انجمن حجتیه و ولایت فقیه

ابتدا به عنوان توضیح یادآور می‌شود که این یادداشت درصدد تنزیه انجمن حجتیه و چشم فرو بستن بر مشکلات و موضع‌گیری‌های غلط این گروه نیست، بلکه در پی آن است تا با دیدن تمام واقعیت‌ها و احاطه بر جمیع وقایع تاریخی، نوع رویکرد به گروه‌ها و جریانات در دوران انقلاب را به نقد بکشد...

از ابتدای انقلاب، حرکت غلطی آغاز شد و آن تفاوت ننهادن میان گروه‌های معاند با جمهوری اسلامی با گروه‌هایی بود که می شد با اصلاحاتی از ظرفیت‌های آنان برای انقلاب اسلامی بهره برد و به علاوه از تلفات و ریزش‌های نهضت کاست. یکی از این گروه‌ها که همچون دشمن خونی با آنان رفتار شد، انجمن حجتیه بود.
هیچ کس تردید ندارد که این گروه برای مبارزه با بهائیت حاضر شده بود تا دست از مبارزه با رژیم پهلوی بکشد و حتی عناصری را که معتقد به مبارزه بودند، از مجموعه خود کنار بگذارد.
انقلابیون که تاریخ حقانیت آنان را نشان داد، این نگرش را نمی پسندیدند و کسانی با نوشتن گزارش‌هایی برای امام که در نجف بودند، این اختلاف نظر را گزارش کردند و به مرور دره‌ای میان خود و انجمن ایجاد کردند. یکی از این افراد، آیت‌الله گرامی بود که خود بعد از انقلاب با امام مساله پیدا کرد و از مجموعه انقلابیون کنار گذاشته شد یا کنار رفت؛ شرح نامه ایشان در کتاب عماد الدین باقی آمده است.
به تدریج که مسائل بعد از انقلاب پیش آمد، کسانی انجمن حجتیه را یکی از خطرهای مهم برای نظام دانستند و در این باره، به تبلیغات خود بر ضد آن ادامه و ادامه دادند و بر طبل دشمنی به شدت نواختند.
این که اختلاف نظر وجود داشت، بدیهی بود؛ اما وقتی بازار مخالفت‌ها داغ شد، آن قدر در این زمینه بافته و بافته شد که به مرور تصور بر آن شد که انجمن حجتیه دشمن خونین انقلاب اسلامی است و افراد وابسته به آن، همه منحرف هستند.
فریادهایی هم که به دفاع از آنان برمی‌خاست و یکی از آنها از آن آیت‌الله خزعلی بود، اصلا مورد توجه کسی قرار نگرفت.
خط افراطی‌ها که نمونه بارزش آقای عماد الدین باقی بود و آن زمان با گروه سید مهدی‌هاشمی و دیگران علیه انجمن و بسیاری از جریان‌های دیگر همکاری می کرد، در کتاب «حزب قاعدین» متبلور شد و طی چند ماه، ده هزار نسخه از آن انتشار یافت و انجمن را خانه نشین کرد.
حالا هم که آقای باقی از آن میسر بازگشته، باز هم در چاه ویل دیگری افتاده و تصور کرده است که آقای حلبی و دوستانش به ولایت فقیه اعتقاد نداشته اند و آنچه در این باره گفته‌اند، مقصودشان چیز دیگری غیر از ولایت فقیهی بوده که ایشان آن زمان اعتقاد داشته است.
و این چنین گروهی که ممکن بود و خودش هم با برخوردهایش نشان داده بود که می توان از ظرفیت آن برای نظام استفاده کرد، طرد شد و نه تنها طرد که ده‌ها اتهام غیرواقعی علیه آن طرح گردید، در حالی که اعضای آن در هیچ دادگاهی قادر به دفاع از خود نبودند.
این ذهنیت هنوز هم وجود دارد و البته نباید انتظار داشت که دیگران همچنان عجز و لابه کنند و کرنش کنند و اصرار ورزند تا آن را در این مجموعه نگاه دارند. اما ببینیم افراد معتدل که تلاش کردند تا انجمن را در کنار انقلاب نگاه دارند، چگونه برخورد کردند.
استاد مطهری به روایت مرحوم سیدمنیرالدین حسینی که خود نماینده خبرگان قانون اساسی بود، در گرماگرم انتشار پیش نویس قانون اساسی که توسط دکتر حبیبی و بنی‌صدر تهیه شده بود، از انجمن خواست تا آنان نیز پیش نویسی برای خود تدوین و منتشر سازند و اصلاحات خود را بیان کنند. مرحوم سیدمنیر‌الدین حسینی پس از شرحی از انتشار پیش نویس قانون اساسی و تلاشی که خودش برای نقد آن داشت، می‌نویسد:
انجمن حجتیه نیز به پیشنهاد مرحوم شهید مطهری شروع به نگارش پیش نویسی برای قانون اساسی نمودند (خاطرات مرحوم سید منیرالدین حسینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 248).
بدین ترتیب، انجمن به پیشنهاد مرحوم مطهری که سابقه همکاری هم با انجمن داشت و برخی از نوشته‌هایش، سخنرانی‌های وی در برخی جلسات انجمن بود ، شروع به نگارش یک پیش نویس برای قانون اساسی کردند.
در آن زمان، البته کتاب ولایت فقیه امام خمینی و چندین کتاب دیگر در این زمینه انتشار یافته بود، اما در پیش نویس قانون اساسی هیچ صحبتی از ولایت فقیه نبود. طرح ولایت فقیه، بعدها در جریان تشکیل مجلس خبرگان مطرح شد که شرح آن را آیت‌الله منتظری در کتاب خاطراتش آورده و دیگران هم نوشته اند. در آنجا بود که آقایان منتظری و بهشتی و فارسی و دیگران روی ولایت فقیه ایستادند و آن اصل مهم و اساسی که مهم ترین ممیزه نظام اسلامی ماست را تصویب کردند.
این زمان که هنوز خبرگان تشکیل نشده بود، انجمن یک کتابچه 36 صفحه ای منتشر کرده و دیدگاه‌های خود را در باره پیش نویس قانون اساسی مطرح کرد. این جزوه «پیشنهاد مقدمه و متن اصلاحی نسبت به پیش نویس قانون اساسی» نام گرفت.
در این جزوه پس از یک مقدمه در ستایش انقلاب اسلامی، یاد از شهیدان و تایید نهضت به عنوان واسطه‌ای میان حکومت امام علی(ع) با حکومت حضرت مهدی(عج)، اصلاحات مورد نظر آمده است. در اوراق این جزوه، دو ستون کشیده شده و در ستون نخست، بندهای پیش نویس قانون اساسی و در مقابل آن نظرات اصلاحی انجمن آمده است.
در اینجا آنچه مورد نظر ماست، مربوط به اصل سوم از پیش نویس قانون اساسی و دیدگاه اصلاحی انجمن در آن باره است. ابتدا اصل سوم پیش نویس و بعد هم اصلاحیه

 اصل 3:

آراء عمومی مبنای حکومت است و بر طبق دستور قرآن که «و شاورهم فی الامر» و «و امرهم شوری بینهم» امور کشور باید از طریق شوراهای منتخب مردم و در حدود صلاحیت آنان و به ترتیبی که در این قانون و قوانینی ناشی از آن مشخص می‌شود، حل و فصل گردد.

 اصلاحیه:

اصل سوم:

ولایت الهیه فقیه، به نیابت امام عصر(عج)، مبنای حکومت است و تحت این ولایت به پیروی از اصول قرآنی «و شاورهم فی الامر» و «و امرهم شوری بینهم» امور عمومی کشور باید در شوراها و در محدوده شرع و قوانین اسلامی و به وسیله خود مردم و در حدود صلاحیت قانونی آنان حل و فصل شود. برای اجرا و گسترش این اصول، قانون کیفیت تشکیل شوراهای مسئول را در زمینه امور اداری و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی پیش‌بینی خواهد کرد.
آقای باقی به رغم اینکه آن زمان این مطالب را دیده بود، اما چشم خود را به روی واقعیات بست. تنها توجیه اش در آن کتاب این است که اینها برای همه مجتهدین ادعای ولایت می کنند و این با ولایت فقیه فرق دارد (حزب قاعدین؛ ص 108 ـ 119). در حالی که جمله مهم «ولایت الهیه فقیه به نیابت امام عصر علیه‌السلام، مبنای حکومت است» جای هیچ تردیدی را در اعتقاد انجمن به اصل ولایت فقیه باقی نمی گذارد.
باید به ایشان گفت، نه آن روز حرکت شما روی میزان بود و نه امروز فهمتان از آن اصل درست است. روزگاری از شدت علاقه به اصل ولایت فقیه، چشمتان را بسته بودید و روزی به خاطر مخالفت با آن و با تصور اینکه مرحوم آقای حلبی به آن باور نداشته، از آنان عذرخواهی کردید.

اما برای انقلابیون : هنر این نیست که ما با برخوردهایمان همه را از خود برانیم . هنر آن است که بتوانیم تا سر حد امکان ـ منهای گروه‌هایی که خود را یکجا به ارزش‌های ضداسلامی و واپسگرایانه فروخته‌اند ـ کسانی را که در دایره خودمان هستند، به آرامی در خود بپذیریم و هضم کنیم و با حفظ اعتماد مردمی، در برابر دشمنان بیرونی بایستیم.


نکته : انجمن حجتیه امام زمان ولایت فقیه