اصول کلی سیره عملی امام در مواجهه با بني صدر

 امام در درگیری بین جناحهای سیاسی، مخصوصاً تعارضات بین مجلس ـ که اکثریت آن را حزب جمهوری اسلامی در اختیار داشت ـ و ریاست جمهوری، همواره سعی کردند به عنوان یک وزنۀ تعادل‌بخش عمل کنند. این روند تا پایان سال 1359، ادامه داشت. امام اگر چه به‌طور ضمنی، از جناح بنی‌صدر در سخنان متعدد خود انتقاد ‌می‌کردند، ولی در مواردی نیز به‌طور صریح و واضح از او دفاع می‌نمودند، چرا که او منتخب مردم است؛ اما با حوادثی که بعدها پیش آمد، مخصوصاً مسأله مجاهدین خلق، که دیگر از آنها به عنوان منافقین یاد می‌شد، برخوردهای رئیس‌جمهور با حزب جمهوری اسلامی به سطح رهبری نظام کشیده شد و امام در خرداد 1360 به این نتیجه رسیدند که بنی‌صدر با مجاهدین خلق (منافقین) ائتلاف کرده است. بنابراین دیگر جای مصلحت‌اندیشی نبود و باید به‌طور صریح، رئیس‌جمهور مورد انتقاد و مؤاخذه قرار می‌گرفت. این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه در نهایت، امام اعتماد خود را به رئیس‌جمهور از دست می‌دادند؛ و این عدم اعتماد از طرف امام‌ در آن شرایط نسبت به هر شخص یا گروهی، برای ساقط کردن او کافی بود؛ چرا که امام‌ رهبر مذهبی و سیاسی جامعه بود و مشروعیت گروههای سیاسی بر اساس نزدیکی یا دوری با ایشان معنا و مفهوم پیدا می‌کرد.


مسأله مهم این است که چه عوامل و متغیرهایی، در نحوه برخورد امام‌ با این مورد، مؤثر بوده‌اند؟ آیا به روش دیگری نیز می‌شد با این موضوع مواجه شد؟ یا اینکه نه، با توجه به عوامل و شرایط خاص آن زمان، این یک روند طبیعی بود. در مورد سیره عملی امام در برخورد با مسأله بنی‌صدر، به نظر می‌رسد که چند متغیر مهم می‌باشند: اول اینکه امام یک فقیه هستند؛ دوم اینکه ایشان خصوصیات شخصی ویژه‌ای دارند؛ سوم اینکه شرایط جامعه در آن زمان مهم است؛ و چهارمین متغیر نیز، اطرافیان امام و نحوه تأثیر آنهاست.


یکی از مهمترین متغیرهایی که در نحوه برخورد امام با بنی‌صدر قابل توجه است، همان جنبه فقهی شخصیت امام است. امام بر اساس مبانی فقهی خود، حکومت اسلامی را در شأن فقیه می‌دانند؛ یعنی در حکومت اسلامی که قرار است در زمان غیبت شکل بگیرد، حتماً لازم است که حاکم آن، فقیه باشد. امام ولایت فقیه را یکی از ضروریات حکومت اسلامی می‌دانند، که سالها قبل از انقلاب به آن پرداخته و نظر خود را اعلام کرده‌اند. با این مبانی فکری، امام معتقدند که با اجتهاد پویا و در نظر گرفتن مقتضیات زمان و مکان، فقه می‌تواند اداره دنیا و جامعه را به عهده بگیرد. در مقابل، بنی‌صدر که تحصیلکرده غرب بود، موافق نظریه ولایت فقیه و نقش آن در اداره‌ امور جامعه نبود. به همین خاطر در جریان بررسی و تصویب قانون اساسی در مجلس خبرگان، وی یکی از مخالفان اصل ولایت فقیه است و آن را نوعی انحصار و استبداد برای روحانیت می‌داند. همین اختلاف در مبانی فکری، نه تنها باعث چالش بین جناحهای سیاسی رقیب می‌شود، بلکه در نهایت به سطح رهبری کشور می‌رسد؛ چرا که خود رهبر نیز یک فقیه است. بر اساس همین مبانی فقهی است که امام در سخنرانی 7 خرداد 1360، بعد از بالا گرفتن اختلافات، اعلام می‌کنند که هرکس باعث اختلاف شود و مردم را به شورش دعوت کند، مفسد فی‌الارض می‌باشد؛ که در اینجا منظور بنی‌صدر بود که با سخنرانیهای خود، مردم را به ایستادگی در مقابل استبداد دعوت می‌کرد، که این سخنان امام، مورد اعتراض رئیس‌جمهور قرار می‌گیرد. یا نمونه دیگر، در جریان راهپیمایی جبهه ملی در مخالفت با لایحه قصاص است، که امام آنها را مرتد اعلام می‌کنند و از بنی‌صدر می‌خواهند که موضع خود را مشخص کند که البته بنی‌صدر این کار را نکرده و همه این موارد، در نحوه برخورد امام با بنی‌صدر مؤثر بوده است.


متغیر دیگری که در نحوۀ مواجهۀ امام با بنی‌صدر اهمیت دارد، شرایط جامعه است، نظامی که بر اساس تئوری ولایت فقیه شکل می‎گیرد، طبعاً برخی از نهادهای حکومتی‌اش در دست روحانیت می‌باشد؛ چرا که اجرای احکام و قوانین اسلام، نیاز به مسئولینی دارد که خود، آگاه به این قوانین باشند. این نظام حکومتی از نظر داخلی و خارجی با دشمنان متعددی رو‌ به روست. برای نظام بین‌الملل، از جمله ابرقدرتها، این ساختار حکومت، نامأنوس و برای منافع آنها خطرناک است. در آن شرایط، خطر عمده‌ای از طرف امریکا  ـ  دشمن سرسخت انقلاب ـ  علیه ایران وجود داشت؛ حتی در یک مورد، امریکا دست به حمله نظامی در طبس زده بود. بنابراین از نظر حاکمان جدید، خطر دشمن خارجی جدی بود. با شروع جنگ عراق علیه ایران، این خطر نمود واقعی می‌یابد. از طرف دیگر نیز، این نظام تازه‌تأسیس مخالفان سرسختی در داخل دارد. جدای از لیبرالها، در آن زمان مخالفان میانه‌رو و مخالفان قانونی مثل نیروهای چپ وجود داشتند؛ مخصوصاً مجاهدین خلق، که از سازمان‎یافته‌ترین گروههای سیاسی جامعه بودند. این سازمان که از طریق برگزاری تجمعات و تظاهرات، مخالفت خود را همواره نشان می‌داد برای پیشبرد اهداف خود، پشت ‌سر رئیس‌جمهور (بنی‌صدر) قرار ‌‌گرفته و در پناه یک مقام مملکتی، ‌علیه سایر نهادهای حکومتی فعالیت می‎کرد و در نشریات خود و بیانیه‌هایی که صادر می‌نمود، همواره از روحانیت و حزب جمهوری اسلامی به عنوان حزب حاکم یاد ‌کرده و انتقادات و حملات سختی به آنها داشت و هر چه جامعه به پیش می‌رفت، اینگونه برخوردها و درگیریها بیشتر می‌شد. نکته مهم این بود که بنی‌صدر هیچ‌وقت حاضر نمی‌شد آنها را محکوم و طرد کند؛ و حتی از آنها حمایت نیز می‌کرد. این شرایط در نحوه برخورد امام با بنی‌صدر بسیار مهم بود. امام در تمام موضعگیریهایی که از خرداد ماه 1360 به بعد دارند، همواره از بنی‌صدر به خاطر ائتلاف با مجاهدین خلق انتقاد می‌کنند. حتی امام‌ اعلام می‌کنند اینها گرگهایی بودند، که وی را تباه کردند. البته برخی معتقدند که در رادیکال شدن مجاهدین خلق، جناح مقابل نیز تأثیر داشته است؛ چرا که با نیروهای آنها در موارد مختلف به صورت دفعی و با شدت تمام برخورد می‌شد.


متغیر دیگر، نظرات و دیدگاههای نزدیکان و اطرافیان امام در مورد بنی‌صدر است. این کاملاً مشخص است که سران حزب جمهوری اسلامی، به عنوان رقیب اصلی بنی‌صدر، که در انتخابات ریاست جمهوری شکست خورده بودند، روابط ویژه‌ای با امام داشتند. آنها در جریان درگیریهای متعددی که با رئیس‌جمهور داشتند، همواره از امام می‌خواستند که علیه جناح مقابل آنها یعنی بنی‎صدر، موضع‌ بگیرند، ولی امام تا جایی که امکان داشت، سعی کردند از موضع بی‌طرفی با مسائل برخورد کنند؛ ولی برخی معتقدند از آن جایی که سران حزب جمهوری از روحانیون انقلابی و مورد وثوق امام بودند و نسبت به جناح رقیب روابط نزدیکتری با ایشان داشتند، بالاخره در خرداد 1360 توانستند امام را قانع کنند که بنی‌صدر دیگر کفایت سیاسی ندارد و با منافقین (مجاهدین خلق) ائتلاف کرده است و نیروی خطرناکی برای انقلاب است. هرچند با شناخت از شخصیت امام، این عامل ضعیف به نظر می‏رسد.


چهارمین عامل یا متغیری که قابل بررسی است، ویژگیهای شخصیتی و شیوه رهبری امام است. جیمز بیل در کتاب شیر و عقاب می‌نویسد:


بزرگترین مزیت آیت‌الله خمینی(س) صرف نظر از برخوردار بودن از هوشیاری سیاسی، ‌جاذبه شخصی و صداقت، اعتقاد عمیق ایشان به دین اسلام و اجرای رهبری با پیروی از آداب و سنن تشیع بود. در این مکتب، رهبر در جستجوی آن است که خواسته‌های پیروان خود را دریابد و راه و روش خود را بر حسب آن انتخاب نماید. پیروان نیز متقابلاً برای دریافت رهنمود به رهبر می‌نگرند و او را الگوی کار و رفتار خود قرار می‌دهند. در این مکتب (تشیع) رهبری به صورت سلسله مراتب نیست، بلکه دایره‌وار است. روابط به صورت دایره‌ای بسته است که رهبر در آن، هم رهبری می‌کند و هم دنباله‌روست؛ و پیروان نیز هم پیروی می‌کنند و هم به رهبر خط می‌دهند.

 بر اساس این دیدگاه، تا زمانی که بنی‌صدر از حمایتهای مردمی برخوردار بود، امام خمینی(س) اقدامی علیه وی انجام ندادند و تلاش کردند تا با گذشت زمان، ماهیت و شخصیت وی برای مردم روشن شود، و تنها پس از آنکه وی مشروعیت و حمایت مردمی خود را از دست داد، زمینه را برای کنار گذاشتن وی مناسب دیده و اقدام به عزل وی کردند.


در مجموع، سیره سیاسی امام در برخورد با بنی‌صدر را می‌توان در موارد ذیل خلاصه کرد:


1. با وجود داشتن نظرات شخصی نسبت به بنی‌صدر در اوایل روی کار‌ آمدن، چون شاهد اقبال مردمی نسبت به وی بودند، سکوت را پیشه خویش ساختند.


2. با وجود اختلاف سلیقه با بنی‌صدر و اعتمادی که به یاران نزدیک خویش ـ همچون سران حزب جمهوری اسلامی ـ داشتند، همواره در اختلافات فی‎‏مابین بنی‌صدر و مخالفانش، سعی می‌کردند تا ضمن رعایت عدالت، از جایگاه رهبری انقلاب و نظام به عنوان وزنه‌ای تعادل‌بخش برای حل مشکلات بهره‌ گیرند.


3 .با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، که کیان انقلاب و نظام را تهدید می‌کرد، سفارش و توصیۀ ایشان پرهیز طرفین از گسترش تعارضات داخلی بود و حتی برای تقویت بنی‌صدر در پرداختن به مسأله جنگ، فرماندهی کل قوا را که از اختیارات خود بود به ایشان تفویض می‌کنند؛ موضوعی که در مورد هیچ‌کدام از رؤسای جمهور بعدی اتفاق نیفتاد.

4 .حفظ حرمت و جایگاه نهادهای سیاسی، برای امام یک اصل بود و لذا با وجود اینکه بنی‌صدر می‌کوشید تا از جایگاه ریاست جمهوری در جهت مقاصد خویش سوءاستفاده نماید، مادامی که مصلحت نظام اقتضا می‌کرد، امام با تضعیف نهاد ریاست‌جمهوری از سوی هر کس و نهادی مخالفت می‌ورزیدند.

5 .احترام به قانون اساسی و قوانین عادی و توصیۀ دیگران به رعایت این نکته، یکی دیگر از مشخصه‌های سیره سیاسی امام در برخورد با بنی‌صدر بود. چه آنگاه که بنی‌صدر برای عوام‌فریبی، فرزند ایشان مرحوم سیداحمد را برای تصدی پست نخست‌وزیری پیشنهاد می‌کند، و چه زمانی که طرفین تعارضات داخلی (بنی‌صدر و نیروهای خط امام) خواستار دخالت ایشان در حل اختلافات خویش می‌شوند، ایشان با صراحت همگان را به اطاعت از قانون فراخوانده و خود نیز فراتر از قانون عمل نمی‌کنند، مگر آنجا که مصلحت نظام ایجاب می‌نمود.

6. برخورد انسانی امام با بنی‌صدر، حتی آن زمان که برای وی و همگان مسجل شده بود که بنی‌صدر به جبهۀ ضد انقلاب پیوسته است، نیز بسیار قابل توجه است. امام بعد از مخفی شدن بنی‌صدر و قبل از فرارش به فرانسه، طی پیام رادیو ـ تلویزیونی از وی می‌خواهند که در کشور بماند و به عنوان یک شهروند به فعالیتهای علمی بپردازد،1 که متأسفانه این نصیحت مشفقانه و پدرانه امام از جانب بنی‌صدر نادیده گرفته شد و وی کاملاً به دامان ضد انقلاب پیوست.


7. برخورد امام با نزدیکان خود، یعنی کسانی که سالها آنها را می‌شناختند و اکثراً شاگردان و دست‌پروردگان ایشان بودند نیز بسیار مایه عبرت و درس‌آموزی است. در اختلافاتی که بین بنی‌صدر و افرادی همچون شهید آیت‌الله بهشتی، حجت‌الاسلام رفسنجانی و حجت‌الاسلام خامنه‌ای و… در آن دوران وجود داشت، نوع برخوردهای امام اصلاً در اذهان عمومی این شائبه را ایجاد نمی‌کرد که ایشان به طرفداری و حمایت از نزدیکان خویش برخاسته‌اند؛ و حتی برعکس، بر آنها بیشتر سخت‌گیری می‌کردند؛ به گونه‌ای که ـ همان طور که قبلاً بدان اشاره شد ـ برخی از نزدیکان امام نسبت به این شیوه برخورد ایشان گلایه داشتند.