ائتلاف شکننده

نگارنده این سطور قصد دارد عنوان بالا را برای وضعیت نیروهای اجتماعی قبل و بعد از انقلاب اسلامی به کار ببرد. "ائتلاف" برای وضعیت این نیروها قبل از انقلاب و وجه "شکنندگی" برای وضعیت آنها بعد از انقلاب اسلامی به کار می رود. ابتدا به وضعیت و نقش طبقه ی متوسط جدید می نگریم.

طبقه متوسط جدید

اگر به تاریخ یکصد ساله ایران نگاه کنیم متوجه می شویم که طبقه متوسط جدید در دوران سلطنت پهلوی به وجود آمده است. «در سالهای سلطنت رضا شاه این قشر تا 7 درصد نیروی کار کشور توسعه یافت. این طبقه در سال 1335 حدود 2/12 درصد، در سال 1345 حدود 56/15 درصد و یکسال قبل از انقلاب نزدیک به 6/20 درصد از نیروی کار کشور را به خود اختصاص داده بود.».[2] یکی از ویژگیهای اصلی این طبقه، اشتیاق آن به مشارکت در فرآیند تصمیم گیری و سیاستگذاری بود. این امر از عوامل اصلی مخالفت با رژیم و متقابلا فشار رژیم بر مردم بود.

از عوامل گسترش طبقه متوسط جدید می توان بر اعزام دانشجو به خارج و استفاده از نیروی حرفه ای آنها پس از بازگشت ، گسترش کمی و کیفی نظام آموزشی و...اشاره کرد. «بین سالهای 1305تا 1320 ظرفیت آموزشی تا دوازده برابر افزایش یافت.»[3] طبقه ی متوسط جدید که در دوران سلطنت رضا شاه پهلوی و به عنوان محصول سیاستهای نوسازی رضاشاه شکل گرفته بود یکی از اصلی ترین حامیان رضاشاه بود. این طبقه که وجود رضاشاه را برای اجرای اصلاحات امری ضروری می دانست به انحاء گوناگون به حمایت همه جانبه از سیاستهای رضا شاه پرداخت. علاوه بر تحصیل کردگان که عمدتا با بورس دولتی در خارج از کشور و به ویژه در کشورهای غربی نظیر انگلستان و ایالات متحره به تحصیل پرداخته بودند، یکی دیگر از اعضای طبقه ی متوسط جدید حقوق بگیران در بوروکراسی های اداری، مالی وسیاسی بودند. بنابراین طبقه متوسط جدید متشکل از این دو گروه در 37 سال سلطنت پهلوی دوم از 1/5 درصد به8/12 درصد کل جمعیت کشور افزایش یافت. «توسعه ی اقتصادی،صنعتی و گسترش روابط سرمایه داری به پیدایش و گسترش نیروهای اجتماعی نوینی منجر شد که تحصیلات و قدرت ایفای وظایف اجرایی و فنی از خصوصیات اعضای این نیرو بود.»[4]

طبقه ی جدید در وهله ی اول خواستار تامین آزادیهای مدنی و سیاسی بود ولی همیشه جواب حکومت منفی بود. در مورد نوع برخورد با این طبقه نوظهور حکومت پهلوی دچار دوگانگی شده بود، از یک طرف نوسازی ودگرگونی اجتماعی اجتناب ناپذیر بود و از سویی دیگر حکومت با تمام قوای نظامی اش علیه این طبقه عمل می کرد. این تضادها منجر به ایجاد هدفی روشن از سوی روشنفکران طبقه ی متوسط جدید شد. روشنفکران در همه ی جوامع به دنبال تاسیس آرمان شهرهستند، هرچند با سیطره ی پوزیتیویسم بر علوم قرن 20، تعدادی از متفکران صحبت از خداحافظی با روشنفکران به میان آوردند،برای مثال کارل مانهایم در کتاب ایدئولوژی وخیال از دهه ی 1960 به بعد کارویژه ای را برای روشنفکران متصور نبود[5]، اما با این حال به عقیده ی منتقدان پوزیتیویسم، روشنفکری هنوز هم در جوامع دارای کارویژه هایی اساسیست.

بنا براین روشنفکران طبقه ی متوسط جدید هدفی مشخص را مد نظر قرار دادند که آن"تلاش برای سقوط رژیم شاه" بود. این تنها دلیل و هدفی بود که منجر به ایجاد ائتلاف طبقه ی متوسط جدید با طبقه ی متوسط سنتی شد. ائتلافی که شکننده بود.

طبقه متوسط سنتی

همانطور که از نام آن بر می آید به نظر میرسد دفاع از سنتها برای این طبقه جزئی از آرمانها واهداف غایی آنها به حساب می آید. از طرفی به اندازه کافی مادیات برایشان حل شده بود که شیفته آن نشوند واز طرفی دیگر سنت را دارای ریشه در مقدسات ادیان می دانند که در انگاره هایشان غیر قابل عبور است.

این طبقه خود ائتلافیست محکم از روحانیون و بازاریان . آنچه که به وضوح قابل رویت است این است که در سنتهای ایرانیان ، روحانیون به عنوان افرادی مادی گرا مطرح نیستند، منبع درآمدشان مردم بوده اند و خود نیز به کارهای دینی و اخروی می پردازند. انتظار بر این است که دانسته های خود را برای سعادت اخروی در اختیار مومنان قرار دهند. اما بازاریان با اقتصاد رابطه ی تنگاتنگی دارند. «بر اساس تجارب تاریخی ، اقتصاد ایران بخصوص پس از مشروطیت آمیزه ی نامناسبی بود از اقتصاد دولتی متکی بر درآمدهای ناشی از فروش منابع زیر زمینی، نظام اقتصاد سرمایه داری آزاد با مالکیت خصوصی و نظام اقتصاد پیشه وری و صنفی. با استقرار جمهوری اسلامی نظام چهارمی یعنی اقتصاد تعاونی بر سه نوع قبلی افزوده شده است.»[6] اما آنچه که باید مد نظر قرار گیرد این است که نظام اقتصادی ایران در طول تاریخ با هیچ کدام از نظریات متفکرین غربی و دکترین آنها از جمله مارکسیسم، لیبرالیسم، دولت رفاهی و... همخوانی ندارد. زمانی صحبت از اقتصاد آزاد می شود در حالی که بیشتر صنایع به ویژه صنایع کلان به دلیل عدم اطمینان بخش خصوصی از سود آوری، دولتی اند. بحث اصلی این است که بازاریان ایران که خود متاثر از چنین سیستم اقتصادی هستند، در طول تاریخ دست به ائتلافهایی با روحانیون زده اند و همیشه طبقه ی متوسط سنتی را زنده نگه داشته اند. « تلاش سازمان یافته ی بازاریان برای تشکیل مجلس وکلای تجار، مشارکت موثر بازاریان بالاخص کسبه و تجار در پیروزی نهضت تنباکو و جنبش مشروطیت، حضور در مجلس موسسان و نقش سرنوشت ساز و سازمان یافته با روحانیون در سقوط احمد شاه و سلسله ی قاجار، نقش کاسبکاران و پیشه وران در تولید امتعه ی عمومی و تقویت بورژوازی ملی در سالهای آخر سلطنت رضا شاه، مشارکت بازاریان همراه با روحانیون در به قدرت رسیدن دکتر محمد مصدق و نهضت ملی کردن صنعت نفت، عضویت فعال در سازمانها و گروههای سیاسی ضد استبدادی چون نهضت مقاومت ملی، جبهه ی ملی، هیات های موتلفه ی اسلامی، مشارکت همه جانبه ی بازاریان در قیام 1342 در حمایت از روحانیون و بالاخره نقش بسیار موثر بازاریان از طریق اعتصابات عمومی در تهران و شهرستانها علیه دستگاه حکومتی و نهضت ضد استبدادی در سالهای 1356 و 1357 که منجر به استقرار جمهوری اسلامی گردید.»[7]

بنابراین بازاریان دارای دو منبع قدرت بودند: یکی از ائتلاف با روحانیون حاصل می شد و دیگری قدرت مالی خود بازار بود. در آستانه ی انقلاب اسلامی دستگاه حکومتی محمد رضا شاه به دلیل اینکه بازار سنگر سنتی اسلام بوده است و اینکه تلاشهای دولت در ایجاد اختلال و نظارت بر بازار بوده است و بنابراین بازاریون امکان فعالیت سیاسی نداشتند، نتوانست رابطه ی خوبی با بازار برقرار کند، و فی الواقع روند جریانات به سمت انقلاب به نحوی بود که دولت از طبقات فاصله گرفته و بخصوص اینکه حمایت سیاسی بازار را از دست داده بود. البته اینکه تضعیف بازاریان سبب شد که نفوذ روحانیون بر بازار تشدید شود ریشه در دوران پادشاهان قاجار دارد.[8]

یکی از دلایل مهم این امر این بود که دستگاه حکومتی محمدرضا شاه به فکر جدایی دین از سیاست بود، اصول اولیه او سکولاریزم بود ولی گاهی رنگ وبوی لائیسیته به خود می گرفت. بنابراین فقط یک هدف اساسی در انگاره های روحانیون و بازاریان شکل می گرفت و آن «تلاش برای سقوط رژیم شاه» بود. این تنها دلیل و هدفی بود که منجر به ایجاد ائتلاف طبقه ی متوسط سنتی با طبقه ی متوسط جدید شد، ائتلافی که شکننده بود.

ائتلاف:

حال به فرضیه اصلی می رسیم. در سالهای 7-1356 طبقه متوسط سنتی و جدید با توجه به ضعف قدرت سیاسی دست به ائتلافی می‎زنند که برای این ائتلاف فقط یک کار ویژه متصور است و آن "ائتلاف برای براندازی رژیم پهلوی" بود.

همیشه تخریب ساختارهای موجود کار چندان سختی نیست ولی بنای ساختاری با آرمانهای فرض شده هزینه ای بس گزاف می‎طلبد. روند تحولات قبل از پیروزی انقلاب ایران به سمتی بود که هر قشر و طبقه‎ای از اجتماع برای خود از فضای آینده، یوتوپیایی ساخته بود که معطوف به اهداف همان قشر بود. بدیهی است که این امر از نظرگاه محدود طبقات مختلف جامعه برمی خیزد که همیشه می پندارند روند تحولات به سمت آرمانهای آنهاست.

اینجاست که نقش رهبری جریان خود را نمایان میسازد. به عقیده نگارنده امام خمینی (ره) در جهت جمع آوری نیروها به سمت هدف تعیین شده بهترین اقدامات را صورت داد. امام خمینی (ره) دارای دو ویژگی بود که موفق شد طبقات مختلف را به ائتلافی هرچند ناپایدار ولی در زمان مناسب رهنمون سازد.

اولین ویژگی بحث کاریزمای شخصی و تاکید بر مذهب بود که بیشتر مورد توجه طبقه متوسط سنتی بود. به نظر می رسد که در طول تاریخ طبقه متوسط سنتی خود را فرع بر مقدسات می دانست و اصالت را به مذهب می داد.

دومین ویژگی بحث استکبار ستیزی و ضد استبدادی بودن شخصیت و افکار ایشان بود، که این ویژگی نیز بیشتر مورد توجه طبقه متوسط جدید بود.[9]

روشنفکری که از طبقه متوسط جدید برخاسته بود به دنبال آرمان شهری بود که تنها راهش ساقط شدن ساختارهای زمان بود. از طرفی شایان ذکر است که بازگشت به سنتها نیز برای طبقه متوسط سنتی در گرو ساختار شکنی بود.

طبقه متوسط جدید می دانست که باید اقشار زیادی را به خیابانها بکشاند و از سویی طبقه متوسط سنتی هم در "تلاش برای سقوط رژیم پهلوی" با طبقه متوسط جدید مشترک بود.

فضای سالهای 57-56 آنقدر از لحاظ سیاسی متشنج بود که در میان نیروهای مذهبی نیز اختلاف شدیدی صورت نمی‎گرفت و در واقع این امر از رهبری جریان بود که اجازه چند دستگی به صفوف مردم را نمی‎داد. آنچه قابل بحث است این است که با تمام اهمیتی که دین و مذهب در جریان انقلاب داشت ولی این امر مبین، تحت لوای امر بزرگتر و مهمتر به نام "تغییر ساختار سیاسی" قرار گرفته بود و افراد اقشار مختلف تنها به این دلیل بود که در خیابانها با هر گرایش سیاسی-مذهبی اعم از مارکسیسم، چپ، مذهبی، لیبرال، سکولار،غیر مذهبی و... دور هم جمع شده بودند و با سردادن شعارهایی از قبل تنظیم شده تمام تلاش خود را برای سرنگونی رژیم زمانه انجام دادند.

حزب توده هم در دهه ی 20 چنین خط مشی زیرکانه را برگزید تا توانست اقشار مختلف را به عضویت خود درآورد. این حزب در دهه 20 که اوج فعالیتش را در فضای باز سیاسی آن دوران سپری می کرد افراد را بدون توجه به مذهب و دینشان به عضویت می پذیرفت و جالب تر اینکه هرچند به هر حال این حزب متاثر از مارکسیسم شوروی بود و از لحاظ نظری تحت تاثیر افکار ماتریالیستی کارل مارکس (1883- 1818) قرار داشت که سنخیتی با سنتهای ایرانیان آن زمان نداشت ولی با تاکید بر مسائل ملموس‎تر و در اولویت تری از جمله اشتغال و سطح زندگی، توجه اقشار زیادی را به خود جلب کرد.[10]

البته باید اشاره کرد که طبقه متوسط جدید قبل از انقلاب ضد مذهب و غیر مذهبی نبود. آنها در حالی که توجه خاصی به مذهب داشتند خواهان رابطه لیبرالی بین مذهب و سیاست بودند و شاید بتوان گفت که این طیف در نظام سیاسی آرمانی خود برای آینده، جدایی دین از سیاست را مد نظر داشت آنچه که در ادبیات غربی به آن سکولاریزم گویند.

بنابراین طبقه متوسط جدید و طبقه متوسط سنتی در ائتلافی معطوف به هدف مشترک ضربه آخر را به رژیم پهلوی وارد کردند و با سقوط رژیم شاه، خود را در فضایی متشنج از لحاظ نیروهای سیاسی یافتند.

در این فضای جدید سنتی ها بدیل مناسبی برای ساختارها و رژیم جدید داشتند که پایه آن مذهب بود که سالها در سنتهای ایران وجود داشت. اما مشکل اساسی طبقه روشنفکر که پایگاه خود را در طبقه متوسط جدید می‎جست این بود که بدیل های آنها برای ساختارهای آینده با سنتهای ایرانیان سنخیتی نداشت و غربی بودن واژگان و نظریه‎های آنها از یک طرف و کوچک بودن این طبقه از سویی دیگر ضربه ای بس هولناک به این قشر وارد کرد و عاقبت موجب بروز جنگ قدرت و شکست ائتلاف شد.

قدرت که از دست طبقه حاکم بورژوازی کمپرادور رژیم خارج شده بود، به دست سنتی ها افتاد در این جابجایی قدرت طبقه متوسط سنتی اقدام به تشکیل دولت جدیدی با همان ماهیت اقتصادی دولتی – تحصیلداری نمود که حتی می توان گفت که ماهیت تحصیلداری دولت جدید نسبت به دولتهای عصر مشروطیت به خاطر مصادره شرکتهای بیمه، بانکها، کارخانه های بخش خصوصی، تاسیسات و موسسات بخش حمل و نقل، دولتی شدن مطبوعات، رادیو و تلویزیون، تجارت خارجی تشدید گردید.[11]

بنابراین نیروهای اجتماعی سنتی که در جوامع صنعتی غربی و پیشرفته سالها قبل از صحنه سیاسی حذف شده و یا در طبقات جدید ادغام شده بودند در جمهوری اسلامی قدرت را انحصارا در اختیار گرفتند. البته نباید از نقش ضعیف روشنفکران طبقه متوسط جدید که در صدد پیشرفت سریع بدون توجه به سنتها بودند نیز گذشت.

پی نوشتها

--------------------------------------------------------------------------------

[1] - دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تهران

[2] - ازغندی،علیرضا، درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران،چاپ اول،تهران،نشر قومس،1385،ص119

[3] - ازغندی،همان،ص120

[4] - همان، ص126

[5] - نقیب زاده،احمد،درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی،انتشارات سمت،چاپ هفتم ،تهران،1388،ص227

[6] - ازغندی،پیشین،ص135

[7] - همان، ص136

[8] - ویلم،فلور، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجاریه، ترجمه ابوالقاسم سری،تهران، انتشارات طوس 1365،ج2،صص152-3-4

[9] - برای روشنگری در مورد کنترل امام خمینی(ره) بر اوضاع نیروهای مختلف اجتماعی بنگرید به: آبراهامیان،یرواند،ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و ،انتشارات نی، چاپ چهاردهم ،تهران،1387، صص586-590

[10] - برای روشنگری بیشتر در مورد چگونگی فعالیت و عضو گیری حزب توده بنگرید به:آبراهامیان، منبع پیشین،فصل ششم

[11] - ازغندی،پیشین،ص128-127