مرورى بر واقعه شكست آمريكا در طبس‏

زمينه‏ها و اهداف حمله نظامى آمريكا به طبس‏
پيروزى انقلاب اسلامى و تشكيل جمهورى اسلامى بر اساس آموزه‏هاى اصيل دينى، علاوه بر اين كه نظام حاكم بر مقولات دولت، ملت و ساختار حكومت را به چالش كشيد، با تبديل شدن به يك عامل مهم منطقه‏اى و با شعار وحدت جهان اسلام و درهم نورديدن مرزهاى جغرافيايى كشورهاى مسلمان، استراتژى‏هاى امنيتى و منافع منطقه‏اى آمريكا را با شكست روبه‏رو ساخت.
آمريكا كه تمام تلاش خود را در حمايت از رژيم شاه و جلوگيرى از پيروزى انقلاب به كار بسته بود، با پيروزى انقلاب اسلامى، سفارت خود را به پايگاهى براى طراحى و اجراى توطئه عليه انقلاب تبديل كرد، تا بتواند آن بخش از اقداماتش را كه مى‏توانست در پوشش ديپلماتيك براى شكست يا به انحراف كشاندن نظام نوپاى اسلامى انجام دهد، با مركزيت سفارت به اجرا درآورد. افسران سازمان سيا (CIA) با استفاده از شرايط نابسامان بعد از انقلاب و درهم ريختگى و نامشخص بودن حوزه مسئوليت‏ها كه نتيجه طبيعى هر انقلابى است، سعى كردند تا با نفوذ در مناطق كليدى و حساس انقلاب اسلامى، از تعميق و گسترش هر چه بيشتر آن جلوگيرى كنند. سفارت آمريكا با ايجاد شبكه‏هاى جاسوسى و اطلاعاتى در پى آن بود تا با بحران‏آفرينى، تضعيف نيروهاى اصيل انقلاب و جايگاه و شخصيت حضرت امام و همچنين ايجاد گسست و شكاف ميان رهبرى و نسل جوان، فعال‏ترين و انقلابى‏ترين نيروهاى جامعه را از رهبرى دور كند تا بتواند با تأثير بر آنها و نفوذ در ارتش، حركت انقلابى مردم ايران را آسيب‏پذير كند. از اين رو، مسئولان سفارت آمريكا در پى آن بودند تا با برقرارى ارتباط با مسئولان دولت موقت - كه اكثراً غرب گرا بودند - راه رسيدن به اهدافشان را هموار كنند. آن گونه كه اسناد لانه جاسوسى نيز آشكار ساخت، دولت آمريكا در پى آن بود تا با ايجاد ائتلافى از ليبرال‏هاى سياسى، چهره‏هاى دينى ميانه‏رو، سكولارها، ملى‏گرايان و سران ارتشى متمايل به غرب، تحت لواى دولت موقت، نيروهاى وفادار به امام را به تدريج از صحنه سياسى كشور حذف كند.
توطئه‏هاى آمريكا در جهت شكست انقلاب مردم ايران و از سوى ديگر ورود شاه به آمريكا، با اجازه كارتر رئيس جمهور اين كشور، فصل جديدى را در روابط ايران و آمريكا به وجود آورد كه موجب افزايش بى‏اعتمادى و نفرت شديد مردم ايران از آمريكا شد. در 4 نوامبر 1979 (13 آبان 1358) تقريباً دو هفته پس از ورود شاه به آمريكا و سه روز پس از ديدار بازرگان با برژينسكى در الجزاير، گروهى از دانشجويان دانشگاه‏هاى ايران كه بعدها به «دانشجويان مسلمان پيرو خط امام» معروف شدند، به سفارت آمريكا در تهران حمله كردند و 53 آمريكايى را به گروگان گرفتند. اين عمل از طرف حضرت امام مورد تأييد قرار گرفت و وى تسخير لانه جاسوسى آمريكا را انقلابى بزرگ‏تر از انقلاب اول ناميد. تصرف سفارت آمريكا، پيامدهاى ناگوارى را براى آمريكا به دنبال داشت كه عبارت بودند از:
1. شكسته شدن ابهت و حيثيت پوشالى آمريكا، در سطح جهان و به ويژه منطقه.
2. افشا شدن دخالت پنهان و آشكار آمريكا، در حمايت از رژيم ستم شاهى.
3. افشا شدن توطئه‏هاى گوناگون آمريكا براى براندازى نظام جمهورى اسلامى.
4. رسوايى عناصر وابسته به غرب و گروهك‏هاى ضدانقلاب و در نتيجه شكست دولت موقت و احزاب و گروه‏هاى وابسته به استكبار.
5. به نمايش درآمدن قدرت و عزت مردم شجاع ايران در صحنه جهانى.
6. زير سؤال رفتن داعيه رهبرى جهانى آمريكا و آشنايى ملت‏هاى مظلوم جهان با چهره كريه آمريكا و جرأت پيدا كردن مستضعفان جهان براى قيام بر عليه منافع آمريكا در سطح جهانى.
7. اشغال سفارت آمريكا كه در واقع تير خلاصى بر دولت موقت نيز بود. در نتيجه اين اقدام انقلابى، قدرت متزلزل دولت موقت رو به افول گذاشت و همگام با آن، اساس همكارى‏هاى استراتژيك ايران و ايالات متحده فرو پاشيد. بازرگان، دو روز پس از اين حادثه از سمت نخست وزيرى استعفا كرد كه بلافاصله توسط امام پذيرفته شد و وظايف دولت موقت به شوراى انقلاب، منتقل شد.
اشغال سفارت آمريكا در تهران، حذف دولت موقت از صحنه اجرايى كشور، تثبيت پايه‏هاى قدرت و حاكميت انقلابيون مذهبى و استمرار ماجراى گروگان‏گيرى و شكست كوشش‏هاى ديپلماتيك و طرح‏هاى آمريكا جهت آزادسازى جاسوسان خويش، موجب بحرانى بزرگ و اختلاف نظر در دستگاه ديپلماسى آمريكا، پيرامون نحوه برخورد با انقلاب و نظام جمهورى اسلامى گرديد. در اين ميان، شوراى امنيت ملى آمريكا به سرپرستى برژينسكى طرفدار اقدامات قاطع نظامى عليه انقلاب اسلامى شد. برژيسكى مى‏گويد: روز 11 آوريل (22 فروردين)، جيمى كارتر، رئيس جمهور وقت آمريكا، در جلسه اضطرارى شوراى امنيت ملى گفت: به نظرم امكان خلاصى گروگان‏ها بسيار بعيد به نظر مى‏رسد و ما بايستى حاكميت خود را اعمال كنيم. كارتر تأكيد كرد: «من مى‏خواهم به محض آزاد شدن افرادمان، ايرانى‏ها را تنبيه كنم؛ واقعاً به آنها ضربه زنم. آنها بايد بدانند كه نمى‏توانند ما را به بازى بگيرند.از ديدگاه مايلز كاپلند يكى از دست اندركاران سابق دستگاه اطلاعاتى آمريكا و همكار روزولت در كودتاى 28 مرداد 32 در ايران «هدف از تهاجم طبس، تنها آزادى گروگان‏ها نبود؛ بلكه كودتا براى سرنگونى رژيم ايران، هدف اصلى اين عمليات بوده است».
در واقع آمريكا قصد داشت تا تحت پوشش نجات گروگان‏ها و با استفاده از نيروى كماندويى و عناصر ضدانقلابى در داخل كشور، به سفارتخانه و وزارت امور خارجه حمله كند و سپس به مراكز حساس دولتى كشور، به ويژه محل سكونت امام حمله كند تا با سقوط اين مراكز، جهت‏گيرى براندازى را عملى كند.

شرح عمليات پنجه عقاب
شاخص‏ترين تصميم آمريكا در مورد حمله به ايران و آزادى گروگان‏هاى آمريكايى، طرح نجات با نام «پنجه عقاب» از طرف كارتر بود كه قرار بود در 4 ارديبهشت 59 (24 آوريل 1980) با استفاده از پيشرفته‏ترين امكانات نظامى اين كشور و كمك‏هاى كشورهاى عربى و همسايه طرفدار آمريكا و گروهى از كماندوهاى آمريكايى و عناصر مخالف انقلاب اسلامى به مرحله اجرا در آيد.
در راستاى پياده شدن دستور ياد شده، يك ماه پس از فتح لانه جاسوسى، نود نفر از كماندوهاى آمريكايى، موسوم به «دلتا» به فرماندهى سرهنگ چارلى بكويث و سرگرد ميدوز به ايالت «آريزونا»ى آمريكا كه تقريباً شرايط كويرى ايران را دارا بود و نيز در محل‏هايى كه شبيه سفارت آمريكا ساخته شده بودند، اعزام شدند تا آخرين مرحله تمرين و آموزش خود را در شرايط و موقعيت مشابه ايران بگذرانند. از سوى ديگر، گروه‏هاى ويژه سرّى كه براى پشتيبانى و تدارك وسايل تكميلى طرح در نظر گرفته شده بودند، مخفيانه وارد ايران شدند و با گروهك‏هاى ضدانقلاب اسلامى تماس گرفتند. نظاميان آموزش ديده آمريكايى، در اواخر آذر ماه 1358 عازم كشور مصر شدند و در پايگاهى در نزديكى قاهره استقرار يافتند.
برژينسكى در مورد چگونگى انجام اين عمليات مى‏نويسد:
«طرح عمليات كه پس از هفته‏ها بررسى و تحليل، تهيه شده بود، جمعاً دو روز (از 24 تا 26 آوريل 1980 برابر با 4 تا 6 ارديبهشت 1359) به طول مى‏انجاميد. در شب اول، هشت هلى كوپتر و سه هواپيماى سى - 130 در عمق خاك ايران در وسط بيابان فرود مى‏آمدند. هلى كوپترها پس از سوخت‏گيرى، شبانه به نقطه‏اى در نزديكى تهران پرواز مى‏كردند و تمام روز را در انتظار فرا رسيدن شب در اين نقطه توقف مى‏نمودند. حمله به سوى سفارت كه محل نگاهدارى گروگان‏ها بود، در شب دوم با وسايل نقليه‏اى كه قبلاً تدارك شده بود، انجام مى‏گرفت و يك گروه جداگانه هم براى نجات بروس لينكن كاردار سفارت و دو تن از همكارانش به محل وزارت خارجه ايران مى‏رفتند. برنامه دقيقى براى ورود به ساختمان سفارت و آزاد ساختن گروگان‏ها پيش‏بينى شده بود و گروگان‏ها پس از رهايى و شايد به همراه چند اسير از اشغال كنندگان سفارت به استاديومى [امجديه‏] كه در نزديكى سفارت قرار داشت، منتقل مى‏شدند و به وسيله هلى كوپتر به يك فرودگاه مجاور پرواز مى‏كردند. قرار بود اين فرودگاه شبانه به وسيله يك گروه كماندويى اشغال شود و گروگان‏ها و كماندوها با هواپيماهاى مستقر در فرودگاه به پرواز در آيند. تمام مراحل عمليات در تاريكى شب پيش‏بينى شده بود و با تمرين‏هاى مكرر براى اين عمليات، به وسيله گروه ورزيده‏اى كه داوطلب انجام اين مأموريت شده بودند، همه ما به نتيجه آن اميدوار بوديم».
دولت تجاوزگر آمريكا در رابطه با چنين مأموريتى متجاوز از 5 ماه تمام در صحراهاى آريزونا تعليمات پيچيده و فشرده‏اى را به كماندوهاى خود داده بود و از پيچيده‏ترين تكنيك‏هاى نظامى -اعم از تسليحات نظامى و دفاعى تا صنايع مدرن هواپيمايى- استفاده كرده و بودجه نامحدودى را براى اين عمليات اختصاص داده بود. سازمان هواشناسى آمريكا وضع جوى ايران، به خصوص در منطقه فرود در صحراى طبس را كاملاً مورد پيش‏بينى علمى قرار داده بود و به علت اين كه هواى آن شب مهتابى بود، ورود هر نوع هواى غيرمطلوب و وقوع طوفان را بعيد مى‏دانست.

اصل غافل‏گيرى‏
آمريكايى‏ها به منظور رعايت اصل غافل‏گيرى در عمليات نظامى، همچنان تظاهر به حل مسالمت‏آميز مسئله مى‏نمودند. برژينسكى و هاميلتون جردن در يادداشت‏هاى خويش متذكر مى‏شوند كه در روزهاى پيش از آغاز عمليات نجات، مجدداً باب مذاكره تازه‏اى را با ايرانى‏ها گشودند تا آنها را اغفال كنند و ايرانى‏ها احتمال ندهند كه آمريكا قصد اجراى عمليات نظامى را دارد و همزمان به آمريكايى‏هاى مقيم ايران از راه‏هاى مختلفى توصيه مى‏كردند كه ايران را ترك كنند.

شرح ماجرا
سرانجام يك روز پس از اين كه يك گروه جاسوس از صليب سرخ بين‏الملى در ملاقات با گروگان‏ها مشخص كرد كه تمام گروگان‏ها در سفارت به سر مى‏برند، كارتر در دفتر كارش، كلمه رمز «برويد» را كه اعلام كننده آغاز حمله بود، صادر كرد.
عمليات در غروب روز پنجشنبه، 4 ارديبهشت 58 شروع شد و شش فروند هواپيماى سى - 130 و نود نفر از كماندوهاى آمريكا موسوم به نيروهاى دلتا، از قاهره به ناو هواپيمابر نيميتز در درياى عمان منتقل شدند.
نيمه شب پنجشنبه، 4 ارديبهشت ماه، مطابق با ساعت 13 به وقت واشنگتن، هواپيماهاى مذكور و هشت فروند هلى كوپتر نفربر، از عرشه ناو هواپيمابر نيميتز برخاستند و با پرواز در ارتفاع كم و با استفاده از نقاط كور رادار، راهى ايران شدند. پس از ورود به حريم ايران اسلامى، يكى از هلى كوپترها در 120 كيلومترى شهر راور كرمان دچار نقص شد و ناگزير فرود آمد. سرنشينان اين هلى كوپتر به هلى كوپتر ديگرى منتقل شدند و پس از طى مسافتى، دستگاه هيدروليك اين هلى كوپتر نيز از كار افتاد؛ اما توانست خود را به ناو هواپيمابر نيميتز برساند.
در هر صورت، شش فروند هواپيماى سى - 130 و شش فروند هلى كوپتر، در محل مورد نظر واقع در صحراى طبس در تاريكى شب فرود آمدند. در حال سوخت‏گيرى هلى كوپترها براى اجراى مرحله بعدى عمليات، يكى ديگر از آنها دچار نقص فنى شد. با از كار افتادن اين هلى كوپتر، تمام برنامه‏هاى آمريكايى‏ها به هم خورد؛ زيرا آنها با محاسباتى كه انجام داده بودند، براى انجام مرحله بعدى عمليات، حداقل به شش فروند هلى كوپتر نياز داشتند. موقعيت به ناو نيميتز و از آن جا به كاخ سفيد گزارش شد و از رئيس جمهور كسب تكليف شد. كارتر دستور توقف عمليات و عقب‏نشينى را صادر كرد؛ اما سپاه شيطان در چنگال عذاب الهى گرفتار شد. آن هنگام كه آمريكايى‏ها قصد بازگشت كردند، طوفانى از شن برخاست؛ هواپيماها و هلى كوپترهاى آمريكايى، در حال برخاستن از زمين، دچار مشكل شدند، يك هواپيما و يك فروند هلى كوپتر با هم برخورد كردند و هر دو آتش گرفتند. بر اثر حادثه، هشت تن از آمريكايى‏ها در آتش عذاب الهى سوختند و بقيه پنج فروند هواپيماى سى - 130 نيز از خاك ايران اسلامى فرار كردند. برژيسنكى حالت كارتر را پس از صدور دستور توقف عمليات و عقب‏نشينى و آتش گرفتن هواپيما و هلى كوپتر آمريكايى چنين توصيف كرده است:
«وى بعداً سرش را ميان دو دستش گرفت و به مدت چند ثانيه روى ميز گذاشت... با شنيدن اين خبر، به مانند مار زخمى به خود پيچيد و آثار درد و نگرانى بر تمامى صورت او آشكار شد و به اطرافيانش بد و بى راه مى‏گفت».

نقش بنى صدر
يكى از ابعاد اين جنايت، هماهنگى و همكارى عناصر ليبرال و وابسته به آمريكا، در اجراى هرچه دقيق تر اين تجاوز نظامى بود. قبل از شروع عمليات، بنى‏صدر توسط فرماندهان نظامى منصوب خود، نظير تيمسار شادمهر، رئيس ستاد مشترك وقت ارتش و تيمسار باقرى، فرمانده نيروى هوايى به پايگاه يكم شكارى دستور جمع‏آورى سريع توپ‏هاى 23 ميليمترى ضدهوايى داد؛ توپ‏هايى كه حريم هوايى فرودگاه و پايگاه را تأمين مى‏كردند؛ به نحوى كه باند فرودگاه تهران تا روز تهاجم بدون مراقبت بود. مشابه اين دستور، به پايگاه‏هاى ديگر، مانند شيراز، ايستگاه رادار مشهد و... نيز ابلاغ شده بود.
پس از شكست تجاوز طبس نيز بلافاصله كارتر طى بيانيه‏اى كه از طريق راديو آمريكا در سراسر جهان پخش شد، ضمن اعلام عدم موفقيت اين طرح، اعلام داشت كه اسناد طبقه‏بندى شده «سرى» در صحنه عمليات، در هلى كوپترها به جاى مانده است. در واقع كارتر با اين كار، به بنى‏صدر هشدار داده بود كه اسنادى كه ارتباط با اين طرح را برملا مى‏سازد، در صحنه عمليات بر جاى مانده، بايد هر چه سريع‏تر فكرى به حال آنها كرد. چند ساعت پس از اين پيام، به دستور مستقيم بنى‏صدر كه در آن زمان فرماندهى كل قوا را نيز بر عهده داشت، بمب افكن‏هاى ايران، هلى كوپترهاى در شن مانده و بى‏دفاع را بمباران كردند!! در اين حادثه، علاوه بر انهدام تجهيزات نظامى پيشرفته و اسناد سرى، فرمانده سپاه يزد، محمد منتظرقائم نيز به شهادت رسيد.

بازتاب و پيامدهاى تجاوز نظامى‏
با شكست تجاوز نظامى آمريكا، هيچ كس در ايران از عمق مسئله آگاه نبود و كسى نمى‏دانست كه چگونه طى هفته‏هاى متوالى، ده‏ها سازمان، كارشناس و جاسوس، با استفاده از كامل‏ترين اطلاعات، چه طرح پيچيده و دقيقى را مهيا كردند و چه ترفندهايى محاسبه شده‏اى اتخاذ كردند. هيچ كس نمى‏دانست كه قرار بود پس از خروج گروگان‏ها از ايران، عمليات بمباران تأسيسات و مراكز و اقتصادى ايران از سوى آمريكا و با استفاده از ناوگان‏هاى جنگى موجود در منطقه به اجرا گذاشته شود. بدون شك خروج گروگان‏ها روحيه‏اى قوى به آمريكاييان مى‏داد؛ آنان را مغرور و سرمست از پيروزى مى‏كرد؛ متحدان اروپايى‏اش را به موافقت يا همكارى ترغيب مى‏ساخت و در منطقه، ارعاب به وجود مى‏آورد و در مقابل، روحيه مردم ايران را تضعيف مى‏كرد و دولت‏هاى ارتجاعى منطقه را تقويت مى‏كرد تا مرحله دوم عمليات، با موانع كمترى اجرا شود. گرچه كسى به دقايق سناريوى آمريكا واقف نبود، اما اجمالاً مردم ايران فهميدند كه با لطف و عنايت الهى، خطر بزرگى از بيخ گوش آنهإ؛ ّّاق رد شده است.
آن چه كه آمريكايى‏ها در محاسبات خود در نظر نمى گرفتند، علاوه بر اتكاى اين انقلاب به قدرت لايزال الهى، روحيه و عزم ملى و مذهبى مردم مسلمان و انقلابى ايران بود كه به تازگى از مبارزه با رژيم مقتدر شاه پيروزمند بيرون آمده بودند و ملت‏ها همچنان كه تا كنون -در حوادث مختلف از خرداد سال 1360 و شكست راهپيمايى مسلحانه سازمان منافقين تا پيروزى در جنگ تحميلى و...- نشان داد، چنان نيرومند بود كه اگر نيروى دلتا وارد ايران مى‏شد، ديگر قادر به خروج از اين بحران نبود. طرح آمريكايى‏ها براى اجرا در كشورى با شرايط عادى، ايده‏آل بود؛ اما براى مقابله با كشورى كه در شرايط انقلابى به سر مى‏برد، طرحى كاملاً ذهنى، خيال‏پردازانه، غير عملى و مانند مشت بر سندان كوفتن بود.
چندى بعد جنازه آمريكايى‏ها تحويل دولت آمريكا شد و دولت كارتر زير بار انتقادات شديد، مراسم استقبال و تشييع باشكوهى ترتيب داد تا «شرافت ملى» لكه‏دار شده، آمريكا را طورى بپوشاند كه ديگر ديده نشود. با اين حال، بى‏نتيجه ماندن ديپلماسى كارتر در حل بحران ايران، وقتى كه با شكست نظامى در طبس همراه شد، حيات سياسى دولت او را چنان متزلزل ساخت كه وى پس از چهار سال، مجبور به ترك كاخ سفيد شد تا ريگان جمهورى‏خواه به جاى او بنشيند. طعم شكست ماجراى طبس براى كارتر آن چنان تلخ بود كه او بعدها در مصاحبه با روزنامه كويتى الانبا چنين گفت: «دوران رياست جمهورى من، بدترين دوره‏هاى رياست جمهورى در آمريكا بوده، چه در آن زمان، دولت آمريكا در دست آيةالله خمينى در ايران، به گروگان گرفته شد».
نتيجه ماجراى تهاجم نظامى به طبس، پيروزى بزرگ ايران و الگو قرار گرفتن آن از سوى كشورهاى جهان سوم و به ويژه كشورهاى اسلامى و در مقابل تضعيف موقعيت ابرقدرتى آمريكا در صحنه روابط بين‏المللى و واماندگى آن در مواجهه با انقلاب اسلامى بود و به قول استاد دانشگاه «ويليام ومرى»، «در آوريل 1980 (1359)، پنجه‏هاى خرد شده عقاب آمريكا، در كويرهاى ايران جا ماند و مدفون شد».
اين شكست، آن قدر عظيم بود كه گويى نيروهاى شيطانى نيز به يارى و مساعدت نيروى ماوراى طبيعت در اين واقعه اعتقاد داشتند؛ به طورى كه وقتى از «هارولد بروان»، وزير دفاع وقت آمريكا چگونگى اين شكست را پرسيدند، چنين پاسخ داد: «آيةالله خمينى در بالكن مقر سكونت خود حضور يافت و با هر حركت دست او، يك هواپيما به زمين افتاد».
پيام مهمى كه در بازخوانى ناكامى توطئه‏هاى گوناگون دشمنان -كه از ابتداى انقلاب اسلامى تا كنون بر عليه انقلاب اسلامى داشته‏اند، وجود دارد، اين است كه تا مادامى كه مسئولان نظام اسلامى و مردم، در مسير آموزه‏هاى حيات بخش الهى گام بردارند، امدادهاى غيبى همواره پشت و پناه انقلاب و جمهورى اسلامى خواهد بود؛ همان گونه كه به گفته امام، آن دانه‏هاى شن، مأمور خداوند بودند. امدادهاى غيبى الهى، با خنثى كردن توطئه آمريكا، بقا و استمرار انقلاب اسلامى را تضمين كردند.