ابعاد شخصیت‏حضرت امام خمینى (ره)

مقدمه
هاضمه‏ى زمان، حواث تلخ و شیرین و رویدادهاى بزرگ و کوچک را در خود هضم کرده و به تحلیل مى‏برد، و رویداد هر چند عظیم و شورآفرین و غوغابرانگیز باشد، تا مدتى مى‏تواند در هاضمه‏ى جهان باقى بماند وافکار را متوجه خود سازد. اما گذشت‏شب و روز، ورق خوردن صفحات ایام، رفته رفته حادثه را کم رنگ‏تر مى‏سازد و از فروغ آن مى‏کاهد و به تدریج‏به صورت مرکبى بر صفحات تاریخ درمى‏آید و احیانا در تاریخ هم نمى‏توان براى آن جاى روشنى پیدا کرد.
در این میان، برخى از حوادث، از این سنت کاملا مستثنى مى‏باشند و هرگز هاضمه‏ى جهان، هر چند هم قوى و نیرومند باشد، قادر به هضم و حل آن‏ها نیست. تو گویى حادثه، بسان برلیان در معده‏ى جهان است که هرگز قادر به تبدیل آن به عنصر دیگر نمى‏باشد و حرارت و داغى دستگاه گوارش روى آن اثر نمى‏گذارد و از این جهت هیچ گاه منسى و فراموش نمى‏شود و گذشت زمان آن را فرسوده ننموده و از طراوت آن نمى‏کاهد.
این نوع از حوادث استثنایى به خاطر ویژگى خاص خود، از ثبات و استوارى برخوردارند. این ویژگى عبارت است از پیوند رویداد به دین و آیین یک ملت از یک طرف و پیوند دین با فطرت انسان از طرف دیگر و نتیجه‏ى این دو جهت، ثابت ماندن حادثه در قلوب و نفوس ملت‏ها است.
آفرینش انسان با دین و گرایش به ماورا طبیعت عجین و آمیخته است و هرگز از او جدا نمى‏شود و تا انسان انسان است، پیوسته طبیعت او با چنین کشش و تمایلات همراه مى‏باشد و طبعا حادثه‏اى که پیوند مستقیم با تمایلات درونى و ابدى انسان دارد هرگز به دست فراموشى سپرده نمى‏شود، و این اصل یک اصل کلى است که شرق و غرب نمى‏شناسد.
روى این اصل هرگز جامعه‏ى اسلامى و تاریخ بشریت‏شخصیت ممتاز و کم نظیر حضرت امام خمینى‏قدس سره را که با افکار و اندیشه‏هاى بلند و سعى و تلاش‏هاى صادقانه‏ى خود مسیر تاریخ را دگرگون کرده فراموش نخواهد کرد.
شخصیتى که توانست در پرتو اعتماد به لطف الهى و ایمان به هدف، نظام کهن دو هزار و پانصد ساله را به زباله‏دان تاریخ بریزد و به جامعه‏ى اسلامى هویت تازه‏اى بخشد و گرد خود فراموشى را از چهره‏ى آنان بزداید و آنان را با شخصیت واقعى خود آشنا سازد.
این شخصیت و این رویداد به خاطر پیوندى که با دین و ایمان مردم دارد، ثابت و پابرجا خواهد بود و گرد نسیان بر روى آن نخواهد نشست.
شخصیت‏حضرت امام، بنیانگذار انقلاب اسلامى و بیدار کننده‏ى جامعه‏ى مستضعفان و محرومان، ابعاد مختلف و گوناگونى دارد که هرگز نمى‏توان حق همه‏ى آن‏ها را در این مقاله ادا نمود. او به طور خلاصه، انسان کاملى بود که علم و عمل را به هم آمیخته و عرفان و اخلاق را در خود مجسم نموده و با فقاهت و اجتهاد واقع بینانه، بیانگر احکام و سیاست و حقوق اسلامى بوده است.
او نه تنها در مراحل علمى پیشتاز این مسیر بوده، بلکه در مراحل اجتماعى و سیاسى یک فرد آگاه از وضع زمان و آشنا به درد و درمان بود و نهیب او بر مستکبران و سلطه‏جویان، تازیانه‏اى بود که پشت آنان را مى‏لرزاند و نقشه‏هاى آنان را بر باد مى‏داد.
مقام عرفانى و فلسفى، فقاهت و اجتهاد، ذوق ادبى و آشنایى او به لطایف کلام، آگاهى او از سیاست‏هاى جهانى و اخلاق آموزنده و سازنده‏ى او، مناجات‏هاى تکان دهنده‏ى نیمه شب وى همه و همه پرتوى از ابعاد گسترده‏ى شخصیت او مى‏باشند، ولى آن چه مى‏توان در این‏باره گفت، این است که او داراى دو خصیصه‏ى گرانقدر بود که همه‏ى آثار و تجلیات را به دنبال داشت:
1- ایمان به مبدا و معاد، ایمان اصیل و نیرومند، تو گویى پرده‏ها از جلوى دیدگانش کنار رفته و ماوراى طبیعت را به راى العین دیده است.
2- عشق به هدف و آرمان‏هاى اسلامى و ایثارگرى همه جانبه در راه آن.
این دو عنصر از صفات بارز و عناصر چشمگیر شخصیت او به شمار مى‏رود. روى این اساس به برخى از ابعاد شخصیت وى اشاره مى‏نماییم.

1- آگاهى از وضع جهان:
امام صادق علیه السلام در حدیث کوتاهى چنین مى‏فرماید: «العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس‏» ; انسان آگاه از اوضاع و شرایط زمان هرگز غافل‏گیر حوادث غیر مترقب نمى‏شود.
در این حدیث، یکى از شرایط رهبرى بیان شده است رهبر باید با دید نافذ از حوادث تلخ و ناگوارى که در کمین امت او است از قبل آگاه باشد و براى آن چاره اندیشد.
یکى از ابعاد شخصیت‏حضرت امام، آگاهى او از وضع جهان و شرایط زمان بود و حرکت‏هاى سیاسى و الحادى را که در جهان بر ضد اسلام در حال شکل گرفتن بود، به خوبى مى‏شناخت و همه را مد نظر داشت و اگر از دوران جوانى، داراى چنین خصیصه‏اى نبود، هرگز در دوران پیرى و فرتوتى که زمام امور را به دست گرفت نمى‏توانست انقلاب اسلامى را با چنین صلابت و استوارى، متجاوز از ده سال رهبرى کند و دشمنان را به تعجب و شگفتى وادارد.
او به خاطر چنین خصیصه‏اى، از دوران جوانى، رجال کشور را مى‏شناخت، رجال خائن و صالح و تا آن جا که امکانات زمان اجازه مى‏داد، از طرق مختلف مسایل سیاسى را تعقیب مى‏کرد.
در دوران پراختناق حکومت «رضاخان‏» که از سال 1304 شمسى آغاز شد و در شهریور 1320 به پایان رسید، تمام وسایل در اختیار دولت‏بود و کمتر کتابى حتى دور از سیاست‏به چاپ مى‏رسید، ولى پس از شهریور20 و ورود متفقین به ایران و شعله‏ورشدن آتش جنگ جهانى، زنجیرها از قلم و بیان برداشته شد و حضرت امام از این فرصت استفاده کرد و ضمن رد رساله‏ى «اسرار هزار ساله‏» به بیان حقایق پرداخت و پرده‏ها را بالا زد. قلم شیوا و بیان لطیف و در عین حال شور انگیز کتاب قلم شیوا و بیان لطیف و در عین حال شور انگیز کتاب «کشف اسرار» توانست روح تازه‏اى در قلوب مسلمانان ایران بدمد. او تحت عنوان «چرا رضاخان با علما بد بود؟» ماهیت‏حکومت رضاخانى را تشریح و مقام گرانقدر روحانیت را براى مردم روشن کرد.
«کشف اسرار» توانست روح تازه‏اى در قلوب مسلمانان ایران بدمد. او تحت عنوان «چرا رضاخان با علما بد بود؟» ماهیت‏حکومت رضاخانى را تشریح و مقام گرانقدر روحانیت را براى مردم روشن کرد. این کتاب که در سال 1323 به چاپ رسید، شورعظیم و موج بزرگى در ایران پدید آورد. کتاب «کشف اسرار» نه تنها یک کتاب عقیدتى و فکرى است، بلکه یک کتاب کاملا سیاسى نیز مى‏باشد. با آن که حضرت امام به خاطر دورى از تظاهر آن را بدون ذکر نام مؤلف چاپ کرد و مایل نبود که مؤلف آن شناخته شود ولى به حکم این که «ماکان لله ینمو» هر عملى که خالصانه براى خدا باشد بیشتر رشد مى‏کند، نشر کتاب بدون نام مؤلف، سبب اشتهار بیشتر نویسنده شد و در هر حال هر کس آن کتاب را بخواند اذعان مى‏کند که این حضرت امام از همان دوران دیرینه، داراى افکار بلند سیاسى بوده و پیوسته مى‏خواسته نظام اسلامى را جایگزین نظام‏هاى فاسد کند.
متفقین در سال‏هاى 1324- 1325 ایران را ترک گفتند و بار دیگر استعمار مصلحت دید که فرزند رضاخان بر سر کار باشد و برنامه‏ى پدر را با ریاکارى خاصى تعقیب کند و به مرور زمان، استبداد را بار دیگر به ایران باز گردانید و هر چه پیش مى‏رفت‏بر قدرت نظام افزوده مى‏شد. ولى امام را در این فترت یعنى از سال‏هاى 25 تا 40 کاملا ساکت و آرام مى‏بینیم که تنها به تدریس فقه و اصول و اخلاق و فلسفه مى‏پرداخت و کمتر در مسایل سیاسى بحث مى‏کرد. چه شد آن قلم شورآفرین و تحرک بخش که نمونه‏ى بارز آن کتاب «کشف اسرار» بود و چرا از سال‏هاى 1325 تا 1340 از تحرک باز ایستاد و در مجراى علمى حرکت کرد؟ در این جا نکته‏اى است که کمتر به آن توجه مى‏شود و آن این است که:
مرحوم آیة الله عظماى بروجردى در سال 1324 که براى معالجه از بروجرد به تهران آمده بود، بنا به درخواست زعما و فضلاى قم، رحل اقامت در این شهر افکند و پس از درگذشت آیة الله عظماى اصفهانى در سال 1325، رشته‏ى زعامت را به دست گرفت و رسالت رهبرى را به دوش کشید و حقا مردى بزرگ و کم نظیر و فقیهى بى‏بدیل بود.
امام که خود یکى از دعوت کنندگان مرحوم آقاى بروجردى به قم بود، وقتى چنین مرجعى را پذیراى مسؤولیت دید، احساس آرامش کرده، دیگر وظیفه ندید مسایل سیاسى را مستقیما تعقیب کند و با خویشتن‏دارى خاصى مهر سکوت بر لب زد و کمتر سخن مى‏گفت و این خود از شهامت‏هاى روحى انسان‏هاى کامل است که گاهى با داشتن افکار بلند و رهنمودهاى مؤثر، دم فرو مى‏بندند. از این جهت‏حضرت امام احترام مرجع بزرگ را حفظ نموده و فقط درموارد لزوم و در ملاقات‏هاى خصوصى مطالبى را یاد آور مى‏شد.
از امیرمؤمنان علیه السلام متجاوز از 12000 خطبه و نامه و کلمه به جاى مانده است و همه‏ى این‏ها مربوط به دوران پس از رحلت پیامبر است، در حالى که او در عصر رسالت نیز داراى چنین معلومات و آگاهى بود. اما در مقابل پیامبر کاملا ساکت‏بود و مهر خاموشى بر لب داشت و ما همین خصیصه را در حضرت امام در عصر مرجعیت مرحوم بروجردى لمس کردیم، ولى همان طور که یاد آور شدیم ایشان در عین حال مساله‏ى مهم «النصیحة لائمة المسلمین‏» را فراموش نمى‏کرد و در مواقع حساس یادآورى‏هاى لازم را انجام مى‏داد.
درگذشت مرحوم آیة الله عظماى بروجردى یا نقطه‏ى عطف در تاریخ حیات امام:
مرحوم آیة الله عظماى بروجردى در فروردین ماه 1341 بدرود زندگى گفت و شاه که مدت‏ها انتظار مرگ ایشان را مى‏کشید، تا برنامه‏هاى خائنانه‏ى خود را یکى پس از دیگرى به اجرا درآورد، فرصت را مناسب شمرد تا به تضعیف مرجعیت در ایران بپردازد و براى ارجاع مردم به خارج از ایران، تلگرام تسلیتى براى مرحوم آیة الله عظماى حکیم مخابره کرد. او گاهى در سخنان خود مى‏گفت: اکنون موانع برداشته شده و باید برنامه‏هاى اصلاحى اجرا شود و دیگر در ایران شخصیت مهمى که مانع از اجراى برنامه‏هاى ما باشد، به چشم نمى‏خورد.
چیزى نگذشت که تصویب آیین‏نامه‏ى انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى پیش آمد که در آن اهانت‏خاصى به کتاب مقدس آسمانى ما شد و پاره‏اى از قوانین رسمى آن زیر پا گذارده شده بود.
طرح آیین‏نامه‏ى «انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى‏» یک طرح آزمایشى بود تا هیات حاکمه از واکنش آن در محافل روحانى و پایه‏ى علاقه‏ى آنان به حفظ اصول اسلام آگاه شوند.
رؤوس طرح در روزنامه‏هاى عصر پایتخت‏یعنى کیهان و اطلاعات آن روز در نیمه‏ى مهرماه 1341 چاپ شد. نگارنده که یکى از خوشه‏چینان خرمن علمى حضرت امام به شمار مى‏رفت، در جلسات خصوصى شاهد انتقادهاى ایشان از دولت و سوءنیت آن سبت‏به اسلام بود، از این جهت فرصت را مغتنم شمرده یک شماره از روزنامه‏ى کیهان آن روز را به حضور ایشان برد. ایشان نماز مغرب را به جا آورده بود و مى‏خواست که نماز عشاء را شروع کند، در آن لحظه خاطر شریف را از محتواى تصویب آیین نامه‏ى انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى مستحضر ساخت ناراحتى شدیدى در سیماى او احساس کرد. امام نماز عشاء را به جماعت‏به جا آورد، سپس داماد خود مرحوم اشراقى را احضار و درخواست نمود که به منزل آیة الله حائرى برود و از ایشان درخواست نماید که مراجع وقت را به منزل خویش دعوت کنند تا درباره‏ى این تصویب‏نامه به طور دسته جمعى بیندیشند و تصمیم بگیرند.
اجتماع با شکوه مراجع درآن شب در خانه‏ى آیة الله حائرى نشانه‏ى وحدت و یگانگى بود و تلگرام‏هاى همگان حاکى از ثبات و مقاومت روحانیت، در برابر توطئه‏هاى شاه به شمار مى‏رفت ولى در این میان تلگرام امام از صلابت و سازش‏ناپذیرى خاصى حکایت مى‏کرد.
در این نهضت، که دو ماه به طول انجامید، تگرام‏هاى امام ونامه‏هاى او به اطراف، ملت را با شخصیت آگاه او آشنا ساخت و مردم به تدریج رهبر خود را شناختند.
انتشار خبر دستگیرى امام رستاخیزى در تهران به پا کرد که در نتیجه‏ى آن عده‏اى از فرزندان اسلام به وسیله‏ى دژخیمان شاه به شهادت رسیدند و روز پانزده خرداد براى همیشه روز عزا اعلام شد.
جریان انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى به پایان رسید و دولت وقت‏با ریاکارى خاصى، تصویب نامه را پس گرفت ولى با نیرنگ دیگرى پس از چند ماه تحت عنوان لوایح شش گانه راه خود را تعقیب کرد که در آن حق و باطل را به هم آمیخته بود.
در چنین شرایطى صلابت امام و استوارى و استقامت او بیش از پیش آشکار شد و با تحریم رفراندوم و مقاومت در برابر فشار دستگاه و اعلام عزاى ملى، ضربه‏ى محکمى بر حیثیت هیات حاکمه وارد آورد. در این اوضاع و شرایط امام در پانزده خرداد 1342 دستگیر شد و انتشار خبر دستگیرى امام رستاخیزى در تهران به پا کرد که در نتیجه‏ى آن عده‏اى از فرزندان اسلام به وسیله‏ى دژخیمان شاه به شهادت رسیدند و روز پانزده خرداد براى همیشه روز عزا اعلام شد.
امام پس از هشت ماه، سرانجام بر اثر فشارهاى داخلى و خارجى آزاد شد و به قم بازگشت.
چیزى نگذشته بود که مصونیت مستشاران امریکایى (کاپیتولاسیون) در آبان ماه 1343 پیش آمد و مجلس شوراى آن روز ذلت اسلام و مسلمین را با تصویب آن امضا کرد.
امام با سخنرانى گرم و شورانگیز و هیجان آفرین و با پرخاشگرى خاص خود انقلاب نوینى را به پا کرد که منجر به دستگیرى و تبعید ایشان به ترکیه گشت.
هیات حاکمه از تبعید امام به ترکیه طرفى نسبت و سرانجام پس از سنجش‏ها و محاسبات فراوان تصمیم گرفت که در سال 1346 امام را از ترکیه، به نجف اشرف تبعید کند تا در آن محیط علمى محصور گردد و سخنان او کمتر شنیده شود. ولى این رهبر آگاه در اقامت چهارده ساله‏ى خود در نجف، تمام حرکت‏ها را در ایران زیر نظر داشت و به هسته‏هاى مقاومت کمک مى‏نمود و از طریق نامه و سخنرانى و ارسال پیام‏ها بر شور مردم و هیجان آنان مى‏افزود.
سرانجام دستگاه بر اثر بى‏خردى با نشر مقاله‏اى در اطلاعات بر ضد امام، گور خود را به دست‏خود کند. این بار، یک نهضت گسترده‏ى همه‏جانبه به وجود آمد که دیگر دستگاه نتوانست آن را مهار کند و این انقلاب از دى ماه 1356 تا 22 بهمن 1357 ادامه یافت.
اعتصاب‏هاى دسته جمعى روحانیون، حوزه‏هاى علمیه، دانشگاه‏ها، مراکز صنعتى، و ادارى و سرانجام نیروهاى انتظامى سبب شد که رژیم 2500 ساله در 22 بهمن 57 فروریخته و به تاریخ سپرده شود.
امام از 22 بهمن به عنوان یک مرجع و رهبر سیاسى و دینى مطلق شناخته شده و با درایت و ژرف بینى خاصى بسیارى از توطئه‏ها را خنثى نمود و توانست درخت اسلام را در سرزمین ایران آبیارى نموده و پس از ده سال رهبرى، نظام با شکوه اسلامى را به امتى که تربیت کرده بود تحویل دهد.

2- بعد فلسفى و عرفانى:
آگاهى از بعد فلسفى و عرفانى او در گرو این است که سیر رشد علمى امام را از دوران جوانى تا دوران مرجعیت‏به صورت فشرده بازگو کنیم:
امام در یک بیت علمى در بیستم جمادى الثانى 1320 چشم به دنیا گشود، ولى در همان دوران کودکى پدر را از دست داد و در تکفل برادر ارجمندش جناب آیة الله پسندیده درآمد و در آغوش گرم او بزرگ شد. از همان دوران کودکى و نوجوانى، بینش نافذ و پیشانى بلند و نگاه‏هاى حساس او از نبوغ و استعداد خاص وى حاکى بود. وى ادبیات فارسى و عربى را تا معانى و بیان و بدیع در همان زادگاهش تحصیل کرد و سپس براى تحصیلات بالاتر در سال 1329 به شهرستان «اراک‏» مهاجرت نمود. شهرستان اراک در آن روز شاهد تاسیس حوزه‏ى جدیدى بود که به وسیله‏ى بزرگ مرد الهى آیة الله عظماى حائرى‏قدس سره پى‏ریزى شده بود. وى در سال 1332 این حوزه را تاسیس نموده و تا 1340 آن را اداره کرد و فضلا را از اقطار و اکناف در آن‏جا گرد آورد.
حضرت امام پس از انتقال مرحوم حائرى به شهرستان قم و تصمیم بر تاسیس حوزه‏ى جدید در این حرم اهل بیت، بلافاصله از شهرستان اراک به قم مهاجرت نمود و سطوح عالى را از محضر اساتید بزرگ، از جمله مرحوم آیة الله حاج سید محمد تقى خوانسارى (متوفاى 1371 ه. ق) فرا گرفت. پس از چهار سال اقامت در قم شایستگى آن را پیدا کرد که از سال 1344 به درس آیة الله حائرى راه یابد و تا سال 1355 از حوزه‏ى فقهى و اصولى مرحوم حائرى بهره‏مند شود. ایشان بخشى از درس‏هاى مهم استاد خود را به رشته‏ى تحریر درآورد تا آن‏جا که آخرین نظریات فقهى و اصولى آیة الله حائرى را در کتابچه‏ى خاصى به نام «فوائد» گرد آورى نمود.
تاسیس حوزه در قم سبب شد که شخصیت‏هاى عظیم فلسفى و عرفانى براى بهره رسانى و بهره‏گیرى از حرم اهل بیت در آن جا رحل اقامت افکنند و در این میان مى‏توان از دو شخصیت‏بزرگ، مرحوم آیة الله شاه آبادى و مرحوم آیة الله رفیعى قزوینى نام برد.
حضرت امام پنج‏سال تمام، عرفان را نزد آیة الله شاه آبادى تحصیل و فلسفه را از مرحوم آیة الله رفیعى آموخت ولى در میان این دو نفر به مرحوم شاه آبادى عشق مى‏ورزید و مى‏گفت: من تا کنون انسانى به این لطافت طبع ندیده‏ام و مى‏افزود من در نخستین برخورد به ایشان پیشنهاد تدریس اسفار نمودم.
او با استاد خود چنان عارفانه و مؤدبانه رفتار مى‏کرد که اگر روزى درس تا دو ساعت هم به طول مى‏انجامید، اظهار خستگى نمى‏کرد و اگر استاد به خاطر عذر خاصى مثلا پنج دقیقه درس مى‏گفت‏باز هم اعتراض نمى‏نمود و این خصیصه را استاد وى نیز به دیگران یادآور مى‏شد.
او در مسایل عرفانى و فلسفى، به حق استاد مسلم بود و برخلاف بسیارى از اساتید فلسفه و عرفان که فقط به تقریر و تبیین مسایل اکتفا مى‏کنند و چه بسا خود نیز به کنه مطلب نرسند، مسایل الهیات را به حق چشیده بود و آن‏چه را مى‏گفت از صمیم دل بیان مى‏کرد و در برخى از مسایل به حد شهود رسیده بود.
او در عین علاقه به هر دو علم، کشش خاصى به عرفان نظرى و عملى داشت. اثر ممتاز او در این فن نشانه‏ى نبوغ او است. «مصباح الهدایه فى‏الولایة والخلافة‏» بحثى عرفانى در اسما و صفات مى‏باشد که به حق از نادره‏هاى زمان است و کمتر عارفى مى‏تواند به عمق آن نوشته‏ها پى برد.
هیچ‏گاه براى او کمیت‏شاگرد مطرح نبود، او به کیفیت‏بیش از حد علاقه داشت از این جهت‏به مرحوم آیة الله شهید مطهرى بیش از حد ارج مى‏نهاد

3- بعد اخلاقى امام:
پس از درگذشت مرحوم آیة الله عظماى حائرى، معظم له عصرهاى پنج‏شنبه و جمعه درسى را به عنوان درس اخلاق آغاز نمود که خارى در چشم حاکمان روز بود. وى این بحث را به عنوان درس اخلاق آغاز کرد و از نظر قانونى حکم دیگر دروس حوزه را داشت و چون در آن روز تمام اجتماعات ممنوع بود جز تدریس، از این جهت نمى‏توانستند جلوى آن را بگیرند.
امام در این درس، نکات آموزنده‏ى اخلاقى آمیخته با مسایل عرفانى و سیاسى بیان مى‏کرد و گاهى به خاطر مزاحمت دستگاه و جلوگیرى از تدریس، محل درس را از مدرسه‏ى فیضیه به مدرسه‏ى حاج ملاصادق منتقل مى‏نمود و در هر حال، در همان شرایط کتاب ارزنده‏اى را به نام «الاربعین‏» نوشت که عصاره‏ى درس‏هاى اخلاق او در روزهاى پنج‏شنبه و جمعه در سنوات پس از درگذشت آیت‏الله حائرى تا سال 1358 هجرى قمرى بود و خوشبختانه این کتاب که بر اثر هجوم وحشیانه‏ى دستگاه به بیت امام ناپدید شده بود سال‏ها بعد به دست آمده و به زیور طبع آراسته گردیده است. کسانى که از این درس و آن مجلس روحانى خاطراتى دارند، مى‏توانند تاثیر سخن امام را در دگرگونى قلوب و ارواح کاملا به یادآورند. یک نشست در آن درس اخلاق، آن چنان انسان را به دنیا و زخارف آن بى‏علاقه مى‏کرد که انسان فقط و فقط به معنویات ارج مى‏نهاد. درس اخلاق حضرت استاد، آن چنان دگرگونى عظیمى در طلاب و فضلاى آن زمان پدید آورده بود که مساله‏ى سیر و سلوک به تدریج در میان فضلا براى خود جایى باز مى‏کرد و غالبا کوشش مى‏کردند که گفتار و رفتار خود را با اخلاق اسلامى وفق دهند.
در تقید امام نسبت‏به مسایل اخلاقى همین بس که اگر در مجلسى کسى سخنى را مى‏گفت که از آن بوى تعریض به مسلمانى به مشام مى‏رسید، با رنجش شدید امام روبه‏رو مى‏شد و امام از ادامه‏ى سخن وى جلوگیرى مى‏کرد.
نمونه‏ى گویاى دیگرى از تقید او به اخلاق اسلامى این که ایشان در مدرس مدرسه‏ى فیضیه براى جمعى فلسفه تدریس مى‏کرد. روزى یکى از مدرسین غیر معروف قم که از شرایط جایگاه درس آگاه نبود براى یک نفر کتاب شرح لمعه را تدریس مى‏کرد، وقتى امام وارد مدرس شد و دید او مشغول تدریس است، بلافاصله بیرون آمد و به هیچ قیمت‏حاضر نشد که آن روز در آن مرکز درس بگوید و گفت ایشان قبل از ما شروع به درس کرده و حق سبقت‏با او است. او سال‏ها که در برخى از مساجد درس مى‏گفت لدى‏الورود دو رکعت نماز تحیت مسجد را به جا مى‏آورد آن گاه تدریس را آغاز مى‏کرد و تا شایستگى افراد را براى درسى که مى‏گفت احراز نمى‏کرد به او اجازه‏ى شرکت نمى‏داد.
هیچ‏گاه براى او کمیت‏شاگرد مطرح نبود، او به کیفیت‏بیش از حد علاقه داشت از این جهت‏به مرحوم آیة الله شهید مطهرى بیش از حد ارج مى‏نهاد و سخنان او را به خوبى گوش مى‏کرد و من خود قسمتى از نوشته‏هاى امام را دیده‏ام که اعتراضات شهید مطهرى را به صورت پرسش و پاسخ در کتاب خود آورده و به تحلیل اشکال او پرداخته است.

4- بعد فقاهت و اجتهاد:
حضرت امام یازده سال تمام از درس خارج فقه و اصول مؤسس حوزه بهره‏مند شد و پس از درگذشت او به تدریس سطوح عالى پرداخت و هیچگاه رشته‏ى بحث او درباره‏ى این دو علم از هم نگسست. علاوه بر تدریس با جمعى از فضلاى بزرگ حوزه مانند مرحوم آیة الله محقق داماد و آیة الله حاج سید احمد زنجانى‏قدس سره مباحثه‏ى مشترک فقهى داشتند.
آن گاه که مرحوم آیة الله بروجردى در سال 1346 هجرى قمرى به قم آمدند یکى از شخصیت‏هایى که به درس ایشان گرمى خاصى بخشید، حضرت امام بود.
مرحوم بروجردى از نظر روش فقهى با مرحوم حائرى تفاوت آشکارى داشتند. مرحوم حائرى به بحث و تحقیق و ژرف‏نگرى بیش از تتبع مى‏پرداخت، در حالى که مرحوم بروجردى به تتبع در تاریخ مساله و فتاواى فقهاى عامه و خاصه در نخستین قرون و کاوش در رجال سند بیش از امور دیگر، عنایت مى‏ورزید و از نظر عمق بحث‏ها نیز در سطح بالاترى قرار داشت.
حضرت امام با شرکت در درس مرحوم بروجردى به مزایاى درس ایشان پى برد و پیوسته فضلا را براى پى‏گیرى از روش ایشان دعوت مى‏نمود. معظم له در درس مرحوم بروجردى از سال 1364 ه.. ق تا سال 1370 ه.. ق شرکت داشت و در نتیجه مزایاى روش هر دو استاد را به هم آمیخت و خود صاحب سبک و روشى در فقه و اصول گردید و از ترکیب هر دو روش، یعنى عنایت‏بر تحلیل و ژرف‏نگرى و بحث‏هاى عمیق، به ضمیمه‏ى تتبع در تاریخ مساله و اقوال پیشینیان، بنیاد نوینى را پى‏ریزى کرد و از سال 1364 ه.. ق به درخواست گروهى از فضلا، درس خارج اصولى را از مباحث «قطع‏» آغاز نمود و این دوره درسال 1370ه.. ق به پایان رسید و مخلص نیز در عداد کوچک‏ترین تلامیذ او در این دوره و دوره‏هاى بعد درآمد و رشته‏ى علاقه‏ى او در بهره‏گیرى از دروس امام تا روزى که از قم به ترکیه تبعید شد، ادامه داشت. وى متجاوز از دو دوره‏ى کامل، اصول را تدریس کرد و در هر دوره نظریات جدیدى را در اصول عرضه مى‏نمود و درس‏هاى معظم له با آخرین نظریات خود در سه جلد به نام «تهذیب الاصول‏» منتشر شد و هم اکنون مورد استفاده‏ى مدرسان خارج اصول است.
از نظر فقهى کتاب‏هاى «زکات‏» و «طهارت‏»، «مکاسب محرمه‏»، «بیع و خیارات‏» و برخى از ابواب مخصوص را تدریس نموده و خوشبختانه قسمت اعظم آن‏ها به قلم خود معظم له به نگارش درآمده که از آن‏ها مى‏توان کتاب‏هاى یاد شده در ذیل را نام برد:
1- «الطهارة‏» در دو جلد که در قم چاپ شده است.
2- «المکاسب المحرمة‏» در دو جلد که در قم طبع گردیده است.
3- «کتاب البیع و الخیارات‏» که قسمتى را در قم و قسمت مهم‏ترى را در نجف تدریس نموده و همه‏ى این مباحث منتشر شده است.
علاوه بر این نگارش، تعلیقه بر کتاب «وسیلة النجاة‏» مرحوم «سید اصفهانى‏» ویا تعلیق بر عروة الوثقى، تالیف مرحوم «سید یزدى‏» تقریبا یک دوره‏ى فقه را با دقت مطالعه فرموده و خلاصه نظریات هر دو را در این دو تعلیقه آورده است.
حضرت امام از نخستین دوران جوانى، با هر نوع ریاکارى مخالفت مى‏ورزید... و تا لحظه‏اى که توان داشت، نماز شب او ترک نشد و در سخت‏ترین لحظات، حتى شبى که از پاریس به تهران بازمى‏گشت، نماز شب را در هواپیما به جا آورد
او تعلیقه‏ى فقهى خود را بر «وسیلة النجاة‏» در سال 1365 ه. ق آغاز نموده و در سال 1372 به پایان رساند و در این مدت کمتر به کارهاى غیر فقهى مشغول بود و بیش از پیش به نگارش این تعلیقه مى‏پرداخت و تعلیقه بر عروة‏الوثقى را منتزع از این تعلیقه مى‏دانست و اصولا در میان کتاب‏هاى فقهى که اخیرا نگارش یافته «وسیله‏» ى مرحوم سید را کتاب گرانقدرى مى‏شمرد.
وقتى هیات حاکمه ایشان را در سال 1343 هجرى شمسى به ترکیه تبعید کرد در آن جا تصمیم گرفت که به بازنویسى وسیله و افزودن مسایل مورد حاجت‏بر آن کتاب همت گمارد و پس از افزودن قریب به ثلث‏بر آن، آن را به نام «تحریر الوسیله‏» منتشر نمود. از این جهت، این کتاب که قسمتى از آن در تبعیدگاه ترکیه در شهر «بورسا» و قسمتى دیگر پس از ورود به نجف نگارش یافته یک دوره‏ى متن فقهى است که روشنگر استادى و ژرف نگرى او در فقاهت است.
فتاواى حضرت امام پس از انقلاب که اخیرا به رشته‏ى تحریر درآمده و در آن‏ها به توضیح مسایل مستحدثه همت گمارده شده است، اثر فقهى ارزشمندى است که مى‏تواند از بعد فقهى او بیان خاصى داشته باشد.
او بر خلاف اندیشه‏هاى نارسا که از مغز افراد خام و ناوارد به فقه، تراوش مى‏کند، به فقه سنتى و جواهرى علاقه‏ى وافر داشت و اصولا روش دیگرى را صحیح نمى‏دانست.
حتى روزى به او پیشنهاد شد که در کتاب‏هاى درسى حوزه مانند «شفا» و «اسفار» دگرگویى ایجاد شود، او با این دگرگونى مخالفت ورزید و گفت آسان گرایى و تلخیص کتاب‏هاى بزرگ، از ژرف بینى طلاب مى‏کاهد. اصالت‏ها را حفظ کنید و روش‏هاى جدید را تا آزمون صحیح روى آن انجام نگرفته به کار نبندید.

5- بعد عبادى امام:
حضرت امام از نخستین دوران جوانى، با هر نوع ریاکارى مخالفت مى‏ورزید و در عین حال که در روز بسان دیگر طلاب و فضلا به تحصیل مى‏پرداخت و در مجالس انس شرکت مى‏نمود و در غالب پنج‏شنبه‏ها و جمعه‏ها براى تفریح به خارج قم مى‏رفت و از چنین مجالس بهره مى‏گرفت، ولى در دل شب بسان پرهیزکاران وارسته به راز و نیاز با معبود مى‏پرداخت و از همان دوران جوانى و از 27 سالگى تا لحظه‏اى که توان داشت، نماز شب او ترک نشد و در سخت‏ترین لحظات، حتى شبى که از پاریس به تهران بازمى‏گشت، نماز شب را در هواپیما به جا آورد. او در میان ادعیه به «صحیفه‏ى سجادیه‏» علاقه‏ى خاصى داشت و معتقد بود که در لابه‏لاى ادعیه، یک رشته مسایل عرفانى و فلسفى هست که مرغ اندیشه‏ى هیچ فیلسوفى به آن‏ها نرسیده است و در میان مناجات‏ها به مناجات شعبانیه عشق مى‏ورزید و در ماه رمضان به خواندن ادعیه تقید خاصى داشت. در سال 1347 هجرى قمرى بر دعاى سحر که از امام باقر علیه السلام نقل شده است‏شرح زیبایى نوشته که دل‏هاى عارفان و عاشقان به سیر ملکوتى را تکان مى‏دهد. او در میان زیارت‏ها به «زیارت جامعه‏» بیش از همه علاقه داشت و در تمام حرم‏هاى ائمه‏ى اهل بیت‏به خواندن آن کاملا مقید بود.
به هنگام نماز غرق در عزوجلال الهى بود و در این راستا دو کتاب ارزشمند او بیان‏گر بحث‏هاى عرفانى و الهى اوست. این دو کتاب یکى به نام «آداب الصلاة‏» و دیگرى به نام «اسرار الصلاة‏» است که هر دو از کتاب‏هاى نفیسى است که کمتر مى‏توان براى آن‏ها نظیرى یافت، به ویژه کتاب «اسرار الصلاة‏» که به حق کتاب «اسرار الصلاة‏» است در حالى که دیگر کتاب‏هایى که به این نام منتشر شده از نظر او «آداب الصلاة‏» به شمار مى‏روند نه «اسرار الصلاة‏».
او در میان فلاسفه، شیفته‏ى مکتب صدرالمتالهین و در میان عرفا و محققان عرفان، به قاضى سعید قمى علاقه‏ى سرشارى داشت تا آن جا که کتاب توحید او را شخصا استنساخ نمود و افکار بلند او را بسیار مى‏ستود، و در میان دیگر کتاب‏هاى قاضى سعید قمى به کتاب «اربعین‏» او ارج مى‏نهاد.
در حالات خاصى که فقط نزدیکان او مى‏توانستند شاهد آن باشند، گاهى با مطالعه‏ى برخى از کتب عرفانى اشک‏هاى چشم او مرواریدوار، بر گونه هایش مى‏غلتیدند.

6- بعد ادبى و سبک نگارش:
وى از روز نخست، انسان با ذوقى بود که با نگارش رابطه‏ى خاصى داشت و از موهبت‏خط زیبا و نستعلیق بهره‏مند بود و خط او جزو خطوط درجه‏ى یک به شمار مى‏رود و هم اکنون برخى از کتاب‏هاى او که در سال‏هاى 1346 و 1349 نگاشته است نزد این جانب موجود است و حاکى از قدرت انگشتان او در آفرینش اثر هنرى است.
او از قریحه‏ى شعرى خاصى برخوردار بود که فقط این ذوق را در خدمت اهل بیت‏به کار مى‏برد. «بهاریه‏هاى او» در میلاد امام زمان علیه السلام زینت‏بخش محافل ادبى و ولایى حوزه‏ى علمیه‏ى قم در دوران مرحوم آیة الله حائرى بود. وى دیوان ضخیمى به اندازه‏ى دیوان حافظ داشت که متاسفانه از خانه‏ى ایشان به سرقت رفت و تا کنون اثرى از آن به دست نیامده است ولى در عین حال ارادتمندان او برخى از بهاریه‏هاى وى را استنساخ کرده و قسمتى از آن‏ها به وسیله‏ى فرزند عزیزش مرحوم حجة الاسلام آقاى سید احمد خمینى رحمه الله گردآورى گردیده است. او در نویسندگى از جملات کوتاه ولى کوبنده بهره مى‏گرفت و از کلمات زیبا و روح افزاى عارفان، آمیخته با شیوه‏ى پرخاشگرى موحدان بر مشرکان و ملحدان، استفاده مى‏کرد و اعلامیه‏هاى او از آغاز نهضت تا آخرین روزها بر این نکته گواهى مى‏دهند.
او علم عروض و قوافى را در نزد مرحوم «حاج شیخ محمد رضا اصفهانى‏» مؤلف کتاب «نقد فلسفه‏ى داروین‏» آموخت و از هیات قدیم و جدید اطلاع داشت.
وى در سال 1347 هجرى قمرى در سن 27 سالگى با صبیه‏ى مرحوم آیة الله حاج میرزا محمد ثقفى ازدواج نمود و در سایه‏ى این پیوند داراى دو فرزند ذکور و سه فرزند دختر گردیدند که هر کدام براى خود مقامى و موفقیتى داشته و دارند و فرزند بزرگوار ایشان مرحوم آیة‏الله حاج آقا مصطفى از نظر کمالات علمى و معنوى نسخه‏ى دوم پدر بود ولى متاسفانه دست اجل این شاخه را از پیکر این درخت طیبه برگرفت، و آثار علمى که از او باقى مانده و چاپ شده است نشانه‏ى نبوغ سرشار او مى‏باشد.
در این جا شایسته است نکاتى را یاد آور شویم:

الف. آثار علمى و تالیفات گرانقدر:
از رهبر عالى قدر آثار علمى فراوانى باقى مانده است و همگى به خامه‏ى شریفش به رشته‏ى تحریر درآمده، که در زیر یادآور مى‏شویم:
1- شرح دعاى سحر که در سال 1347 ه. ق نگاشته است.
2- اربعین حدیث که تالیف آن در سال 1358 ه.. ق پایان پذیرفته است.
3- کشف اسرار که در ظرف دو ماه آن را تالیف نموده و در سال 1323 ه.. ش منتشر شده است.
4- شرحى بر حدیث «راس الجالوت‏» توضیح مناظره‏ى حضرت رضا علیه السلام با پیروان مذاهب مختلف.
5- آداب الصلوة.
6- اسرار الصلوة.
7- مصباح الهدایه فى الولایة والخلافه.
8- حاشیه بر «فصوص‏» تعالیقى که بر حواشى کتاب نوشته، و بعد از آن استخراج و چاپ شده است.
9- حاشیه‏اى بر «مصباح الانس‏».
10- شرح حدیث «جنود عقل‏» که به اتمام نرسیده است.
11- رساله‏اى پیرامون قاعده «من ملک شیئاملک الاقراربه‏».
12- رساله‏اى در قاعده‏ى لاضرر.
13- رساله‏اى در طلب و اراده، جبر و تفویض.
14- یک دوره اصول، خلاصه‏ى بحث‏هاى خود براى فضلا.
15- رساله‏اى در اجتهاد و تقلید که جزو همان بحث‏هاى اصولى است.
16- رساله‏اى در قواعد چهارگانه قاعده‏ى اصالة الصحة، قاعده‏ى فراغ، قاعده‏ى ید، و قرعه که همگى جزو بحث‏هاى دوره‏ى اصلى ایشان مى‏باشد.
17- تحریر الوسیله که شرح آن گذشت.
18- رساله‏اى در «ولایت فقیه‏» که در نجف اشرف نوشته است.
19- «مکاسب محرمه‏» در دو جلد چاپ شده است.
20- کتاب «بیع و خیارات‏» که در نجف اشرف تنظیم نموده و به زیور طبع آراسته شده است.
21- «الفوائد» که در آن افکار و اندیشه‏هاى مخصوص استاد بزرگوارش مرحوم حائرى را ضبط کرده است.
22- تقریر درس مرحوم آیة‏الله بروجردى از ابتدا، تا اول بحث «حجیه ظن‏».
23- دیوان شعر، متاسفانه این دیوان مانند برخى دیگر از آثار علمى او مفقود است امید است در سایه‏ى تلاش علاقمندان به دست آید.
24- «صحیفه‏ى نور» که مجموعه‏ى سخنرانى‏ها و آثار فکرى و اجتماعى این شخصیت‏بزرگ در آن گرد آمده است.

ب. نمونه‏اى از آثار ادبى امام:
براى ارایه‏ى نمونه‏اى از اشعار نغز و زیبا و قریحه‏ى لطیف حضرت امام، یکى از قصاید او را به علاقمندان شعر و ادب تقدیم مى‏داریم و این قصیده که به ظاهر در وصف بهار است، در مدح حضرت ولى زمان سروده شده است و تاریخ نظم آن مربوط به هفتاد سال قبل مى‏باشد.
مژده فروردین، زنو بنمود گیتى را مسخر
حبیشش از مغرب زمین بگرفت تا مشرق سراسر
رایتش افراشت پرچم، زین مقرنس چرخ اخضر
گشت از فرمان وى در خدمتش گردون مقرر
بر جهان و هر چه اندر اوست‏یکسر حکمران شد
قدرتش بگرفت از خط عرب تا ملک ایران
از فراز توده آنورس تا سر حد غازان
هند و قفقاز و حبش، بلغار و ترکستان و سودان
هم طراز دشت و کوهستان، و هم پهناى عمان
دولتش از فر و حشمت، تالى ساسانیان شد
کرد لشکر را ز ابر تیره، اردویى منظم
داد هر یک را ز صرصر، بادیه پیمایى ادهم
بر سر آن لشکر از خورشید نیر داد پرچم
رعد را فرمان حاضر باش دادى، چون شه جم
برق از بهر سلام عید نو، آتش فشان شد
چون سران لشکرى حاضر شدند از دور و نزدیک
هم امیران سپه، آماده شد از ترک و تاجیک
داد از امر قضا بر رعد غران حکم موزیک
زان سپس دادى بر آن غژمان سپه فرمان شلیک
توده‏ى غبر از شلیک یلان بمباردمان شد
از شلیک لشکرى بر خاک تیره خون بریزد
قلب‏ها سوراخ و اندر صفحه‏ى هامون بریزد
هم به خاک تیره از گردان، دو صد میلیون بریزد
زهره‏ى قیصر شکافد، قلب ناپلئون بریزد
لیک زین بمباردمان عالم بهشت جاودان شد
روزگار از نو جوان گردید، و عالم گشت‏برنا
چرخ پیروز و جهان بهروز و خوش اقبال دنیا
در طرب خورشید و مه در رقص و در عشرت ثریا
بس که اسباب طرب گردیده از هر سو مهیا
پیر فرتوت کهن، از فرط عشرت، نوجوان شد
سر به سر دوشیزگان بوستان، چون نو عروسان
داشته فرصت را غنیمت در غیاب بوستان‏بان
کرده خلوت با جوان‏هاى سحابى در گلستان
رفته در یک پیرهن با یکدگر، چون جان و جانان
من گزارش را نمى‏دانم دگر آن جا چه سان شد...
نى اساس شادى اندر توده‏ى غبرا مهیاست
یا که اندر بوستان‏هاى زمینى، عیش برپاست
خود در این نوروز، اندر هشت جنت‏شور و غوغاست
قدسیان را نیز در لاهوت جشنى شادى افزاست
چون که این نوروز با میلاد «مهدى‏» توامان شد
مصدر هر هشت گردون مبدا هر هفت اختر
پخالق هر شش جهت، نور دل هر پنج مصدر
والى هر چار عنصر، حکمران هر سه دفتر
پادشاه هر دو عالم، حجت‏یکتاى داور
آن که جوش شهره‏ى نه آسمان بل لامکان شد
مصطفى سیرت، على فر، فاطمه عصمت، حسن خو
هم حسین قدرت، على زهد و محمد علم و مه‏ور
شاه جعفر فیض، و کاظم حلم، و هشتم قبله گیسو
هم تقى تقوا، نقى بخشایش، و هم عسکرى مو
«مهدى قائم‏» که در وى جمع اوصاف شهان شد
پادشاه عسکرى طلعت، نقى حشمت، تقى فر
بوالحسن فرمان و موسى قدرت و تقدیر جعفر
علم باقر، زهد سجاد و حسینى تاج و افسر
مجتبى حلم و رضیه عفت و صولت چو حیدر
مصطفى اوصاف و مجلاى خداوند جهان شد...