آسیب‌شناسی علم ‌پژوهی در ایران بعد از انقلاب اسلامی

مقدمه
آسیب‌شناسی در عرصه هر فعالیت و حرکت، اگر به نوعی یکی از کارکترهای حرکت نباشد ولی مهمترین ضرورت برای حرکت محسوب می‌شود به عبارت دیگر تا وقتی موانع حرکتی وجود داشته باشد حرکت کند و تا حد عدم، پیش خواهد رفت.
اگر آسیب‌شناسی را به شناخت سم تشبیه کنیم، خواهیم دید که سم‌شناسی به ما قدرت گریز از سم (خطر و آسیب) و زنده ماندن را می‌دهد، موضوعی که به مراتب بیشتر در آسیب‌شناسی حرکت‌ها مورد بی‌توجهی قرار گرفته است.
در این مقاله سعی داریم تا به آسیب‌شناسی عرصه‌ای بسیار مهم از زندگی انسان که همانا عرصه «علم پژوهی و تولید علم» است ـ بطور خاص در کشورمان ـ بپردازیم.
در ابتدا به این سؤال پاسخ می‌دهیم که آیا نقیصه و مشکلی در حوزه علم پژوهی و تولید علم در کشورمان وجود دارد یا نه؟ سؤالی که ضرورت بحث را تبیین خواهد کرد.
برای جواب به این سؤال کافی است وجود ضرورت آسیب‌شناسی را مطرح کنیم و به نظر می‌رسد یک نگاه کلی به وضعیت علمی کشورمان در این مسیر رهگشا باشد.
فکر کنیم ما آسیبی در عرصه علم‌پژوهی نداشتیم، در این صورت باید نه بطور آرمانی بلکه واقع بینانه، در چه موقعیت علمی ای قرار می‌گرفتیم؟ (در این بخش در پی آن نیستیم تا معیارهای علمی بودن را به چالش بکشیم). اگر از زاویه دنیای تکنولوژیک به جایگاه خود بنگریم در خوشبینانه‌ترین حالت، رتبه 31‌امین کشور جهان را خواهیم داشت (1) و اگر از پنجره حقیقت به واقعیت نگاه کنیم، بی‌شک تا آ»چه باید باشیم فاصله بسیاری داریم، یک معیار خوب برای سنجش این وضعیت، روایتی است که از امام موسی کاظم (ع) بدین شرح نقل شده است:
«شایسته‌ترین علم برای تو آن است که عمل تو جز بدان اصلاح نشود و واجب‌ترین علم برای تو آن است که در برابرش از تو بازخواست می‌کنند و لازم‌ترین علم برای تو آن است که قلبت را به صلاح آورد و فساد قلب را برای تو آشکار سازد و فرجام علمی نیک‌تری است که بر عمل دنیای تو بیفزاید پس خود را به علمی مشغول مساز که ندانستن آن زیانت نمی‌رساند و از علمی غافل مشو که نداشتن آن، بر نادانی‌ات می‌افزاید». (2)
نتیجه آنکه بی‌تردید دچار آفت‌ها و آسیب‌هایی شده و هستیم که ما را از جایگاه مطلوب بیش از حد دور ساخته است.

مفهوم علم
در ادامه بحث باید مفهوم علم را مشخص کنیم تا نشان دهیم در پژوهش چه چیزی دچار مشکل شده‌ایم و سرمنزل مقصود را به واسطه کدام المان‌ها گم کرده‌ایم.
در تعریف علم، علم را مجموعه‌آی از نظریه‌ها برای شناخت پدیدارها و حل معضلات و بر‌آوردن نیازهای افراد و جامعه می‌دانیم.
از وپژگی‌های این تعریف که در ادامه، هر یک اهمیت به سزایی در راهبرد این مقاله دارند، می‌ـوان به ویژگی‌های شناخت، معادلات کاربردی ـ و نه انتزاعی صرف ـ، بیان مطلق پدیدارها، معضلات و نیازها ـ که بیانگر توجه به 2 ساحت ماده و معنا است ـ و توجه به فرد و جامعه اشاره کرد.
تعریف بالا را در سه لایه قرار می‌دهیم تا ویژگی‌های علم را بهتر سامان دهیم. در لایه اول، اطلاعات (3) ‌ـ مواد خام ـ در لایه دوم معرفت، یعنی محل استقرار اطلاعاتی که مبنای عقلانی دارند و در لایه سوم، معرف همبسته و هماهنگ در یک جهت برای کارایی و کاربرد خاص قرار دارد.
مهمترین نتیجه این لایه‌بندی، در آخرین لایه آن روشن می‌شود «هدفمند بودن». مهمترین ویژگی علم است. اینکه از علم برای چه منظوری بهره می‌بریم سؤالی است که اگر برای هر اندیشه اهمیت فوق‌العاده‌ای باید داشته باشد ولی هر سیستم، ناچار از پاسخگویی آن، برای حرکت خود راه دیگری ندارد.
«علم برای چه؟» جواب این سؤال، راه‌های پژوهش را معلوم می‌کند به علاوه اینکه می‌ـواد علمی بدون یک پژوهش را هم به چالش بکشاند.
تئوری «تصرف در طبیعت» (4) یک جواب غالب دنیای غرب است که البته بیش از پیش با «انسان محوری» (5) وی در تعامل است و تئوری «رشد» (6) که بیشتر شبیه یک منحنی است که دوباره به نقطه صفر بر‌می‌گردد چون به هیچ وجه رشد ارزش اصلی ندارد بلکه باید غایت و منظوری را هدف رشد قرار دهیم.
نظریه سومی هم وجود دارد که عنوان «تربیت» برای ان ـ به نظر من ـ عنوان زیبنده‌ای محسوب می‌شود قدم نهادن در بیکرانه‌ای کهکرانه‌اش خداست، غایتی است که این نظریه بر آن تأکید می‌ورزد.

تمدن سازی، بستر علم پژوهی
تولید و پژوهش در خلاء اتفاق نمی‌افتد و لازمه هر حرکتی، زمینه و بستر حرکت است. پیش از آکه تولیدی صورت گیرد باید اطلاعاتی باشد که با مبنای عقلانی، هدفی معین را ترسیم کند تمدن بستری است که به اطلاعات پراکنده مبنای عقلانی و هدفی برای پردازش می‌دهد.
تمدن‌، حاصل مهندسی علوم بنیادی است، فلسفه، حکمت، کلام و فقه، که قرار است ارزش‌ها، تکلیف‌ها و فضیلت‌ها را مشخص سازد، نیروها را متمرکز کند به آنها هدف دهد و همواره هدف را در تیررس نگه دارد.
حوزه شد مرکز تولید احکام فردی و رساله مجتهدین، اگر چه بعضی از دلیران این پایگاه شجاعانه بر جامعیت و بنیادی بودن اسلام، در عرصه عمل تأکید کرده و می‌کنند ولی واقعیتی به نام «قدرت مهندسی جامعه» در میان غالب مورد بی‌لطفی قرار گرفت.
تمدن، قدرت مهندسی جامعه را بدست می‌گیرد تا مفاهیم، دانش و طالاعات متناسب با خود را تولید کند.
نیاز به تمدن‌سازی، احساسی است که هر اندیشمند آن را ضرورت حرکت‌های علمی منسجم، هماهنگ و کارا می‌داند.
اگر دنیای علم را یک دنیای یکپارچه پراکنده بدانیم، هر گونه که سرمایه‌گذاری کنیم، همانقدر به منابع دست پیدا می‌کنیم. متنها نکته این است که نه تنها یک طول بلکه یک زاویه هم در کار است، پس اگر طول حرکت قابل توجه باشد، اهمیت جهت به مراتب بیشتر و قابل توجه‌تر است.
دستیبابی به اطلاعات و پردازش آن اطلاعات محتاج روش است و بنیان هر روشی، فلسفه آن روش است، نکته‌ای که ویژگی هر درجه از مفاهیم (عمومی، تخصصی و بنیادی) محسوب می‌شود.
هر تمدن حاصل فعالیت منسجم وکارای اندیشمندان علوم بنیادی آن تمدن است. اندیشمندانی که در حوزه فلسفه (کلام، حکمت و فقه) تعریف علم، روش علم و موضوع و هدف آن را به چالش می‌کشند.
اگر به دنبال تمدن‌سازی باشیم باید پایگاه‌های علمی خود را به پژوهش فرا بخوانیم. عوامل و موانع هر کدام را مشخص کنیم و از آنها بخواهیم تا بستر تولید و پژوهش را بوجود آورند.
مهد اندیشه ـ یعنی جایی که حداقل انتظار می‌رود اینگونه باشد ـ در ایران، حوزه و دانشگاه است.
بیشک اگر این دو پایگاه علمی، وظیفه خود رابه نحو احسن انجام می‌دادند. به اولین مرحله تولید علم و پژوهش ـ تولید علم بنیادی ـ رسیده بودیم، بستری که باید حاصلخیز باشد هنوز کویر باقی مانده است و انتظار تولید و پژوهش در لایه‌ها و درجه‌های دیگر که بتواند نیازهایمان را تأمین کند ـ و نه خواست دیگران ـ دور از دسترس، اگر هم عزممان را جزم نکنیم تغییری رخ نمی‌دهد.

آسیب‌شناسی ساخت‌های دانشگاه
دانشگاه (7) نماینده مرکز تولید علم در تمدن غرب است، جایی که بوجود آمد تا اندیشه کند و آرزوهای سرزمین غرب را بر‌آورده سازد.
لاتزا دل و استو، فیلسوف دهه 80، هدف از اینکه تمدن غرب، فرزندان خود را به دانشگاه می‌فرستند، این گونه ابراز می‌کند: «به مدرسه می‌فرستیم تا یاد بگیرند کمتر بدهند و بیشتر بدست آورند ولی همواره در نادانی باشند، از چرایی‌ها نپرسند و چگونگی‌ها را دنبال کنند.... اقتصاد و جامعه شناسی بخوانند و تغییر دهند چون باید بخوریم و در ویلا زندگی کنیم و البته بخوابیم و هیچ دردی نداشته باشیم... این مطلق نادانی است» (8).
اندیشه‌های این تمدن از سطحی‌ترین لایه‌های خود وارد ایران شد و به بنیادی‌ترین اهداف خود برای غرب جامعه عمل پوشاند. ارمغان اندیشه برای ما، با نام «توسعه»، «موضوع»، «روش» و «محتوای» پژوهش بود، علوم بنیادی را زیرکانه نهادینه کرد و هاله‌آی قدسی بر آنکشید و از دانشگاه‌های ما خواست حداکثر تولیدی که داشته باشد رای علوم تخصصی نباشد.
توسعه (expension) وسعت دادن در سطح و نه تعمیق دادن، نسخه‌ای بود که برای ملل جهان سوم مخصوصا مراکز علمی پیچیدند.
آقای دانیل لرز (9) معیارهای توسعه را تنها کمی و در غالب مواردی چون میزان گسترش شهرها، میزان باسوادی، میزان استفاده از وسایل ارتباط جمعی و میزان مشارکت در انتخابات می‌داند یک رشد کاملا سخطی، ارمغان مشکوک دنیای غرب بود.
از این غامل شدیم که هر پیشرفتی بستر می‌خواهد و با بستر دیگران، مشکلات ما حل نمی‌شود با استعدادها و پتانسیل‌های بسیار، مقهور استعدادی مکشوف دیگران شدمی، سنت، هویت و تمامیت خود را نفی کردیم تا دیگری شویم.
با پیچ و مهره‌های نچسب دیگران چیزی را مونتاژ کردیم که اگر به درد سایرین می‌خورد ولی برای ما فایده‌ای نداشت، 200 سال از دنیای دیگران عقب ماندیم و مهمتر برای خود هم دنیای نساختیم.
دکترها را در برابر حکیم‌ها قرا دادیم و سطحی‌ترین لایه‌های تمدن غربرا وارد کردیم و ا نتظار داشتیم مشتاقانه ملت را همراه خود کنیم. ناآگاهانه سنت‌های خود را به عنوان مواد خام یک تمدن، مورد بی‌اعتنایی و عتاب قرار دادیم.
اندیشه‌یم ثل دیگران شدن را در ذهن‌ها پروراندیم. حقیقتی که اگر مغفول بماند، زیاد طول نخواهد کشید که راه بازگشتی برایمان باقی نمی‌ماند نهضت ترجمه یک طرفه، در دانشگاه‌های جهان سوم بیان واضحی از تعمق خودباختگی است.
بی‌‌توجه از اصلیت‌ها، تنها وارد کننده شده‌ایم، در حالی که اگر تولید علمی در جایی رخ دهد، جهان غرب وارد کننده نیست بلکه بومی کننده است، آنقدر آن یافته ار از حیث مووضع، روش محتوا و هدف به چالش می‌کشاند تا با نظام فکری او هماهنگ و نه حتی غیر متعارض شود.
باید در کشورمان، دانشگاه را پوینده اهداف خودمان کنیم. چشم‌ها را باز و حقایق را درک و نیازها را پیدا کنیم. موضوع‌ها و روش‌های پژوهش را بازخوانی کنیم و با غایت مورد نظرمان هماهنگ سازیم. معلوم کنیم از علم چه انتظاری داریم و آیا انتظا رما از علم با عقل و منطق ابزاری تأمین می‌شود. تحقیقا نیاز به علم‌الانساب نداریم، علمی که نداشتن آن ضرری ندارد و دانستن آن سودی (10).

آسیب‌شناسی ساخت‌های حوزه
حوزه، نماینده تمدن اسلامی، تمدنی که بیش از سایرین با سنت و فرهنگ، نیازها و اهداف ملت ایران، خوانایی دارد. روزگار درخشنده این تمدن، مدیون مردان اندیشه‌ی همین مرز و بوم است ولی غفلت و اهمال فرزندانشان کار را به انزوا کشاند تا جایی که رزگار، اندیشه میراث‌داران عظمت را زیرکانه ربود. جریان پوینده و پویا به ریان «ولوبلغ ما بلغ»‌تیدل شد، زمان و مکان را فراموش کرد و از حد شهید اول و ثانی، ملاصدرا و شیخ انصاری فراتر نرفت، حرکت استثناهای خود را بر نتافت و بحران علم پژوهشی و تولید عم را به جای حل نیازها فردی و سیستماتیک، ب تمدن درخشان خود هدیه کرد.
در فرازهایی از تاریخ، اگر بحرانی در چارچوبی احساس می‌شد که حوزه می‌بایست از خود حرکتی نشان دهد، حرکت قابل توجهی به چشم می‌آمد ولی نه چارچوب‌ها و نه احساس‌ها، طراحی مطلوبی نداشتند. تمام پژوهش‌ها، انتزاعی باقی ماند، معادله‌ای کاربردی بیان نشد تا توانایی اداره سیستم‌ها را از خود نشان دهد، تکیه‌گاه ملت را دچار تردید کرد و به سایرین اجازه عرضه‌ی اندام نداد.
تا جایی که حوزه شد مرکز تولید احکام فردی و رساله مجتهدین، اگر چه بعضی از دلیران این پایگاه شجاعانه بر جامعیت و بنیادی بودن اسلام، در عرصه عمل تأکید کرده و می‌: نند ولی واقعیتی به نام «قدرت مهندسی جامعه» در میان غالب مورد بی لطفی قرار گرفت.
الگوهای علمی و معادلات کاربردی، آرزوهای عرصه تولید و پژوهش شد بستر تولید و پژوهش تنها زمانی فراهم می‌شود که نه تنها اهداف بلکه روش دستیابی به اهداف هم معلوم شود یعنی هم «فلسفه» و هم «فلسفه دین» را در اختیار لایه‌ها و درجه‌های علم قرار دهد. واقعیت حوزه واقعیت ایستایی‌ها و واقعیت دانشگاه واقعیت حرکت قهقرایی است. دو خطر بزرگ که کاملا جدی، تولید و پژوهش را تهدید می‌کنند و کارایی حداقل را نیز زیر سؤال می‌برند.

ضرورت تعامل حوزه و دانشگاه
داشتن تمدن، ضرورت تولید و پژوهش است و مهمتر اینکه برای تحقق این آرزو باید بعد از آسیب‌شناسی تمام پتانسیل‌ها، آنها را به تعامل فرا بخوانیم.
وقتی یک توان بسیار بالایی برای تولید و پژوهش، با 2 پایگاه عظیم فکری داریم، حتی اگر مسیر شکرگذاری و قدردانی را در خاطر نداشته باشیم، اگر از این توان استفاده نکنیم لایق هر گونه مصیبت و بحرانی خواهیم بود.
اگر از حوزه انتظار بیشتری در تولید مفاهیم و علوم بنیادی کرابردی ـ و البته تخصص ـ داریم ولی حضور این مفاهیم، در لایه‌های دیگر علم، آرزویی است که باید دانشگاه به آن تحقق ببخشد.
در پایان حقیقتی جز این آیه وجود ندارد که سنت الهی بر تمام بشریت است و آن درک این عبارت است که «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» (11).

ارجاعات
1ـ group Nature publication , revue Nature July 2004
2ـ اعلام الادین ـ 305
3ـ data
4ـ exploite de nature
5ـ hommanisme
6ـ development
7ـ universite
8ـ Lanza Del Vasto, premier et second conference 1977/10/19 science du bien et mal
9ـ 1980 lerner
10ـ (... ذلک علم لایضرمن جهله و لا ینفع من علمه) میزان الحکمه ح 14114
روایت مذکور از پیامبر در مورد کسیاست که به علت دانستن «علم الانساب»، علامه نامیده می‌شود
11ـ رعد ـ 11