اقتصاد اسلامی و دیدگاه های امام از زبان عسگر اولادی
حبیبالله عسگراولادی با وجود گذار از ۸۳ سالگی، همچنان پرانرژی و پرحرارت سخن میگوید به خصوص زمانی که پای اختلافات دهه ۶۰ به میان میآید، ناگفتههای زیادی را به خاطر میآورد. آقای عسگراولادی وزیر بازرگانی روزهای جنگ بوده و در سه دولت رجایی، مهدوی کنی و موسوی حضور داشته است. سابقه انقلابیگریاش به دهه ۴۰ بر میگردد و ۱۳ سال را در دوران پهلوی دوم به جرم فعالیتهای سیاسی، پشت میلههای زندان گذرانده است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبر جماران، در گفت و گوی آقای عسگراولادی با نشریه تجارت فردا اظهاراتی درباره اقتصاد اسلامی دارد که در پی میآید:
از ابتدای انقلاب سه دوره وزیر بازرگانی بودم. یک مرحله، در دولت شهیدان رجایی و باهنر، یک دوره در دولت آیتالله مهدوی کنی و یک مرحله هم در دولت مهندس موسوی.
در بدو تشکیل کابینه آقای موسوی، پیش از اینکه وزارت را بپذیرم از حضرت امام کسب اجازه کردم و گفتم به شرطی قبول میکنم که شما اجازه دهید من ماهانه خدمت شما برسم و گزارش کنم و نظرات شما را بگیرم. حضرت امام عنایت فرمودند. و{در دولت قبلی} شهیدان رجایی و باهنر خدمت آیتالله هاشمی رفسنجانی از من خواستند وزارت را بپذیرم. آقای هاشمی رفسنجانی هم گفتند که شما بپذیر. البته در محضر رئیسجمهور وقت که آن زمان حضرت آقا (مقام معظم رهبری) بودند، کار خود را آغاز کردم.
از زمانی که کار را شروع کردم به آقایان باهنر و شهید رجایی گفتم که قصدم پیاده کردن تجارت اسلامی است و اشاره کردم که در قانون اساسی کشور چنین موضوعی پیشبینی شده است. بارها در دولت و در وزارت بازرگانی از همه خدمتگزاران نظام استدعا کردم که به دنبال سوسیالیستی کردن کشور و دولتی کردن امور نباشند. همواره دریافتهایم را پی در پی از اقتصاد اسلامی و تجارت اسلامی بیان کردهام. البته همان طور که در سوابق ضبط است آقایان آلاسحاق، نهاوندیان، خاموشی و شیرازی و چند برادر خوشنام دیگر، به عنوان معاونان من انتخاب شدند. آقای خاموشی معاونت صادرات، آقای نهاوندیان معاونت برنامهریزی و آقای آلاسحاق هم معاونت خرید را بر عهده داشتند. همراه و همفکر بودیم و من هم بارها عرض کردم که به دنبال پیاده کردن تجارت اسلامی هستم.
(منظور از تجارت اسلامی ) معنی و مفهوم آن را از امام نقل میکنم. ایشان فرمودند کاری را که مردم میتوانند بکنند، دولت نکند یعنی تجارت، کار دولت نیست، صنعت، کار دولت نیست، چنین کارهایی را که مردم میتوانند بکنند دولت انجام ندهد. در مورد واردات فرمودند آنچه ضرورت دارد دولت بیاورد، اما آنچه ضرورت ندارد مردم بیاورند و دولت هم بیاورد. این یعنی تجارت اسلامی...قانون اساسی ما اسلامی است دیگر. قانون اساسی ما باید اقتصاد اسلامی را پیاده کند.
در تجارت آزاد یا همان اقتصاد آزاد، همه امور دست بخش خصوصی است. در نقطه مقابل، یعنی در اقتصاد متمرکز و سوسیالیستی، تجارت متمرکز و دولتی است و خلاصه همه چیز دست دولت است اما در اقتصاد اسلامی، همه چیز بینابین است. یعنی هر کجا ضرورت دارد، دولت تجارت میکند و هر کجا غیرضروری است، بخش خصوصی میآورد. همچنین من معتقد بودم اصل ۴۴ در مورد تولید و صادرات و تجارت و خدمات کاملاً گویاست اما برخی دوستان اصرار داشتند که اصل ۴۴ چیز دیگری میگوید. البته زمانی که خبرگان قانون اساسی داشتند قانون اساسی را تنظیم میکردند من خدمت بعضی از بزرگان مثل شهید بهشتی تماس گرفتم و گفتم اینکه خواسته باشید تجارت دولتی را اسلامی معرفی کنید این شدنی نیست.
(درباره مصادره اموال و شرکتهای سرمایهداران و سرمایهگذاران در ابتدای انقلاب) آن بخش از مصادرهها که مورد تایید امام یا نماینده شرعی ایشان بود، مورد تایید من قرار داشت. از همان ابتدا بعضی از شرکتهای مصادرهای را به وزارت بازرگانی تحویل دادند. من هم تاکید کردم که ما شرکتی را میپذیریم که هیئت عالی قضایی در قم، مصادره آن را تایید کند و اگر آنجا تایید نکند ما نمیتوانیم بپذیریم. من در کار قضا دخالت نمیکردم اما معتقد بودم چون به دستور امام چنین اتفاقی افتاده، باید اطاعت کرد و چیزی نگفت. در مجموع با برخی مصادرهها مشکل داشتم و نظرم را میگفتم. البته این را هم بگویم که چون بیشتر مصادرهها متعلق به وابستههای شاه و دربار بود، مردم زیاد ناراحت نمیشدند. جو اینگونه بود که با مصادره اموال و اعدام سرمایهگذاران، مردم شاد میشدند. بس که این افراد به مردم ظلم کرده بودند. اما به هر حال افراط و تفریط هم در این باره وجود داشت و من برای اینکه نمیخواستم درگیری قضایی پیدا کنم، گفتم اگر هیئت عالی قضایی در قم تایید کند ما قبول میکنیم.
من نه افراط را قبول داشتم و نه تفریط را. تفریط هم آنجایی بود که بعضی از سرمایهداران به دلیل گذشتهای که داشتند باید تنبیه میشدند اما بعضیها واسطه میشدند که اموال آنها مصادره نشود که ما با آن هم موافق نبودیم. معتقد بودم قوه قضائیه باید خواست امام را اجابت کند و آنچه از بیتالمال به ناحق خارج شده است را به مردم برگرداند.
به هر حال بخشی از نیروهای انقلابی را چپهای جوان و آرمانخواه تشکیل داده بودند که مخالف تفکری بودند که در بازار از آن حمایت میشد. آنها همه چیز را دولتی میخواستند اما بخش عمدهای از روحانیت و مردم و بازاریان با آن مخالف بودند. این افراد به هر حال در انقلاب حضور داشتند اما برخی از آنها انگار از شوروی یا کوبا آمده بودند. بسیار انقلابی و پرشور بودند و انگار برای این قیام کرده بودند که همه چیز را دولتی کنند. رسالت ما انقلاب اسلامی و استقرار اقتصاد اسلامی بود اما رسالت آنها این نبود. اختلافها البته ریشهدار بود. نیروهای حزباللهی نگران کشور بودند و اجازه نمیدادند مسئولان هر کاری میخواهند بکنند.
من نه مدافع اقتصاد آزاد و سرمایهداری بودهام و نه از کمونیسم و سوسیالیسم دفاع کردهام. این اقتصاد مرکانتیلیستی را هم قبول ندارم. بنده از اول این را گفتم. شکلگیری بسیاری از مسائل تجاری کشور در وزارت بازرگانی در زمان بنده اتفاق افتاد. همه اینها به کنار، میخواستند در اتاقهای بازرگانی را ببندند. میخواستند از الف تا یای بازرگانی را دولتی کنند. میریختند توی بازار و به پیشهوران و کسبه فشار میآوردند. پیگیری میکردیم که چه کسی گفته بچههای کمیته بریزند توی بازار که میگفتند دستور از نخستوزیری آمده. ما از بازاریها که در واقع مظلوم بودند و نقشی در این مسائل نداشتند دفاع میکردیم بعد متهم میشدیم به اینکه دستمان با آنها توی یک کاسه است.
وزیر بازرگانی وظیفه دارد از بازاری و بازرگان دفاع کند. وظیفه دارد قواعدی حاکم کند که چرخ تجارت کشور به بهترین شکل بچرخد. من همواره مخالف این بودم که قواعد بازار بر اقتصاد کشور حاکم شود. از آن طرف هم اجازه ندادم تجارت کشور به شکل دولت مالکی اداره شود. چه چیز را دنبال میکردم؟ دنبال اقتصاد اسلامی بودم و تجارت اسلامی، صنعت اسلامی و صادرات اسلامی را دنبال میکردم. بنده مطلقاً محلی برای حمایت از تجارت آزاد در وزارت بازرگانی نگذاشته بودم و معتقد بودم که باید تجارت اسلامی باشد. سوسیالیسم و مارکسیسم اقتصاد را دولتی میداند و به جانب این حرکت میدهد که همه چیز در اختیار دولت باشد و فضای آزاد و آزادیخواهی در تجارت و اقتصاد را هم میبرد به طرف اینکه اقتصاد به شرطی موفق است که همه چیزش مردمی باشد و دولت هیچ دخالتی نداشته باشد. بنده این موضعگیری آخری را که میخواهم تقدیم کنم این است که اقتصاد آن طوری که مارکسیسم، سوسیالیسم و شعبههایش میاندیشند تنها عامل برای حرکت بشر نیست. آن طوری که عدهای اقتصاد را بیاثر میدانند، اقتصاد عامل موثر است.
یادم هست عدهای از جوانان غیور کمیته را به دستور نخستوزیر ریخته بودند در بازار و به بازاریها فشار میآوردند. بنده توسط حاج سید احمدآقا که خدا رحمتشان کند خدمت امام پیغام دادم که مطالبی دارم و میخواهم خدمت شما ارائه کنم. اول این بحثها را خدمت حاج احمدآقا مطرح کردم راجع به تعزیرات توضیح دادم و خلاصه درد دلی با ایشان کردم. وقتی توضیح دادم، حاج احمدآقا گفت: من جرات نمیکنم اینها را به امام بگویم. خودت بیا بگو. گفتم من تازه خدمت امام بودم، گفت شما کاری نداشته باش. یادم هست بنده تا رسیدم به دفتر، حاج سید احمدآقا زنگ زدند و گفتند فردا ساعت هشت خدمت امام بروم. بنده خبر هم نداشتم که دیگران را هم دعوت کردهاند. فردا ساعت هشت که آنجا رفتم دیدم حاج سعید امانی آنجاست که آن موقع رئیس جامعه انجمنهای اسلامی اصناف بازار بود و آقای حاج محسن لبانی که از معتمدان بازار و محترمان بازار بودند هم خدمت امام بودند. رفتیم خدمت امام و حاج سید احمدآقا هم نشست. من حدود سه ربع در مورد برخوردهای تعزیراتی و خطراتی که بازار اسلامی را تهدید میکند صحبت کردم اما ایشان سکوت کردند و هیچچیز نگفتند. خیلی جرات کردم که همین موضوع برخوردهای شاه و اصناف را خدمت ایشان مطرح کردم. خدمت ایشان عرض کردم که شاه اتاق اصناف را تشکیل داد و اتاق اصناف را برای حمله به بازاریان آزاد گذاشت.
گفتم اولین فشاری که اتاق اصناف انجام داد، بازاریان گفتند که ما شاه نمیخواهیم. دومین فشاری که اتاق اصناف آورد گفتند ما این رژیم را نمیخواهیم. سومین فشار اتاق اصناف، منجر به انقلاب شد.
من خدمت امام خیلی با جسارت این مسائل را مطرح کردم گفتم که آقا، شاه نه رئیس اتاق اصناف را انتخاب کرده بود و نه رئیس اتاق اصناف را تایید میکرد و نه کارهایی که او انجام میداد مورد توجه او بود اما متاسفانه شما آقای مهندس موسوی را معرفی کردید برای تعزیرات حکومتی. هر روز هم از جانب شما تاییداتی میآید و اضافه بر آن کارهایی که اینها انجام میدهند در برابرش سکوت میشود. آقای موسوی با این تعزیرات حکومتی آمده پاسداران کمیته انقلاب و پاسداران سپاه را از جبهه بیرون کشیده و در برابر بازار قرار داده است و سفارش انجمن اسلامی اصناف را نمیپذیرد. اصلاً جامعه انجمنهای اسلامی را تایید نمیکند. امام گوش کردند چیزی نگفتند. آقای امانی صحبت کردند که خدا رحمتشان کند. ایشان نماینده مجلس بودند و از مجلس مطالبی را مطرح کردند. آقای لبانی هم صحبت کردند خیلی عاطفی عرض کردند خدمت امام که آقا ما مقلد شما هستیم، آقا ما ارادتمند شما هستیم چرا اینها به نام شما با بازاریان چنین میکنند. چرا انجمن اسلامی را همه جا میپذیرند ولی در اصناف نمیپذیرند. ایشان این جملهها را با گریه خدمت امام مطرح کردند. حاج سید احمدآقا هم فرمودند آقا اجازه بدهید من هم شهادت دهم. گفت این وزیر بازرگانی نه بازرگانی بلد بوده، نه بازرگانی یاد گرفته و نه بازرگانی یاد میگیرد. بعد صحبتها تمام شد و امام در سه چهار کلمه جمعبندی کردند. نزدیک به ۵۰ دقیقه صحبت سه چهار نفر را جمعبندی کردند و فرمودند: احمد بگو به این دستگاههای دولتی چرا اینگونه رفتار میکنند؟ ما اصلاً حرکت کردیم تا اسلام پیاده شود. ما برای غیراسلام حرکت نکردیم. چرا انجمن اسلامی اصناف را نمیپذیرند؟ چرا همه جا به انجمن اسلامی افتخار میکنند اما نماینده اسلامی اصناف را نمیپذیرند، چرا؟ این را گفتند و از ما هم تشکر کردند.
من خواستم با خاطرهای این موضوع را بگویم که اتاق اصناف و تعزیرات مهندس موسوی از نظر کارکرد یکی بودند و من این دو را مقایسه کردم و خدمت حضرت امام و گفتم که چه خطراتی وجود دارد. من خودم را آماده کرده بودم که امام تشری بزند. اصلاً و همچنین به آقای امانی و آقای لبانی و خود حاج سید احمدآقا تشری بزنند اما ایشان نه تنها تشری نزدند بلکه تشکر کردند از این جلسهای که تشکیل شد.
نتیجهاش این شد که دستور دادند و فشار از بازاریان برداشته شد. ایشان فرمودند پاسدارها را برای چه آوردید بازار؟ من گفتم اینها را آوردهاند و در مقابل اصناف قرار دادهاند و اصناف که از ابتدا خدمت کردن به نظام اسلامی اینها را آوردهاند در مقابلشان قرار دادهاند. خب چرا انجمن اسلامی را نمیپذیرید؟