آخرین سخنرانی در نوفل شاتو

آخرین سخنرانی امام(ره) در نوفل لوشاتو، اگر چه خیلی کم به آن پرداخته شده ولی یکی از سخنرانی های حساس و استراتژیک در آن مقطع از انقلاب بود. سخنانی که توانست شور انقلابی ملت را شعله ور نماید و قدرت ایمان را در وجود مردم چندین برابر نماید و در یک کلمه تیر خلاصی بود که بر پیکر حکومت منحوس پهلوی وارد آمد. لذا مرور دوباره این سخنرانی و تفکر وتدبر پیرامون آن و شرایط و اوضاع آن زمان می تواند ما را دریافتن و رسیدن به افق ناب و بینش ملکوتی امام(ره) یاری رسانده و روشنگر آمال و آرزوهای آن پیر سفر کرده برای ما باشد.
در شرایطی که فرودگاه مهرآباد در محاصره تانکها، زره پوش ها و اتومبیل های آتش نشانی بود و در حالیکه کارکنان هواپیمایی ملی با صدور بیانیه ای اعلام کرده بودند که قسمت هایی از هواپیمایی که قرار بود از تهران عازم پاریس شود توسط عمال رژیم شاهنشاهی خراب شده(1) و با توجه به اینکه جمعی از روحانیون متعهد و مبارز با تحصن در مسجد دانشگاه تهران خواستار باز شدن فرودگاه و بازگشت امام خمینی(ره) به وطن بودند و فرار سربازان، درجه داران وافسران جوان ازپادگان ها، روز به روز عرصه را بر رژیم منفور پهلوی تنگ می کرد امام(ره) با یک مشی الهی و با طمأنینه و سکینه خدایی مصمم به بازگشت به وطن بود. اوضاع در آن زمان به قدری بحرانی بود که رئیس ستاد ارتش وقت در کتاب خود در این رابطه می نویسد: «موقعی که فرودگاه مهرآباد برای جلوگیری از آمدن (امام) خمینی به ایران بسته شد و روحانیون در مسجد دانشگاه تهران متحصن شدند، اخبار روزنامه ها حاکی از آن بود که همه افسران نیروهای سه گانه در پایگاه های خود در تهران، اصفهان، کرمانشاه، دزفول، شاهرخی(همدان)، بندربوشهر و بندرپهلوی (انزلی) اقدام به تظاهرات و اعتصاب غذا کرده بودند و ازاین رویداد، بهره برداری تبلیغاتی شدیدی به نفع مخالفین می شد. اگر چه روابط عمومی ستاد بزرگ بنا به تقاضای فرماندهان نیرو و اعتماد به اظهارات آنان، خبر اعتصاب پرسنل نیروها را در مطبوعات تکذیب نمود، ولی گزارش های اداره دوم، اعتصاب غذا و شرکت در تظاهرات یگان ها را تائید می کرد و حتی در تهران، بوشهر، شیراز و اصفهان برخی از افسران، همافران، درجه داران و سربازان با خانواده هایشان به راهپیمایی پرداختند.چون گزارش های اداره دوم و نیروها ضد و نقیض بود دستور دادم از ستاد بزرگ دو هیئت یکی به ریاست سپهبد فیروزمند معاون ستاد برای رسیدگی به وضع پایگاه های یکم ترابری و شکاری در تهران و دیگری به سرپرستی سپهبد رحیمی لاریجانی رئیس اداره یکم ستاد برای رسیدگی به وضع پایگاه های نیروی هوایی در اصفهان، شیراز و بندربوشهر اعزام گردند.هیئت های اعزامی پس از رسیدگی دستور بازداشت محرکین و مسببین را در پایگاه ها صادر کردند، بلافاصله مخالفین شایعه تیرباران 165 نفر از همافران را عنوان و شروع به تظاهرات و تبلیغات شدید علیه دولت و ارتش نمودند.»(2)
شاپور بختیار هم در این زمینه در مجلس سنا حضور یافته می گوید: «درباره محاکمه همافران خبر می دهند 160 همافر اعدام شده اند و بقیه هم اعدام خواهند شد من به خدا قسم می خورم که هنوز یک نفر هم محاکمه نشده است.»(3)
بختیار در حالی که فرودگاه مهرآباد را به منظور جلوگیری از فرود هواپیمای حامل امام(ره) و یارانش بسته بود، همچنان به تلاش خود برای باقی ماندن بر قدرت ادامه می داد. ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در رژیم پهلوی دراین باره می نویسد: «... بختیار (پس از اینکه با وساطت من موفق به جلوگیری از استعفای ارتشبد قره باغی از ریاست ستاد شد) گفت: با تدابیری که پیش بینی کرده، پس از مراجعت آیت الله خمینی اوضاع به نفع حکومت او تغییر خواهد کرد...»(4)
سولیوان که خود سیاستمدار کهنه کاری بود و می دانست که شاپور بختیار هیچ شانسی ندارد لذا به قول خود به فکر تسریع در اجرای برنامه تخلیه آمریکائیان از ایران و تقلیل اعضای کادر رسمی سفارت افتاد(5). بختیار که همچنان مصمم به ماندن در سنگر مقدس قانون اساسی سلطنت پهلوی بود!!؟ و بقای خود و سلطنت از هم پاشیده پهلوی را در جلوگیری از ورود امام(ره) به میهن می دانست نه تنها اجازه به پرواز اختصاصی «ایران ایر» برای سفر امام(ره) نداد بلکه دولت او به کلیه شرکت های هواپیمایی بین المللی اعلام کرد که به تهران پرواز نکنند.(6)
و همچنین به دستور او تانک ها و زره پوش های مسلح فرودگاه مهرآباد تهران را به محاصره خود درآوردند تا نگذارند هواپیمای امام(ره) به ایران بیاید. لذا امام(ره) در پیامی به مردم ایران اعلام می دارند (از اینکه ایادی اجانب، فرودگاه های سراسر کشور را به روی من بسته اند بناچار تصمیم گرفتم تا روز یکشنبه 29 صفر- 8بهمن به کشور برگشته و چون سربازی در کنار شما به مبارزه علیه استعمار و استبداد تا پیروزی نهایی ادامه دهم.(9) حضرت امام(ره) براساس آن مشی الهی خویش تصمیم به بازگشت به ایران را گرفته بودند و این در حالی بود که بسیاری از دوستان امام(ره)، حتی نیروهای تند انقلابی نیز مخالف سفر امام در آن شرایط بحرانی و خطرزا بودند و با پیغام های مکرر خویش درخواست تعویق سفر تا زمان انحلال ارتش و کنترل اوضاع را داشتند. امام خمینی(ره) در مصاحبه کوتاه خود در پنجم بهمن عزم راسخ خود را بر بازگشت قریب الوقوع به میهن اسلامی ابراز داشته و می فرمایند: «من از همه ملت ایران تشکر می کنم و در اول فرصت پیش مردم ایران خواهم رفت تا با آنها یا کشته شوم، یا حقوق ملت را بگیریم و به ملت برگردانم.» در هشتم بهمن ماه که امام(ره) وعده آمدن را به ملت داده بود براثر بسته شدن فرودگاه ها سفر امام(ره) باز هم به تعویق افتاد که در این روز مردم نگران و عصبانی در سراسر کشور راهپیمایی ها را در جهت فراهم آوردن شرایط مساعد و باز نمودن فرودگاه ها انجام دادند. خبر تعویق بازگشت رهبر انقلاب، آن انبار خاکستر کینه و نفرت مردم را شعله ور ساخت. تظاهرکنندگان که با خشم به سوی فرودگاه مهرآباد در حرکت بودند و در حالی که همه راه ها را بسته و محوطه اطراف فرودگاه را در محاصره نظامیان دیدند با فریاد الله اکبر و سینه سپر کرده به استقبال گلوله های مزدوران رژیم شاه رفتند. ارتشبد بر میزان تظاهرات و اغتشاشات مختلف در شهرها افزودند... در همین روز علاوه بر این وقایع آقای غلامحسین دانشی (روحانی نما) نماینده مجلس شورای ملی نیز در خیابان مورد سوءقصد قرار گرفته و در اثر تیراندازی زخمی گردید...»(7) همچنین در همین روز بود که امام خمینی(ره) آخرین سخنرانی خویش را در پاریس ایراد فرمودند که آن را به طور کامل نقل می کنیم. امام(ره) در آن سخنرانی چنین فرمود «من هرچه مصیبت بر برادرهای ایرانی وارد بشود، یا تحمل زحمتها بکنند، این به منزله یک بار گرانی است که بر دوش من واقع می شود و من از عهده جواب آن نمی توانم برآیم. همین دو سه روز باز کشتارهایی درایران واقع شده است که موجب تأثر ماست و اهالی ایران، از جاهای مختلف ایران، به تهران آمدند و تحمل زحمات کردند در این سرمای زمستان هجوم کردند طرف تهران. و این هم موجب تأثر من است، تمام آنها یک باری است به دوش من که سنگینی می کند. من از خدای تبارک و تعالی توفیق ملت ایران و مردم ایران را خواستارم. من سلامت همه آنها را از خداوند تعالی خواستارم. من بنا داشتم که بروم پیش رفقای ایرانی و در صف آنها خدمت بکنم و میل داشتم که اگر چنانچه آنها برایشان غمی وارد می شود من هم شریک باشم، اگر چنانچه خدای نخواسته خون آنها بریزد، من هم با آنها شریک باشم لکن دست خیانتکارها باز از آستین درآمد و به توهم اینکه اگر ما برویم به ایران، برای آنها مثلا بد می شود یا برای اربابها و یا به نفع اربابها نیست. از رفتن ها و رفتن من ممانعت کردند و راهها را بستند. و من ان شاء الله درفرصت اول همان برنامه ای را که برای رفتن داشتم دارم. درنقلی است که پیغمبر اکرم، صلی الله علیه و آله و سلم، دیدند که عده ای از این کفار را دارند می آورند، اسیر کردند می آورند و عبور می دهند، فرمودند که این ها را ما (قریب به این معنا) می خواهیم به بهشت ببریم، و این ها را با زنجیر می کشند طرف بهشت! انبیا علیهم السلام برای سعادت بشر مبعوث شده اندیعنی سعادت همه جانبه بشر، سعادت دنیای بشر، سعادت حیات دیگر بشر. آنها می خواستند که انسان ها را به کمال لایق، به انسانیت برسانند. زیر این بار بسیاریشان نمی روند و نرفتند. ما هم به تبع نبی اکرم، صلی الله علیه و آله و سلم، قیام کردیم برای اینکه این ملت محروم را به کمال لایق خودش برسانیم. این ملتی که درطول رژیم سلطنتی از اول و درطول این پنجاه سالی که ما یادمان هست دراین آخر، اینها، از همه جهت محروم و گرفتار بودند، همه چیزشان به باد می رفت و همه ثروتشان را داشتند می بردند و دارند می برند، و همه نیروهای ما را به باد دادند و می دهند، ایران نهضت کرد و ما هم به تبع ایران، دنباله ایرانیها، ما هم یک چند کلمه ای، چند قدمی، می رویم برای اینکه این ملت را نجات بدهیم. ما می خواهیم دولتها که حکومت بر ایران می کنند نجات بدهیم. ما می خواهیم ارتش را از این انگل بودن نجات بدهیم. ما از اول که مستشارهای آمریکا آمدند و ارتش ما را در دست گرفتند، با این مخالف بودیم. ما از مصونیت دادن. به اتباع آمریکا تنفر داشتیم و اظهار تنفر کردیم. ما می خواهیم این دولتها را مستقل کنیم، راضی نمی شوند. ما می گوییم شما خودتان مستقلا درمملکت خودتان درمقدرات مملکت خودتان باید دخالت داشته باشید، آنها می گویند ما می خواهیم نوکر باشیم! لفظاً نمی گویند، عملا این طور است. ما می خواهیم ارتش را از این مستشارهای آمریکایی و آقا بالا سرها نجات بدهیم، این گردن کلفتهای ارتش راضی نمی شوند به این امر، می خواهند زیربار باشند. این همان چیزی است که پیغمبر اکرم فرمود که با زنجیر ما اینها را داریم می کشیم طرف بهشت، طرف سعادت، ما باید این گردن کلفتها را با زنجیر بکشیم طرف سعادت، ما می خواهیم شما آقا باشید. شما می گویید می خواهیم نوکر باشیم!! ما می گوییم شما باید خودتان کشور خودتان را اداره بکنید،خودتان لشگر خودتان را اداره بکنید، منافع مملکت مال خودتان باشد، ذخائر مملکت برای این بیچاره هایی باشد که در زاغه ها نشسته اند شماها راضی نمی شوید، راضی نیستید که خودتان هم آدم بشوید!! ما می خواهیم شما را آدم کنیم، شما آدم نمی خواهید بشوید؟...
همین آقا (شاپور بختیار) گفت که اگر شاه نباشد کمونیست می شود خوب، حالا شاه نیست، کمونیست شد؟ الان شاه هست؟ شاه که نیست. رژیم شاهنشاهی را کمونیستی از بین برده است؟ رژیمی درکار نیست نه رژیم شاهنشاهی الان درکار است، نه شاهنشاهی درکار است نه شاهی، درکار است. شما محمدرضا می گفتید که اگر من نباشیم تجزیه می شود مملکت یک تکه اش را انگلیس ها می برند، یک تکه اش را روس ها می برند، یک تکه اش را آمریکاییها می برد ما آن وقت هم می گفتیم که آقا تو که هستی این طوری است! تو برو این حرفها نمی شود. الان هم رفته، الان مملکت ما تجزیه شده است؟ یکی از این طرف، یکی از آن طرف؟! خوب، رفت او تمام شد...
ایرانی ها باید ملتفت باشند، توجه داشته باشند، خیال نکنند که ما غلبه کردیم تمام شد. محمدرضا را بیرونش کردیم، بسیار خوب، این صحنه عوض شد. حالا صحنه دوم پیش آمد.
یک وقتی با اسلحه زور و قلدری و دیکتاتوری و یک وقتی با اسلحه آشتی و به قول خودشان ملایمت. یک وقتی هم آشتی و هم قلدری . حالا دموکراتیک ... اسلامی و دموکراتیک و... این همان نقشه هایی است که -خود آن مردک داشت» دین مبین اسلام را از آن طرف اساسش را دارد ازبین می برد اسلام می گوید که تو بروکنار، اسلام حکومت جائر را قبول ندارد، شماها جائرید. اسلام با ظلم مخالف است. پیغمبر اسلام حکومت جائر را قبول ندارد. شماها جائرید اسلام با ظلم مخالف است. پیغمبر اسلام بیست و سه سال جنگیده با ظلم. یک وقت با شمشیر درمدینه. شما دارید ظلم را ترویج می کنید، شما پریروز جوانهای ما را کشتید، شما خونریزید، شما خونخوارید ما می خواهیم شما را از زیربار استعمار بیرون کنیم، شما می گویید که می خواهیم زیربار استعمار باشیم. عقلتان نمی رسد. ما باید توی سرتان بزنیم تا بیرون بروید. ما زنجیرتان باید بکنیم تا از زیر این بار بیرونتان بکشیم، دستتان را بگیریم با زور بیرونتان بکشیم، شما عقلتان نمی رسد. ارتشیهای ما بدانند ما می خواهیم اینها را مستقلشان کنیم. این دوسه نفری که در رأس واقع شدند نمی گذارند، جلو این دوسه نفر را بگیرند، اینها را بیرونشان کنند. دولتیهای ما بدانند ما می خواهیم دولت مستقل ایجاد کنیم، این نوکرها نمی گذارند. بیرونشان کنید، الزامشان کنید که کنار بروند. من در اول فرصتی که پیداکنم، به خواست خدا می روم ایران و اول قدمی که برمی دارم تأسیس یک دولت اسلامی مبتنی براحکام اسلام، مبتنی بر رأی مردم. پیشنهاد می کنیم به مردم و رأی از آنها می گیریم و یک حکومت اسلامی تأسیس می کنیم. همه ایران مسلم اند، و من گمان ندارم جز چندنفری که خیال می کنند که اسلام مخالف با ظلم آنها هست و تشخیص این را داده اند، مردم ایران مخالف باشند. ما می بینیم که دیروز درتهران چه اجتماعی بوده است، امروزهم بوده است. اینها اسلام را می خواهند. اینها نمی خواهند که زیربار حکومتهای جائر باشند. اینها می خواهند یک حکومت عادل داشته باشند. این هم خیال نکنند که جمهوری اسلامی یک چیزی است که ما نمی فهمیم. اینها خودشان را به نفهمی می زنند(!). چرا نمی فهمید؟ جمهوریش را که همه می دانید یعنی رأی عموم باید بگیرد. اسلامیش هم یعنی قواعد اسلام. با اسلام مخالفید؟ با احکام اسلام مخالفید؟ اسلام احکام دارد، درسیاسات احکام دارد، دراجتماعیات احکام دارد- درهمه چیز احکام دارد... ما می خواهیم که این ارتش ما یک ارتش مستقلی باشد که یک سرهنگی از آمریکا نیاید اینجا ارتشبد را بکوبد. ارتشبد، ما می خواهیم تو را نجاتت بدهیم، تو می گویی نمی خواهم، عقلت نمی رسد، به زور باید نجاتت بدهیم؟ جوانهای ما نظام فطرتشان باقی مانده مثل بعضی از این بزرگها نیستند که فطرت را از دست دادند از بس آدم کشتند، از بس ظلم کردند دیگر به صورت سبع درآمدند. جوانهایمان این جور نیستند. جوانها، به داد مملکت تان برسید، به داد ارتشتان برسید، نگذارید این چهار تا پیرمردی که پولهای ما را جمع کردند و فرستادند به خارج، اینها باز بگذارند آن وضع باقی باشد این وضع را به هم بزنید. من گفتم که اگر دولت بیاید اینجا، یعنی رئیس دولت بیاید، به قول خودشان بیاید اینجا تا استعفایش را قبلا ننویسد و اعلام نکند با من ملاقات نمی تواند بکند. این هم که من می گویم استعفا، نه اینکه این معنای واقعی استعفا دارد، این نیست. این نخست وزیر نیست، نه اینکه نخست وزیر است و استعفا کند، لکن برای حفظ ظاهری که حالا کلمه استعفا را ما هم ذکر می کنیم، والا استعفا یعنی چه. تو نخست وزیر اصلا نیستی! اعلام بکند من نخست وزیر نیستم. اگر این را کرد، چون مثل بعضی از آنها که بودند که خیلی جنایاتشان فوق العاده بود و نمی توانستم من حتی با استعفا یا با چیز هم قبولشان بکنم، این به آن اندازه باز نرسیده، اگر عاقل باشد استعفا می کند و می آید اینجا توبه می کند، می شود مثل سایر مردم. اگر فطرتش را این هم از دست داده است، آن دیگر با خودش است. ما اگر چنانچه بیاید و توبه کند، می پذیریم از او، واگر سرسختی بکند، همان است که بود و پشیمان خواهد شد من به او الان می گویم که پشیمان می شوی. دیدی چطور اربابت پشیمان شد آمد التماس کرد و مردم نپذیرفتند. نرسان به آنجا که التماس کنی و نپذیرند. شرافت ایلی را و ایل خودت را از دست نده، خراب نکن خودت را، درایلت هم تو خراب خواهی شد. ما صلاح جامعه را می خواهیم ما تبع پیغمبرهایی هستیم که آمده اند برای اصلاح جامعه، آمده اند برای اینکه جامعه را به سعادت برسانند. آنها که بینا هستند می روند دنبالش. ما به تبع آنها می خواهیم این جامعه خودمان را سعادتمند کنیم، ما از این گرفتاریهایی که ایران دارد و جامعه ما دارد متأثریم، متاسفیم. جامعه روحانیت می خواهد نجات بدهد شما را شما را با موعظه می گوییم که تبعیت کنید از اسلام و قواعد اسلام، اگر چنانچه پذیرفتید، آنهایی که جنایاتشان زیاد نیست، از ما هستند، توبه اگر کردند و اگر چنانچه نپذیرفتند، با زور به شما تحمیل می کنیم که بپذیرید، یعنی حق را بپذیرید، یعنی از جنایت دست بردارید. آبزور، به فشار ملت، به فشار فریاد ملت، همان طوری که فریاد ملت آن انگل را بیرونش کرد، فریاد ملت به شما..... من مصلحت شما را می خواهم. بر ملت ایران است، بر ملت ایران در این زمان که حساس است لازم است که پافشاری کنند ودست از نهضت شان برندارند که پیروزی ان شاءالله نزدیک است. من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را خواستارم. خداوند همه شما را حفظ کند، موفق باشید «ایدکم الله ان شاالله» امید است که خداوند همه ما را از ادامه دهندگان صدیق راه خمینی کبیر قرار دهد.

منابع
1- روزنامه اطلاعات 5/11/57
2- اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره باغی، انتشارات نشرنی ص 272 و 271
3- روزنامه اطلاعات 4/11/57
4- ماموریت در ایران، ویلیام سولیوان، ترجمه محمود مشرقی
ص 171
5- همان
6- روزنامه کیهان 4/11/57
7- اعترافات ژنرال، ص 251