اسدالله عسگر اولادی: امام توجه ویژه ای به بخش خصوصی داشتند

اسدالله عسگر اولادی هر چند دستی نیز درسیاست دارد  اما تمایل چندانی  به بحث های سیاسی ندارد. این چهره سیاسی که دستی هم در کسب و کار دارد؛ اندیشه های حضرت امام را خوب می شناسد.آشنایی این تاجر قدیمی با بنیانگذار جمهوری اسلامی به سالهای اول دهه 40 و شروح مبارزات روحانیت به رهبری امام خمینی(س) بر می گردد، زمانی که حضرت امام به ناچار جلای وطن کرده بودندو هراز گاهی حاج حبیب الله و اسدالله  به دیدارشان می رفتند.  عسگر اولادی در گیرودار همین سفرها بود که از سوی امام ماموریت یافت ؛ نامه کمیته تنظیم اعتصاب را بدست دکتر باهنر برساند.عسگر اولادی ازآن دوران می گوید از زمانیکه شورای هفت نفره تشکیل شد و اتاق بازرگانی با تشکیل همین شورا ازانحلال خلاصی یافت...

اقای عسگر اولادی مسیر آشنایی شما با امام باتوجه به شخصیت اقتصادی شما و سیاسی برادرتان  چگونه و بر چه اساسی شکل گرفت؟

 درست یک ماه تا دو ماه قبل از انقلاب اخوی من حاج حبیب‌الله فرمودند می‌خواهم به  پاریس بروم آن موقع امام درپاریس بودند  و از همان جا اوضاع را مدیریت می کردند.برادرم هم می خواستند خدمت ایشان برود.اما چون چندی قبلش از زندان آزادشده بود ممنوع الخروج بود.برای همین سعی کردم مقدمات خروج اش را فراهم کنم. راه حلی به نظر م رسید  تماس با آقای بنکدارپور ،که آن موقع در اتاق بازرگانی بودند .به آقای بنکدارپور گفتم که ماجرای اخوی اینگونه است.   به شهربانی رفتم و برای اخوی تعهد دادم و اجازه خروج اش را گرفتم وهمراه برادرم در پاریس  به خدمت امام(س) رفتیم.بنده برای اولین بار امام  راآنجا ملاقات کردم.البته قبلا دوبار در نجف خدمت حضرت امام رسیده بودم و اخوی از سالیان دراز قبل از وفات آیت الله بروجردی  با حضرت امام آشنا و در خدمت ایشان  بودند . خلاصه حضرت امام حاج آقا حبیب‌الله را درآغوش گرفتند. اخوی گریه می‌کردند. ایشان از سال‌های زندان تاآن زمان حضرت امام(س) را زیارت نکرده بودند. احوال پرسی های متداول که به پایان رسید. امام(س) به من گفتند: تو اگر می خواهی برو ولی  میزرا حبیب‌الله پیش من می ماند.   بنده هم قبول کردم وگفتم من می‌روم.  در آن زمان بنده  تجارت می‌کردم و برای پیگیری کار صادرات به  شهرها ی مختلف می‌رفتم.خلاصه بعد از خداحافظی با حضرت امام (س) قرار شد یک هفته بعد خدمت امام  برسم تا با برادرم به تهران حرکت کنیم  .اما حضرت امام( س )فرمودند: ایشان می‌مانند بعد یک پاکت به من دادند و فرمودند: این پاکت را به آقای باهنر بدهید  . در پاکت را بستند وتاکید کردند همین ‌که وارد تهران شدی این بسته را برسانید به دست آقای دکتر باهنر. تا رسیدم تهران -  تلفن کردم به آقای باهنر و گفتم من حامل یک یادداشت هستم. قرار گذاشتم و رفتم پیش ایشان. آقای باهنر پاکت را باز کرد. متوجه شدم که دستور تشکیل کمیته تنظیم اعتصابات از طرف امام داخل آن پاکت است  .بنده در آن موقع نمی دانستم  پاکتی که امام به من دادند حامل تنظیم اعتصابات در بخش های مختلف بود . خلاصه بازگشتم به شرکت خودم. شرکت  چند ماهی تعطیل بود ولی قصد داشتم کارهایم را شروع کنم. اما  از همه جا بی خبر بودم .

دستور امام مبنی بر تنظیم کمیته اعتصابات به کجا رسید ؟شما چطور عضو این کمیته شدید؟

پس از اینکه آقای باهنر پاکت  حاوی  تشکیل کمیته تنظیم اعتصابات را دریافت کردند دست به کار شدند و کمیته را تشکیل دادند.  هریک از اعضا این کمیته بخش هایی را از کشور رصد می کردند.سپس جلسه ای در دفتر اقای میر محمد صادقی تشکیل شد و چگونگی کمیته تنظیم اعتصابات آنجا شکل گرفت که زیر نظر آقایان دکتر باهنر و بهشتی توسط آقایان میر محمد صادقی ولولاچیان  تشکیل شد.

کار این کمیته چه بود ؟

ما با همکاری کارمندان دولت در برخی امور که مردم را به زحمت می انداخت ؛  تسهیلات ایجاد می کردیم .یعنی سعی در کار گشایی امور مردم و کارشکنی در طاغوتیان در امور دولتی داشتیم که خوشبختانه  جواب هم داد .پس از ماجرای کمیته تنظیم اعتصابات ماجرای هیئت هشت  نفره پیش آمد. یک روز صبح ساعت شش نماز می‌خواندم  زمستان بود و تاریک بود 5/6 صبح از خانه آقای  بهشتی   تلفن کردند که الان بیایید دفتر آقای میرمحمد صادقی  .گفتم  الان تاریک است و خطرناک ولی لباسم را پوشیدم . ساعت هفت و نیم من در دفتر بودم دیدم پنج شش نفر آنجا هستند و آقای خاموشی هم آنجا است در آنجا حکم امام را   به ما دادند که امام توسط دکتر بهشتی دستور دادند به ما   هشت  نفر انتخاب شویم به عنوان نمایندگان حضرت امام آقای میرمحمد صادقی و برادرشان، آقای عالی‌نسب ، اقای نوید،  اقای خاموشی، اقای کرداحمدی، آقای علی‌اکبر پورشهامی و بنده انتخاب شده بودیم.  البته اخوی آقای میرمحمدصادقی قبول نکردند و با ما همراه نشدند. همان‌جا به آقایان عرض کردم که وظیفه من تمام شده و قصد دارم سر خانه و زندگی خودم بازگردم ولی قبول نکردند.

ماجرای کمیته هشت نفره چی بود؟

روز 27بهمن ماه دکتر بهشتی از حضرت امام حکمی گرفتند  که من و آقایان میرمحمدصادقی، میرمصطفی‌عالی نسب،  علی حاج طرخانی،اعلی اکبرپورشهامی،‌محمدعلی‌نوید، مهندس علینقی خاموشی  افرادی بودند که در نامه به آنها اشاره شده‌بود. پس از یک ماه نام آقای میرفندرسکی را نیز به لیست قبلی اضافه کردند. آقای علی اکبرپورشهامی هم عذرخواهی کرد و از جمع ما خارج شد.درآن زمان ما جایی نداشتیم که دورهم جمع شویم به همین خاطر اقای خاموشی پیشنهاد داد که به اتاق بازرگانی برویم .با آقای بهشتی موضوع را مطرح کردیم و قرار شد ایشان به امام اطلاع دهند .خلاصه پس از آن  ما در طبقه نهم اتاق می‌نشستیم و جلسه می‌گذاشتیم.روی زمین موکتی بود که شبیه نماز خانه  بود .ما هم همانجا به امور رسیدگی می کردیم. دقیقا به یاد دارم سال 1359 به همراه آقایان  حاج طرخانی و  پورشهامی در طبقه نهم اتاق نشسته بودیم و نهار می‌خوردیم که درآنجا برای اولین بار هواپیماهای عراقی را درآسمان تهران دیدیم. اتاق بازرگانی ایران داستان‌های جالبی دارد. پنجره اتاق بازرگانی رو به سفارت آمریکا باز می‌شد، ما هم از همین اتاق بازرگانی بسیاری از اتفاقاتی که پس از تسخیر سفارت آمریکا رخ داد را می‌دیدیم.

اما کارهایی که این کمیته انجام داد.ما دراتاق بازر گانی به اوضاع فعالان اقتصادی رسیدگی می کردیم و سعی کردیم که اتاق بازرگانی به رغم تمام اتفاقات سرپا بماند.هریک از ما به نمایندگی از امام به کشورهایی که با مادچار مشکل شده بودند سفر کردیم تا اوضاع را روبراه کنیم .در آن زمان ما بخش خصوصی بودیم راحت تر می توانستیم با سران کشورها ارتباط برقرار کنیم برای مثال ،سفارت انگلیس در ایران بسته بود .اما درسفری که به همراه  آقای  علینقی خاموشی به این کشور داشتیم ،مذاکراتی با اعضای مجلس اعیان و اعضای اتاق بازرگانی لندن صورت گرفت وپس از این جلسات بود که آنها کنسولگری شان را در ایران گشودند. زمانی هم برای رفع برخی گرفتاری های اقتصادی عازم آلمان بودیم .در آن هنگام یک تبعه آلمانی نیز به دلیل مسائل اخلاقی در ایران زندانی بود. خاطرم هست که پیش از سفر به این کشوربه ملاقات رییس دستگاه قضایی (قوه قضاییه هنوز تاسیس نشده ‌یود) وقت رفتم  وگفتم در آلمان گرفتاری هایی داریم که باید رفع شود؛گفتم برای کارهای شخصی نمی رویم؛آلمانی ها حساب هایمان را مسدود کرده اند ، باید برویم و این حساب ها را باز کنیم.بنابراین ازایشان تقاضا کردم آزادی همان زندانی را به عنوان هدیه ای در اختیارمان قرار دهند تا روی میز مذاکره با مقامات این کشور قرار دهیم. این هدیه سبب شد در همان سفر ودر دیدار با صدراعظم آلمان ، مشکلاتمان برطرف شود.در این  سفر آقای مهندس خاموشی  خیلی زحمت کشیدند .خلاصه طی هشت سال سعی کردیم کارها سروسامان دهیم وبعد از این دوران هیات رئیسه اتاق بازر گانی تشکیل شد و آقای خاموشی به عنوان رئیس انتخاب شد.

لطفا از همان دورانی که هنوز شورا فعال بود بگویید امام (س)در آن زمان چگونه از عملکرد این شورا مطلع می شدند؟

معمولا بنده به قم می رفتم و گزارش شورا به حضرت امام می دادم .همانطور که می دانید اوایل انقلاب بدلیل شرایط حساس  کشور ،مرزها بسته بود و کسی نمی توانست از کشور خارج شود.ما آن موقع در اتاق بازر گانی بودیم .عده ای از تجار امدند   و از وضعیت موجود گلایه کردند و اینکه کارشان دچار مشکل شده است .ما هم موضوع را با امام (س) در میان گذاشتیم وایشان نیز به شهید رجایی دستوردادند  که کمیته ای برای رسیدگی به امور مردمی که می خواستند از کشور خارج شوند تشکیل شود.قرارشد بنده و به‌همراه دونفر دیگر اجازه خروج متقاضیان را بررسی کنیم .خوشبختانه با موافقت دولت بسیاری از تاجران توانستند اجازه  خروج بگیرند وخاطرم هست بعد از گذشت چند ماهی زوجه های آنان نیز به اینکه تنهاهمسرانشان اجازه خروج دارند معترض شدند . در آن زمان آقای رجایی شهید شده بودند و بنده شخصا موضوع را با امام(س) در میان گذاشتم .امام اجازه فرمودند که همراه تجار صاحبان سرمایه همسرانشان هم می توانند به خارج از کشور بروند.

ازاتفاقاتی که برای بخش خصوصی افتاد بگویید آقای حاج طرخانی یکی از کسانی بودند در لیست  کسانی که باید اموالشان مصادره می شد ،قرار داشت؟ موضع امام(س) آن  موقع چه بود ؟

آقای حاج طرخانی از بازاریان متدین و بسیار مورد احترام بودند. همه ایشان را می‌شناختند و بسیاربرایشان احترام قائل بودند. آقای حاج طرخانی خیلی از این جریان ناراحت بود. حتی آقای بهشتی به ایشان گفتند که اجازه بدهید تا کاری انجام بدهیم و اموال شما را از لیست مصادره‌ها خارج کنیم ولی آقای حاج طرخانی مخالفت کردند. تصور می‌کنم به دلیل  آشنایی که با آقای بازرگان داشتند ناراحت بودند که این اتفاق برای آقای بازرگان بد بشود.خلاصه ایشان به رغم نا ملایمات بازهم در کنار ما ماندند .در همان گیرو دار خاطرم هست  امام در 15 اسفند 1357 حکم دادند که اقای حاج حبیب الله شفیق ، آقای حاج طرخانی و بنده  اموال هژبر یزدانی را ساماندهی کنیم که این حکم در صحیفه امام،ج6،ص322 موجود است.

هژبر یزدانی با دستگاه حکومت پهلوی خیلی ارتباط داشت و اموال بسیاری هم داشت. بیش از 2 هزار راس گوسفند در اطراف سمنان داشت. یک روز این گوسفندها  را نزدیک اتاق ایران اوردند وگفتند شما بیاییدتکلیف این ها را مشخص کنید. مدتی بعد از تمام اموال او لیستی تهیه کردیم. اوهم معدن داشت، هم کارخانه و هم بانک و پمپ بنزین. لیست اموال را به اتفاق آقای حاج طرخانی سامان دادیم .رسیدگی به اموال هژبر  یزدانی دردسرهای هم برای ما  به همراه داشت به همین خاطر قرار شد به همراه اقای حاج طرخانی خدمت حضرت امام(س)برسیم و مسئله را با ایشان در میان بگذاریم. لیست را به امام دادیم وایشان گفتند همه را به بنیاد بدهید و با  حاج احمد آقا در این مورد مشورت کنید. پس از آن در مورد اموال هژبر یزدانی با احمد آقا مشورت می‌کردیم ولی در نهایت همه اموال را تحویل بنیاد مستضعفان دادیم.آن  زمان آقای  مهندس میر حسین موسوی رئیس بنیاد بودند.

در بحث مصادره ها اتفاقات زیادی افتاد گویا مصادره ها زمانی به تایید شورای انقلاب رسید که اقای رفسنجانی بدلیل جراحت در بستر بیماری بود واقای بهشتی هم در جلسه حضورنداشت.

خیر مصادره ها از همان دوسه ماه اول انقلاب شروع شد و ارتباطی به کسالت آقای رفسنجانی وآقای دکتر بهشتی  نداشت .به هر ترتیب ما سعی کردیم با حمایت   حضرت امام(س) اوضاع را سر وسامان بدهیم.کارهای خوبی هم در آن  زمان انجام شد . ولی کار مصادره ها شکل دیگری داشت و به ما ارتباطی نداشت.

 از این بحث بگذریم همانطور که اشاره کردید شما با امام (س) ارتباط  نزدیکی داشتید .با توجه به شناختی که از ایشان داریدنگاه امام به  اصناف و بخش خصوصی را چطور ارزیابی می کنید ؟

بنده خودم تاجر کوچکی بودم اما هر گاه مسئولین به دیدار حضرت امام می رفتند از هیات اتاق  هم دعوت می شد .  هیاتی که از تاجران و بزرگان اصناف  شامل شده بود .امام همیشه  اصناف را در کنار خودشان می دیدند .ایشان طرفدار اصنافی که از طریق مشروع در امدی کسب می کردند بودند .تشکیل شورای هشت نفره با محوریت بزرگان اصناف نیز نشانه ای از توجه امام به اصناف بود.حضرت امام مرز داشتن را حلال و حرام می دانستند و داشتن ها از نظر ایشان اگر حلال بود ضد ارزش محسوب نمی شد.