انحلال حزب توده و دستاوردهاي آن
در نيمه دوم سال 1361، اطلاعات دقيق و مستند و شواهد نظري و عملي مسئولين كشور را در جريان يك توطئه گسترده و عميق كه توسط حزب توده در شرف تكوين بود و براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران را هدف گرفته بود، قرار داد.
از بدو پيروزي انقلاب اسلامي، مسئولين نظام نسبت به ماهيت حزب توده شناخت كافي داشتند. اين شناخت، كه از تجربه عميق بررسي فعاليت كمونيستها در ايران و ساير كشورهاي اسلامي سرچشمه ميگرفت، كافي بود تا رهبري انقلاب و مسئولين نظام را نسبت به فعاليت حزب توده و ساير گروههاي چپ در ايران به هوشياري معطوف دارد. امام خميني(ره)، در سخنان خود، پيش و پس از انقلاب، بارها بر اين هوشياري تأكيد ورزيدند و تلاشهاي جريانهاي ماركسيستي و التقاطي را كه منافقانه دم از «اتحاد» با نيروهاي مسلمان ميزدند، خنثي كردند. با وجود اين، در سالهاي 1361- 1358، شرايط اجتماعي، فرهنگي و سياسي كشور به نحوي بود كه مسئولين در عين ابراز هوشياري ميكوشيدند فعاليت رسمي حزب توده را، عليرغم عمليات مخرب آن، تحمل كنند. مهمترين عاملي كه سبب فعاليت آزادانه حزب توده در اين چهارسال شد، تعهد نظام نسبت به «اصل آزادي عقيده» بود. امام(ره) در آخرين روزهاي اقامت خود در پاريس به صراحت بر اين اصل تأكيد ورزيده و اعلام داشتند در نظام آينده: «ماركسيستها آزاد خواهند بود خواستههاي خود را بيان كنند، اما آزادي توطئه عليه كشور را نخواهند داشت».
اين اصل، كه نظام جمهوري اسلامي عملاً تاكنون نيز پايبندي خود را به آن به ثبوت رسانيده، از دو بعد قابل بررسي است: بعد نخست را «اصل پويايي انديشهها در شرايط تعارض» ميتوان ناميد. اسلام از تعارض انديشهها نه تنها بيم ندارد، بلكه آن را براي اعتلاي مباني مكتبي و انتخاب آگاهانه افراد مفيد ميداند. اسلام مكتبي است كه در همه ابعاد نظري و عملي توانمندي و غناي خود را به اثبات رسانده و در شرايطي كه مكتب در معرض شبهات كفرآلود و شركآميز قرار گيرد، مواجهه مكتبي و فرهنگي و دفع عقلايي تفكر منحرف از راه تعميق انديشه را كارساز ميشمرد و نه سركوب قهرآميز تفكر و رقيب و مهاجم را. استاد شهيد مرتضي مطهري مينويسد:
من مكرر در نوشتههاي خود نوشتهام، من هرگز از پيدايش افراد شكاك در اجتماع كه عليه اسلام سخنراني كنند و مقاله بنويسند، متأثر كه نميشوم هيچ، از يك نظر خوشحال هم ميشوم. چون ميدانم پيدايش اينها سبب ميشود كه چهره اسلام بيشتر نمايان بشود. وجود افراد شكاك و افرادي كه عليه دين سخنراني ميكنند، وقتي خطرناك است كه حاميان دين آنقدر مرده و بيروح باشند كه در مقام جواب برنيايند يعني عكسالعمل نشان ندهند. اما اگر همين مقدار حيات و زندگي در ملت اسلام وجود داشته باشد كه در مقابل ضربت دشمن عكسالعمل نشان بدهد، مطمئن باشيد در نهايت امر به نفع اسلام است. همانطوري كه در طول 40-30 سال اخير، كسروي پيدا شد عليه شيعه بالخصوص و احياناً عليه اسلام چيزها نوشت. تودهايها آمدند در مقابل ما حرفهاي ديگري زدند و به اساس اسلام اعتراض كردند، افراد ديگري پيدا شدند كه به نام حمايت از مليت ايراني عليه اسلام سخناني گفتند. اينها بدون اينكه خودشان بخواهند و قصد داشته باشند، بطور غيرمستقيم آنقدر به اسلام خدمت كردند كه خدا ميداند... تودهايها آمدند. چقدر توانستند به طور غيرمسقيم بدون اينكه خودشان بخواهند به منطق فلسفي و منطق اجتماعي اسلام خدمت بكنند. يعني اينها سبب شدند كه دستهاي علماي اسلام از آستين بيرون آمد و چه آثار نفيسي در اين زمينه منتشر شد.
يك دين زنده هرگز از اينگونه حرفها بيم ندارد. يك دين زنده آنوقت بيم دارد كه ملتش آنقدر مرده باشد كه عكسالعمل نشان ندهند و متأسفانه ما در گذشته گاهي چنين چيزي داشتيم...
اساساً ديني كه منطقش براساس فكر و عقل است، براساس حساب است، بر اساس فلسفه است، براساس يك سلسله مصالح است، در اين جهت نگراني ندارد. روي همين حساب از صدر اسلام تاكنون آن آزادي تفكري كه اسلام به مسلمين و به ملل ديگر درباره اسلام داده، هيچ ملت ديگري نداده است و اين از افتخارات اسلام است.
بعد دوم، ضرورت بازسازي فكري و فرهنگي نسلي بود كه در دوران حاكميت شاه- امريكا به شدت به فرهنگ غربي آلوده شده بود. اين بخش از جامعه كه در شرايط سلطه پرورش يافته بود، با پيشداوريهاي نظري و آلودگيهاي فرهنگي وارد نظام نوين اسلامي شد و بخشي از آن پيرامون گروههاي مختلف چپ، از جمله حزب توده، مجتمع شد. مسئولين انقلاب و نظام اميد داشتند كه با گذشت زمان و آشنايي با آرمانها و ارزشهاي اسلامي به تدريج عناصر كمتر آلوده و صادق اين نيروها به آغوش اسلام باز گردند. امام(ره) به راستي همچون پدري دلسوز بارها و بارها در اين زمينه سخن گفتند و كوشيدند تا زمينه بازگشت اين قبيل افراد را فراهم سازند. امام(ره) از جمله چنين فرمودند:
... امروز همه با هم همصدا آزادي را طلب ميكنند و استقلال را والحمدالله اينها بدست آمده است و جمهورياسلامي را ميخواهند كه آن هم انشاءالله با آراي عمومي بدست ميآيد. آنچه كه الآن لازم است براي همه ما حفظ اين وحدت است. ما از الآن بايد مستقل باشيم. نه طرف راست و نه طرف چپ، بلكه همه تحت لواي اسلام مستقل.
اگر بخواهيد مملكتتان مستقل بشود، اگر بخواهيد آزادي براي شما پيدا بشود، افكار متشتت را الآن كنار بگذاريد، و با هم، همصدا، با هم اين بار را به منزل برسانيد. شما ميدانيد كه الآن مملكت ما يك مملكت آشفته است.
... وحدت كلمه الآن در همه اقشار است. لكن اشخاصي كه بخواهند اين وحدت را به هم بزنند و بخواهند آنهائي كه اين وحدت را ايجاد كردند تضعيف كنند، آنها بايد تجديدنظر در فكر خودشان بكنند، توجه بكنيد ما خيرخواه شما هستيم. ما خيرخواه اين ملت هستيم. اسلام خيرخواه شما است. اسلام دنيا و آخرت شما را سعادتمند ميكند. با اسلام آشتي بكنيد. آنهايي كه آشتي ندارند بيايند زير لواي اسلام. بيايند تعليمات اسلامي كه اجانب نگذاشتند كه معلوم شود و قشرهائي كه به آنها مربوط نيست رها كردند و تعاليمي را كه به آنها مربوط بود و با منافع آنها مخالف بود نگه داشتند. نگذاشتند كه ما مطالعه بكنيم و نگذاشتند كه ما انتشار بدهيم. شما بدانيد كه اسلام همه چيز را دارد. از وقتي كه ازدواج بين مرد و زن انجام ميشود تا وقتي كه توي قبر ميرود آثار دارد، احكام دارد، دستور دارد، همه دستورهاي مترقي، همه دستورهائي كه براي سعادت انسان چه در اين دنيا و چه در آن دنيا مفيد است...
مقايسه اين ديدگاه اسلامي با ديدگاه قرون وسطايي مغرب زمين كه هر دگرانديشي را با حربه «انگيزاسيون» (تفتيش عقايد) به صلابه كشيد و چهرههاي درخشان پويايي نظري و نوانديشي علمي (مانند گاليله و جئوردانوبرونو) را به مسلخ كشاند و جنايتهايي آفريد كه مشهور تاريخ است، جالب توجه است.
اين ديدگاه همچنين با تجربه هفتادساله جهان ماركسيسم كه شاخص آن تفتيش عقايد استاليني و نواستاليني است نيز تفاوت ماهوي دارد.
هر چند، ابعاد تكاندهنده كشتار و سركوب نه تنها دگر انديشان بلكه عامه مردم و حتي خواص حزبي در دوران استالين در دورة ميخائيل گورباچف و پس از آن، افشا شده و مطبوعات رسمي احزاب كمونيست نيز بر اين واقعيات مدهش صحّه گذاشتند، ليكن بجا است تا به گوشهاي از آن توجه شود:
الكساندر سولژنيتسين، نويسنده شهير روس، درباره سركوب معتقدين به اديان در نظام نوخاسته شوروي در دهههاي 1920 و 1930 چنين مينويسد:
در بهار سال 1922 كميسيون ويژه مبارزه با ضد انقلاب و تخريب و سفته بازي (چكا)، كه عنوان گ. پ. او پيدا كرده بود، درصدد دخالت در امور كليسا برآمد... با اين همه، از بيخ و بن برانداختن مذهب در اين مملكت، كه در جريان سالهاي 20 و 30 يكي از بزرگترين هدفهاي «گ. پ. او» و «ان. كا.و.د» بود، از راه ديگري جز بازداشت گروهگروه جماعت ارتدكس مذهب تحقق نميتوانست بيايد. كشيشها و راهبهها را كه وجودشان روسيه پيش از انقلاب، را از همه ملوث ميكرد، فشرده فشرده، گروهگروه، از كليساها و صومعهها بيرون ميآوردند، به زندان ميانداختند و از ديارشان نفي ميكردند؛ به ويژه، دست به توقيف و محاكمه مؤمنهايي ميزدند كه جنبش و كوششي داشتند. دايره پشت سرهم گسترش مييافت و اكنون مدتي بود كه نوبت بازداشت مؤمنهاي ساده و بينوا، پيرمردان و به ويژه زناني شده بود كه ايمان سرسختانهتري داشتند و از آن پس و سالهاي دراز، در زندانهاي سر راه و بازداشتگاهها لقب «خواهران شفقت» به ايشان داده شد.
بيگمان، فرض اين بود كه بازداشت و محاكمه اينان به سبب خود دين و مذهب صورت نميگيرد، كه براي آن صورت ميگيرد كه اعتقادهايشان را با بانگ بلند اعلام ميدارند و فرزندانشان را با همين فكر پرورش ميدهند.
چنان كه تانيا خودكهويچ ( Tania khodke vitch) نوشته ميتواني، نمازت را به آزادي بخواني اما ... به اين شرط كه جز خدا كسي نشنود. (و اين شعر برايش ده سال آب خورد.) كسي كه گمان ميبرد به حقيقت روح و جوهر روحاني دست يافته است، بايد از فرزندان خويشتن پنهانش بدارد. در سالهاي 20، قضيه تعليم اصول دين و مذهب به فرزندان خود، به موجب ماده 58- بند 10 جرم سياسي شناخته شد و به زبان ديگر، تبليغ ضدانقلابي به حساب آمد.
به هر روي، بر اساس اين بينش مكتبي، نظام نوپاي جمهورياسلامي، عليرغم فشار كم نظير ضدانقلاب داخلي و خارجي، فعاليت آزادانه احزاب و گروههاي چپ را پذيرا شد. به تدريج بخش عمده اين جريانات كه زيست در شرايط آرام سياسي انگيزههاي وجودي و مايههاي موجوديشان را به تاراج ميبرد و دستمايه بس حقيرانه فرهنگ و انديشهشان را برملا ساخت، راه توطئه و آشوب را پيش گرفتند و توسط مردم از صحنه حيات اجتماعي كشور حذف شدند.
ولي در اين ميان حزب توده ترفندي خاص پيش گرفت و زيركانه كوشيد تا توطئههاي خود را زير پوشش حمايت صوري از نظام انقلابي پنهان دارد.
مسئولين نظام هر چند هشيارانه به حركتهاي حزب توده توجه داشتند، با وجود اين، تا نيمه دوم سال 1361 با صبر و بردباري موجوديت آن را تحمل كردند. ولي در شرايطي كه اين موجوديت ميتوانست به خطري براي كيان انقلاب و ارزشهاي برخاسته از خون هزاران شهيد تبديل شود، بردباري جايز نبود. نه تنها شرع، بلكه عرف جاري سياست جهاني، در همه اعصار و در همه كشورها، چنين بردباري را جايز نشمرده و نميشمرد.
بدينسان بود كه پردهدري از چهره توطئهآميز حزب توده در دستور روز نهادهاي انقلابي جمهوري اسلامي ايران قرار گرفت و مأموريت دستگيري سران حزب توده به «واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» محول شد.
فروپاشي حزب توده: ابعاد و اهميت آن
عمليات اميرالمؤمنين (ع)
در پي يك رشته عمليات مقدماتي در ساعت 30/4 بامداد روز 17/11/1361 با دستگيري نورالدين كيانوري، دبير اول كميته مركزي حزب توده و همسرش مريم فرمانفرمائيان فيروز، عضو هيأت سياسي كميته مركزي حزب، نخستين مرحله عملياتي آغاز شد. در ساعات اوليه بامداد همان روز بخش مهمي از مراكز پنهاني حزب توده به تصرف پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و حدود 40 تن از مهرههاي برجسته حزب توده و عناصر كليدي شبكه جاسوسي شوروي در ايران دستگير شدند. دستگيرشدگان بخش عمده اعضاي كميته مركزي و كادرهاي درجه اول حزبي را دربر ميگرفت.
در پي دستگيري اين عناصر، بلافاصله تخليه اطلاعاتي با طبقهبندي حفاظتي بالا آغاز شد و هرگونه تلاش عوامل نفوذي شوروي و حزب توده و عناصر ضدانقلاب راست در ساير ارگانها، كه بعداً چگونگي آن كشف شد، براي اطلاع از ميزان اطلاعات به دست آمده، عقيم ماند. با تلاش پيگير نيروهاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در فاصلهاي كمتر از دو ماه، كليه اطلاعات كليدي از عمليات پنهاني حزب توده به دست آمد و سازمانهاي مخفي و نظامي و شبكههاي نفوذي و جاسوسي و طرحهاي براندازي خزنده و كودتايي حزب توده كشف شد. ابعاد مطالب كشف شده به حدي بود كه رهبري حزب توده هيچگاه تصور آن را نميكرد و براي جبران آن طرح جانشيني (آلترناتيو) نينديشيده بود.
دومين مرحله عمليات، با نام «عمليات حضرت اميرالمؤمنين (ع)»، بر مبناي اطلاعات كشف شده در مرحله نخست، در شب ميلاد امام علي (ع)- 7/2/1362- آغاز شد. در نخستين گام اين عمليات، 4 نفر اعضاي رهبري حزب توده كه جلسه «هيأت دبيران» را تشكيل داده بودند (فرجالله ميزاني، مسئول تشكيلات كل؛ انوشيروان ابراهيمي، مسئول فرقه دمكرات آذربايجان؛ محمدمهدي پرتوي، مسئول سازمانهاي مخفي و نظامي؛ رحمان هاتفي، مسئول وقت سازمان ايالتي تهران پس از دستگيري حجري در ضربه اول) دستگير شدند. در اين عمليات، حدود 170 نفر از كادرهاي حزبي و اعضاي سازمانهاي مخفي و نظامي و عوامل جاسوسي و نفوذي در تهران و بيش از 500 نفر در شهرستانها دستگير شدند. همچنين حدود 80 دستگاه خانه مخفي حزب، سه محل جاسازي شده اسلحه، شامل 200 قبضه انواع سلاح كمري، تفنگ ژـ 3، كلاشينكف، آر.پي. جي7، تيربار و مقادير زيادي فشنگ و نارنجك، صدها دستگاه اتومبيل و موتورسيكلت، انواع وسايل چاپ و تكثير و آرشيوهاي محرمانه حزبي و قريب به 9 ميليون تومان وجه نقد به دست آمد.
همانگونه كه در بخشهاي پيشين توضيح داده شد، حزب توده در برگيرنده قريب به 10 هزار عضو و تعدادي هوادار بود كه بخش عمده آنان در سازمانهاي رسمي حزب سازماندهي شده بودند و مستقيماً در جريان توطئهها و اقدامات پنهاني حزب قرار نداشتند. نكتهاي كه مورد توجه جدي مسئولين قرار داشت بهرهگيري از افشاي توطئههاي پنهاني حزب به منظور بازگردانيدن اين عناصر به دامان نظام و جامعه و برخورداري آنان از يك زندگي سالم بود. بر اين اساس، همزمان با «ضربه دوم» ـ كه عناصري را كه مستقيماً در توطئههاي پنهاني و جاسوسي حزب مشاركت داشتند در بر ميگرفت ـ برنامه افشاي ماهيت حزب نيز به اجرا درآمد. اولين گام در اين افشاگري، مصاحبه راديو تلويزيوني تعدادي از برجستهترين سران حزب و اعتراف صريح آنان به مشاركت در تخلفات قانوني و توطئههاي پنهاني و جاسوسي بود.
نورالدين كيانوري، دبير اول كميته مركزي حزب توده، در اولين افشاگري تلويزيوني خود چنين گفت:
«با سلام به حضور امام خميني رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران. من امروز ميخواهم كوشش بكنم با پوزش و شرمندگي در مقابل ايشان تخلفاتي را كه حزب ما در عرض اين چهار سال فعاليت در جمهوري اسلامي ايران انجام داده آن طور كه هست بيان بكنم و اين تخلفات درسي باشد براي نسل جوان ما كه راه درست خودشان را از راه گمراهي كه ما رفتيم جدا بكنند و بتوانند در چهارچوب كشور خودشان با قوانين موجود در كشور خودشان خدمت به مردم كشور بكنند و از اين گمراهي كه ما را به اين روز و اين فاجعه انداخته است دوري بجويند...
اين تخلفاتي كه ما كرديم من در شش محور عمده اينها را خلاصه كردم. البته اين به اين معني نيست كه ما به غير از اين شش محور عمده تخلف ديگري نداشتيم. تخلفات ديگري هم داشتيم ولي اين شش محور به نظر من عمدهترين و تعيين كنندهترين محورهاي تخلفات ما بوده است:
اولين و شايد مهمترين، به نظر من، تخلف ما عبارت است از زير پا گذاشتن شعار عمده و اصلي سياست خارجي جمهوري اسلامي كه بوسيله امام خميني اعلام شد و بعداً رسميت كامل يافت. اين شعار نه شرقي، نه غربي مفهوم درستش اين است كه افرادي كه در ايران هستند مطابق قوانين ايران حق فعاليت آزاد سياسي مطابق عقايد خودشان را دارند. اينها ميبايستي اجتناب بكنند از هر گونه تماس با كشورهاي خارجي، با نيروهاي خارجي، اعم از شرق يا غرب، اعم از ابرقدرت امريكا يا قدرت بزرگ شوروي.
ما اين شعار را در حرف پذيرفتيم ولي در عمل به علت آن چسبندگي و وابستگي كه طي چندين ده سال كه بين حزب ما و حزب كمونيست اتحاد شوروي برقرار شده بود نتوانستيم خودمان را از اين وابستگي خلاص بكنيم و صرفاً در چهارچوب قوانين جمهوري اسلامي ايران فعاليت سياسي خودمان را آنقدري كه قانون اساسي اجازه ميداد انجام بدهيم. نتيجه اين شد كه ما به گمراهي افتاديم و اين گمراهي ما را روز به روز هم به طرف عمق بيشتر يعني ورطه خطرناكتري كشاند. يعني در فعاليت ما ديگر مسايل سياسي جاي خودش را در مواردي به مسايل جاسوسي و خيانت به جمهوري اسلامي كشاند و من در موارد مشخص در بازجوييها روي اين نكتهها تكيه كردم و خوب مسايلي از قبيل مسايل مربوط نظامي ـ سياسي در گزارشهاي ما به طرف شوروي داده ميشد.
س: معذرت ميخواهم موارد جاسوسي را به شكل خيلي كلي بيان كنيد كه در چه زمينههايي بوده؟
ج: من همين الآن گفتم كه در زمينههاي نظامي و سياسي بوده، يعني مسايلي مربوط به موقعيت نظامي ايران و نيروهاي نظامي و مسايلي مربوط به سياست كلي ايران، آن چيزي كه مربوط به سياست كلي بوده در يك چيزهايي و تحليلهايي كه از طرف من تهيه ميشد و هر چند وقت يكبار براي شورويها فرستاده ميشد. اخبار نظامي هم آن چيزهايي بود كه از راههاي مختلف از طريق نفوذهايي كه پيدا كرده بوديم، بدست ميآمد، آنها را هم ميرسانديم.
اين بزرگترين تخلف ما كه مسلماً خيانت هست بوده و به نظر من مادر كليه تخلفات ديگر است. يعني اگر اين تخلف نبود ما امكان داشت تخلفات ديگر را بتوانيم نرويم طرفش.
دومين تخلف ما مسئله سلاح است. امروز مشخص است كه در روزهاي بهمن مقدار زيادي از سلاحهاي ارتش بدست نيروهايي كه در جريان 22 بهمن شركت داشتند، ريخته شد و از آن جمله بدست گروههايي كه تحت عنوان حزب توده فعاليت ميكردند افتاد. واقعيت اين است كه انقلاب بهمن را تودههاي وسيع مردم ايران به رهبري امام خميني زير شعارهاي اسلامي زير شعار واقعي استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي انجام دادند و به موفقيت رساندند و نقش گروههاي كوچك سياسي ديگر و از آن جمله ما، بسيار كوچك بوده است كه اگر نبودند هم انقلاب پيروز ميشد ولي بعداً ما به جاي آنكه اين واقعيت را عميقاًٌ درك بكنيم و بفهميم كه چه در كشور ما رخ داده است نتوانستيم درك كنيم و در همان چارچوب وابستگيها باقي ماند و از آن جمله در مورد سلاح وقتي امام دستور دادند كه سلاحها همه تحويل داده شود به مقامات جمهوري اسلامي و به كميتهها، به جاي آنكه اين دستور را اجرا كنيم ظاهراً [به اعضا و هواداران] دستور داديم [كه سلاحها را تحويل دهند] ولي بالواقع مقداري را نگه داشتيم، مقداري را جاسازي و مقداري را مخفي كرديم و با اين كار تخلف بزرگي را انجام داديم. من كه در بازجويي هم گفتم كه اگر تا قبل از تجاوز عراق نگهداري اين سلاحها فقط يك تخلف بزرگ و خيلي شديد ميتوانست باشد، از آن تاريخ قطعاً خيانت است. چون اين سلاحها براي جبهه ضرورت داشته است. از اين جهت من خودم را مسئول ميدانم.
سومين و يكي از عمدهترين مواد تخلف ما تخلف از اعلاميه ده مادهاي دادستاني كل انقلاب بود. به نظر ما اين اعلاميه عبارت بود از يك رحمت بزرگي كه از طرف امام نسبت به گروهها و گروهكها انجام ميگرفت. اين رحمت و بخشش بزرگي بود.
ايشان دستور دادند كه هر كس هر كاري كرده به جاي خودش، از اين تاريخ دستهها بيايند سازمانهاي مخفي خود را منحل كنند، سلاحهايي كه دارند تحويل دهند و به كار سياسي بپردازند. اعلاميه فوقالعاده پر ارج و پر ارزش بود و ما قدر آن را درك نكرديم و اين بواسطه همان خواص حزب ما بود و به جاي اينكه سازمان مخفي خود را كه تا آن وقت هنوز وسعتي نداشت منحل كنيم آن را تقويت كرديم، عدهاي از افراد را به آنجا اضافه كرديم و اين سازمان را تبديل كرديم به يك سازمان مخفي كه كارش عبارت بود از جمعآوري اطلاعات تا حد اطلاعات جاسوسي، به اين ترتيب ما يك اشتباه و خطاي بزرگي را انجام داديم كه قابل مجازات است.
چهارمين محور در خطاهاي ما مسئله افسران است. امام اعلام كردند كه نيروهاي مسلح بايد از برخوردهاي احزاب سياسي بركنار باشند و واقعاً در جهت حاكميت جمهوري اسلامي عمل بكنند، نه اينكه براساس ميل سياسي حزب خودشان عمل كنند و اين دستور درستي بود و ما با كمال تأسف باز هم به همان علتهاي گذشته اين دستور را زير پا گذاشتيم. آن وقت عدهاي از افسران بوسيله دوستان خود با حزب تماس ميگرفتند و به طور متشكل كاري انجام نميداديم ولي از آن پس ما اين افسران را از آن شكل پراكندهاي كه در داخل شبكه عادي حزبي بودند جدا كرديم و وصلشان كرديم به شبكه مخفي و برايشان در شبكه مخفي يك جريان مشخصي بوجود آورديم كه منظمتر از سابق شد و وسيلهاي شد براي گرفتن خبر و در مواردي هم انتقال اين خبر به مقامات شوروي يعني همان كاري كه سابقاً گفتم. به نظر ما اين خود يك خيانت به جمهوري اسلامي بوده است مثل موارد مشخص قبلي كه من گفتم. محور پنجمي كه من به طور مهم تشخيص ميدهم، برخورد ما هست با قانون پاكسازي تصويب شده از طرف مجلس شوراي اسلامي.
حق هر حاكميتي است كه افرادي كه سياست آن حاكميت را نميپذيرند در مقامات مسئول مملكتي و بالطبع مقامات انتظامي باقي نگذارند. در عين حال كه اسم حزب توده ايران صريحاً برده نشده است ولي به طور تلويحي گفته شده كه افراد وابسته به حزب توده ايران يا به احزاب وابسته به خارج كه مقصود همان حزب توده ميبوده، اينها ميبايست در دستگاه دولتي فرهنگ، دانشگاه و بعضي مقامات و به ويژه از مقامات انتظامي تصفيه شوند.
اين قانون كاملاً به حق است هيچگونه ايرادي به آن نميشود گرفت. حق جمهوري اسلامي است كه چنين قانوني را بگذارد و عملي كند. ما به جاي اينكه اين را بپذيريم و افراد را آزاد كنيم از عضويت حزب توده ايران و يا به آنها بگوئيم كه خودشان را معرفي كنند و بگويند كه عضو حزب توده ايران هستند، اگر مقامات مجاز ميدانند كه بمانند، به كارشان ادامه بدهند.
اما اينها با توسل به دروغ و ريا و با هدايت ما درصدد برآمدند تا عضويتشان را به حزب توده ايران تكذيب كنند تا همان مقامات خودشان محفوظ بماند.
ما سعي كرديم كه با افراد مختلفي در دستگاه تماس بگيريم. خلاصه افراد نفوذي خود را به جاهاي حساستري بنشانيم و يا اينكه افراد تازهاي را براي تماس با حزب جلب بكنيم كه اين عبارت است از همان كار نفوذي كه محكوم شده است از طرف جمهوري اسلامي ايران.
ششمين محوري كه من باز هم به عنوان يكي از خطاهاي بزرگ قائل هستم عبارت است از اين كاري كه ما اخيراً شروع كردهايم و آن عبارت است از كوشش براي پيدا كردن راهي براي عبور از مرز، عبور غير قانوني از مرز در درجه اول. البته اين براي بيرون بردن عدهاي از كادر رهبري حزب بود براي اينكه ما احساس ميكرديم كه حزب زير ضربه قرار خواهد گرفت. به علت همين تخلفاتي كه انجام داده و در يك مورد هم كه من ميخواستم استفاده بكنم براي يك مشورتي به خارج بروم و اين هم يكي از آن گناهان بزرگ و كبيره بود. اين است شش محوري كه من فكر ميكنم مهمترين تخلفات ما دَرش [= در آن] قرار ميگيرد.
س: شما [از] پيدا كردن راههاي غير قانوني براي خروج از كشور، يك نمونهاش را براي مشورت و مذاكره ذكر كرديد، مشورت و مذاكره باكي؟ و به چه شكل؟
ج: من تقاضائي كرده بودم از اتحاد كمونيست شوروي از كميته مركز كه اوضاع منطقه فوقالعاده بغرنج است و روزبروز بغرنجتر ميشود و در نتيجه وضعي كه الآن بوجود آمده من دچار سردرگمي هستم و علاقمند هستم كه با آنها مشورت بكنم و نظر آنها را بخواهم.
س: از چه زماني شما در ارتباط با سفارت شوروي قرار گرفتيد و آيا ارتباط عناصر و افراد كميته مركزي با اطلاع شما صورت گرفته است يا نه؟
ج: من در سال 1324 (به نظرم) براي اول بار با يكي از اعضاي سفارت شوروي بوسيله كامبخش، آشنا شدم. ولي اين، زياد طول نكشيد، براي آنكه جريانات آذربايجان پيش آمد و به كلي اين ارتباط مختل شد. بعداً جريان [سال] 27 پيش آمد كه ما زنداني شديم و از زندان هم كه بيرون آمديم ديگر امكان برقراري چنين ارتباطي براي من وجود نداشت. تا وقتي كه به مهاجرت رفتيم. وقتي به مهاجرت رفتم من در حدود يكسال و نيم در اتحاد شوروي بودم و از آنجا به جمهوري دمكراتيك آلمان رفتيم. در اين دوران كه من با حزب كمونيست اتحاد شوروي در ارتباط بودم، البته چند سالي كه من از فعاليت مستقيم در رهبري بركنار بودم اين ارتباط فوقالعاده ضعيف و بياثر بود، ولي پس از آنكه دو مرتبه به مركز رهبري آمدم و فعال شدم در سال 1351 و از 51 به بعد اين ارتباط هميشه وجود داشته است. درباره ارتباط ساير افرادي كه در دستگاه حزب و كميته مركزي با مقامات شوروي ارتباط داشتند، همهاش تحتنظر من نبوده است. من مواردي را كه در جريان بازجوييها توضيح دادم با نظر من بوده است. يعني از طريق من انجام گرفته است، ولي به احتمال، ارتباطات ديگري هم بين ساير افراد كميته مركزي و رهبري ما وجود داشته يا دارد كه آنها را شما در بازجويي حتماً بهتر اطلاع پيدا كردهايد.
س: شما نظرات خودتان را پيرامون تخلفات كه بر شمرديد بيان كنيد.
ج: به نظر ما اين تخلفات سنگين است. در چهارچوب جاسوسي، خيانت، تخلف، همه در آن ميگنجد و به قدري سنگين است كه به نظر من سنگينترين مجازاتهايي كه جمهوري اسلامي بخواهد، حق دارد كه در مورد اين تخلفات و ما كه مسئول اين تخلفات هستيم، تصميم بگيرد و اين بستگي دارد به جمهوري اسلامي و برخوردي كه با اين نوع جريانات در جمهوري اسلامي، مطابق قواعد و قوانين انجام ميگيرد.
س: در پايان اگر پيامي داريد بيان كنيد.
ج: پيام من به توده جوان حزبي، به آنهايي كه با تفكرات خودشان به اين طرف ميآيند. بالاخره يك عده از جوانها ممكن است كه كششهايي پيدا بكنند، براي انواع و اقسام اعتقادات سياسي خويش، به نظر من مهمترين چيزي كه بايد از آن دوري بكنند و به هيچوجه ديگر نبايد بگذارند كه در هيچ جريان سياسي چپ در ايران به وقوع بپيوندد، عبارت است از وابستگي به خارج و بيگانه و آن مصدر تمام انحرافات و خيانتها و فاجعهاي ميشود كه حزب ما دچار به آن شده است و ما امروز به عنوان نمايندگانش پاسخگو هستيم در مقابل مردم ايران و در مقابل آنچه خودمان خيال ميكنيم ميخواهيم برايش خدمت كنيم و محصول كارمان درست معكوس آن از كار در آمده است.»
در جمعبندي اين افشاگريها، محمدعلي عمويي، عضو هيأت سياسي و دبير كميته مركزي و مسئول روابط عمومي حزب توده، طي سخناني كه بسيار شمرده ادا ميشد، انحلال حزب توده را اعلام داشت. در بخشي از سخنان او چنين آمده است:
اما در زمينه جمعبندي اظهارات شركتكنندگان در مصاحبه، به گمانم گفتنيها درباره حزب و عملكردش توسط دوستان شركتكننده كه هر يك عهدهدار مسئوليت مهمي در حزب بودند، گفته شد. آنچه ميآيد نتيجهگيري از اين اعترافات صريح و گويا است. ولي آيا نتايج اين اقدامات كه در اظهارات شركتكنندگان منعكس بود چيست. آيا اقداماتي كه توسط شركتكنندگان در مصاحبه بيان شد با صداي بلند، طبيعت منافقانه و رياكارانه سياستهاي حزب را فرياد نميكنند؟
آيا اعترافات تكاندهندهاي چون عضويت در سازمانهائي چون «كا. گ. ب » و نظاير آن و فعاليتهاي جاسوسي به نفع آنها، عمق وابستگي حزب را به شوروي بيان نميكند؟ بلي به گمان من گفتنيها گفته شده و هر يك از اين گفتهها گوشهاي از طبيعت سياست و عملكرد حزب را عيان ساخته است.
بيان گذشته حزب از زبان مسئولان آن، آن هم اين چنين صريح و آشكار تنها نيازمند شنيدن و بلافاصله نتيجهگيري است. من فكر ميكنم براي كساني كه شاهد اين مصاحبه هستند، نتايج لازم به دست آمده است، ولي اجازه ميخواهم من هم به يك جمعبندي مختصر بپردازم و نتيجهاي هم بدست بدهم.
حزب از آغاز فعاليت و از آغاز انقلاب پشتيباني خود را از قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران اعلام داشت. طي اعلاميههاي بلند بالا، فعاليت حزب [را] در چارچوب اطلاعيه 10 مادهاي دادستاني كل انقلاب تبليغ ميكرد. از هر فرصت براي تأكيد بر فعاليت قانوني حزب بهره ميجست. در انتخابات شركت ميكرد. ديگران را به شركت در رأي تشويق مينمود. بر گروهها و دستجاتي كه با اقدامات خود چوب لاي چرخ حركت انقلاب ميگذاشتند خرده ميگرفت. بر نارسائيها و نابسامانيهائي كه خود محصول كارشكنيهاي ضدانقلاب بود، دل ميسوزاند. طرح اصلاحي ارايه ميداد و به اين ترتيب حمايت و پشتيباني خود را در لفظ و شعار، در تبليغ بيان ميكرد، ولي اين همه فقط حرف بود. شعار بود. تبليغ به نفع سياست حزب بود. دو صد گفته چون نيم كردار نيست.
عمل چه بود؟ يك دنيا دروغ و فريب، يك دنيا ريا، طوماري از خيانت و اقدامات غيرقانوني. به وزارت كشور رياكارانه ليست 24 نفري را به جاي صورت اسامي تمام رهبري حزب ارايه ميدهد. داعيه قانونيت دارد و سعي ميكند پروانه فعاليت قانوني براي حزب دريافت كند ولي همزمان به سازماندهي تشكيلات مخفي ميپردازد.
رعايت مقرارت و ضوابط را ادعا ميكند، ولي سعي در نفوذ و رسوخ در ادارات و ارگانها از طرق غيرقانوني دارد.
بخشنامه درون حزبي داير بر منع نگهداري سلاح براي اعضا صادر ميكند، ولي در عمل مانع از تحويل سلاح موجود ميشود و حتي به اعضاي خودش هم دروغ ميگويد. بر استقلال و همبستگي به اصطلاح احزاب برادر تأكيد ميورزد ولي آنچه در عمل انجام ميدهد دستورالعملي است كه از طريق تماسهاي پنهاني از شوروي دريافت ميكند.
حزب توده درجه وابستگي را به آن حد ميرساند كه جاسوسي يكي از وظايف اساسي او ميشود. واقعيت اين است كه درجه وابستگي حزب به شوروي از همان آغاز فعاليت به صفت مشخصه آن تعديل شده بود.
«نظري اجمالي بر آغاز فعاليت حزب نشان دهنده اين واقعيت است كه شعب و دفاتر آن بدواً در رشت، انزلي و آستارا پديدار ميشود. به طور كلي استانهاي گيلان و مازندران و آذربايجان نخستين مناطق و استانهائي بودند كه فعاليت حزب در آن نقاط آغاز شد.
و اين ميسر نشد مگر به علت حضور ارتش سرخ. يعني حضور و پيدايش حزب در سايه حضور بيگانه. اصولاً نفس وابستگي موجب سلب شخصيت، محو استقلال و تضعيف اتكا به خود است. نمونه بارز اين وابستگي را مردم كشور ما در گذشته نزديك، به خوبي تجربه كردند.
رژيم گذشته كه تا دندان مسلح بود و از چنان قدرت آتش و تجهيزات مدرني برخوردار بود كه نه فقط سركوبگر مردم كشور خود بود بلكه ژاندارم منطقه و حافظ منافع غارتگرانه امريكا شده بود. و اين سرسپردگي، اين بيريشهگي و اين وابستگي عميق به امپرياليسم امريكا موجب چنان بيگانگي از كشور و مردم خود شده بود، كه هنگاميكه با نخستين قيام فداكارانه مردم كشور خود روبرو شد چون عنصري زائد و ناسالم و زيانبخش و بيگانه دور افكنده شد و از او چيزي برجاي نماند. رمز سياست نه شرقي، نه غربي در اين حقيقت نهفته است كه تأكيد بر استقلال، پرهيز از هر نوع وابستگي اعم از شرق و غرب شخصيت ميآفريند. اتكا به خود را تقويت ميكند، استعدادهاي نهان را شكوفا ميسازد. شايد ريشه بسياري از خيانتها و اعمال غيرقانوني حزب در اين وابستگي بوده باشد. زيرا هر نوع وابستگي به هر بيگانه توسط هرحزبي آن حزب را تبديل به عامل اجراي سياستهاي آن بيگانه ميكند. اينجاست كه حزب با عمل تقابل پيدا ميكند و شعارهاي به اصطلاح انقلابي به كلي خالي از محتوا ميشوند. قانونيت به اعمال خلاف قانون تبديل ميشود، فعاليت علني با تشكيل سازمان مخفي توأم ميشود.
سلاح جمعآوري ميشود. سياستها هر چه بيشتر عاري از صداقت و توطئهگرانه ميشود و سرانجام وسوسه كسب قدرت از طريق غيرقانوني و با تكيه به همانها كه در تمام طول فعاليت به آن وابسته است ترسيم ميگردد، امري كه سرانجامش روياروئي با رژيم قانوني موجود ميشود.
رسيدن به چنين نتيجه توطئهگرانهاي غيرطبيعي نيست. حزبي كه از همان آغاز و پيدايش و در سراسر فعاليت غيرقانونياش و اقداماتش مشحون از تخلفات، خيانتها و قانونشكنيها است. سرانجامش جز تقابل با رژيم جمهوري اسلامي ايران چيز ديگري نميتوانست باشد.
حزب در حالي كه نهايت كوشش را از لحاظ حقوقي به عمل ميآورد تا بر خود قانونيت بخشد، اما در عمل قدم به قدم به اقداماتي دست زد كه غيرقانوني بودن خود را تسجيل نمود. در واقع وزارت كشور به استناد كدام اقدام عملي، نه اظهارات و شعارها، كدام اقدام عملي حزب ميتوانست به او اجازه فعاليت قانوني بدهد. خود حزب راه غيرقانوني بودن را انتخاب كرد و طبعاً به آن هم رسيد. به گمان من حزب با اقدامات همه جانبه خود حكم صريح غيرقانوني بودن خود را صادر كرده است و من بر آنم كه مجموعه بيانات شركتكنندگان در اين مصاحبه چنان چهرهاي از حزب ارايه داده است كه ضرورت انحلال و تعطيل دائمي آن بيش از هر زمان ديگر احساس ميشود. البته از نظر حقوقي مراجع مسئول وزارت كشور هستند كه احكام مبني بر قانونيت يا غيرقانوني بودن احزاب را صادر ميكنند. ولي به عنوان يكي از مسئولان حزب نه فقط غيرقانوني بودن حزب را اعلام ميكنم بلكه به خود اين حق را ميدهم كه انحلال حزب را صريحاً اعلام داشته، تصريح كنم كه از اين پس حزبي به نام حزب توده ايران وجود خارجي ندارد و هر كس خود را تودهاي بداند، در واقع عضو حزبي منحله بيش نيست.
انحلال حزب نتيجه طبيعي و كاملاً منطقي مجموعه اعمالي است كه حزب در طول حيات سياسياش مرتكب شد و شمهاي از آن توسط شركتكنندگان در اين مصاحبه ابراز شد.
اين اظهاراتي كه توسط شركتكنندگان در اين مصاحبه به اطلاع همگان رسيد اعلام جرمي است عليه حزب از زبان مسئولان آن. بار اين جرم چنان سنگين است كه تنها با انحلال حزب و خارج ساختن آن از صحنه سياست كشور و رهانيدن جوانان از دام فريبهايشان ميتواند پاسخ مثبت دريافت كند و درست به همين جهت است كه من از همين جا انحلال آن را اعلام و اين انحلال را نتيجه منطقي اقدامات خائنانه و غير قانوني چندين ساله آن ميدانم. باشد كه در قبال مسئوليتي كه در كادر رهبري حزب دارم يكبار هم كه شده اقدامي جهت منافع مردم و كشورم انجام داده باشم.
كانون فسادي را كه هر لحظه ممكن است دام فريبي بر سر راه جوانان پرشور ولي ناآگاه كشورمان باشد از سر راهشان بردارم و آنقدر كه از عهدهام ساخته است با اعلام انحلال حزب خطر لغزش احتمالي را تا حد ممكن كاهش دهم.
همزمان با اين اعترافات صريح و بر مبناي اسناد و مدارك تكان دهندهاي كه از توطئهها و خيانتهاي حزب توده به دست آمد، در تاريخ 15/2/1362 «دادستاني كل انقلاب اسلامي» انحلال حزب توده را اعلام داشت.
بسمالله الرحمنالرحيم
و مكروا و مكروالله والله خيرالماكرين
بار ديگر دست خدا از آستين حزبالله به در آمد و همان طور كه بارها شاهد پيروزي اين امت محروم بر اجانب بودهايم، اين بار نيز يكي ديگر از جريانات خائن به اسلام را رسوا ساخت. در پي دستگيري سردمداران حزب منفور توده و اقارير صريح آنان مبني بر توطئه عليه نظام جمهوري اسلامي ايران و براندازي به شرح ذيل:
اـ جاسوسي به نفع بيگانگان.
2ـ سرقت و نگهداري اسلحه و مهمات جهت مقابله با نظام جمهوري اسلامي ايران.
3ـ رابطه با گروهكهاي محارب.
4ـ اخلال در كارخانجات و مراكز توليدي و صنعتي كشور.
5ـ نفوذ در سازمانها، ادارات، نهادهاي انقلابي و مراكز نظامي و انتظامي. دادستان كل انقلاب اسلامي بنابر اصول 9 و 34 و 26 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به موجب اين اطلاعيه حزب توده را منحل اعلام داشته و هر نوع فعاليتي به نفع آن را غيرقانوني و عملي ضد انقلابي محسوب ميكند. بنابراين به كليه اعضا و هواداران اين حزب اخطار ميشود در تهران از تاريخ 17/2/62 لغايت 25/2/62 به اطلاعات دادسراي انقلاب اسلامي مركز واقع در لوناپارك و در شهرستانها از تاريخ 25/2/62 الي 25/3/62 به دادستانيهاي انقلاب اسلامي آن شهرستانها مراجعه و ضمن ارايه اصل شناسنامه، دو نسخه فتوكپي شناسنامه و سه قطعه عكس جديد خود را معرفي و پس از تكميل فرم مربوطه مرخص شوند.
بديهي است كساني كه پس از انقضاي مهلت مذكور خود را معرفي نكرده باشند به عنوان ضد انقلاب و توطئهگر عليه نظام جمهوري اسلامي تحت پيگرد قرار گرفته و مطابق قوانين دادگاههاي انقلاب اسلامي به كيفر خواهند رسيد دادستان كل انقلاب اسلامي
همزمان، وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران نيز، بر مبناي اسنادي كه در زمينه رابطه جاسوسي عوامل حزب توده با عوامل اطلاعاتي سفارت شوروي به دست آمده بود، اخراج 18 عضو سفارت شوروي را از ايران اعلام داشت.
بسماللهالرحمن الرحيم
جمهوري اسلامي ايران اين ثمره خون پاك شهيدان و دستآورد انقلاب شكوهمند اسلامي، احترام به شعارهاي محوري و جاودانه استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي و نه شرقي و نه غربي، جمهوري اسلامي را رمز پويايي و قوت انقلاب اسلامي ميداند و بر اين پايه همواره ضمن تأكيد بر خودداري از دخالت در امور داخلي كشورهاي ديگر و ضرورت حفظ روابط مسالمتآميز و مبتني بر احترام متقابل با همه كشورهاي غير محارب، با هرگونه حركت مداخلهجويانه و سلطه طلبانه كه ناقض حق حاكميت و استقلال ميهناسلامي باشد با قاطعيت مقابله نموده و خواهد كرد. با توجه به دخالت عناصري از سفارت شوروي و ارگانهاي تابعه در امور داخلي جمهوري اسلامي ايران از طريق به كارگيري و ارتباط با عوامل مزدور و خائن به مصالح امت و انقلاب اسلامي كه كلاً خلاف ضوابط ديپلماتيك و اصول شناخته شده بينالمللي و مخل روابط سالم حسن همجواري ميباشد، دولت جمهورياسلامي، در جهت اعمال حق حاكميت و تأمين مصالح عاليه جمهوري اسلامي، اقدام به اخراج عناصر وابسته به سفارت شوروي منتسب به فعاليتهاي مضره فوق را به اطلاع امت بيدار ايران ميرساند.
در اين رابطه عصر ديروز (چهارشنبه، چهارده ارديبهشت 1362) سفير اتحاد شوروي به وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران احضار و طي يادداشتي از نامبرده خواسته شد كه حداكثر ظرف چهل و هشت ساعت 18 نفر از عناصر وابسته به سفارت، ارگانهاي تابعه به اسامي زير را كه از نظر دولت جمهوري اسلامي ايران به عنوان عنصر نامطلوب شناخته شدهاند از كشور خارج نمايد:
1ـ نيكلاي نيكولاوويچ كون يرو ـ رايزن.
2ـ گنادي پتروويچ اودپوف ـ دبير اول.
3ـ آناتولي نيكولايوويچ كوچشكوف ـ رايزن.
4ـ حسين عباس قلي يوويچ قلييوف ـ دبير دوم.
5ـ والري ايوانوويچ سامونين ـ دبير دوم.
6ـ والري الكساندرويچ ماركوف ـ دبير سوم.
7ـ وباجسلاو ايوانوويچ زاريا ـ دبير اول.
8- ويكتورباكويوويچ كسيلي يوف ـ دبير سوم.
9ـ زامير بنيوويچ كابولوف ـ وابسته.
10ـ سرهنگ يوگني نيكولايوويچ خري سانر ـ وابسته نظامي.
11ـ سرهنگ آندرمو لاديمروويچ وربونولـ وابسته نظامي.
12ـ آناتولي كنستان تينوويچ لپشين ـ معاون قسمت بازرگاني.
13ـ يوري اواروف ـ كارمند بازرگاني.
14ـ ولاديمروسيلي يوويچ پلاختي ـ رايزن.
15ـ سرگرد الكساندر لونيدوويچ بان سيلي يف ـ وابسته نظامي.
16ـ ميخائيل نيكولايوويچ عارف ـ كارمند بازرگاني.
17ـ مال خازايوانوويچ ارتيپونوف ـ كنسول در اصفهان.
18ـ اللهوردي ميبا لااوغلي اسدالله يوف ـ دبير اول.
به اميد پيروزي مستضعفين بر مستكبرين.
وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران
در پي اين اقدامات، تشكيلات گسترده حزب توده به سرعت فرو پاشيد و اكثريت كادرها و اعضاي آن با معرفي خود به مراكز انتظامي و قضايي كشور رهنمود مندرج در اعلاميه دادستاني كل كشور را عملي ساختند.
با دستگيري رهبران حزب توده و انحلال آن، به عمر حزبي كه طي 41 سال موجوديت خود به عنوان ستون پنجم و كارگزار ابرقدرت شرق يكي از ننگينترين نقشها را در خيانت به منافع مردم و ميهن اسلامي و در به انحراف كشانيدن جوانان و نوجوانان ايفا كرده بود، پايان داده شد. با فروپاشي اين حزب، استوانه اصلي ماركسيسم در ايران در هم شكست و به حق ميتوان مرگ سياسي حزب توده را مرگ ماركسيسم در ايران دانست.
ابعاد سياسي و سازماني فروپاشي حزب توده
عمليات فروپاشي حزب توده، ضربههاي زيرين را از نظر سازماني و سياسي بر اين حزب وارد ساخت:
1ـ 90 درصد از رهبران (كميته مركزي، هيأت سياسي، هيأت دبيران) دستگير شده و در مراحل مختلف بازجويي به خيانتها و عملكردهاي ننگين خود و حزب اعتراف نمودند و در برابر حقايق تسليم شدند.
2ـ سازمان نظامي حزب توده كه با دقيقترين برنامهريزيها و روشهاي سازماندهي مخفي ايجاد شده بود و نقش يك شبكه جاسوسي گسترده را در نهادهاي نظامي جمهورياسلامي ايران ايفا مينمود و در شرايط مناسب به اهرم اصلي طرح كودتايي و براندازي ابرقدرت شوروي و حزب منحله توده تبديل ميگرديد، كشف و از هم پاشيد و اعضا و مسئولين آن دستگير شدند.
3ـ 80 درصد ارتباطات جاسوسي حزب با كا. گ. ب كشف گرديد و پرده از عمليات خائنانه اطلاعاتي و جاسوسي سران حزب توده و كا. گ. ب در ايران برداشته شد.
4ـ سازمان مخفي حزب توده كه نقش سازمان ذخيره حزب در شرايط انحلال آن را ميبايست ايفا مينمود و عملاً يك شبكه نفوذي و جاسوسي بود كه در شرايط مناسب ميتوانست به يك اهرم خطرناك توطئه و براندازي تبديل شود، كشف و از هم پاشيد و مسئولين و اعضاي آن دستگير و زنداني شدند.
5ـ اكثر عناصر نفوذي حزب منحله توده در نهادها و ارگانهاي مملكتي و مردمي كه نقش ستون پنجم و شاخكهاي اطلاعاتي حزب منحله توده را ايفا كرده و كانالهاي اعمال نفوذها و تأثيرگذاريهاي غيرقانوني و موذيانه حزب توده بر مسايل اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي كشور و نيز منابع اصلي تغذيه مادي و سياسي آن بودند دستگير شده و شبكه آن از هم پاشيد.
6ـ اعضا و مسئولين شعب و ارگانهاي مركزي و رهبري سازمانهاي جنبي حزب و كادرهاي فعال درجه 1 و درجه 2 حزبي كه استخوانبندي فعاليت حزب را تشكيل ميدادند، دستگير شدند.
7ـ در نتيجه، با اعلام انحلال حزب توده توسط دادستاني كل انقلاب اسلامي، سازمان علني حزب توده به طور كامل از هم فرو پاشيد و عمر 41 ساله آن پايان يافت.
فروپاشي حزب توده يك ضربه بنيادي و همه جانبه اطلاعاتي، قضايي و سياسي بود. ضربه اطلاعاتي به تنهايي، هر قدر نيرومند و وسيع باشد كافي نيست، زيرا به هر حال ريشههاي انحراف بر جاي ميماند. ضربهاي كه بر حزب توده وارد آمد بسيار وسيعتر و ريشهايتر از يك ضربه صرف اطلاعاتيـ قضايي بود.
اهميت عمليات
1ـ خنثي كردن طرح براندازي استراتژيك
عمليات فروپاشي حزب توده به حيات ستون پنجم شوروي در ايران پايان داد و بدين ترتيب كانال اصلي سياست مداخله جويانه و كودتاگرايانه روسها را مسدود ساخت.
مسلماً اگر فعاليت حزب توده ادامه مييافت، با گسترش شبكه نظامي و اطلاعاتي و نفوذي كه در نهادها و ارگانهاي جمهوري اسلامي ايران ميتنيد، در شرايط داخلي و بينالمللي مساعد، زماني كه عوامل و زمينههاي براندازي، طبق تحليلهاي حزب توده و شوروي، فراهم ميشد، به عمليات براندازي كودتاگرايانه عليه نظام جمهوري اسلامي دست ميزد. اين توطئه، چه بسا در يك مقطع حساس و بحراني اجتماعي و سياسي و فرهنگي ميتوانست به شكل تصرف يك نقطه بياهميت و دور افتاده كشور، تشكيل يك دولت مستقل ماركسيستي در آن و سپس دعوت «ارتش سرخ اتحاد شوروي» اجرا شود و بدين سان عمليات كودتا و براندازي با اشغال و تجاوز نظامي تكميل گردد.
تجربه انقلاب اسلامي و حماسههاي جبهههاي نبرد با نيروهاي متجاوز عراق نشان داد كه در برابر ايمان و ايثار مردم، هرتوطئهاي هر قدر وسيع و تدارك يافته و مجهز باشد، از سوي هر قدرتي محكوم به شكست است.
2ـ خنثي كردن توطئه مسخ سياسي، اقتصادي و فرهنگي انقلاب اسلامي
طرح موازي ديگر حزب توده براي براندازي نظام جمهوري اسلامي براندازي خزنده يا مسخ سياسي، اقتصادي و فرهنگي انقلاب اسلامي از طريق عوامل نفوذي و كانالهاي ديگر و سوق دادن انقلاب به سمت وابستگي به مسكو (به اصطلاح «راه رشد غير سرمايهداري») بود. عمليات فروپاشي حزب توده به اين توطئه نيز پايان بخشيد و بساط فعاليت عناصر نفوذي حزب توده را در نهادها و ارگانهاي كشوري و نظامي برچيد.
3ـ انحلال شبكه جاسوسي شوروي در ايران
حزب توده در واقع نقش زائده «كا. گ. ب» و ارگان جاسوسي شوروي را در ايران ايفا ميكرد و از طريق شبكه وسيع حزبي، شاخكهاي كا. گ. ب را به ادارات، محلات، مدارس و حتي خانهها و خانوادهها گسترانيده بود. عمليات فروپاشي حزب توده به فعاليت جاسوسي عوامل كا. گ. ب در ايران پايان داد و بساط حزب جاسوسپرور توده را برچيد و ضربه اطلاعاتي مهمي را بر ابرقدرت شرق وارد ساخت.
4ـ از ميان برداشتن يك عامل منفي و توطئهگر اجتماعي، سياسي
حزب توده در طول 4 سال فعاليت خود در جمهوري اسلامي ايران، نقش منفي در حيات اجتماعي و سياسي ايران ايفا كرد. حزب توده به تبع مطامع خويش يك عامل ناراضيتراش بود كه ميكوشيد بر مشكلات اجتماعي و اقتصادي دامن زند و از نارساييها و كاستيها به نفع خود سوء استفاده كند و انواع ترفندها را براي ايجاد نفاق و تعارض در ميان مسئولين طراحي و به اجراء گذارد و انواع اتهامها و شايعهها را عليه نهادها و مسئولين و شخصيتها بپراكند. با فروپاشي حزب توده به حيات اين عامل منفي و غده سرطاني نيز پايان داده شد.
5ـ خلع سلاح امپرياليسم غرب و ضدانقلاب راست
وجود حزب توده خود بهانه مناسبي براي غرب و عوامل داخلي آن و انواع جريانات و نهضتها و انجمنهاي غربگرا و ليبرال بود تا با دميدن در بوق خطر «حزب توده» و «خطر شوروي» در راه اقدامات بنيادي دولت جمهوري اسلامي و اجراي طرحهاي آن سنگ اندازي كنند و بكوشند تا با برجسته ساختن حزب توده، بر عملكردهاي خويش سرپوش نهند و با برچسب تودهاي و شرقگرا عليه افراد و نهادها سمپاشي نمايند. فروپاشي حزب توده حقانيت شعار نه شرقي و نه غربي را نشان داد و اين سلاح تبليغاتي را از چنگ غرب و ضد انقلاب خارج نمود. اين عمليات نشان داد كه جمهوري اسلامي ايران هر توطئهاي را از جانب هر جريان و گروه و حزب و نهضت و انجمني با قاطعيت در نطفه خفه ميسازد و به عناصر فرصتطلب مجالي براي اجراي ترفندهاي خود نميدهد.
6ـ كارايي اطلاعاتي و امنيتي جمهوري اسلامي
عمليات فروپاشي حزب توده مصاف و رودررويي اطلاعات ميليوني مردمي با جرياني بود كه داراي 41 سال سابقه و تجربه مستمر فعاليت جاسوسي و تشكيلاتي بود و بر تكنيكها و تجارب و رهنمودهاي كمونيسم بينالملل و ابرقدرت شرق و سازمان كا. گ. ب متكي بود.
اين مصاف با پيروزي مردم ايران به پايان رسيد و سرويسهاي جاسوسي غرب و شرق و كارشناسان و خبرنگاران مسايل اطلاعاتي را حيرتزده ساخت. اين عمليات كارايي شگرف اطلاعاتي و امنيتي جمهوري اسلامي ايران را به جهانيان نشان داد.
7ـ افشاي ماهيت شوروي و احزاب دست نشانده آن در جهان
عمليات فروپاشي حزب توده با آشكار ساختن نقش كا. گ. ب در حزب كمونيست توده با دلايل روشن، نقش احزاب كمونيست را در عمليات جاسوسي و مداخلهگرانه ابرقدرت شوروي نشان داد و پوچي شعارهاي پر طمطراق آنها را عيان ساخت و با شواهد غيرقابل انكار و اعترافات صريح سران حزب ثابت كرد كه احزاب كمونيست جهان، در بسياري موارد، نه «پيشاهنگ انقلابي طبقه كارگر» كه ستون پنجم و زائدههاي جاسوسي شوروي و اندامهاي كا.گ.ب بودند.
اين عمليات به افكار عمومي بيدار جهان، سندي واقعي و انكارناپذير از مداخله جوييهاي شوروي در سرنوشت ملتهاي مستقل ارائه داد و به مردم جهان سوم عمق فريب شعارهاي شوروي و كمونيستها، دال بر راه رشد غيرسرمايهداري را نشان داد و ثابت كرد كه زير نقاب اين شعار چه سياست مكارانه براندازي و كودتاگرايي نهفته است.
8- شكست نهايي ماركسيسم در ايران
حزب توده، به مثابه بنيانگذار و اشاعهدهنده اصلي ماركسيسم و ماترياليسم در ايران نقش بسياري در انحراف هزاران جوان و نوجوان ايفا نمود. اين حزب براي نخستين بار ماركسيسم را در ايران رواج داد و بيشترين سهم را در نشر آثار ماركسيستي داشت، به نحوي كه ميتوان انحراف ديگر گروهكهاي چپ را ناشي از بذري دانست كه توسط حزب توده افشانيده شد.
9ـ ماهيت چپ در ايران
كشف و ريشهكن ساختن توطئه حزب توده بار ديگر به وضوح نشان داد كه در ايران، چپ يك جريان و نيروي ايدئولوژيك يا اجتماعي مستقل نيست، بلكه به شكلهاي گوناگوني و در قالب گروهكهاي مختلف امريكايي و روسي، و ... زائده قدرتهاي بزرگ و اهرم اجرايي طرحهاي توطئهگرانه آن است. فعاليت 4 ساله حزب توده در جمهوري اسلامي ايران نشان داد كه اسلام از مقابله فرهنگي و ايدئولوژيك با جريانات الحادي و دگرانديش واهمهاي ندارد.
حزب توده بهترين امكانات فعاليت علني و تودهاي را در اختيار داشت و با پول شوروي ميليونها نسخه كتاب ماركسيستي را چاپ و توزيع كرد و وسيعترين امكانات و پيشرفتهترين شگردها و فريبندهترين تكنيكهاي تبليغاتي را مورد استفاده قرار داد، ولي نتوانست به حداقل پايگاهي در ميان مردم دست يابد و فعاليت آن از طيف محدود روشنفكران غربگرا و مرفه فراتر نرفت.
10ـ حقانيت اسلام
درماندگي و شكست سريع سياسي، فكري و ايدئولوژيك سران حزب توده در زندان جمهوري اسلامي بار ديگر حقانيت اسلام و افلاس ماركسيسم را نشان داد. رهبران حزب توده همه از ماركسيستهاي سرشناس بوده و برخي حتي در سطح جهاني به عنوان چهرههاي بنام ماركسيست شناخته ميشوند، ولي آنها در برابر طوفان واقعيات خردكننده سنگين مجبور به پذيرش ورشكستگي و درماندگي ماركسيسم شدند و در مقابله با اسلام به ناتواني و ناآشنايي خود اعتراف كردند.
پيام امام خميني (ره)
به دليل اهميت عمليات اميرالمؤمنين (ع) و دستاوردهاي عظيم آن، امام(ره) در پيامي چنين فرمودند:
بسمالله الرحمنالرحيم
اگر فاتحان دنيا افتخار ميكنند به سربازان گمنام، اسلام بزرگ و ملت شريف و فاتحان عزيز ما افتخار ميكنند به هزاران سرباز گمنام بزرگواري كه در پي نام و نشان نيستند و براي كشور اسلامي خويش و اسلام عزيز و ملت انسان پرور افتخاراتي ميآفرينند، معجزهآسا و پيروزيهاي ژرف. فرق است بين سرباز گمنامي كه قدرتهاي مادي دنيا به آن فخر ميفروشند و بين سربازان گمنامي كه پرورده اسلام و مكتب توحيد است. كه انگيزه آنان تحصيل قدرت و اكثراً ستمكاري است و انگيزه اينان خدا و طلب حق است. اساساً سربازان اسلام اگر چه نامدار باشند در اين جهان گمنامند. نامدارترين سرباز فداكار در اسلام اميرالمؤمنين است و او گمنامترين سرباز است. با كدام تفكر عرفاني، فلسفي، سياسي و كدام قلم و زبان و بيان بشر اين سرباز دنيا را معرفي كند و بشناسد و بشناساند و مطلب با حفظ مراتب همين است. سربازان گمنام ما در تمام جبههها و پشت جبههها كه شب و روز و جواني و هستي خود را براي اسلام و مكتب الهي فدا ميكنند و نام و نشاني نميخواهند و ندارند. چه بسا كه به سبب ضرورت تشكيلاتي همسران و مادران و نزديكان آنان ندانند كه اينان چه حماسهها ميآفرينند و چه ارزشها براي انقلاب خلق ميكنند.
از جبههها كه كم و بيش مسايل آنها و حماسههاي سرافرازانه آنان را ميدانيد و تا در سنگرهاي آنان كه مراكز عبادتالله است، نرويد و دستي از دور بر آتش نداشته باشيد، عمق فداكاري و محافل عرفاني الهي آنان معلوم نميشود، از اينها كه بگذريم جوانان ارجمند و عزيز ما در جبهههاي داخلي و عمق جنگلهاي وسيع تا بيغولهها و پناهگاههاي بزرگ منحرفان غافل از خدا از دمكرات و كومله، منافقين، فدائي خلق و حزب خلق باصطلاح مسلمان تا حزب توده و ساير گروهكهاي كوچك و بزرگ را با فداكاريها و خداطلبيها آنچنان قلع و قمع كردند كه دنيا را با همه دشمنيها كه دارند به اعجاب و تحير در آوردهاند.
توجه به كار آمدي امنيتي و اطلاعاتي اين جوانان گمنام پاسدار و بسيج و كميته دادستاني و ديگر دلباختگان در راه خدا در بدام انداختن سران خيانتكار حزب توده كه چون مار پر خط و خال در براندازي اسلام فعاليت منافقانه داشتهاند و هر يك سابقههاي طولاني بيستـ سيساله در جهات تشكيلاتي و اطلاعاتي و جاسوسي داشتهاند و از تخصص در اين امور بهره وافي داشتند موجب سرفرازي امت اسلامي است كه چنين فداكاراني دارد و اعجاب و تحير دستگاههاي جاسوسي و اطلاعاتي سراسر جهان است و اين اعجاز جز به هدايت حق تعالي و عنايات خاصه ولياللهالاعظم اروحنافدا صورت نگرفته است. ملت ايران از اين پيروزي با ابعاد مختلفه خصوصاً سياسي آن بايد قدرداني و تشكر كنند و در تقويت جميع سلحشوران مرزها و داخل كشور كوشا باشند.
كمال بيانصافي است كه كس يا كساني از اين نگهبانان اسلام و حافظان كشور اسلامي خرده بگيرد.
بارالها تو را به اين نعمتها كه نصيب ما فرمودي و ما را از كيد و خيانت بدخواهان بوسيله جوانان عاشق خود حفظ فرمودي شكر ميكنيم از عهده آن بر نميآئيم. بارالها اين عزيزان مجاهد في سبيلالله را براي ملت ما حفظ فرما و به شهداي آنان رحمت و به بستگان آنان خصوصاً مادران و پدران و همسران آنان صبر و خير و بركت عنايت فرما. روحالله الموسويالخميني ـ 14/2/62
فروپاشي حزب توده
اهميت و بازتاب بينالمللي
عمليات اميرالمؤمنين (ع) بازتاب وسيع بينالمللي داشت و به تحليلهاي جديدي درباره نظام جمهوري اسلامي ايران در ميان نظريهپردازان بلوك غرب و شرق انجاميد.
تا آن زمان در بينش «دو قطبي» و متعارف تحليلگران جهاني اين تصور وجود داشت كه به علت ضدامريكايي بودن انقلاب اسلامي و به علت حضور علني حزب توده در جامعه ايران، نظام جمهوري اسلامي ايران به سوي اردوگاه سوسياليستي سمتگيري خواهد نمود و اين فرآيند به استقرار نوعي حكومت دستنشانده مسكو، با پوشش ايدئولوژيك اسلامي، خواهد انجاميد. چنين توهمي شايد بيش از تحليلگران غربي، در اذهان برخي تئوريسينهاي حزب كمونيست شوروي و رهبري حزب توده وجود داشت كه با گامهاي خزنده به تصرف قدرت سياسي در ايران چشم اميد داشتند. عمليات فروپاشي حزب توده كه در بحبوحه بحران روابط ايران ـ شوروي رخ داد و در واقع نقطه اوج اين بحران تلقي ميشد، اين تحليل را به هم ريخت.
در واقع عمليات فروپاشي حزب توده ثمره محتوم و نتيجه طبيعي قريب به هفت دهه سياست سنتي مسكو در منطقه بود، سياستي كه در آغاز دهه 1980 ميلادي با «دكترين برژنف»، دبيركل پيشين حزب كمونيست اتحاد شوروي به اوج غرور و سطحينگري و در نتيجه زوال و انحطاط خود رسيده بود.
انقلاب اسلامي ايران كه مهمترين پايگاه غرب در خاورميانه و«ژاندارم منطقه» را از بين برد، استراتژيستهاي منطقهاي مسكو را متوجه پيدايي و اعتلاي قدرت نوين منطقهاي و جهاني، انقلاب اسلامي، نساخت، بلكه به پيدايش دكترين جديدي در مسكو انجاميد.
نظريهپردازان كرملين، انقلاب اسلامي ايران را «فرصتي طلايي» ارزيابي كردند كه اهرمهاي آهنين بازدارنده واشنگتن را در منطقه فروپاشيده بود و آنان ميتوانستند در شرايط ضعف رقيب (امپرياليسم غرب) تهاجم خود را براي تصرف سنگرهاي نوينـ كه تا آن روز و در تجربههاي مكرر و شكستخوردهشان دست نيافتني مينمودـ آغاز نمايند. انقلاب اسلامي ايران را، تئوريسينهاي كرملين، پايان عصر حاكميت غرب در خاورميانه و نويد عصر سلطه مسكو بر منطقه ارزيابي نمودند. بيهوده نبود كه در مدتي كوتاه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، اتحاد شوروي تجاوز آشكاري به يك كشور مستقل ـ افغانستان ـ داشت. اين دكترين چنان پوسيده بود كه اتحاد شوروي گامهاي لرزان خود را بر باتلاق جنگ فرسايشي افغانستان نديد و به بزرگترين اشتباه تاريخي خود دست زد، اشتباهي كه ثمره نهايي هفت دهه خشك انديشي و سطحي نگري بود.
تحركات نهان و عيان حزب توده و سازمانهاي اطلاعاتي شوروي (كا. گ. ب. و جي. آر. يو) در ايران تداوم همين دكترين جديد منطقهاي مسكو بود. به تصور مسكو، ايران اسلامي دومين سنگري بود كه بايد توسط كرملين فتح ميشد و اين پايگاه سنتي غرب در خاورميانه در «عصر جديد» به پايگاه بلوك شرق در منطقه تبديل ميگرديد. اين دكترين تجاوزگرانه و مهاجم و بيپروا در نخستين گامهاي خود با تقابل قدرتي مواجه شد كه در محاسبات استراتژيستهاي كرملين جايگاهي نداشت، مقاومت فرهنگ اسلامي كه 14 قرن پشتوانه غني تاريخي به همراه داشت. اين قدرت نوين، نه به شرق وابسته بود و نه به «غرب». هنوز زمان لازم بود تا تحليلگران متعارف بينالمللي هويت مستقل و توانمندي و اقتدار سياسي آن را به رسميت بشناسند. تقابل اين قدرت نوين منطقهاي با دكترين پوسيده برژنف، سهم اساسي در فروپاشي استراتژي سنتي مسكو در منطقه داشت و به نوبه خود ضربات قاطعي بر جزمانديشي استاليني ـ برژنفي در حزب كمونيست اتحاد شوروي وارد ساخت و زمينههاي ظهور موج نوانديشي گورباچفي و فروپاشي شوروي را فراهم كرد.
مستقيمترين تأثير شكست حزب توده در ايران، در تحولاتي كه در آغاز ظهور گورباچف در دستگاه رهبري حزب كمونيست اتحاد شوروي رخ داد، مشاهده شد و آن بركناري حيدرعلي اوف، عضو پوليت بورو و معاون اول نخستوزير اتحاد شوروي بود كه در عمليات حزب توده ايران نقش اساسي داشت. در واقع، حيدرعلي اوف، چه در دوران رياست كا. گ. ب آذربايجان شوروي، چه در دوران دبيركلي حزب كمونيست آذربايجان شوروي و چه در دوران معاونت اول نخستوزيري اتحاد شوروي، مهمترين استراتژيست كرملين در زمينه ايران محسوب ميشد و نظريات او مشي پوليت بورو را در مسايل ايران تعيين ميكرد. گورباچف عليرغم وجوه اشتراك فراوان با علي اوف ـ از جمله همكاري ديرين در جناح يوري آندروپوف ـ به تاوان شكست رسواي حزب توده در ايران او را بركنار كرد و اين چهره به ظاهر «آيندهدار» رهبري حزب كمونيست شوروي به پايان حيات سياسي خود در ابرقدرت شرق رسيد.
عليرغم تأثيراتي كه عمليات فروپاشي حزب توده داشت و نمودهاي آن امروز كاملاً آشكار است، در آن زمان اين حركت با مقاومت استراتژيستهاي جزمانديش و سنتي كرملين مواجه شد و آنان در تحليلهاي خود جمهوري اسلامي ايران را به شدت هدف حمله قرار داده و آن را به «گرايش به غرب» متهم كردند. روزنامه پراودا در تفسيري، دستگيري سران حزب توده را به «تحريكات امپرياليستي» در ايران عليه اتحاد شوروي نسبت داد و آن را ثمره تلاش سرويسهاي جاسوسي غرب خواند. در پي اين تحليل، موج تبليغاتي وسيعي توسط احزاب كمونيست و سازمانهاي بينالمللي و رسانههاي جمعي وابسته به اتحاد شوروي با همين مضمون آغاز شد. در مقابل، دستگاه تبليغي بلوك غرب قاعدتاً و بر اساس عرف متداول سياست جهاني، ميبايست از اين حربه ضدكمونيستي كه در ايرن فراچنگ آمده بود به شدت عليه بلوك شرق بهره ميجست؛ ولي به عكس مشاهده شد كه رسانههاي خبري غرب نيز به ياري عوامل شوروي در ايران آمده و در تبليغات و تحليلهاي خود كم و بيش به دفاع از دستگيرشدگان تودهاي برخاستند. از جمله، روزنامه لوموند، چاپ فرانسه، اعترافات تلويزيوني نورالدين كيانوري را ناشي از «شديدترين شكنجههاي جسماني و روحي» و «اقارير اجباري» خواند. همسويي رسانههاي تبليغاتي دو بلوك، مؤيد استقلال و اصالت شعار «نه شرقي، نه غربي» جمهوري اسلامي ايران بود و همين همآوايي متقنترين دليل عليه اتهام «دست غرب» در عمليات فروپاشي حزب توده محسوب ميشد.
جالبتر اينكه موج تبليغاتي رسانههاي بلوك شرق عليه دستگيري سران حزب توده در ايران «تصادفاًً» با حمايت ريگان، رئيسجمهور وقت ايالات متحده امريكا، و رسانههاي غربي عليه دستگيري جاسوسان فرقه ضاله بهائيت در ايران همزمان شد. امام(ره) با ژرفبيني به اين تقارن «تصادفي» توجه كرده و در سخناني فرمودند:
... ايشان (ريگان) از همه دنيا استمداد كردند براي اينكه اين بهائيها كه در ايران هستند و مظلوم هستند و جاسوس هم نيستند به جز مراسم مذهبي به كار ديگري اشتغال ندارند ... اگر ايشان اين مسائل را نميگفت خوب، گاهي اذهان ساده احتمال ميدادند كه خوب اينها يك مردمي هستند كه ولو اعتقاداتشان فاسد است ليكن مشغول كار خودشان هستند، لكن بعد از اينكه آقاي ريگان گفتند و شهادت دادند به اينكه جز مراسم مذهبي چيز ديگري ندارند باز هم ما ميتوانيم باور كنيم؟
... از آن طرف وقتي كه حزب توده را ميگيرند شوروي صدايش بلند ميشود كه يك عده مردم بيگناهي كه با جمهوري اسلامي هم موافق بودند پشتيبان بودند جمهوري اسلامي را ... دولت ايران بيخودي آمده اينها را گرفته است و حبس كرده است، از آن طرف هم آقاي ريگان ميگويد كه اين بهائيها، بيچارهها، مردم آرام و ساكتي، مشغول عبادت خودشان هستند، و ايران براي خاطر همين كه اينها اعتقادشان مخالف با اعتقاد اينهاست گرفتهاند. اگر اينها جاسوس نبودند، شما صدايتان در نميآمد، شما براي خاطر اينكه اينها يك دستهاي هستند كه به نفع شما هستند، والا ما شما را ميشناسيم ..... مردم شما را ميشناسند. شمايي كه عراق را وادار كرديد كه هر روز به سر اين كشور ما آن ميآورد كه مغول نياورد، و بر سر كشور خودشان هم همينطور...
شما اگر انسان دوست بوديد، عراق كه يك دسته از علماي بزرگ اسلام را گرفته است يك كلمه خوب اشارتاً بگوئيد كه چرا اين كار را ميكني؟
... اگر دليلي ما نداشتيم به اينكه اينها (بهائيها) جاسوس امريكا هستند، جز طرفداري ريگان از آنها و دليلي نداشتيم كه حزب توده جاسوس شوروي هستند، جز طرفداري شوروي از آنها كافي بود.
... نه حزب توده بواسطه حزب توده بودنش و نه بهائي را بواسطه بهائي بودنش، اين محاكم ما محاكمه كردند و حكم به حبس دادند، اينها مسائل دارند، حزب توده را كه خودشان هم آمدند همه حرفهايشان را زدند و بهائيها هم يك مذهب نيستند، يك حزب هستند، يك حزبي كه در سابق انگلستان پشتيباني آنها را ميكرد و حالا هم امريكا دارد پشتيباني آنها را ميكند، اينها (بهائيها) هم جاسوس هستند مثل آنها (حزب توده) اگر جاسوس نباشند خوب بسياري از مردم ديگر هم هستند كه اينها انحرافات عقيدتي دارند، كمونيست هستند چيزهاي ديگر هستند، لكن مردم محاكم ما به واسطه كمونيست بودن آنها، با انحراف عقيدتي داشتن آنها، آنها را نگرفتند حبس بكنند.
... طرفدار اينها شما آقاي ريگان هستيد و طرفدار آنها شوروي است. و اين دليل بر اين است كه اينها يك وضع خاص دارند كه نفع به آنها ميرسانند و اينها نفع به اينها ميرسانند.
دستاوردهاي عمليات فروپاشي حزب توده
نگاهي اجمالي به آنچه كه تاكنون در كتاب حاضر مطرح شده، به روشني دستاوردهاي عظيم عمليات فروپاشي حزب توده را نشان ميدهد.
يكي از عمدهترين دستاوردهاي عمليات فروپاشي حزب توده، كشف و خنثيسازي توطئه براندازي آن بود كه در دو بعد «خزنده» و «كودتايي» موجوديت نظام جمهوري اسلامي ايران را هدف گرفته بود.
كشف و خنثيسازي شبكه جاسوسي كا. گ. ب و جي. آر. يو (سازمانهاي اطلاعاتي شوروي) و نيز كشف و خنثيسازي شبكه گسترده عوامل نفوذي حزب توده در ارگانها و نهادهاي جمهوري اسلامي ايران كه در دو بعد براندازي و جاسوسي، اهرمهاي جدي به شمار ميرفتند، از دستاوردهاي ديگر اين عمليات بود.
علاوه بر كشف توطئهها، عمليات فروپاشي حزب توده به دستاورد مهم ديگري نايل شد كه داراي ابعاد سياسي ـ ايدئولوژيك جدي است.
اين دستاورد بسيار با اهميت افشاگريهاي عميق و همه جانبهاي بود كه توسط رهبران درجه اول حزب توده در مصاحبههاي مكرر تلويزيوني انجام گرفت. رهبران حزب توده كه عموماً داراي سوابق چند دهه مبارزه سياسي مخفي بوده و سالهاي متمادي در زندانهاي رژيم شاه ـ امريكا به سر برده و برخي از آنان سابقه 25 ساله زندان رژيم گذشته را دستمايه «وجاهت سياسي» خود قرار داده بودند، در برابر حقانيت انقلاب اسلامي سر فرود آوردند و به اعتراف و افشاگري نشستند. بدون ترديد اين پديدهاي بيسابقه است.
اعترافگيري قهرآميز و افشاگري به زور شكنجه و جبر پديدهاي مرسوم در سطح بينالمللي است كه در رژيمهاي فاشيستي اروپاي غربي و در رژيم استاليني شوروي كاربرد گسترده داشته است. الكساندر سولژنيتسين در كتاب تكاندهنده مجمع الجزاير كولاگ شگردهاي ضدانساني بازجويي سازمانهاي اطلاعاتي شوروي را در اخذ اعترافات و اقارير اجباري و پرونده سازيهاي قلابي براي ارضاي جنون ديكتاتور كرملين، براساس مستندات واقعي به نحوي تكاندهنده بيان داشته است. گردانندگان رسانههاي تبليغي غرب و شرق كه بعضاً خود از بازجويان و عوامل سابق گشتاپو و گ. پ. او. هستند، كوشيدند تا همين اتهامات را عليه نهادهاي اطلاعاتي جمهوري اسلامي ايران به كار گيرند و منكر اصالت افشاگريها شوند. بلندگوهاي تبليغي غرب و شرق كه در بياعتبار ساختن انقلاب اسلامي منافع مشتركي ميجستند كوشيدند تا اين افشاگريها را در زير پرده سياهي از اتهام مخدوش كنند و مانع از انعكاس جلوه و پرتو آن شوند. بلندگوهاي رسانههاي جهاني اين افشاگريها را به «شكنجههاي وحشيانه» و يا به «داروهاي مخدر» و حتي مغزشوييهاي رواني نسبت دادند و پيچيدهترين شگردهاي بازجويي را كه خود در آن تجربه طولاني دارند، به نظام جمهوري اسلامي ايران نسبت دادند.
زمان طولاني لازم نبود تا حقيقت آشكار شود و يكي از رهبران طراز اول حزب توده، ايرج اسكندري، در فرانسه به افشاگري برخيزد و بر صحت جزء به جزء اين افشاگريها مهر تأييد نهد. امروزه، حقيقت روشن است و كسي اعتبار مصاحبههاي سران حزب توده را نميتواند انكار كند و نشريات بقاياي متواري اين جريان در خارج از كشور مشحون از اينگونه تأييدهاست و افشاگريهاي تازهاي در راه است.
تأثيرات فرهنگيـ رواني عمليات همه جانبه فروپاشي حزب توده، تنها در افشاگريهاي سياسي متوقف نماند. شكست حزب توده در عين حال داراي تأثيرات ايدئولوژيك جدي بود و سبب تعمق و خوديابي بخشي از پيروان مكتب ماركسيسم در ايران شد. اين گسست ايدئولوژيك ابعاد گوناگون داشت و طيف وسيعي را، در سطوح مختلف، در بر گرفت. در بخشي، بازگشت از ماركسيسم در نيمه راه متوقف ماند و صرفاً به طرد اين ايدئولوژي انجاميد. در بخش ديگر، بازگشت از ماركسيسم بازگشتي به فطرت، به خويشتن خويش و به آغوش اسلام بود. برجستهترين نمونه اين تحول در احسان طبري، تئوريسين برجسته ماركسيسم، ديده شد كه افشاگريهاي سياسي و ايدئولوژيك او سهم بسيار اساسي و تعيينكننده در شكست نهايي ماركسيسم ايراني ايفا نمود. تحول طبري نيز همانند افشاگريهاي سران حزب توده با انكار و سپس سكوت دستگاه تبليغي دو بلوك مواجه شد. آنان ميكوشيدند تا از بازتاب اثبات حقانيت و عظمت انقلاب اسلامي طفره روند و پديده طبري از اين زمره بود. اما گذشت زمان به سرعتي شگرف حقيقت را به ثبوت رسانيد و پس از چندي تحول طبري قبول عام يافت. طبري آنقدر زنده ماند تا صحت داوري خويش را به چشم ببيند و فروپاشي عميق و همهجانبه ماركسيسم را در تحولات بلوك شرق ناظر باشد. بدون ترديد، تحول طبري صرفاً در فروپاشي حزب توده ريشه نداشت، بلكه ثمره محتوم بحران ساختي بود كه تاروپود زنگار بسته ايدئولوژي ماركسيسم را ميخورد و انفجار قريبالوقوع آن را فرياد ميزد. طبري ميتوانست مفتخر باشد كه از پيشگامان اين تحول بود كه با بصيرت نظري و نداي وجدان اين انفجار را دريافت و هشدار داد، صراط مستقيم را يافت و باورمندان گم شده در «كژراهه» الحاد را به سوي فطرت سليم فرا خواند.
مجموعه اين عوامل سهم اساسي در ايجاد بحران همه جانبه داشت كه ماركسيسم ايراني را فراگرفت و در تحولات سالهاي بعد بقاياي حزب توده در خارج از كشور، نمود يافت.