام و خط امام است. راه انقلاب، صراط مستقيم انقلاب، اين است.// 43
*) فتح: 6
**) حج: 40 «... و قطعا خدا به کس که دين او را يار ميکند، يار ميدهد...»
***) فتح: 6 «... بد زمانه بر آنان باد! و خدا بر ايشان خشم نموده و لعنتشان کرده و جهنم را برا آنان آماده گردانيده؛ و چه بدسرانجام است.»
قول سديد، اينجور حرف بزنيم
يک از چيزهائ که در همين زمينه وجود داشت، رعايت تقوا عجيب امام در همه امور بود. تقوا در مسائل شخص يک حرف است؛ تقوا در مسائل اجتماع و مسائل سياس و عموم، خيل مشکلتر است، خيل مهمتر است، خيل اثرگذارتر است. ما نسبت به دوستانمان، نسبت به دشمنانمان چه ميگوئيم؟ اينجا تقوا اثر ميگذارد... اگر قضاوت شما درباره آن کس که با او مخالفيد و با او دشمنيد، غير از آن چيز باشد که در واقع وجود دارد، اين تعد از جاده تقواست... «يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و قولوا قولا سديدا». قول سديد، يعن استوار و درست؛ اينجور حرف بزنيم... جوانها انقلاب و مؤمن و عاشق امام، که حرف ميزنند، مينويسند، اقدام ميکنند؛ کاملا رعايت کنيد. اينجور نباشد که مخالفت با يک کس، ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جاده حق تعد کنيم... ظلم نبايد کرد. به هيچ کس نبايد ظلم کرد...
درباره زيد که شما او را قبول نداريد، دو جور ميشود حرف زد: يک جور آنچنان که درست منطبق با حق است، يک جور هم آنچنان که در آن آميزها از ظلم وجود دارد. اين دوم، بد است؛ بايد از آن پرهيز کرد. درست همان که حق است، صدق است و شما در دادگاه عدل اله ميتوانيد راجع به آن توضيح دهيد، بگوئيد، نه بيشتر. اين يک از خطوط اصل حرکت امام و خط امام است که ماها بايد به ياد داشته باشيم./44
ملاک، حال فعلي افراد است
امام بارها فرمود، قضاوت در مورد اشخاص بايد با معيار حال کنون اشخاص باشد. گذشته اشخاص، مورد توجه نيست. گذشته مال آن وقت است که حال فعل معلوم نباشد. انسان به آن گذشته تمسک کند و بگويد: خوب، قبلا اينجور بوده، حالا هم لابد همان جور است. اگر حال فعل اشخاص در نقطه مقابل آن گذشته بود، آن گذشته ديگر کارائ ندارد. اين همان قضاوت بود که امام اميرالمؤمنين(ع) با جناب طلحه و جناب زبير کرد. شما بايد بدانيد طلحه و زبير مردمان کوچک نبودند... يک از آن اشخاص که پا منبر جناب اببکر بلند شد و از حق اميرالمؤمنين دفاع کرد، زبير است. اين سابقه زبير است. مابين آن روز و روز که زبير رو اميرالمؤمنين شمشير کشيد، فاصله 25 سال است... اميرالمؤمنين با اينها چه کرد؟ جنگيد... يعن آن سوابق محو شد، تمام شد. امام ملاکش اين بود، معيارش اين بود.
بعضها با امام از پاريس تو هواپيما بودند و آمدند ايران؛ اما در زمان امام بخاطر خيانت اعدام شدند! بعضها از دوران که امام در نجف بود و بعد که به پاريس رفت، با ايشان ارتباط داشتند، در اول انقلاب هم مورد توجه امام قرار گرفتند؛ اما بعد رفتار اينها، موضعگيرها اينها موجب شد که امام اينها را طرد کرد، از خودش دور کرد. ميزان، وضع است که امروز بنده دارم... مبنا نظام اسلام اين است و امام اينجور عمل کرد./45
اميد مردم از بين نرود
هميشه و در همه دورهها يک از کارها دشمن، جدا کردن و باعتماد کردن مردم به مديران و کارگزاران بوده... لذا بود که در آن زمان، امام بزرگوار با وجود اعتراضهائ که به بعض از عملکردها مسئولين و کارگزاران کشور داشتند، هميشه در موضع مدافع آنها قرار ميگرفتند. اين معنايش اين نبود که امام از جزئيات کارها دفاع ميکند؛ نه. اما امام سينه سپر ميکرد. در مقابل کارگزاران و مسئولين نظام اگر کس سنگانداز ميکرد، موجب باعتماد مردم به اينها ميشد، امام مايستادند... نبايد بخاطر يک عملکرد در يک گوشها، مسئولين نظام را اعم از قوه مجريه يا قوه مقننه يا قوه قضائيه، در چشم مردم باعتبار کرد. چون مردم اگر چنانچه احساس کردند که اين دستگاهها عظيم نميتوانند مورد اعتماد قرار بگيرند، اميد مردم از بين خواهد رفت. فکر اين را بايد بکنند./46
مرتب ميگفت اقتصاد را بدهيد دست مردم
در آن سالها دهه 60 که آقايان همين طور بسمت روزبهروز غليظتر کردن اقتصاد دولت ميرفتند، من مثال ميزدم و ميگفتم فرض کنيد يک موتور است که ميتواند اين بار سنگين را برساند و شما هم در کنار موتور راه ميرويد، يا خودتان پشت فرمان منشينيد و هدايتش ميکنيد. شما اين موتور را کنار گذاشتيد و همه بار را که تو اين وانت است، خودتان رو دوش گرفتيد، هن و هن داريد جلو ميرويد؛ هم نميرسيد، هم خسته ميشويد، هم همه بار حمل نميشود، هم اين موتور اينجا بيکار ميماند. اين موتور، بخش خصوص است. اين را آن زمان به آنها ميگفتيم، اثر هم نميکرد. امام هم هرچه ميگفتند به مردم بدهيد، اينها ميگفتند مراد از مردم، بخش خصوص نيست مراد نظر امام را توجيه ميکردند! مردم يعن توده مردم. به توده مردم چه جور ميشود کمک کرد؟ دولت اقتصاد را در دست بگيرد، به توده مردم کمک کند. فرمايش امام را اينجور معنا ميکردند! خوب، اين توجيه، غلط بود./47
خط امام يعني...
خط امام، يعني آن مسلک و سلوک حکومتي امام امت. يعني چيزي که تفسيرکننده نظام جمهوري اسلامي است. جمهوري اسلامي، ميتواند با جهتگيريهاي مختلفي تحقق يابد. آنچه که اين جهتگيريها را به صواب نزديک ميکند و مورد قبول و اعتقاد امام(رض) بوده است، اينهاست:
1- سازش ناپذيري با استکبار
اول، ايستادگي در برابر تحميل و نفوذ قدرتهاي خارجي و نداشتن سر سازش با اين قدرتها. اين، اولين مشخصه حرکت امام بزرگوار ماست.
2- مبارزه با نفس
دوم، اهتمام به تعبد و عمل فردي و ايستادگي در برابر سلطه شيطان نفس و وسوسههاي نفساني. اين دو مطلب بزرگ و اين دو ميدان مبارزه را، امام از هم جدا نميکردند و در صحنه اجتماع و سياست، در مقابل شيطان بزرگ و شيطانهاي قدرت ميايستادند. در صحنه درون وجود انسان، امام با نفس مبارزه ميکردند...
3- تکيه بر ملت ها
سوم، اهميت دادن به توانايي ملتها و «اصل» دانستن آنها بود. امام با ملتها سخن ميگفتند و معتقد بودند که تحولات بزرگ عالم، اگر بدست ملتها انجام گيرد، غير قابل شکست است...
4- وحدت مسلمين
چهارم، اصرار بر وحدت مسلمين و مبارزه با تفرقهافکني استکبار.
5- روابط سالم با دولت هاي جهان
پنجم، اصرار بر ايجاد روابط سالم دوستانه با دولتها؛ مگر استثناهايي که هرکدام استدلالي قوي پشت سرش بود. امام به ما ياد دادند که جمهوري اسلامي، در سطح عالم ميتواند و بايد از روابط سالمي با دولتها برخوردار شود... اما رابطه با بقيه دولتها، بسته به مصالح نظام جمهوري اسلامي است و اصل بر ايجاد ارتباط است.
6- شکستن تحجر و التقاط و التزام به اسلام ناب
ششم، اصرار بر شکستن حصار تحجر و التقاط در فهم و عمل اسلامي و التزام به اسلام ناب. هم تحجر، از ديدگاه امام در بيان و عمل مردود بود، هم التقاط.
7- عدالت اجتماعي و نجات محرومين
هفتم، نقش محوري دادن به نجات محرومين و تأمين عدالت اجتماعي. هميشه، مردم در چشم امام، «اصل» بودند. در منطق و در خط حکومتي امام امت، محرومان و مستضعفان محور تصميمگيريها محسوب ميشدند و همه فعاليتهاي اقتصادي و امثال آن، بر محور نجات محرومين از محروميتها بود.
8- مبارزه با رژيم صهيونيستي بدون هيچ اغماضي
هشتم، توجه ويژه به مبارزه با رژيم اشغالگر قدس و رژيم غاصب صهيونيستي بود... از اموري که در نظر امام امت به هيچ وجه براي ملتهاي مسلمان قابل اغماض نبود، مبارزه با صهيونيستها بود...
9- حفظ وحدت ملي
نهم، حفظ وحدت ملي و ايجاد يکپارچگي در ميان ملت ايران و اصرار بر مقابله و مبارزه با هر شعار تفرقهافکنانه.
10- حفظ مردمي بودن حکومت
دهم، حفظ مردمي بودن حکومت و ايجاد رابطه با مردم و حفظ ارتباط با آنها. لذا امام، هم به مسئولين سفارش ميکردند که «از مردم جدا نشويد؛ با مردم باشيد؛ زي مردم را داشته باشيد؛ به فکر مردم باشيد» و خلاصه، رابطه را از طرف مسئولين تأمين ميکردند؛ هم متقابلا به مردم سفارش مسئولين و دولتها را ميکردند. يعني امام با کساني که ارگانهاي نظام و دولت را تضعيف مينمودند، به نحوي از انحا مقابله ميکردند.
11- ارائه الگوي موفق از حکومت اسلامي به جهان
يازدهم، اصرار بر سازندگي کشور و تحويل يک نمونه عملي از کشور و جامعه اسلامي به جهان، که در ماههاي آخر عمر با برکت امام، جايگاه مهمي داشت. بر اين اصرار داشتند که کشور بايد از لحاظ اقتصادي، از لحاظ کارهاي زيربنايي و از لحاظ موارد درآمد، بازسازي شود و براي مردم، نمونهاي عيني و عملي از سازندگي اسلامي ارائه گردد./48
شاخصهاي مکتب سياسي امام
مخواهم رو مکتب سياس امام تکيه کنم. مکتب سياس امام نمتواند از شخصيت پرجاذبه امام جدا شود. راز موفقيت امام در مکتب است که عرضه کرد و توانست آن را بطور مجسم و بصورت يک نظام، در مقابل چشم مردم جهان قرار دهد. مکتب سياسا که امام آن را مطرح و برا آن مجاهدت کرد و آن را تجسم و عينيت بخشيد، برا بشريت و برا دنيا، حرف تازه دارد و راه تازه پيشنهاد مکند. چيزهاي در اين مکتب وجود دارد که بشريت، تشنه آنهاست؛ لذا کهنه نمشود... امام در مکتب سياس خود زنده است، و تا اين مکتب سياس زنده است، حضور و وجود امام در ميان امت اسلام، بلکه در ميان بشريت، منشاء آثار بزرگ و ماندگار است.
1- در هم تنيدگي معنويت و سياست
مکتب سياس امام دارا شاخصهاي است. در مکتب سياس امام، معنويت با سياست درهم تنيده است. حت در مبارزات سياس، کانون اصل در رفتار امام، معنويت او بود. همه رفتارها و همه مواضع امام، حول محور خدا و معنويت دور مزد. مدانست کس که در راه تحقق شريعت اله حرکت مکند، قوانين و سنتها آفرينش کمککار اوست. او معتقد بود که: «و لله جنود السماوات و الأرض و کان الله عزيزا حکيما».
2- اعتقاد واقعي به نقش مردم
شاخص دوم، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم کرامت انسان، هم تعيينکننده بودن اراده انسان. نتيجه ارزشمند و کرامت داشتن اين است که در اداره سرنوشت بشر و يک جامعه، آراء مردم بايد نقش اساس ايفا کند. لذا مردمسالار در مکتب سياس امام بزرگوار ما، مردمسالار حقيق است؛ شعار و فريب و اغواگر ذهنها مردم نيست.
3- مکتب جهاني
شاخص سوم، نگاه بينالملل و جهان اين مکتب است. مخاطب امام در سخن و ايده سياس خود، بشريت است؛ نه فقط ملت ايران... مکتب سياس امام، اين خير و استقلال و عزت و ايمان را برا همه امت اسلام و همه بشريت مخواهد؛ اين رسالت است بر دوش يک انسان مسلمان... مکتب سياس اسلام، فکر درست و سخن نو خود را با تبيين در فضا ذهن بشريت رها مکند و مثل نسيم بهار و عطر گلها در همهجا مپيچد.
4- پاسداري از ارزش ها
شاخص چهارم، پاسدار از ارزشهاست، که مظهر آن را امام بزرگوار در تبيين مسئله ولايت فقيه روشن کردند. از اول انقلاب اسلام و پيروز انقلاب و تشکيل نظام اسلام، بسيار سع کردهاند مسئله ولايت فقيه را نادرست، بد و برخلاف واقع معرف کنند.
5- عدالت اجتماعي
آخرين نکتهاي که به عنوان شاخصه مکتب سياسي امام عرض ميکنم، مسئله عدالت اجتماعي است. عدالت اجتماعي يکي از مهمترين و اصليترين خطوط در مکتب سياسي امام بزرگوار ماست. در همه برنامههاي حکومت در قانونگذاري و در اجرا و در قضا بايد عدالت اجتماعي و پر کردن شکافهاي طبقاتي، مورد نظر و هدف باشد./49
کار کنيد کارها برا مردم آسان شود
بارها از ايشان شنيدهايد که همه مسئول هستند و مسئوليت در يکجا متمرکز نيست. آحاد ملت و مديران کشور و کساني که ارشاد و هدايت جامعه را برعهده دارند، بخصوص کساني که سررشته فکر و ذهن مردم در دستشان است، مسئوليتهاي مضاعف دارند و همه ما تقريبا مصداق اين واقعيت هستيم./50
*
توصيه امام عزيزمان هميشه اين بود که کار کنيد کارها برا مردم آسان شود و مشکلات مردم حل گردد. البته مشکلات ادار و اقتصاد وجود دارد، ول اينها تأثير در حرکت انقلاب مردم ندارد. همان طور که مشاهده کرديد، مردم با اينکه مشکلات ناش از جنگ و کمبودها را لمس مکردند، در عين حال ايمان و عشقشان را به امام و انقلاب و خط روشن آن حفظ کردند. ما نبايد بگذاريم که مردم زياد سخت بکشند./51
*
همانطور که امام راحل(رض) در يک از پيامهايشان فرموده بودند، اين مسئوليتها سطح بالا در نظام جمهور اسلام، به معنا کار بيشتر، اشتغال بيشتر، دغدغه بيشتر و لزوم تلاش بيشتر است، و نه چيز ديگر. اگر نيت خالص و هدف صحيح، با توجه به آنچه که وضع و اقتضا زمان مطلبد، باشد، من و شما آقايان و ديگر مسئولان، انشاءالله سربلند و روسفيد خواهيم بود. و اگر خدا نکرده، در اين خلل باشد، مشکلات زياد بوجود خواهد آمد./52
ما مظلومين هميشه تاريخ، غير از خدا کس را نداريم
هنوز ندا ملکوت او که مگفت: «حاشا که خلوص عشق موحدين، جز به ظهور کامل نفرت از مشرکين و منافقين ميسر شود»، در فضا مکه طنينافکن است، و درس فراموشنشدن او که مگفت: «کدام خانها سزاوارتر از کعبه و خانه امن و طهارت ناس، که در آن به هرچه تجاوز و ستم و استعمار و بردگ و يا دونصفت و نامردم است، عملا و قولا پشت شود؟»، در کتيبه ذهن انسانها بيدار منقش است.
هنوز اين سؤال هشداردهنده او که: «آيا بايد در خانهها نشست و با تحليلها غلط و اهانت به مقام و منزلت انسانها و القا روحيه ناتوان و عجز در مسلمانان، عملا شيطان و شيطانزادگان را تحمل کرد؟»، وجدان مسلمانان غيور را برمانگيزد و پاسخ از سر وارستگ و اخلاص مطلبد. و هنوز اين سخن پيامبرگون او، دل و جان مشتاقان را تسخير مکند که مگفت: «هيهات که امت محمد(ص)، سيرابشدگان کوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان، به مرگ ذلتبار و به اسارت غرب و شرق تن در دهند؛ و هيهات که خمين در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشرکان و کافران، به حريم قرآن کريم و عترت
رسول خدا و امت محمد(ص) و پيروان ابراهيم حنيف، ساکت و آرام بماند و نظارهگر صحنهها ذلت و حقارت مسلمانان باشد. قدرتها و ابرقدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمين يکه و تنها هم بماند، به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بتپرست است، ادامه مدهد».
و خدا را شکر، خمين بزرگ تنها نماند و چنان که مخواست: «بسيجيان جهان، اين پابرهنهها مغضوب ديکتاتورها، خواب راحت را از ديدگان جهانخواران و سرسپردگانشان سلب کردند».
...«مسلمانان جهان و محرومان سراسر گيت، از اين برزخ بانتهاي که انقلاب اسلام برا همه جهانخواران آفريده است، احساس غرور و آزاد کنند و آوا آزاد و آزادگ را در حيات و سرنوشت خويش سر دهند و بر زخمها خود مرهم گذارند، که دوران بنبست و نااميد و تنفس در منطقه کفر به سر آمده است و گلستان ملتها رخ نموده است و اميد که همه مسلمانان، شکوفهها آزاد و نسيم عطر بهار و طراوت گلها محبت و عشق و چشمهسار زلال جوشش اراده خويش را نظاره کنند»...
«ما در مکه باشيم يا نباشيم، دل و روحمان با ابراهيم در مکه است. دروازهها مدينهالرسول را به رو ما ببندند يا بگشايند، رشته محبتمان با پيامبر، هرگز پاره و سست نمشود. بسو کعبه نماز مگزاريم و بسو کعبه مميريم و خدا را سپاس مگزاريم که در ميثاقمان با خدا کعبه، پايدار ماندهايم و منتظر هم نماندهايم که حاکمان بشخصيت بعض کشورها اسلام و غيراسلام، از حرکت ما پشتيبان کنند. ما مظلومين هميشه تاريخ محرومان و پابرهنگانايم و غير از خدا کس را نداريم و اگر هزار بار قطعه قطعه شويم، دست از مبارزه با ظالم برنمداريم...»
او در بانگ تکبير مبارزان مسلمان، در اراده قهرآميز ملتها زير ستم، در ايمان آگاهانه نسل جوان معاصر در دنيا اسلام، در اميد روشن مستضعفان و مظلومان، در حيات دوباره معنويت و ارزشها اخلاق در جهان، و در همه جلوهها زيباي که حرکت انقلاب و تاريخساز او در دوران معاصر به وجود آورد، و بالأخره در دل يکايک عاشقان و مريدانش زنده است./53
با هم مثل طلبهها بحث کنيد
امام يک وقت خطاب به مجلس مفرمودند که مثل مباحثه طلبهها با هم بحث کنيد. طلبهها در مقام بحث، گاه با همديگر تند و خشونت مکنند و به هم بد مگويند. اگر کس از بيرون نگاه کند، خيال مکند که کدورت بين اينها، تا آخر عمر تمامشدن نيست. مباحثه که تمام شد، همه چيز تمام مشود؛ منشينند با همديگر چا مخورند، صحبت مکنند و با هم به مسافرت و گردش مروند. امام به مجلس مفرمودند که با هم اينطور بحث کنيد و نگذاريد اختلاف شما از هر جناح که هستيد به حد برسد که دشمن خوشحال بشود.
امام راحل(ره) فرمودند، چنانچه در مجلس به کس اهانت شد، حق داشته باشد که به مجلس بيايد و از خودش دفاع کند. آنچه که امام راجع به مجلس فرمودند، همانها را موبهمو عمل کنيد. آنها درسها جاودانها است./54
مهر «ضد ولايت فقيه»
در زمان امام(ره) ميديديم که ايشان مطلبي را ميفرمودند، اما در مجلس همه به آن رأي نميدادند؛ نميشود گفت اينها ضد ولايت فقيهاند. يادم هست که يک وقت راجع به راديو و تلويزيون يک نظر اين بود که رؤساي سه قوه، شوراي عالي راديو و تلويزيون باشند. بنده خودم با ايشان صحبت کرده بودم و ميدانستم که نظرشان اين است که رئيس جمهور و رئيس مجلس و رئيس قوه قضاييه، اعضاي شوراي سرپرستي را تشکيل بدهند. وقتي اين پيشنهاد به مجلس آمد، آقاي هاشمي آن را مطرح کردند؛ اما با اکثريت قاطعي رد شد! با اينکه ايشان هم گفتند که اين نظر امام است، اما فقط عده معدودي به آن رأي دادند! واقعا نميشود به آن اکثريت گفت که شما ضد ولايت فقيه هستيد؛ نه، همهشان هم فدايي امام و علاقهمند به امام و مخلص امام بودند؛ خيليهايشان هم جبههبرو بودند؛ اما اين حرف را قبول نداشتند؛ بنابراين بايد واقعا اين چيزها از هم تفکيک بشود. در همان وقت ما کساني را ميشناختيم که به فلان مرکز ميرفتند و صحبت ميکردند و در اصل اعتبار نظر ولايت فقيه خدشه ميکردند! اين حرفها مربوط به امروز نيست که حالا کسي خيال کند بعضيها امروز اين حرفها را ميزنند؛ نه، همان زمان ميزدند. غرض، رمي به «ضديت با ولايت فقيه» چيز آساني نيست که ما تا اندک چيزي از کسي ديديم، فورا اين مهر را به پيشاني او بزنيم؛ ضديت با ولايت فقيه، شواهد و ضوابطي دارد. عليايحال، اين جهات اخلاقي بايد خيلي با دقت رعايت بشود./55
زيرکانه نوشت «اسلامي»
در دوره اول، امام بزرگوار ما، در نامهاي که به مجلس شوراي اسلامي نوشتند، کلمه اسلام را در مجلس آوردند که بسيار کار زيرکانهاي بود. امام(ره) هم هوشمند و زيرک بود، و هم با تجربه. امام تجربه داشت و ميدانست که اگر اسم اسلام، با نام مجلس شورا در اول مشروطيت هم، همراه ميشد مشروطيتي که با خون ملت و با نام اسلام و با رهبري علماي دين بوجود آمده بود شصت سال از اسلام دور نميافتاد! امام اين موضوع را ميدانست. در نامه نوشت «مجلس شوراي اسلامي». لذا نمايندگان مجلس گفتند بايد اين موضوع، قانوني و رسمي شود. بايستي اسم مجلس شوراي اسلامي بصورت قانون در آيد. در همان مجلس که نمايندگانش به وسيله همين مردم مؤمن و انقلابي انتخاب شده بودند، کساني بودند که ميگفتند اسم اسلامي چيست؟! /56
عزت اسلام به برکت وحدت مسلمين
اينکه امام بزرگوار توانست اسلام را عزيز کند، به برکت ايجاد احساس وحدت در بين مسلمين بود. مسلمان در اقصي نقاط عالم، به نام امام حرکت ميکرد. فکر نميکرد که «مذهب من چيست؟» «من سنيام، او شيعه است.» «او سني است، من شيعهام.» اين حالت براي دشمن، حالت مضري است. دشمن ميخواهد اين را بشکند. حال اگر دوست اين را بشکند، چه؟ اگر بجاي قدرتهاي استکباري، خود من و شما، با حرف زدنمان، با نوشتنمان، با گفتنمان، اين وحدت را بشکنيم، شيعه را از سني، سني را از شيعه جدا کنيم، چه ميشود؟ بعد که اينها از هم جدا شدند، نوبت ميرسد به فرقههاي سني: اين فرقه را از آن فرقه، اصحاب اين اصول را از اصحاب آن اصول، اصحاب اين فروع را از اصحاب آن فروع. بعد نوبت ميرسد به شيعه: اين فرقه را از آن فرقه، اين دسته را از آن دسته! مگر بر کسي ابقا ميکنند؟ چرا ما بايد به خواست دشمن حرکت کنيم؟ اينکه امام اينقدر روي مسئله «وحدت» تکيه ميکردند، براي اين است که اين، يک مسئله احساساتي نيست. اين يک مسئله عقلاني است. هر کس به مقدسات آن فرقه ديگر اهانت کند، اگر با خشونت و اهانت با فرقه ديگر برخورد کند، به هر اندازه که برد کار او باشد، به اين وحدت ضربه زده است؛ هر که ميخواهد باشد./57
شما از آمريکا ميترسيد؟
من و آقا هاشم و يک نفر ديگر که نمخواهم اسم بياورم از تهران به قم خدمت امام رفتيم تا بپرسيم بالأخره اين جاسوسان را چه کار کنيم؛ بمانند، يا نگهشان نداريم؛ بخصوص که در دولت موقت هم جنجال عجيب بود که ما اينها را چه کار کنيم!
وقت که خدمت امام رسيديم و دوستان وضعيت را شرح دادند و گفتند مثلا راديوها اينطور مگويند؛ آمريکا اينطور مگويد؛ مسئولان دولت اينطور مگويند؛ ايشان تأمل کردند و سپس با طرح يک سؤال واقع پرسيدند: «از آمريکا مترسيد؟»؛ گفتيم نه؛ گفتند پس نگهشان داريد!
بله، آدم احساس ميکرد که اين مرد خودش از اين شکوه ظاهر و ماد و اين اقتدار و امپراتور مجهز به همه چيز، حقيقتا ترس ندارد. نترسيدن او و به چيز نگرفتن اقتدار ماد دشمن، ناش از اقتدار شخص و هوشمندانه او بود. نترسيدن هوشمندانه، غير از نترسيدن ابلهانه و خوابآلوده است؛ مثلا يک بچه هم از يک آدم قو يا يک حيوان خطرناک نمترسد؛ اما آدم قو هم نمترسد؛ منتها انسانها و مجموعهها در قوت خودشان دچار اشتباه مشوند و قوتهاي را نمبينند./58
اول مدارا و نصيحت، بعد برخورد
از اول انقلاب در بين همين گروههائ که در دوران پيش از انقلاب و در حوادث سالها مبارزات، همه در کنار هم بوديم، اختلافهائ بوجود آمد. امام(رض) با همه اين اختلافات يک جور برخورد نکرد. همين طور که در روش اميرالمؤمنين عرض کرديم، روش امام هم همين جور بود؛ يعن اول با مدارا، با نصيحت؛ ليکن آن وقت که اقتضا کرد، برخورد کرد. يک گروه مربوط به دولت موقت بودند و مشکلات آنها بود، يک گروه آن کسان بودند که عليه لايحه قصاص آن حرکت را انجام دادند، يک گروه حت کار را به ترور و درگيرها خيابان کشيدند؛ با هر کدام از اينها امام يک نحو برخورد کرد. در سطوح بالا حکومت هم بود؛ نخستوزير بود، رئيسجمهور بود، حت بعدها در اواخر عمر امام، در سطوح بالاتر از رئيسجمهور هم بود... همه هم سوابق انقلاب داشتند، سوابق مذهب داشتند، خيلشان هم در سطوح بالا بودند... بعض، واقعا با امام درافتادند؛ بعض نه، اختلاف نظر هم بود، اما به درگير و دعوا و انشعاب و انشقاق نينجاميد. بعض با امام درافتادند و مدارا امام را نديده گرفتند. امام به همين گروهک منافقين که خواسته بودند بيايند با ايشان ملاقات کنند، پيغام دادند که اگر شما به حق عمل کنيد، من مآيم سراغ شما؛ اگر دست از اين کارها خلاف برداريد، خود من مآيم سراغ شما. يعن امام تا اين حد با اينها مدارا کردند و حرف زدند. خوب، وقت احساس خطر شد؛ بخصوص آن وقت که مسئله، مسئله رسوخ دادن مبان غلط در کالبد نظام و انقلاب است، اين ديگر مثل سم مهلک است. آن وقت امام رعايت نکردند./59
باج نميداد
گاه هم هست که اين بازهائ که دشمن در مآورد، برا باج گرفتن از جمهور اسلام است. اول انقلاب هم همين جور بود؛ بعض از اين گربهرقصانهائ که ميکردند، برا اين بود که نظام جمهور اسلام را وادار کنند که آنها را در قدرت سهيم کند، شريک کند، بدون استحقاق؛ بدون اينکه مردم اين را خواسته باشند، پشتوانه مردم وجود داشته باشد... مثل خيل از دولتهائ که بهمجرد که يک خطر احساس ميکنند، ميروند در مقابل ارباب بزرگتر، حاضر ميشوند باج بدهند؛ باج پول بدهند، باج سياس بدهند. امام، باج نداد اين را همه بدانند ما هم به هيچ کس از طرف ملت ايران و از طرف خودمان باج نخواهيم داد./60
مجبور شدند خودشان را با انقلاب تطبيق دهند
حرکت امام، تقريبا، الگوبرداري شده از حرکت حسيني است. اقتضائات متفاوت بود؛ لذا سرنوشت آن حرکت، شهادت امام حسين(ع) و سرنوشت اين حرکت، حکومت امام بزرگوار ما شد. از جمله ويژگيهايي که در هر دو حرکت، بطور بارزي وجود دارد، موضوع «استقامت» است...
آن کسي پايش نميلرزد، که اولا در حد اعلي بصيرت داشته باشد و بفهمد چه کار بزرگي انجام ميدهد. ثانيا قدرت نفس داشته باشد و ضعف نفس نگيرد. لذا، اين خصوصيت امام، انقلاب را به پيروزي رساند. ثانيا، پيروزي بعد از رفتن خودش را هم تضمين کرد. روزي به امام گفتند: «اگر شما اين نهضت را ادامه دهيد، حوزه علميه قم را تعطيل خواهند کرد.» خيلي کسان حاضرند از جانشان بگذرند؛ اما وقتي بگويند «ممکن است حوزه علميه قم تعطيل شود.» پاي همه ميلرزد. اما امام نلرزيد. روزي به امام گفتند: «اگر اين راه را ادامه دهيد، ممکن است همه علماي بزرگ و مراجع را عليه شما بشورانند و تحريک کنند.» يعني اختلاف در عالم اسلام پيش آيد. پاي خيلي کسان، اينجا ميلرزد. اما پاي امام نلرزيد. بارها به امام گفته شد: «شما ملت ايران را به ايستادگي در مقابل رژيم تشويق ميکنيد. جواب خونها را چه کسي ميدهد؟» جنگ، تلفات دارد. امام بزرگوار، گاهي براي انساني که رنج ميبرد، در چشمانش اشک جمع ميشد! ما بارها اين حالت را مشاهده کرده بوديم. اما همين دل سرشار از محبت، در مقابل تهديد شهرها به بمباران هوايي عقبنشيني نکرد. اين، نعمت بسيار بزرگي است که دشمن احساس کند عنصري چون امام، با ترس و تهديد از ميدان خارج نميشود... لذا مجبور شدند خودشان را با انقلاب تطبيق دهند./61
بيکار که ميشويد، دعواي سياسي راه مياندازيد!
عنصر ديگري که وجود داشت، عبارت از وحدت کلمه مردم بود. آن روز در جبهه آبادان، هيچکس از کسي نميپرسيد که شما طرفدار چه کسي هستيد، مخالف چه کسي هستيد، کدام خطايد، کدام ربطايد. الحمدلله در آن دوران، خط و ربط و اين معارضههاي بيخودي سياسي که گاهي از گوشه و کنار مشاهده ميشود و غالبا ناشي از بيکاري است، نبود. آن کساني که موجب انشعاب مردم بودند، بيرون رفته بودند و ديگر در ميان مردم نبودند. ملت و رزمندگان و نيروهاي نظامي و در رأس و پيشروي آنها، رهبر عظيمالشأن و امام بزرگوارمان بودند که با کمال علاقه، کار را تمام کردند. حالا هم مسئله همين است. در تمام مشکلات، همان توکل به خدا و وحدت کلمه و فداکاري و مقدم دانستن منافع کشور و ملت و انقلاب بر منافع خود و شخص و گروه و باند و نيز طرد رفيقبازي، عامل گشوده شدن همه گرههاست. اين راه را امام به ما ياد داد. اين راه را رزمندگان با عمل به توصيه امام عظيمالشأن رفتند و موفق شدند. ما هم حالا بايد همان راه را برويم./62
*
من يادم مآيد، در آن سالهاي که فتنه ليبرالها، همه حواس اين کشور را به خود جلب کرده بود، ماها غالبا خدمت ايشان مرفتيم؛ يا شکايت مکرديم، يا کار داشتيم، يا ايشان کار داشتند. در آن ديدارها، امام مکرر مفرمودند که اگر شماها با هم اختلاف و دعوا هم داريد، اين دعوا را در درون خودتان تمام کنيد؛ چرا در ملأ عام مطرح شود؟ البته وقت ايشان مفرمودند، يک دسته که ماها بوديم گوش مکردند و دهانشان را مبستند. شما مرحوم شهيد بهشت(رض) را يادتان است. با اينکه آدم بود که خيل حرف داشت، خيل هم قدرت گفتن داشت، سکوت کرد؛ ول آن طرف ديگر، نه. امام(ره) پاس وحدت را داشتند و نگذاشتند که وضع به آن صورت پيش برود. مسئله وحدت، اينقدر مهم است./63
غيرقانون، خلاف است؛ حتي اگر من گفته باشم
بعضي هم در گوشه و کنار اظهار نظر ميکنند که اگر امام تشريف داشتند، در فلان قضيه اعمال نظر ميکردند! من دوست ندارم که نسبت به اينطور چيزها وارد صحبت بشوم؛ ليکن تذکرا عرض ميکنم که اگر امام امروز تشريف داشتند، مطمئن باشيد که به نقض قانون راضي نميشدند. امام بزرگوار ما، در اواخر عمر شريفشان نامهاي نوشتند که جزو اسناد باقيمانده از آن بزرگوار است و در ذهن بسياري از افراد هست و در همه جا هم پخش شد. امام(ره) حتي در ارگانهاي غيرقانونيکه بدستور خود ايشان و بخاطر مصالح زمان تشکيل شده بود از قبيل تشخيص مصلحت و غيره ترديد کردند و گفتند، آنها متعلق به زمان جنگ بود و ما مجبور بوديم يک اقدام غيرقانوني بکنيم. امام(ره) مقيد به قانون بودند. يکي از خصوصيات آن بزرگوار، تقيد به قانون بود که کاري برخلاف آن انجام نگيرد. ما هم آنچه که در جهت پايبندي به قانون تکليفمان است، آن را انجام ميدهيم.
چرا بعضي بيخودي اعتراض ميکنند که شما ميخواستيد به شوراي نگهبان سفارش کنيد که فلاني و فلاني و فلاني را برخلاف قانون قبول کنند؟... قطعا اگر امام عزيزمان بودند، اين کار را نميکردند. ما با اين موافق نيستيم که هر کسي بيايد حرفي را به امام نسبت بدهد؛ در حالي که نميداند روش و ممشاي امام(ره) چه بود. ممشاي امام را اهل بصيرت و اهل خبره و کساني که معاشر و محشور با ايشان بودند، ميدانند./64
نظام، به امام وابسته نبود
مشروعيت اين نظام به تفکر اسلام و به استوار بر پايه اسلام است؛ مشروعيت مجلس و رهبر هم بر همين اساس است. امام يک وقت فرمود: «اگر من هم از اسلام رو برگردانم، مردم مرا کنار مگذارند.» راست هم مگفت. مردم، امام را به اسلام شناختند؛ بخاطر فداکار و عظمت او در راه اسلام، دنبالش راه افتادند... اگر ما از اين راه منصرف و منحرف شويم، خودمان ضرر مکنيم؛ اما اين حرکت و جريان، راه افتاده و متوقفشدن نيست. حقيقتا نظام اسلام به ما و امثال من و شما وابسته نيست. امام يک وقت مفرمود: «نظام اسلام به من وابسته نيست!» ما واقعا تعجب مکرديم، چون امام خالق اين انقلاب و در واقع پديدآورنده اين نظام بود و واقعا تفکيک بين بقا امام و بقا نظام هم برا ما مشکل بود؛ اما امام قرص و محکم مگفت نخير، نظام اسلام به من وابسته نيست. حالا وقت امام با آن عظمت، وجودش ملازم با وجود نظام نباشد و با نبودن او، اين مردم، انقلاب و اسلام را حفظ کنند، ديگر امثال من چه جا حرف زدن دارند که بگوييم اسلام و نظام به من وابسته است! نه؛ صدها نفر از قبيل ما بايد قربان اسلام شويم؛ جانمان، مالمان، آبرويمان را بدهيم تا نظام اسلام بماند و پايهها آن استوار شود. آنچه را که دشمن هدف گرفته، اين است؛ بايد به اين موضوع توجه داشت./65
دو پرچم برافراشته امام؛ احياي اسلام و عزت ايران
در جمعبند توصيهها امام و شعارها امام و مطالبات که ايشان از مردم، از مسئولان، از آحاد مسلمانان جهان داشتهاند، دو پرچم برافراشته را در دست امام ملاحظه ميکنيم... يک پرچم، عبارت است از پرچم احياء اسلام؛ به عرصه آوردن اين قدرت عظيم و لايتناه. پرچم دوم، پرچم عزت و سربلند ايران و ايران... اين نهضت بزرگ در ايران تجربه عمل بيدار اسلام و تحقق اسلام بود، بنابراين اگرچه که بطور مستقيم مربوط به ايران و ايران است، اما نتيجه آن باز برا امت اسلام دارا ارزش و اهميت است...
اين موجب شد که رژيم صهيونيست عجالتا شعار «از نيل تا فرات» را کنار بگذارد... ملتها مسلمان از آفريقا تا شرق آسيا به فکر ايجاد نظام اسلام و حکومت اسلام افتادند با فرمولها گوناگون؛ نه لزوما با همان فرمول نظام جمهور اسلام ما؛ اما به فکر حاکميت اسلام بر کشورشان افتادند. بعض از کشورها موفق هم شدند؛ بعض هم آينده نويدبخش در انتظارشان هست از حرکتها اسلام.
روشنفکران در دنيا اسلام با اميد تازها به ميدان آمدند؛ همان شاعران و هنرمندان و نويسندگان که با يأس حرف ميزدند، احساس شکست ميکردند، بعد از پيروز انقلاب اسلام، بعد از حرکت عظيم امام بزرگوار و ايستادگها اين ملت، روحيهشان عوض شد، لحن کلامشان و شعرشان و قلمشان تغيير پيدا کرد؛ رنگ اميد به خود گرفت. و اين رشته، سر دراز دارد./66