امام خمینی و تهدیدات حوزه‌های علمیه

درباره حوزه علمیه قم، کم و بیش نگرانی‌هایی ابراز می‌شود، ابراز این نگرانی‌ها از سوی چهره‌های دلسوز و آگاه، هرگز به معنای نادیده گرفتن موفقیت‌های حوزه در عرصه‌های مختلف تعلیم، تربیت و تبلیغ نیست، بلکه این اظهارات به معنی آن است که حوزه حتی در بهترین شرایط موفقیت نیز با «تهدید»‌هایی مواجه است و «موفقیت‌ها» نباید ما را از «تهدیدها» غافل ساخته و خطرات را به فراموشی سپارد.
درباره این خطرات، نظرات متفاوتی وجود دارد، برخی مهم‌ترین تهدید را در رو به ضعف نهادن «ارزش‌های اخلاقی» و سستی در بنیان‌های معنوی می‌دانند که مظاهر آن در گرایش به تجملات مادی خودنمایی می‌کند، برخی دیگر نگران «استقلال حوزه»‌اند و از اینکه حوزه به صورت مرکزی وابسته به حکومت درآید، هراس دارند. عده‌ای هم از خطر «نفوذ بیگانگان» در حوزه بیمناکند چرا که ورود عناصر ناباب و ارتقا آنان در مدارج روحانیت، خطرناک‌ترین ضربه را به اهداف حوزه وارد می‌سازد.
در این مقاله، هر چند هیچ یک از این تهدیدها انکار نمی‌شود و بر تدبیر در برابر هریک از آنها، تأکید می‌شود، اما بر خطر جدی‌تری اصرار می‌گردد، خطری که «از درون» و به «شکل گسترده»، حوزه را تهدید می‌کند.
حضرت امام خمینی، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در نامه‌ای خطاب به استادمطهری نوشته‌اند:
«آنچه در راس مفاسد است همان است که اشاره کرده‌اید که حوزه «از درون» تهدید می‌شود» در آن نامه، متاسفانه توضیحی درباره «تهدید از درون» دیده نمی‌شود و البته درصدد آن نیستیم که در این‌باره مطلبی را به حضرت امام نسبت دهیم، ولی «تهدید از درون» به عنوان نگرانی مشترک امام خمینی و استاد مطهری، مسئله‌‌ای تأمل‌برانگیز است. نگاهی به اوضاع کنونی حوزه نیز همان نگرانی را تجدید می‌کند و ما را به خطراتی که از «درون» تهدید می‌کند، متوجه می‌سازد. علائم این خطر را در این مواضع می‌توان رویت کرد:

1ـ گردش به مراکز آموزشی برون حوزه‌ای
«گریز از حوزه» و گرایش به مراکز آموزشی «برون حوزه ای»، به عنوان یک جریان قوی در میان طلاب مشهود است. طلاب غالبا در سال‌های اولیه ورود به حوزه تا سال ششم، کاملا مشغول به دروس حوزوی‌اند، ولی در سطوح عالیه و هم زمان با تحصیل در سال‌های هفتم تا دهم، اقبال به حضور در آموزش‌های غیرحوزوی و تحصیل در مراکز دانشگاهی آغاز می‌شود.
هم اینک چند مرکز آموزش عالی در قم فعالیت دارند، دانشگاه مفید، مؤسسه امام خمینی، مؤسسه باقرالعلوم و برخی از مؤسسات دیگر. این گونه مراکز، معمولا با هدف «تکمیل دروس حوزوی» تاسیس شده‌اند و برنامه اولیه آنها برای رفع نواقص دروس حوزه، تنظیم گردیده است، ولی آنچه در سال‌های اخیر عملا اتفاق افتاده «جایگزینی» است، نه تکمیل و طلاب که در آن مراکز مشغول می‌شوند، تعهدات درسی خود را در این مؤسسات بر تعهدات درس حوزه ترجیح می‌دهند.
به خصوص که تقیدات این مؤسسات برای «حضور در کلاس»، «شرکت در امتحانات» و انجام وظایف تحصیلی، از تقیدات نظام حوزوی بیشتر بوده و در نتیجه اشتغالات حوزوی به عنوان «شان دوم» طلبه قلمداد می‌گردد و تحصیل درس‌های حوزه به «حاشیه» می‌رود.
دلیل دیگر این بی‌رغبتی به درس حوزوی، «سهولت» در دروس برون حوزوی و «صعوبت» از دروس حوزوی است. در حوزه طلبه باید با دشواری از تأملات دقیق کفایه آخوند عبور کند، ولی برای دوره‌های دیگر، با مطالعه جزوات درسی روان به مقصد می‌رسد و نیازی به وقت زیاد و دقت فراوان نیست.
دلیل سوم برای ترجیح تحصیل در مراکز آموزش عالی، کوتاه بودن دوره تحصیل در این مراکز است مثلا طلبه‌ای که پس از دیپلم در حوزه به تحصیل مشغول می‌شود حداقل 9 سال باید تحصیل کند تا مدرکی معادل «کارشناسی» دریافت کند، ولی در چنین مراکزی با کمتر از نصف این مدت، لیسانس می‌گیرد!
طبیعی است که در چنین شرایطی، طلبه‌ای که در مراکز آموزش عالی درس می‌خواند، حتی اگر متعهد به حضور در دروس حوزوی و شرکت در امتحانات آن هم شده باشد، نسبت به درس‌های حوزه چندان جدی نخواهد بود و به «حداقل» اکتفا خواهد کرد.
البته این نتیجه، فقط مربوط به یک شرایط کاملا مطلوب و از نگاه خوش‌بینانه است یعنی شرایطی که طلبه، با حضور در این مراکز «هویت حوزوی» خود را حفظ نموده و همچنان بر تداوم تحصیلات حوزوی خویش مصمم می‌ماند. ولی صورت دیگر مساله آن است که در وی «انقلاب ماهیت» رخ می‌دهد و به طور کلی مسیرش تغییر می‌کند و یا به دلیل مشکلات امکان ادامه تحصیل در دو مرکز حوزوی و دانشگاهی را از دست می‌دهد و به ناچار به همان تحصیلات برون‌حوزوی بسنده می‌کند. نمی‌توان انکار کرد که هم اینک بخشی از فارغ‌التحصیلان این مراکز، به طور کلی از مسیر روحانیت خارج شده‌اند. از سوی دیگر نیز نمی‌توان انکار کرد که این مراکز هم گاه با اهداف اولیه خود فاصله گرفته و در مساعت و همراهی با حوزه، چندان موفق نبوده‌اند.
مثلا آیت الله موسوی اردبیلی (مؤسس دانشگاه مفید) در سال 1369 در مصاحبه با صفحه حوزه، هدف از تاسیس دانشگاه را چنین بیان کردند: اگر کسانی در این دانشگاه می‌آیند تا مدرکی بگیرند و بعد بروند استخدام شوند، اینجا برایشان مناسب نیست، هدف ما زیاد کردن افراد لیسانس و کم کردن طلبه نیست، کسانی که با این نیت می‌آیند، من اجازه استفاده از بیت‌المال را در اینجا نمی‌دهم و شرعی نیست و حرام است. هدف ما این است که پس از این دوره‌ها 500 نفر عالم روحانی مجتهد صاحب نظر داشته باشیم که هرکدامشان به اندازه یک دکترا در هریک رشته‌ها آگاه باشند... (لذا) از شرایط پذیرش، این است که داوطلبان دیپلم داشته و اشتغال به درس خارج داشته باشند و صبحها باید در حوزه و بعدازظهرها در دانشگاه مشغول به تحصیل باشند».
ولی اینک باید دید که از آن هدف اولیه تربیت 500 روحانی مجتهد و در عین حال صاحب‌نظر در علوم انسانی، پس از گذشت 15 سال چند نفر تربیت شده‌اند و چرا شرایط ورود داوطلبان و سطح تحصیلات حوزوی آنها، تغییر کرده است و آیا امروز اساسا طلبه بودن شرط ورود به دانشگاه مفید است.
به هرحال در یک بررسی کلی به این نتیجه می‌توان رسید که اقبال گسترده‌ای که هم اکنون در میان طلاب برای تحصیل در مراکز تحت نظر آموزش عالی وجود دارد، اقبال به «تکمیل دروس حوزه» و در جهت «تقویت علوم اسلامی» نیست و غالب کسانی که بدین مراکز روی می‌آورند، نسبت به درس‌های حوزوی خود، با «رکود» یا «سستی» مواجه می‌شوند و در نهایت از ادامه تحصیل موفق در حوزه بازمی مانند. اگر در همین زمینه، توجه داشته باشیم که سالیانه بیش از دوهزار نفر طلبه داوطلب ورود به این مراکزند و اگر به خاطر داشته باشیم که این افراد معمولا از استعداد خوبی برخوردارند، و اگر در نظر بگیریم که این افراد پس از سال‌های اولیه سطح و پیش از تبحر در مبانی اسلامی، به این مراکز روی می‌آورند، آنگاه به صورت روشن‌تر، به عمق مشکلی که حوزه را از درون تهدید می‌کند پی می‌بریم.

2ـ حدیث مراکز تخصصی حوزه
در دهه اخیر، مدیریت حوزه علمیه قم به تشکیل گروه‌های تخصصی متعددی اقدام کرده است و طلاب برای حضور در آموزش‌های تخصصی در رشته‌های مختلف علوم اسلامی، پذیرش می‌شوند. این کار که در ابتدا با تشکیل مراکز تخصصی «کلام» و «تفسیر قرآن» آغاز گردید، امروز به شکل گسترده و متنوع ادامه می‌یابد. مراکز تخصصی قضا، تخصصی حدیث، تخصصی تاریخ اسلام، تخصصی فلسفه، تخصصی مهدویت، تخصصی تربیت مربی و... گروه‌هایی هستند که هم اینک فعال‌اند. در آغاز ضرورت تشکیل این مراکز بر اساس نیاز حوزه به عالمان متبحر در فنون مختلف عقلی و نقلی، توجیه می‌گردید. ولی روند اجرایی آنها، تامین چنین نیازی را نشان نداد و در حالی که این مراکز از نیروهای مستعد حوزه «برداشت» می‌کنند و ذخایر انسانی حوزه را به سوی خود جذب می‌کنند، ولی متقابلا در تربیت علمی آنان، توفیق چندانی ندارند.
از یک سو سطح علمی این گروه‌ها به شدت روبه تنازل است. هم اینکه کار به جایی رسیده است که نه تنها برای «تخصص» گذراندن دوره عمومی سطح و به پایان رساندن آن، لزومی ندارد، بلکه حتی طلابی که مشغول شرح لمعه می‌باشند، برای حضور در دوره تخصصی تشویق می‌شوند!! مثلا در اطلاعیه‌های «گروه تاریخ» اعلام شده است که با تحصیلات در حد شرح لمعه پذیرش صورت می‌گیرد، شگفت‌آورتر این‌که حتی برای ورود به «گروه تخصصی تفسیر قرآن» هم تحصیلاتی درحد شرح لمعه کافی است! امروز حیاط مدرسه دارالشفا که مرکز مدیریت حوزه است یادآور فضای ترمینال مسافربری است که در کنار آن میزی قرار دارد و آگهی‌های پذیرش این گروه‌ها را توزیع می‌نماید و همانجا فرم ثبت نام توزیع می‌شود و طلابی که وارد مدرسه می‌شوند با دریافت فرم‌ها، در فکر فرو می‌روند که کدام رشته را انتخاب کنند و در هر رشته چه مزایایی وجود دارد و چه زمانی فارغ‌التحصیل خواهند شد و پس از آنچه زمینه‌هایی برای اشتغال آنها وجود خواهد داشت و... .
انصافا دردآور است که این‌گونه چوب تاراج به استعدادهای حوزوی می‌خورد و از هیچ کس صدای اعتراضی برنمی‌خیزد! آیا نباید پرسید که چگونه دوره تخصصی قبل از گذراندن دوره عمومی حوزه آغاز می‌شود و چرا طلاب مبتدی که هنوز بنیه علمی لازم را پیدا نکرده‌اند با عنوان دهن‌پرکن «تخصص» از تحصیلات اصلی خود باز می‌مانند مگر برای طلبه‌ای که می‌خواهد رسائل و مکاسب بخواند و حداقل باید در روز در سه درس و سه مباحثه حضور داشته و به مطالعه درس‌های خود برسد، چقدر وقت اضافی وجود دارد که بتواند دوره آموزش تخصصی در حدیث یا تاریخ یالله را طی کند آیا پذیرفتن طلاب در این مقطع، اثری جز فاصله گرفتن آنها از دروس اصلی حوزه و به حاشیه رفتن تحصیلات اصلی طلاب دارد طلابی که به دلیل دغدغه معیشت، غالبا به دنبال کارهای جنبی برای کسب درآمدند، با ورود به این دوره‌ها، از نظر علمی چه آینده‌ای خواهند داشت و چه مقدار در تحصیلات حوزوی موفقیت می‌یابند.
حساس‌ترین و در عین حال پرآفت‌ترین دوران تحصیلی در حوزه، سال‌های دروس سطح عالی است (سال هفتم تا دهم ) تا قبل از آن، معمولا طلاب در مدارس به تحصیل اشتغال دارند و کمتر به کارهای غیردرسی توجهی می‌کنند، برنامه‌های درسی مدارس منظم است، و به دلیل سکونت در مدرسه، هزینه‌های سنگین تامین خانواده، وجود ندارد، در سال‌های بعد که باید پایه‌های علمی طلبه قوت پیدا کند و اساس حیات علمی او شکل بگیرد و خواندن کتاب‌های اجتهادی از قبیل مکاسب و کفایه باید با دقت تمام و تأمل کافی صورت گیرد تا سرمایه کافی برای ورود به درس خارج کسب شود، یک‌باره طلبه با بحران‌های مختلفی مواجه می‌شود، با تشکیل خانواده تامین هزینه‌های زندگی به او فشار می‌آورد و نابسامانی‌های آموزشی حوزه از سوی دیگر او را در حیرت و تردید فرو می‌برد.
شاید متولیان امور حوزه، برای کاهش استقبال طلاب از مراکز آموزشی برون حوزوی، چاره را در تشکیل مراکز تخصصی در حوزه دیده‌اند و به این وسیله درصدد برآمده‌اند تا طلاب را در حوزه مشغول به تحصیل نگهدارند، ولی آنچه که اینک عملا اتفاق می‌افتد آن است که آن مراکز برون حوزوی و این مراکز درون حوزوی، در بازداشتن طلاب از تحصیلات اصلی خودشان، به شکل متحد یکسان عمل می‌کنند و هر دو دربازدارندگی از اشتغال به «اصل» و «متن» و مشغول داشتن به «فرع» و «حاشیه» مشابه یکدیگرند.
مشکل اساسی این‌گونه برنامه‌ریزی آن است که متولیان امور حوزه در طول ده سال اخیر، به جای آنکه برای «تقویت و تحکیم» بنیه‌های علمی طلاب در درس‌هایی که می‌خوانند فکری کنند، دائما بر «حواشی» افزوده و گسترش کمی را جایگزین گسترش کیفی کرده اند، مهم ترین دغدغه‌ای که در برنامه‌های فعلی به چشم می‌خورد، دغدغه برای «توسعه دادن به سطح» به وسیله تشکیل مراکز تخصصی و تنوع در دروس است، در حالی که مشکل اصلی و تهدید جدی «کاهش عمق» در تحصیلات حوزوی است و آنچه تاکنون به اجرا درآمده است نه تنها از این مشکل نکاسته است، بلکه در ازدیاد آن موثر افتاده است.
همین مشکل اساسی باعث آن شده است که برخی از اعاظم حوزه، مانند حضرت آیت‌الله فاضل لنکرانی و حضرت آیت‌الله شبیری زنجانی، به فکر تاسیس مؤسساتی برای تربیت طلاب مستعد و حمایت از آنان بیفتند. چنین راهکاری هر چند بسیار ارزشمند و بلکه «ضروری» است ولی حکایت از آن دارد که در سازمان اصلی حوزه، برای تعمیق تحصیلات حوزوی، چاره‌اندیشی نشده است و در شرایطی که طلاب برای پیمودن راه گذشتگان و تحصیل جدی در مسیر فقاهت، با آفت‌های فراوانی مواجه اند، هیچ گونه مبارزه‌ای برای زدودن آفت‌ها دیده نمی‌شود.
در حوزه‌ای که جلسه درس به «کلاس املا» تبدیل شده و شاگردان یکسره در حال نوشتن املا هستند، در حوزه‌ای که «مباحثه» در حال فراموشی است، در حوزه‌ای که حضور در درس جنبه «تفنن» پیدا کرده و گاه جلسات چند صد نفری، با چند ده نفر تشکیل می‌شود، در حوزه‌ای که طلبه، با «شک و تردید» به سراغ کتابهای درسی می‌رود، و بدون رغبت و نشاط لازم به مطالعه می‌پردازد، در حوزه‌ای که تحصیل، «کار جنبی» به حساب می‌آید، چگونه می‌توان به «تحصیلات عمیق» و «اجتهاد» امیدوار بود، البته در حوزه نیروهای فراوانی وجود دارند که با جدیت به تحصیل مشغول‌اند و هیاهوی مراکز آموزشی یا تخصصی یا اشتغالات روزمره، تاثیری بر آنها ندارد، ولی آفت‌های فوق، حتی اگر در بخش کمی از حوزه، تاثیر کرده باشد، جای نگرانی جدی دارد و برای رفع آن باید دست به کار شد.

3ـ نگرانی‌های حضرت امام
روند کنونی حوزه، با رهنمودهای حضرت امام خمینی فاصله زیادی دارد. حضرت امام یک بار در جمع اعضای شورای نگهبان، نگرانی خود را از وضع درس در حوزه‌ها چنین بیان کردند:
«در مورد وضع درسی پرسیده‌ام، گفته‌اند خوب است، البته خوب داری تا خوب، یک وقتی خوب است که صاحب جواهر و شیخ انصاری تربیت می‌شود، و یک موقعی خوب است که ماها بوجود می‌آییم، بین این دو خیلی فاصله است، برای اینکه افرادی مثل صاحب جواهر تربیت شود، باید «دسته بسیاری»، «ممحض» به تحصیل شوند و خود را مهیا کنند تا فقه را به «صورت قدیم» تحصیل نمایند. (صحیفه نور 50,19)
در حوزه فعلی «تمحض برای تحصیل» رو به افول است و طلاب، معمولا در مراکز مختلف سرگرم هستند، و در برنامه فعلی حوزه، هیچ جایی برای آن «دسته بسیار» که باید «متمحض» شوند و «فقه» را به «صورت قدیم» تحصیل نمایند، وجود ندارد، بلکه به عکس، برنامه فعلی» دسته‌های بسیار» را برای آنکه «فقه را به صورت قدیم» تحصیل نکنند و «تمحض در فقه» نداشته باشند، تشویق می‌کند!
حضرت امام فرموده بود: «فقه در رأس دروس است ولی مسائل دیگر هم مهم است که باید به آنها عمل شود» (همان 79,18 ) ولی آنچه اینک در برنامه‌های حوزه اهمیت دارد، «فقه» نیست و طلاب به گونه‌ای از سال‌های اولیه تحصیل در رشته‌های مختلف وارد می‌شوند که انگار هیچ ضرورتی برای فقاهت وجود ندارد و گاه به صراحت گفته می‌شود که چه نیازی به آن است که همه طلاب فقه بخوانند، مگر مردم چند نفر مرجع تقلید می‌خواهند!
حضرت امام فرمودند: لازم است علما و مدرسین محترم نگذارند در درس‌هایی که مربوط به فقاهت است و حوزه‌های فقهی و اصولی از طریق مشایخ معظم که تنها راه برای حفظ فقه است منحرف شوند، البته در رشه‌های دیگر علوم به مناسبت احتیاجات کشور و اسلام، برنامه‌هایی تهیه خواهد شد و رجالی در آن رشته تربیت باید شود (وصیت نامه امام ) در همه این جملات رکن اصلی دروس حوزوی «فقاهت» آن هم با «شیوه گذشتگان» مورد تاکید قرار گرفته است، یعنی همان چیزی که اینک به حاشیه رانده می‌شود و برای آن برنامه‌ای تدارک نمی گردد. آیا امروز به توصیه حضرت امام عمل می‌شود که فرمودند: «باید حوزه‌ها عنایتشان به فقه و فقاهت از همه چیز بیشتر باشد (همان 229,12 ) مگر حضرت امام نفرمودند: «آن چیزی که برای حوزه‌ها خطر است این است که ما این فقه را به نحوی که بدست ما رسیده است به نسل آینده تحویل ندهیم (همان 56,20 ) مگر امام نفرمودند: «اگر این فکر تقویت بشود که دیگر لازم نیست خیلی فقاهت تحصیل بکنیم، این یک فکر شیطانی است، موافق آمال امثال آمریکاست در دراز مدت» (همان 149,15 )
اگر امروز حضرت امام در میان ما بود، و وضع کنونی حوزه را می‌دید، چه می‌فرمود؟

4ـ استدعا از مراجع معظم تقلید
شرایط تحصیلی حوزه، به وضع نگران کننده‌ای رسیده است و در حالی که از نظر تشکیلات اداری، و ارائه طرح و برنامه، هر روز بر تورم و توسعه، افزوده می‌شود، ولی کیفیت تحصیلات طلاب بویژه در دروس اصلی و به خصوص در سطوح عالیه، در حد قابل قبولی نیست. در این اوضاع بحرانی، تنها تدبیری که می‌تواند در سامان دهی حوزه، توفیق یابد، دخالت مستقیم مراجع معظم تقلید است، اینک چشم‌های نگران و دل‌های مضطرب حوزویان آگاه، منتظر نظر قاطع مراجع بزرگواری است که بیش از دیگران به سرنوشت حوزه و آینده آن می‌اندیشند و بیش از همه در برابر آن احساس مسئولیت دارند. حضرت امام خمینی بارها به شورای مدیریت حوزه تاکید کرده بودند که شوری براساس نظر مراجع معظم تقلید عمل کند و رهبر معظم انقلاب نیز شوری را به استفاده از نظرات آنان توصیه نموده‌اند و البته نظرات مراجع برای همه راهگشاست.
اگر امروز اقدام شود می‌توان حوزه را با همان قوت علمی و عمق اجتهادی گذشته حفظ نمود، و اگر امروز کاری نشود، حوزه فردای ما، دانشگاه الازهری خواهد بود با دانشکده‌های متعدد و متنوع ولی عاری از فقاهت عمیق و اجتهاد اصیل و هرگز چنین مباد.
حضرت امام خمینی، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در نامه‌ای خطاب به استاد مطهری نوشتند: آنچه در رأس مفاسد است همان است که حوزه «از درون» تهدید می‌شود.
هم اینک چند مرکز آموزش عالی در قم فعالیت دارند، این گونه مراکز، معمولا با هدف «تکمیل دروس حوزوی» تاسیس شده‌اند ولی آنچه در سال‌های اخیر عملا اتفاق افتاده «جایگزینی» است، نه تکمیل و طلابی که در آن مراکز مشغول می‌شوند، تعهدات درسی خود را در این مؤسسات بر تعمدات درس حوزه ترجیح می‌دهند.
هم‌اینک کار به جایی رسیده است که نه تنها برای «تخصص»، گذراندن دوره عمومی سطح و به پایان رساندن آن، لزومی ندارد، بلکه حتی طلابی که مشغول شرح لمعه می‌باشند، برای حضور در دوره تخصصی تشویق می‌شوند.
آنچه اینک عملا اتفاق می‌افتد آن است که مراکز برون حوزوی و مراکز درون حوزوی، در بازداشتن طلاب از تحصیلات اصلی خودشان، به شکل متحد و یکسان عمل می‌کنند و مهم‌ترین دغدغه‌ای که در برنامه‌های فعلی به چشم می‌خورد، دغدغه برای «توسعه دادن به سطح» به وسیله تشکیل مراکز تخصصی و تنوع در دروس است، درحالی که مشکل اصلی و تهدید جدی «کاهش عمق» در تحصیلات حوزوی است.
آیا امروز به توصیه حضرت امام خمینی عمل می‌شود که فرمودند: باید حوزه‌ها عنایتشان به فقه و فقاهت از همه چیز بیشتر باشد.