الله‌اكبر كه شروع شد ترس ما هم ریخت

جمشید جم اگرچه برای بچه‌های رادیو نام شناخته‌شده‌ای است اما مطمئنا‌ً شهرت اثرش بسیار بیشتر از خود اوست.
«یار دبستانی من» به آهنگسازی منصور تهرانی و خوانندگی جمشید جم از جمله آثار به‌یادماندنی روزهای مقارن پیروزی انقلاب اسلامی است.
جم كه سالهاست در شبكه‌های مختلف رادیو فعالیت دارد كمتر خودش را آفتابی كرده است. در این دیدار او از خودش، «یار دبستانی من» و اوضاع موسیقی سخن گفته است.

از نوجوانی مكب‍ّر مسجد بودم و عشقم این بود كه صبح زود بروم اذان بگویم.
---
مجری اسمم را گفت. رفتم روی سن و خواندم: «یار دبستانی من...» تیمسار زهیر‌نژاد بغلم كرد. گفت: نمی‌دانستم شما در مملكت هستید.
---
یكی دو سفر رفتم تركیه و دبی. آن طرفیها به شوخی سفارت آمریكا را نشان می‌دادند می‌گفتند بروی، روی دست می‌برندت!
---
بچه‌های جانباز شرق تهران دعوتم كردند. بعد اجرا دورم را گرفتند. خیلی صحبت كردند. همه خستگی‌ام رفع شد.
---
از نیروی انتظامی زنگ زدند. می‌خواهید به شما اسلحه بدهیم؟ خندیدم.
---
از نوجوانی موسیقی را دوست داشتم. سنتی، غربی، كلاسیك...
هفته‌ای دو سه روز دنبال این، دو سه روز دنبال آن یكی، كه بشناسم، یاد بگیرم، و اگر فردا خواستم كاری بكنم بدانم كجا قرار دارم.
«سهم ما از همه دنیا غم و اندوه چرا؟ / بار زندگی رو دوشا مثل یك كوه چرا؟» سریال تلاش ساخته آقای مصطفی‌زاده. ترانه‌اش را من خواندم. اولین‌بار بود. سال 55، 56. دو شب بیشتر پخش نشد.
---
الله‌اكبرها كه شروع شد ترس ما هم ریخت.
به منصور می‌گفتم: این همه آدم سرود كار می‌كنند. ما چرا نكنیم؟
---
سرودها یكی یكی می‌رسید. بچه‌ها كاستها را یواشكی می‌آوردند و گوش می‌دادیم كه این شعر اركسترال هست یا نه... پراكندگی بود.
---
هفت هشت گروه بودند كه كار می‌كردند. شهرام ناظری، محمدرضا لطفی، شاهنگیان، ... ولی هیچ‌كس نمی‌شناختشان.
---
منصور می‌گفت: من دنبال یك چیز دیگری هستم. باید به آن برسم.
---
منصور تهرانی؛ فوق‌العاده زرنگ بود. نكته‌بین، باهوش، شاعر، آهنگساز، لطیف، و مسلمان.
---
«یار دبستانی من» آمد. رفتیم استودیو صبا برای ضبط.
یك بار تمرین. و بار دوم خواندیم.
---
قرار نبود این‌قدر سریع بیرون بیاید. بدون برنامه‌ریزی.
---
خانه بودم. بچه‌ها زنگ زدند. كار دارد پخش می‌شود.
---
توی خیابان انقلاب طنین انداخته بود.
---
هنوز هم سرودهای انقلابی را كه پخش می‌كنیم. معمولاً مردم خسته نمی‌شوند ـ گوش می‌كنند. چون آن كارها گروهی و تیمی بوده.
---
من برای صدای شما شعر می‌‌گویم. آهنگساز برای صدای شما ملودی می‌سازد. آهنگساز می‌داند شاعر این تصنیف چه كسی است. ما هم‌«گروه» بودیم. همدلی و هم‌نفسی بود.
---
اگر شاعر، آهنگساز و خواننده با هم باشند و كار از روی عشق باشد، ماندگار می‌شوند.
---
تیم بودیم. وقتی شنیدیم خرمشهر آزاد شد، یك كاست به‌عنوان هدیه خواندم: «پیروزی»؛ كه ده سرود دارد. هم‌زمان در جبهه‌ها پخش شد.
---
سال 63 در روزنامه یا هفته‌نامه «هدف» می‌نوشتم.
---
برای اینكه فكر نكنند «جمشید جم» یك اسم مستعار است، خواهش می‌كردم عكسم را (خیلی كوچولو) چاپ كنند ـ كه بدانند من واقعی‌ام!
---
یك نفر آن طرف آب گفته بود كه من نیرو دارم. می‌روم جمشید جم را می‌ك‍ُشم... از دفتر فرمانده نیروی انتظامی زنگ زدند... گفت قضیه جدی‌ست. شما تهدید شده‌اید، به ما گفته‌اند برای شما محافظ بگذاریم... اما هیچ اتفاقی نیفتاد...
---
موسیقی ما خیلی بزرگ است. ولی باید مدون شود.
ما از هفت دستگاه موسیقی، پنج مقام آوازی داریم.
موسیقی غرب در مقابل ما خیلی ضعیف است. آنها دو مقام دارند. یعنی دو گام ماژور و مینور. «هور» ما همان مقام ماژور است و دستگاه همایون ما همان گام مینور آنهاست.
ما دستگاههای «شور» و «سه‌گاه» و «چهارگاه» را بیشتر از آنها داریم. این حرف نیست. واقعاً وجود دارد. فقط باید اساتید و بزرگان ما بنشینند مدون كنند.
---
آن چیزی كه از موسیقی سنتی مانده، سینه به سینه منتقل شده. اگر مثلاً فلان استاد خس‍ّت به خرج نمی‌داد، خیلی از این «گوشه‌ها» و ملودیها زیر خاك نمی‌رفت.
---
غربیها از لحاظ ملودی به بن بست رسیده‌اند! فقط تكنیك و تكنولوژی دارند. ملودی ما اگر با تكنیك آنها همراه شود، جهان را می‌لرزاند.
---
باید شوراهایی داشته باشیم كه اهلیت داشته باشند. نگویند، من آمدم اینجا و مسئول‌ِ موسیقی‌ام، اما موسیقی نمی‌دانم.
---
یك مسئول به جایی می‌آید. تا می‌خواهد كاری انجام دهد پنج سال طول می‌كشد. بعد از پنج سال هم كنار می‌رود. خسته می‌شود. بعد مسئول دیگری می‌آید. یك بریدگی و گسست اینجاست.
---
شركتهایی كه متولی تولید و تكثیرند، ما را به سمتی هدایت می‌كنند كه خودشان دلشان می‌خواهد.
من اسمش را موسیقی تقلیدی، صدای تقلیدی، آهنگ تقلید و... می‌گذارم. و ال‍ّا ما نیاز نداریم كه كارهایمان تم عربی داشته باشد.
---
در جشنواره‌های جهانی، همین نوازندگان ما كه اینجا بنا و معمار و كشاورزند و بیل می‌زنند، می‌روند آنجا دوتار می‌زنند... حیرت‌زده می‌كنند... و نفر اول می‌شوند. سلیمانیها، پورعطایی، بخشیها.. در «شیروان»، در «كردستان»، گنبد، جنوب،... موسیقی مقامی، حیرت‌انگیز است.
---
به نظرم كسانی مثل آقای شجریان، اگر از موسیقی ما كنار بروند... نفر بعدی كه جای آنها را بگیرد نداریم. تكلیف ما چه می‌شود؟ باید اینها را آموزش داد و منتقل كرد.
---
الآن یك خارجی بیاید اینجا، به كجا مراجعه می‌كند؟ مثلاً جمشید جم نوازنده سه‌تار است، پیش او می‌آید. به آن خارجی در حد توانایی خودش اطلاعات می‌دهد. آن‌وقت آن خارجی فكر می‌كند موسیقی ایران را شناخته.. در‌حالی‌كه موسیقی من‌ِ نوازنده را با خودش می‌برد ـ نه موسیقی ایران را.
---
من به كسی كه می‌خواهد تست گویندگی بدهد، می‌گویم كه فشار به گلویت نیاور. خیلی راحت حرف بزن. خودت باش. برای خوانندگی هم همین‌طور. ما نباید تقلید كنیم. ما باید آنجا كه هستیم باشیم.
---
در مشرق زمین معمولاً همه صداهاشان خوب است ـ خصوصاً ایرانیها. اما تقلید برای یك‌بار خوب است. حتی اگر جامعه هم اقبال نشان داد، یكی بس است. متأسفانه ما فقط می‌خواهیم آ‌مار بدهیم...
---
من اگر در بین پنجاه خواننده گل كنم، كار كرده‌ام. نه اینكه فقط خودم و خودم باشم. الآن موسیقی ما متأسفانه این طوری‌ست.
---
نمی‌خواهیم همه چیز را رد كنیم. گاهی آدم امیدوار می‌شود. اما باید به آن چیزهایی كه نیست توجه كنیم. كاستیها را باید بگوییم. چرا ما دنبال كیفیت نیستیم؟
---
الآن با هفت ـ هشت شبكه رادیو و تلویزیونی، این همه شاعر جوان، موزیسین جوان... باید اینها فعالیت كنند. باید به همین نسبت، سال به سال «یار دبستانی» جدید تولید بشود...
---
من سر چهار‌راهها می‌ایستادم. از داخل ماشینها صدای رادیو پیام را می‌شنیدم. می‌گفتم الهی شكر! ولی باز مدتی‌ست كه... دل آدم به درد می‌آید.
---
بچه‌هایی بودند كه آن زمان اصلاً نبودند، خیلیها زمان جنگ و انقلاب نبودند. ولی می‌بینیم كه یار دبستانی را می‌شنوند... حس می‌كنم به وجد می‌آیند.
---
سازنده اثر هنری، امروز خیلی به فكر مخاطب نیست. می‌داند كه هفتاد میلیون جمعیت است و می‌خرد. كار به هر حال فروش می‌رود. حالا شما فوت هم بكنید، می‌خرند...
به این ترتیب آن هنرمندانی كه فلوت می‌زنند، نی می‌زنند... می‌بینند فوت كنند و به مردم بدهند راحت‌تر است...
---
ما هم می‌گوییم هر شنونده‌ای كه زنگ می‌زند رادیو، «گل پری جان» را می‌خواهد، نباید پخش كنیم. هنرمندان اگر گروه باشند و به همدلی برسند، مطمئناً كارها ماندگاری پیدا می‌كند.
---
در میدان انقلاب دیدم صف است. پرسیدم برای چه ایستاده‌اند؟ گفتند برای فلان آهنگ. گفتم مگر ارشاد مجوز داده؟! گفتند بله ارشاد داده... از طرفی گفتم شاید می‌خواهند جوانها را نگه دارند ـ كه دیگر نروند فلان موسیقی را بشنوند...
---
ممیزیها آیا درست است یا غلط؟ این نمره‌ها از كجا می‌آید، جای سؤال دارد. كار را یك جا می‌بری رد می‌شود. جای دیگر می‌گویند خیلی خوب است. معیارها چیست؟
---
انقلاب كه شد به همه اعلام كردیم هر كس می‌تواند بیاید جلو. طاغوتی، یاقوتی ندارد. آقای گلپایگانی می‌توانی با این شرایط خودت را وفق بدهی، بیا. ما ممیزی نداریم. بیا خودت را وفق بده.
مثلاً كورش یغمائی را آن‌ موقع من گفتم آمد. گفت من نمی‌توانم. گفتم برو قصه كودك كار كن. برو موسیقی برای متن قصه بساز.
---
فرهاد آدم خوبی بود. بعضی مشكلات شخصی منزوی‌اش كرد... تلویزیون صحبتهای حضرت امام را نشان می‌داد. دیدم فرهاد تا امام را دید سراپا گوش شد... من شاهد بودم كه عاشق امام بود.
---
پاكی و نجسی سرش می‌شد... دیده بودم نماز می‌خواند...