اندیشه های امام خمینی در مقابله با فاشیسم ، مارکسیسم و لیبرالیسم

14 سال از ارتحال ابرمردی می گذرد که با اندیشه های خود نه تنها ایران و جهان اسلام بلکه بسیاری از حوزه های معرفتی و سیاسی را از غرب آفریقا تا شرق آسیا تحت تاثیر قرار داد. اگرچه نهضت های اسلامی که هم اکنون در عالم به پا خاسته و ابرقدرت ها را به هراس افکنده اند، هنوز شکل کاملا منسجمی به خود نگرفته اند، اما به روشنی پیداست که راهی را که آغاز کرده اند، در نیمه رها نخواهند کرد. این نهضت ها همگی وامدار اندیشه های مردی هستند که حدود 40سال پیش، قیامی را در ایران آغاز کرد که اینک مرزهایی بسیار فراتر از ایران اسلامی را در بر گرفته است. در شرایطی که مسلمانان فلسطین هر روز ضربه تازه ای بر پیکر صهیونیزم وارد می آورند، در لبنان، انقلابیون مسلمان، صهیونیست ها را مجبور به خروج از سرزمین لبنان کرده اند، در عراق اشغال شده، سربازان امریکایی از تظاهرات هر روزه مسلمانان در وحشت و اضطرابند، در کابل، مردم در مقابل سفارت امریکا تظاهرات وسیعی برپا کرده اند، در کشورهای عربی، خشم و نفرت نسبت به «شیطان بزرگ» هر روز شعله ورتر می شود و در شرق آسیا، اندیشمندان بزرگ مسلمان دیدگاه های امام خمینی را شعار خود ساخته اند، به نظر می رسد که تحولات تازه ای در عالم به وقوع خواهد پیوست. حوادث اخیر در جهان نشان می دهد که تفکر اسلامی به عنوان مهمترین رقیب برای تمدن مدرن و تکنولوژیک معاصر در عالم سیاست ظهور پیدا کرده است.جهانی که پیش رو داریم با جهان گذشته بسیار متفاوت است و این تفاوت را مدیون اندیشه های امام و بازگشت به معنویت می باشد. اینک در چهلمین سالگرد حادثه 15خرداد 1342 که سرآغاز نهضت اسلامی ایران است، باردیگر به تبیین دیدگاه های سیاسی و دینی امام خمینی (ره) می پردازیم و بر آنیم تا این اندیشه ها را با توجه به تاثیری که بر عالم معاصر داشته اند، بررسی کنیم. خوشحالیم که در این گفتگو، حسن رحیم پورازغدی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، با ما همراه بوده و به پرسشهای ما پاسخ می دهد. انقلاب اسلامی ایران حقیقتا در افقی خلاف آمد عادت تحقق پیدا کرد؛ یعنی حضرت امام در دورانی که معنویت به بیغوله های زندگی فردی سپرده شده بود و انقلاب مفهومی بی فایده یا غیرممکن تلقی می شد، آن شاهکار بزرگ خودشان یعنی انقلاب اسلامی را تحقق دادند.امام در انقلاب اسلامی ایران چه بحث جدید و تازه ای را مطرح کردند که با سایر انقلاب ها متفاوت بود.

بسم ا... الرحمن الرحیم
این سوال، بسیار مهم است که در تمام دو دهه اخیر مطرح بوده است؛ این که چه حرف تازه ای با انقلاب دینی امام در تاریخ انقلاب ها مطرح شده است. چون بحث معنویت، عدالت و حتی حکومت معطوف به مذهب، هر کدام جداگانه در گذشته به نحوی مطرح بودند؛ اما در سده های اخیر دست کم، جمع کردن معنویت و عدالت در ذیل گفتمان دینی و با راهکار اسلامی آن طور که امام مطرح کرد (در ذیل تشکیل حکومت اسلامی)، به واقع حرف جدیدی بود. ممکن است مفردات این عناصر جدا جدا در پارادایم دو سه سده اخیر در دنیا مطرح بوده باشد، اما جمع اینها با آن روحی که امام در آن دمید و ملهم از مفاهیم بنیادین تفکر شیعی و اسلامی بود، واقعا یک پدیده است. براساس پارادایم دوره مدرن، نمی توان هیچ حکومت مدنی تشکیل داد مگر این که همه تعریف هایی که از فضیلت و اخلاق شده را زیر پا بگذاریم؛ نمی شود هم جانب فضیلت ها را نگه داشت و هم حکومت کرد؛ از جمله دگم شکنی هایی که در انقلاب امام بوقوع پیوست و به انقلاب جنبه اساطیری داد، تبدیل تئوری «عصر جدید» - که بر اساس آن رذایل فردی، فضایل جمعی اند -به تز جدیدی بود که مفادش را شاید بتوان اینگونه تعبیر کرد که فضایل فردی، مکمل و متمم فضایل جمعی هستند و بالعکس، یعنی در واقع اینها روی هم بنا می شوند. امام اولا نشان داد که برای تشکیل حکومت دینی از چه راههایی نباید رفت پس در نتیجه بسیاری از راههای رفته را ایشان نرفت و خیلی هم صمیمی این مساله را مطرح کردند چون مردم جهان دوست دارند که حقایق را از زبان آدمهای صادق بشوند یعنی نه تنها می خواهند حقیقت را بشنوند بلکه همچنین برایشان مهم هست که این حقایق را از زبان چه کسانی بشنوند. امام در دوره ای وارد این عرصه شد که تمامی فرزندان مدرنیته و ایدئولوژی های بشری قرن 19 و 20، وارد عالم واقعی شده، از کتابخانه ها بیرون آمده و دکترین خودشان را اعمال کردند؛ فاشیزم، لیبرالیزم و مارکسیزم، ایده های مدرنیته بودند و در عرض یکی، دو سده همگی بسط پیدا کرده و شکفتند و خود را با تمام لوازم نظری و عملیشان نشان دادند؛ اینها پیشنهادهای قدیمی ای بودند که از طرف مدرنیته به بشر شد و قرائن هم به قدر کافی وجود دارد که این پیشنهادها از جانب بشریت قبول نشد و به همین دلیل هم امروزه همه این مکاتب، دست از مدل های خاص و به اصطلاح «وبری» خودشان شستند یعنی در عصر کنونی آنچه که واقعیت پیدا کرده، تلفیقی است از همه اینها؛ به عبارت دیگر گزینه هایی از هر کدام از این مکاتب با دیگری ترکیب شد. البته اردوگاه های برخی از این ایدئولوژی ها هنوز هم در غرب و دنیا فعال است؛ اینها در یکی دو سده گذشته با امکانات عام بشری از خودشان پذیرایی کرده و ادعاهای خیلی بزرگ و فراملی داشتند؛ در ابتدا خیلی مطمئن همه بشریت را به سر سفره خودشان فرا خواندند ولی چون قبلا اندازه دیگهایشان را درست تعیین نکرده بودند، درحین عمل، هم غذای معرفتی و هم مدنی و اجتماعی کم آوردند فلذا آن لبخندهای اولیه تئوریسین های این ایدئولوژی ها به تدریج درعرض چند دهه و دو سه سده، تبدیل به سلاح های هسته ای، شیمیایی، میکروبی و جنگهای پیاپی منطقه ای و جهانی شدند. خشونت را چه لیبرالیزم، چه مارکسیسم و چه فاشیسم در آکادمی ها تئوریزه کرده، در لابراتورها به واقعیت تبدیل کرده و حتی روی بشریت هم اعمال کردند. می خواهم عرض کنم که امام در شرایطی پا به عرصه جهان گذاشت که زبان حال بشریت خطاب به ایدئولوژی های مدرن این بود که ثواب سیئاتی که شما انجام ندهید، بسا بیش از ثواب حسناتی است که وعده انجامش را به بشریت می دهید؛ وعده های شما و حرف ها و شعارهایتان ما را خفه می کند. در این شرایط بود که انقلاب امام به عنوان یک دعوت جهانی و انسانی مطرح شد و این دعوت در درجه اول، صرفا یک دعوت سیاسی نبود هرچند که پیامدهای سیاسی و اقتصادی بسیار جدی ای داشت.در واقع نرم افزار اصلی جنگ روانی و ماشین تبلیغاتی غرب علیه انقلاب امام، القائ اتمام انقلاب، پایان دوره اعتقاد، پایان دوره جزمیت، پایان ایدئولوژی و حتی دین بود که این مساله به تعابیر مختلفی بیان شده است. علاوه بر این، اساسا انقلاب شناس ها در مورد خود مفهوم انقلاب، بحث بسیار رایج و متراکمی داشتند که مفهوم انقلاب، مفهومی جدید است و کنار هم نشاندن آن با دین که به قول آقایان متعلق به عالم ماقبل مدرنیته است اصلا در پارادایم حاکم بر دنیا معنا ندارد اما امام این پارادایم را در هم شکست. آنها مدعی اند که اصلا مفهوم انقلاب بنیادین مساله ای است که از انقلاب فرانسه به بعد مطرح شد؛ مثلا ذکر می کنند که وقتی زندان باسیل سقوط کرد و برای شاه خبر آوردند که وضعیت شهر به هم ریخته، او از یک دوکی که مشاورش بود، پرسید که آیا شورش شده و او جواب داد: «نه اعلی حضرت، این یک انقلاب است». به قول این افراد، انقلاب بنیادین به قصد تغییر وضعیت، یک مفهوم مدرن تلقی شده و دین متعلق به دوران ماقبل مدرن است فلذا انقلاب و دین دو مفهومند متعلق به دوکهکشان و اگر بخواهند به یکدیگر پیوند بخورند، این پیوند مصنوعی است و یکی، دیگری را از مدار خود خارج خواهد کرد. امام تمام این مسائل را در هم شکست یعنی نشان داد که انقلاب دینی معنی داشته، جایز و ممکن است چون آنها حتی خود بحث امکان انقلاب را هم بعد از تحولاتی که در دهه های اخیر در فلسفه علم الاجتماع در غرب تحت عنوان مثلا راسیونالیزم انتقادی صورت گرفت، منتفی اعلام کردند. فتوحات فکری و معرفتی انقلاب ایران بسا مهمتر و بنیادی تر از فتوحات سیاسی و اقتصادی آن است. امام معادله قوا را در منطقه و جهان به هم زد، گفتمان حاکم بر دنیا را به هم ریخته و زیر سوال برد، اما از همه اینها مهمتر، همین بعد تغییر پارادایم سده های اخیر در کل دنیاست.