منافع آمریکا در ایران و حمایت از رژیم پهلوی

الف- جلوگیری از توسعه طلبی شوروی و محدود نمودن حوزه نفوذ آن:
تا پیش از اوج گیری قیام ملت مسلمان ایران، همانطور که در فصل اول نیز اشاره شد، کشور ایران از دیدگاه غرب، به عنوان حلقه ای از زنجیر دفاعی گسترده غرب در مقابل نفوذ کمونیسم محسوب می شد و وظیفه اتصال پیمان «ناتو» را به پیمان «سیتو» برعهده داشت.
این زنجیره ی دفاعی از اروپای غربی و شمال مدیترانه شروع و در کنار هم به منتهی الیه جناح شرقی ناتو در ترکیه ختم می شد. سپس از طریق ایران و پاسکتان به جنوب شرقی آسیا متصل می گشت.
ارتفاعات البرز و زاگرس، با ارتشی که غرب آن را آموزش داده و مجهز کرده بود، به عنوان بخشی از سپر دفاعی در مقابل اهداف شوروی نسبت به خلیج فارس و منابع عظیم آن محسوب می شد.1
در یکی از اسناد بدست آمده از سفارت آمریکا به طبقه بندی «سری»، چنین آمده است:
«منافع اساسی ما در منطقه عبارتند از:«ثبات، محدودکردن نفوذ شوروی و در عین حال اجتناب از رویارویی با اتحاد شوروی، و داشتن دسترسی به نفت و گاز خلیج فارس.» در ادامه ی این متن دوباره تأکید می کند که:
«در خلیج فارس، ما می خواهیم در عین حالی که از دسترس خود به منطقه و نفت آن حفاظت می کنیم، نفوذ شوروی و کشورهای افراطی عرب را مهار کنیم.»2
«ریچارد کاتم»کارشناس سابق مسایل ایران در وزارت امور خارجه آمریکا، نیز خط مشی خاورمیانه ای آمریکا طی چهار دهه جنگ سرد را، برای تحقیق سه هدف عمده یعنی مقابله با تهدید شوروی، ادامه جریان نفت از منطقه، و تأمین امنیت اسراییل می داند.»3
در یک گزارش«سری» دیگر وزارت امور خارجه آمریکا به تاریخ دوم ژانویه 1977 نیز چنین آمده است:
«منافع دو جانبه برای جلوگیری از نفوذ و قدرت شوروی به خصوص در خاورمیانه، موضوعی است که به عنوان اساس روابط ما با ایران باقی مانده است.»4
در سند دیگری، «حفظ یک ایران با ثبات مستقل غیر کمونیست و همکار، که نیرو و اراده کافی برای ایستادگی در مقابل تجاوزگری احتمالی شوروی اعم از مستقیم و غیرمستقیم را دارد»،5 به عنوان یکی از علایق اصلی ایالات متحده ذکر شده است.
و بالاخره آن که، در یک سند «سری» دیگر سفارت آمریکا، «انجام اقدامات ضروری و در حیطه قدرت ایران، به منظور خنثی سازی فعالیت های پنهانی شوروی در ایران، و ممانعت از گسترش شوروی به سمت خلیج فارس»،6 جزو اهداف ایالات متحده آمریکا ذکر شده است. و آنچه به روشنی در تمامی سیاست های تدوین شده از سوی تئوریسین های سیاسی آمریکا به عنوان نقش ایران در کمربند امنیتی ابرقدرت غرب، در برابر توسعه طلبی ابر قدرت شرق، در نظر گرفته شده، چیزی نبوده که آن را پنهان نمایند و به وضوح در ادبیات سیاسی قبل از انقلاب اسلامی ایران به چشم می خورد.

ب- ایران به عنوان ستون اصلی دکترین نیکسون جهت حفظ ثبات منطقه خلیج فارس و ادامه صدور نفت به غرب:
تا اوایل دهه ی1970، ایران به یکی از دو «ستونی» تبدیل شده بود که سیاست آمریکا در خاورمیانه متکی بر آنها بود. پس از فراخوانده شدن نیروهای انگلیسی از «شرق سوئز» در سال1968(1347)، ایالات متحده تصمیم گرفت شاه را مأمور پرکردن «خلاء استراتژیک ای کند که اقدام انگلیس در خلیج فارس و مناطق مجاور بوجود آورده بود. به همین منظور، ایران به عمده ترین دریافت کننده تجهیزات نظامی آمریکا تبدیل شد و انبوهی از تجار و خانواده ها و کارخانجات آمریکایی در ایران مستقر شدند. هدف آمریکا این بود که ایران را با روی نظامی منطقه کند تا اطمینان خاطر یابد که ثبات منطقه و منافع آمریکا حفظ خواهد شد.7
در دوران رژیم شاه، ایران از نظر منابع نیروی انسانی و از نظر توانایی های کمی و کیفی به مراتب بهتر و بالاتر از سعودی ها بود و این کشور می توانست به عنوان ستون اصلی و در چارچوب نظام امنیتی آمریکا در منطقه، بر اساس دکترین نیکسون عمل کند. یعنی مأموریت حفظ و استقرار اوضاع در منطقه خلیج فارس، به منظور تضمین ادامه صدور نفت به جهان غرب را به نیابت از آمریکا بر عهده گیرد.8 در یکی از اسناد بدست آمده از سفارت آمریکا چنین آمده:
« در خلیج فارس، ما می خواهیم در عین حالی که از دسترسی خود به منطقه و نفت آن حفاظت می کنیم، نفوذ شوروی و کشورهای افراطی عرب را مهار کنیم. ما همکاری منطقه ای برای امنیت را به سرکردگی ایران و عربستان سعودی ترغیب می کنیم و تجهیزات و خدمات دفاعی را به مقادیر زیاد به کشورهای دوست می فروشیم.»9
در ادامه گزارش آمده: «داشتن دسترسی به نفت و گاز خلیج فارس جزو منافع اساسی ما در منطقه است.»10
لازم به یادآوری است که کمپانی های نفتی آمریکا سهم عظیمی از تولیدات نفتی ایران را پس از آنکه سازمان «سیا» به محمدرضا پهلوی در رسیدن به قدرت در سال1332 کمک کرد، به خود اختصاص دادند.11
از طرفی، سیاست بومی کردن مسایل منطقه ای، به آمریکا امکان داد تا از طریق تجهیز قدرت های هر منطقه، مخالفان حفظ منافع آمریکا را سرکوب کند. بدین جهت ایران در چارچوب دکترین نیکسون، به یک قدرت منطقه ای تبدیل شد. هر چند عواملی مانند افزایش شدید درآمد نفت، برخورداری از جمعیت نسبتاً زیاد در منطقه خلیج فارس، وسعت کشور و اهمیت جغرافیایی و سیاسی آن، پیدایش خلاء قدرت پس از خروج نیروهای نظامی انگلیس از منطقه و... در ارتقاء ایران به چنان نقشی مؤثر بودند، اما مهمترین عامل در این زمینه، پذیرش نقش شریک فرودست و کارگزار سیاست های امنیتی غرب، توسط رژیم گذشته ایران بود.12
«دکترین نیکسون» استراتژیست های آمریکایی را در این راستا قرار داد که ثقل سیاسی آمریکا را به سمت کشورهای حاشیه خلیج فارس متمرکز سازند و از آن به عنوان یک منطقه استراتژیک پراهمیت از نظر اقتصادی و سیاسی در جهت حفظ منافع ایالات متحده حفاظت نمایند.
رژیم شاه به عنوان یکی از ستون های دو گانه و اصلی دکترین نیکسون، دارای آنچنان اهمیتی بود که حتی روابط آمریکا با کشورهای دیگر مانند پاکستان، ترکیه و شیخ نشین های خلیج فارس را تحت الشعاع خود قرار داده بود. آنچه که در این میان جلب توجه می کرد، ایفای نقش ژاندارمی در خلیج فارس و ارسال نفت ارزان قیمت از ایران به سوی غرب بود.
در مورد اهمیت نفت ایران برای آمریکا و متحدانش، در یک گزارش «سری» وزارت خارجه آمریکا به تاریخ دوم ژانویه1977چنین آمده است:
«ایران مقدار زیادی نفت به آمریکا و متحدانش صادر می کند به طوری که بیش از هشت درصد نفت وارداتی ایالات متحده از ایران وارد می شود و بیش از شانزده درصد نفت ایران به اروپای غربی و تقریباً بیست و چهار درصد به ژاپن صادر می شود. هفتاد درصد نفت اسراییل نیز از یاران تأمین می شود. با وجود کشمکش های لاینفک در روابط خرید و فروش، ایران برای ما یک منبع نفتی مستقل بوده است. ایران در سالهای 74-1973، بر خلاف پیمان اعراب، در تحریم حمل و نقل به اسراییل، شرکت نکرده و صدور نفت خود را به این کشور ادامه داده است.»13
اما سرانجام پیروزی انقلاب اسلامی باعث برهم خوردن این مناسبات شد. انقلاب ایران باعث وقفه در عرضه نفت و از دست دادن مقدار زیادی از تولید جهانی، حتی بیش از تحریم1973 شد. با پیروزی انقلاب، شوک دوم نفتی، بطور دقیق پنج سال بعد از اولین شوک نفتی آغاز شد. در نتیجه، کشورهای عضو اوپک که در آذرماه1357 افزایشی اساسی در قیمت ها داده بودند، باز هم به افزایش قیمت ها متوسل شدند. علاوه بر آن، اسراییل نیز شاهد از دست دادن مهمترین منبع تأمین کننده نفت خود بود.

ج- استفاده از راه ها و تسهیلات دریایی و هوایی ایران برای مقاصد نظامی و تجاری:
دولت آمریکا، سالیان متمادی از تسهیلات و راه های دریایی و هوایی ایران در جهت منافع نظامی، اقتصادی، و اطلاعاتی خود بهره برداری کرده و از این دسترسی ها برای تحکیم نفوذ و سلطه خود در منطقه استفاده کرده است.
در یک گزارش «سری» که به تاریخ پنجم آوریل1977 از سفارت آمریکا در تهران برای وزیر امور خارجه آمریکا ارسال شده است، چنین آمده است:
«حفظ دستیابی ایالات متحده به قسمتی از ایران که دالان هوایی حیاتی ترکیه و ایران را تشکیل می دهد، و نیز دسترسی به بنادر ایران برای کشتی های آمریکایی، در پشتیبانی از منافع امنیتی مشترک؛ جزو علایق اصلی ایالات متحده در ایران است.»14 در سند دیگری، چنین آمده است:
« ما خواهان دستیابی به راه های هوایی و دریایی و بنادر، هم چنین به فرصت های سرمایه گذاری و بازرگانی هستیم و می خواهیم تولیدکنندگان نفت را تشویق کنیم درآمدهای اضافی خود را با احساس مسؤولیت بکار برند.»15
در یکی از اسناد سفارت آمریکا، گفته شده که ایجاد امکانات برای ورود نیروهای غربی به خاک ایران در صورت بروز درگیری، و نیز مجاز شمردن قراردادهای مربوط به ایجاد تسهیلات، از اهداف عمده ی آمریکا در ایران است .16
دولت ایران، هم چنین حق پرواز از طریق تنها دالان هوایی قابل دسترس و امن در این قسمت از جهان را برای آمریکا تأمین می کرد. ابقای دسترسی بدون اشکال به دالان هوایی ایران- ترکیه و بنادر ایران، نیز جزو اهداف آمریکا در ایران بوده است.17 در این خصوص، در بخشی از یک گزارش وزارت امور خارجه آمریکا به تاریخ اکتبر1974، که طبقه بندی «سری» نیز دارد، چنین آمده است:
«ما نیاز مبرم به دسترسی به راه هوایی ایرا ن و ترکیه که واسطه میان اروپا و شرق برای هواپیماهای نظامی و تجاری ما باشد، و نیز به بنادر ایران جهت کشتی های نیروی دریایی و بازرگانی خود داریم. ما نیاز داریم که از قلمرو ایران برای تسهیلات ویژه نظامی و اطلاعاتی خود استفاده مداوم بعمل آوریم که به خاطر ملاحظات جغرافیایی، گذشته از امکانات سیاسی، نمی توان در جای دیگری نظیر آن را یافت.»18
واقعیت هم همین است زیرا در طی قریب به سه دهه، عرصه ی آب و خاک و فضای این کشور، در خدمت منافع دولت آمریکا قرار داشت و مقامات وزارت خارجه ی آمریکا در ژانویه1977 درست گفته بودند که:
«ما محل مناسب دیگری نداریم که بتوانیم از خاک آن، این استفاده ها را که در خاک ایران برده ایم، داشته باشیم.»19

د- استفاده از خاک ایران برای تسهیلات ویژه اطلاعاتی:
آمریکایی ها دو پایگاه استراق سمع مجهز به پیچیده ترین وسایل الکترونیکی در ایران ایجاد کرده بودند، یکی در کبکان خراسان و دیگری در بهشهر مازندران، به وسیله ی این دو ایستگاه، تمام فعالیت نظامی روس ها در جمهوری آسیایی مرکزی، به خصوص آزمایش های موشکی آنها تحت نظر بود و دستگاه های الکترونیکی بسیار دقیق و حساس این ایستگاه ها که در قلب جنگل های دور افتاده شمال ایران کار می کرد. با ارزش ترین اطلاعات نظامی را برای مقابله با شوروی در این منطقه حساس جهان در اختیار آمریکا می گذاشت.
در یک سند «خیلی محرمانه» سفارت آمریکا، به تاریخ پنجم مارس1979(پانزدهم اسفند1357) چنین آمده:
«تأسیسات واقع در خاک ایران به ما این امکان را داده تا پیروزی شوروی از قرار داد منع آزمایشات هسته ای را تحت نظر قرار دهیم.»20
«باری روبین» نیز در کتاب خود در این باره می نویسد:
«نصب دستگاه های مراقبت و استراق سمع در شمال ایران، از مهمترین خدمات شاه به آمریکا بود. با استقرار دو ایستگاه مجهز مراقبت و استراق سمع در مجاورت مرزهای شوروی، اطلاعات دقیق و حساسی از آزمایش های موشکی در داخل شوروی در اختیار آمریکا قرار می گرفت. این اطلاعات برای مراقبت در اجرای تعهدات ناشی از قرار داد محدود ساخت تولید سلاح های استراتژیک از طرف شوروی، اهمیت حیاتی داشت و از دلایل حمایت از رژیم شاه به شمار می آمد.»
وی در بخش دیگری از کتاب خود می گوید: «به نظر ریچارد هلمز (سفیر آمریکا در ایران)، موافقت شاه با استقرار ایستگاه های مراقبت و استراق سمع آمریکا در شمال ایران، که اطلاعات ذی قیمتی درباره آزمایشهای موشکی در داخل شوروی، در اختیار آمریکا می گذاشت. مبین صمیمیت و علاقه باطنی شاه به حفظ منافع آمریکا و جهان غرب بود.»21 اما در زمان انقلاب، مقامات آمریکایی که با مشاهده پیشرفت سریع انقلاب و شتاب بی سابقه آن نگران شده بودند که مبادا با پیروزی انقلاب، این وسایل به دست انقلابیون و در نتیجه به دست روس ها بیافتد، با اعزام ژنرال هایزر به ایران، امید داشتند که هم ارتش را منسجم نگاه دارند، و هم با از سرگذراندن انقلاب، بار دیگر آمریکا بتواند پایگاه های اطلاعاتی خود را مورد استفاده قرار دهد.22
در مورد این پایگاه های جاسوسی، در یک گزارش «سری» سفارت آمریکا به تاریخ پنجم آوریل1977 چنین ذکر شده:
«ایران که در یک موقعیت استراتژیکی قرار گرفته، به نوبه خود برای ما یک سری سایت های اطلاعاتی و تأسیسات مخابراتی فراهم می کند که به آسانی جایگزینی برای آنها یافت نمی شود.»23
در سند دیگری نیز تأمین، برقراری، نگهداری و استفاده بلامانع از تسهیلات اطلاعاتی و نظامی در قلمرو ایران، را جزو اهداف آمریکا در ایران ذکر می کند.24
اما با سقوط رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، امید آمریکایی ها به تداوم استفاده از این پایگاه ها نقش بر آب شد و این تأسیسات از دست آنان خارج گشت.

ه- ایران به عنوان خریدار عمده سلاح های آمریکایی:
پس از فراخوانده شدن نیروهای انگلیسی از «شرق سوئز» در سال 1968، ایالات متحده تصمیم گرفت شاه را مأمور پرکردن خلاء استراتژیکی کند که اقدام انگلیس در خلیج فارس و مناطق مجاور بوجود آورده بود. به همین منظور ایران به عمده ترین دریافت کننده تجهیزات نظامی آمریکا تبدیل شد. هدف آمریکا این بود که ایران را باروی نظامی منطقه کند تا اطمینان خاطر یابد که ثبات منطقه و منافع آمریکا حفظ خواهد شد.25
بر پایه «دکتر ین نیکسون» آمریکا درصد برآمد که از درگیری مستقیم در جنگ های جانبی با شوروی دوری گزیده و این منظور را از راه مسلح کردن شدید برخی از کشورهای دست نشانده خود در جهان سوم و تشویق آنها به مبارزه با نیروهای طرفدار شوروی، تأمین کند. ایران به دلیل موقعیت استراتژیکی آن و نیز به دلیل بی طرفی در کشمکش اعراب با اسراییل، به صورت کانون مهم دکترین نیکسون درآمد. بر پایه دکترین نیکسون، دولت آمریکا مقدار عظیمی جنگ افزار پیشرفته به ایران فروخته و شاه را تشویق کرد که به صورت ژاندارم در منازعات منطقه ای میان متحدان آمریکا و متحدان شوروی، عمل کند.26 در یک سند «سری» که در اکتبر1974(مهر1353)از سوی وزارت امور خارجه آمریکا تهیه شده آمده است:
«از آغاز سال 1972 تاکنون(1974) ما به ایران بیش از هفت میلیارد دلار اسلحه و تجهیزات فروخته ایم که تحویل آنها تا سال 1978 طول می کشد.»27 برژینسکی نیز گفته بود: «ایران مهمترین پایگاه استراتژیک ما در خلیج فارس پس از خروج انگلیس از شرق سوئز به شمار می رفت. تخلیه نیروهای انگلیسی از خلیج فارس، خلاء قدرتی در این منطقه بوجود آورد و سیاست آمریکا در آن زمان پرکردن این خلاء با افزایش قدرت نظامی ایران در وهله اول، و عربستان سعودی در مرحله بعد بود... نقطه اوج این سیاست، تصمیم پرزیدنت نیکسون و کیسینجر در باز گذاشتن دست شاه برای خرید انواع سلاح های آمریکایی بود که منجر به سرازیر شدن سیل اسلحه به ایران و تقویت و گسترش سریع نظامی ایران شد.»28
در تاریخ 30و31 ماه مه1972، نیکسون و مشاور امنیتی وی هنری کیسینجر، در راه بازگشت از ملاقات سران در مسکو، از تهران دیدار کردند. در طی ملاقات هایی که با شاه انجام گرفت، دولت نیکسون به پهلوی قول های بی سابقه ای داد در مورد این که او هر گونه سلاح غیرهسته ای را که بخواهد، می تواند از آمریکا خریداری نماید. در میان این جنگ افزارها، هواپیماهای سطح بالا و پیچیده اف-14و اف15 نیز دیده می شد.29
هم نیکسون و هم کیسنجر، دادن اختیارات تام نظامی به شاه را نهایتاً به عنوان نیاز آمریکا به داشتن یک نیروی محلی قدرتمند که بتواند از منابع آمریکا در خلیج فارس حمایت بعمل آورد، توجیه می کردند. بنابراین به این قائم مقام بیگانه حق می دادند که در اجرای مسؤولیت های واگذار شده به او، هر گونه کالای نظامی را که مورد نیازش باشد، دریافت دارد.
مقدار اسلحه ای که در فاصله سالهای1972 تا1978 (1351 تا1357) از آمریکا به ایران آمد، در سطحی بود که هرگز در تاریخ سیاسی بین المللی سابقه نداشته است. تنها در این سالها، میزان فروش نظامی آمریکا به ایران 2/16 میلیارد دلار بوده است.30
این سیاست در زمان کارتر هم دنبال شد. برژینسکی در این مورد می گوید:
«با توجه به مرکزیت استراتژیک ایران و اهمیت حیاتی آن برای آمریکا تصمیم گرفتیم چنین سیاستی را ادامه دهیم و بسیاری از سفارشات خرید اسلحه ایران را در سال 1978 مورد تأیید قرار دادیم.»31
«جیمز بیل» نیز در این باره چنین می گوید: «زمانی که جیمی کارتر به ریاست جمهوری رسید، جریان اسلحه از سوی آمریکا افزایش فراوانی یافت. حکومت کارتر که رسماً متعهد شده بود فروش اسلحه را کاهش دهد، باز با فروش160 فروند جنگنده اف-16 به ارزش 18 میلیارد دلار به ایران موافقت کرد. و بلافاصله درخواست شاه برای 140 فروند دیگر از جنگنده های اف-16 را مورد توجه قرار داد. بنابراین برخلاف نظر بعضی از ناظران، کارتر هیچ گونه مانعی در راه فروش اسلحه به شاه ایجاد نکرد.»32
«سولیوان» نیز در کتاب خود در این باره می نویسد:
«من اطلاع داشتم که پرزیدنت کارتر دستورالعمل جدیدی درباره ی محدودیت فروش تجهیزات نظامی به کشورهای دیگر، صادر کرده است. حال می خواستم بپرسم سفارشات تازه ی ایران با توجه به این دستورالعمل چه صورتی پیدا خواهد کرد؟ پاسخ رییس جمهور خیلی صریح بود. او گفت که می خواهد در معامله ایران کاملاً سخی و گشاده دست باشد و در لیست سفارشات ایران هم، مورد خاصی که منعی برای فروش آن وجود داشته باشد، ندیده است.»33

و- ایران به عنوان بازاری برای کالاهای غیرنظامی و خدمات آمریکایی:
یکی از دلایل حمایت آمریکا از رژیم پهلوی آن بود که ایران را تبدیل به بازاری برای مصرف کالاهای آمریکایی کرده بودند و کمپانی های آمریکایی بخصوص در دهه ی1970، سود سرشاری از این بازار مصرف رو به رشد می بردند.
«ریچارد هلمز» سفیر کبیر آمریکا در ایران در زمان نیکسون، در سال 1976(1355) طی سخنانی در مورد مناسبات صمیمانه با ایران گفته بود:
«مهمترین تحولات در روابط ایران با آمریکا، افزایش صادرات غیرنظامی آمریکا به ایران است. این صادرات در چند سال گذشته از حدود چهارصد میلیون دلار در سال1972 به بیش از دو میلیارد دلار در سال1975 رسیده است و پیش بینی می شود که در پنج سال آینده، میزان تجارب دو جانبه به چهل میلیارد دلار برسد.»34
در تأیید مطلب فوق، در یکی از اسناد وزارت امور خارجه آمریکا، برخی از اهداف آمریکا در ایران، چنین بیان شده است:
1- تأمین دسترسی به بازار ایران جهت کالاها و خدمات بازرگانی آمریکایی، و برقراری یک جو مساعد برای سرمایه گذاری سرمایه داران آمریکایی.
2- تأمین دسترسی به منابع نفتی و مواد معدنی در ایران به قیمت های قابل تحمل برای آمریکا و هم پیمانانش».35 در سند دیگری، حفظ دسترسی به بازارهای در حال رشد ایران جهت کالاها و خدمات آمریکا، و هم چنین ادامه همکاری مالی ایالات متحده و ایران، جزو علایق اصلی ایالات متحده در ایران شمرده شده است.36 و در گزارش دیگری، ادامه ی دسترسی آمریکا به بازارهای رو به گسترش ایران و تضمین سرمایه گذاری های آمریکایی، جزو اهداف عمده ی آمریکا در ایران ذکر شده است.37
در بخشی از یک گزارش«سری» سفارت آمریکا در تهران، نیز که برای وزیر امور خارجه آمریکا، به تاریخ پنجم آوریل1977 (16فروردین1356) ارسال شده، چنین آمده است:
«ایالات متحده آمریکا، بزرگترین صادرکننده کالاهای غیرنظامی و خدمات به ایران است. در سال1976، معادل 8/2 میلیارد دلار کالاهای غیرنظامی آمریکایی به ایران صادر شده که انتظار می رود در سال بعد به 2/3میلیارد دلار افزایش یابد و معادل صادرات قبل از 1975گردد.»38
اما پیروزی انقلاب اسلامی و تحولات پس از آن، باعث شد که این رؤیاهای شیرین مقامات آمریکایی چندان به درازا نکشد و پس از مدت نسبتاً کوتاهی، این بازار بزگ از دست کمپانی های آمریکایی خارج گردید.

پی نوشت ها:

1-. رویارویی انقلاب اسلامی ایران و آمریکا، پیشین، صفحه87.
2- اسناد لانه جاسوسی. جلد 8 پیشین، صفحه133و134
3-. رویارویی انقلاب اسلامی ایران و آمریکا، پیشین، صفحه152
4- اسناد لانه جاسوسی. جلد8 پیشین، صفحه152.
5- . به نقل از گزارش«سری» سفارت آمریکا در تهران خطاب به وزیر خارجه آمریکا به تاریخ پنجم آوریل 1977، نگاه کنید به اسناد لانه جاسوسی، جلد8، صفحه200
6- از ظهور تا سقوط پیشین، صفحه307
7-. محمد جعفر جواد، پیشین، صفحه 28و29
8- سید محسن توکلی. «درک آمریکا از خلیج فارس» دیدگاه ها و تحلیل ها، ماهنامه دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، شماره76، دی ماه1372، صفحه 15 ..
9- اسناد لانه جاسوسی جلد 8، پیشین، صفحه 134
10- همان
11- پاتریک کلاوسون « با ایران چه باید کرد؟» پیشین ، صفحه 61 .
12- علی معرفت جو . » تغییر سرنوشت مقدر ( ملاحظاتی درباره موقعیت ایران پس از جنگ ) .» مجله اطلاعات سیاسی – اقتصادی . شماره 22، شهریور 1367 ، ص 36
13-. اسناد لانه جاسوسی ، جلد 8 ، پیشین ، صفحه 158
14- اسناد لانه جاسوسی ، جلد 8 ، پیشین ، صفحه 158
15- همان ، صفحه134
16- از ظهور تا سقوط ، پیشین ، صفحه 307
17- اسناد لانه جاسوسی ، جلد 8 ، پیشین ، صفحه 199
18- همان ،صفحه 109
19-همان ، صفحه 199
20- ایران در انقلاب، پیشین، صفحه459..
21- جنگ قدرتها در ایران پیشین، صفحه127و136
James Bill op.cit.p254-22
23- اسناد لانه جاسوسی جلد 8، پیشین، صفحه 199.
24- همان، صفحه 110
25- فاطمه رجبی، پیشین، صفحه48
26- -. سیاست خارجی آمریکا و شاه پیشین، صفحه226.
ایران در سالهای دهه1960 فقط یک حلقه در زنجیر دفاعی آمریکا در برابر بلوک کمونیست به شمار می رفت اما در سالهای دهه1970 به صورت متحد ممتاز ایالات متحده آمریکا درآمد. قدرت نمائی شاه کمک زیادی به اجرای دکترین نیکسون می کرد زیرا بلند پروازیهای منطقه ای او کاملاً با نظریات رییس جمهوری آمریکا مطابقت داشت. بنابراین، ایالات متحده امنیت خلیج فارس را در درجه اول به ایران و سپس به عربستان سعودی واگذار کرد و به ایران اجازه داد هر گونه و هر مقدار سلاح غیرهسته ای را که مایل باشد به دست آورد. تحولاتی که باعث چنین تغییر سیاسی شد عبارت بود از دکترین نیکسون، تنش زدایی دو ابرقدرت، و بالاخره افزایش بهای نفت.
رک. به: سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، پیشین، صفحه397
27- اسناد لانه جاسوسی جلد 8، پیشین، صفحه 114
28- توطئه در ایران، پیشین، صفحه105
29- James Bill op .cit .p200
در ماه ژوئیه1972، کیسنجر یادداشتی صادر کرد که جالب ترین سندی است که یک مشاور امنیت ملی نوشته است. او به نام رییس جمهوری، به وزرای دفاع و خارجه دستور داد هر گونه جنگ افزاری که شاه بخواهد ، در اختیارش بگذارند. اگر شاه هواپیماهای اف-14 می خواست باید به او داده شود. اگر اف-15 می خواست، باید به او بدهند... اگر شاه بمب های هدایت شونده لیزری نیز می خواست، می بایست به او داده شود. اگر او تعداد بیشتری کارشناس فنی نظامی آمریکایی نیز می خواست، می بایست برایش فرستاده می شد.
رک. به: ویلیام شوکراس. «آخرین سفر شاه». ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی (تهران: البرز، 1369)، صفحه 206.
Ibid.p202.- 30
فریدون هویدا در این زمینه در کتاب خود می گوید:
در یک فاصله زمانی بیست ساله از 1950 تا1971، کل خرید تسلیحاتی ایران از آمریکا، به یک میلیارد دلار هم نرسید، ولی مابین سالهای 1971تا1978 یعنی فقط در عرض هشت سال آخر سلطنت شاه، میزان خرید سلاح از آمریکا آنقدر سریع افزایش یافت که به رقم نجومی 19میلیارد دلار بالغ شد.
رک. به: سقوط شاه، پیشین، صفحه98.
31- . توطئه در ایران، پیشین، صفحه10.
32- James Bill op.cit,p230
33- مأموریت در ایران، پیشین، صفحه15.
34- یوسف مازندی، پیشین، صفحه 172.
35- اسناد لانه جاسوسی جلد 8، پیشین، صفحه 110.
36- همان، صفحه200.
37- از ظهور تا سقوط، پیشین، صفحه307.
38- . اسناد لانه جاسوسی جلد 8، پیشین، صفحه206.
«ویلیام سولیوان» (سفیر آمریکا در ایران)، در بیان چگونگی سوء استفاده های ناعادلانه شرکتها و مؤسسات آمریکایی در ایران، می گوید:
«بسیاری از شرکت ها و مؤسسات آمریکایی که در ایران مشغول کار بودند، در رشته های غیرنظامی فعالیت می کردند. مرکز اکثر این شرکت ها در واشنگتن نبود و مقامات ارشد آنها هم کمتر به واشنگتن می آمدند، اما تقریباً یا اکثر این شرکتها، مرکز یا شعبات اصلی خود را در نیویورک دایر کرده بودند و من برنامه ای برای ملاقات با گروهی از مقامات ارشد این مؤسسات در نیویورک تنظیم کردم. در این دیدار دستجمعی، قریب به سی تن از مقامات ارشد شرکت ها و مؤسسات آمریکایی در ایران که فعالیت یا منافعی داشتند، گرد آمده بودند. سخنانی که در این جلسه از طرف شرکت کنندگان ایراد شد، به طور خوش بینانه و حاکی از فرصت های مناسب برای کار در ایران و مخصوصاً تأکید بر این نکته بود که کار آنها در ایران بسیار سودآور است. اما من از مجموع سخنانی که در این جلسه رد و بدل شد، دریافتم که سرمایه گذاری و مشارکت این مؤسسات در ایران، بر مبنای عدالت و تساوی حقوق استوار نیست. بیشتر این شرکتها بدون اینکه سرمایه ای در ایران به کار بیاندازند، قراردادهای خدماتی با دولت و مؤسسات ایرانی داشتند و بعضی از آنها هم به جای سرمایه گذاری، سرویس و خدمات خود را بر مبنای شرکت در سود حاصله، قرار داده بودند.
رک. به: مأموریت در ایران، پیشین، صفحه22و23