آمدند دست بوس آیت الله العظمی بروجردی اما حرف ایشان را اعتنا نکردند!

حضرت آیت الله این چند روز مقلد شما نیستیم!
با کمال صراحت به آقا عرض کردند که آقا ما در تمام سال مقلّد شما هستیم الّا این سه چهار روز که ابداً از شما تقلید نمی‏‌کنیم!گفتند و رفتند و به حرف مرجع تقلیدشان اعتنا نکرد.
 
آیت الله العظمی بروجردی(ره) از سادات طباطبائی بروجردی و با سی واسطه به دومین پیشوای شیعیان حضرت حسن بن علی(ع) می‌رسد. جد ششم آن مرحوم، فقیه عالیقدر سید محمد بروجردی است که از بزرگان و دانشمندان قرن یازدهم هجری به شمار می‌رود.

ایشان در ماه صفر سال 1292 ه.ق (1250ش) در شهر بروجرد دیده به جهان گشود از همان اوان کودکی مورد مهر و علاقه سرشار پدر دانشمندش قرار گرفت.

وقتی هفت ساله شد پدرش او را به مکتب فرستاد تا به تحصیل اشتغال ورزد. در سن هیجده سالگی- 1310- به اصفهان که در آن روزگار حوزه علمی گرمی داشت رهسپار گردید.

پس از ورود به اصفهان مدت چهار سال با جدیت و پشتکار مخصوص به خود، سرگرم تکمیل معلومات خود و کسب فیض از محضر استادان بزرگ فن شد. در سال 1314 که بیست و دو بهار را پشت سر می گذاشت، به دستور پدر به بروجرد احضار شد، او گمان می کرد پدرش می خواهد او را برای ادامه تحصیل به نجف اشرف که بزرگترین حوزه علمیه شیعه بود بفرستد، ولی پس از ورود و دیدار پدر و بستگان مشاهده می کند که علی رغم انتظار او، مقدمات ازدواج و تأهل او را فراهم کرده اند.
 

از این پیش آمد اندوهگین می شود و چون پدر علت اندوه و تأثر او را می‌پرسد می‌گوید: من با خاطر آسوده و جدیت بسیار سرگرم کسب دانش بودم ولی اکنون بیم آن دارم که تأهل میان من و مقصدم حائل گردد و مرا از تعقیب مقصود و نیل به هدف باز دارد!

پدر به وی می‌گوید: فرزند! این را بدان که اگر به دستور پدرت رفتار کنی امید است که خداوند به تو توفیق دهد تا به ترقیات مهمی نائل شوی.

گفته پدر تأثیر بسزائی در وی می بخشد و او را از هر گونه تردید بیرون آورده و بالاخره پس از ازدواج و اندکی توقف مجدداً به اصفهان برگشته پنج سال دیگر به تحصیل و تدریس علوم و فنون مختلفه اهتمام می ورزد.
 

در سال 1318 قمری مجدداً پدرش از بروجرد او را می خواند، ولی این بار خاطر نشان می سازد که قصد دارم تو را به نجف اشرف بفرستم، دانشمند نابغه جوان هم با اشتیاق زایدالوصفی بار سفر بسته، اصفهان را به قصد بروجرد ترک می گوید.

آیت الله الظمی بروجردی (ره) در آن موقع بیست و هفت سال داشت، مجتهد مسلم بود و همه، او را به نبوغ و احاطه در فقه و اصول و حکمت می ستودند، به طوری که از عالمین با فضیلت به شمار می آمد.

پس از درگذشت آیت الله حائری، چند تن از علما و مدرسین حوزه علمیه ایشان را دعوت می‌کنند تا از بروجرد به شهر قم آمده و این مرکز عظیم تشیع را هدایت کنند.
 

آنچه در ادامه می‌خوانید خاطره شهید مطهری درباره ایشان و رفتار ناصحیح برخی از مردم بی‌بصرت در زمان ایشان است.

این سه چهار روز مقلد شما نیستیم
شهید مطهری مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهری،ج‏17، ص 332 می‌گوید: یادم هست در سالهایی که در قم بودیم در آنجا هم یک نمایشها و شبیه‏های خیلی بدی در میان مردم بود. سالهای اول مرجعیت مرحوم آیت اللَّه بروجردی (رضوان اللَّه علیه) بود که قدرت فوق‌العاده داشتند.
 

قبل از محرم بود. به ایشان گفتند وضع شبیه خوانی ما این‏جور است. دعوت کردند، تمام رؤسای هیئتها به منزل ایشان آمدند. از آنها پرسیدند: شما مقلّد چه کسی هستید؟ همه گفتند: ما مقلّد شما هستیم.

فرمودند: اگر مقلّد من هستید، فتوای من این است که این شبیه ‏هایی که شما به این شکل در می ‏آورید حرام است. با کمال صراحت به آقا عرض کردند که آقا ما در تمام سال مقلّد شما هستیم الّا این سه چهار روز که از شما تقلید نمی‏کنیم! گفتند و رفتند و به حرف مرجع تقلیدشان اعتنا نکردند. این نشان می‏‌دهد که هدفْ امام حسین(ع) نیست، هدف اسلام نیست، نمایشی است که از آن استفاده ‏های دیگری و لااقل لذتی می‏‌برند. این، شکل قدیمی‌‏اش بود.