اعراب ضد صدام - «جبهه پايداري عرب» و جنگ ايران و عراق

عربي‌كردن جنگ ايران و عراق، مساله‌اي بود كه اگر تحقق مي‌يافت نه‌تنها ايران بلكه منطقه استراتژيك خاورميانه را در كام جنگي فراگير فرو مي‌برد و چه‌‌بسا تاريخ و جغرافياي سياسي ايران و منطقه را به‌گونه ديگري ترسيم مي‌كرد. جبهه پايداري عرب كه اساسا در مقابل طرح خاورميانه‌اي كمپ ديويد براي توسعه و تثبيت صهيونيسم در منطقه تشكيل شد، كشورهاي عربي قدرتمندي چون ليبي، الجزاير، سوريه، عراق، يمن جنوبي و سازمان آزاديبخش فلسطين را در خود جاي داده بود كه براي رسيدن به اهداف استراتژيك جهان عرب و به‌عنوان كشورهاي خط مقدم مبارزه با اسرائيل، نشستهاي پياپي برگزار مي‌كردند. اين جبهه كه مهمترين هدف آن مبارزه با صهيونيسم و آزادي فلسطين بود، هرچند مبتني بر ايدئولوژي پان عربيسم عمل مي‌كرد اما همه كشورها و تحولاتي را كه در راستاي اين هدف ارزيابي مي‌شدند، مورد مودت و حمايت قرار مي‌داد. حمايت و جانبداري جبهه پايداري عرب از ايران و انقلاب اسلامي و محكوم‌كردن عراق به‌خاطر تجاوز به ايران، سرنوشت تاريخي اين جبهه را دگرگون ساخت. عراق با عدم شركت در نشست الجزاير در سال 1978 عملا ساز مخالف خود را به صدا درآورده بود و پس‌ازآنكه با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، به‌عنوان عامل امپرياليسم غرب به تغييرات سياسي داخلي دست زده و بعد از رئيس‌جمهورشدن صدام هجوم عليه ايران را آغاز كرد، درحقيقت در مقابل جبهه پايداري قرار گرفت و به يكي از حلقه‌هاي امپرياليسم امريكا ــ اسرائيل تبديل گرديد. سعي عراق و حاميان او براي عربي‌كردن جنگ با ايران كه مي‌توانست به گسترش ميدان جنگ و احيانا شكست ايران بينجامد، در عمل بي‌نتيجه ماند و جبهه پايداري حاضر به فداكردن ايران انقلابي و ضداسرائيل در پاي عرب‌گرايي نشد. حمايت جبهه پايداري از ايران به عرصه‌هاي نظامي هم كشيده شد تاجائي‌كه  ايران برخي تجهيزات نظامي خود را از طريق اين كشورها خريداري مي‌كرد.




جبهه پايداري عرب: الجبهة الصمود: (The Front of Arab Steadfastness) با شركت كشورهاي الجزاير، سوريه، ليبي، عراق، يمن جنوبي و سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) در اعتراض به روند سازش مصر و اسرائيل تشكيل گرديد؛ روندي كه متعاقب سفر انور سادات، رئيس‌جمهور وقت مصر، به تل‌آويو در نوزدهم نوامبر 1977 آغاز شد. نخستين گام در پيدايش اين جبهه به نشست سران عرب موسوم به Hard-Line در طرابلس بازمي‌گردد كه به ابتكار معمر قذافي، رهبر ليبي، به منظور ايجاد هماهنگي در سياستهاي كشورهاي خط مقدم براي مقابله با روند سازش و تسليم دولت مصر از دوم تا پنجم دسامبر 1977 برگزار شد. در اين كنفرانس علاوه‌بر معمر قذافي، حافظ اسد رئيس‌جمهور سوريه، هواري بومدين رئيس‌جمهور وقت الجزاير، عبدالفتاح اسماعيل از اعضاي شوراي رياست‌جمهوري يمن جنوبي و دبيركل حزب حاكم جبهه ملي، طه ياسين رمضان عضو شوراي انقلاب عراق و ياسر عرفات رهبر سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) شركت داشتند. گروههاي مبارز فلسطيني شركت‌كننده در اين كنفرانس، در حاشيه نشست با صدور بيانيه‌اي در شش ماده خواستار تاسيس يك جبهه مقاومت و پايداري عربي در مخالفت با راه‌حلهاي تسليم‌طلبانه امپرياليزم، صهيونيزم و عوامل عرب آنها شدند. اين خواسته عينا در بند نهم بيانيه ده‌ماده‌اي پاياني كنفرانس طرابلس كه در پنجم دسامبر 1977 انتشار يافت، گنجانده شد و جمهوري عربي سوريه و سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) اعلام كردند مشتركا يك جبهه واحد براي مقابله با دشمن صهيونيستي و نبرد عليه توطئه‌هاي امپرياليزم با تمام اجزايش و خنثي‌كردن تمامي تلاشهاي تسليم‌طلبانه تشكيل مي‌دهند. در ادامه ماده دهم آمده بود كه جمهوري دموكراتيك خلق الجزاير، جماهير عربي سوسياليستي خلق ليبي و جمهوري دموكراتيك خلق يمن تصميم گرفته‌اند تا به اين جبهه بپيوندند. هسته اصلي جبهه پان‌عربي براي مقاومت و رويارويي با دشمن صهيونيستي براي پيوستن ساير كشورهاي عربي باز است.

از همان ابتدا، دو ديدگاه راديكال عراق ــ ليبي و ميانه‌روي سوريه ــ الجزاير در كنفرانس شكل گرفت. با آماده‌شدن بيانيه نهايي، اختلافات افزايش يافت و هيات عراقي از امضاي آن خودداري نمود. آنها قبل از پايان كنفرانس، آن را ترك كردند. استدلال هيات عراقي اين بود كه حافظ اسد با سياست تسليم و مذاكرات مسالمت‌آميز موافقت دارد و كنفرانس را به چتر حمايتي براي كساني تبديل كرده كه به دنبال راه‌حلهاي تسليم‌طلبانه هستند.[i]

بلافاصله پس از پايان اجلاس سران در طرابلس، نشستي تحت عنوان كنفرانس خلق عرب به پيشنهاد سوريه و سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) با شركت هياتهاي نمايندگي ليبي، سوريه، عراق، الجزاير، يمن جنوبي و هياتهاي مردمي از تونس، لبنان، كويت، مراكش و نمايندگان مخالفين روند سازش در مصر و سودان و هياتي از جبهه آزاديبخش خلق عمان در ليبي برگزار شد. شركت‌كنندگان در اين كنفرانس تصميم گرفتند دبيرخانه دائمي كنفرانس خلق عرب در طرابلس مستقر شود و به اتخاذ اقدامات ضروري براي طرد عوامل و خائنين به ملت عرب و كساني كه با رژيم صهيونيستي تماس برقرار كرده‌اند، مبادرت نمايد.[ii] گام بعدي، نشست سران در الجزيره بود كه به دعوت هواري بومدين، رئيس‌‌جمهور وقت الجزاير، و با شركت رهبران سوريه، الجزاير، ليبي و سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) و بدون حضور عراق، از دوم تا چهارم فوريه 1978 برگزار شد. در اين نشست منشور جبهه پايداري و مقاومت به تصويب رسيد. مفاد اين منشور در اجلاس طرابلس به عنوان دستور مذاكرات نشست بعدي سران كه قرار بود در اواسط ژانويه در بغداد تشكيل شود، بين شركت‌كنندگان توزيع شده بود. طبق اين منشور، كشورهاي عراق، سوريه، الجزاير، ليبي، يمن جنوبي و سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) جبهه‌اي را تشكيل مي‌دادند كه هدف آن متحدكردن تمامي تلاشها و منابع نظامي، اقتصادي و سياسي اعضاي جبهه، ملت و توده‌هاي مبارز عرب به‌خاطر تداوم مبارزه براي آزادسازي سرزمينهاي اشغالي عربي و بازيابي حقوق مردم فلسطين در آزادسازي سرزمين غصب‌شده‌شان و تعيين حق سرنوشت آينده خود اعلام گرديد. در بيانيه پاياني اجلاس نيز كه در چهارم فوريه 1978 انتشار يافت، برتحكيم مناسبات بين ساف ــ به عنوان تنها نماينده مردم فلسطين ــ و سوريه به منظور خنثي‌‌كردن تمامي راه‌حلهاي تسليم‌طلبانه كه تنها در خدمت بلندپروازيهاي صهيونيزم و اهداف امپرياليزم است، تاكيد شد. نتيجه ديگر نشست الجزيره، امضاء يك توافقنامه محرمانه بين سوريه و سازمان آزاديبخش فلسطين بود كه بر اساس آن ساف اجازه يافت پايگاههايش را در سوريه ــ كه در پي جنگ داخلي لبنان در سال 1976 تعطيل شده بودند ــ بازگشايي نمايد.[iii] به‌اين‌ترتيب، جبهه پايداري عرب به‌وجود آمد.

جناح اصلي جبهه پايداري عرب، از نظر مالي و اقتصادي به عربستان سعودي وابسته بود، اما بااين‌وجود، در چارچوب سياست كلي شوروي در منطقه خاورميانه فعاليت مي‌كرد.[iv] دولت بعث عراق پس از شركت‌نكردن در نشست الجزاير از حضور در اجلاسهاي بعدي امتناع كرد و با بركناري حسن البكر از رياست‌جمهوري عراق و جانشيني صدام‌حسين به جاي وي در شانزدهم ژوئيه 1979 (بيست‌وپنجم تيرماه 1358)، به‌تدريج به سوي غرب و كشورهاي محافظه‌كار عرب گرايش يافت و با كنارگذاشتن مذاكرات با سوريه براي ايجاد يك كشور متحد عربي عملا از جنبش پايداري فاصله گرفت.[v]

با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران در بيست‌ودوم بهمن 1357 (فوريه 1979)، نظام تازه‌تاسيس در ايران، سياست نزديكي به كشورهاي عضو جبهه پايداري را در پيش گرفت كه از دوستان خاورميانه‌اي اتحاد جماهير شوروي محسوب مي‌شدند. ازطرف‌ديگر، كشورهاي سوريه، الجزاير، ليبي و سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) اعضاء اصلي جبهه پايداري به حمايت از انقلاب اسلامي برخاستند.[vi] بااين‌وجود، با آغاز جنگ عراق عليه جمهوري اسلامي ايران در بيست‌ودوم سپتامبر 1980 (سي‌ويكم شهريور 1359)، اعضاء جبهه پايداري عرب مواضع مختلفي را اتخاذ كردند: الجزاير، يمن جنوبي و سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) با اعلام بي‌طرفي در جنگ از موضعگيري صريح در قبال جنگ عراق عليه جمهوري اسلامي ايران طفره رفتند. اما سوريه آشكارا و ليبي با صراحت كمتر، به حمايت از ايران برخاستند و حمله نظامي عراق را محكوم كردند. عليرغم اين موضعگيريهاي متفاوت اعضاء، سياست و خط‌مشي اصلي جبهه پايداري عرب تحت تاثير نفوذ سوريه، حمايت از جمهوري اسلامي ايران در مقابل عراق بود؛ سياستي كه كم‌وبيش تا پايان جنگ ادامه يافت. در همين چارچوب، جنبش در آغاز جنگ در مخالفت با عراق و اتحاديه عرب موضع حمايت از ايران را اتخاذ نمود و آغاز جنگ توسط عراق را رسما و علنا محكوم كرد.[vii]

به‌دنبال پيروزيهاي نظامي ايران در جبهه‌هاي جنگ و بازپس‌گيري مناطق اشغالي از جمله خرمشهر و رسيدن نيروهاي ايراني به مرزهاي بين‌المللي در سال 1361 (1982)، اجلاس وزراي خارجه جبهه پايداري در الجزاير در خردادماه تشكيل شد. در پايان اين اجلاس بيانيه‌اي در يازده بند انتشار يافت و در حمايت از جمهوري اسلامي ايران با هرگونه عربي‌كردن جنگ ايران و عراق به‌شدت مخالفت شد. وزراي جبهه پايداري در بند ششم بيانيه مخالفت شديد خود را با تلاش كشورهاي عربي براي پذيرش مجدد عضويت مصر در اتحاديه عرب و واردكردن آن كشور به نفع عراق در جنگ عليه ايران اعلام كردند و تمام تلاشهاي معطوف به گسترش جنگ عراق و ايران از سوي كشورهاي عربي، به‌ويژه از سوي رژيم مصر، را مردود دانستند. به نظر شركت‌كنندگان در اجلاس، يكي از اهداف اين تلاش ايجاد بهانه براي مصالحه با رژيم مصر و گسترش كمپ ديويد و جنگ‌افروزي در تمام منطقه مي‌باشد. در بند نهم بيانيه وزيران خارجه جبهه پايداري نيز آمده بود كه  انقلاب اسلامي ايران از آرمان اعراب، به‌ويژه از آرمان فلسطين، حمايت كرده و انقلاب اسلامي ايران دوست ما است و رابطه با اين كشور بايد تقويت شود. همچنين تاكيد شده بود تهديد اصلي براي كشورهاي عرب از جانب اسرائيل و امريكا ناشي مي‌شود.[viii]

در تمام مدتي كه جنگ ادامه داشت، جبهه پايداري از پذيرش هرگونه نقش ميانجيگري در جنگ ايران و عراق امتناع مي‌نمود و در توجيه علل اتخاذ اين خط‌مشي، اعلام مي‌كرد كه  هدف ايران تنها بازستاندن سرزمينهاي اشغالي خود مي‌باشد و موافقتنامه 1975 ايران و عراق كه در آن منازعه مرزي دو كشور حل‌وفصل شده، شالوده خوبي براي حل و فصل جنگ است.[ix] در سال 1984 (1363) فروش تسليحات كشورهاي جبهه پايداري عرب با ارسال موشكهاي اسكاد بي ــ ساخت شوروي ــ توسط ليبي به ايران فاش شد كه علاوه‌بر گشودن بابي در مناسبات نزديكتر شوروي و عراق و سفر صدام‌حسين به مسكو، جبهه پايداري را در معرض شديدترين فشارهاي سياسي و تبليغاتي كشورهاي عربي و حاميان منطقه‌اي و جهاني عراق قرار داد.[x] اعضاء جبهه پايداري همچنين از اعزام نماينده به كنفرانس سران عرب در دارالبيضاء كه در مردادماه 1364 در مراكش برگزار شد، خودداري كردند.[xi] در قطعنامه پاياني، به ايران هشدار داده شده بود در صورتي كه به جنگ  عليه عراق ادامه دهد و تلاش كند مرزهاي بين‌المللي عراق را نقض نمايد و خاك اين كشور را  اشغال كند، كشورهاي عربي ملزم خواهند بود به تعهدات خود تحت ماده ششم منشور اتحاديه عرب و ماده دوم پيمان دفاع مشترك و همكاري اقتصادي ميان كشورهاي عضو اتحاديه، عمل نمايند.[xii] در همين سال، كشورهاي سوريه، ليبي و الجزاير (از اعضاء جبهه پايداري) در مقابل قطعنامه اتحاديه عرب در تونس به حمايت از ايران پرداختند و به قطعنامه راي ممتنع دادند. اتحاديه عرب در اين قطعنامه بار ديگر همبستگي كامل دول عرب را با عراق در دفاع از آنچه حقانيت حاكميت عراق و استقلال و تماميت ارضي آن خوانده شده بود، اعلام كرد. در همين ايام بود كه رسانه‌هاي منطقه و غرب از تلاش مشترك جمهوري اسلامي ايران، سوريه و ليبي براي ساخت سلاح اتمي و استفاده از آن عليه اسرائيل خبر دادند.[xiii] وزراي خارجه سه كشور ايران، سوريه و ليبي در دمشق در شهريور 1364 با يكديگر ديدار كردند و بر ضرورت ايجاد جبهه متحد و تحكيم يگانگي ملتهاي مبارز عليه امپرياليسم و صهيونيست تاكيد كردند.[xiv] تقويت مناسبات ميان جمهوري اسلامي ايران و جبهه پايداري و حمايتهاي آن جبهه از مواضع و اقدامات جمهوري اسلامي ايران و پيروزيهاي نظامي ايران در جنگ، مواضع جبهه پايداري را در معادلات منطقه‌اي تقويت كرد. اين امر سبب تغيير توازن در منطقه شد و شكاف موجود بين كشورهاي محافظه‌كار و ميانه‌روي عرب با جبهه راديكال را تعميق بخشيد. اما تلاش امريكا و متحدان منطقه‌ايي آن در بازگرداندن مصر به جرگه اعراب، جبهه ميانه‌رو عرب را در مقابل جبهه پايداري تقويت كرد.[xv] به‌تدريج فشارهاي منطقه‌اي و بين‌المللي بر جبهه پايداري افزايش يافت و سبب فروپاشي اين جبهه در سال 1985(1364 ) شد. بااين‌وجود، در اوايل سال 1988 (1366) در حاشيه برگزاري مجلس شوراي ملي فلسطين در الجزاير، تلاشهايي انجام گرفت تا كشورهاي عضو جبهه پايداري بار ديگر تشكيل جلسه داده و تجديد حيات كنند. اما اين تلاشها موثر واقع نشد و جبهه پايداري عملا در هم شكست.[xvi]

 

پي‌نوشت‌ها





--------------------------------------------------------------------------------

[i]- Keesing S. Contemporary Aechives،vol.XXIV.1978،London: Keesing S Publication & Longman. p. 29163-4.

غلامرضا بابايي، فرهنگ تاريخي سياسي ايران و خاورميانه، تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا، چ اول، 1374، ص164

[ii] - Keesing S. ibid. p. 29164

[iii] - Keesing S. ibid . p. 29169

[iv]ــ رويدادها و تحليل، دفتر سياسي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي،  ش 22، 44/6/1361، ص59

[v]ــ فرهاد درويشي و ديگران، ريشه‌هاي تهاجم، تمهيدات سياسي و نظامي عراق براي آغاز جنگ، تهران، انتشارات مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، چ اول، 1378، صص 133ــ132، رويدادها و تحليل، همان، شماره 15، 23/10/1364، ص71؛ حسين يكتا، «خواب شيرين؛ سيري در روابط سياسي ايران و عراق در آستانه جنگ تحميلي»، ماهنامه زمانه، سال اول، شماره 3 و 4 ، آذر و دي 1381، ص60

[vi]ــ منوچهر پارسادوست، نقش سازمان ملل در جنگ عراق و ايران، تهران، شركت سهامي انتشار، چ اول، 1371، ص372

[vii]ــ دفتر سياسي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، رويدادها و تحليل، نشريه شماره 15، 23/10/1364، صص72ــ71

[viii]ــ علي‌اكبر ولايتي، تاريخ سياسي جنگ تحميلي عراق عليه جمهوري اسلامي ايران، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ اول، 1376، ص105، خبرگزاري جمهوري اسلامي،  نشريه ويژه، ش67، صص 18ــ17، روزنامه اطلاعات، 5/3/1361، ص3، اسناد بنياد حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس و رويدادها و تحليل، نشريه شماره 1، 40/4/1341، ص14

[ix]ــ اسناد بنياد حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس، زونكن جبهه كشورهاي پايداري عرب ،كد 11

[x]ــ مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، فاو تا شلمچه، تهران، انتشارات مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، چ سوم، 1379، صص43ــ42

[xi]ــ خبرگزاري جمهوري اسلامي، نشريه ويژه، ش144، ص4، اسناد بنياد حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس، همان.

[xii]ــ شوراي امنيت سند شماره: S/16415 ، نامه مورخه 14 مارس 1984 نمايندگي دائمي عراق در سازمان ملل خطاب به دبيركل.

[xiii]ــ نشريه ويژه، ش162، ص19

[xiv]ــ نشريه ويژه، ش164، ص30

[xv]ــ مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، خونين‌شهر تا خرمشهر، ، تهران، انتشارات مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، چ چهارم،1377، صص175ــ173

[xvi]ــ نشريه ويژه، ش30، 30/1/1366، ص33 اسناد بنياد حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس، همان.