محور شرارت
نویسنده این مقاله، با نگاهی به تجاوزات نظامی اخیر این دو کشور، حمایت آنها از رژیمهای فاسد و دیکتاتور، بیاعتنایی به سازمانهای بینالمللی و سازمان ملل متحد، شکنجه گسترده مخالفان خود، توسعه سلاحهای کشتارجمعی شیمیایی و هستهای و اتمی و تهدید کشورهای مخالف خود به کاربرد آن، ابعاد گستردهتری از این اقدامات را افشا نموده است. در ادامه نیز نویسنده این مقاله با اشاره به مجموعهای از اقدامات غیرقانونی و وحشیانه این دو کشور در جریان تجاوز دولت اسراییل به خاک لبنان، پیشبینی میکند که این اقدامات میتواند به شکلگیری جنگی بزرگ دردنیا منجر گردد.
دیگر بار، با شرکت اسراییل در یک جنگ بزرگ تجاوزکارانه علیه لبنان و در سایه دفاع مجدد دولت آمریکا از شکلگیری هر نوع پاسخی به این تجاوزات، در سایه استفاده از قدرت سیاسی و حق وتو این کشور، کاملاً این حقیقت روشن گردید که مرکز مشکلات جهانی مرتبط با خشونت و بیقانونی در سالهای آغازین قرن بیست و یکم را باید در محوریت دو کشور آمریکا و اسراییل دانست که با اهداف، همبستگی و قدرت مشترک خود، همچنان به اقدامات خود ادامه میدهند و هر یک از این دو شریک متجاوز و عامل تروریسم دولتی، اقدامات طرف دیگر را تأیید مینماید. بدین ترتیب، کشور قدرتمند آمریکا از پاکسازی نژادی عامل خود در خاورمیانه حمایت میکند و از سوی دیگر، لابی اسراییل در ایالات متحده، با استفاده از قدرت خود، از اعمال خشونتبار دولت آمریکا حمایت و پشتیبانی مینماید. بدین ترتیب، پوششی نیز بر فعالیتهای خشونتبار منطقهای دولت اسراییل نیز به وجود آمده است. اما به هرحال، آنچه بیش از هر چیز حائز اهمیت است، این نکته میباشد که چرا کشورهای اروپایی و در سطحی گستردهتر، «جامعه بینالمللی»، همچنان در برابر این محورهای تجاوز، شکنجه، مرگ و تباهی، سکوت نموده و بعضاً از این اقدامات حمایت میکنند؟
آزادی تجاوزگری
این نکته را در نظر بگیرید که دولت ایالات متحده، تنها در هفت سال اخیر، سه جنگ تمام عیار را با زیر پا نهادن منشور سازمان ملل متحد در یوگسلاوی، افغانستان و عراق برپا نموده است. البته جنگ عراق، بر مبنای دروغهایی کاملاً افشا شده و با سوء استفاده از روند و راهکارهای سازمان ملل نظیر تفسیر خودخواهانه «جرایم بزرگ» صورت گرفت که ماهیت این اقدامات، کاملاً برملا گردیده است. اما اینک دولت آمریکا به دنبال آن است که در دست زدن به چهارمین تهاجم خود علیه ایران، دیگر بار از پوشش سازمان ملل برای توجیه این اقدام خود، بهره گیرد. به علاوه، به یاد داشته باشید که ایالات متحده،عامل اصلی برقراری تحریمهای مربوط به سلاحهای کشتار جمعی عراق در سالهای دهه نود میلادی بوده است که البته این تحریم احتمالاً منجر به مرگ بیش از یک میلیون نفر از شهروندان عراقی گردید. لذا باید این نسلکشی را بزرگ ترین قتلعام انسانی صورت گرفته پس از جنگ جهانی دوم دانست. (البته تنها برخوردهای نظامی دو کشور کنگو و رواندا در این میان استثنا است. هرچند این نسلکشی نیز در سایه سوء استفاده دولت آمریکا از سازمان ملل متحد صورت گرفت.)
البته اعضای گروه هشت به جای مقاومت در برابر این تجاوزات و فعالیتهای نسلکشی، همراه با سایر کشورهای جامعه بینالمللی، همواره به جای محکوم نمودن این تجاوزات و یا برقراری تحریمهایی، به دلیل دست زدن این دو کشور به این فعالیتهای ضداخلاقی، از این حملات و تجاوزات و نسلکشیها حمایت نموده و یا حتی با مشارکت در این اقدامات و جرایم به ویژه در جنگ عراق، موافقت و حمایت خود را از این اشغال مرگبار اعلام نموده اند. سازمان ملل متحد، برای جلوگیری از «پیدایش جنگ» در دنیای امروز تشکیل گردیده است، اما این سازمان به دلیل ناتوانی در ایجاد و به کارگیری یک نیروی جدی و سازنده در تجاوزات دنبالهدار ایالات متحده و یا دولت همکار این کشور یعنی اسراییل، عملاً در چند دهه عمر خود فاقد کارایی بوده و شکست خورده است.این شکست و به دنبال آن، شکلگیری بحرانهایی بینالمللی که در سایه این ناکامی به وجود آمده، به ندرت در رسانههای غرب و مجامع روشنفکری، مورد تحلیل و بررسی و حتی اشاره قرار گرفته است. مهم ترین دلیل ایجاد این وضعیت را میتوان به عواملی نظیر قدرت نظامی ابرقدرت آمریکا، ترس از به وجود آمدن نتایج سیاسی و اقتصادی زیانبار، فقدان نگاه اخلاقی در دولتهای جهان و بالاخره پیدایش احساس اتحاد و همبستگی با دولتهای ایالات متحده و اسراییل از سوی بخشهایی از جامعه نخبگان و رسانههای دنیای امروز، مرتبط دانست.
دولت اسراییل نیز نظیر ایالات متحده، در چند دهه اخیر در اقدامات تهاجمآمیز خود آزاد بوده و همه قطعنامهها و یا بیانیههای سازمان ملل و قوانین بینالمللی حاکم بر رفتارهای یک قدرت اشغالگر را نادیده گرفته است. به علاوه، دولتمردان اسراییلی در حال تصاحب زمینهای فلسطینیان با پاکسازی نژادی آنان در سرزمینهایشان هستند. ارتش اسراییل در سال 1982 میلادی، تهاجم گستردهای را به خاک لبنان آغاز نمود. در حالی که هیچ مجازاتی هم علیه این کشور به دلیل دست زدن به این تجاوز و همچنین تداوم طولانی اشغال لبنان، بمبارانهای متناوب تأسیسات این کشور و تجاوز به خاک لبنان، اعمال نگردید.
همچنین دولت اسراییل برای مدتی طولانی، یک گروه بزرگ از نیروهای ارتش خود را به عنوان نیروهای حایل ضدتروریستی در خاک لبنان مستقر نموده است. به علاوه، در تهاجم اخیر اسراییل به لبنان در جولای و آگوست سال 2006 میلادی، که بدون اعلام موافقت و مجوز سازمان ملل متحد و یا یک سازمان بینالمللی صورت گرفت، همانند اتفاقات سال 1982 میلادی، دولت اسراییل از حمایت قدرت سیاسی آمریکا و همچنین حق وتو این کشور بهره برده است. و اینک اسراییل به تهدید دو کشور ایران و سوریه دست میزند که این بار نیز همچون گذشته، این تهدیدات با هیچ گونه عکسالعمل و واکنش محدودکنندهای از سوی ایالات متحده و سایر کشورهای جامعه بینالمللی روبهرو نشده است.
مراکز شکنجه دنیا
علاوه بر انجام تهاجمات برتریجویانه، دو کشور ایالات متحده و اسراییل، با ایجاد اتحادی مشترک، از دیرباز به عنوان یکی از کانونهای مهم انجام شکنجه در دنیا به شمار میروند. استفاده از مخازن آب برای نگهداری طولانی مدت متهمان از سوی ایالات متحده، به سال 1900 میلادی و در نبرد با مردم فیلیپین باز میگردد. به علاوه، این کشور در جنگ ویتنام به صورتی گسترده از روشهایی نظیر شکنجه الکتریکی و انداختن زندانیان در قفس ببرها بهره برد. همچنین در دهههای شصت و هفتاد میلادی نیز دولت آمریکا، حمایت گستردهای را از دولتهای دیکتاتور و شکنجهگر حاکم بر کشورهای جهان سوم انجام داد. البته بسیاری از این شکنجهگران، درسهای خود را در «مدرسه دولت آمریکا» آموخته بودند. ابوغریب، بگرام و سایر مراکز تعذیب زندانیان را نمیتوان به عنوان استثناهایی در نظام «ارزشهای آمریکایی» به شمار آورد، بلکه این مراکز براساس سنتهای خاص و همیشگی دولت این کشور شکل گرفته اند. از سوی دیگر، دولت اسراییل بر مبنای اصولی سازمان یافته، چندین دهه است که از شکنجه برای آزار و اذیت فلسطینیان بهره میگیرد. بر اساس یکی از مقالات منتشر شده در «نیویورک تایمز»، همه ماهه 400 تا 500 شهروند فلسطینی، با شکنجههای مختلف روبهرو میگردند. اگر این اقدامات خشونتبار علیه یهودیان در یک نقطه دنیا صورت میگرفت، عکسالعمل شدیدی از سوی دولتهای ایالات متحده و اسراییل انجام میشد، اما در برابر این اقدامات بربرگونه و وحشیانه در زندانهای اسراییل، تنها انتقاداتی ضعیف صورت میگیرد و یا عملاً هیچ پاسخ منفیای از سوی دولتهای آمریکا و سایر اعضای جامعه جهانی، ابراز نمیگردد. این سکوت بینالمللی به اسراییل اجازه میدهد که همچنان باقی بماند، از کمکهای جهانی بهره گیرد و حتی خود را به عنوان یک مدل دموکراسی به جهان نشان دهد؛ علیرغم اینکه این کشور، «تنها دولتی است که در دنیا به صورتی مؤثر، از روشهای قانونی برای شکنجه و بدرفتاری بهره میگیرد.»
تجارت مرگ
ایالات متحده و اسراییل، دو دولتی هستند که به راحتی مخالفان سر راه خود را میکشند. در این میان، هر دو کشور به شدت دولتی نظامیگرا و میلیتاریست به شمار میروند؛ ایالات متحده بزرگ ترین ابرقدرت دنیاست و دولت اسراییل نیز به سرعت خود را از لحاظ تسلیحات جنگی، در سطحی بالاتر از همسایگان قرار داده است. بهعلاوه، هر دوی این کشورها، به تکبر ناشی از قدرت گرفتار شده اند و آماده اند که از نیروهای نظامی خود در جهت حل و فصل مشکلات خود در سراسر دنیا بهره گیرند. از سوی دیگر، این دو کشور، با بهرهگیری از سلاحهای دارای فن آوریهای پیشرفته، علیرغم ضعف در نیروهای زمینی خویش، به سوی تقویت نقاط ضعف یکدیگر حرکت مینمایند. استفاده ایالات متحده از سلاح اتمی علیه شهروندان غیرنظامی در دو شهر هیروشیما و ناکازاکی، که به قتلعام و مجروحیت صدها هزار نفر انجامید، در طول تاریخ معاصر، هیچ نمونه مشابه دیگری ندارد. البته دولت ایالات متحده، سابقهای طولانی در تهدید سایر کشورها با استفاده از سلاحهای کشتار جمعی دارد. همچنین دولت اسراییل نیز دارای انبوهی از سلاحهای هستهای در زرادخانه نظامی خود بوده و بارها کشورهای دیگر را تهدید به استفاده از این سلاحها نموده است؛ چرا که هیچ یک از همسایگان اسراییل، دارای سلاحهایی مشابه نیست. همچنین تهدید «ایران» توسط اسراییل به استفاده از سلاحهای هستهای علیه این کشور، تهدیدی است که با توجه به توجیه این رژیم که این کار را اقدامی در جهت دفاع از خویش برمیشمارد، میتواند به استفاده عملی دولت اسراییل از این سلاحهای مخرب علیه سایر همسایگانش منجر گردد.
در سالهای جنگ ویتنام، دولت آمریکا با استفاده گسترده از انواع سلاحهای کشتار جمعی خود علیه گروهی از نیروهای مقاومت، موجب قتلعام میلیونها ویتنامی گردید. به تعداد این قربانیان باید صدها هزار شهروند کشته شده در لائوس و کامبوج را نیز افزود. البته هزاران نفر نیز تاکنون در منطقه هندوچین، بر اثر بمبهای منفجر نشده باقیمانده ارتش آمریکا در خاک کشورشان و همچنین آلودگیهای شیمیایی خاکهای کشاورزی مناطق مسکونیشان، جان خود را از دست داده اند. هرچند دولت آمریکا تاکنون هیچ اقدامی در جهت پاکسازی این مناطق و ارائه نقشه مناطق آلوده و یا انجام کمکهای فنی در این مناطق انجام نداده است. به یاد آورید این سرود را که در یکی از اردوگاههای نظامی آمریکا در خاک ویتنام خوانده میشد: «کشتار، کسب و کار من است و این کسب و کار محبوب من است.»
باید دانست که اکثر اقدامات مرگبار و فاجعهآمیز دولت آمریکا در سایه حمایتهای مختلف و طولانی مدت این کشور از دیکتاتورهای کشورهایی نظیر اندونزی به رهبری سوهارتو به وجود آمده است. دولت سوهارتو، تنها در سال 1965 تا 1966 میلادی، بیش از یک میلیون نفر را به وحشیانهترین طرق ممکن قتلعام نمود و با تجاوز به خاک «تمور شرقی»، موجبات مرگ دویست هزار انسان دیگر فراهم گردید. همچنین دولت ایالات متحده با حمایت از دولتهای جنایتکار حاکم در آمریکا جنوبی، به رشد تروریسم دولتی که به مراتب عملکرد و وضعیتی بدتر از فعالیتهای گروهی تروریستی موجود در آن کشورها داشته، کمک نموده است. به علاوه، دولت ایالات متحده در دهههای هفتاد و هشتاد میلادی، با حمایت از جنگهای آمریکای مرکزی، موجبات مرگ بسیاری از انسانها را فراهم آورد که نسلکشی ارتش آمریکا در قتلعام سرخ پوستان گواتمالایی، مهم ترین فاجعه در آن زمان میباشد. البته این قتل عامهای گسترده منجر به ناپدید شدن دهها هزار نفر نیز در منطقه آمریکای مرکزی نیز گردید که براساس آمار رسمی، تنها در سال 1981 میلادی، حدود 90000 نفر در آمریکای جنوبی مفقود شدند. البته به کارنامه دخالتهای دولت آمریکا باید مواردی نظیر همکاری و حمایت گسترده از رژیم نژادپرست حاکم بر آفریقای جنوبی با شعار «دخالت سازنده» و یا پشتیبانی از دیکتاتور حاکم در آنگولا با شعار «جنگجویان آزادی» نیز اشاره نمود که در دهههای هفتاد و هشتاد میلادی به قتلعام صدها هزار نفر از شهروندان آفریقایی انجامید.
البته در مقایسه با دولت آمریکا، اسراییل تاکنون به قتل عامهای محدودتری دست زده است؛ اما همین اقدامات هم با توجه به شعارهای آنان که خود را «قربانی تروریسم» میدانند، قابل توجه است. دولت اسراییل با تجاوز به حقوق همسایگانش، سرکوبی مقاومت فلسطینیان و پاکسازی نژادی، اهداف خود را دنبال مینماید. باید بدانید که تا پیش از شروع انتفاضه دوم، آمار مرگ اسراییلیها به نسبت فلسطینیها، 1 نفر در برابر 20 یا 25 نفر بوده است. همچنین آمار مشابه مجروحین، 1 نفر در برابر 3 یا 4 نفر بود. تنها قتل عام صبرا و شتیلا که اکثراً زن و کودک و افراد مسن بودند، رقمی بین 1500 تا 3000 نفر را شامل میگردید. این رقم به هرحال بیش از کل آمار کشتهشدگان اسراییلی در طول سالهای 1968 تا 1981 میلادی میباشد. به علاوه، در اشغال خاک لبنان در سال 1982 میلادی، بین 17000 تا 20000 نفر از شهروندان لبنانی قتلعام گردیدند.
ویرانگری دنیا
ایالات متحده با استفاده از سرمایه و سلاحهای پیشرفته خود، نه تنها به قتل عام بسیاری از انسانها دست میزند، بلکه با نابودی زیر ساختهای این کشورها و سرزمینشان، به آنان میآموزد که باید بهای مقاومت خود را با عقب ماندگی اقتصادی کشورشان بپردازند. جنگلهای ویتنام با بولدوزرهای آمریکایی تخریب شد و با استفاده از مواد شیمیایی، بسیاری از خاکهای کشاورزی این کشور نابود گردید. به علاوه، با قتل عام و یا مجروحیت بسیاری از مردان و جوانان ویتنامی در جریان بمبارانهای گسترده هوایی، پیشرفت این کشور با مشکلات عدیدهای روبهرو شد. همچنین به دلیل به کارگیری مواد سمی و شیمیایی مختلف، صدها هزار کودک متولد شده ویتنامی، با انواع ناهنجاریهای مادرزادی به دنیا آمدند. به علاوه، در نیکاراگوئه، پس از یک دهه حمایت دولت آمریکا از تروریستها و سیاستهای رفاه اقتصادی، درآمد سرانه مردم این کشور به نصف کاهش یافت و علاوه بر این، دخالتهای کاخ سفید باعث سرنگونی دولت اصلاحطلب «ساندینیستها» نیز گردید. در السالوادر، گواتمالا ، هاییتی، افغانستان، کنگو، آنگولا و سایر دولتهای دیگر نیز ما شاهد تهاجمات نظامی مستقیم و یا مورد حمایت ایالات متحده به خاک این کشورها بودهایم.
پس از پایان جنگ خلیجفارس که در سالهای 1990 و 1991 میلادی روی داد، دولت عراق با ویرانیهای گستردهای روبهرو شد و بعدها نیز به دولت حاکم این کشور، اجازه بازسازی زرادخانههای نظامی و حتی تأسیسات شهری آب رسانی و بهداشتی داده نشد. پس از اشغال نظامی عراق در سالهای 2003 تا 2006 میلادی نیز، زیرساختهای شهری این کشور با آسیبهای بیشتری روبهرو شد و نکته اسف بار اینکه، به دنبال این تهاجم، کتابخانهها، موزهها و سایر اماکن مهم تاریخی عراق با غارت و تخریب مواجه گردید.
دولت اسراییل نیز بارها به خاک لبنان تجاوز نموده و به ویژه در حملات خود در سالهای 1982 و 2006 میلادی، بسیاری از زیرساختهای غیرنظامی زندگی مردم لبنان را از بین برده است. از سال 2002 میلادی، ارتش اسراییل به صورتی سازمان یافته، به نابودی زیر ساختهای دولت فلسطین دست زده و با ویرانی ساختمانهای عمومی، بناهای یادبود، مراکز بهداشتی و درمانی و کتابخانهها، مشکلات فراوانی را به وجود آورده است. در حملات سال جاری دولت اسراییل به باریکه غزه، که با هدف آزادسازی یک سرباز اسراییلی به گروگان گرفته شده روی داد، نخستین هدف موردنظر آنان، ویرانی نیروگاه برق این شهر بود که نیروی برق 700000 نفر از ساکنان غزه را تأمین میکند. سایر اهداف آنان نیز شامل منابع آب آشامیدنی و تجهیزات آب رسانی و سیستم دفع فاضلاب، پلها، جادهها و مراکز درمانی و بهداشتی بوده است. البته باید بدانید که دولت اسراییل تاکنون هیچ گاه به دلیل این تجاوزات علیه شهروندان لبنانی و فلسطینی، مورد مجازات اتحادیه اروپا قرار نگرفته است.
ما در عصری زندگی میکنیم که در آن خشونت رشدی فزاینده داشته و فرآیند آدمکشی و پاکسازی نژادی و جنگطلبی، از سوی ابر قدرتهای دنیا، دنبال میگردد. همه این اقدامات، سیاستهایی هستند که از سوی محورهای تجاوز و شکنجه و مرگ و ویرانگری دنیا، دنبال میشود. باید دانست که پس از فروپاشی بلوک شرق، این جنایتها، رشدی فزاینده داشته و دولت غیرمسؤول ایالات متحده، در رأس این اقدامات قرار دارد. فعالیتهای غیراخلاقی و اشتباهات آنان و اسراییل، به ویژه در منطقه خاورمیانه، به بروز خشونتهایی گسترده و دامنهدارمنجر شده که حتی بیم آن میرود که در آینده، شاهد شکلگیری جنگی بزرگ در خاورمیانه باشیم.
محورهای جنگافروزی و شرارت، در سراسر دنیا به فعالیت مشغولند و در همه جا نیروهای مقاومت را سرکوب میکنند. مردم دنیا نیز به ماهیت این کشورها روز به روز بیشتر پی میبرند، چرا که مردم جهانی که با مشکلاتی نظیر فقر، بیماری، تهدیدهای زیستمحیطی، نابرابری، نژادپرستی و مشکلات مربوط به فقدان دولتهای مردم سالار دست و پنجه نرم میکنند، دیگر تاب سلطهجویی و دخالتهای چند ابرقدرت را درامور کشورهای خویش ندارند. همه این مشکلات فراروی ما حل نخواهند شد مگر اینکه مردم دنیا با اتحاد خود، رهبران دولتهای محور جنگافروزی و ویرانگری را برکنار نموده و قدرتهای دیگر جهان را به مقاومت در برابر خشونتطلبان و جنگافروزان فرا خوانند.