امام خمینی(س) و تبیین ریشه های اختلاف مردم با شاه:همه فریاد این است که ما آزادی می خواهیم، ما استقلال می خواهیم
دوم آبان 1357، امام خمینی(س)، در نوفل لوشاتو در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج، در سخنانی به ریشههای اختلاف مردم با شاه اشاره کرد و لزوم تبلیغ اسلام در کشورهای دیگر را تبیین نمود. این سخنان که اهمیت استقلال از بیگانه، آزادی و قانونمداری را در اندیشه امام راحل(س) نشان میدهد، میتواند در معرفی گوشهای از تفکر رهبر کبیر انقلاب اسلامی جایگاه ویژهای داشته باشد.
آنچه در پی آمده، گزیدهای از این سخنرانی تاریخی است:
فرهنگ و ارتش وابسته
یک ملتی احتیاج به فرهنگ دارد، ملت با فرهنگش زندگانی سیاسی میتواند بکند. ما فرهنگمان یک فرهنگی است که استقلال ندارد و مربوط به خود مردم نیست، بلکه ادارهاش باید به دست خارجیها بشود و به امر آنها تنظیم بشود برنامههایش؛ و لهذا یک فرهنگ سالم تحویل نمیدهند؛ یک فرهنگیان سالم تحویل به ما نمیدهند. اساتید دانشگاه نمیتوانند، نمیتوانستند که به کار خودشان آنطور که باید ادامه دهند.
دانشجوهای دانشگاهها نمیتوانند آنطوری که میخواهند به کارشان ادامه بدهند. همه دستگاهها باید دستگاه مداحی برای «آریامهر» باشد همه؛ همه باید یک کلامْ دستگاهی باشد که اداره ظلم را تقویت کند. ملت میبیند میرود سراغ فرهنگش، یک فرهنگ فلج؛ یک فرهنگی که از آن هیچ کار نمیآید و نمیتواند یک نقش صحیحی داشته باشد در ملت. میرود سراغ ارتشاش، میبیند که یک ارتشی است که انگل است. شصت هزار نفر مستشار آمدهاند! و عده کثیرشان اینهاییاند که آمدند و ارتش را به دست گرفتهاند؛ مستشارهای امریکایی هستند که الآن ارتش ما را دارند اداره میکنند. ارتش تحت فرمان ما نیست، تحت فرمان ملت نیست، برای ملت نیست، به نفع ملت نیست. همه قوایشان را روی هم گذاشتند برای کوبیدن این ملت، به امر شاه و به امر دستگاههای بالاتر؛ شاه این همه فجایع را دارد انجام میدهد به دست همین اتباع خودش و اینها بسیاری شان، خیلیشان هستند که اینها نمیخواهند، میل ندارند، لکن یک قوه بالاتری بالا سرشان هست؛ مستشارهای امریکا هستند؛ دستور را به آنها میدهند و عمل میکنند؛ و شاه را میخواهند با همه جنایتش نگه دارند.
تأکید وزیر خارجه انگلیس به داشتن منافع در ایران
دیروز وزیر خارجه، همین دیروز - پریروز وزیر خارجه انگلستان گفته است که ما منافع داریم در آنجا، در ایران، و ما نمیتوانیم یک کسی که منافع ما را تأمین میکند - قریب به این معانی - یک کسی که منافع ما را تأمین بکند، از آن پشتیبانی نکنیم. ما دنبال همین معنا هستیم؛ ما هم همین ادعا را داریم که شاه برای تأمین منافع انگلستان، برای تأمین منافع امریکا، برای تأمین منافع شوروی، مانده است الآن. متفقین او را گذاشتهاند سرِ کار برای اینکه منافع آنها را تأمین بکند. خود ایشان هم گفتند که متفقین گفتند که ما باشیم! ما سرِکار باشیم، خاندان پهلوی باشد! خدا لعنت کند این متفقین را که یک همچو حیوانی را به ما مسلط کردند. همه حرف ما این است که آقای وزیر خارجه انگلستان میگوید! همه درد ما این معناست که ایشان برای منافع شما الآن در مملکت دارد زندگی میکند؛ برای منافع اجانب دارد زندگی میکند. ایشان میخواهد همه چیزهای ما را به باد بدهد به نفع شما. نفت ما را به شما بدهد- عرض کنم- معادن ما را به شما بدهد، فرهنگ ما را فدای شما بکند، نگذارد که یک فرهنگ صحیح باشد تا جلوی شما را بگیرد؛ اسلام را تضعیف کند، نگذارد که اسلام به آنطوری که هست منعکس بشود که نگذارد مقاصد خارجیها انجام بگیرد، علمای اسلام را تضعیف کند، نگذارد که اینها نفسشان درآید و به مردم برسد و بگویند که این آدم دارد با شما چه میکند. جناحهای سیاسی، همه جناحها را، بازاریهای صحیح و روشنفکر را، دانشگاهیهای ما را، همه را میکوبند نمیگذارند که صدای آنها درآید؛ و اگر هر جا یک صدایی درآید، با کماندو و با این اجیرها، آنها را میکوبند. مگر همدان چه کرده است؟ همدان یک کلمهای گفته است و دنبالش، ریختند و دخترها را گرفتند و این هیاهویی که الآن پیدا شده است. یکی از دخترها را خلاف عفت با او کردند، آن هم خودکشی کرده. الآن هیاهوی همدان که پنجاه نفر میگویند تا حالا کشتار داده است برای یک همچو مسائلی است.
دیوانگی دیکتاتورها در اواخر عمر دانشجوهای دانشگاهها نمی توانند به آنطوری که می خواهند به کارشان ادامه بدهند. همه دستگاهها باید دستگاه مداحی برای «آریامهر» باشد همه؛ همه باید یک کلامْ دستگاهی باشد که اداره ظلم را تقویت کند. ملت می بیند می رود سراغ فرهنگش، یک فرهنگ فلج؛ یک فرهنگی که از آن هیچ کار نمی آید و نمی تواند یک نقش صحیحی داشته باشد در ملت.
و این است که آنطوری که من سابقاً حدس زدم - شاید دو سال، سه سال پیش از این بود - که باید ما بترسیم از این دیکتاتورها اواخر عمرشان. اواخر عمرشان دیوانه میشوند اینها. آغا محمد خان قَجَر هم دیوانه شد آن آخر عمرش؛ نادر شاه هم دیوانه شد آن آخر عمرش. بعضی شان هم از اول دیوانهاند؛ مثل رضا شاه، از اول دیوانه بود! این [شاه] الآن به حال دیوانگی و عصبی دارد زندگی میکند؛ الآن وقتی که باهاش مصاحبه میکنند، نمیفهمد. آن کسی که مصاحبه، دیروز ظاهراً کرده، پریروز - که امروز برای من آوردند، همین تازه بوده، حالا شاید دیروز بوده است - که میگوید: من که حرف زدم، خودش با خودش داشت حرف میزد و یک مسائلی را همین طور پیش خودی هی میگفت. این روزنامه که از فرانسه هست، اینکه باهاش مصاحبه کرده، در خلالش میگوید که من چی گفتم، او چی گفت، او چی گفت، او چی گفت؛ بعد میگوید: همین طور یک چیزهایی میگفت و هی درد دلهایی خودش با خودش میکرد و بیست مرتبه، ظاهراً نوشته است که این کلمه را بیست مرتبه گفت که «حالا چاره چیست؟ حالا چه بکنیم؟ حالا چه باید کرد؟ چه بکنیم؟» خوب معلوم است چه میخواهی، بگذار برو. دیگر چه میخواهی از جان این ملت؟ علاجش با خودت است، بگذار برو. حالا هم که دارد طلاها را میبرد؛ و پریروز، دیروز به ما اطلاع دادند که روز قبل، طیارهای که پر بوده است از جواهرات سلطنتی فرستادند برایش رفت؛ پدرش هم همین کار را کرد؛ گرفتاری ملت اینهاست.
نزاع ما برای ملت و منافع ملت است
ما اختلاف شخصی و خانوادگی با تو نداریم که میگویی که این خمینی با من اختلاف شخصی دارد. چه اختلاف شخصی من با تو دارم؟ چه کردی؟ به شخص من چه کاری تو داری؟ من با ملت دارم حرف میزنم؛ ما درد ملت را داریم، نه درد خودمان را. ما میگوییم تو با ملت ما داری چه میکنی؛ تو با اسلام ما چه کردی یا چه میکنی؛ تو با علمای اسلام ما داری چه میکنی. شخصیتی توی کار نیست؛ نزاع ما سر ملت است، سر اسلام است که تو داری تمام مخازن ایران را به باد میدهی و به دیگران میدهی و ما میگوییم: نه، نباید؛ باید مال خودمان باشد؛ گرسنههای ما باید سیر بشوند. ما حرفمان این است که این برهنهها و گرسنههایی که توی کوچهها دارند میگردند و هیچ چیز ندارند و گرفتار هستند، این رعیتهایی که به اصطلاح خودتان با اصلاح ارضی خواستید کاری بکنید، برای امریکا هم کردید آن کار را، و «مأموریت» تان را برای «وطن» تان هم انجام دادید و مأموریتی که امریکا به شما داده بود، انجام دادید و یک مملکتی را محتاج کردید در همه چیز به امریکا و خارج.
فریاد ملت: آزادی، استقلال
درد ملت که الآن فریادش بلند است، [و] همه فریاد این است که ما آزادی میخواهیم، ما استقلال میخواهیم. ما نمیخواهیم که این، مخازن ما را به باد فنا بدهد؛ بعد از بیست سال دیگر نه نفت داریم، زراعتمان را هم که از بین بردند، هیچ چیز نداریم. وقتی هیچ چیز ندارد این ملت، آن وقت چطور زندگی کند؟ این نسل آینده چطور زندگی باید بکند؟ ما مسئولیم نسبت به نسل آینده. ما باید الآن هر چه قدرت داریم اعمال کنیم که دست اینها را کوتاه کنیم از این مخازن خودمان و از این مخازن ملت تا اینکه نفت یک مقداری بنیه دوام داشته باشد. نفت زیاد است، منتها زیاد میخورند، میبرند. نفتها را میبرند، و دارند میبرند و مجان میبرند. کاش مجان میبردند، میبرند و برای خودشان عوضش پایگاه درست میکنند! اسلحه به ما میدهند! مگر اسلحه به ما میدهند؟ اسلحه برای امریکاست که پایگاه در ایران درست بکند! کوههای طرف چیز را، کردستان را، کجا را، تمام اینها را پایگاه برای امریکا دارند درست میکنند. اسلحه! ما این اسلحهها به دردمان نمیخورد؛ اسلحهای که ما نمیتوانیم بدانیم چطور به کار میبرند، به درد ما نمیخورد. از آن طرف نفت میبرند، از آن طرف اسلحه برای خودشان میفرستند در اینجا! به نفع خودشان اسلحه را میفرستند به ایران، برای اینکه پایگاه بزنند، با این اسم که عوضِ پول نفت است که صدای مثلاً شوروی و اینها هم زیاد در نیاید، به اسم اینکه ما محتاجیم به اینکه مملکتمان چه باشد، باید قدرت ما چه باشد. [...]
همه دستگاهها در ایران غیر قانونی است
و حالا دیگر ملت به تنگ آمدند، نمیخواهند. الآن بچههای مدرسه تا پیرمردها میگویند ما نمیخواهیم این را. رفراندم بالاتر از آنچه که یک ملتی همه بگویند نمیخواهیم؟ خوب معنایش این است که این شاه، شاه نیست دیگر. شاه با آرای ملت باید شاه باشد؛ وقتی آرای ملت بر خلاف شد، دیگر شاه نیست. مجلس، وقتی آرای ملت نباشد، مجلس نیست. مجلس ما که از اول هم مجلس نبود! خوب، ما تاریخ اینها را داریم؛ من خودم تاریخ اینها هستم. من یادم هست از آن وقتی که رضا شاه آمد و کودتا کرد تا حالا؛ همه این مسائل من یادم هست، مجلس مؤسسانشان را من یادم هست که با سرنیزه درست شد! این مجلس [را] ما داشتیم، چه روزی ما مجلس داشتیم؟ هیچ روزی، از زمان رضا شاه تا حالا، ما هیچ روزی یک مجلسی که مردم با اختیار خودشان بروند [کنار] صندوق، رأی بدهند؛ همچو مجلسی هیچ وقت ما نداشتیم تا الآن. الآن این اجزایی که در مجلس هستند، همه شان خیانتکارند، برای اینکه همه میدانند که با امر شاه آمدند در مجلس و ملت اطلاع ندارد. اول اشکالی که به تمام افراد مجلس هست این است که شما میدانید؛ شما را نمیشود گفت داخل در مجاری امور نبودید و از ماورای جوّ آمدید! شما توی این مردم، مطلع تر از خود این ملت هستید و میدانید که آمدن شما در مجلس به تصویب مردم و انتخاب مردم نبوده است، این انتصاب شاه هست؛ «مأموریت شاه» هست! از سفارت «لیست» آوردند و تعیین کردند شما را. شما این را میدانید و رفتید مجلس. اول اشکالی که به آنهایی که الآن میگویند ما ملی هستیم، اول اشکال این است که شما چرا توی این مجلس رفتید؟ میگویند مجبور بودیم. آخر کسی شما را مجبور نکرد که حتماً بیایید بروید به مجلس. خودتان هم داوطلب بودید و رفتید، با همه کارها هم موافقت کردید، حالا میگویید که دیدید یک ورقی، خوب این طرفی دارد میآید، میخواهید برای خودتان جا درست کنید. اشکال این است که برای چه شما توی مجلسی که انتصاب است و خلاف قانون اساسی است یک همچو مجلس، مخالف قانون اساسی است ... قانون اساسی مردم را - به آنها - اختیار داده است، کسی حق ندارد دخالت بکند.
مجرمیت شاه به حَسَب قانون اساسی
شاه مجرم است به حَسَب قانون اساسی؛ معزول است به حَسَب قانون اساسی. شاه خیانتکار است، و خیانتکار معزول است به حَسَب قانون اساسی. نمیتواند یک شاهی که بر خلاف مصالح ملت عمل میکند، بر خلاف آن چیزی که برای آن قانون معین کرده است عمل میکند، شاه باشد. این اصلش شاه نیست؛ معزول است این. این غاصب است. این آدم یک آدم یاغی است؛ نه این است که شاه، یاغی است؟ این عزل نمیخواهد دیگر، این منعزل است خودش؛ یاغی است این آدم. [...]
توجه جهانیان به ایران
الآن همه نفوس متوجهاند به ایران که چیست، چه خبر است ایران؟ شما خبرها را به ایشان بگویید که ایران وضعش اینطور است و این آدم با مردم اینطور دارد میکند و درد مردم عبارت از این است، درمانش هم این است که این برود. درمان بالاترش هم این است که دست آقای کارتر و آقای - عرض میکنم که - رهبرهای چین و رهبرهای کرملین و انگلستان و اینها از سر این ملت برداشته بشود و مردم کار خودشان را بکنند و مشغول کار خودشان بشوند و اداره امورشان را خودشان بکنند. چه کار دارد مردِکه از آن طرف دنیا آمده دستش را دراز کرده اینجا، نفتهای ما را دارد بیخود میخورد، مجانی میبرد و از مجانی بدتر میبرد. اینها را به این اشخاصی که با آنها ملاقات میکنید، چه در امریکا چه در اینجا، با این دانشجوهایی که ملاقات میکنید، مسائلتان را بگویید. وقتی بنا شد شما [که] پنج هزار نفر آدم هستید هر کدام به ده نفر بگویید، یک عده زیادی میشود و این موجی پیدا میشود در اروپا هم، یا در امریکا؛ و این مفید است برای ملت ایران و این یک خدمتی است به ملت ایران، و این ادای دیْنی است از شما برای ملت ایران. این یک مطلبی است که همه شما را من دعوت به آن میکنم که شما همهتان دعوت کنید مردم را و بخواهید از این قشرها به اینکه با ملت ایران همراهی بکنند؛ ملت امریکا با ملت ایران همراهی بکند؛ بفهمد که دولت امریکا نسبت به ایران چه صورتی دارد؛ چه صورت بدی دارد. کم کم مردم، ملت امریکا را اینطور به نظرشان میآید، لکن ملتش اینطور نیست. همین طور هر جایی که هست، شما هر جا هستید، مسائل خودتان را بگویید و هشدار بدهید به ملتهایی که شما در آن زندگی میکنید که این کارهایی که دولتهای شما دارند میکنند و با ایران اینطور رفتار میکنند، با ملت ایران اینطور رفتار میکنند، این برای ملت شما، برای همه چیز شما مضر است. و شما کمک کنید به ایرانیها در این نهضتی که دارند.
ان شاء الله خداوند همه شما را موفق کند؛ همهتان سالم باشید؛ و همهتان فداکار برای اسلام و برای ملت خودتان، و خودتان را بسازید و ان شاء الله ملتتان، مملکت خودتان به دست خودتان بیاید و دیگران بیرون بروند، و خودتان ان شاء الله اداره کنید مملکتتان را.