كنفرانس گوادلوپ و سردرگمی آمریكا

«كالاهان‌ اوضاع‌ ایران‌ را با واقع‌بینی‌ و به‌ استناد اطلاعات‌ دقیقی‌كه‌ توسط‌ دیپلمات‌های‌ انگلیسی‌ جمع‌آوری‌ شده‌ بود تجزیه‌ و تحلیل‌ كرد. نتیجه‌ی‌ او بدبینانه‌ بود: شاه‌ از دست‌ رفته‌ و دیگر قادر به‌ كنترل‌ اوضاع‌ نیست‌. راه‌حل‌ واقعی‌ برای‌ جانشینی‌ او هم‌ وجود ندارد. مردان‌ سیاسی‌ كه‌ در میدان‌ مانده‌اند توانایی‌های‌ محدودی‌ دارند. به‌ علاوه‌ بیشتر آنها با رژیم‌ ارتباطاتی‌ داشته‌اند و آلوده‌ به‌ مسائل‌ و مشكلات‌ این ‌رژیم‌ هستند

 


روابط‌ شاه‌ با آمریكا
روابط‌ شاه‌ با آمریكا و نگرش‌ آمریكاییان‌ به‌ شاه‌ را باید درچارچوب‌ روابط‌ بین‌الملل‌ و جنگ‌ سرد جستجو كرد. بعد از جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ و گسترش‌جنگ‌ سرد بین‌ اتحاد جماهیر شوروی‌ و ایالات‌ متحده‌ آمریكا، شاه‌ ایران‌ را به‌ یكی‌ ازاقمار آمریكا تبدیل‌ كرد. كودتای‌ 28 مرداد 1332 توسط‌ سازمان‌ سیا، شاه‌ را به‌وابسته‌ای‌ تبدیل‌ كرد كه‌ به‌ آمریكاییان‌ به‌ عنوان‌ بازگرداننده‌ی‌ تاج‌ و تخت‌ می‌نگریست‌.شركت‌ آمریكاییان‌ در كنسرسیوم‌ نفتی‌ ایران‌، عضویت‌ ایران‌ در پیمان‌ بغداد، سپس‌ سیتوو سرانجام‌ سنتو، تأسیس‌ پایگاه‌های‌ اطلاعاتی‌ آمریكایی‌ در شمال‌ ایران‌، تبدیل‌فرماندرای‌ نظامی‌ به‌ ساواك‌ زیر نظر آمریكاییان‌ و تشكیل‌ اطلاعات‌ جاسوسی‌ و ضدجاسوسی‌ در راستای‌ اهداف‌ آمریكا، تبدیل‌ ارتش‌ به‌ ارتشی‌ وابسته‌ به‌ آمریكا، ورودهزاران‌ مستشار نظامی‌ آمریكا، تصویب‌ لایحه‌ی‌ كاپیتولاسیون‌ در مجلسین‌ ایران‌، تبدیل‌ارتش‌ ایران‌ به‌ ژاندارمی‌ منطقه‌ برای‌ حفاظت‌ از منافع‌ آمریكاییان‌، همگی‌ در جهت‌تبدیل‌ ایران‌ به‌ سپر حفاظتی‌ در مقابل‌ شوروی‌ و در راستای‌ سیاست‌ «سد نفوذ شوروی‌»بود.
سرانجام‌ تبدیل‌ ایران‌ به‌ پایگاه‌ آمریكا و بازار مصرف‌ صنایع‌ آمریكا، روز به‌ روز برسلطه‌ی‌ آمریكا بر ایران‌ و وابستگی‌ رژیم‌ شاه‌ به‌ آمریكا می‌افزود. آمریكاییان‌ به‌ شاه‌ به‌عنوان‌ ژاندارمی‌ بی‌خرج‌ می‌نگریستند و طبعاً به‌ دنبال‌ نگهداری‌ وی‌ بودند و با هرخطری‌ كه‌ موجودیت‌ وی‌ را در معرض‌ تهدید قرار می‌داد نمی‌توانستند بی‌تفاوت‌ باشند.اصولاً طرح‌ اصلاحات‌ یا «انقلاب‌ سفید» توسط‌ دولت‌ كندی‌ برای‌ ماندگاری‌ شاه‌طراحی‌ شد و مسلح‌ كردن‌ وی‌ نیز در همین‌ راستا بود كه‌ ایران‌ به‌ عنوان‌ پایگاهی‌ برای‌حفاظت‌ از منافع‌ آمریكا باقی‌ بماند. به‌ همین‌ جهت‌ بعد از بروز ناآرامی‌ها و تبدیل‌ آن‌ به‌یك‌ حركت‌ اسلامی‌ در سال‌های‌ 56 و 57 آمریكا تمام‌ تلاش‌ خود را در جهت‌ بقای‌ شاه‌به‌ كار برد. به‌ قول‌ سایروس‌ ونس‌ وزیر امور خارجه‌ آمریكا: «منافع‌ ملی‌ ما ایجاب‌ می‌كردكه‌ از شاه‌ حمایت‌ كنیم‌.» خصوصاً «با رفتن‌ ایران‌ از صف‌ كشورهای‌ دوست‌ و متحدآمریكا و افتادن‌ این‌ كشور به‌ دست‌ رژیمی‌ كه‌ دوست‌ ما نیست‌، ضربه‌ای‌ به‌ منافع‌سیاسی‌ امنیتی‌ ما در آسیای‌ جنوب‌ غربی‌ و خاورمیانه‌ به‌شمار می‌رود. از نظر استراتژیك‌از دست‌ دادن‌ تجهیزات‌ اطلاعاتی‌ كه‌ در شمال‌ ایران‌ داشتیم‌ امكانات‌ ما را برای‌ اطلاع‌ ازفعالیت‌های‌ تسلیحاتی‌ شوروی‌ در زمینه‌ی‌ سلاح‌های‌ استراتژیك‌ و هسته‌ای‌ كاهش‌»می‌داد.
بر همین‌ اساس‌ آمریكاییان‌ تمام‌ تلاش‌ خود را برای‌ بقای‌ شاه‌ بكار بردند. برای‌تقویت‌ روحیه‌ی‌ شاه‌ و بررسی‌ چگونگی‌ جلوگیری‌ از سقوط‌ وی‌ در «این‌ دوران‌ افزایش‌تعداد فرستادگان‌ ویژه‌ای‌ بود كه‌ هر یك‌ با عناوینی‌ رسمی‌ و غیررسمی‌ از واشنگتن‌ به‌تهران‌ می‌آمدند و هر یك‌ پیامی‌ برای‌ شاه‌ داشتند.» هدف‌ از این‌ مسافرت‌ها «اطمینان‌دادن‌ به‌ وی‌ درباره‌ی‌ حمایت‌ جدّی‌ و محكم‌ آمریكا و بالاخره‌ جرأت‌ بخشیدن‌ به‌ اوبرای‌ اعمال‌ قدرت‌ و شدت‌ عمل‌ در برابر مخالفان‌ بود.» در همین‌ راستا «مایك‌بلومنتال‌» وزیر خزانه‌داری‌ آمریكا، «بوب‌ بووی‌» مرد شماره‌ 3 سازمان‌ سیا، «رابرت‌برت‌» سناتور و رهبر اكثریت‌ سنای‌ آمریكا و «جرج‌ بال‌» معاون‌ سابق‌ وزارت‌ امورخارجه‌به‌ ایران‌ مسافرت‌ كردند و با شاه‌ ملاقات‌ نمودند تا وی‌ را برای‌ استقامت‌ تشویق‌ كنند.دولت‌ آمریكا برای‌ ارعاب‌ انقلابیون‌ از اقدامات‌ نظامی‌ نیز كوتاهی‌ نكرد. اعزام‌ ژنرال‌هایزر معاون‌ نیروهای‌ ناتو برای‌ متحد ساختن‌ فرماندهان‌ نظامی‌ و آماده‌ كردن‌ آنها برای‌كودتا در همین‌ راستا بود. ارسال‌ محموله‌ای‌ از وسائل‌ نظامی‌ ضد شورش‌ برای‌ ارتش‌ایران‌ یك‌ اقدام‌ عملی‌ دیگر آمریكاییان‌ بود. از اقدامات‌ مهم‌ نظامی‌ آمریكا اعزام‌جنگنده‌ به‌ خلیج‌فارس‌ بود. دولت‌ آمریكا هم‌زمان‌ خروج‌ شاه‌ یك‌ اسكادران‌ ازنیرومندترین‌ هواپیماهای‌ نیروی‌ هوایی‌ را از یك‌ پایگاه‌ هوایی‌ در ویرجینیا به‌ عربستان‌اعزام‌ كرد و چند كشتی‌ جنگی‌ دیگری‌ از جمله‌ سه‌ ناوشكن‌ رااز دریای‌ چین‌ به‌ سوی‌آب‌های‌ هند حركت‌ داد تا به‌ ناوگانی‌ كه‌ قبلاً به‌ آب‌های‌ خلیج‌فارس‌ مأمور كرده‌ بود بپیوندند و در نتیجه‌ تعداد كشتی‌های‌ جنگی‌ آمریكا در نزدیكی‌ سواحل‌ ایران‌ به‌ دوبرابر افزایش‌ یافت‌.
حمایت‌های‌ رئیس‌جمهور آمریكا با همه‌ی‌ ادّعاهایش‌ در مورد حقوق بشر در بدترین‌شرایط‌ سركوب‌ و قتل‌عام‌ها از شاه‌، بیانیه‌های‌ رسمی‌ دولت‌ آمریكا و موضع‌گیری‌های‌مقامات‌ رسمی‌ و غیررسمی‌ آمریكا در حمایت‌ از شاه‌ نشان‌گر بی‌اعتنایی‌ آمریكاییان‌ به‌ارزش‌های‌ اخلاقی‌ و اصالت‌ قائل‌ شدن‌ به‌ منافع‌ مادّی‌ بود. با توسعه‌ یافتن‌ اعتراضات‌،وزیر نیروی‌ هوایی‌ آمریكا در اوّل‌ اردیبهشت‌ 1357 در حمایت‌ از رژیم‌ شاه‌ گفت‌: ماتحت‌ شرایط‌ معینی‌ نوعی‌ التزام‌ ضمنی‌ و حتی‌' اندكی‌ بیش‌ از آن‌ داریم‌ كه‌ از ایران‌حمایت‌ كنیم‌.
كارتر درست‌ در 18 شهریور روز بعد از قتل‌ عام‌ مردم‌ تهران‌ در میدان‌ ژاله‌ با شاه‌تماس‌ گرفت‌ و حمایت‌ خودش‌ را از وی‌ اعلام‌ كرد. وزارت‌ امورخارجه‌ نیز با انتشار یك‌بیانیه‌ تأكید كرد كه‌ نظم‌ در ایران‌ باید حاكم‌ شود. در این‌ بیانیه‌ با تأیید حكومت‌ نظامی‌،مدعی‌ شد كه‌ نیروهای‌ امنیتی‌ برای‌ كنترل‌ شورش‌ها با احتیاط‌ عمل‌ می‌كنند.
چند روز بعد سناتورهای‌ عضو كمیته‌ خارجی‌ سنا با صدور اعلامیه‌ای‌ ضمن‌ حمایت ‌از تماس‌ حمایت‌آمیز كارتر با شاه‌، اظهار امیدواری‌ كردند كه‌ «شاهنشاه‌ ایران‌ بر مرحله‌ی‌جاری‌ نارضایی‌ و آشوبی‌ كه‌ كشورشان‌ را فراگرفته‌ است‌ فایق‌ خواهند آمد».
بعد از مهاجرت‌ امام‌ خمینی‌ به‌ پاریس‌ و تشدید بحران‌، كارتر در یك‌ مصاحبه‌ی‌مطبوعاتی‌ در 14 اكتبر (23 مهر) مجدداً از شاه‌ حمایت‌ كرد و وی‌ را به‌ خاطر استقراراصول‌ دمكراتیك‌ مورد ستایش‌ قرار داد!! و افزود كه‌ اهمیت‌ استراتژیك‌ كشور ایران‌ باداشتن‌ روابط‌ حسنه‌ با آمریكا یك‌ موضوع‌ حیاتی‌ است‌.
با روشن‌ شدن‌ سقوط‌ دولت‌ شریف‌امامی‌ و اوج‌گیری‌ تظاهرات‌ و شدت‌ اعتصابات‌موج‌ حمایت‌های‌ آمریكاییان‌ از رژیم‌ شاه‌ شدت‌ گرفت‌. حمایت‌ مجدد دولت‌ آمریكا ازحكومت‌ نظامی‌ توسط‌ چارلز دانكن‌ معاون‌ وزارت‌ دفاع‌، حمایت‌ كارتر از شاه‌ درسالروز تولد شاه‌، حمایت‌ مجدد كارتر و بیانیه‌ی‌ وزارت‌ امورخارجه‌، حمایت‌كارتر از شاه‌ در دیدار با ولیعهد، بیانیه‌ی‌ وزارت‌ امور خارجه‌ در حمایت‌ و ستایش‌ ازشاه‌، مصاحبه‌ی‌ سایروس‌ ونس‌ در حمایت‌ از شاه‌ در همان‌ روز، همه‌ نشان‌گر عمق‌پیوند منافع‌ آمریكا با شاه‌ و احساس‌ نگرانی‌ آمریكا از تزلزل‌ شاه‌ بود. به‌ همین‌ جهت‌یونایتدپرس‌ اعلام‌ كرد: آمریكا از ناآرامی‌های‌ ایران‌ نگران‌ شده‌ است‌.
دولت‌ آمریكا حمایت‌ رسمی‌ و عملی‌ خود را از دولت‌ نظامی‌ ازهاری‌ دریغ‌ نكرد؛بعد از شكست‌ دولت‌ نظامی‌ برای‌ استقرار و ثبات‌ دولت‌ بختیار نیز تمام‌ تلاش‌ خود را به‌كار بست‌. دو روز بعد از رأی‌ تمایل‌ مجلس‌ به‌ بختیار كارتر رسماً طی‌ یك‌ مصاحبه‌ای‌حمایت‌ خود را از بختیار اعلام‌ كرد. چند روز بعد، از امام‌ خمینی‌ خواست‌ تا بختیار راحمایت‌ كند. دولت‌ آمریكا حتی‌ بعد از بازگشت‌ امام‌ خمینی‌ رسماً اعلام‌ كرد هنوز ازدولت‌ بختیار حمایت‌ می‌كند. مجدداً سخنگوی‌ كاخ‌ سفید، هودنیگ‌ كارتر اعلام‌ كرد:دولت‌ آمریكا هم‌چنان‌ به‌ دولتی‌ كه‌ به‌ قانون‌ اساسی‌ مبتنی‌ است‌ حمایت‌ می‌كند.
حمایت‌های‌ مكرر و بی‌موقع‌ آمریكا موجب‌ تشدید خشم‌ و نفرت‌ مردم‌ انقلابی‌ایران‌ و رهبری‌ آن‌ نسبت‌ به‌ آمریكا شد. به‌ گفته‌ی‌ جان‌ فوران‌ نویسنده‌ی‌ معروف‌،حمایت‌های‌ آمریكا در بدترین‌ زمان‌ها و در طول‌ انقلاب‌ «در اذهان‌ عامه‌ی‌ مردم‌ ایران‌این‌ تصویر را ایجاد كرد كه‌ ایالات‌ متحده‌ی‌ آمریكا مظهر و نماد بالقوه‌ی‌ سلطه‌ی‌ خارجی‌و حامی‌ شاه‌ است‌. شعار شاه‌ سگ‌ زنجیری‌ كارتر كه‌ بر در و دیوارها نوشته‌ می‌شد همین‌برداشت‌ عمومی‌ را نشان‌ می‌داد.»
از طرف‌ دیگر امام‌ خمینی‌ با موضع‌گیری‌های‌ به‌ موقع‌ و دقیق‌ چنان‌ آمریكا و مقامات‌آن‌ را تحقیر می‌كرد كه‌ تمام‌ حمایت‌های‌ آمریكا را خنثی‌ و آن‌ را به‌ ابزاری‌ برای‌ تشدیدمخالفت‌ مردم‌ با شاه‌ تبدیل‌ می‌كرد تا جایی‌ كه‌ شاه‌ نیز از تكرار حمایت‌های‌ آمریكا به‌تنگ‌ آمد و به‌ سولیوان‌ گفت‌: انعكاس‌ این‌ حمایت‌ها در مطبوعات‌ بیشتر به‌ وی‌ لطمه‌می‌زند و او را به‌ عنوان‌ یك‌ عامل‌ دست‌نشانده‌ی‌ آمریكا معرفی‌ می‌كند.
امام‌ خمینی‌ حمایت‌های‌ آمریكا از شاه‌ را دلیلی‌ بر كذب‌ ادّعاهای‌ فریب‌كارانه‌ی‌غرب‌ در ادّعای‌ حقوق بشر تفسیر می‌كردند و حقوق بشر كارتر را به‌ چالش‌ می‌گرفتند.امام‌ خمینی‌ گاه‌ كارتر و عملكرد متعارض‌ وی‌ را در ادّعای‌ حقوق بشر و حمایت‌ ازدیكتاتورها به‌ استهزاء می‌گرفتند و به‌ شدت‌ كارتر را تحقیر می‌كردند. امام‌ خمینی‌بارها وابستگی‌ شاه‌ به‌ آمریكا را مورد نقد قرار دادند و وی‌ را رسماً مأمور آمریكا معرفی‌كردند. امام‌ خمینی‌ با تشخیص‌ صحیح‌ از وابستگی‌ روانی‌ شاه‌ به‌ آمریكا و حمایت‌های‌آمریكا از شاه‌، آمریكا را عامل‌ اصلی‌ جنایات‌ شاه‌ می‌خواندند و آمریكا را خائن‌ اصلی‌می‌دانستند كه‌ هرگاه‌ از شاه‌ حمایت‌ كرده‌، شاه‌ بر جنایت‌های‌ خود افزوده‌ است‌. برهمین‌ اساس‌ كارتر را دشمن‌ شماره‌ یك‌ ملت‌ ایران‌ معرفی‌ می‌كردند و معتقد بودندابتدا باید ابهّت‌ و سد كارتر شكسته‌ شود.
امام‌ خمینی‌ گاه‌ به‌ مقامات‌ آمریكایی‌ پیام‌ تهدیدآمیز می‌فرستادند و آنان‌ را به‌ قطع‌رابطه‌ و تحریم‌ نفتی‌ تهدید می‌كردند و گاه‌ مردم‌ آمریكا را به‌ شرط‌ تغییر سیاست‌،وعده‌ی‌ دوستی‌ می‌دادند. همین‌ موضع‌ موجب‌ گردید كه‌ ژنرال‌ هایزر آن‌ را «ضربه‌ی‌سنگینی‌» به‌ دولت‌ آمریكا توصیف‌ كند.
آمریكاییان‌ هرگز احتمال‌ سقوط‌ رژیم‌ شاه‌ را نمی‌دادند؛ سازمان‌های‌ اطلاعاتی‌آمریكا پیش‌بینی‌ می‌كردند كه‌ شاه‌ تا مدت‌ها بر سر قدرت‌ باقی‌ است‌ و حتی‌' با مرگ‌ناگهانی‌ وی‌ حكومت‌ به‌ فرزندش‌ منتقل‌ شود. پنتاگون‌ در گزارشی‌ كه‌ در مهر 1357 تهیه‌كرد، اعلام‌ نمود كه‌ «انتظار می‌رود شاه‌ تا ده‌ سال‌ دیگر فعالانه‌ بر سر كار بماند.» گزارشی‌كه‌ سازمان‌ سیا در همان‌ سال‌ تهیه‌ كرد، در مقدمه‌اش‌ تأكید نموده‌ بود كه‌ «ایران‌ دروضعیت‌ انقلابی‌ یا حتی‌' ماقبل‌ انقلابی‌ نیز قرار ندارد.» حمایت‌های‌ منفعت‌ محورآمریكاییان‌ نیز براساس‌ این‌ اطلاعات‌ و تلاش‌ برای‌ جلوگیری‌ از سقوط‌ یكی‌ ازسرسپردگانش‌ بود. اما همین‌ كه‌ شواهد سقوط‌ شاه‌ آشكار شد مقامات‌ آمریكا سرزنش‌و توبیخ‌ یكدیگر را آغاز كردند. كارتر سازمان‌ سیا را به‌ شدت‌ مورد انتقاد قرار داد.رئیس‌ سازمان‌ سیا نیز خود به‌ ناكامی‌ در ایران‌ و پیش‌بینی‌ نكردن‌ سقوط‌ اعتراف‌ كرد.
با قطعی‌ شدن‌ سقوط‌ شاه‌ تغییر سیاست‌های‌ آمریكا نیز آشكار شد. هفته‌نامه‌ تایم‌برای‌ اوّلین‌ بار پرده‌ از ناامیدی‌ مقامات‌ آمریكایی‌ برداشت‌ و اعلام‌ نمود امیدی‌ برای‌بقای‌ شاه‌ باقی‌ نمانده‌.
آمریكاییان‌ وقتی‌ از شاه‌ مأیوس‌ شدند، تصمیم‌ گرفتند سیاست‌ حمایت‌ شاه‌ را كناربگذارند و شاه‌ را به‌ خروج‌ از ایران‌ تشویق‌ كنند و سپس‌ به‌ فكر حكومتی‌ انتقالی‌ افتادند.كنفرانس‌ گودلوپ‌ اوج‌ تغییر سیاست‌ آمریكاییان‌ و قدرت‌های‌ سرمایه‌داری‌ است‌.

كنفرانس‌ گوادلوپ‌
ژیسكاردستن‌ رئیس‌جمهور فرانسه‌ از كارتر رئیس‌جمهورآمریكا، جیمز كالاهان‌ نخست‌وزیر انگلیس‌ و هلموت‌ اشمیت‌ صدراعظم‌ آلمان‌ غربی‌،دعوت‌ كرد تا تعطیلات‌ ژانویه‌ را در گوادلوپ‌ جمع‌ شوند تا راجع‌ به‌ مسائل‌ مهم‌ تبادل‌نظر كنند. بدیهی‌ بود كه‌ یكی‌ از مهم‌ترین‌ مسائل‌ جهان‌ در آن‌ زمان‌ نهضت‌ اسلامی‌ ایران‌بود. سران‌ چهار كشور صنعتی‌ در پنجم‌ ژانویه‌ 1979 (15 دی‌ ماه‌ 1357) در گوادلوپ‌اجتماع‌ كردند و به‌ دور از چشم‌ خبرنگاران‌، مشاورین‌ و سیاستمداران‌ به‌ تبادل‌ نظرپرداختند. در این‌ كنفرانس‌ چه‌ مباحثی‌ مطرح‌ شد، هنوز گزارش‌ دقیقی‌ توسط‌ این‌ چهارنفر ارائه‌ نشده‌، ولی‌ ژیسكاردستن‌ و كارتر در خاطرات‌ خود فقط‌ به‌ آن‌ اشاراتی‌ كرده‌اندكه‌ در ظاهر متناقض‌ به‌ نظر می‌رسد و بعضی‌ از نزدیكان‌ كارتر از جمله‌ برژینسكی‌،گری‌سیك‌ و سایروس‌ ونس‌ نیز اشاراتی‌ دور به‌ كنفرانس‌ نموده‌اند. با همه‌ی‌ ضعف‌های‌سندی‌ می‌توان‌ از مجموع‌ این‌ گزارش‌ها استنباط‌ كرد كه‌ سران‌ چهار كشور صنعتی‌ درچند چیز به‌ توافق‌ رسیده‌اند.
1ـ امكان‌ آرامش‌ با حضور شاه‌ در ایران‌ وجود ندارد.
2ـ باید از پیروزی‌ یك‌ انقلاب‌ مذهبی‌ به‌ رهبری‌ آیت‌الله خمینی‌ جلوگیری‌ كرد.
3ـ تنها راه‌ ممكن‌، حمایت‌ از دولت‌ بختیار و در صورت‌ موفق‌ نشدن‌ یك‌ كودتای‌نظامی‌ است‌.
4ـ باید به‌ شوروی‌ هشدار داد كه‌ از فرصت‌ استفاده‌ نكند و از دست‌ زدن‌ به‌ یك‌ اقدام‌نظامی‌ جهت‌ روی‌ كار آوردن‌ یك‌ دولت‌ وابسته‌ خودداری‌ كند.
با نقل‌ روایات‌ شاهدان‌ عینی‌ و آگاهان‌ از كنفرانس‌ گوادلوپ‌ و تجزیه‌ و تحلیل‌ آنهابیشتر می‌توان‌ به‌ واقعیت‌ها نزدیك‌ شد.
ژیسكاردستن‌ در خاطرات‌ خود می‌نویسد: «كنفرانس‌ گوادلوپ‌ به‌ دعوت‌ من‌ ازسران‌ كشورهای‌ بزرگ‌ غربی‌، جیمی‌ كارتر، هلموت‌ اشمیت‌ و جیمز كالاهان‌ تشكیل‌شد. طرح‌ اوضاع‌ ایران‌ در این‌ كنفرانس‌ امری‌ بجا و طبیعی‌ بود. درك‌ رویه‌ی‌ آمریكایی‌هادر قبال‌ اوضاع‌ ایران‌ دشوار بود. آمریكاییان‌ به‌ مناسبت‌ ارتباطات‌ تنگاتنگ‌ خود با ایران‌به‌ خصوص‌ در زمینه‌ی‌ نظامی‌ مستقیماً با مسائل‌ ایران‌ درگیر بودند و كمتر اروپاییان‌ را دراین‌ امور دخالت‌ می‌دادند... من‌ گزارش‌هایی‌ از تهران‌ دریافت‌ می‌داشتم‌ كه‌ نشان‌ می‌دادسفارت‌ آمریكا و سرویس‌های‌ اطلاعاتی‌ آمریكا به‌ طور محسوس‌ از شاه‌ فاصله‌می‌گیرند و به‌ دنبال‌ یك‌ راه‌حل‌ سیاسی‌ برای‌ ایران‌ هستند»؛ امّا شخصیتی‌ را برای‌ چنین‌كاری‌ پیدا نمی‌كردند. ژیسكاردستن‌ با چنین‌ ذهنیتی‌ میزبانی‌ كنفرانس‌ را به‌ عهده‌گرفت‌.
كنفرانس‌ بعدازظهر روز 4 ژانویه‌ با حضور شخصیت‌های‌ قدرت‌مند جهان‌ دور یك‌میزگرد كه‌ «فقط‌ چهار صندلی‌ در اطراف‌ آن‌ گذاشته‌ شده‌ بود» آغاز شد. این‌ ترتیب‌ به‌ این‌جهت‌ بود كه‌ هیچ‌ كس‌ حرف‌های‌ آنها را نشنود. ابتدا ژیسكاردستن‌ از كالاهان‌ خواست‌كه‌ موضوع‌ را عنوان‌ كند. «كالاهان‌ اوضاع‌ ایران‌ را با واقع‌بینی‌ و به‌ استناد اطلاعات‌ دقیقی‌كه‌ توسط‌ دیپلمات‌های‌ انگلیسی‌ جمع‌آوری‌ شده‌ بود تجزیه‌ و تحلیل‌ كرد. نتیجه‌ی‌ اوبدبینانه‌ بود: شاه‌ از دست‌ رفته‌ و دیگر قادر به‌ كنترل‌ اوضاع‌ نیست‌. راه‌حل‌ واقعی‌ برای‌جانشینی‌ او هم‌ وجود ندارد. مردان‌ سیاسی‌ كه‌ در میدان‌ مانده‌اند توانایی‌های‌ محدودی‌دارند. به‌ علاوه‌ بیشتر آنها با رژیم‌ ارتباطاتی‌ داشته‌اند و آلوده‌ به‌ مسائل‌ و مشكلات‌ این‌رژیم‌ هستند. آیا ارتش‌ می‌تواند در این‌ میان‌ یك‌ نقش‌ انتقالی‌ ایفا كند؟ نه‌. ارتش‌ فاقدتجربه‌ی‌ سیاسی‌ است‌ و فرماندهان‌ آن‌ هم‌ به‌ شاه‌ وفادارند.»
با این‌ كه‌ كالاهان‌ و وزیر امورخارجه‌ی‌ وی‌ چندی‌ پیش‌ از شاه‌ حمایت‌ كرده‌ بودند،این‌ سخنان‌ می‌رساند كه‌ انگلیسی‌ها دیگر امید خود را به‌ بقای‌ شاه‌ از دست‌ داده‌ بودند.شاید مشاهدات‌ پارسونز سفیر انگلیس‌ از قدرت‌ انقلاب‌ و گزارش‌ وی‌ به‌ دولت‌انگلستان‌ تأثیر مهمی‌ در تغییر سیاست‌ دولت‌مردان‌ انگلیسی‌ داشته‌ است‌. پارسونز درروزهای‌، دوم‌ و سوم‌ ژانویه‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسید كه‌ حمایت‌ از شاه‌ بی‌نتیجه‌ است‌؛ لذا به‌لندن‌ توصیه‌ كرد: «مصلحت‌ ما در كنار كشیدن‌ خود از این‌ جریانات‌ خطرناك‌ و پرپیچ‌ وخم‌ و بی‌ثمر است‌»؛ زیرا «هر راهی‌ را كه‌ شاه‌ در پیش‌ بگیرد چه‌ حكومت‌ بختیار و چه‌یك‌ اقدام‌ تند نظامی‌ شانس‌ بسیار ضعیفی‌ برای‌ موفقیت‌ دارد». از طرف‌ دیگر «رفتن‌ شاه‌هم‌ مسائلی‌ پیش‌ می‌آورد كه‌ چگونگی‌ حل‌ّ آنها قابل‌ پیش‌بینی‌ نیست‌.» پارسونز سرانجام‌به‌ این‌ نتیجه‌ رسید كه‌ انگلیسی‌ها «به‌ كلی‌ پای‌ خود را از آن‌ كنار بكشند و بگذارند«ایرانی‌ها خود هر طور كه‌ می‌خواهند مشكل‌ خود را حل‌ كنند»؛ زیرا دخالت‌ آمریكا وانگلیس‌ در این‌ مرحله‌ «جز زیان‌ بیشتر به‌ منافع‌ این‌ دو كشور ثمری‌ به‌ بار نخواهدآورد.» قطعاً توصیه‌ی‌ پارسونز روی‌ كالاهان‌ تأثیر داشته‌ به‌ همین‌ جهت‌ كالاهان‌ درعین‌ بدبینی‌ تحلیلی‌ واقع‌بینانه‌ به‌ سران‌ كشورهای‌ صنعتی‌ ارائه‌ داد.
بعد از كالاهان‌، ژیسكاردستن‌ شروع‌ به‌ صحبت‌ كرد. وی‌ تذكر داد كه‌ نظریات‌ من‌براساس‌ اطلاعات‌ سفیر فرانسه‌ در ایران‌ و گزارش‌ میشل‌ پونیاتوسكی‌ است‌.
میشل‌ پونیاتوسكی‌ در روزهای‌ 26 تا 28 دسامبر (5 تا 7 دی‌ ماه‌) به‌ عنوان‌ نماینده‌ی‌ژیسكاردستن‌ به‌ ایران‌ اعزام‌ شد و با شاه‌ ملاقات‌ كرد. وی‌ نتیجه‌ی‌ گزارش‌ سفر خود رابه‌ ژیسكاردستن‌ داد. شاه‌ در این‌ ملاقات‌ به‌ وی‌ تذكر داده‌ بود كه‌ در مورد آیت‌الله خمینی‌«دست‌ به‌ هیچ‌ كاری‌ نزنید... عواقب‌ بسیار وخیمی‌ خواهد داشت‌. این‌ كار ممكن‌ است‌جرقه‌ی‌ نهایی‌ باشد.» علاوه‌ شاه‌ توصیه‌ كرده‌ بود: «مفیدترین‌ كاری‌ كه‌ شما می‌توانیدبكنید و آقای‌ ژیسكاردستن‌ با این‌ كار می‌تواند بیشترین‌ خدمت‌ را به‌ من‌ بنماید این‌ است‌كه‌ در گوادلوپ‌ موضع‌ روشن‌ و مشخصی‌ برای‌ مقابله‌ی‌ مشترك‌ با تهدید شوروی‌ اتّخاذشود، اقدام‌ مشتركی‌ به‌ منظور جلوگیری‌ از مداخله‌ی‌ شوروی‌ در ایران‌. آنچه‌ اهمیت‌دارد این‌ است‌ كه‌ اراده‌ی‌ مشترك‌ این‌ كشورها به‌ طور صریح‌ و محكم‌ به‌ دولت‌ شوروی‌تفهیم‌ گردد.» وی‌ از این‌ سفر نتیجه‌گیری‌ كرد كه‌ 1ـ نقطه‌ی‌ اوج‌ بحران‌ نزدیك‌ است‌. 2ـروش‌ مخالفان‌ تظاهرات‌ و اعتصاب‌ است‌. 3ـ ازهاری‌ شكست‌ خورده‌. 4ـ جز ارتش‌ همه‌خواستار بركناری‌ شاه‌ هستند. 5ـ این‌ جنگ‌ بین‌ سلطنت‌ و روحانیت‌ است‌. 6ـ اخراج‌آیت‌الله خمینی‌ خطرناك‌ است‌. 7ـ نیروهای‌ مذهبی‌ و ارتش‌ در ملی‌گرایی‌، سنت‌گرایی‌ وضد ماركسیست‌ بودن‌ مشترك‌ هستند. 8ـ وفاداری‌ ارتش‌ در حال‌ فرسوده‌ شدن‌ است‌.و....
ژیسكاردستن‌ سخن‌ را آغاز كرد. وی‌ گفت‌: «من‌ دو خطر عمده‌ كه‌ به‌ هم‌ ارتباط‌ دارندیعنی‌ فروپاشی‌ و تجزیه‌ی‌ ایران‌ و خطر مداخله‌ی‌ شوروی‌ را خاطرنشان‌ می‌سازم‌. من‌ به‌سه‌ همتای‌ دیگر خود اطلاع‌ می‌دهم‌ كه‌ شاه‌ به‌ وسیله‌ی‌ من‌ تقاضا كرده‌ است‌ به‌ اقدام‌مشتركی‌ برای‌ تخفیف‌ فشار شوروی‌ دست‌ بزنیم‌. ضمن‌ اعلام‌ این‌ مطلب‌ اضافه‌ می‌كنم‌كه‌ به‌ هرحال‌ هشداری‌ از طرف‌ ما به‌ شوروی‌ها مفید خواهد بود؛ زیرا آنها را متوجه‌خواهد ساخت‌ كه‌ ما مستقیماً درگیر و نگران‌ این‌ اوضاع‌ هستیم‌.» ژیسكاردستن‌ افزود:«نظر من‌ این‌ است‌ كه‌ در حال‌ حاضر باید از شاه‌ پشتیبانی‌ كرد؛ زیرا با وجود این‌ كه‌ منفردو تضعیف‌ شده‌ است‌، حداقل‌ دید واقع‌بینانه‌ای‌ نسبت‌ به‌ مسائل‌ دارد و تنها نیروی‌موجود در برابر جریان‌ مذهبی‌ یعنی‌ ارتش‌ را هنوز در اختیار دارد.»
اطلاعات‌ كارتر از دو منبع‌ متناقض‌ بود یك‌ طرف‌ سفیر آمریكا در ایران‌ ویلیام‌سولیوان‌ و سایروس‌ ونس‌ وزیر امورخارجه‌ بود كه‌ طرفدار مذاكره‌ و سازش‌ با مخالفین‌شاه‌ شده‌ بودند و یك‌ طرف‌ ژنرال‌ هایزر نماینده‌ی‌ كارتر در ایران‌ و برژینسكی‌ مشاورامنیتی‌ كاخ‌ سفید كه‌ طرفدار عملیات‌ نظامی‌ و كودتا بودند. شاید كارتر در تصمیم‌گیری‌ وارائه‌ یك‌ راه‌حل‌ سیاسی‌ مشكلات‌ بیشتری‌ داشت‌. قبل‌ از مسافرت‌ كارتر به‌ گوادلوپ‌روز سوم‌ ژانویه‌ سولیوان‌ گزارشی‌ مخابره‌ كرد كه‌ «ضمن‌ آن‌ نوشت‌ كه‌ برای‌ آمریكالحظه‌ی‌ واقعیت‌ در ایران‌ فرارسیده‌ است‌». سولیوان‌ در این‌ گزارش‌ تأكید داشت‌ كه‌ تنهاراه‌حل‌ این‌ است‌ كه‌ «شاه‌ باید هر چه‌ زودتر كشور را ترك‌ كند.» ونس‌ با این‌ پیشنهاد موافق‌بود؛ زیرا به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ بود كه‌ «مصالح‌ آمریكا و ایران‌ ایجاب‌ می‌كند كه‌ شاه‌بی‌درنگ‌ از ایران‌ خارج‌ شود.» صبح‌ روز بعد مقامات‌ سیاسی‌ در حضور كارتر تشكیل‌جلسه‌ دادند و تصمیم‌ گرفتند كه‌ كارتر از شاه‌ بخواهد «از تردیدهای‌ خود دست‌ بردارد وشانس‌ بختیار را برای‌ توسعه‌ی‌ كابینه‌ و حلب‌ همكاری‌ مخالفان‌ افزایش‌ دهد.» كارتر باآخرین‌ تصمیم‌ كاخ‌ سفید به‌ سوی‌ گوادلوپ‌ پرواز كرد. كارتر بعدازظهر به‌ گوادلوپ‌ رسیدكه‌ ساعت‌ 6 بعدازظهر ونس‌ با وی‌ تماس‌ گرفت‌ و خبر از تصمیم‌ یك‌ كودتا توسط‌نظامیان‌ ایران‌ داد. ونس‌ با آن‌ مخالف‌ بود؛ زیرا اقدامی‌ زودرس‌ بود؛ ولی‌ كارتر معتقد بودكه‌ اگر شاه‌ با آن‌ موافق‌ باشد، به‌ سولیوان‌ دستور دهد از پیام‌ دیروز مبنی‌ بر خروج‌ شاه‌خودداری‌ كند. برژینسكی‌ نیز بر این‌ كودتا اصرار می‌كرد. كارتر با این‌ اخبار وتحلیل‌های‌ متناقض‌ وارد كنفرانس‌ شده‌ بود.
بعد از ژیسكاردستن‌، كارتر شروع‌ به‌ سخن‌ كرد. وی‌ گفت‌: «اوضاع‌ ایران‌ به‌ كلی‌ تغییركرده‌ است‌، شاه‌ دیگر نمی‌تواند بماند. مردم‌ ایران‌ دیگر او را نمی‌خواهند. دولت‌ یادولتمردی‌ در ایران‌ باقی‌ نمانده‌ است‌ كه‌ حاضر به‌ همكاری‌ با او باشد؛ امّا جای‌ نگرانی‌نیست‌، نظامی‌ها هستند. آنها قدرت‌ را به‌ دست‌ خواهند گرفت‌. بیشتر فرماندهان‌ نظامی‌ایران‌ در مدارس‌ ما تحصیل‌كرده‌اند و فرماندهان‌ و رؤسای‌ق ارتش‌ ما را خیلی‌ خوب‌می‌شناسند. آنها حتی‌' یكدیگر را به‌ اسم‌ كوچك‌ صدا می‌زنند.»
ژیسكاردستن‌ از سخنان‌ سطحی‌ كارتر متعجب‌ شد. «جیمی‌ كارتر بهت‌ و حیرت‌» وی‌را درك‌ كرد. او می‌پنداشت‌ ژیسكاردستن‌ حرف‌های‌ او را باور نكرده‌؛ لذا دوباره‌ تأكیدكرد: «بله‌! همین‌ طور است‌ كه‌ گفتم‌. اطمینان‌ داشته‌ باشید كه‌ آنها با هم‌ صمیمی‌ وخودمانی‌ هستند... آنها همدیگر را به‌ اسم‌ كوچك‌ صدا می‌كنند.» ژیسكاردستن‌ حرف‌كارتر را باور كرده‌ بود؛ امّا به‌ نتیجه‌ی‌ آن‌ شك‌ داشت‌. او از خود می‌پرسید؟ «آیا بحران‌ایران‌ با تكیه‌ بر چنین‌ خصوصیتی‌ بین‌ افسران‌ ایرانی‌ و آمریكایی‌ قابل‌ حل‌ است‌؟ آیا این‌كه‌ فرماندهان‌ نظامی‌ آمریكا و ایران‌ با هم‌ خودمانی‌ هستند برای‌ تضمین‌ ثبات‌ آینده‌ی‌ایران‌ كافی‌ است‌؟»
كارتر در خاطرات‌ خود گرچه‌ از محتوای‌ جلسات‌ چیزی‌ را نقل‌ نمی‌كند؛ ولی‌می‌نویسد: «در گوادلوپ‌ هیچ‌ یك‌ از رهبرانی‌ كه‌ با من‌ گفتگو كردند اشتیاق زیادی‌ به‌حمایت‌ از شاه‌ نشان‌ ندادند. هر سه‌ی‌ آنها فكر می‌كردند كه‌ شاه‌ باید جای‌ خود را به‌ یك‌حكومت‌ غیرنظامی‌ بدهد و ایران‌ را ترك‌ كند؛ امّا آنها در این‌ مورد با من‌ هم‌ عقیده‌ بودندكه‌ ارتش‌ باید متحد بماند و نشان‌ بدهد كه‌ هیچ‌ گونه‌ تمایلی‌ به‌ ]آیت‌الله[ خمینی‌ و عناصرتندرو ندارد.» ظاهر روایت‌ كارتر مبنی‌ بر عدم‌ تمایل‌ هر سه‌ رهبر از حمایت‌ شاه‌ باروایت‌ ژیسكاردستن‌ كه‌ خواستار حمایت‌ از شاه‌ شده‌ متعارض‌ به‌ نظر می‌رسد؛ امّاممكن‌ است‌ بعد از بحث‌ و مذاكره‌ همگی‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ باشند كه‌ حمایت‌ از شاه‌دیگر با منافغ‌ غرب‌ سازگار نیست‌.
پس‌ از پایان‌ كنفرانس‌ یونایتدپرس‌ در یك‌ گزارش‌ مختصر اعلام‌ كرد: «كنفرانس‌غیررسمی‌ سران‌ آمریكا، فرانسه‌، آلمان‌ غربی‌ و انگلستان‌ در مورد نیاز ابرقدرت‌ها به‌تشنج‌زدایی‌ پایان‌ یافت‌. در این‌ كنفرانس‌ آشوب‌ در ایران‌، سقوط‌ كامبوج‌ و خشونت‌بالقوه‌ در آفریقای‌ جنوبی‌ مورد توجه‌ قرار گرفت‌، ولی‌ در پایان‌ اعلام‌ شد كه‌ دست‌ آنهادر كشمكش‌های‌ محلی‌ بسته‌ است‌ و سران‌ غرب‌ تصمیم‌ به‌ مداخله‌ ندارند و دیپلماسی‌زور را مردود می‌شمارند.»
بعد از كنفرانس‌ تغییر سیاست‌ ابرقدرت‌ها آشكار شد. رویكرد این‌ تغییر عدم‌حمایت‌ از شاه‌ و حمایت‌ كامل‌ از بختیار بود. لس‌آنجلس‌ تایمز در تفسیری‌ نوشت‌ كه‌ دریك‌ چرخش‌ بزرگ‌ در سیاست‌ آمریكا، این‌ كشور شاه‌ ایران‌ را تشویق‌ می‌كند ولو برای‌مدت‌ كوتاهی‌ هم‌ كه‌ شده‌، ایران‌ آشوب‌زده‌ را ترك‌ كند تا به‌ ناآرامی‌ها پایان‌ داده‌ شود.مقام‌های‌ آمریكایی‌ همه‌ی‌ تلاش‌ خود را بر آن‌ نهاده‌اند كه‌ شاپور بختیار بتواند كابینه‌ی‌غیرنظامی‌ خویش‌ را تشكیل‌ دهد. یك‌ مقام‌ آگاه‌ در لندن‌ گفت‌: «دولت‌ بریتانیا معتقداست‌ كه‌ عزیمت‌ شاه‌ ایران‌ به‌ خارج‌ از كشور ممكن‌ است‌ اوضاع‌ ایران‌ را بهبود بخشد.مقام‌های‌ انگلیسی‌ هم‌ مانند رهبران‌ آمریكا معتقدند كه‌ خروج‌ شاه‌ ایران‌ از كشورش‌بهترین‌ راه‌ تقویت‌ دولت‌ شاپور بختیار است‌.»
خبرگزاری‌ فرانسه‌ در تفسیری‌ نوشت‌ كه‌ فشارهای‌ شدیدی‌ به‌ویژه‌ از جانب‌ آمریكابه‌ شاه‌ وارد می‌شود تا او را قانع‌ كنند ولو به‌ طور موقت‌ ایران‌ را ترك‌ كند.» سایروس‌ونس‌ وزیر امورخارجه‌ آمریكا در یك‌ مصاحبه‌ی‌ مطبوعاتی‌ گفت‌: «ما معتقدیم‌ باید به‌دولت‌ جدید ایران‌ فرصت‌ داده‌ شود كه‌ اختلافات‌ فعلی‌ كشور را پایان‌ دهد.»
رئیس‌جمهور فرانسه‌ با همه‌ی‌ تلاشش‌ جهت‌ حمایت‌ از شاه‌ با اشاره‌ای‌ ظریف ‌انقلاب‌ مردم‌ ایران‌ را به‌ رسمیت‌ شناخت‌؛ ولی‌ دغدغه‌های‌ غرب‌ را نیز مورد تأكید قرارداد. وی‌ طی‌ سخنانی‌ در شورای‌ وزیران‌ كه‌ خبرگزاری‌ها آن‌ را منتشر كردند گفت‌:«تصمیمات‌ مردم‌ ایران‌ برای‌ سازمان‌ دادن‌ به‌ آینده‌شان‌ باید متضمن‌ توجه‌ به‌ ضرورت‌حفظ‌ ثبات‌ امنیت‌ در منطقه‌ای‌ باشد كه‌ برای‌ اقتصاد جهانی‌ جنبه‌ی‌ حیاتی‌ دارد.»
در مورد اولتیماتوم‌ به‌ شوروی‌ از آن‌ جهت‌ كه‌ دولت‌ شوروی‌ پیش‌دستی‌ كرد و غرب‌را از دخالت‌ در امور ایران‌ برحذر داشت‌، آمریكاییان‌ موضعی‌ انفعالی‌ گرفتند. كارتر درمصاحبه‌ با شبكه‌ ان‌.بی‌.سی‌. گفت‌: «من‌ فكر می‌كنم‌ و این‌ عقیده‌ی‌ من‌ است‌ كه‌ شوروی‌در اساس‌، خواستار وجود یك‌ ایران‌ با ثبات‌ است‌». كارتر در این‌ مصاحبه‌ با كنایه‌ انقلاب‌ایران‌ را پذیرفت‌ و نشان‌ داد تغییر رژیم‌ برای‌ او اهمیت‌ ندارد. وی‌ در مورد ثبات‌ ایران‌گفت‌: «مردم‌ ایران‌ قوی‌، توانا و پرآوازه‌اند. آنها تاریخی‌ درخشان‌ را پشت‌ سر گذاشته‌اند.آنها سنت‌هایی‌ دارند كه‌ در حفظ‌ آن‌ می‌كوشند. بنابراین‌ تغییرات‌ در رهبران‌ دولت‌ یاحتی‌' تغییراتی‌ در نحوه‌ی‌ حكومت‌ ایران‌ بدان‌ معنا نیست‌ كه‌ ایران‌ دیگر وجود ندارد.»وی‌ در یك‌ مصاحبه‌ دیگر رسماً اعلام‌ كرد: «ما هیچ‌ گونه‌ قصدی‌، امكانی‌ یا خواستی‌ به‌مداخله‌ در امور ایران‌ نداریم‌ و به‌ دیگر كشورها هم‌ اجازه‌ی‌ مداخله‌ در امور ایران‌ رانمی‌دهیم‌.» كارتر در یك‌ مصاحبه‌ی‌ رسانه‌ای‌ ضمن‌ حمایت‌ از بختیار در مورد امام‌خمینی‌ گفت‌: ما ارتباط‌ مستقیم‌ با آیت‌الله خمینی‌ نداریم‌، امّا «آشكارا عقاید خود را دراین‌ مورد كه‌ وی‌ از ثبات‌ در ایران‌ حمایت‌ می‌كند اعلام‌ كرده‌ایم‌ و بدون‌ توجه‌ به‌ عمق‌عقاید مذهبی‌ ایشان‌ كه‌ من‌ در آن‌ تردیدی‌ ندارم‌، معتقدم‌ كه‌ به‌ دولتی‌ كه‌ اكنون‌ بر طبق‌موازین‌ قانون‌ اساسی‌ تشكیل‌ شده‌ فرصت‌ موفقیت‌ بدهند.»
تنها اقدام‌ عملی‌ غرب‌ در مقابل‌ شوروی‌ اعزام‌ «یك‌ اسكادران‌ از نیرومندترین‌هواپیماهای‌ F15 نیروی‌ هوایی‌ آمریكا به‌ عربستان‌ سعودی‌ بود.» گرچه‌ این‌ اقدام‌ درجهت‌ ایجاد رعب‌ بین‌ انقلابیون‌ ایران‌ بود؛ ولی‌ هدف‌ اصلی‌ آن‌ هشدار به‌ شوروی‌ بود.
این‌ گونه‌ ابرقدرت‌ها بر محور «اصالت‌ المنافع‌» تغییر سیاست‌ دادند و پیمان‌ خود را باشاه‌ شكستند، بعد از آن‌ كه‌ سال‌ها وی‌ را دوشیدند.