از فروغ جاویدان تا جهنم مرصاد
دوشنبه 27/4/1367، ساعت دو بعدازظهر، گوینده اخبار صدای جمهوری اسلامی ایران، در رأس خبرهای خود، خبری به این مضمون را قرائت کرد: «جمهوری اسلامی ایران طی پیامی به دبیرکل سازمانملل، ضمن قدردانی از اقدامات وی، اعلام کرد در جهت استقرار امنیت، قطعنامه 598 را رسما پذیرفته است.»
دو روز پس از این خبر، امام خمینی(ره) در پیام بسیار مفصلی که به مناسبت سالگرد کشتار زایران ایرانی در مکه و نیز پذیرش قطعنامه 598 صادر کردند، ضمن تشکر از همه عزیزانی که در جبههها شرکت کردند، اعلام داشتند که «در مقطع کنونی، پذیرش قطعنامه را بهمصحلت انقلاب و نظام میدانم.» در همین پیام بود که ایشان، این اقدام را بهمنزله (نوشیدن جام زهر) دانستند و فرمودند: «به امید رحمت خدا، اگر آبرویی داشتم، با او معامله کردم.»
اقدام ایران به پذیرش قطعنامه، همانطور که در داخل کشور بسیار حساسیتبرانگیز شد، در خارج از مرزها هم بازتاب گستردهای داشت؛ برخی از کشورها همچون عراق، این عمل ایران را یک تاکتیک خواندند و برخی مانند آمریکا، از ایران بهخاطر پذیرش قطعنامه تقدیر کردند.
چهار روز پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، روز جمعه 31/4/1367، عراقیها، تهاجم گستردهای علیه مواضع ایرانیان در جنوب کشور آغاز و تا سیکیلومتری خرمشهر پیشروی کردند. هدف آنان از این اقدام، این بود که ضمن اشغال مناطقی از ایران، افراد بیشتری را به اسارت بگیرند تا بههنگام مذاکرات پس از جنگ، از آنها بهعنوان برگ برنده استفاده کنند. این هجوم در حالی صورت میگرفت که با پذیرش قطعنامه، اکثریت نیروهای نظامی حاضر در منطقه تخلیه شده بودند و خرمشهر، مدافعان چندانی نداشت و در آستانه سقوط قرار گرفته بود. در این هنگام، امام خمینی(ره) با فرستادن پیامی برای فرماندهان سپاه از آنها خواستند به هر طریق ممکن، مانع از حضور دشمن در منطقه شوند. در این پیام، خیل گسترده نیروهای بسیجی – که متأثر و غمگین از پذیرش قطعنامه بودند – روانه جبهههای جنوب شدند و عراق را مجبور به عقبنشینی تا خطوط مرزی کردند.
حمله وحشیانه عراق، به اعتراف نظرات کارشناسان عراقی، در مجموع بهضرر آنان تمام شد. بهعنوان نمونه، یک مقام ارشد ارتش عراق، این اقدام را اشتباهی استراتژیک خواند که منجر به خروش ملی مردم ایران شد و ابتکار عمل را از دست عراق خارج کرد. اما شکست سنگینتر، زمانی بر دشمنان ایران وارد شد که هنوز ارتش عراق در جنوب بهطور کامل تا خط مرزی عقب زده نشده بود.
مقارن ساعت 14: 30، 3/8/67، تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین خلق که به عراق متواری شده، با استفاده از حمایتهای گسترده صدام، در حال انجام اقداماتی بر ضد نظام جمهوری اسلامی بودند، با استفاده از توجه ایران به مناطق جنوبی و غفلت از غرب کشور، با پشتیبانی ارتش عراق، هجوم خود را با استفاده از آخرین سلاحهای سبک و سنگین که از طریق آمریکا و صدام در اختیارشان قرار گرفته بود، بهسمت باختران آغاز کردند و در مدت زمان بسیار کوتاهی، با عبور از تنگه پاتاق، وارد خاک ایران شدند. آنان با تصرف شهرهای سرپلذهاب و کرند غرب، در شب اول در شهر اسلامآباد توقف و به قتلعام مردم این شهر، حتی مجروحان حاضر در بیمارستان، اقدام کردند. جالب آنکه در بین کشتهشدگان، حتی بستگان آنها نیز دیده میشدند. مسعود رجوی، سرکرده این گروه، در حالی که برخودروی ضدگلوله سوار بود، کاروان مجاهدین خلق را که متشکل از پانزده هزار زن و مرد بود، همراهی میکرد. فرماندهان منافقین، گمان میکردند که وضعیت نظامی ایران از هم پاشیده شده و بسیار آسیبپذیر است و تنها یک ضربه و شوک، نظام جمهوری اسلامی را فرو خواهد ریخت. مجاهدین خلق، طرح عملیات خود را در یک جلسه 24 ساعته آماده کرده بودند و در تاریخ 31/4/67، نیروهای خود را توجیه کرده و نام عملیات را هم «فروغ جاویدان» گذاشته بودند.
مسعود رجوی در همان جلسه، با تحلیل وضعیت بسیار شکننده داخلی ایران گفته بود: «جمعبندی نهایی در میدان آزادی تهران.» در پایان روز اول بود که مردان شورای عالی دفاع ایران که از خبر سقوط شهرهای غرب کشور سردرگم شده بودند، تیمسار صیاد شیرازی را مأمور رسیدگی به وضعیت منطقه غرب کردند. صیاد، همان شب با یک هواپیمای فالکون، خود را به باختران رساند و هنگامی که از اوضاع منطقه آگاهی یافت، دریافت که برخلاف گمان اولیه، با ارتش عراق طرف نیستند، بلکه در برابر نیروهای مجاهدین خلق، قرار گرفتهاند.
وی سپس طرحی ریخت که بر پایه آن، باید به متجاوزان اجازه داده میشد تا تنگه «چهارزبر» در 34 کیلومتری باختران، پیشروی کنند. آنگاه در آنجا، خلبانان هوانیروز از عقب و جلو، راه را بر کاروان میبستند و نیروهای مردمی و بسیجی بسیاری که پس از آگاهی از حمله، از سراسر کشور به باختران آمده بودند، از راه زمین، به سرکوب دشمن میپرداختند. حضور گسترده نیروهای مردمی در باختران بهحدی بود که در جاده ورودی شهر، تا کیلومترها ترافیک شده بود و مردم با پای پیاده بهسمت شهر در حال حرکت بودند.
صبح روز پنجم مرداد، عملیات «مرصاد» با رمز «یاعلی» آغاز شد و منافقین که سرخوش از این بودند که در طول مسیر، با هیچ مقاومت خاصی روبهرو نشدهاند، ناگهان خود را در جهنمی از آتش دیدند که از زمین و هوا بر سر آنها ریخته میشد. طولی نکشید که جاده باختران – اسلامآباد، انباشته از ادوات سوخته اهدایی دولتهای غربی به مجاهدین خلق شد. معدود افرادی که موفق شده بودند از این مهلکه جان سالم بهدر برند، به روستاهای اطراف پناه بردند و برخی دیگر با خوردن قرص سیانور، به زندگی خود پایان دادند. عملیات که تمام شد، دو طرف جاده آکنده از کپههای خاکی بود که در زیر خود، اجساد هزاران دختر و پسر را پنهان کرده بود که دست به خون هموطنان خود آلوده کرده بودند.
هرچند همکاری مشترک عراق و مجاهدین خلق به این عملیات ناموفق، خلاصه نمیشد و پیش از آن هم بهویژه از اواخر سال 66 و در پی ملاقات صدام و مسعود رجوی، شکل تازهای به خود گرفته بود. اما اوج آن در همین عملیات بود که ارتش عراق با در اختیار گذاشتن سلاحهای گوناگون همچون تانکهای پیشرفته «تی – 72» و نیز حمایت هوایی و بمباران شهرهای در طول مسیر، حداکثر پشتیبانی را از نیروهای این گروهک بهعمل آورد. پس از شکست سنگین در این عملیات بود که عراقیها مجبور به پذیرش آتشبس شدند و در تاریخ 29/5/67 میان ایران و عراق آتشبس برقرار شد و دو کشور به پشت مرزهای خود بازگشتند.
شایسته است که شهید سپهبد علی صیاد شیرازی را هم شهید عملیات «مرصاد» بدانیم. هرچند وی سالها بعد و در تهران به شهادت رسید، اما آنچه باعث ترور و منجر به شهادت او شد، کینهای بود که مجاهدین خلق، سالها از وی در دل داشتند و بهدنبال فرصت مناسبی بودند تا زخم عمیقی را که از تنگه مرصاد بر تن داشتند، جبران کنند و این فرصت در 21 فروردین 1378 فراهم شد