اعزام طلاب به خارج;دستاوردها و پيامده

معرفت: وضعيت فرهنگى، اخلاقى و اجتماعى جامعه غرب را چگونه توصيف مى‌كنيد.

دكتر شاملى: برخى از محققان عقيده دارند كه پاى‌بندى به مسائل دينى در اروپا بيش از امريكاست. روح ماده‌گرايى و سلطه‌طلبى و تحكّم در امريكا موجب شده كه فاصله انسان‌ها از دين بيش‌تر شود. در فصلى از يك كتاب، كه درباره آموزش و پرورش ارزش‌ها بود، محققى كه در زمينه نظام پاى‌بندى دانش‌آموزان دوره دبيرستان براى شركت در مراسم صبحگاهى، تحقيقى انجام داده بود، او به اين نتيجه منتهى شده بود كه معمولاً ميزان پاى‌بندى دانش‌آموزان شهر ول انگلستان و مسؤولان مدارس آن‌ها بيش‌تر از ديگر موارد مشابه در آمريكااست و اين مى‌تواند در ميزان ضمانت معنوى آينده آنان مؤثر باشد.

اما به طور كلى، وضعيت اخلاقى و اجتماعى كنونى مغرب زمين، چه اروپا و چه امريكا، صرف‌نظر از تفاوت‌هاى جزئى، برايندى از جريانات بزرگ‌ترى است كه رگه‌هاى كلى فرهنگ غرب را تشكيل مى‌دهد اگر امروزه نقاط ضعفى را در فرهنگ غربى مى‌بينيم و هراس داريم از اين كه جوانانمان به آن‌ها آلوده شوند و مورد تهاجم فرهنگى قرار گيرند به دليل آن است كه عناصر فرهنگى آن‌ها را مخالف با برداشت‌هاى دينى و ارزش‌هاى خودمان مى‌دانيم; زيرا وضعيت اخلاق اجتماعى كنونى غرب بر اساس يك سلسله سيلاب‌هاى فرهنگى مثل سكولاريسم، ماترياليسم و مدرنيسم بريده از هرگونه سنّت تلقى مى‌شود و به هر چه كه نو است روى مى‌آورند و قديمى را رها مى‌كنند اگر چه ارزش‌هاى دينى باشد. اين خواست آن‌هاست كه متجدند و نو باشند و تحوّل اجتماعى پيدا كنند. بخشى از اين تحول اجتماعى مربوط به سنّت است كه مى‌خواهند آن را كنار بگذارند. حرف‌هايى كه به خصوص ماكس وبر درباره «مدرنيته» دارد، اين است كه يك جامعه براى شكوفايى در بعد صنعتى و فنى نياز دارد كه از سنّت‌ها و ارزش‌هاى سنّتى، اگر چه در قالب دين باشد، فاصله بگيرد و به همين دليل، معمولاً در آثار ماكس وبر، مدرنيسم مقابل اصلاح‌گرايى دينى (Religions pretestantisn) قرار دارد و پروتستان بودن (protestanism) لازمه لاينفك مدرنيسم است; يعنى: اگر جامعه‌اى بخواهد توسعه پيدا نمايد بايد از حالت كاتوليك بيرون بيايد و تحول پيدا كند. بنابراين، اين‌گونه زمينه‌هاى عمومى، وضعيت اخلاقى كنونى غرب را به وجود آورده است كه امروزه ما از آن هراس داريم; چرا كه اين فضا مثلاً، منجر به عدم ثبات خانواده يا از بين رفتن قداست آن يا پيدايش مفهوم «خانواده سيال» شده است. اين‌ها آثار عمومى اخلاقى در مغرب‌زمين است كه از قداست بخشيدن به آزادى، فردگرايى مطلق و مانند آن ريشه مى‌گيرد.

شايد تعجب كنيد از اين كه آن‌ها مى‌گويند: شما يك‌طرفه پيش‌داورى مى‌كنيد; چرا مى‌گوييد: مغرب‌زمين از مسائل اخلاقى بيرون است؟ آن‌ها در مدارسشان درسى دارند تحت عنوان (Moral Education) (= آموزش و پرورش اخلاقى). آن‌ها هم براى خود نظام اخلاقى خاص دارند، اما نظامى منقطع از وحى كه تلاش آن فقط براى پرورش «شهروند سازگار» است. شهروند سازگار بايد خود را با شرايط تحوّل جامعه وفق بدهد با كنار گذاشتن بسيارى از چيزهايى كه ما آن‌ها را «ارزش» تلقّى مى‌كنيم. از اين‌رو، بزهكارى در نوجوانان و بى‌خانمان بودن (homelessness) آن‌ها بروز آثار اجتماعى فردگرايى مطلق، فردى‌سازى دين، سكولاريسم و ماترياليسم است. البته مثل هر جامعه ديگرى، آن‌ها يك آثار عمومى اجتماعى مثبت هم دارند كه قضاوت كننده منصف در قضاوت‌ها بر آن تأكيد مى‌كند، با وجود اين‌كه به دليل تفاوت در نظام ارزشى، طبيعتاً يك سلسله مسائلى وجود دارد كه ما آن‌ها را ارزش مى‌دانيم و آن‌ها نمى‌دانند; مثلاً، عفاف در فرهنگ دينى ما يك ارزش است، ولى براى آن‌ها ارتباط دختر و پسر يك مسأله عادى است و اين برمى‌گردد به نظام ارزشى‌اى كه ما پذيرفته‌ايم و بايد «خوب» و «بد» و «بايدها» و «نبايدها» را تعريف كنيم.

ولى در عين حال، نكات مثبتى دارند كه آن نكات مثبت ـ مجموعاً ـ دست به دست هم مى‌دهند و شهروند سازگار را درست مى‌كنند مثلاً، نظم كارى و وقت‌شناسى خصيصه‌اى است كه در آن‌ها وجود دارد. ما هم در فرهنگ دينى‌مان داريم، ولى به دلايلى، اين مفهوم را به كار نگرفته‌ايم، اما آن‌ها به اين مسأله پاى‌بند هستند; در اداره، در دانشگاه، هر جا كه هستيد، مى‌بينيد همه چيز طبق روال عادى خودش پيش مى‌رود يا احترام به مقررات عمومى و اجتماعى در آن‌جا مشهود است. البته تفاوتى كه وجود دارد اين است كه پاى‌بندى به قانون در يك جا به دليل شناخت شهروند است از اين كه قانون به رضايت خداوند و تكامل فرد باز مى‌گردد و در يك جا به دليل ترس از پيگرد قانونى آن است.

ما در كشور كانادا اين را به خوبى مى‌ديديم كه همه شهروندان ـ شايد اين مبالغه باشد، بلكه هشتاد، نود درصد ـ افراد به مقررات راهنمايى و رانندگى پاى‌بند بودند، ولى كسانى كه آن‌جا تحقيق مى‌كردند يا شاهد عينى بودند، مى‌گفتند: اين پاى‌بندى به آن دليل نيست كه از لحاظ انسانى به تربيت كاملى رسيده‌اند، بلكه مسأله  «شهروند سازگار» آن‌ها را ناچار مى‌كند كه اگر مى‌خواهند زندگى بى‌دغدغه‌اى داشته باشند، بايد اين كار را بكنند. اگر زمانى احساس كنند كه پيگرد قانونى وجود ندارد، بلافاصله كل نظم ـ كه به نظر مى‌رسد محال است از هم بپاشد ـ از بين مى‌رود.

جالب است كه يكى از ايرانيان مقيم آن‌جا مى‌گفت: در يكى از خيابان‌هاى معروف شهر مونترال يك روز پليس اعتصاب كرد. آن روز مردم تمام مغازه‌هاى آن خيابان را غارت كردند. پس اين تفاوت جوهرى به وجود «اسلام» مربوط مى‌شود; اگر انگيزه الهى در كار نباشد به واسطه كوچك‌ترين چيزى، جامعه از هم مى‌پاشد; زيرا ترس از پيگرد قانونى منشأ نظم و احترام بوده است و اگر پيگرد قانونى را برداريم، نظمى نمى‌ماند.

ولى در اسلام، گذشته از جنبه پيگرد قانونى، انگيزه و نيّت اطاعت از قوانين الهى نيز مطرح است.

نكته مثبت ديگرى كه در جنبه اجتماعى آن‌جا وجود دارد و متأسفانه ما نداريم با اين‌كه اصالتاً در فرهنگ اسلامى بوده‌ايم، مسأله سازمانى است كه اخيراً تحت عنوان «رفاه اجتماعى» (Welfare) به وجود آمده به دليل اين‌كه شيرازه اصلى نظمى كه در آن‌جا وجود دارد تأمين‌كننده همان روابط بالا و پايينى (سرمايه‌دار و كارگر) است، بايد اين دو به كارشان اعتقاد داشته باشند و براى اين‌كه اين شيرازه از هم نپاشد دولت نهادهايى به نام نهاد «رفاه اجتماعى» بوجود آورده است تا افراد بيكار و فقير را زير پوشش رسمى قرار دهد. بنابراين انگيزه اين سازمان آن است كه شيرازه عمومى موجود حفظ شود، وگرنه سرمايه‌دار نمى‌تواند زندگى كند. اما در دين ما، با وجود توصيه‌هاى فراوانى كه بر خدمت به ايتام و صدقات و رسيدگى به اين‌گونه مسائل وجود دارد، اين مسائل نهادينه نشده و اگر شده است، در حالت ضعيفى قرار دارد. اگر نهادهايى مثل «كميته امداد امام خمينى(رحمه الله)» به شكل گسترده‌ترى عمل كنند مى‌توانيم بگوييم در ارزش‌هاى دينى‌مان به صورتى عمل كرده‌ايم.

يكى ديگر از مظاهر اجتماعى درآن‌جا مسأله مصرف‌گرايى است; افراد به رغم نظم و ترتيب، بايد به فرهنگ صرف مصرف عادت كنند، وگرنه شيرازه نظم در مورد كسى كه قناعت مى‌كند يا كالاهاى مكررى را مصرف مى‌كند، از هم مى‌پاشد و دچار بحران بزرگ اجتماعى و اخلاقى مى‌شود.

متأسفانه امروزه در غرب، بعضى از نمودهاى فحشا و منكرات نهادينه شده و اين چيزى است كه بزرگان ما و كسانى كه دل‌سوز رشد نوجوانان ما هستند از آن هراس دارند. بحث تهاجم فرهنگى از اين نظر مطرح مى‌شود، نه به عنوان ناديده‌انگارى جنبه‌هاى مثبت زندگى آن‌ها.

پيدايش برخى از مراكزى كه فقط جوانان در روزهاى تعطيل خواستار آن هستند، پيدايش هم‌جنس‌بازى و از اين قبيل موارد كه به تدريج، نهادينه هم مى‌شوند ـ يعنى: قانوناً افراد در استفاده از آن‌ها مجاز خواهند بود; چون در شهردارى ثبت مى‌كنند و حق امتياز مى‌دهند، افراد هم در آن‌جا بزه‌كارى و جرم مى‌كنند تا نمود عينى درسطح خيابان‌نداشته‌باشدـ چيزى است كه اگر به آن بى‌توجهى‌كنيم ـ خداى‌ناكردهـ روزى‌جامعه  ما به ‌آن ‌مبتلا مى‌شود.

در وراى همه اين‌ها و نقاط ضعف و قوّت در مسائل اجتماعى، تأكيد ما بر آن نظام ارزشى است كه در وراى اين نمودهاى عينى رفتارى وجود دارد كه واقعاً ما در نظام ارزشى‌مان، چه چيزهايى را خوب مى‌دانيم و چه چيزى را بد. اگر عفت براى ما يك مسأله ارزشى نباشد، ديگر بالاتر از سياهى چه رنگى است؟ وقتى سياهى را سفيد تلقى كنيد طبيعى است كه همه چيز سفيد است و بسيارى از كارهاى زشت به عنوان «جرم نهادينه» درمى‌آيد.

اين‌ها مسائلى است كه در ارزيابى فرهنگ غرب، بايد به‌آن توجه كرد.

دكتر رهنمايى: در زمينه وضعيت فرهنگى و اخلاقى نظام غرب، تا حدى «استدراج» حاكم بوده است; به اين معنا كه زمانى كاملاً موقعيت به عكس چيزى بوده كه الان هست و افراد به مقررات دينى و اخلاقى پاى‌بندى داشته‌اند. به عنوان نمونه، اگر حتى معمارى دهه اول قرن بيستم را در كشورهاى غربى ببينيد، به وضوع مشهود است كه در معمارى‌ها تكيه بر گنجاندن يك عنصر دينى بوده. سبك معمارى كليساها هم با بيمارستان‌ها و محافل علمى تفاوتى ندارد. اما صرف‌نظر از اين‌كه ما بايد در مقام قضاوت، نسبت به اخلاق رايج درغرب از دو جنبه نگاه كنيم: يك جنبه روبنايى و يك جنبه زيربنايى، اگر نظمى وجود دارد، بايد ببينيم زيربناى آن چيست. جناب دكتر شاملى به اين موضوع اشاره كردند. يا اگر تعهد كارى مى‌بينيم، زير بناى كار چيست؟ آيا تعهد انسانى است يا ماشينى؟ فن‌آورى چنان غلبه كرده كه همه تعهدات، ماشينى است، نه انسانى. بنابراين، اگر نظارت برداشته شود، همه اين تعهّدات سست مى‌شود.

نمونه‌اى عرض مى‌كنم: يكى  از دوستان از قول يكى از ايرانيان، كه قريب بيست سال است در كانادا به شغل كفّاشى مشغول است، مى‌گفت: دوستى داشتم يهودى تبار، اهل لهستان كه از زمان جنگ جهانى دوم (سال 1948) به كانادا پناهنده شده است و در مونترال زندگى مى‌كند. آن دوست يهودى مى‌گفت: يك روز تابستانى روى تپه ديدنى، كه مابين دو قسمت شهر قرار داشت و تفريح‌گاه مردم بود، رفته بودم. پس از قدرى قدم زدن، چون گرم بود مجبور شدم كت‌ام را درآورم. آن را روى دستم گذاشتم. چون پيراهنم آستين كوتاه بود دستم نمايان شده بود. ناگهان ديدم كه پليس اسب‌سوار ـ چون ماشين در آن‌جا تردّد نمى‌كند ـ آمد و گفت: كت‌ات را بپوش. گفتم: گرم است. گفت: قانون اجازه نمى‌دهد كه در انظار عمومى، با پيراهن نيمه آستين حاضر شوى. مرا مجبور كرد كه كت‌ام را بپوشم. پس از گذشت دو دهه. اكنون چه تحولاتى و در چه جهت‌هايى در آن جا رخ داده است؟! عامل اين‌ها چه بوده است؟

اين يك زنگ بيدار باش براى جامعه ماست. مدتى پيش به نمايشگاه كتاب رفته بودم. سال 1371 هم به اين نمايشگاه رفته بودم. آن موقع در جلسه افتتاحيه نمايشگاه خانم‌ها روسرى به سر داشتند و به ندرت، بعضى‌ها يك تار مويى از سرشان پيدا بود. اما امسال ديدم استدراج به آهستگى جلو آمده است. به همين دليل، قرآن مى‌فرمايد: «لا تتبعوا خُطواتِ الشيطان» ( : ); از گام‌هاى شيطان پيروى نكنيد. شيطان يك دفعه جلو نمى‌رود، گام به گام و به آهستگى انسان را به دنبال خود مى‌كشد. خانم‌هاى جوان با آن وضعيت كذايى و با آن نوع حجاب، همان خانم‌هايى بودند كه چند سال قبل به شدت، خود را مى‌پوشاندند قدم به قدم رو به انحراف كشيده مى‌شويم. بنابراين، دهه شصت و نود با اين كه فاصله چندانى با هم نداردن، اصلاً با هم قابل مقايسه نيستند و انگار دنياى ديگرى است.

دكتر شاملى: در نمايشگاه كتاب تهران امسال، به يكى از دوستان گفتم: احساس مى‌كنم در شهر مونترال هستم; به دليل وضعيت نابهنجار خانم‌ها. براى من، كه يك ماه و نيم بود كه از آن محيط آمده بودم، وقتى از شهر قم خارج شدم و به نمايشگاه رفتم‌كاملاً اين احساس به وجود آمده بود كه در شهر مونترال هستم. تعداد اندكى از زنان نصاب حجاب اسلامى را داشتند.

هدفم از بيان كردن وضعيت اخلاقى ـ فرهنگى موجود همين بود كه بگويم: اين‌ها به جايى مى‌رسند كه به تدريج، بزهكارى نهادينه مى‌شود; نه تنها ضد ارزش نيست، بلكه به صورت يك نهاد درمى‌آيد. يعنى همان‌گونه كه بانك و مدرسه داريم، جايى هم براى بزهكارى خواهيم داشت!

در سفرى كه امسال عده‌اى از شيعيان تانزانيايى‌الاصل، كه بعضاً در شهرهاى امريكا زندگى مى‌كردند، به ايران داشتند، از حوزه علميه قم نيز ديدار كردند و سپس به مشهد مشرّف شدند. من هم همراه اين عده بودم. به فرودگاه مشهد كه رسيديم، يكى از آنان به من گفت: آقاى شاملى، اين خانم‌ها با اين وضع، كه روسرى‌شان چندين سانت عقب رفته و مويشان پيداست، مسيحى اند؟ گفتم: نه، مسلمان‌اند. گفت: اگر واقعاً ناراحت هستند، حجابشان را بردارند. گفتم: خجالت مى‌كشند، اگر برايشان مقدور بود، برمى‌داشتند. اين‌كه انسان به نظام ارزشى خود و باورهاى دينى‌اش بى‌توجهى كند و بخواهد آنچه را در غرب وجود دارد به غلط، الگو قرار دهد، از جمله مظاهر رشد و شكوفايى اين افراد است كه خود را در قيافه و شكل اين‌طور نشان دهد، ولى در كار و علم و كوشش، پنجاه سال عقب‌تر باشد. نتيجه اين مى‌شود كه كسى كه خودش در غرب زندگى كرده و وارد كشور ما مى‌شود حجابش كامل است و از ما مى‌پرسد: اين خانم‌ها مسيحى‌اند؟ اين روند، در نهايت، به جايى مى‌رسد كه ـ خداى ناكرده ـ در جامعه ما هم گناه نهادينه مى‌شود.


معرفت: تأثيرى كه طلاب اعزامى مى‌توانند در آينده در حوزه علميه داشته باشند به نظر شما بيش‌تر در چه زمينه‌هايى است؟

دكتر زارعان: حدود و نحوه تأثير طلاب اعزامى به مراكز علمى خارج از كشور را شايد بتوان در آئينه اهداف كلى حوزه بررسى نمود. اين اجمالاً بدين معنى است كه اگر هدف حوزه را باقى ماندن بر همان شيوه سنتى در ابعاد آموزش و پژوهش و تبليغ بدانيم، قضيه متفاوت خواهد بود. يعنى اگر هدف اصلى فعاليت حول يك سرى مسائل خاص سنتى باشد و هم و غم حوزه حفظ شكل حاضر آن باشد، درد اطراف، خود را نداشته باشد; به مشكلات خارج حوزه نينديشد و به مسائلى كه در دنياى اسلام مى‌گذرد توجه نكند، يعنى ولو در سطح فردى غم و غصه‌اى در اين زمينه باشد، اما در سطح كلان براى آن‌ها برنامه دراز مدتى نباشد، چنانچه الان هم ـ آنچنان كه بايد و شايد ـ نيست، نحوه اين تأثير متفاوت خواهد بود در جوّ حاضر هنوز براى بسيارى از عزيزان حوزوى روشن نيست كه چرا حوزه بايستى طلاب امام زمان (عج) را به ديار كفر بفرستد و با طرح اين سؤال كه آيا، برويم اسلام را از آن‌جا ياد بگيريم حتى حاضر به مطالعه و پيگيرى جريان اعزام اخير نيستند و حاضرند به بسيارى از شايعات نسنجيده دوست و دشمن گوش فرا دهند اما كلمه‌اى از خود دست‌اندركاران اين اعزام نپرسند. در چنين جوّى اولين تأثير را خود امر اعزام مى‌گذارد كه به هر حال اين سؤال را مطرح مى‌سازد و رفته رفته بر روشن شدن آن مى‌افزايد. به هر حال اولين مسئوليت طلاب اعزامى و دوستان ايشان كه در اين راستا هم عقيده‌اند، تبيين اين نكته است كه چرا اين امر صورت گرفت، آيا نيازى به پيگيرى آن هست؟ نتايج آن چه بود؟ و از اين قبيل نكات. صرف‌نظر از اين نكته، طلاب اعزامى، با آشنائى كه با سيستم تحقيقاتى غرب پيدا كرده‌اند نيز مى‌توانند نقش مؤثرى در فضاى آموزشى و پژوهشى حوزه حتى با هدف بالا داشته باشند. جالب است بدانيد كه در حال حاضر حتى در زمينه فقه و اصول فقه اهل تسنن و تشيع (كه آن‌ها را احتمالاً رشته‌هاى انحصارى حوزه‌ها مى‌دانيم) آن‌چنان مطالعات عميق و گسترده‌اى در دانشگاه‌هاى غربى و توسط غير مسلمانان صورت گرفته كه شايد بسيارى از زواياى آن براى ما مخفى مانده باشد. شايد هضم اين مطلب براى بسيارى از حوزويان مشكل باشد اما راه ساده قضاوت مراجعه مستقيم به مراكز مطالعات اسلامى غرب و مشاهده امر از نزديك مى‌باشد. به هر حال، اين مسائل تا زمانى است و براى كسانى است كه هدف حوزه را امر ياد شده بدانند.

اما اگر مسئوليت حوزه علميه و نهاد روحانيت را مسئوليتى بس وسيع‌تر و گسترده‌تر بدانيم قضيه چيز ديگرى خواهد بود. اگر مسئوليت حوزه اولاً ارتقاء سطح علمى و معنوى افراد و اعضاء خود و ثانياً پاسخ‌گويى به معضلات جهان اسلام در تمامى زمينه‌هاى فقهى فلسفى قرآنى اعتقادى اجتماعى تاريخى اقتصادى سياسى فرهنگى و غيره باشد و حوزه خود را موظف بداند كه نه تنها مركزى جهت با پاسخ‌گويى به اين مشكلات باشد كه خود منبع ابتكارات و خلاقيت‌ها و نو انديشى و طرح‌هاى نو در زمينه‌هاى مذكور باشد، اعزام چند طلبه به خارج كشور جهت آشنايى با فرهنگ غرب و فعاليت‌هاى علمى ايشان نه تنها امرى مفيد به نظر مى‌رسد كه ضرورى‌خواهد بود و تازه بايد نشست و بحث كرد كه آيا اين اعزام محدود و چند نفره كافى است و آيا لازم نيست در هر يك از رشته‌هاى ذكر شده، به ويژه در علوم انسانى چند ده نفر متخصص داشته باشيم كه از سويى به مبانى اسلامى آشنا باشند و از سوى ديگر منابع غربى را بشناسند و قادر باشند ايده‌هاى وارداتى در فرهنگ ما را از ناب آن تشخيص دهند. در اينجا تأثير اين اعزام و تأثير طلاب اعزامى روشن مى‌گردد كه نقش آن‌ها در زمينه علمى تخصصى ايشان تنها يكى از وظايفى است كه بايد انجام دهند. شايد عده‌اى از عزيزان اين نكات را يك سرى شعارهاى تكرارى غير ضرورى بدانند و مدعى شوند كه حوزه وظيفه خود را در حد ميسور به خوبى انجام داده است، كه بايد عرض كنم اگر هدف حوزه آن باشد كه عرض كردم، ديگر نمى‌توان به يك سرى علوم سنتى كه در حد خود و در جاى خود ارزشمند و ضرورى است بسنده كنيم. امروز كافى است حملات دشمنان اسلام را در لباس مسلمان و غير مسلمان، در لباس غربى يا روشنفكر و دلسوز و امثال آن در ميادين فرهنگى، در كتب، مقالات روزنامه‌ها، سايت‌هاى اينترنت و... مرورى اجمالى داشته باشيم و ضعف خود را در اين جهت به سادگى دريابيم. ما هنوز حتى نتوانسته‌ايم محبوبترين چهره قرن حاضر، كه همه چيز را از او داريم، يعنى امام عزيزمان و افكار و انديشه‌هاى او را به دنيا بشناسانيم، چه رسد به اين‌كه در زمينه‌هاى علمى و اخلاقى و دينى ملجأ و پناه دوستان و سنگر مستحكم و نفوذناپذير در مقابل دشمنان و منافقين دو چهره اين ميدان باشيم. در اينجا نقش اعزام و آشنائى با دنياى خارج و تخصص در زمينه‌هاى مختلف علمى و فراگيرى روش‌هاى جديد آموزشى و پژوهشى در جهت پيشبرد اهداف مقدس جامعه روشن مى‌شود و اميدواريم رفته رفته راه خود را باز نموده، دوستان به چشم دلسوزى به آن بنگرند و اين امر را برادرانه، پدرانه و صميمانه استقبال و مطالعه كنند، برادران خود را در اين امر راهنمائى نمايند و با همكارى و صميميت ان‌شاءالله همگان از مزاياى آن بهره‌مند شويم.


معرفت: در مراكز آكادميك غربى چه زمينه‌هايى براى تبليغ اسلام و انقلاب اسلامى وجود دارد؟

دكتر رهنمايى: عمده فعاليت‌هاى جانبى كه در مراكز آكادميك غرب توسط دانشجويان مسلمان انجام مى‌پذيرد از نوع علمى ـ فرهنگى است. ولى اين امر موجب نمى‌گردد كه هيچ اقدامى در ارتباط; تبليغات دينى و احياناً معرفى چهره ناب انقلاب اسلامى نتوان برداشت. اصولاً زمينه براى فعاليت‌هاى صرفاً تبليغى در دو زمينه فراهم بود.

1ـ زمينه گروهى و عمومى; هرگونه تشكيلات اسلامى مربوط به دانشجويان مسلمان ايرانى و غير ايرانى، شيعه و سنّى در صورتى كه مجوز قانونى از طرف دانشگاه دريافت مى‌داشت و به ثبت دفتر امور دانشجويى دانشگاه مى‌رسيد اجازه مى‌يافت تا از امكانات دانشگاه در مسير اهداف دينى فرهنگى، و ملّى (البته نه سياسى) گروه خود استفاده كند و حتى بر دعوت از استادان و دانشجويان ديگر از ساير نقاط جهان براى شركت در مجالس و سمينارها و كنفرانس‌هايى كه برگزار مى‌كند اهتمام ورزد. وجود زمينه حشر و نشرى كه دانشجويان مسلمان با دوستان و استادان دانشگاهى خود دارند مى‌تواند بستر مناسبى براى ترويج و تبليغ ارزش‌هاى اسلامى باشد. چنين فعاليت‌هايى در دانشگاه‌ها حكم يك سرى فعاليت‌هاى درون گروهى ملّى و يا فرهنگى ـ دينى را دارد و تا آن‌گاه كه با نظام و اصول و ضوابط كلى حاكم بر دانشگاه‌ها منافات نداشته باشد و در اصطكاك قرار نگيرد اشكالى متوجه آن‌ها نمى‌باشد. دانشجويان مسلمان و متعهد ايرانى مى‌توانند بسته به توان خويش از اين فرصت براى ترويج اسلام و معرفى مبانى انقلاب اسلامى استفاده كنند و براى آن برنامه‌ريزى داشته باشند.

2ـ زمينه فردى و خاص; حضور فرداً فرد دانشجويان مسلمان متعهد به خصوص و حضور دانش‌پژوهان و طلاب حوزه علميه به طور اخص در كلاس‌هاى درس، سمينارها، و كنفرانس‌هاى علمى عامل مناسبى براى ترويج فرهنگ اسلام و ارائه ديده‌ها و نظرات اسلامى در هر زمنيه خاص از علوم انسانى مى‌باشد. امروزه استقبال دانشگاهيان و محققين علوم انسانى از گفته‌ها و نوشته‌هاى مربوط به مبانى، اصول و آراء اسلامى، با توجه به مطرح بودن اسلام نه تنها به عنوان دين بارز بلكه به عنوان نسخه‌اى از حكومت و قدرت سياسى، شايان توجه است. به عنوان نمونه، در كنفرانس سالانه «جامعه تعلم و تربيت تطبيقى و بين المللى» سال 1998 كه در شهر بافلو آمريكا به مدت سه روز (22 ـ 18 مارس 1998) برگزار گرديد دو ميزگرد در دو روز متناوب به مباحث و سمينارهاى مربوط به تعليم و تربيت اسلامى اختصاص يافت و با استقبال قابل توجهى روبرو گرديد. در اين ميزگردها آقايان دكتر شاملى، دكتر زارعان و بنده و جمعى ديگر مقالات خود را در زمينه‌هاى گوناگون تعليم وتربيت اسلامى ارائه داديم و مطالب خويش را در معرض نقد و بررسى حاضرين و ناظرين ميزگرد قرار داديم. اسم اين نوع فعاليت علمى را نمى‌توان تبليغ به مفهوم كلمه گذاشت اما مى‌شود اذعان داشت كه اتفاق طرح نظرات و مبانى اسلامى در اين‌گونه فرصت‌ها و موقعيت‌هاى آكادميك مى‌تواند بستر مناسبى براى تفهيم و احياناً القاء ارزش‌هاى فرهنگى دين اسلام باشد.


معرفت: حضور طلاب حوزه علميه در دانشگاه‌هاى غرب از نظر تبليغى و معرفى چهره انقلاب اسلامى را چگونه ارزيابى مى‌كنيد؟

دكتر شاملى: چنانچه عرض شد، هدف اوليه گروه اعزامى، تكميل دوره كارشناسى ارشد و دكترا بود و اين مهم دوستان را بر آن مى‌داشت كه بيش‌ترين تلاش و انرژى خود را صرف امر تحصيل نمايند. بنابراين، پرداختن به ساير جوانب بيش‌تر فرعى يا حاشيه‌اى بود. اما از آنجا كه طلبه و روحانى در هر كجا كه باشد، از زىّ طلبگى خود خارج نمى‌شود و كار روحانى گريش را فراموش نمى‌كند، دوستان اعزامى سعى مى‌كردند حضور خود در محيط دانشگاه را از نظر تبليغى هدفمند سازند. گذشته از تلاش‌هاى علمى در راستاى تبليغ اسلام و معرفى ارزش‌هاى انقلاب اسلامى، شخصيت معنوى و فرهنگى اين دوستان، گوياى نمونه بارزى از يك شهروند جامعه اسلامى انقلابى ايران بود كه شخصيتش حوزه و پرورش حوزوى را تداعى مى‌نمود.

جالب اين‌كه چون دوره فوق‌ليسانس برادران گروه اعزامى در مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مك‌گيل سپرى شد، حضور علمى و حتى فيزيكى دوستان در تأمين هدف فوق نقش مهمى داشت. نمونه‌هايى از اين نقش عبارتند از:

الف ـ به نظر من، روند مطالعات و تحقيقات در زمينه اسلام چه در مؤسسه فوق و چه در ساير مراكز دانشگاهى اروپا و آمريكا صبغه اسلام اهل سنت دارد. منابع تحقيق، شخصيت‌هاى اسلامى مورد مطالعه، ارتباط با كشورها و دانشگاه‌هاى مسلمان، تبادل استاد و دانشجو و... اغلب منحصر در اسلام اهل سنت است. تفكر شيعى يا به كلى مورد غفلت بوده و يا به صورت رگه‌هاى بسيار كمرنگ در برخى از مراكز اسلام‌شناسى غرب، آن‌هم به دنبال ظهور آثار قلمى مستشرقينى همانند پروفسور هانرى كوربن و شخصيت‌هاى پس از وى زمينه ظهور يافته است. البته، جريانات بعضاً شتابدارى از تفكر تشيع غير امامى (تشيع اسماعيلى، و برخى از نحله‌هاى عرفانى همانند نقشبنديه كه خود را به شيعه علويه منسوب مى‌دانند) توانسته‌اند در اين يا آن دانشگاه جاى پايى باز كنند، اما اين‌ها هيچ يك نماينده تفكر شيعى امامى نيستند.

دوستان اعزامى از بدو ورود با شركت در واحدهاى درسى مؤسسه مطالعات اسلامى كه ناگزير از گذراندن آنها بودند، نماينده تفكر تشيع امامى بودند. مشاركت فعّال در بحث‌هاى هر كلاس، مشاركت در تجمع‌هاى عمومى دانشكده ارائه مقالات گوناگون كه گرچه همگى پيش‌نياز گذراندن واحدهاى درسى متفاوت بودند، هر يك بيانگر نمونه‌اى از تفكر تشيع امامى در زمينه‌اى خاص بود. رونداين جريان منتهى به ارائه تزهاى فوق‌ليسانس در تبيين انديشه‌هاى فلسفه صدرايى بود كه براى اولين‌بار عرضه مى‌شد و مى‌توانست يادگارى علمى از فرزندان حوزه در مغرب زمين باشد. به شهادت يكى از اساتيد مؤسسه مطالعات اسلامى مك‌گيل، اين اولين‌بار بود كه تفكر صدرايى به اين صورت گسترده و در قالبى آكادميك مورد مطالعه قرار مى‌گرفت. درجه ممتازى برخى از اين پايان‌نامه‌ها، بيانگر توان علمى ـ تحقيقى فرزندان حوزه در ارائه آثار آكادميك آن هم به زبان غير بومى بود.

ب ـ در كنار اين نقش، جالب بودكه طلاب اعزامى فرصت يافتند تا با انديشه‌هاى انديشمندان اهل سنت در كلام، عرفان نظرى، تفسير، اصول فقه، و تاريخ آشنايى و تضارب فكرى يابند. از اين رهگذر يك سنت علمى ـ تحقيقى سلف صالح شيعى امامى همانند آنچه شيخ الطائفه(رحمه الله) در كتاب خلاف و علامه حلى(رحمه الله) در مختلف و مرحوم آية‌الله بروجردى در حوزه بحث فقهى خود پى‌گيرى نمودند، احيا گرديد.

جـ تلاش علمى برادران اعزامى در دوره كارشناسى ارشد بعضاً چنان مقبول افتاد كه دانشگاه بينگ‌هامتون آمريكا پيشنهاد چاپ آنها را نمود و برخى هم‌اكنون زير چاپ است.

د ـ طلاب اعزامى همچنين فرصت يافتند كه در كنفرانس‌هاى بين‌المللى اسلامى كه در كانادا يا آمريكا برپا مى‌شد، حضور يابند. اين حضور نه تنها فرصتى براى ارائه يك مقاله اسلامى شيعى بود كه در راستاى آن شركت كننده مى‌توانست با شخصيت‌هاى سرشناس و كارآمد مطالعات اسلامى آشنايى پيدا كرده و باب همكارى‌هاى تازه‌تر علمى را بگشايد. دستاورد مبارك ديگر اين حضور در كنفرانس‌ها، كسب تجربه در ارائه انديشه‌هاى امامى ـ شيعى در مجامع‌بين‌المللى و پاسدارى از سنگرهاى اعتقادى به زبان تفاهم و تبادل بود.

هـ ـ از ديگر دستاوردهاى حضور طلاب اعزامى در دانشگاه‌هاى غرب را مى‌توان آشنايى اين برادران با جبهه‌هاى تازه‌تر مورد دستبرد و تهاجم در فرهنگ و اعتقاد اسلامى دانست. اين آشنايى، گروه اعزامى را بر آن مى‌داشت كه خود را براى دفاع در حوزه‌هاى تازه‌تر معرفى اسلام آماده سازند.

مسائلى همانند اسلام و مدرنيزم، اسلام و مرزهاى آزادى فردى و اجتماعى اسلام و تكثرگرايى اعتقادى، اسلام و تأثر از زمينه‌هاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى، اسلام و واحدسازى جهانى يا انديشه دهكده جهانى تنهاچند نمونه از انبوه اين مسائل است.

گرچه اين مسايل يا همانند آن در درون جوامع مسلمان نيز مطرح بوده و هست، اما رويكرد بحث، حساسيت‌ها و نتايج حاصل از آن متفاوت است. چرا كه در غرب اين مسائل سمبل مطالعه اسلام از بيرون و در جوامع مسلمان سمبل مطالعه اسلام از درون (با فرض اعتقاد به حقانيت اسلام) انجام مى‌گيرد.

و ـ از ديگر بركات حضور برادران اعزامى در دانشگاه‌هاى غرب، نقش نافذ اين برادران در تصحيح پيشداورى‌ها و ذهنيت‌هاى غير منصفانه دانشجويان و اساتيد دانشگاه‌ها بود كه عموماً دستاورد خبرپراكنى رسانه‌هاى گروهى و منابع اطلاع‌رسانى مُغْرِض بود. كانال‌هاى اطلاعاتى در فضاهاى علمى غرب عموماً رسانه‌هاى گروهى صهيونيستى كه از اسلام و انقلاب به تنگ آمده‌اند يا مستشرقين خريدارى شده كه سر در سفره صهيونيست‌ها و سلطه‌طلبان دارند و گاهى نيز زبان خصومت‌آلود ايرانيان فرارى، سلطنت طلب‌ها، منافقين است. گذشته از آنچه در روزنامه‌ها، راديو و تلويزيون و اينترنت عرضه مى‌شود، ذهنيت برخى از دانشجوايان و اساتيد دانشگاه به اسلام، انقلاب و دانشجويى كه از ايران اعزام شده خوشبين نيست. به خاطر دارم كه در جلسات اوليه دفاع از طرح پيشنهادى پايان‌نامه دوره دكترى چندين بار من و دو دوست ديگرم (آقايان دكتر رهنما و دكتر زارعان) متهم بوديم كه در بحث‌هاى خود مدافعانه يا توجيه‌گرانه برخورد مى‌كنيم، اما استمرار بر متانت و صداقت در بحث، آنان را به اين باور رساند كه واقعاً چيزهايى هم هست كه آنها نمى‌دانند يا مواردى به آن‌ها مغرضانه منتقل شده است. البته، ناگفته هم نماند كه رويكرد يك معتقد به اسلام با محققى كه اسلام را پديدارگرايانه مطالعه مى‌كند، متفاوت خواهد بود. واصلاً به گفته پرفسور محمود ايوب (استاد دانشگاه دين‌شناسى در دانشگاه تمپل) اين غير علمى و نشدنى است كه از دانشجوى مسلمان بخواهند در مطالعاتش ايمان و اعتقاد را كنار بگذارد و يا برايش فرق نكند كه مطالعاتش به تضعيف يا تقويت بنيه‌هاى اعتقادى‌اش مى‌انجامد. هر محقق به ناچار با ساختار فكرى و شخصيتى خاصى در بحث وارد مى‌شود و برايش بويژه مهم است كه سرنوشت سازه‌هاى اعتقادى‌اش به كجا مى‌انجامد.

ز ـ در پايان شايسته است به عنوان حق‌شناسى از نقش تبليغى شگرف برخى از دوستان اعزامى ياد كنم كه گرچه نه درمحيط دانشگاهى اما در سطحى وسيع‌تر حاضر شدند كه دوران غربت خود را طولانى‌تر كنند و مسئوليت اداره مراكز بزرگ اسلامى در شهرهاى مختلف آمريكا را بدوش گيرند. در كنار ادامه تحصيل در دوره دكترا، سه‌تن از عزيزان ما در شهرهاى نيويورك، هيوستن، و واشنگتن به انجام وظيفه تبليغ و اداره مراكز اسلامى مشغولند و برخى موفق بوده‌اند حوزه‌هاى علميه دينى تأسيس و اداره كنند. اينها تنها مرورى گذرا بر برخى از دستاوردهاى تبليغى گروه اعزامى بود.


معرفت: نقش حضور طلاب اعزامى در ميان ايرانيان مقيم و يا شيعيان ساير كشورها مستقر در كانادا چيست؟

دكتر زارعان: هدف اصلى اعزام دانش‌پژوهان مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(رحمه الله) به دانشگاه‌هاى غرب تحصيل در زمينه‌هاى مورد نياز و بازگشت به حوزه جهت تقويت و خودكفايى حوزه در ابعاد آموزش تحقيقاتى حوزه بوده است، كه در نكات قبلى تا حدودى به نقش اين اعزام و حدود تأثيرات آن اشاره نمودم. اما به هر حال امر تحصيل، على‌رغم فشردگى آن، منافات با اين نداشت كه در كنار درس و به مناسبت‌هايى كه پيش مى‌آمد، طلاب اعزامى نقش تبليغى خود را نيز ايفا كنند. آنچه كه به اين امر ضرورت مى‌بخشيد و طلاب را وادار مى‌نمود على‌رغم فشار كارى و برنامه‌ريزى‌هاى تحصيلى دانشگاه از فرصت‌هائى محدود استفاده نموده و به امر تبليغ بپردازند نياز شديد معنوى مسلمانان و شيعيان خارج از كشور و به ويژه ايرانيان مقيم كانادا و آمريكا بود. بخشى از جمع ايرانى آن ديار را دوستان بسيار خوب و صميمى دانشجو و خانواده‌هاى محترم ايشان تشكيل مى‌داد كه تجربه بودنِ با ايشانو رفت و آمدهاى دوستانه و برپايى جلسات فرهنگى و مذهبى از شيرين‌ترين تجربيات و خاطرات ما در آن‌جا را تشكيل مى‌دهد. بنده شخصاً افتخار اين را دارم و شايد دوستان ديگر نيز اين احساس را داشته باشند كه در طى سال‌هاى اقامت در مونترال دوستان بسيار خوبى را يافتيم كه آشنايى آن‌ها براى ما توفيقى از سوى خداى منان بود. جداى از اين جمع دانشجويى، ايرانيان مقيم وضعيت رضايت‌بخشى از جهت بعد مذهبى و دينى نداشته و ندارند. دلائل اين امر فراوان است كه از جمله مى‌توان بر بى‌توجهى مسئولين امر در رابطه با تبليغات خارج از كشور اشاره داشت و در جاى ديگرى بايد به اين بحث مفصل پرداخت. راه حل اين ضعف نيز امر پيچيده‌اى نمى‌نمايد، وجود روحانيون متعهد، فاضل، مردمى، و آشناى به فرهنگ آن‌جا ـ كه تنها وظيفه آن‌ها ارشاد و تبليغ و هماهنگ ساختن فعاليت‌هاى فرهنگى و مذهبى باشد ـ و پشتيبانى مادى و معنوى مراكز اسلامى در آن‌جا كليد حل قضيه است. در بسيارى از موارد خود ايرانيان علاقمند نيز قدم جلو نهاده و در اين راستا فداكارى مى‌كنند. اما به هر حال اين يك طرح ايده‌آلى است كه از محيط تصميم‌گيرى ما خارج است و اميدواريم مسئولين امر نه تنها در انديشه آن باشند كه در مقام عمل نيز اقدام شايسته‌اى انجام دهند. طلاب اعزامى، على‌رغم تحصيلات خويش و روزشمارى براى بازگشت هر چه سريع‌تر به ايران، اين نياز را مى‌ديدند و لذا خود را موظف مى‌شمردند كه در حد ميسور انجام وظيفه كنند. به همين دليل به مناسبت‌هاى مذهبى و علمى همچون ايام محرم و صفر، ليالى قدر نيمه شعبان و يا جشن‌هاى بيست و دوم بهمن و يا مناسبت‌هاى سياسى همچون روز قدس و... جهت برپايى مراسم مناسب و ايراد سخنرانى اعلام آمادگى مى‌نمودند كه از شهرهاى مختلف نيز دعوت به حضور در اين مراسم مى‌شدند. برخى از دانش‌پژوهان نيز با ايثار و فداكارى خويش جلسات بيش‌ترى همچون جلسات هفتگى با ايرانيان مقيم داشته و يا با مسافرت‌هاى هفتگى به شهرهاى كانادا از كوچكترين فرصتى كه به دست مى‌داد براى اين امر استفاده مى‌كردند، گرچه همواره دغدغه درس خويش را نيز داشته‌اند; البته سه نفر از عزيزان اعزامى نيز مسئوليت اداره سه مركز اسلامى در آمريكا را به عهده گرفتند كه همزمان با ادامه تحصيل اين بار را نيز به دوش كشند كه توفيق همه ايشان را از خداى بزرگ خواستاريم و اميدواريم هر چه زودتر ايشان را در جمع خودمان در اينجا دوباره داشته باشيم.


معرفت: ارزيابى شما از حضور طلاب اعزامى درجمع دانشجويان ايرانى، بويژه در راستاى تحقق عينى همكارى و وحدت حوزه و دانشگاه چيست؟

دكتر شاملى: مقوله وحدت يا همكارى حوزه و دانشگاه مى‌تواند از منظرهاى گوناگونى مورد مطالعه قرار گيرد. به نظر من، سه محور در اين مقوله قابل تأمل است:

الف ـ همسوسازى نيروهاى حوزه و دانشگاه در خدمت به كشور و انقلاب;

ب ـ از ميان برداشتن موانع همگرايى و همدلى و پيدا كردن زبان تفاهم و هميارى;

ج ـ كشف زمينه‌هاى وحدت براى تسهيل هميارى‌هاى آينده كه مى‌تواند در پيشبرد كشور و تضمين آينده انقلاب مؤثر باشد. اين مهم، نيازمند بازشناسى قابليت‌ها، توانائى‌ها و زمينه‌هاى افتراق يا همگرايى است.

با توجه به مقوله‌هاى فوق، بد نيست زمينه‌هاى عينى وحدت و همكارى را در محيط كوچك زندگى موقت دانشجويى خود در شهر مونترال باهم مرور كنيم.

پس از ورود به شهر مونترال دريافتيم كه جمع دانشجويان محترم ايرانى بورسيه در اين شهر، جمعى مهربان، صميمى و پر جاذبه است. اكثر دانشجويان به‌همراه خانواده‌هاى خود در مراسم و جلسات عمومى گرد مى‌آمدند كه اين گردهمايى پشتوانه معنوى زندگى دانشجو و خانواده‌اش در غربت جغرافيايى و معنوى بود. دوستان طلبه همدوش برادران دانشجو به اين جمع پيوستند و نه تنها خود از بركات معنوى وروحى اين جمع بهره جستند، كه به اقتضاى وظيفه روحانى‌گرى به ايفاى نقش تبليغى و ارشادى پرداختند.

در هنگامه‌هاى گوناگون دينى و ملى كه دانشجويان و خانواده‌هاى آنان گردهم مى‌آمدند، دوستان طلبه نيز سعى در بهره‌گيرى و بهره‌دهى داشتند. مراسم دعاى كميل، دعاى امام حسين(عليه السلام) در روز عرفه، دهه محرم، احياى شب‌هاى قدر، عيد نوروز، دهه فجر، رحلت حضرت امام(رحمه الله) و نظاير آن مراسمى بودند كه به دوستان طلبه امكان مى‌داد در جمع برادران دانشجوى خود احساس نشاط و صفاى تازه‌اى بكنند. به شهادت بسيارى از برادران دانشجو، به بركت حضور دوستان طلبه در شهر مونترال و همدلى آنان با برادران دانشجو، فضايى معنوى همانند فضاى ايران بوجود آمده بود كه نه تنها حفظ سنگرهاى اعتقادى و ايمانى را تضمين مى‌نمود، از رنج غربت و بريدگى از محيط ارزش‌ها مى‌كاست. برادران دانشجو و خانواده‌هاى محترمشان دوستان طلبه را همسنگر مى‌ديدند كه دوش به دوش براى حفظ روح دينى جمع و روح شكيبايى در برابر مشكلات غربت در تلاش بودند.

زمينه‌ديگر وحدت و همكارى، تلاش دو شادوش  در فعاليت‌هاى انجمن اسلامى محلى دانشجويان بود. پذيرش مسؤوليت اجرايى در اين انجمن و مشاركت در فعاليت‌هاى آن در راستاى حفظ روح جمعى و دينى نمودهاى عينى بود كه روحانى و دانشجو را براى شروع تجربه همكارى و وحدت در يك محيط كوچك آماده مى‌كرد. همانند برادران دانشجو، طلاب اعزامى نيز در پذيرش مسئوليت‌هاى اين انجمن در سطوح مختلف مهيا بودند. اين مسئوليت‌ها روحانى و دانشجو را در پيچ و خم مشكلات اجرايى همكارى قرار مى‌داد. در آنان روح تحمل يكديگر و احترام به شخصيت يكديگر را تقويت مى‌كرد تا خود را براى همكارى در محيط‌هاى فراگيرتر مهيا سازند.

گذشته از انجمن اسلامى فوق كه محلى بود، برخى ديگر از دانشجويان مسلمان ايرانى مؤسس انجمن اسلامى سرتاسر آمريكا و كانادا بودند كه طلاب اعزامى در سطح فعاليت‌هاى تبليغى و حضور در جلسات فرهنگى و دينى با آنان همكارى داشتند و اين همكارى قشر وسيعى از ايرانيان متدين و پاى‌بند به انقلاب را از نظر فرهنگى و دينى تغذيه مى‌نمود.

از زمينه‌هاى مهم‌تر وحدت و همكارى، مى‌توان به مشاركت دوستان طلاب اعزامى و عزيزان دانشجو در جلسات دو هفته يكبار فرهنگى كه از جمله فعاليت‌هاى انجمن اسلامى محلى بود نام برد. اين جلسات معمولاً بر قرائت قرآن، ترجمه و تفسير كوتاه يك روايت و انجام يك بحث فرهنگى كه به فراخور نيازهاى فكرى جمع يا مسائل مبتلا به كشور برگزيده مى‌شد، مشتمل بود. انجام اين بحث، دانشجو و روحانى را با هم روبرو مى‌ساخت. تا از نزديك و به‌دور از دغدغه‌هاى سياسى و اجتماعى ابعاد يك بحث فرهنگى را با هم مرور و ديوارهاى افتراق و جدايى را فرو ريزند. حضور طلاب اعزامى در جمع اين اطمينان را مى‌داد كه در انجام مباحثات فرهنگى، حوزه علميه كوچكى همراه خود داشته باشند كه آنان را در شناخت بهتر معارف دينى يارى دهد. سؤالات، مناقشات و طرح مباحث دانشجويان نيز طلاب اعزامى را از نيازها و حساسيت‌ها فكرى و فرهنگى مخاطب دانشگاهى خود آگاه مى‌ساخت. اين تعامل راه تفاهم و هميارى را مى‌گشود.

علاوه، حضور فيزيكى اين دو قشر در يك محيط كوچك آنان را كمك مى‌كرد كه همديگر را بهتر بشناسند، امكانات هميارى و افتراق را بازشناسى نمايند، توان‌ها، قابليت‌ها و زمينه‌هايى كه پس از اتمام تحصيل مى‌تواند اين دو قشر در ايفاى نقش در داخل كشور به هم پيوند دهد، برايشان شفاف‌ترشود. جالب‌اين‌كه حتى فعاليت‌هاى ورزشى، اردويى و شركت در كمپ چند روزه خانواده‌هاى اين دو قشر را به‌هم پيوند مى‌زد و بركات همدوشى و صفاى طرفينى را از نزديك تجربه مى‌نمودند.

اين همه، البته با توجه به اين نكته قابل فهم‌تر است كه طلاب اعزامى در اين جمع همانند برادران دانشجوى خود در درجه اول و پيش از هر چيز، نگران امر تحصيل و وظيفه دانشجويى خود بودند و در نتيجه، تلاش‌هاى تبليغى آنان با كسى كه صرفاً به هدف تبليغ اعزام مى‌شود، متفاوت است.

جالب اين كه بركت معنوى حضور طلاب اعزامى منحصر به جمع عزيزان دانشجو در شهر مونترال نبود و طلاب در مقاطع مختلف دست دانشجويانى را هم كه در شهرهاى نزديك ديگر مثل اتاوا، شهر كِبِك، و شربروك، تورنتو و... را نيز مى‌فشردند. و دامنه اين همكارى تا جايى كه به امر دانشجويى و تحصيل طلاب اعزامى آسيبى نمى‌رساند، تدام مى‌يافت.

و بالاخره گفتنى است كه سفارت جمهورى اسلامى ايران در اتاوا نيز طى چند سالى كه طلاب در مونترال بودند، از آنان جهت اداره مراسم دينى، فرهنگى و ملى استفاده مى‌نمود و گذشته از دانشجويان، ايرانيان مقيم كانادا نيز بعضاً از بركت حضور اين طلاب بهره مى‌بردند.

گاهى اتفاق مى‌افتاد كه از طلاب اعزامى در جمع شيعيان و مسلمانان غير ايرانى نيز دعوت به عمل مى‌آمد كه اين فعاليت‌ها در دانشگاه و مراكز اسلامى انجام مى‌شد و بركات اين فعاليت‌ها در معرفى چهره انقلاب نمود مى‌كرد.


معرفت: از همه سروران عزيز، كه تقبّل زحمت نموديد و در اين مصاحبه شركت كرديد، سپاسگزاريم.