اعتدال اندیشی امام خمینی

مولای پارسایان و امیرمومنان علی (ع) جهل و جهالت را فقر و مسکنتی بی مانند می دانند و می فرمایند: “ولافقر کالجهل” (نهج البلاغه حکمت 51).
در جمله ای دیگر حضرت می فرمایند: “لایری الجاهل الا مفرطا او مفرطا” (جاهل و نادان همواره افراط یا تفریط می کند) “نهج البلاغه حکمت 67” زیرا که جهالت و نادانی منشا و سرچشمه زیاده رویها و کوتاهیهاست.
به طور کلی حیات انسانی و مسائل زندگانی در حب و بغض و گرایشهای: دینی مذهبی مسلکی عقیدتی علمی سیاسی و جز آنها خلاصه می شود. حتی در مسائل اسلامی همچون: فقه تفسیر عرفان و بینش و سیاست اسلامی احتمال انحراف به چپ و راست و لغزیدن از جاده اعتدال متصور است. فقط انسانی که از علم و آگاهی بهره کافی دارد در حد اعتدال گام می سپارد و از افراط و تفریط دوری می گزیند.
قرآن کریم اهل کتاب را از مغالاه در دین بازداشته است و می فرماید: “یا اهل الکتاب لاتغلوا فی دینکم و لاتقولوا علی الله الا الحق” (نسا 170).
امام علی (ع) دوستان و دشمنان خود را از دوستی و دشمنی بی حساب و کتاب منع کرده و آن را مایه هلاکت و تباهی برشمرده است چنانکه می فرمایند: “هلک فی رجلان: محب غال و مبغض قال” (نهج البلاغه حکمت 113).
چنانکه خاطر نشان کردیم جهل و نادانی در واقع مبدا همه گرفتاریهای بشری و منشا تمام کجرویها و انحرافات است اگرچه به صورت علم و دانش جلوه کند چرا که بسیارند عالمان و دانشمندانی که جهل و نادانی آنان را کشته و علم و دانش سودی به حالشان نبخشیده است.
امام علی (ع) در این باره می فرمایند: “رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لا ینفعه” (نهج البلاغه حکمت 104).
امیر مومنان علی (ع) در وصیت خود به فرزندش امام حسن مجتبی (ع) فرمایند: “فان اشکل علیک شی من ذلک فاحمله علی جهالتک به فانک اول ما خلقت جاهلا ثم علمت و مااکثر ما تجهل من الامور” (هرگاه مشکلی برای تو پیش آمد آن را به ناآگاهی خود حمل کن زیرا تو نخست ناآگاه بودی و جاهل آفریده شدی و سپس یاد گرفتی و آموختی و چه بسیار اموری که نمی دانی) “نهج البلاغه وصیت 31”.
امام علی (ع) چه زیبا فرموده اند: “ایهاالناس انا قداصبحنا فی دهر عنود و زمن کنود... لا ننتفع بما علمنا و لانسال عما جهلنا” (ای مردم ! در روزگاری عنود و زمانی کژمدار واقع شده ایم... از آنچه آموخته ایم بهره نمی بریم و آنچه را که نمی دانیم نمی پرسیم و نمی آموزیم) “نهج البلاغه خطبه 32”.
امام علی (ع) همچنین می فرمایند: “لم یوحس موسی (ع) خیفه علی نفسه بل اشفق من غلبه الجهال و دول الضلال” (موسی (ع) بر خویشتن خویش نترسید بلکه خوف و نگرانی او از آن بود که جاهلان غلبه کنند و رشته امور را به دست گیرند) “نهج البلاغه خطبه 4”. از این رو علی (ع) با ناراحتی بسیار می فرمایند: “الی الله اشکو من معشر یعیشون جهالا و یموتون ضلالا” (به خدا شکایت می برم از گروهی که در جهل و جهالت زندگی می کنند و گمراه می میرند “نهج البلاغه خطبه 17”.
اصولا یکی از وظایف و مسئولیتهای خطیر رهبران الهی و پیشوایان دینی مبارزه با جهل و ناآگاهی است. چنانکه امام علی (ع) می فرمایند: “و تعلیمکم کیلا تجهلوا” (بر من است که شما را آموزش دهم تا جاهل و نادان باقی نمانید) “نهج البلاغه خطبه 34”.
بر این اساس هنگامی که در مجموعه گفتارها و اندیشه های امام خمینی (ره) دقت می نمائیم به وضوح می بینیم که حفظ اعتدال و اجتناب از انحراف به چپ و راست هماره مورد تاکید ایشان بود. امام (ره) مردم را از تندیها و کندیهای بی رویه کجرفتاری و کژاندیشی منع می کردند. ایشان در عین حال که فقیهی فرزانه بودند و در ابعاد عرفان تفسیر قرآن و سیاست جهانی نیز جلوه گریهای برجسته ای داشتند در همه ابعاد حیات علمی سیاسی و اجتماعی از انحراف و خروج از حد اعتدال و وسط هشدار داده اند.
امام (ره) تهمت قشریگری به جمعی را صحیح ندانسته اند همچنانکه فقه را به دور از مسائل جاری زندگی و فقط بر مبنای تاویلهای دور از لمس نمی پسندند ایشان با اینکه ابعاد عرفانی برخی آیات قرآنی را حقیقت می دانستند اما تاویلات خنک برخی افراط گران را تایید نمی کردند. هر چند امام (ره) در تفسیر قرآن کریم تفسیر به رای را غلط می دانستند و آن را محکوم می کردند لیکن هر فهم را مصداق آن برنمی شمردند و تلاش در دریافت معانی والای آیات قرآنی را امری ممکن و بلکه لازم می دانستند.
امام (ره) با روشن بینی های خاصی به مسائل می نگریستند به طوری که پرداخت به موضوعات خارج از حیطه دانش بشری را بی ثمر می دانستند و از اضاعه فرصت و اتلاف وقت در آن زمینه ها برحذر می داشتند.
در این مقاله با توجه به کلمات و بیانات آن رهبر فقید چند موضوع را به عنوان نمونه بررسی می نمائیم.

انگیزه بعثت
مسئله وحی نزول فرشته و فرود آمدن قرآن بر قلب نازنین رسول اکرم (ص) از مسائل مهمی است که از افق دید و حیطه دانش بشر عادی بیرون است. از این رو پرداختن به آن نوعی افراط بلند پروازی و حتی اتلاف وقت به حساب می آید. آیا بهتر نیست که انسان در دایره آنچه که کشف آن برای او ممکن و فهم آن برایش میسر است تلاش کند تا هم خود گامی به جلو بردارد و هم جامعه انسانی را به سوی پیشرفت و تعالی سوق دهد
مروری بر کتابهای سیره و تاریخ این مطلب را روشن می کند که برخی به این دریای کران ناپیدا وارد شدند و خرافه بافتند به طوری که هم خود غرق شدند و هم عده ای را به انحراف کشاندند.
امام خمینی (ره) در این باره به صراحت می فرمایند: “اصل بعثت چه هست نزول وحی یعنی چه اینها از اموری است که سربسته و در بسته باقی می ماند. آنچه که ما از بعثت می توانیم بفهمیم برکاتی است که از این پدیده حاصل شده است” (امام خمینی تبیان ج 13 77 همو صحیفه نور ج 18 268).
امام (ره) درباره ابعاد بعثت می فرمایند: “این ولادت که به دنبالش برکات پی در پی بود و منتهی شد به بعثت و نزول وحی از جانب خدای تبارک و تعالی بر قلب مبارک آن سرور ابعادش برای بشر تاکنون معلوم نشده است”. (امام خمینی تبیان ج 13 76 همو صحیفه نور ج 18 190).
همچنین ایشان درباره ماهیت وحی می فرمایند: “بعد از اینکه دستمان از آن قله حقیقت وحی کوتاه است و ما نمی توانیم ماهیت آن را درک کنیم وظیفه ما آن است که به آرمانهای وحی نزدیک شویم. این کمال بزرگی است اگر بتوانیم” (امام خمینی تبیان ج 13 76 همو صحیفه نور ج 19 143).
مطالب فوق نمونه ای از اندیشه ها و گفتار امام خمینی (ره) در زمینه عدم پرداختن به امور خارج از قدرت و توان بشری و لزوم استفاده از جنبه های علمی و ملموس وحی و بعثت محمدی (ص) است. آیا اشتغال به امور خارج از حوزه اقتدار انسان و پرداختن به مسائلی که او از طرح آنها طرفی نخواهد بست اتلاف وقت و تضییع فرصت نیست آیا بهتر آن نیست که انسان به جای دل مشغولی به چنان امور از برکات و آثار وحی که ایده آل به شمار می روند و با حیات جامعه بشری ارتباط مستقیم دارند بهره ببرد و دیگران را هم بهره مند سازد
امام خمینی (ره) در جای دیگر می فرمایند: “انگیزه بعثت نزول وحی و نزول قرآن است. و انگیزه تلاوت قرآن تزکیه است که دل مصفا گردد و قابلیت فهم کتاب خدا را پیدا کند”. (امام خمینی تبیان ج 13 و 75 همو صحیفه نور ج 14 252.
بدون تردید قرآن کتاب زندگی است و آیات آن انسان را به تعقل و تدبر فرا می خواند و راههای رشد و غی را مشخص می نماید. انسان در پرتو اندیشه و تعقل در آن آیات و بازشناسی موانع راه به هدف می رسد.
امیرمومنان علی (ع) می فرمایند: “و اعلمظوا انکم لن تعرفوا الرشد حتی تعرفوا الذی ترکه و لن تاخذوا بمیثاق الکتاب حتی تعرفوا الذی نقضه و لن تمسکوا به حتی تعرفوا الذی نبذه فالتمسوا ذلک من عنداهله فانهم عیش العلم و موت الجهل” (بدانید شما هنگامی راه هدایت و رشد را خواهید یافت که ضد آن را بشناسید. و وقتی بر عهد و میثاق کتاب خدا استوار باقی خواهید ماند که پیمان شکن را بشناسید. و زمانی به قرآن تمسک جسته اید که تارک و رهاکننده آن را تشخیص بدهید. پس حقیقت را از اهل آن بجویید که آنان سرمایه حیات و زندگی و مایه مرگ و زوال جهل و نادانی می باشند). “نهج البلاغه خطبه 147”.

فقه منهای عرفان
جمود به ظواهر احکام فقهی بی بهرگی از معنویت و معرفت و نادیده گرفتن جان و روح اعمال از آفتهای بزرگ است.
در آیین اسلام علاوه بر ابعاد فیزیکی عبادات و شرایط و ارکان ظاهری آنها به جنبه های روحی و معنوی نیز توجه داده شده است. به عنوان مثال به صراحت بیان شده است که روزه فقط بستن دهان از خوردن و آشامیدن نیست همچنین درباره نماز آمده است که باید دارای روح خضوع و خشوع و مانع و جلوگیری از منکرات باشد. و نیز درباره اعمال و واجبات حج در روایات آمده است که آنچه به درگاه الهی صعود می کند تقوا و پارسایی است که البته ذکر شواهد و نصوص در این باره مجالی گسترده را می طلبد.
شریعت اسلام مانند کالبدی زنده و جاندار است و لذا نه فقط یک روح مجرد است و نه صرفا یک اندام بی جان و بی روح. و حتی کمال مطلوب انسان هم همین است که او با این جسم خاکی صفا پیدا می کند و به تعالی می رسد.
سوگمندانه در این موارد افراط و تفریط کم نبوده است. کسانی بوده اند و هستند که فقط به قشر و پوسته می چسبند و مغز و معنا را رها می کنند. در مقابل کسان دیگری هم واقعیات حیات مادی را نادیده می گیرند و احکام ظاهری و ظواهر احکام را به حساب نمی آورند.
امام خمینی (ره) در قسمتی از سخنان خود در این باره می فرمایند: “یک دسته دیگری که به امور فقهی و امور تعبدی اشتغال داشتند و دیگران (فلاسفه و عرفا) را تخطئه کردند و ملحد دانستند و حکم کفر صادر کردند. هر دو روش خلاف واقع بوده است” (امام خمینی تبیان ج 13 166 همو صحیفه نور ج 1 236)
علت وجود مذهبها و مسلکها در جهان اسلام اغلب ناشی از اختلاف سلیقه در فهم مسائل بوده است و صدافسوس که به تکفیر و الحاد انجامیده و موجبات جداییها را فراهم آورده است.
هرگاه در ضروریات و اصول مسلم اسلام وحدت نظر باشد اختلاف در مسائل نظری و دگراندیشی در موضوعات اجتهادی نباید تفرقه و جدایی به وجود آورد. اما موضعگیریهای تعصب آلود و خروج از جاده وسط و اعتدال در برخورد با آرا و اندیشه ها موجب بروز این گونه مشکلات می گردد.

عرفان منهای فقاهت
همچنانکه فقاهت بدون جان مایه عرفان و معنویت خشک و بی روح است. عرفان بدون فقاهت هم لغزنده و لغزاننده است زیرا رواج برخی افکار صوفیانه و شیوع بعضی روشهای قلندرانه ـ که شاخه ای دیگر از انحراف و خروج از اعتدال به شمار می رود ـ همواره مشکل آفرین بوده و به سرانجام به تحریف و مسخ دین انجامیده است.
امام خمینی (ره) در این باره می فرمایند: “طائفه ای فیلسوف عارف متکلم و امثال ذلک که دنبال همان جهات معنوی بودند قشریون (فقها و متشرعان) را تخطئه کردند ما عدای خود را قشری حساب کردند و اکثر آیات را برگرداندند به آن جهات عرفانی و فلسفی و به کلی از حیات دنیایی و جهاتی که در اینجا به آن احتیاج هست و تربیتهایی که در اینجا باید بشود غفلت کردند. آنها اسلام را محصور کردند به احکام و امور معنویه و به مافوق الطبیعه و به خیال خودشان مافوق الطبیعه همه جهات هست” امام خمینی تبیان ج 13 ص 165 ـ 166
امام خمینی (ره) درباره فهم عرفا از اسلام تاکید می کنند که: “عرفا اسلام را قبول داشتند لکن تمام مسائل را برمی گردانند به آن معانی عرفانی به مسائل روز قائل نبودند و حتی اگر روایتی و یا آیه ای درباره جهاد می آمد می گفتند همان جهاد نفس است” و “مع الاسف ما در دو زمان مبتلا به دو طایفه بودیم. حتی قتال با مشرکین را تاویل به قتال با نفس می کردند. چیزهایی را که مربوط به زندگی دنیوی بود به معنویات تاویل می کردند” (امام خمینی تبیان ج 13 ص 168 همو صحیفه نور ج 10 274).

اسلام وارونه
این مشکل پس از رحلت رسول اکرم (ص) شروع و به تدریج گسترده تر شد به طوری که اسلام ناب با پیرایه هایی مطرح گردید که به دید انصاف عبارت: “اسلام وارونه” عبارت گزافی نیست.
قرآن کریم می فرماید: “افتومنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض فم اجزا من یفعل ذلک منکم الا خزی فی الحیوه الدنیا و یوم القیمه یردون الی اشد العذاب و ماالله بغافل عما تعملون” (بقره 85) “آیا به بعض کتاب ایمان دارید و به بعض دیگر کافرید. پس کیفر کسی که چنین کند در دنیا جز خواری نیست و در روز قیامت به عذابی شدیدتر برگردانده می شوند و خدا از آنچه می کنید غافل نیست”.
کسانی هستند که برخی احکام و قوانین اسلامی و قرآنی را به سود خود نمی بینند و زیر بار آن نمی روند. عده ای از عالمانی که دین را به دنیا می فروشند نیز در توجیه آنها می کوشند و وعاظ السلاطین هم نقش خود را ایفا می کنند. قرآن در این باره می فرماید: “ان الذین یکفرون بالله و رسله و یریدون ان یفرقوا بین الله و رسله و یقولون نومن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلا اولئک هم الکافرون حقالله” (نسا 150 ـ 151)
(کسانی هستند که به خدا و رسولانش کافر می شوند و می خواهند میان خدا و رسولانش جدایی بیفکنند. و می گویند که به برخی ایمان داریم و به برخی دیگر کافر هستیم و می خواهند در این میانه راهی برگزینند اینان در حقیقت کافرانند...)
امام خمینی (ره) در تبیین همین معنا و در اشاره به حفظ اعتدال در طرح مسائل اسلامی و قرآنی می فرمایند: “بعضی هم اگر اسلام می خواهند یک اسلام وارونه می خواهند نه آن اسلامی که اسلام پیغمبراکرم (ص) است و به وحی الهی آمده است. و در وحی هم تصرف می کنند و آن را به صورت دیگر درمی آورند (امام خمینی تبیان ج 13 168 همو صحیفه نور ج 10 123)