منافع آمریکا در خلیج فارس

این منطقه بیش از 60 درصد ذخایر نفتی و 30 درصد از منابع گازی جهان را در بردارد.2 آمریکا در حدود 30 درصد، اروپای غربی 60 درصد، و ژاپن 76 درصد نفت وارداتی خود را از خلیج فارس تأمین می کنند. از این رو دستیابی به کشورهای خلیج فارس و خود خلیج فارس که در حقیقت شاهرگ حیاتی نفت وارداتی آمریکا و متحدان آن است، نهایت اهمیت را دارد.
اثر امنیتی نفت خلیج فارس نیز بااهمیت است. به این معنی که نه تنها اقتصاد کشورهای اروپایی، بلکه سیستم های دفاعی آنها نیز برای کارکرد خود نیاز به نفت خلیج فارس دارند. بنابراین «ناتو» مهمترین بهره گیرنده و در حقیقت وابسته به نفت خلیج فارس است.3
در یکی از اسناد سفارت آمریکا در تهران، یکی از اهداف آمریکا در ایران، تأمین دسترسی به منابع نفتی و مواد معدنی در ایران، به قیمت های قابل تحمل برای آمریکا و هم پیمانانش،4 عنوان شده است.
آمریکا جهت دستیابی به هدف سلطه بر خلیج فارس به منظور عبور نفت ارزان قیمت، حاضر به انجام هر اقدامی از جمله سرنگون کردن دولت های مردمی و به روی کارآوردن حکومت های دست نشانده، می باشد که نمونه بارز آن را در کودتای 28 مرداد و 1332 و سرنگون ساختن دولت دکتر مصدق می توان مشاهده کرد.
«جیمز بیل» هدف اصلی امریکا از دست زدن به این اقدام را چنین بیان می کند:
«دخالت (امریکا) در ایران، تاج و تخت سلطنت را برای بیست و پنج سال دیگر به خاندان پهلوی هدیه کرد و صاحبان صنایع نفتی بین المللی را قادر ساخت که با نرخی ارزان، بیست و چهار میلیارد بشکه نفت را در طی این مدت از ایران صادر کنند.»5
روزنامه «لوس آنجلس تایمز» نیز در یکی از سرمقاله های خود در توضیح سیاست آمریکا نسبت به خلیج فارس می نویسد:
در حدود نصف قیمت جهان نزدیک سواحل خلیج فارس تولید و سپس از طریق تنگه هرمز به بازارهای جهانی منتقل می شود. بنابراین آزادی عبور از آن گلوگاه موضوعی است که از اهمیت ویژه استراتژیکی برخوردار است...
هر آنچه که جریان عبور آزاد نفت از خلیج (فارس) را تهدید کند، ثبات اقتصاد جهانی و منافع ایالات متحده را به مخاطره خواهد انداخت.»6
در بیانیه ای که در سال1991 از سوی وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) انتشار یافت، در مورد اهمیت عرضه نفت خلیج فارس چنین گفته شده بود:
«وابستگی جهان به نفت برای مقاصد نظامی رو به افزایش است. در حالی که جنگ جهانی دوم 60 درصد سوخت مورد نیاز را از زغال سنگ و 40 درصد را از نفت تأمین کرد؛ اما نفت 60 درصد سوخت مورد نیاز عملیات نظامی در جنگ کره را تشکیل می داد. سوخت مورد نیاز آمریکا طی جنگ ویتنام تقریباً سراسر از نفت تأمین شد. و البته دسترسی به نفت برای هر گونه عملیات نظامی یکی از دشواری های اساسی است که ما با آن روبرو هستیم... مسأله انرژی برای آمریکا و متحدان آن از دیدگاه جغرافیایی بر خلیج فارس تمرکز یافته است. کشورهای حوزه خلیج فارس که شماری از آنها مستعد آشوب بوده و از دیدگاه سیاسی بی ثبات هستند، حدود 65 درصد کل صادرات نفتی جهانی و 55 درصد ذخایر شناخته شده نفت جهان را در دست دارند.7
از طرفی پیش بینی گردیده است که تا سال 2000، واردات نفت ایالات متحده آمریکا، بیش از 50 درصد افزایش خواهد یافت که احتمالاً بیشتر آن از کشورهای حوزه خلیج فارس است. اروپا نیز برای تأمین بیش از 40 درصد نفت مورد احتیاج خود به این منطقه نیازمند است. ژاپن نیز باید 70 درصد نفت مورد نیاز خود را از کشورهای تولید کننده خلیج فارس تأمین کند. بعلاوه، تقاضا برای نفت در کشورهای در حال توسعه نیز که بیشترین رشد را در سالهای آینده خواهند داشت، از این منبع باید تأمین گردد.»8
با توجه به مطالب ذکر شده، مشاهده می گردد که خلیج فارس در حکم گلوگاه نفتی برای تمام کشورهای جهان می باشد. بیش از نصف ذخایر شناخته شده نفت جهان در آن قرار دارد و اکثر این مواد باید از گلوگاه استراتژیک تنگه هرمز عبور کند. بنابراین می بینیم که موقعیت حیاتی و استراتژیکی این آبراه تا چه اندازه است. در این باره، نظریه رسمی دولت آمریکا که به «دکترین کارتر» مشهور گشت، بدین شرح است:
«هر کوششی توسط یک قدرت خارجی، به منظور بدست آوردن کنترل در منطقه خلیج فارس ، به عنوان تهدید منافع حیاتی ایالات متحده آمریکا تلقی خواهد شد و با چنین تهدیدی به هر وسیله لازم از جمله توسل به نیروی نظامی مقابله خواهد شد.»9
«امیل صیقل»، یکی از کارشناسان مسایل خلیج فارس می گوید:
«مسأله مسأله امنیت منطقه نفت خیز خلیج فارس از پایان جنگ جهانی دوم به بعد، یکی از نگرانی های بزرگ ایالات متحده بوده است. روسای جمهوری آمریکا از هاری ترومن تا بیل کلینتون نقش مهمی در شکل دادن مجدد ژئوپولتیک منطقه به منظور ایجاد ثبات در آن و تأمین منافع جهانی ایالات متحده داشته اند. با وجود تفاوت هایی که در روش آنها وجود داشتهف همگی هدف مشترکی را تعقیب می کرده اند و آن برقراری و حفظ سلطه آمریکا در این منطقه بوده است.»10
ریچارد مورفی، عضو شورای روابط خارجی آمریکا، نیز در سال1993 می گوید: «استراتژی کلی آمریکا برای خلیج (فارس) مشخص است. ما برای چند سال آینده، به خاطر مطمئن بودن نسبت به تأمین امنیت انرژی جهان همچنان به عنوان قدرت مسلط در منطقه باقی خواهیم ماند...
واقعیت این است که اگر مذاکرات بین ایران و آمریکا گسترش یابد، روابط بین دو کشور بخاطر تصمیم آمریکا در باقی ماندن به عنوان تنها قدرت منطقه خلیج (فارس)، همچنان تیره خواهد بود. زیرا که تهران از نظر تاریخی و جغرافیایی همیشه ادعای چنین نقشی را داشته است. ایران از حضور نظامی آمریکا در منطقه متنفر است و از هر کوششی برای کم کردن آن فرو گزار نخواهد کرد.»11
به راستی که جمهوری اسلامی ایران همیشه از حضور نظامی آمریکا در منطقه تنفر داشته و مخالفت خود را با این حضور نامشروع ابراز داشته است.
چنانچه خوانندگان محترم ملاحظه می نمایند، وابستگی صنایع نظامی و غیرنظامی جهان غرب به طور عام و ایالات متحده آمریکا به طور خاص، به نفت خلیج فارس، پس از جنگ جهانی دوم به طور روزافزون گسترش یافته و منافع خود را در سلطه بر حوزه های نفتی این منطقه و جلوگیری از تسلط رقیب بر آن تعریف کرده است. هم چنین، حفظ مداوم و ارزان آن را به هر قیمتی خواستار بوده و هستند. ولیکن سرنگونی رژیم پهلوی و بر سر کار آمدن نظام جمهوری اسلامی ایران، یکی از پایه های مهم سلطه آمریکا در خلیج فارس را از بین برد و تلاش های آمریکا برای غارت منابع نفتی منطقه را بارها با خطرات جدی مواجه ساخت.

ب- حکومت وابسته به غرب در خلیج فارس:
یکی از مهمترین منافع آمریکا در منطقه ی خلیج فارس را می توان حکومت های وابسته به غرب دانست که عمدتاً به خاطر نداشتن پایگاه مردمی در کشورهای خود به دامان دولت های غربی و به خصوص آمریکا، پناه برده اند. اینان غالباً به دلیل فقدان مشروعیت سیاسی، با بحران های سیاسی و اجتماعی مواجه بوده و برای سرکوب اعتراضات مردم خویش، ازآمریکا و یا سایر متحدین وی کمک گرفته اند.
در بخشی از یک گزارش «سری» سفارت آمریکا در تهران به تاریخ 1977، در مورد کمک رژیم شاه به حکومت عمان برای سرکوب شورش ظفار، چنین آمده است.
«ایران که در یک موقعیت استراتژیکی قرار گرفته... یک نقش معتدل کننده پشتیبانی در امور منطقه ای ایفا کرده و اختلافات محلی را به سازش رسانده و به عمان کمک کرده است تا شورش تحت حمایت کمونیست ها را در منطقه جنوب عمان سرکوب کند. خلاصه، بر حسب توانایی و نفوذ، ایران یک نقش سازنده و کمک کننده در اموری که مستقیماً مورد علاقه ایالات متحده بوده، داشته است.»12
در یک سند دیگر، درباره ی برنامه های آمریکا برای حمایت از حکومت های دست نشانده اش، می خوانیم:
«در خلیج فارس، ما می خواهیم در عین حالی که از دسترسی خود به منطقه و نفت آن حفاظت می کنیم، نفوذ شوروی و کشورهای افراطی عرب را مهار کنیم. ما همکاری منطقه ای برای امنیت را به سرکردگی ایران و عربستان سعودی ترغیب می کنیم و تجهیزات دفاعی را به مقادیر زیاد به کشورهای دوست می فروشیم.»13
اما سرنگونی شاه و تأسیس یک جمهوری اسلامی مبارز در ایران، ضربه سختی برای رهبران عربستان سعودی به شمار آمد.
در این باره یکی از کارشناسان عرب مسایل خلیج فارس می گوید: اخطارهای مکرر آیت الله خمینی مبنی بر صدور انقلاب اسلامی، اساساً مایه نگرانی رهبران عربستان سعودی را فراهم آورد. الگوی ایران نشان داد که میان روال پادشاهی موروثی و اسلام، ناسازگاری وجود داشته و این امر پیامی تهدیدآمیز برای پادشاهی سعودی بود.14
وی در ادامه مطلب خود می گوید: «درخواست آشکار رهبر انقلاب اسلامی از مردمان کشورهای خلیج فارس، برای بپا خاستن علیه حکام ستمگر، بنیاد امنیتی و ثبات کشورهای مزبور را به لرزه درآورد. این فرمانروایان دیدند که چگونه یک پادشاه که از سوی یک ابرقدرت نیز پشتیبانی می شد، با انقلاب اسلامی سرنگون شد.»15
«آنتونی پارسونز» آخرین سفیر انگلستان ایران در زمان شاه، در مقاله ای که در دهمین سال انقلاب تحت عنوان «انقلاب ایران» نوشته، در رابطه با موج بیدارگری اسلامی چنین می گوید:
«تعصب انقلابیون به همراه فعالیت های ایشان در جهت براندازی حکومت ها، اثرات الهام بخش خود را به جوامع اسلامی شیعه در جهان عرب به خصوص در عراق، لبنان، بحرین، و ایالات شرقی عربستان سعودی القاء کرده است. حتی در نقطه دوردستی مانند تونس، با یک اکثریت قریب به اتفاق سنی مذهب هم، مطلوب بودن و حالت بیدارگری یک رهبری اسلامی مذهبی و اصیل که موفق شده یک رژیم قدرتمند پشتیبانی شده، توسط غرب را سرنگون کند، کاملاً در بین مردم محسوس است. اولین امواج این حرکت، حکومت بعث عراق را نیز به لرزه درآورد.»16
«کارتر» نیز در یکی از سخنرانی های خود می گوید:
«بیداری اسلامی، امواجی از هیجان، تعصب گرایی و وحشت را به سراسر منطقه فرستاده است».17
«هنری کیسنجر» نیز در مصاحبه با یک خبرگزاری ایتالیایی اظهار داشته بود:
«دولت های حوزه خلیج فارس، با چهار تهدید جدی مواجه هستند: رادیکالیسم شیعه، بینادگرایی اسلامی، انقلاب ایران، و توسعه طلبی شوروی.»
کیسینجر سپس با عنوان کردن دلایلی چون دوری شوری از خاورمیانه، و این که تهدید شوروی بیشتر متوجه آمریکاست و به هر حال آمریکا کشورهای کوچک طرفدار خود را در برابر این تهدید حمایت خواهد کرد. نتیجه گیری می کند که تنها خطر باقی مانده برای منطقه، جمهوری اسلامی ایران است. وی همچنین به طور تلویحی اظهار می دارد که اگر چه آمریکا مسأله شوروی را خود حل می کند، لیکن انتظار دارد کشورهای منطقه برای حل سه تهدید برخاسته از انقلاب اسلامی، خود دست به کار شوند.18
به نظر یکی از کارشناسان آمریکایی به نام «اریک هوگلاند» برخی از تحلیل گران دولتی و سازمانهای تحقیقاتی خصوصی آمریکایی نیز بر این عقیده هستند که سازمانهای گوناگونی متشکل از بنیادگرایان اسلامی که از ایران کمک دریافت می کنند، سعی دارند دولت های کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس را بی ثبات کرده و یا حتی براندازند.19
با توجه به موارد مذکور، ملاحظه می شود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، بسیاری از حکومتهای دست نشانده منطقه که با اعتراضات مردم خویش مواجه شده بودند، از تغییرات بوجود آمده به وحشت افتاده، لرزش پایه های حکومت خود را مشاهده کردند؛ و در نتیجه آمریکا نیز منافع نامشروع خود را در معرض خطر دید.

پی نوشت ها:

1- م. عبدالحافظ، «پدیداری نظم نوین در خلیج فارس»، ترجمه جمشید زنگنه، مجموعه مقالات دومین سمینار بررسی مسایل خلیج فارس، (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1372)، صفحه119
2- . حسین شیخ الاسلام، «دورنمای صلح و ثبات در خلیج فارس و دریای عمان» مجموعه مقالات چهارمین سمینار خلیج فارس( تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1373)، صفحه43.
3- م، عبدالحافظ، پیشین، صفحه120.
4- اسناد لانه جاسوسی جلد 8، پیشین، صفحه 110.
. James Bill. Op.cit,p93- 5
Los Angeles Times March24,1995-6
7- بیل راجرز، «نفت و امنیت در خلیج فارس». ترجمه جمشید زنگنه مجموعه مقالات چهارمین سمینار خلیج فارس، (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1373)، صفحه339.
8- محمد سریر و قربان نرسی، «تحولات سیاسی در خلیج فارس و آثار آن بر بازارهای بین المللی نفت.» مجموعه مقالات چهارمین سمینار خلیج فارس، (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1373) صفحه367
9- همایون الهی، «خلیج فارس و مسایل آن»، (تهران: نشر قومس، 1368)، صفحه 304.
10- امین صیقل ، « مفهوم امنیت در خلیج فارس از نظر ایالات متحده » ترجمه امیر سعید الهی ، مجموعه مقالات چهارمین سمینار خلیج فارس ، پیشین ، صفحه 137
11- Richard w .Murphy. "The U.S.A Policy against Iran and Iraq " Christion Science monitor ,February 10,1993
. ژنرال «کیلی» فرمانده نیروهای واکنش سریع آمریکا نیز درباره ی اعمال سلطه بر منطقه خلیج فارس می گوید: بر نیروهای مسلح آمریکا است که برای حفظ منافع نسل های آینده آمریکا، در مناطق نفتی خاورمیانه و سواحل خلیج فارس، حضور فعال داشته و بر آنها تسلط داشته باشند.
رک. به: فاطمه رجبی، پیشین، صفحه227.
12- . اسناد لانه جاسوسی جلد 8، پیشین، صفحه 199.
13- همان ، صفحه 134
14- م. عبدالحافظ. پیشین، صفحه128.
15- همان ، صفحه 128 .
16- A .Parsons. "The Iranian Revolution", The Middle East Review vol.xx.no.30,spring 1988
17- J .Carter "The Middle East Consultation: a look to the future . " The Middle East Journal, vol 42,no 2,spring 1988
18- روزنامه اطلاعات، 6/4/1361.
19- اریک هوگلاند، «دردگاه های ایالات متحده در مورد امنیت خلیج فارس». ترجمه باقر نصیری مجموعه مقالات چهارمین سمینار خلیج فارس، پیشین، صفحه164