آقازاده‌ی فاضل

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران: مبارزان جان بر کف در همیشه تاریخ مهم‌ترین زنجیره انقلاب‌ها بودند که مسلماً در هر انقلاب خون‌هایی ریخته اما هرگز پایمال نشد و از تمام مبارزان، نامی جاوید در تاریخ جهان ماند. آیت الله سید مصطفی خمینی از گمنام‌ترین عوامل انقلاب اسلامی ایران بود که هرگز نامش به‌طور شایسته آورده نشده البته دلیل آن جز قرار گرفتن ایشان پشت سایه بلند حضرت امام نبود. به هر حال در بزرگی وی همین بس که همیشه می‌خواست فنای در امام و حق شود و شهادتش مطلع انقلاب شد.
ماه‌ها قبل از شهادت ایشان یکبار خواب دیدند شتری آمده و در منزل امام روی زمین نشسته و بعد از مدت کوتاهی بر می‌خیزد و به طرف منزل حاج آقا مصطفی می‌رود و تعبیر ایشان این بود که این شتر علامت مرگ بوده و به مشیت الهی از خانه امام دور شده.*

سید مصطفی خمینی پسر بزرگ رهبر کبیر انقلاب اسلامی در 21 آذر 1309 در قم متولد شد. با سرو صداها چشمش را که باز کرد پدر را به بورسا شهری در نزدیکی آنکارا برده بودند. در دلش غوغا اما در ظاهر به دیگران روحیه می‌داد و استوارتر از هر کوهی کنجی از منزل پدر را اختیار کرده بود و ساعتی بعد در منزل آیت‌الله مرعشی نجفی دستگیر و بعد از 57 روز به شرط هجرت آزاد شد. ساواک نمی‌خواست تجربه گذشته‌اش در 15 خرداد 42 که بعد از دستگیری امام، سید مصطفی رهبری مبارزات را به عهده گرفته بود تکرار شود. وی در طول دورانی که در ایران زندانی بود هرگز سر خم نکرد و هرگاه افسران برای بازدید می‌آمدند رو به در سلول می‌نشست و بلند قرآن می‌خواند. در عراق هم هرگز خواسته‌های آنان را با تطمیع و تهدید و هیچ‌چیز دیگر نپذیرفت.
درقم به صلاحدید علما شرط را کنار و نگرانی مادر را بهانه کرد. اما به اجبار در روز ششم بعد از آزادی در بورسا به دیدار مرادش رفت  و شاید این سفر شیرین‌ترین اجبار زندگی‌اش بود. یکسال ترکیه به سختی اما با برکت گذشت و با توجه به همه کمبودها، پدر و پسر مبارز ایرانی تألیفاتی داشتند.
سید مصطفی غیر از واقعه فیضیه که به زیارت عتبات رفته بود در بقیه مراحل از سال 42 تا زمان شهادتش دوشادوش امام رهبری نهضت را پشت سایه ایشان به عهده گرفت و هرگز زحماتش در طول سال‌ها دیده نشد.
بعد از یکسال اقامت در بورسا در بهار سال 44 وارد عراق شدند. چند روزی در کاظمین و سامرا و کربلا و سپس مقیم سیزده ساله نجف شدند. ملاقات‌ها، اعلامیه‌ها، سفرها، کنترل مبارزان داخل و خارج از کشور و تدریس در حوزه و رسیدگی به امور پدر به عهده او بود.
حوزه نجف با توجه به سابقه هزار ساله، اهمیتی چندان به علمای قم نمی‌دادند اما سید مصطفی و امام در مدت زمان کوتاهی بهترین علمای حوزه نجف شدند و تدریس را آغاز کردند.13 آقا مصطفی که در 27 سالگی مجتهد شد، چنان در حوزه نجف جا باز کرد که در جریان شهادتش احترامی که حوزه نجف به وی گذاشتند  مثل علمای طراز اول نجف بود و ده روز حوزه را تعطیل کردند البته قرار تا اربعین سید مصطفی بود. اما امام پس از ده روز درس را شروع و حوزه باز شد.
در نجف به علت کهولت سن امام ، سید مصطفی به جای ایشان به بیوت علما مانند آیات عظام حکیم، شاهرودی و خویی و... رفت و آمد داشت و در بحث‌هایی که در آنجا پیش می‌آمد اکثر علما در مقابل استدلال قوی ایشان خاضع بودند.
در زمانی که کسی جرأت نزدیک شدن به بیت آیت‌الله حکیم را نداشت وی جزء اولین نفراتی بود که به آنجا رفت و آمد می‌کرد. در نجف از محضر استادانی چون آیت‌الله بجنوردی و دو سه ماهی هم آیات عظام حکیم، خویی و شاهرودی بهره برد.
آیت‌الله بجنوردی تعبیر عجیبی درباره مصطفی داشتند و آن اینکه «من از ایشان استفاده می‌کنم» درست معنایی که مرحوم نراقی در مورد شاگرد خود شیخ انصاری دارد.
بزرگترین درس‌های زندگی سید مصطفی که از وی نامی ماندگار در تاریخ بر جای گذاشت ، همراهی با امام از سال 42 و همنشینی با ایشان پس از تبعید به ترکیه و عراق و بخصوص ترکیه بود که حضرت امام فرمودند: «فرزندم را به طوری از هر لحاظ تربیت کردم که بتواند جانشین من باشد و او از هر جهت شایسته این کار بود اما او را از بین بردند.»
آقا مصطفی در سال‌های اقامت در نجف تابستان‌ها یکی دو ماهی را به لبنان و سوریه و دیگر کشورهای عربی سفر می‌کرد تا هم استراحتی برای مسئولیت سنگینش باشد و هم اینکه در آنجا ارتباط با مبارزان راحت‌تر بود.   در لبنان با امام موسی صدر رابطه نزدیکی داشت و ایشان از راهنمایی‌های سید مصطفی استفاده می‌کرد.
آقا مصطفی سالی 4- 5 بار در ایام خاص پیاده به کربلا می‌رفت و چند بار هم در آن ایام به حج مشرف شد که در واقع جنبه اصلی سفرها سیاسی بود و در راستا و برای تداوم نهضت بود و گاهی هم جنبه زیارتی و تفریحی داشت. با اینکه تمام سفرهایش بخصوص در حج توسط ساواک و سفارت کنترل می‌شد و حتی دولت عربستان با دولت ایران همراه بود و توهین به شاه ایران را توهین به پادشاه خود می‌دانست اما مصطفی با هوش و ذکاوت زبانزدش از پس همه آنها بر می‌آمد.
سید مصطفی هرگز به کسانی که خط فکری‌شان به انحراف رفته بود و منافقین، روی خوش نشان نمی‌داد و حاضر به دیدار آنها نمی‌شد البته اگر از روی غرض نبود آنها را نصیحت و به راه می‌آورد. اما از طرفی به دلیل اندیشه و تحلیل حساب شده ای که داشت و در گذشته در قم و تهران و جاهای دیگر در محافل سیاسی و مذهبی حضور داشت «مبارزان ایرانی و حتی غیر ایرانی از کشورهای مختلف مثل فلسطین، هند، پاکستان و افغانستان می‌آمدند و شاید هیچ‌وقت امام را نمی‌دیدند اما بارها با سید مصطفی سید مصطفی مشورت و دیدار می‌کردند.» 
در مبارزه حضرت امام معتقد به حضور یکپارچه مردم بود و می‌گفت شاه قوی‌تر از هر حزبی است و ارتش شاه قوی‌تر از هر گروه مسلحی اما با این تز امام اکثر مبارزین موافق نبودند و می‌گفتند با حرف که نمی‌شود مردم را به صحنه آورد. و می‌گفت: «وظیفه روحانیت همان وظیفه انبیاست. چنانکه وظیفه انبیاء در مقابل ظلم مبارزه است.»
با توجه به اینکه مبارزات روز به روز شدت می‌گرفت رژیم تصمیم به از بین بردن امام گرفت اما چند بار به دلائل مختلف خنثی شد و به تعویق افتاد و ساواک به این نتیجه رسید که امام پیر است و تمام سازماندهی‌ها به عهده مصطفی است و اگر او را از بین ببرند امام هم دیگر توان فعالیت ندارد و فراموش می‌شود و مبارزات به پایان می‌رسد.
البته قبل از این مسائل هم ساواک لیست 63 نفره‌ای از مبارزین داشت که آنها را به تدریج از بین ببرد و مصطفی هم جزو آنها بود و خودش هم می‌دانست.15
به هر حال دسیسه‌ها کارگر افتاد و خداوند هم در چند مورد مصطفی را متوجه مرگش کرد: اول اینکه «فالگیری در سال 56 در لبنان به مصطفی گفت: هدف بزرگی داری که محقق می‌شود اما تو آن را نمی‌بینی چون آخر امسال می‌میری.» دوم: «دو نفر از عوامل ساواک بودند که در منزل آقای جزایری به مصطفی گفتند: ما عضو تیم ترور شما هستیم و از ایران آمده‌ایم اما با دیدن حرم حضرت علی منصرف شدیم. »  سوم: «در سال 52 در حج یکی از خطبای تهران که وابسته به رژیم بود پیام داد که  به مصطفی بگوید رژیم دو نفر را به قصد ترورش از ایران فرستاده، مواظب خودش باشد و تنها از منزل بیرون نیاید.»
به این ترتیب صبح روز اول آبان سال 56 خانواده مصطفی با جسم بی‌جان اما گرم او روبرو شدند و وی را به بیمارستان رساندند ولی مصطفی چشم از دنیای چهل و هفت ساله‌اش بسته بود. عده‌ای پزشک ایرانی که عضو انجمن اسلامی بودند و از آمریکا برای زیارت عتبات آمده بودند که بعد از معاینه مصطفی گفتند: احتمال سکته قلبی و مغزی منتفی و علائم مسمویت کاملاً مشهود است و باید کالبد شکافی شود. اما امام به دلایلی اجازه این کار را ندادند.
دلایل اثبات شهادت ایشان با توجه به رفت و آمدش به بیوت نجف که عوامل ساواک هم به آنجا رفت و آمد داشتند کار سختی نیست چون مأمورین رژیم سم را می‌توانستند در نوشیدنی ایشان ریخته یا به طریق دیگری وارد بدنش کنند. چون به عقیده پزشکان احتمالاً نوع سم طوری است که به مرور در عرض چند ماه شخص را از بین می‌برد.
به دستور امام همان روز ایشان را به کربلا برده و با آب فرات غسل دادند و از خیمه‌گاه تا حرم امام حسین(ع) و حضرت عباس تشییع و سپس به نجف انتقال و صبح روز بعد پس از تشییع در نجف در ایوان طلای امام علی به خاک سپرده شد.
سید مصطفی در وصیت‌نامه‌اش هم چیزی غیر از کتاب‌هایش نداشت که آنها را به فرزندش حسین به شرط تحصیل حوزوی بخشید و این نشانگر درجه علمی و عرفانی مصطفی است. «او حتی بسیاری از علوم غریبه که در حوزه‌های نجف و قم خواننده‌ای نداشت را می‌دانست و سرآمد اقدان زمان خود بود که با سن کمش جامعیت از نظر معقول و منقول و عرفان و تفسیر و علم و رجال و فقه و اصول و... می‌دانست. و در ادبیات عرب متبحر بود.   مصطفی اصولاً از آقازاده بودن خود را دور نگه میداشت  و در تمام مراحل زندگی با تبعیت از امام مشی خاص خود را داشت و در نجف هم ضرب‌المثل بود: «آقا زاده‌ای که بافضل است مصطفی است.»

بر خلاف تصور ساواک در مراسم مصطفی نام امام که ممنوع‌الذکر بود زنده شد و سخنرانان مکرر اسم ایشان را می‌آوردند و عزاداری زنجیره‌وار مصطفی از عوامل تامه پیروزی و فرصتی بی‌نظیر برای مبارزین بود. چرا که اربعین مصطفی در تاریخ ایران اربعین‌ساز بود و عظیم‌ترین اجتماع بعد از 15 خرداد بود18 که انقلاب اسلامی با همان تسلسل اربعین‌ها پیروز شد.
 
پی‌نوشت‌ها:

* راز توفان، ص351؛ فصلنامه حضور، ص69

1. زندگی و مبارزات مصطفی، راعی گلوجه، گوینده خاطره: داریوش فروهر.
2. گفته ها و نوشته‌ها، مرتضی پسندیده، مؤسسه تنظیم و نشر.
3. زندگی و مبارزات مصطفی، راعی گلوجه.
4. زندگی و مبارزات مصطفی، راعی گلوجه.
5. راز طوفان، 10/9/56 در تماس امام با عبدالحسین دستغیب؛ (یادنامه مصطفی )، واحد پژوهش‌های تاریخی بنیاد انقلاب اسلامی و نشر ذره.
6. راز طوفان، زندگی و مبارزات مصطفی، راعی گلوجه. گوینده:علی اکبر محتشمی (فصلنامه حضور)
7. گوینده: محمد موسوی بجنوردی، زندگی و مبارزات مصطفی، راعی گلوجه. (فصلنامه حضور)
8. همان.
9. گوینده: حجت‌الاسلام محتشمی، راز طوفان.
10. گوینده: عبدالعلی باقی، زندگی و مبارزات مصطفی، راعی گلوجه.
11. راز طوفان
12. گوینده: آقای دعایی، زندگی و مبارزات مصطفی، راعی گلوجه.
زندگی و مبارزات مصطفی، راعی گلوجه.
زندگی و مبارزات مصطفی، راعی گلوجه. گویندگان: (حسن مهاجر- حمید روحانی- مهدی کروبی)
زندگی و مبارزات مصطفی، راعی گلوجه.
گوینده: علی اکبر محتشمی- فصلنامه حضور.
زندگی و مبارزات مصطفی، راعی گلوجه.
راز طوفان، (یادنامه مصطفی خمینی)، واحد پژوهش‌های تاریخی بنیاد انقلاب و نشر ذره.
گوینده: آیت‌الله موسوی بجنوردی، فصلنامه حضور، زندگی و مبارزات مصطفی، راعی گلوجه.
زندگی و مبارزات مصطفی، راعی گلوجه.