ابعاد و مرزهای اسلام ناب محمدی(ص) از دیدگاه امام خمینی(ره)
چكیده
برداشتهای گوناگونی از اسلام وجود دارد بهگونهای كه گاهی دو برداشت چنان با یكدیگر اختلاف دارند كه به نظر میرسد صحت هر دو برداشت محال باشد چون صحت هر دو به اجتماع یا ارتفاع نقیضین میانجامد. از آنجا كه اسلام حقیقی یكی است، طبیعتاً برداشتهای دیگر از آن، خارج از اسلام حقیقی و مغایر با آن خواهد بود. با توجه به این مهم، امام خمینی(ره) در آخرین سال عمر خویش به طور جدی بر جدایی اسلام حقیقی از اسلامهای انحرافی و تحریف شده اصرار و تأكید داشتند و اسلام حقیقی را اسلام ناب محمدی و اسلامهای انحرافی را اسلام آمریكایی نامیدند و به دنبال آن، تعیین چارچوبها و مرزهای اسلامِ ناب محمدی را از وظایف حوزه و دانشگاه دانستند. در این مقاله كوشش شده است ابتدا ابعاد احیاگریِ امام خمینی به اختصار بررسی، و سپس تعریف اسلام ناب محمدی و اسلام آمریكایی و ضرورتِ تفكیك آن دو از یكدیگر مطرح گردد. سپس به اجمال، چارچوبها، حدود و مرزهای اسلام ناب محمدی از دیدگاه امام خمینی مورد بحث واقع شود. ابعاد و مرزهای اسلام ناب محمدی در زمینههای دینشناسی و اعتقادات، فقهشناسی و احكام عملی، سیاست و مسائل اجتماعی، ظلمستیزی و حمایت از محرومان، عبادت و اُنس با معبود و اخلاق و عرفان از دیدگاه امام خمینی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
مقدمه
بیتردید امام خمینی بزرگترین احیاگر دین اسلام پس از ائمه معصومین علیهمالسلام در طی تاریخ هزار و پانصد ساله اسلام بوده است. انقلاب شكوهمند اسلامی یقیناً الگوی موفقی از تاریخ صدر اسلام، خصوصاً از حماسه حسینی است. از این رو احیاگری امام خمینی تنها به ابعاد معرفتی و نظری دین خلاصه نمیشود؛ او هم در ابعاد معرفتی و هم در ابعاد عملی به احیای دین اسلام پرداخت. در واقع امام خمینی نه تنها در ابعاد معرفتی تكبعدی نبود بلكه در ابعاد عملی نیز جامع ابعاد بود. از این رو او تنها فقیهی برجسته نبود كه فقط ابعاد فقهی اسلام را حیات بخشد؛ همچنانكه او تنها متكلم و فیلسوف نبود كه تنها ابعاد اعتقادی و هستیشناسی دین را احیا كند. همانگونه كه او تنها مفسر قرآنشناس یا محدث سنتشناس نبود كه در قرآنشناسی یا سنتشناسی، حیاتی دوباره بیافریند؛ چنانكه تنها شخصیت عرفانی و معنوی برجستهای نبود كه تنها ابعاد معنوی و عرفانی اسلام را زنده كند و یا تنها عالم سیاسی یا حقوقدان نبود كه تنها ابعاد سیاسی یا حقوقی دین را به بشریت بشناساند. در ابعاد عملی نیز او نه عابد صرف بود كه تنها ابعاد عبادی اسلام را مطرح كند و نه حاكم صرف بود كه حكومت اسلامی را تنها معرفی كند و نه اخلاقی صرف بود كه اخلاق دینی را در عمل به نمایش گذارد و نه عارف صرف بود كه سیر و سلوك دین را به اهل سلوك بیاموزد و نه متشرع صرف بود كه پایبندی به فرایض و نوافل را نشان دهد. همچنان كه او تنها زاهد نبود كه زهد اسلامی را به ما نشان دهد؛ چنانكه تنها انقلابی مبارزهجویی نبود كه در مصاف دشمنان، آماده مبارزه و جانفشانی و هجرت و حبس و غربت و فداكاری باشد.
او یگانه قهرمان میدان علم و عمل در ابعاد گوناگون بود. او هم فقیه بسیار برجسته و هم متكلم بسیار زبردست و هم فیلسوف بسیار بزرگ و هم مفسر و قرآن شناس كمنظیر و هم سنتشناس و محدث بس عجیب و هم تاریخدان و سیاستشناس هوشمند و هم مردمشناس و جامعهشناس زبردست و هم مرد روحانی و عارف بینظیر بود. از این رو باید اعتراف كرد كه او شخصیت بیمانندی بود كه مادر روزگار از زادن مردی همانند او عقیم است. به تعبیر برخی بزرگان شاید هزار سال بگذرد و همچون امام خمینی به وجود نیاید[1] و به قول فرزند برومند او مرحوم سید احمد خمینی، «او روح خدا بود در كالبد زمانه و روح خدا جاودانه است».[2] به واقع او انسان كامل و مجمع اضداد و جامع ابعاد بود كه نمایانگر مولیالكونین امیرمؤمنان علی بن ابیطالب علیه السلام بود؛ نعم الاب و نعم الابن. البته او تنها در احیاگری دین یگانه اعصار نبود بلكه در اصلاحگری دینی نیز نقش استثنایی و بینظیر او برای همه دورانها تا ابد در تاریخ ثبت و ضبط خواهد شد. او همانند خورشیدی در تارك ایران اسلامی و انقلاب اسلامی برای همیشه تاریخ، نورافشانی و هدایتگری خواهد نمود. به همین دلیل او در كنار معرفی ابعاد مختلف اسلام، اهمیت توجه به كجفكریها و جمود و قشریگریها و معرفی ناقص اسلام و التقاطها و انحرافها را گوشزد میكند و در كنار مبارزه با طاغوت و استبداد و استعمار و استكبار جهانی، مبارزه با خرافه و تحجرگرایی و مقدسمآبی و التقاط و انحراف را نیز وجهه همت خویش قرار میدهد و در مكتوبات و سخنان و پیامهای خویش پیوسته مخاطبانش را متوجه این مسأله میسازد.
از همین روست كه او در دو سال آخر عمر شریف خویش در معرفی اسلام حقیقی، اصطلاح «اسلام ناب محمدی(ص)» و در معرفی اسلام متحجرین و مقدسمآبان و التقاطیها، اصطلاح «اسلام آمریكایی» را به كاربرد و در غالب پیامها و سخنرانیها بارها به مناسبتهای مختلف در معرفی این دو اسلام اصرار و پافشاری میكرد بلكه بازشناسی اسلام ناب محمدی و جدا كردن آن را از اسلام آمریكایی از واجبات سیاسی بسیار مهم میدانست و بر آن تأكید میورزید.
او در پیامی به مناسبت اربعین شهادت علامه عارف حسین حسینی، رهبر شیعیان پاكستان میگوید: «امروز استكبار شرق و غرب چون از رویارویی مستقیم با جهان اسلام عاجز مانده است، راه ترور و از میان بردن شخصیتهای دینی و سیاسی را از یك طرف و نفوذ و گسترش فرهنگ اسلام آمریكایی را از طرف دیگر به آزمایش گذاشتهاند. ای كاش همه تجاوزات جهانخواران همانند تجاوز شوروی به كشور مسمان و قهرمانپرور افغانستان علنی و رو در رو بود تا مسلمانان ابهت و اقتدار دروغین غاصبین را در هم میشكستند؛ ولی راه مبارزه با اسلام آمریكایی از پیچیدگی خاصی برخوردار است كه تمامی زوایای آن باید برای مسلمانان پا برهنه روشن گردد كه متأسفانه هنوز برای بسیاری از ملتهای اسلامی مرز بین اسلام آمریكایی و اسلام ناب محمدی و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام مقدس نماهای متحجر و سرمایهداران خدانشناس ومرفهین بیدرد كاملاً مشخص نشده است و روشن ساختن این حقیقت كه ممكن نیست در یك مكتب و در یك آیین، دو تفكر متضاد و رو در رو وجود داشته باشد، از واجبات سیاسی بسیار مهمی است كه اگر این كار توسط حوزههای علمیه صورت پذیرفته بود، به احتمال بسیار زیاد سید عزیز ما عارف حسینی در بین ما بود».[3] او در ادامه میگوید: «وظیفه همه علماست كه با روشن كردن این دو تفكر، اسلام عزیز را از ایادی شرق و غرب نجات دهند».[4] در پیامی دیگر امام خمینی میگوید: «حوزه علمیه و دانشگاه باید چهارچوبهای اصیل اسلام ناب محمدی را در اختیار تمامی اعضای بسیج قرار دهند».[5] در پیامی دیگر میفرماید: «ان شاءالله درمحدوده توانتان نقاط كور و مجهول را برای مردم شریف ایران و جهان اسلام باز و روشن نمایید و چهارچوب اسلام ناب محمدی كه در ترسیم قهر و خشم و كینه مقدس و انقلابی علیه سرمایهداری غرب و كمونیزم متجاوز شرق است و نیز راه مبارزه علیه ریا و حیله و خدعه را به مردم و بخصوص جوانان سلحشورمان نشان دهید».[6] ما در این نوشتار در حد توان محدود خویش در پی بازشناسی اسلام ناب و ابعاد و مرزهای آن و تفكیك آن از اسلام آمریكایی هستیم. به همین منظور ما نخست به معنا و مفهوم اسلام ناب و اسلام آمریكایی میپردازیم و سپس در صدد شناخت و تعیین و تشخیص ابعاد و مرزها و چهارچوبهای كلی و اساسی اسلام ناب خواهیم بود.
معنا و مفهوم اسلام ناب محمدی(ص) و اسلام آمریكایی
منظور از اسلام ناب محمدی(ص) همان اسلام حقیقی و اصیلی است كه از صاحب آن، پیامبر اكرم(ص) بی هیچ پیرایه و آرایشی به امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) وسپس از آن حضرت به ائمه بعدی(ع) منتقل شده و در قول و عمل و در عقیده و رفتار به آن پایبند بوده و از آن بزرگواران نسل به نسل و دست به دست گشته تا به ما رسیده است. بدیهی است كه اسلام ناب با تمام اجزای آن مورد نظر است و در صورت كاستی یا فزونی بر اجزای آن، تحریف یا ناقص، و خلوص و ناب بودن آن خدشهدار میشود؛ چرا كه در واقع این كاستیها یا فزونیها موجب تحریف و تغییر حقیقت اسلام و اسلام حقیقی میشود كه عملاً با اسلام ناب فاصله زیادی میگیرد. گاه در این اسلامهای تحریف شده تنها ظواهری از دیانت باقی میماند كه از حقیقت اسلام و دین الهی خبری نیست و لذا به سادگی در خدمت ستمگران و طواغیت در میآید و عملاً هیچگاه نجاتبخش محرومان و مستضعفان و حامی ستمدیدگان نخواهد بود؛ بلكه حتی توجیهگر ظلم و ستم طاغوتها و ستمگران میگردد و حامیان آن در پی یافتن وجوه شرعی برای توجیه بیدادگریها و چپاول و غارت ظالمان و مستكبران و ساكت كردن مظلومین و ستمدیدگان و خاموشی و خفقان تودههای ستمدیده خواهند بود. امام خمینی این اسلام تحریف شده متظاهرانه بیمحتوا را، كه عملاً هیچ مخالفتی با منافع مستكبران و طواغیت ندارد، اسلام آمریكایی مینامد.
او در توضیح و تبیین اسلام ناب محمدی(ص) و اسلام آمریكایی و مرز میان آن دو بارها تأكید میورزید و با جدیت این دو اسلام را توصیف میكرد و به تصویر میكشید. او در برخی پیامها و سخنرانیها اسلام ناب محمدی(ص) را توصیف میكند و در برخی دیگر به توضیح اسلام آمریكایی میپردازید و در برخی هر دو اسلام را توصیف میكند و سعی دارد از هر كدام تعریفی روشن بیان كند و در واقع به طور عینی، هركدام را به تصویر كشد. در پیامی چنین میفرماید: »فرزندان عزیز جهادیام به تنها چیزی كه باید فكر كنید به استواری پایههای اسلام ناب محمدی(ص) است؛ اسلامی كه غرب و در رأس آن آمریكای جهانخوار و شرق در رأس آن شوروی جنایتكار را به خاك مذلّت خواهد نشاند. اسلامی كه پرچمداران آن پا برهنگان و مظلومین و فقرای جهانند و دشمنان آن ملحدان و كافران و سرمایهداران و پول پرستانند. اسلامی كه طرفداران واقعی آن همیشه از مال و قدرت، بیبهره بودهاند و دشمنان حقیقی آن زراندوزان حیلهگر و قدرتمداران بازیگر و مقدس نمایان بیهنرند».[7] در پیامی دیگر میفرماید: «... آری مذهبی كه وسیله شود تا سرمایههای مادی و معنوی كشورهای اسلامی و غیراسلامی در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد كشد كه دین از سیاست جدا است؛ مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست؛ بلكه مذهبی است كه مردم ما آن را مذهب آمریكایی مینامند».[8]
اما در پیامی دیگر به هر دو اسلام اشاره میكند و میگوید: «شما باید نشان دهید كه چگونه مردم علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپسگرایی قیام كردند و فكر اسلام ناب محمدی را جایگزین تفكر اسلام سلطنتی، اسلام سرمایهداری، اسلام التقاط و در یك كلمه اسلام آمریكایی كردند»[9]؛ چنانكه در پیامی دیگر هر دو اسلام را مجسم مینماید: «تنها هنری مورد قبول قرآن است كه صیقل دهنده اسلام ناب محمدی(ص)، اسلام ائمه هدی(ع)، اسلام فقرای دردمند، اسلام پا برهنگان، اسلام تازیانهخوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیتها باشد. هنری زیبا و پاك است كه كوبنده سرمایهداری مدرن و كمونیسم خون آشام و نابود كننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بیدرد و در یك كلمه اسلام آمریكایی باشد».[10]
البته ممكن است برخی در عقیده، اسلام ناب را پذیرفته باشند ولی در عمل، مسلمان آمریكایی باشند؛ همچنانكه ممكن است برخی در عمل به اسلام ناب نزدیك باشند ولی در قول و عقیده و معرفت ونظر به انحراف رفته و به اسلام آمریكایی نزدیك باشند. از اینرو اسلام ناب اعم از قول و فعل و عقیده و رفتار است و در واقع تمام ابعاد وجودی و شخصیتی آدمی را فرا میگیرد؛ ابعاد معرفتی، ابعاد اعتقادی، ابعاد روحی و روانی، ابعاد عاطفی و احساسی، ابعاد اخلاقی و تربیتی، ابعاد عبادی و عملی، ابعاد فقهی و سیاسی، ابعاد معیشتی و اقتصادی و خلاصه همه ابعاد فردی و اجتماعی، لذا در اسلام ناب، تمام اجزا و ابعاد دین ملحوظ است و ترك بخشی از آن یا افزودن جزئی بر آن مساوی با خروج از اسلام ناب است.
چهارچوبها، ابعاد و مرزهای اسلام ناب محمدی(ص)
در اینجا مهمترین ابعاد و چهارچوبهای اسلام ناب محمدی مورد بررسی و مطالعه قرار میگیرد:
1ـ دینشناسی و اعتقادات
در بعد دینشناسی، اسلام ناب با هرگونه قشریگری و جمود و سطحینگری و ظاهربینی مخالف، و همواره با نقد و نظر و پویایی و شكوفایی موافق است و هیچگاه با مهر تكفیر و تفسیق به مبارزه با اندیشههای نو نمیپردازد؛ بلكه ضمن پایبندی به سنتهای صحیح و اصولی، پیوسته نقد و نظر، همراه با برهان و استدلال را مورد تأیید و تأكید قرار میدهد و از روشهای جدید و كارآمد، كمال استفاده را میكند و هیچگاه از سؤال و پرسش و طرح مسائل روز و مشكلات فكری فرار نمیكند و در واقع مسائل جدید و مقتضیات زمان از اصلیترین مشغلههای ذهنی پیروان اسلام ناب است. در اسلام ناب محمدی(ص)، دین از كمال و جامعیتی برخوردار است كه تنها به ظواهر كتاب و سنت اكتفا نمیشود؛ بلكه كتاب و سنت دارای ظاهر و باطن است؛ بلكه باطن آن نیز ظاهر و باطن دارد. از این رو دین تنها در فقه و احكام خلاصه نمیشود و فقه و احكام تنها ابعاد ظاهری و عملی دین را در برمیگیرد. برای شناخت ابعاد باطنی وعقلانی دین در اسلام ناب از عقل و فلسفه به عنوان ابزار و روش استفاده میشود؛ لذا نه تنها مخالف عقل و فلسفه نیست، بلكه از منطق و فلسفه نهایت بهرهبرداری را به عنوان وسیله و ابزار برای كشف و حل مشكلات فكری میكند؛ همچنانكه با عرفان و كشف و شهود مخالف نیست و از كشف و شهود و سیر و سلوك عرفانی برای معرفت و درك ابعاد معنوی و اسرار دین استفاده میجوید.
روش عملی امام خمینی در دینشناسی و شناسایی دین، خود بهترین بیانگر و مؤید این بعد از اسلام ناب است. او هم فقیهی بزرگ بود و هم فیلسوف و عارف استثنایی. او ضمن تعبد به ظواهر شرع، به معرفی ابعاد معنوی و باطنی دین نیز همت میگماشت. آثار عرفانی و فلسفی او مؤید این مدعاست. تفسیر عرفانی او از قرآن كریم كه متأسفانه قشریگراها نتوانستند آن را برتابند و با نامههای به ظاهر خیرخواهانه خویش، مانع از ادامه آن شدند، بازهم این ادعا را تأیید میكند. البته او در دوران خفقان، بیشتر از این قشریون و تحجرگراها آزار دیده بود؛ چنانكه خود میگوید: «در شروع مبارزات اسلامی اگر میخواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب میشنیدی كه شاه شیعه است! عدهای مقدسنمای واپسگرا همه چیز را حرام میدانستند و هیچكس قدرت این را نداشت كه در مقابل آنها قد علم كند. خون دلی كه پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است، هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است... و این از مسائل رایج حوزهها بود كه هركس كج راه میرفت، متدینتر بود. یادگرفتن زبان خارجی، كفر، و فلسفه و عرفان گناه و شرك به شمار میرفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم مرحوم مصطفی از كوزهای آب نوشید. كوزه را آب كشیدند، چرا كه من فلسفه میگفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع كلیساهای قرون وسطی میشد كه خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و كیان و مجد واقعی حوزهها را حفظ نمود».[11] البته حضرت امام خود اشاره كردهاند كه هنوز این تفكر نیز در حوزهها وجود دارد.[12]
نمونهای از بقایای آن تفكرات حتی پس از انقلاب در حوزههای علمیه، یكی نگارش نامههایی در زمان تفسیر عرفانی سوره حمد توسط حضرت امام بود كه مانع از تفسیر او شدند و حضرت امام در تفسیر سوره حمد طی پنج جلسه تنها به تفسیر بسم اللّه الرحمن الرحیم و الحمدلله موفق شدند و بقیه سوره حمد باقی ماند. نمونه دیگری از وجود این تفكر در سال 1367 بعد از نامه حضرت امام به رهبر(وقت) شوروی، گورباچف بروز كرد كه دعوت امام از گورباچف برای ارسال خبرگان تیزهوش شوروی برای مطالعه و تحقیق در آثار صدرالمتألهین شیرازی و محیالدین ـ ابنالعربی صورت گرفته بود.[13] شخصی كه خود را صاحب انتشارات حماةالقدس میدانست، طی اطلاعیهای این دعوت حضرت امام را بی ارتباط به اسلام، اعلام نمود و یادآور تكفیر ملاصدرا و محیالدین ابن العربی توسط فقهای معاصر آنها شد و آنها را خارج از اسلام میدانست.[14] از اینرو در بعد اعتقادی، پیروان اسلام ناب تنها به عقاید قشری و ظاهری و اعتقادات عوامانه و سطحی بسنده نمیكنند، بلكه در شناخت و معرفت اصول اعتقادی به اوج عقاید ناب توحیدی صعود مینمایند و تمام مراحل توحید نظری را طی كرده، توحید خالص را در تمام ابعاد وجودی خویش به نمایش میگذارند وتوحید عملی را نیز تنها به ابعاد فردی سرایت نمیدهند بلكه توحید كامل را در ابعاد گوناگون فرد و جامعه به اجرا میگذارند و برای سعادت بشر در پی ایجاد حیات معنوی هستند كه در قرآن به حیاتطیبه تعبیر شده است.[15]
2ـ فقهشناسی و احكام عملی
در بعد فقهی در اسلام ناب، تنها به ظواهر احكام بسنده نمیشود، بلكه ضمن حفظ ظواهر و پایبندی و عمل به احكام ظاهری شریعت به فلسفه احكام بلكه به اسرار احكام نیز توجه جدی صورت میگیرد و هیچگاه غایات و اهداف و اسرار و بواطن فدای مقدمات و ظواهر دین نمیگردد. البته بدیهی است كه هیچگاه به بهانه وصول به حقیقت و اسرار و بواطن دین، ظواهر و احكام ظاهری را نیز فراموش نمیكنند و در واقع راه وصول به اسرار و بواطن را از طریق پایبندی به ظواهر احكام میدانند. توجه امام خمینی به اسرار عبادات از جمله اسرار نماز، روزه و حج و غیره از همین روست؛ لذا او در كنار تألیفات فقهی و پیش از آنها به تألیف كتابهای عرفانی برای شناساندن اسرار و ابعاد معنوی و باطن عبادات میپردازد؛ مثلاً نگارش كتابهای «سرالصلوة» و آداب الصلواة یا پیامهایی كه به مناسبت حج و لزوم توجه به اسرار حج ارائه میكردند و یا سخنرانیهای ایشان در آستانه ماه مبارك رمضان و لزوم توجه به اسرار روزه مؤید همین معناست.[16]
از سوی دیگر به دلیل جامعیت و كامل بودن اسلام، فقه اسلام ناب نیز كامل است و تنها به ابعاد فردی آدمیان توجه نكرده است؛ همچنین تنها به ابعاد عبادی نیز اكتفا نمیكند؛ بلكه اسلام ناب به حكم جامعیت و فراگیر بودنش به تمام ابعاد فردی و اجتماعی آدمیان توجه تام دارد و لذا فقه اسلام ناب جوابگوی تمام نیازهای آدمیان در موقعیتهای گوناگون و زمانهای مختلف و با قومیتها و ملیتهای متفاوت است. از این رو فقه اسلام ناب، ضمن حفظ اصول و منابع اصیل و سنتهای گرانبها و بهرهمندی از تلاشهای بسیار ارزشمند علمای سلف و فقهای گرانقدر از روشهای نوین و ابزارهای جدید استفاده میكند و در واقع، پاسخگوی سؤالات و مقتضیات زمان و مشكلگشای مسائل روز و نیازهای مردم است. لذا حضرت امام، فقه اسلام ناب را هم فقه سنتی و هم فقه پویا و پاسخگوی نیازهای امروز بشر میداند. او در پاسخی به گزارش شورای مدیریت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در تاریخ 17/2/1368 كه ظاهراً آخرین پیام او بوده است میگوید: «ان شاءالله با كمك همه دستاندركاران امور حوزه موفق شوید، پاسخگوی سؤالات جهان اسلام شوید. این مسأله نباید فراموش شود كه به هیچ وجه از اركان محكم فقه و اصول رایج در حوزهها تخطی نشود. البته در عین اینكه از اجتهاد جواهری به صورتی محكم و استوار ترویج میشود، از محاسن روشهای جدید و علوم مورد احتیاج حوزههای اسلامی استفاده گردد».[17]
آن حضرت در تاریخ 3/12/67 نیز در پیامی بسیار مهم به مراجع، روحانیون و ائمه جمعه سراسر كشور مینویسد: «در مورد روش تحصیل و تحقیق حوزهها، اینجانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمیدانم. اجتهاد به همان سبك صحیح است ولی این بدان معنا نیست كه فقه اسلام، پویا نیست، زمان و مكان دو عنصر تعیین كننده در اجتهادند. مسألهای كه در قدیم دارای حكمی بوده است، به ظاهر همان مسأله در روابط حاكم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یك نظام ممكن است، حكم جدیدی پیدا كند؛ بدان معنا كه با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول كه از نظر ظاهری با قدیم فرقی نكرده است، واقعاً موضوع جدیدی شده است كه قهراً حكم جدیدی میطلبد».[18]
از این روست كه امام خمینی در عین حال، اجتهاد مصطلح را برای اداره جامعه كافی نمیداند و معتقد است «مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نیست كه مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسی اظهار نظر نمیكنم. آشنایی به روش برخورد با حیلهها و تزویرهای فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از كیفیت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان، شناخت سیاستها و حتی سیاسیون و فرمولهای دیكته شده آنان و درك موقعیت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمایهداری وكمونیزم كه در حقیقت استراتژی حكومت بر جهان را ترسیم میكنند، از ویژگیهای یك مجتهد جامع است. یك مجتهد باید زیركی و هوش و فراست هدایت یك جامعه بزرگ اسلامی و حتی غیر اسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدی كه در خور شأن مجتهد است، واقعاً مدیر و مدبّر باشد. حكومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است؛ حكومت نشاندهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است؛ فقه، تئوری واقعی و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است».[19] او در نهایت تصریح میكند كه «روحانیت تا در همه مسائل و مشكلات حضور فعال نداشته باشد، نمیتواند درك كند كه اجتهاد مصطلح برای اداره جامعه كافی نیست. حوزهها و روحانیت باید نبض تفكر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیای عكسالعمل مناسب باشند؛ چه بسا شیوههای رایج اداره امور مردم در سالهای آینده تغییر كند و جوامع بشری برای حل مشكلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا كند. علمای بزرگوار اسلام از هماكنون باید برای این موضوع فكری كنند».[20]
3- مسائل سیاسی، اجتماعی
در بعد سیاسی اجتماعی، اسلام ناب به دلیل جامعیت دین و فقه اسلامی تنها به ابعاد عبادی و فردی دین اكتفا نمیكند و دین را اجتماعی میداند و علاوه بر توحید فردی در صدد ایجاد جامعه توحیدی در ابعاد گوناگون برای بشریت است. لذا برای تمام ابعاد اجتماعی نسخه هدایت و دستورالعمل و قانون ارائه میكند. از اینرو اسلام ناب، حكومت را جزء دین میداند و سیاست را عین دیانت میانگارد و وظیفه دینداران را تلاش جدی در عرصه سیاسی میداند؛ چرا كه تحقق قسط و عدالت اجتماعی را مهمترین هدف سیاسی، اجتماعی دین و اسلام تلقی میكند. امام خمینی در این زمینه میگوید: »در حقیقت، مهمترین وظیفه انبیاء(ع) برقرار كردن یك نظام عادلانه اجتماعی از طریق اجرای قوانین و احكام است كه البته با بیان احكام و نشر تعالیم و عقاید الهی ملازمه دارد؛ چنانكه این معنا از آیه شریفه «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»[21]، به وضوح پیداست. هدف بعثتها، بهطور كلی این است كه مردمان براساس روابط اجتماعی عادلانه نظم و ترتیب پیدا كرده، قد آدمیت راست گردانند و این با تشكیل حكومت و اجرای احكام امكانپذیر است. خواه نبی، خود موفق به تشكیل حكومت شود، مانند رسولاكرم(ص) و خواه پیروانش پس از وی توفیق تشكیل حكومت و برقراری نظام عادلانه اجتماعی را پیدا كنند».[22]
امام خمینی تفكر جدایی دین از سیاست را از اندیشههای استعمارگران غرب میداند و در این زمینه چنین میگوید: «استعمارگران به نظر ما آوردند كه اسلام، حكومتی ندارد، تشكیلات حكومتی ندارد، بر فرض كه احكامی داشته باشد، مجری ندارد و خلاصه اسلام فقط قانونگذاری است. واضح است كه این تبلیغات جزئی از نقشه استعمارگران است برای بازداشتن مسلمین از سیاست و اساس حكومت.... این حرفها را استعمارگران و عمال سیاسی آنها درست كردهاند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان بركنار سازند. در این صورت میتوانند بر مردم مسلط شده و ثروتهای ما را غارت كنند؛ منظور همین است. اگر ما مسلمانان كاری جز نماز خواندن و دعا و ذكر گفتن نداشته باشیم، استعمارگران و دولتهای جائر متحد آنها هیچكاری به ما ندارند.... آن مردك(نظامی انگلیس در زمان اشغال عراق) پرسید: اینكه در بالای مأذنه دارد اذان میگوید، به سیاست انگلستان ضرر دارد؟ گفتند؛ نه. گفت: بگذار هر چه میخواهد، بگوید؛ اگر شما به سیاست استعمارگران كاری نداشته باشید و اسلام را همین احكامی كه همیشه فقط از آن بحث میكنید، بدانید و هرگز از آن تخطی نكنید. به شما كاری ندارند».[23]
ایشان در اواخر عمر شریفشان در تاریخ 3/12/67 نیز طی پیام مهمی به روحانیون سراسر كشور این مطلب را چنین توضیح میدهند؛ «استكبار وقتی كه از نابودی مطلق روحانیت و حوزهها مأیوس شد، دو راه را برای ضربهزدن انتخاب نمود: یكی راه ارعاب و زور؛ دیگری راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتی حربه ارعاب و تهدید چندان كارگر نشده، راههای نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حركت، القای شعار جدایی دین از سیاست است كه متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهای كارگر شده است تا جایی كه دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معركه سیاسیون تهمت وابستگی به اجانب را به همراه میآورد؛ یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ، بیشتر زخم برداشتهاند. گمان نكنید كه تهمت وابستگی و افترای بیدینی را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته به مراتب كاریتر از اغیار بوده و هست. «... خون دلی كه پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است، هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان، غرق شدن در احكام فردی و عبادی شد قهراً فقیه هم مجاز نبود كه از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حكومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعضی افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تكریم بود كه حماقت از سراپای وجودش ببارد و الا عالم سیاسی و روحانی كاردان و زیرك، كاسهای زیر نیم كاسه داشت و این از مسائل رایج حوزهها بود كه هركس كج راه میرفت، متدینتر بود».[24]
4- ظلمستیزی و حمایت از محرومان
از سوی دیگر به دلیل اینكه مهمترین هدف سیاسی و اجتماعی اسلام برقراری قسط و عدالت اجتماعی و نظام عادلانه توحیدی در ابعاد گوناگون آن است، پیروان اسلام ناب محمدی، خود را پیوسته موظف میدانند كه از ستمدیدگان و محرومان و مستضعفان حمایت و دفاع كنند و با ستمگران و مستكبران و طواغیت مبارزهای بیامان داشته باشند. از این رو در بعد اقتصادی و معیشتی هدف اسلام ناب رفع محرومیت از همه محرومان و بهرهمندی همه تودهها و اقشار گوناگون جامعه از نعمتهای الهی و مواهب خدادادی است. لذا پیرو اسلام ناب همواره مخالف سرسخت مترفین و اسرافكاران و مرفهین بیدرد است و بر گرسنگی گرسنگان و پرخوری پرخوران سكوت اختیار نمیكند. امام خمینی در این باره میگوید: «ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم. ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم. همین وظیفه است كه امیرالمؤمنین(ع) در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذكر میدهد و میفرماید: و كونوا للظالم خصما و للمظلوم عونا [25] یعنی دشمن ستمگر و یاور و پشتیبان ستمدیده باشید. «... همچنین امیرالمؤمنین(ع) میفرماید[26]: من حكومت را به این علت قبول كردم كه خداوند تبارك و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها را ملزم كرده كه در مقابل پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی و محرومیت ستمدیدگان ساكت ننشینند و بیكار نایستند».[27] امام خمینی درباره روحانیون و علمای طرفدار اسلام ناب میگوید: «علمای اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایهداران و پولپرستان و خوانین نرفتهاند و همواره این شرافت را برای خود حفظ كردهاند و این ظلم فاحش است كه كسی بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدی با سرمایهداران در یك كاسه است و خداوند كسانی را كه اینگونه تبلیغ كرده و یا چنین فكر میكنند، نمیبخشد. روحانیت متعهد به خون سرمایهداران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان، سر آشتی نداشته و نخواهد داشت. آنها با زهد و تقوا و ریاضت درس خواندهاند و پس از كسب مقامات علمی و معنوی نیز به همان شیوه زاهدانه و با فقر و تهیدستی وعدم تعلق به تجملات دنیا زندگی كردهاند و هرگز زیر بار منت و ذلت نرفتهاند. دقت و مطالعه در زندگی علمای سلف، حكایت از فقر و نهایتاً روح پر فتوت آنان برای كسب معارف میكند كه چگونه در پرتو نور شمع و شعاع قمر تحصیل كردهاند و با قناعت و بزرگواری زیستند».[28]
پیروان اسلام ناب تنها بهطور شعاری و مقطعی از محرومان و مستضعفان دفاع نمیكنند، بلكه دفاع از محرومان شعار همیشگی آنهاست كه در قول و عمل پیوسته پایبند به این شعار هستند و در زندگی شخصی و خصوصی نیز جز به اندازه رفع حاجات ضروری به منافع شخصی و خانوادگی خویش نمیاندیشند. امام خمینی برخی از حامیان اسلام ناب محمدی را، كه پیوسته حامی محرومان و دشمن ستمگران بوده و از فداكاری و جانبازی در این راه دریغ نداشتهاند، توصیف میكند و چند تن رانام میبرد: «بزرگترین فرق روحانیت و علمای متعهد اسلام با روحانی نماها در همین است كه علمای مبارز اسلام همیشه هدف تیرهای زهرآگین جهانخواران بودهاند و اولین تیرهای حادثه، قلب آنان را نشانه رفته است. ولی روحانی نماها در كنف حمایت زرپرستان دنیاطلب، مروج باطل یا ثناگوی ظلمه و مؤید آنان بودهاند. تا به حال یك آخوند درباری یا یك روحانی وهابی راندیدهایم كه در برابر ظلم و شرك و كفر، خصوصاً در مقابل شوروی متجاوز و آمریكای جهانخوار ایستاده باشد؛ همانگونه كه یك روحانی وارسته عاشق خدمت به خدا و خلق خدا را ندیدهایم كه برای یاری پابرهنگان زمین، لحظهای آرام و قرار داشته باشد و تا سر منزل جانان علیه كفر و شرك مبارزه نكرده باشد و عارف حسینی اینگونه بود و ملتهای اسلامی حتما دلیل این واقعه را دریافتهاند كه چرا در ایران «مطهریها » و «بهشتیها » و شهدای محراب و سایر روحانیون عزیز و در عراق «صدرها» و «حكیمها» و در لبنان «راغب حربها» و «كُرَیِّمها» و در پاكستان «عارف حسینیها» و در تمامی كشورها روحانیون درد آشنای اسلام ناب محمدی(ص) هدف توطئه و ترور میشوند».[29] «برادر عزیزم خاتمی زندهدل، چهره تابناك مبارزات خستگیناپذیر روحانیت روشنضمیر در دهههای اخیر این مرز و بوم بود. او روشنفكری متدین و مجتهدی بزرگوار و از خوبان امینی بود كه اگر نتوان گفت بینظیر، مسلماً كمنظیر بود. او با گوشت و پوست خود مبارزه را میفهمید و سختیهای آن را چون شربتی گوارا مینوشید. او یار و پناه محرومان بود. او یك عمر با تحجر و واپسگرایی جنگید و یكی از طرفداران بیبدیل اسلام ناب محمدی(ص) در عصر فریب و خودپرستی بود».[30]
5ـ عبادت و انس با معبود
در بعد عبادی در فرهنگ اسلام ناب، حقیقت دعا از سنخ قول و سخن نیست، بلكه از سنخ حال است كه اقوال و سخنان داعی از حالت روحی و درونی او حكایت میكند؛ چنانكه حقیقت عبادت، ظاهر افعال و اوراد واقوال عابد نیست، بلكه حقیقت آن، عبودیت عبد برای معبود است كه لازمه آن، تن زدن از بندگی غیر خدا و تن دادن به بندگی آن معبود حقیقی است. عبادت عابد، از عبودیت او حاكی است وگرنه عبادت ظاهری بدون عبودیت، جز ریا و نفاق نیست كه آن نیز عین كفر و شرك است و بر خلاف توحید و یگانهپرستی است. لذا دعای ظاهری و عبادت ظاهری از یك سنخ و دعای حقیقی و عبادت حقیقی نیز از یك سنخ و بلكه ملازم یكدیگرند. بنابراین باید گفت عبادت عابد آدابی سمبلیك و نمادین برای نمایش گذاشتن عبودیت و بندگی خالص الهی و بریدن از غیر خداست كه گاه به صورت فردی و در بسیاری موارد به صورت اجتماعی انجام میپذیرد. از اینرو در محراب عبادت به محاربه با طواغیت و شیاطین میپردازد و با نفس اماره خویش نیز میستیزد تا به افتخار بندگی خدای یگانه نایل آید.
براین اساس پیرو اسلام ناب هیچگاه وظیفه مبارزه با طواغیت را به بهانه عبادت خدا فراموش نمیكند؛ لذا عبادات او با سیاست در میآمیزد و در نمازش نفی طاغوت را شعار خویش میسازد تا بتواند به الوهیت اللّه اعتراف نماید و در حج نیز به صورت آداب حج بسنده نمیكند، بلكه به پیروی از ابراهیم خلیل(ع) با شكستن بتها و اظهار برائت از نمرود و نمرودیان زمان به پروردگار خویش لبیك میگوید.[31]
در عین حال مبارزه با طاغوت و انقلابی بودن و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نیز هیچگاه مانع از ارتباط و اتصال به عالم غیب و انس با معبود نمیگردد، چرا كه اصل نفی طاغوتها و مبارزه با مستكبران و تمام فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نیز به دلیل پیاده كردن توحید حقیقی در زندگی فردی و اجتماعی و عبودیت حق تعالی است. لذا ایمان داران به اسلام ناب هرگز به بهانه مبارزه با طاغوت و استكبار یا فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و خدمت به خلق، از عبودیت و عبادت خالق سرباز نمیزنند و هر خدمتی برای خلق در نظر آنها به خاطر خشنودی خالق است. از اینرو امام خمینی، خود ضمن محافظت جدی بر نمازهای واجب و فرایض بر نوافل و اعمال مستحبی نیز پایبند بودند. با اینكه برای نماز صبح ونمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشاء در هر وعده از آغاز اذان تا یك ساعت كامل به عبادت و راز و نیاز با معبود میپرداختند، درعین حال قریب هفتاد سال تمام براقامه نوافل و بویژه نوافل شب پایبند بودند و همواره با پروردگار خویش ارتباط عاشقانه و عارفانه داشتند. در واقع همین رابطه صمیمی و انس با معبود از او شخصیتی شگفت ساخت كه از غیر خدا هیچ هراسی نداشت و به تنهایی در مقابل تمام طاغوتها و مستكبران به مبارزه برمیخاست و در مقابل همه تندبادها و توفانهای حوادث همانند كوهی استوار استقامت میورزید.[32]
6ـ اخلاق و عرفان
در حوزه اخلاقیات نیز كسب فضایل و مكارم اخلاقی و پیراستن از رذایل اخلاقی و كدورتهای روحی جزء لوازم عملی اسلام ناب است و تقوای عملی و سیر و سلوك معنوی و تعالی روحی وعرفان عملی همراه با عرفان نظری از اهداف جدی اسلام ناب بهشمار میآید. از آن رو كه اخلاقیات آدمی بازتاب ایمانیات و اعتقادات اوست، به طور طبیعی پایبندی به آنها نیز از لوازم اعتقادات و باورداشتهای او محسوب میشود؛ بلكه رابطه آنها با یكدیگر یك نوع عینیت و اتحاد است كه باورداشتها و ایمانیات در قلب و جان آدمی تحقق مییابد و لیكن نمود عینی و بازتاب بیرونی آن در اخلاقیات و عبادات و احكام عملی بروز و ظهور مینماید؛ لذا میزان پایبندی به اصول اخلاقی و عملی در واقع، حاكی از میزان باورداشت و اعتقاد قلبی آدمی است[33]. خدای تعالی در این زمینه میفرماید: «الیه یصعد الكلم الطیب و العمل الصالح یرفعه، س فاطر، آیه 10» (یعنی سخن(اعتقاد) پاك به سوی خدا صعود میكند و عمل صالح آن را بالا میبرد).
بنابراین اسلام ناب تنها در شعار و ادعا خلاصه نمیشود بلكه لازمه تحقق آن در آدمی پایبندی عملی و اخلاقی او در رفتار و اعمال است كه ایمان بدون عمل صالح، نجاتبخش نیست و عمل بدون ایمان نیز سعادتآفرین نیست زیرا حیاتطیبه و زندگی ایمانی و دینی كه سعادت حقیقی واقعی بشر در گرو آن است، تنها در سایه وجود ایمان و توأم بودن با عمل صالح تحقق مییابد؛ بهطوری كه قرآن كریم میفرماید: «من عمل صالحا منكم من ذكر او أنثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاةً طیبة»، (س نحل، آیه 97)(یعنی: هر یك از مرد و زن شما كه عمل صالح انجام دهد در حالی كه مؤمن باشد، قطعاً او را زندگی پاكیزهای میبخشیم). امام خمینی احیاگر اسلام ناب، از جوانی تا آخر عمر هم معلم اخلاق و مهذب قلوب بودند و هم در عمل چنان خویش را تهذیب و متخلق ساخته بودند كه در حد اعلای تقوای عملی قرار داشتند و نه تنها دوستان او به تواتر این مهم را بیان میكردند، بلكه مخالفان او نیز هیچگاه منكر فضایل و مكارم اخلاقی و تقوای عالی او نبودند.[34] همانطور كه در بعد معرفتی و دینشناسی، اسلام ناب به ظواهر دین محدود نمیشود و لُبّ و اساس دین باطن و لایه پنهان آن است و از همین رو كتاب و سنت تنها دارای ظاهر نیست و در عین حجیّت ظواهر، اساس و لُبّ كتاب و سنت باطن و سرّ آنهاست و هدف از نزول كتاب خدا، معرفت حق و سیر و سلوك الیاللّه و تقرب به حق تعالی و حیات معنوی داشتن است. از اینرو در بعد معرفتی، اسلام ناب تنها در عقاید ظاهری خلاصه نمیشود و ارتباط با عالم غیب و معرفت قلبی و حضوری خداوند علاوه بر معرفت عقلی و فلسفی جزء اهداف اسلام ناب به شمار میرود و كشف و شهود و مكاشفه و الهام غیبی و سیر و سلوك معنوی بخش مهمی از اسلام ناب است. البته عرفان در اسلام ناب با عرفان صوفیان در برخی جهات متمایز است؛ از جمله اینكه عارف در اسلام ناب كاملاً به ظواهر شرع پایبند است و به بهانه سیر و سلوك و رسیدن به حق، هیچگاه از تعبّد به ظواهر شرعی و عبادات سرباز نمیزند. ثانیاً برخلاف صوفیان از آداب و رسوم صوفیان و رفت و آمد به خانقاهها و زندگی درویشانه پرهیز میكند. ثالثاً به روابط مرید و مرادی و سرسپردگی به قطب و شیخ اعتنای چندانی ندارد و در عوض توجه به اولیای الهی و معصومان و توسل به آنها و شفاعت از آنها معتقد است. رابعاً از زندگی سیاسی، اجتماعی علی رغم روش صوفیان كنارهگیری نمیكند.
امام خمینی با اینكه در این زمینه گوی سبقت را از همگان ربوده بود و هم در عرفان نظری و هم در عرفان عملی چنان اوج گرفته بود كه بزرگان عرفان و حكمت باید آثار علمی و عملی ایشان را در دوران جوانیش، شرح دهند[35]؛ گرچه چون آن حضرت رسماً عرفان تدریس نمیكرد و شاگرد خاصی در این زمینه نداشت، در حقیقت این بعد از شخصیت علمی و عملی ایشان چندان شناخته شده نیست، اما آثار عرفانی او كه عموماً درسنین جوانی، تألیف شده است، حاكی از اوج تبحر او در عرفان نظری و عملی است[36]. به جز آثار عرفانی، بسیاری از پیامها و نامهها و سخنرانیهایشان تا آخر عمر شریفشان مملو از نكات ناب عرفانی است و این آثار، تشنهكامان عرفان و معرفت را برای همیشه سیراب خواهد كرد.
نتیجه
خلاصه سخن اینكه برای احیای اسلام ناب توجه به نكات زیر ضروری است:
1ـ به لحاظ مفهوم ماهوی، اسلام ناب را باید از اسلام آمریكایی جدا كرد و متمایز ساخت.
2ـ مرزهای اسلام ناب و اسلام آمریكایی باید بازشناسی گردد.
3ـ حدود و ابعاد اسلام ناب، شناسایی، و بهطور جامع تمام ابعاد آن ملاحظه شود.
4ـ اسوهها و مصداقهای رهروان اسلام ناب در دوران معاصر به جامعه معرفی گردد.
5ـ آثار و اندیشههای علمی و سیره عملی امام خمینی به عنوان پیشوای اسلام ناب در روزگار كنونی به جوامع بشری معرفی شود.
پینوشتها
1ـ بنیان مرصوص ـ امام خمینی در بیان و بنان، آیت الله جوادی آملی ص 200، قم، مركز نشر اسراء، چاپ اول 1375. عین تعبیر مؤلف چنین است: در هر هزار سال فقیهی چون امام راحل(قدس سره) جلوه میكند.
2ـ پیام مرحوم حجت الاسلام سید احمد خمینی به مناسبت رحلت امام خمینی كه در روز 14 خرداد سال 1368 از صداوسیمای جمهوری اسلامی پخش گردید.
3ـ صحیفه نور، ج 21 ص 8، سازمان مدارك فرهنگی انقلاباسلامی با همكاری انتشارات سروش، چاپ اول 1369.
4ـ همان
5ـ همان ص 53، پیام برای سالگرد تشكیل بسیج مستضعفین تاریخ 2/9/67
6ـ همان ص 113 در نامه انتصاب ریاست سازمان تبلیغات اسلامی، تاریخ 14/1/68
7ـ همان ص 59، پیام به سمینار مسؤلان و اعضای شورای مركزی جهادسازندگی، تاریخ 14/9/67
8ـ همان ص 69، پیام به گورباچف رهبر شوروی تاریخ 11/10/67
9ـ همان ص 74، نامه به آقای سید حمید روحانی در مورد تدوین تاریخ انقلاب اسلامی تاریخ 25/10/67
10ـ همان ص 30، پیام در تجلیل از هنرمندان متعهد تاریخ، تاریخ 30/6/67
11ـ همان ص 91، پیام به مراجع، ائمه جمعه روحانیون سراسر كشور، تاریخ 3/12/67
12ـ همان ص 92
13ـ همان ص 68
14ـ البته این شخص در ذیل اطلاعیه به نام «الاحقر آل اسحاق» امضا كرده بود كه نسخهای از این اطلاعیه نزد اینجانب موجود است.
15ـ «من عمل صالحا من ذكر اوأنثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیّبة» نحل / 97
16ـ همان، ج 20، ص 82، 86 و 109.
17ـ همان، ج 21، ص 130، تاریخ 17/2/68
18ـ همان ص 98
19ـ همان
20ـ همان ص 100
21ـ قرآن كریم، سوره حدید آیه 25.
22ـ ولایت فقیه، ص 59، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ هفتم، تابستان 1377
23ـ همان ص 14 تا 16 همراه با تلخیص
24ـ صحیفه نور ج 21 ص 91 با اندكی تلخیص
25ـ نهجالبلاغه، نامه 47 ص 321 ترجمه دكتر شهیدی، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ اول 1368
26ـ همان، خطبه 3 ص 11
27ـ ولایت فقیه ص 28 و 29، همراه با تلخیص
28ـ صحیفه نور ج 21 ص 90
29ـ همان ص 7و 8. پیام امام خمینی به مناسبت اربعین شهادت علامه عارف حسینی در تاریخ 14/6/67
30ـ همان ص 42. پیام تسلیت به مناسبت رحلت آیت الله خاتمی تاریخ 6/8/67
31ـ دراین زمینه سیره عملی امام و آثار او همچون آداب الصلوة و سرالصلوة و پیامهای او درایام حج بهترین راهنماست كه باید به آنها مراجعه كرد.
32ـ در این زمینه نیز به كتابهایی كه در زمینه سیره عملی حضرت امام نگارش یافته است باید مراجعه كرد؛ از جمله این كتابها، كتاب پابهپای آفتاب است كه در چهار مجلد توسط امیررضا ستوده نوشته شده و در بهار سال 1373 در تهران به چاپ رسیده است.
33ـ قرآن در اسلام، علامه طباطبائی، ص 10 و 11، تهران، دارالكتب الاسلامیة 1376
34ـ مراجعه كنید به: پابهپای آفتاب، مجلّدات گوناگون و اربعین حدیث و جنود عقل و جهل نوشته امام خمینی.
35ـ به عنوان مثال آیت الله جوادی آملی پیام امام به گورباچف و كتاب مصباح الهدایه ایشان را شرح میدادند كه شرح او بر كتاب مصباح الهدایه بعضا از صدا و سیما پخش میشد.
36ـ از جمله این آثار، كتابهای شرح دعای سحر، سرالصلواة، آداب الصلوة، و مصباح الهدایه است.