اندیشه سیاسی در نهضتهای اسلامی تاریخ معاصر ایران
جنبش تنباکو مقدم بر تمام جنبشهای صورتگرفته در ایران در یک قرن اخیر است. پس این جنبش است که ایرانیان با درس گرفتن از آن پا به مرحلهای تازه و نو در تاریخ معاصر خود میگذارند. مشروطیت، ملیشدن صنعت نفت و مهمتر از آنها وقوع انقلاب اسلامی در سال 1357 همه از پیامدهای قیام مردم علیه امتیاز تنباکو است. در این میان آنچه مردم را در آن برهه بر آن داشت تا علیه این امتیازنامه قیام کنند و ناصرالدینشاه را مجبور به القای آن کنند، به باور بسیاری علاوه بر صبغه دینی دارای بنمایههای ملی نیز بود.
بسیاری از متفکران بر آنند که این صبغه مذهبی و ملی که در قیام تنباکو رخ نمود ریشه در نوعی بیداری داشت که به آن بیداری اسلامی میگویند. اما در ایران یک نوع بیداری دیگر نیز وجود داشت که ما در این مجال به بحث در مورد این نوع بیداری که از آن بهعنوان بیداری ایرانی یاد میکنند، خواهیم پرداخت. دکتر موسی نجفی مدیر گروه و عضو هیأت علمی اندیشه سیاسی در اسلام پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در گفتوگوی حاضر به بررسی بیداری اسلامی - ایرانی و نقش آن در قیام تنباکو میپردازد. وی علاوه بر جنبش تنباکو به نقش بیداری درتحولات مابعد آن در تاریخ معاصر ایران نیز میپردازد.چرا گروه نخبه ایران، آنگونه که از شواهد و قراین برمیآید، مخالف امتیازنامه رژی بودند؟ افرادی مانند آخوندزاده، طالبوف، میرزاملکمخان آیا این نکته درست است که آنها مخالف امتیازنامه رژی بودند؟
در این که اولین حرکت مردمی در تاریخ معاصر ایران مخالفت مردم با امتیاز رژی بوده هیچ شکی نباید کرد. نویسندگان سکولاری مانند کسروی از آن بهعنوان نخستین تکان ایرانی یاد میکند. اما اگر ما تنباکو را با حرکت قبل از خودش و حرکت بعداز خودش بررسی کنیم حتما نتایج بهتری به دست خواهد آمد.
اولین حرکت مردمی در تهران اعتراض علیه قرارداد ترکمانچای هست که در قضیه قتل سفیر روسیه درتهران به نام گریبایدوف نمود پیدا کرد، این تقریبا 60 سال قبل از قیام تنباکو است و 15 سال بعد از تنباکو حرکت دیگری داریم به نام مشروطه؛ به نظر من وقتی نگاه میکنیم، یکی از ویژگیها و شاخصههای قیام تنباکو، حضور عنصر مردم است، مردم در این قیام نقش بسیار پررنگی دارند، در مورد مشابه آن که بخواهیم مثال بزنیم در قضیه قتل گریبایدف مردم به هر ترتیب قیام کردند و پشتسر مرحوم مسیح مجتهد راه افتادند، اما تنها نتیجه عملی برای او تبعید بود و اتفاق خاص دیگری نیفتاد، در ماجرای تنباکو وقتی خواستند آیتا... آشتیانی را از شهر بیرون کنند، قضیه کاملا فرق میکرد، به آشتیانی گفته بود یا باید قلیان بکشی یا باید از تهران بروی؛ که او هم گفته بود میروم، حرکتی که مردم به طرفداری از مرحوم آشتیانی راه انداختند خود ناصرالدین شاه را هم ترساند، بهگونهای که به ارگ شاه پناه برد و این جمله معروف را بر زبان دارند که اگر قرار است کشته شویم ما هم میکشیم، این جمله را در آبدار خانه ارگ گفته بود، اینجا بود که مردم مانع از رفتن مرحوم آشتیانی از شهر شدند.
دیگر نکتهای که در قیام تنباکو خود را به وضوح نشان داد، حضور زنان بوده است، اولین تظاهراتی که زنان در آن شرکت داشتهاند در قیام تنباکو به ثبت رسیده است. پیش از این ما حضور این چنینی زنها را نداشتهایم، میگویند زنها به ناصرالدین شاه فحش میدادند و میگفتند شاه باج و سبیلو نمیخواهیم. شاهی که دارای فره ایزدی و مقام ظلالهی است توسط زنها اینگونه حرمتش شکسته میشود و حتی زنهای دربار هم حاضر نیستند به حرفش گوش کنند. مرحوم مدرس در مورد قیام تنباکو و تاثیرش بر سلطنت میگوید: درخت سلطنت در ایران در اثر قیام تنباکو آسیب دید و بعد از آن هم این درخت نتوانست پکه- جوانهای - بزند.
قیام تنباکو مرزبندی جدیدی هم میان علما بهوجود آورد و آنها را به دو دسته تقسیم کرد. بازهم به تعبیر مرحوم مدرس علمای سلطانی و علمای غیرسلطانی یا ملی. این درست همان تعبیری است که امام در مورد روحانیون درباری و غیردرباری میگوید، این نشان دهنده یک امر تاریخی بسیار مهم است و آن هم تغییرات منحنی مذهب از صفویه تا انقلاب اسلامی است. بنابراین برای فهمیدن تحولات این دوره باید سابقهای از این تحولات را در ذهن داشت. حضرت امام(ره) همچنین معتقد است که حرکت جنبشهای اسلامی از قیام تنباکو شروع شده است، ایشان تعبیر بسیار جالبی در مورد رهبر جنبش تنباکو یعنی مرحوم میرزای شیرازی میدادند، در توصیف وی میگوید: میرزای شیرازی پیرمردی کوچک بود با عقلی بزرگ.
حالا برگردیم به موضوع سوال شما که گفتید آیا همه اینها مخالف بودند؟ باید بگویم که همه اینها مخالف نیستند، در قضیه تنباکو روزنامه ملکمخان یعنی قانون، نمیخواهد وارد مساله شود و حتی مخالف است، چرا که مشکل اصلی ملکم با دربار، شخصی بود. انتشار روزنامه و مساله تنویر افکار را بهانهای قرار داد برای پیشبرد مطامع شخصیاش. در نامه معروفی هم که به ناصرالدین شاه دارد مینویسد که اگر من حقهبازی کنم این میزان درآمد دارم، اگر فراموشخانه باز کنم این قدر درآمد دارم و اگر بخواهم روزنامه باز کنم این مقدار، این نمیشود که نه حقهبازی کنم، نه فراموشخانه باز کنم و نه روزنامهنگاری و شما هم جیره مواجب من را ندهید.
روزنامه اختر که در استانبول چاپ میشد با قیام تنباکو مخالف است، این روزنامه اصلا به این حرکت بها نداده است. مرحوم شیخ حسن کربلایی هم که کتاب تاریخ دخانیه را نوشته است، من که ندیدم که از این افراد نمونههایی را ذکر کند.
در مورد سیدجمال الدین اسدآبادی هم باید گفت که حساب وی یک مقدار فرق میکند، سیدجمال مخالف حکومت ایران است، اغراض شخصی هم ندارد، بیش از اینها حرف دارد، اما به عقیده من موقعی متوجه شد که در مسیر فکر خودش نیست و تنباکو از مسائلی که وی به آن میاندیشید خیلی جلوتر رفته است، اینگونه افراد وقتی حرکتی میشود، میخواهند آن را در چارچوبهای ذهنی خودشان قرار دهند. مدل تنباکو برای همه یک مقدار غافلگیر کننده بود، حتی برای رجل دنیا دیدهای مثل سیدجمال. برای همین است در نامههایی که مینویسد مقداری به حاشیه رانده میشود. زمانی مرحوم مدرس او را نقد میکرد و گفت این چیزی که مرحوم سیدجمال نوشته خودش هم متوجه نشده، البانک ما ادراک البانک، یعنی چه؟ این در نامهای بوده که به میرزای شیرازی نوشته، اما سید حرف حقی دارد و این که میگوید باید در راستای تحریم اقتصادی غرب گام برداریم؛ اما میرزا شیرازی از سیدجمال هم پیشتر رفت و نوشت تا قطع ید فرنگی تحریم ادامه دارد.
من خودم تعبیری دارم که میگویم تنباکو هم معلول ملت بود و هم علت ملت. مردم با قیام تنباکو به خیلی چیزها رسیدند و مشروطه یکی از ثمرات همین حرکت شده. بازهم تعبیری از مرحوم مدرس بیاورم که میگوید ما باید کاری کنیم که شعله ایمان در دل مردم زنده باشد وگرنه اگر انبار باروت دل مردم را آتش زد، در غیر این صورت صدتا از این کارهای معمول را هم انجام میدادند، این که نمیشد کار.
این انبار باروت از کجا در دل مردم جمع شده بود؟
این بیداری جنبشهای اسلامی است که وقتی حرکتی انجام میشود به این صورت پیش میرود، چند تا نکته اینجا وجود د ارد، دوره قاجاریه علیرغم آن که یک عصر بیخبری است، مردم آن قدرها هم بیخبر نیستند، چرا که از هر دو بعد وسایل آگاهی مردم در حال فراهم شدن بود، بعد جریانات چاپخانهها و نشر کتب و رسالهها بود که خیلی زود گسترش یافت و کتابهای متعددی را در اختیار دوستداران قرار داد. در بعد دیگر هم گسترش مطبوعات بود.
شاید نکته مهمتر که در دوره قاجاریه اتفاق افتاد، این بود که ایران عظمت دوره صفویه را نداشت و مردم این دوره از آن دوره حرفهای زیادی شنیده بودند، از قدرت شاه عباس و از رفاهی که مردم داشتند، ایران بسیار بزرگی که حتی به نوشته سفرنامهنویسان خارجی از مدنیت پیشرفتهای برخوردار بوده است، این مدنیت تاثیر بسیار زیادی بر خارجیها داشت، متفکری مثل منتسکیو کتابی مینویسد به اسم نامههای ایرانی- هر چند ربطی هم به ایران ندارد- شما تمام این ویژگیها را در نظر بگیرید که در دوره قاجار تنها شبحی از آن باقی مانده بود. نکته دیگر این که جامعهای در سردرگمی به سر میبرد که مدینه فاضله یا ملاکهای برتری خودش را از دست بدهد، نمیخواهد جامعه منحرف باشد، چرا که در صورت داشتن آن مدینه فاضله به سمت آن حرکت میکند ولو مشکلات زیادی داشته باشد.
ما بهعنوان شیعه یک سری ملاکهایی داریم و آرمان شهر و حکومت پنجساله حضرت علی(ع) یا نامه حضرت به مالکاشتر. این امر باعث بالا رفتن قدرت نقد ما میشود، نسبت به همه نظامهای سیاسی غیردینی. در این دستورات ما نحوه عمل به بسیاری از امور را در مییابیم. این خودش در وضعیت انحطاط و گم نکردن وضع مطلوب، نقل و قدرت نقد را بالا میبرد. این یک وجهه قضیه است، در دوره ناصرالدین شاه حرکت بیداری اسلامی کمکم اوج گرفت، در این میان مرجعیت میرزای شیرازی هم بسیار موثر بود، دخالت خارجی هم به یک وضعیتی رسیده بود، خود پروژه تنباکو هم مهم بود، یکی این که حساسیت مردم را برانگیخت و دیگر حساسیت خارجیها را.
این بیداری اسلامی که شما از آن نام بردید از کجا شروع شد، آیا با هجوم غربیها به دنیای اسلام مانند حمله ناپلئون به مصر این امر آغاز شد، یا نه علل و عوامل دیگری داشت؟
ما یک بیداری اسلامی عام داریم که مربوط به جهان اسلام است و تقسیمبندی آن مفصل است که اصلا ما تحول تاریخ اندیشه و تفکر اسلامی و تحولات اجتماعی و سیاسی جهان اسلام که در 1400 رخ داده، مانند غربیها که چهار دوره دارند، باستان، قرون وسطی، قرون جدید و معاصر، ما میتوانیم وضعیت مشابهی را در کل جهان اسلام داشته باشیم؟ آیا برای این موضوع میشود محورهای مختص را رسم کرد. اگر ما بخواهیم که براساس تساهل و تسامح وارد موضوع شویم؛ ظاهرا در دوره قاجاریه،در ایران ما با پنجمین تحول جهان اسلام مواجه هستیم. این پنجمین تحول یک علت بیداری است، در دورههای قبلی استعمار غرب نداریم، اولین بار است که در جهان اسلام نیروی خارجی متخصص وارد شد که این یک مقدار سلطهگر هم هست، این یک بیداری ایجاد کرده، این بیداری در برابر غیری است که سلطهگر میباشد. بازار میخواهد، دنبال ترویج فرهنگ خودش است، کمکم پای شرقشناسها باز میشود...، مسلمان وقتی با غیرخودش مواجه میشود به دنبال یافتن هویت خودش است، اینها دنبال کیستی خودشان هستند، یعنی این که من کیستم؟ این هویت یک ضلعش به تهاجم استعمار برمیگردد. اما یک نکته هم بگویم که این سیر هویتی هرچند اشتراکات و بیداری اسلامی در کشورهای مسلمان را دارد، مشخصههای مشترکی هم دارد، مبارزات آزادیبخش و مسلحانه دارد؛ مانند صدراسلام نیست که مبارزه فکری باشد، بیدرای در این دوره بیشتر اجتماعی و سیاسی است، علمی، هنری و ...، بیداری رنسانس در علوم نیست، این کاری که در عصر شد شاید برای نقاط دیگر جهان اسلام هم صادق باشد، اما در ایران مساله فرق میکند. بیداری اسلامی در ایران به نحو دیگری بود، این چیزی نیست که من به آن رسیده باشم دیگران هم به آن توجه کردهاند که ایران سابقه استقلالش از کشورهای عربی بیشتر است، این کشورها به هرحال زیر سلطه عثمانیها بودند، لذا برای آزادیخواهان و متفکران عرب مساله اصلی و دغدغه اصلی، مساله استقلال است، درحالی که ما استقلال داریم، از زمان صفویه به بعد ایران مشکل استقلال ندارد، یعنی یک نیروی خارجی سلطهگر نتوانسته اینجا را به اشغال خود درآورد.
اگر تحولی هم بوده یک تحول درون امپراتوری بوده، مانند روی کارآمدن نادرشاه یا کریمخان زند؟
بله، اما این در کشورهای عربی به اینگونه نیست، مردم در کشورهای عربی با عثمانیها مشکل دارند. خود عثمانی که به مرد بیمار شرق لقب گرفته بود، در درون خودش اختلافات زیادی وجود داشت. وضعیت ایران به صورت کلی با وضعیت بقیه جهان اسلام متفاوت بود، اینگونه نیست که بخواهد تحت تاثیر عثمانی قرار بگیرد. شاید مرحوم سیدجمال میخواهد این تاثیرگذاری را داشه باشد، سید در حوزه عثمانی علیه غرب کار میکرد، جریان بیداری ایرانیها هم ضدغرب و هم ضد عثمانی است، هر چند در برابر عثمانی آن شدت را ندارد، مشخصه بیداری اسلامی در ایران تشیع است اما بیداری اسلامی در جهان اسلام پایهاش بر تسنن است جهان تسنن هم بدون خلیفه نمیتواند زندگی کند، اما تشیع از خلیفه بینیاز است، اما باز حوزه عراق با ایران فرق میکند، حوزه عراق هم حوزه تشیع است و هم زیرمجموعه عثمانی، به عبارت بهتر هم سلطه عربی آنجا وجود دارد، هم سلطه عثمانی هست و هم نگاهها به سمت ایران است، ایران سلطه عثمانی را ندارد؛ حکومتی مستقل هر چند استبدادی دارد، اما خارجی هم حکومت نمیکند، فقط نفوذ استعمار وجود د ارد، لذا مدل بیداری هم با هم فرق میکند، در حوزه ایران استقلال مهم نیست، در مدل بیداری عربها و عراقیها استقلال مهم است، بنابراین این مجموعه هم ضداستعماری هستند و هم میخواهند از استعمار کمک بگیرند تا از زیرسلطه عثمانیها بیرون بیایند. براین اساس دو جریان بیداری اسلامی تندرو در جهان اسلام پیش میآید، تفکر وهابیت از یک طرف و تجددگرایی آتاتورکسیم از آن طرف.
مرحوم سیدجمال میخواست به یک نحوی بین این دو جریان قرار گیرد، نه میخواست به افراط آن برود و نه اینرا، سید هرچند هنوز تا ظهور آتاتورک زمان باقیمانده بود، اما نشانههایی از آن را در عثمانی که سالها آنجا زندگی کرده بود، میدید. به همین دلیل هم خط سیدجمال در بیداری اسلامی جهان تسنن خط وسط و متعادلی است، اما در جهان تشیع نتوانست نفوذ کند، خط بیداری جهان تشیع از یک سنخ دیگری است، این خط هرچند در مبارزه با استعمار مشترک است اما عثمانی زده هم نیست، خود آزادیخواهان و رهبران آزادیخواهان در ایران هم با جاهای دیگر فرق میکند. در کشورهای سنی مذهب، معمولا علما با حرکتهای آزادیخواهانه مخالف هستند، اما در جهان تشیع علمای شیعه در راس حرکت بیداری اسلامی قرار دارند. سیدجمال وقتی نامهبه میرزای شیرازی مینویسد، جایگاه و آنان را باور دارد، درحالی که شیعه در راس حرکت بیداری اسلامی قرار دارند. سیدجمال وقتی نامه به میرزای شیرازی مینویسد، جایگاه آنان را باور دارد، درحالی که سید هیچگاه نامهای به یک مفتی سنی ننوشت. در دنیای تسنن کسی که اثرگذار بود عبده است که او هم مدل اثرش فرق میکند.
در ایران سید با دردسر جدی مواجه بود، او وقتی میخواست سلطنت را محو کند باید براساس مدل عثمانی برخورد میکرد و باید دنبال خلافت میبود، حال این که سید بعد از آن دنبال چه بوده، مقداری مشکوک است. اما این که ایران مستقل بود باز نشاندهنده جلو بودن او از حوزه عثمانی داشت براین اساس جنبش بیداری در ایران یک گام از جنبش بیداری در جهان عرب و عثمانی جلوتر است، به این خاطر هم مشروطه در ایران زودتر از دیگر نقاط جهان اسلام به ثمر نشست.
در دوره صفویه رابطه علما با دربار یک رابطه نزدیک و حتی خانوادگی است که آنها بدون هیچ واسطهای با شخص شاه در ارتباط بودند، اما در دوره قاجاریه شاهد آن هستیم که مرحوم میرزای شیرازی هنگامی که میخواهد نامه به ناصرالدین شاه بنویسد با واسطه عمل میکند و کامران میرزا حکمران تهران را واسطه قرار میدهد، چرا میرزا به صورت مستقیم با شاه مکاتبه نمیکند؟
اولا، تفاوتی که بین عصر صفوی و دوره قاجاریه وجود دارد، خود برای این نحوه برخورد مهم است. در دوره صفویه ما شاهد آن هستیم که حداقلهای دینی آنجا رعایت شده است هرچند ناقص است، به عبارت دیگر در صفویه خیلی از مسائل رعایت میشده است، این حداقلهای دینی تا آنجا بود. که شاهان صفوی لقب شاه را پیش از اسم خود میآوردند، شاه اسماعیل، شاه تهماسب، شاه عباس و... این شاه مرشد کامل است، درحالی که لقب شاه در دوره قاجاریه بعد از اسم آنها میآمده، اینها شاهان عرفی هستند.
رابطه علما با دربار مثل رابطه رضاشاه یا محمدرضاشاه نیست، رابطهای است که کشور صفویه را کشور مقدمی جلوه میدهد. ملجا و مامن و پناهگاه شیعیان است، برای شیعه بسیار مهم که برای اولین بار کشوری با این وسعت درست کرده، و هرچند این کشور مورد تایید کامل علما هم نباشد، خود این کشور و این مجموعه برای شیعیان پناهنگاهی شد که خیلی امر مهمی است. در دوره صفویه علما سه گروه نیستند، بیطرف هستند، اما این که فکر کنیم که همه در صدد آن هستند که در این کشور درگیری ایجاد کنند، اشتباه است. دیگر آن که جریان شیع در دوره صفویه اخباریتری است و در دوره قاجاریه از اساس فرق میکند، قاجاریه مدل حکومتیاش را براساس دین نیست عصبیگری ایل قاجار است که این عصبیگری ایل قاجار شایسته سالا ر نیست و از دید ایل قاجار همه چیز مطرح میشود.
دیگر عاملی که باعث شد قاجارها در ابتدا بتوانند مقداری به جلو آمده و غلبه کنند، افراط نادرشاه بود در شیعه ستیزی که نفرتی از نادرشاه را در دل مردم بهوجود آورد. آقامحمدخان قاجار این نکته را خوب درک کرده بوده که باشد. در اسناد و مدارک موجود آنچه مشخص است، تفاوت میان تجارت،تجار ملی و غیرملی. خیلی از آنها تابعیت خارجی دارند و به آنها علاقه دارند. تجار انگونیل و سوفیل زیاد داریم. در جریان تنباکو ما تجار زیادی داریم که مخالف لغو امتیاز تنباکو هستند.
از طرف دیگر اینکه قشر بازاری به دلیل قدرت اقتصادی و مالی خودش را از دربار بینیازی میدید، شکی نیست دولت قاجاریه نه مدرن است و حتی شبهمدرن، یک حکومت استبدادی است. وسائل ارتباطی آن هنگام هم چنین اجازهای به رژیم نمیداد که خودش را به سطح کشورهای مدرن برساند.
تجار به دلایل خاصی که وجود داشت، بیداری اسلامی را زودتر گرفتند، اینها خیلی زودتر جذب شدند و دلیلش هم منفعت نیست، روحانیت هم به خاطر اینکه دولتی نیست، میتواند به بازار نزدیک شود، تاجر باید خمس دهد، زکات دهد و سهم امام دهد، اینگونه نیست که ما آنها را در چارچوب یک حزب نگاه کنیم که یکی قسمت دینی حزب را برعهده داشته باشد و دیگری قسمت مادی آن را.
حکومت استبدادی ناصرالدین شاه قراردادی میبندد و به رعیت دستور میدهد که باید از آن اطاعت کنند، اما مرحوم میرزای شیرازی در فتوایی یک سطری تمام آنچه را دربار بافته بود، پنبه میکند. این نشاندهنده مذهبیبودن مردم است. سوال اینجاست، چرا فتوای مرجعیت شیعه به این سرعت در کشور با وجود ممانعتهای دربار گسترش یافت و مردم با تمام وجود به آن عمل کردند؟
این به همان دلیلی است که مرحوم مدرس میگوید: یعنی اینکه انبار باروت قلبهای مردم هنوز نم نکشیده بود و با یک جرقه منجفر شد. نکته دیگر آنکه این فتوا مردم را به خودشان آورد، مردم به قدرت خودشان پی بردند.
به قدرت خودشان پی بردند یا مرجعیت؟
موضوع این است که ملت ایران پس از ترکمانچای به شدت سرخورده شدند و احساس ناامیدی میکردند، این مساله هفت دهه ادامه داشت، آنها هنوز نمیتوانستند جداشدن قفقاز از ایران را برای خود تعریف کنند، بعدش هم جداشدن افغانستان و چند سال قبل از قیام تنباکو قرارداد آخال و جداشدن آسیای مرکزی، این مسائل میتواند انبار باروت را پر کند، این انبار باروت کسی را میخواهد که متناسب با خودش جرقه بزند.
میرزای شیرازی خوب تشخیص داد و جرقه را زد. جالب اینجاست که در آن دوره این چنین کاری کردن خیلی حسابگری میخواهد، با این فتوا قدرت ملی مردم مشخص شد، مردم خودشان را پیدا کردند و مرجعیت هم جایگاهش را شناخت. این باعث شد تا مردم و مرجعیت در عمل هم به هم اعتماد کنند، این مساله باعث شد تا گل این رویداد در مشروطه چیده شود.
مردم دریافتند که حقوقی دارند که نیاز نیست حاکمیت به آنها بدهد و این حق آنها است، بنابراین برای به دست آوردن این حق تلاش بیشتری کردند و پیروزیهای خوبی را هم به دست آوردند.
چون که اینها طرحهایی برای آینده نداشتند، طبیعی است که انحرافاتی در آن رخ دهد و فراز و نشیب هم زیاد دارد. انجمنهای سری در این حرکت نفوذ میکنند، آدمهای مارکدار و مشخص وارد آن میشوند، گروهها و احزاب سیاسی میآیند که اینها همه طبیعی است و به همین علت حرکت مردم افت پیدا میکند، اینها هم نیست، مهم این است که این حرکت از سرچشمه جوشید، ولی اینکه تا این آب جوشیده بسترش را پیدا کند، طول میکشد و جوشش این ادامه داشت، چرا که اگر از جوشیدن میماند، تاریخ ایران از حرکت بازمیا یستاد و حرکتهای بعدی هم نشان داد که هم نقش مردم قویتر شد و هم نقش خود مرجعیت، کفه ترازوی سلطنت هم اندک اندک ضعیف میشود، اما در این جریان (مشروطه) ما شاهد ظهور رکن چهارمی هم هستیم، تاکنون قدرت در ایران سه رکن داشت، یعنی مثلث بود که عبارت بودند از: مردم، سلطنت و روحانیت که حالا رکن چهارمی هم به آن افزوده شد و حالت مربع گرفته و آن نیز روشنفکری است، ما در جریان تنباکو ردپایی از روشنفکری نمیبینیم.
این روشنفکری مگر در زمان قیام تنباکو وجود نداشت که حالا 15 سال بعد از آن باید در جریان جنبش مشروطه پیدا شود؟
به وجود آمده بود،علتش هم چند چیز است،روشنفکری در ایران اول سلطنتی است، یعنی متعلق به دربار است، برای اینکه اعزام محصل به خارج در دوره عباس میرزا بیشتر از نزدیکان خود قاجارها انجام میگرفت، اینها هنگام بازگشت بیشتر سمت مشاور دولت را مییافتند، به همین خاطر در جنگ میان دربار و علما، روشنفکران بیشتر طرف دولت هستند. به خاطر اینکه دولت زندگی آنها را تامین میکند، این تعبیر مرحوم جلال آل احمد در کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران است. در قضیه تنباکو هم به نظر میرسد یا نیستند، یا اگر هستند، طرف دولت هستند.
روشنفکران در ایران تودهوار نیستند، بلکه نخبهوارند، آنها با توده نیستند، اگر بخواهند به توده وصل شوند، به روحانیت نیاز دارند. همین الان هم به اینگونه است. روحانیت با توده راحتتر است.
در جریان مشروطه آنها دیدند که اگر میخواهند تاثیرگذار باشند و مردم به حرف آنها گوش دهند، باید از دربار فاصله بگیرند. اگر چند نفر هم در خارج از کشور فحش میدادند، چندان چدی نبود. حتی روزنامههای چاپ خارج هم چندان ضدسلطنتی نیستند، بلکه یک خط ملایمی را مشخص میکند، اما در مشروطه این حضور پررنگ میشود.
چرا برای انجمن آدمیت و گروههای فراماسوزی مهم است که شاه را داخل حلقه خود بکشد؟ آنها چه نیازی داشتند، چرا آنها اینقدر با دربار کار میکردند تا شاهزادههای درباری را در انجمنهای فراماسوتری بکشند، حتی محمدعلی شاه را؟
دلیلش این بود که آنها حرکت خود را بر توده نمیگذارند، موج انقلاب فرانسه را که دیدند، آنها متوجه توده شدند، اما توده مردم ایران به گونهای نبودند که به محض درخواست آنها، مردم پشت سر آنها راه بیفتند. من هنوز هم حس میکنم که روشنفکران ما هنوز هم نتوانستهاند با توده درآمیزند.
شما در سخنان خود گفتید که میرزای شیرازی در راستای بیداری اسلامی فتوای تحریم تنباکو را صادر کردند، سوال اینجاست که میرزای شیرازی که در سامرا مشغول تدریس در خارج و تعلیم و تربیت طلبه است، آن هم در قلمرو عثمانی، چگونه میتواند در جریان بیداری اسلامی قرار گیرد؟
مرجعیت شیعه هرچند ابتدا نخبهگراست و باید خود را بین فقها نشان دهد و بیرون بیاید، اما مردم هم باید از این مرجع اطلاع داشته باشند، باید در نظر داشته باشیم که مرجعیت تنها در زمینه فقاهت و امور شرعی نیست، در خیلی از مسائل دیگر هم این مرجعیت وارد میشود. همان گونه که مردم این مرجعیت را میشناسند، او هم باید مردم را بشناسد. در نظر هم داشته باشیم که در آن زمان تلگراف وجود داشت و مراجع نمایندگانی در تمام شهرها داشتند که از اوضاع داخل کشور او را آگاه کنند.
مرجعیت هم چنین باید از هوشیاری و زیرکی خاصی هم برخوردار باشد، نسبت به زمان خودآگاهی داشته باشد و بسیاری از مسائل دیگر که چنان که پیداست مرحوم شیرازی از این ویژگی برخوردار است.
مرحوم مدرس میگوید من بعد از قیام تنباکو خدمت میرزای شیرازی رسیدم، وقتی ایشان را دیدم، عظمتی فوق تصور داشت، من به غیر از مدرس این سخن را جای دیگری نخواندهام. مدرس در ادامه میگوید من وقتی ایشان را دیدم، به گریه افتاد و گفت من برای آینده ایران و روحانیت میترسم، گفتم چرا؟ گفت تا حالا قدرت تشیع معلوم نبود که از کجاست، حالا دشمن این منبع قدرت را شناخته است و برای آن برنامهریزی میکند. جالب اینجاست که بعد از این ماجرا هم نماینده ملکه انگلیس و هم نماینده تزار روسیه برای میرزا پیغام میدهند تقاضای ملاقات میکنند، جالبتر جوابهایی است که میرزا میدهد، هیچ یک از دو تن را نمیپذیرید و میگوید من آداب پذیرایی از سفرا و نمایندگان را نمیدانم، چرا که او میداند به محض آن که پای این افراد به خانه او برسد، بعدها در تاریخ میگویند که میرزا طرف روسها یا انگلیسهاست.
تزار روس در پیامی که میدهد، میگوید نماینده مرا که نپذیرفتید، زیاد مهم نیست، اما اگر شما دستوری دارید، برای امور مسلمانان قفقاز من حاضرم آن را بپذیرم.
شما از جریان بیداری اسلامی بهعنوان یک چشمه یاد کردید و اینکه این چشمه هنوز در حال جوشیدن است، به نظر شما بیداری اسلامی آن هم از نوع ایرانیاش هنوز ادامه دارد؟
بیداری اسلامی که از آن زمان شروع شد، این مولد یک علت بود، ملتی در اینجا به قدرت خودش پی برد و دیگر حاضر نشد برگردد، آنها دستیابی خواستهها را حق خودشان میدانستند، نمیخواستند کسی به انها لطف کند. دربار قاجار اگر میخواست چیزی دهد، میگفت ما لطف میکنیم که در فرمان مشروطه هم آمده است. این حق کمکم برای مردم مسلم شد، در بعد بالاتر خودش، قیام تنباکو جنبش مشروطه و این جنبش تمام حرکتهای بعد از خودش را تحت تاثیر قرار داد.
قیام مردم ابتدا سلطنت را حذف کرد و در گام بعدی هم مسوولی را که بخواهد به مردم لطف کند، مردم لطف نمیخواهند. حقوقی دارند و باید آن را به دست بیاورند. امام(ره) یکی از معدود رهبرانی بود که این نکته را درک کرد و حقوق آنها را زنده کرد.