انقلاب اسلامي و بازتاب آن بر پاكستان

مقدّمه
انقلاب اسلامي ايران، انفجار نور بود كه شعاع تابش آن تا ژرفاي جهان اسلام راه يافت. از ديدگاه جان ال. اسپوزيتو، ايران نخستين انقلاب سياسي اسلامي موفق را به جهان عرضه كرد و مسلمانان سراسر جهان از ثمره آن، كه همانا اوج گرفتن مفهوم هويّت اسلام و بازگشت غرور و اقتدار به مسلمانان در جهاني كه تحت سلطه ابرقدرت هاست، محظوظ شدند. ايران آماده بود تا اصول خود را در كشور خويش و جهان خارج از آن تبليغ كند.1 بازتاب جهان شمول انقلاب اسلامي چنان گسترده بوده كه بسياري از محافل و شخصيت‌هاي سياسي جهان اين امر را مورد تأكيد قرار داده اند و حتي رجال برجسته صهيونيست نيز به آن اذعان نموده اند.2 پاكستان به عنوان يك كشور مسلمان و همسايه ايران، يكي از كشورهايي است كه از تابش انوار انقلاب اسلامي بي بهره نمانده است. در نوشتار حاضر، به ابعادي از اين مسئله خواهيم پرداخت.
الف. وجوه اشتراك دو جامعه ايران و پاكستان
1. اشتراك مذهبي
اشتراك مذهبي در اسلام و در درجه بعد تشيّع، اصلي ترين امري است كه زمينه ساز ارتباط دو جامعه ايران و پاكستان بوده است.3 95 درصد جمعيت پاكستان مسلمان، با اكثريت حنفي و مالكي، هستند و در اين ميان، دست كم 25 درصد جمعيت پاكستان را (كه بر اساس آمار سال 1987 حدود 105 ميليون نفر بوده اند) شيعيان تشكيل مي دهند.4 روشن است كه اسلام گرايي جنبه مشتركي است كه توانسته زمينه تأثيرپذيري از انقلاب اسلامي را فراهم آورد، اما در اين ميان «تشيّع» و وجود برخي گرايش‌هاي خاص در ميان اهل تسنّن (بهويژه آن دسته از گرايش‌هاي سنّي گرايانه كه تعلّق خاطر بيشتري نسبت به اهل بيت(عليهم السلام) دارند) توانسته است زمينه اشتراك و تأثيرپذيري فراوان تري را ايجاد كند، در حالي كه گرايش هايي مانند «وهّابيت» و «سلفيگري»، كه در جريان‌هاي فراواني خود را نشان داده اند، سطح تأثيرپذيري از انقلاب را كاهش داده اند. از ميان اكثريت سنّي مذهب در اين كشور، سطح تأثيرپذيري دو گروه «ديوبندي» كه تعلّق خاطر به وهّابيت در آن زياد است و «بريلوي ها» كه سطحي از علاقه به اهل بيت(عليهم السلام)در آن ديده مي شود، از انقلاب اسلامي متفاوت است.5
در اينجا، ذكر اين نكته حايز اهميت است كه برخي از تحليلگران غربي ميان انقلابيگري از نوع شيعي با جنبش‌هاي سنّي گرايانه ـ كه در اوايل دهه 1980 جهان اسلام را در نورديدند و آن را «بنيادگرايي» مي نامند ـ تمايز قايل مي شوند و از اين نظر، تأثيرپذيري يا عدم تأثيرپذيري جنبش‌هاي اهل تسنّن از انقلاب اسلامي، در نگاه آنان معناي ديگري دارد.6
2. اشتراك تاريخي ـ سياسي
بخشي از مناسبات مشترك ايران و پاكستان به جريان‌هاي تاريخي بازمي گردد كه اين دو كشور شاهد آن بوده اند; چنان كه حمله برخي سلاطين ايراني به هندوستان و سلطه بر بخش هايي از پاكستان كنوني زمينه ساز چنين مناسباتي بوده است.7 اما صدور اسلام به سرزمين هندوپاك، از طريق ايران و بهويژه از طريق صوفياني كه نامشان تاكنون در فرهنگ ديني ـ عرفاني باقي مانده، علقه خاصي ميان اين دو كشور ايجاد كرده است.8
گذشته از سوابق مشترك تاريخي ديني، استعمارزدگي اين دو كشور و بهويژه مقابله با استعمار انگليس، آمريكا و دست نشاندگان آن ها، امري است كه زمينه ساز تأثيرپذيري شديد پاكستان از انقلاب اسلامي ايران، بهويژه در سطح ملّت مسلمان، بوده است.
نوع ارتباط حكومت پهلوي با هندوستان زمينه ساز نگاه و تأثيرپذيري خاص پاكستان از انقلاب اسلامي ايران بوده و ناخشنودي تاريخي پاكستاني‌ها در احساس نزديكي محمّدرضا شاه با پارسيان زرتشتي هند و همكاري دولت او با دولت هند، با فروريختن تخت سلطنت او، به نوعي ديگر در نگاه پاكستان به ايران تأثير گذاشت.
3. اشتراك جغرافيايي
همسايگي پاكستان با ايران موقعيت طبيعي خاصي براي تأثيرگذاري انقلاب اسلامي ايران بر آن فراهم آورده است.9 البته در بررسي دقيق اين امر و ميزان تأثير اين همسايگي، مؤلّفه‌هاي گوناگوني تأثيرگذار بوده اند; چنان كه مشاركت اقلّيت سنّي مذهب ايران در انقلاب اسلامي و بهويژه بخشي از آنان كه در حاشيه جنوب شرقي ايران و در مرز ايران و پاكستان زندگي مي كرده اند، انعكاس ويژه اي در پاكستان داشته است. همان گونه كه همسايگي اين دو كشور نوع خاصي از روابط اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي را اقتضا مي كند و تغيير دولت ايران به روشني در نوع اين روابط، كه بر اساس همسايگي شدّت يافته اند، تأثيرگذار بوده است. همسايگي ايران و پاكستان از اين نظر نيز حايز اهميت است كه زمينه ساز درجه اي از اشتراك قومي و نژادي، بهويژه در مرزهاي دو كشور، بوده است; همان گونه كه همسايگي مشترك با افغانستان نيز خود نكته حايز اهميتي در نوع مناسبات ايران و پاكستان به شمار مي آيد.
از جمله نمونه‌هاي همكاري منطقه اي، كه بر بستر همسايگي جغرافيايي شكل گرفت، اين بود كه ايران، پاكستان و تركيه در تيرماه 1343 توافق نامه همكاري اقتصادي، فني، بازرگاني و فرهنگي وسيعي امضا كردند كه پيشنهاد اين پيمان نيز از طرف ايران انجام گرفت;10 چنان كه ايران در مزايده بين المللي خود براي فروش نفت خام، در سال 1975 براي تركيه و پاكستان اولويت خاصي قايل شد.11
4. اشتراك فرهنگي
از لحاظ فرهنگي، دو كشور ايران و پاكستان داراي اشتراكات فرهنگي فراواني بوده اند و اين امر، زمينه ساز تأثيرپذيري خاصي از انقلاب اسلامي شده است. در طول تاريخ، اين اشتراك فرهنگي در زمينه‌هاي خاصي شكل گرفته، اما عمده اين اشتراك فرهنگي در سايه مذهب معنا داشته است. بخشي از اين اشتراك فرهنگي نيز به قوميت‌ها و نوع ارتباط‌هاي تاريخي بازمي گردد كه نسبت خاصي ميان فرهنگ اين دو كشور ايجاد نموده است.
جايگاه زبان فارسي در شبه قاره بر اشتراكات فرهنگي مسلمانان ايراني و مسلمانان شبه قاره تأثير بسزايي داشته است كه متأسفانه از دوره خاصي اين زبان مشترك با ترويج زبان استعماري انگليسي، از 1834 از حوزه مشتركات به تدريج كنار زده شد.12 در اهميت و ميزان رواج زبان فارسي در شبه قاره همين بس كه علّامه اقبال لاهوري دوازده هزار بيت به اردو و ده هزار بيت شعر به فارسي سروده است. البته زبان اردو نيز از درصد بالايي از واژه‌هاي فارسي بهره مند است و در اردوي تيموري در حمله به شبه قاره ساخته شد.
علاقه مردم پاكستان به مردم ايران جزء لاينفك زمينه فكري و تاريخي مردم پاكستان است و به همين دليل، پاكستان از بدو استقلال، توسعه روابط فرهنگي را سرفصل برنامه‌هاي خارجي خويش قرار داده است; چنان كه موافقت نامه فرهنگي بين دو كشور در اسفند 1334 به امضا رسيد و زمينه براي همكاري‌هاي بيشتر فراهم گرديد. در سال 1348 نيز توافق نامه ديگري براي ايجاد يك فرهنگستان مشترك ايراني و پاكستاني منعقد شد و «مركز تحقيقات فارسي ايران و پاكستان» ايجاد گرديد.13
ب. تأثير انقلاب اسلامي ايران در بيداري مسلمانان پاكستان
بيداري جهان اسلام به روشني با پيروزي انقلاب اسلامي، شتاب و معناي جديدي يافت، در حالي كه تا پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، جنبش و تفكر اسلامي در جهان اسلام دچار ركود بود و به گفته دكتر محمّد غزالي، انديشمند مصري، «بيداري اسلامي» واژه نويني است كه پس از انقلاب امام خميني(قدس سره)رواج و گسترش يافته است.14 اين امر اگرچه در پاكستان، به لحاظ سابقه مبارزه با انگليس و نهضت استقلال خواهي، نسبت به بسياري از ديگر كشورهاي اسلامي، امر جديدي محسوب نمي شد، اما پس از يك دوره فترت، شتاب آن در اثر انقلاب اسلامي افزايش يافت و سطح آن ارتقا پيدا كرد; همان گونه كه موفقيت ايران در برابر قدرتي مانند آمريكا امر نويني محسوب مي شد; البته اين انقلاب ويژگي‌هاي منحصر به فرد ديگري نيز با خود داشت كه توانست بيداري اسلامي در پاكستان را دامن بزند و نداي بازگشت به اسلام و تقابل با فرهنگ غرب را سر دهد. از اين رو، نهضت‌ها و گروه‌هاي اسلامي توانمندي ويژه اي يافتند كه پيش از آنان سراغ نداشتيم.
پيروزي انقلاب اسلامي به همه مسلمانان به اثبات رساند كه مسئله بازگشت به اسلام تنها يك خيال و نظر نبود، بلكه مي تواند واقعيت نيز داشته باشد. شكل گيري انقلاب اسلامي اين بيداري اسلامي را، بخصوص در تقابل با دنياي قدرتمند غرب، تشديد نمود و در پي آن، روز به روز بر اميد و اعتماد مسلمانان جهان افزوده و آن‌ها را نسبت به بازگشت به عصر طلايي اسلام اميدوارتر كرده است.
1. تأثير بر شيعيان
تحولاتي كه از رهگذر انقلاب اسلامي در شيعيان پاكستان به طور اخص (كه 25 درصد جمعيت آن را تشكيل مي دهند)15 و ملت پاكستان به طور اعم ايجاد شدند عبارتند از:
1. تقويت موقعيت ديني شيعيان در جامعه اهل سنّت: با پيروزي انقلاب اسلامي، شيعيان پاكستان احساس كردند دولتي مستقل ظهور كرده است كه با برافراشتن پرچم اصول گرايي شيعي و بلند كردن علم صدور انقلاب، توان بالايي براي حمايت از آنان در سطح داخلي و خارجي و در جامعه اي كه اكثريت آن را اهل تسنّن تشكيل مي دهند، دارد. روشن است كه احساس نيرومندي در آنان، باعث تلاش مضاعف و بروز شجاعت ويژه اي از آنان در جامعه اهل سنّت گرديد.
2. تقويت موقعيت سياسي شيعيان در برابر دولت سنّي: تشكيل دولت شيعي در جوار پاكستان، به طور آشكارا بستر مناسبي براي حمايت اين دولت از برخي منافع جامعه شيعيان در برابر دولت غربگراي پاكستان فراهم آورد. توانمندي بالاي انقلاب اسلامي چنان تأثير عميقي در دولت مردان پاكستاني داشت كه دولت آنان اولين دولتي بود كه جمهوري اسلامي ايران را به رسميت شناخت.
3. ارتقاي سطح فكري و بينش سياسي در نسل جوان شيعه: وضعيت فكري و بينش سياسي شيعيان، و نسل جوان شيعه پاكستان با پيش از انقلاب اسلامي تفاوت ماهوي عميقي دارد. جوانان شيعه با درك هرچند ناقص ارزش‌هاي انقلاب اسلامي به فهم مسائل ديني و خودسازي و جامعه سازي گرايش بيشتري يافته اند. ملت پاكستان، به ويژه شيعيان، مفهوم ارزش هايي همچون ايثار، تلاش براي آزادي و استقلال، ولايت، شهادت، زيربار ظلم نرفتن، مبارزه با هواهاي نفساني و بسياري ارزش‌هاي ديگر را در ابعاد وسيع تر و معناي حقيقي آن از سير و سلوك مردم مسلمان و انقلابي ايران آموخته اند.16
4. تشكيلاتي تر شدن گروه‌هاي شيعي: پيش از انقلاب اسلامي، شيعيان كه در فقر اقتصادي و فرهنگي فراواني به سر مي بردند، نتوانسته بودند تشكّل سياسي واحدي بهوجود آورند. در گذشته، فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي منظّم و سازمان يافته، كمتر مورد توجه اين‌ها بودند. علما و رهبران مذهبي شيعيان اين كشور عمدتاً مشغول فعاليت‌هاي علمي، مذهبي و تبليغي بودند و عملا اعتقاد به «جدايي دين از سياست» داشتند و در صورت بروز مشكلات اجتماعي و سياسي خاص، از سوي مقامات سياسي كشور، هيأت‌ها و انجمن‌هاي موقّت براي مقابله با بحران و مشكلات تشكيل مي گرديدند كه پس از فروكش كردن جوّ التهاب، مجدداً ركود سياسي بر جامعه مذهبي شيعيان مستولي مي گرديد.
سازمان‌ها و انجمن‌هاي «اداره تحفّظ حقوق شيعه پاكستان» و «كنفرانس سرتاسري شيعيان پاكستان»، كه در گذشته وجود داشتند، داراي اهداف محدود و مقطعي بودند و فلسفه وجودي شان محدود به دفاع در برابر پيشامدهاي بخصوصي بود. گرايش شديداً سنّتي حاكم بر جامعه مذهبي شيعيان مانع تحرّك سياسي آن‌ها مي گرديد. عمده ترين خواست اجتماعي ـ سياسي شيعيان در گذشته محدود به سه امر بود:
1. تدريس عقايد شيعي براي دانش آموزان شيعه در مدارس دولتي;
2. واگذاري اوقاف شيعيان به خود آنان;
3. حفاظت از مراسم عزاداري حضرت سيدالشهداء(عليه السلام).
اعلام برنامه «اسلامي سازي» پاكستان از سوي ضياء الحق (در جهت جبران عدم مشروعيت خود)، كه بر اساس فقه حنفي در نظر گرفته شده بود، شيعيان را به تصريح علّامه عارف حسين حسيني، به واكنش جدّي عليه دولت و تأسيس «تحريك نفاذ فقه جعفريه» به رهبري علّامه مفتي جعفر حسين، در آوريل 1979 واداشت.17 با فوت او در 1983 عارف حسين حسيني، به رهبري انتخاب شد و از سال 1984 اين حركت به يك حزب سياسي تمام عيار تبديل شد.
بدون ترديد، يكي از علل اصلي پيدايش «نهضت اجراي فقه جعفريه» پيروزي انقلاب اسلامي در ايران بود كه از بركت چنين تحوّل عظيمي روحانيان شيعه پاكستاني بيشتر به خود آمدند و اين معنا را درك كردند كه در قالب يك تشكيلات قوي مردمي و مذهبي، بهتر مي توانند به اهداف مورد نظر دست يابند.
گرچه سياست‌هاي «اسلامي سازي» يا به تعبير بهتر «سنّي سازي» ضياءالحق نقش اصلي را در تأسيس «تحريك جعفريه» ايفا كرد، اما تأثيرات انقلاب اسلامي ايران در تحوّل و تكامل اين گروه، كه در نهايت، آن را به يك حزب سياسي و انقلابي و اصلاحگرا (راديكال) تبديل كرد، انكارناپذير است. سران و رهبران تحريك جعفريه، به ويژه شهيد عارف حسين حسيني، بارها پي روي و اطاعت كامل از رهبري امام خميني(قدس سره) و ضرورت اطاعت و الگوپذيري از انقلاب اسلامي ايران را به هواداران و اعضاي حزب خود توصيه كرده و آشكارا اعلام نموده اند كه مهم ترين هدف «تحريك جعفريه» ترويج انديشه انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني در پاكستان است. سران «تحريك جعفريه» اين حقيقت را حتي از مخالفان و معترضان خود، كه تحريك را به دنباله روي از ايران متهم مي كنند، نيز مخفي نگه نداشته اند.
«تحريك جعفريه» در دوران رهبري عارف حسين حسيني (1984ـ1988) توانست اكثريت قاطع شيعيان پاكستان را در محور خود گرد آورد و مسائل و مشكلات اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي آنان را مورد مطالعه و چاره جويي قرار دهد. بدون ترديد، در تاريخ سياسي شيعيان پاكستان اين اولين بار بود كه يك حزب سياسي مذهبي شيعه بر تمام اوضاع شيعيان اشراف پيدا مي كرد و در برابر سنّت گرايان مخالف سياست و محافظه كاران هوادار دولت، چيرگي خود را به اثبات مي رساند. بافت سنّتي جامعه شيعي پاكستان، كه هميشه تحت تأثير زمين داران بزرگ و برخي رجال محافظه كار و غير سياسي قرار داشت، همواره مانع شكل گيري يك حزب سياسي مذهبي فراگير مي گرديد، اما «تحريك جعفريه» با بهره گيري از شرايط سياسي ـ مذهبي منطقه، كه پس از انقلاب اسلامي ايران به وجود آمده بود، توانست باور ديرينه اقشار مذهبي و سنتي شيعيان را دگرگون سازد.18
ظهور مقتدرانه تحريك در صحنه سياسي و اجتماعي، گرچه حمايت‌هاي زيادي در داخل جامعه شيعي اين كشور به همراه داشت، اما در ميان جناح‌هاي متعصّب سنّيان، واكنش‌هاي منفي شديدي برانگيخت. «سپاه صحابه» در واكنش به فعاليت‌هاي تحريك در سال 1985 به وجود آمد.
اين جنبش از لحاظ انديشه و الگوي سياسي، نسبت به بيشتر احزاب اسلامي پاكستان، از موقعيت بهتري برخوردار است; زيرا پيوندهاي عميق نظري آن با پيش گامان انقلاب اسلامي در ايران، تجربه اي بسيار غني از لحاظ نظري در اختيار آن‌ها قرار مي دهد، اما معضل عمده اي كه اين گونه از گروه‌ها و احزاب سياسي شيعي با آن مواجهند، جايگاه مذهبي آنان در ميان احزاب و گروه‌هاي اهل تسنّن است.19
گروه‌هاي شيعي فراواني در فضاي نوين شكل گرفته اند; از جمله آن هايند: احزاب دانشجويي و فدراسيوني شيعه مذهبان، حزب دانشجويان اماميه معروف به «آي. اس. او» (I.S.O)، انجمن فارغ التحصيلان دانشگاه‌ها (I.O) «اماميه ميشن»، گروه اماميه اثنا عشر، هيأت علماي اماميه، وفاق علماي شيعه و مكتب انقلاب فكر اسلامي.
شيعيان هزاره و برخي اقوام شيعي ديگر تشكيلاتي به نام «شيعه كنفرانس» دارند كه از نمايندگي هر قوم شيعي به عنوان سخنگوي امور جوامع شيعه و مدافع آنان سامان يافته است و در مجموع، تحت نفوذ افراد داراي مكنت قرار دارد. هر قوم، خود انجمن هايي دارد كه عمدتاً رنگي اربابي دارد.20
5. افزايش اقبال به سمت روحانيت و تقويت اين نهاد: انقلاب اسلامي ايران مردم پاكستان، بهويژه شيعيان، را به لزوم پي روي از روحانيت انقلابي متوجه ساخت. تا پيش از انقلاب، تصوير مثبتي از شيعيان در جامعه وجود نداشت و نيز روحانيت واقف بر شأن و منزلت خود نبود و از اينكه راه و جهت صحيح و بي شائبه و غيرسازش كارانه را به مردم نشان دهد، ناتوان بود. از اين رو، انقلاب اسلامي در تشخّص يافتن روحانيت و گسترش و گرايش مردم به سوي خود، تأثير زايدالوصفي داشته است.
اهل تشيّع مراكز ديني متعددي در شهرها دارند; از جمله: مركز بزرگ ديني «المنتظر» در لاهور، «جامعه اهل البيت» در اسلام آباد، «مدرسه مؤمن» و «مدرسه آية اللّه حكيم» در راولپندي، «مدرسه مشارع العلوم» در حيدرآباد، «مدرسه امام صادق(عليه السلام)» در كويته.21 پس از انقلاب اسلامي و با حمايت ولايت فقيه و مراجع، مدارس حوزه علميه از جهت كيفيت و كميّت، ارتقاي بي سابقه اي يافته اند و از لحاظ برنامه‌هاي درسي نيز بسياري از آنان زير نظر حوزه علميه قم به فعاليت مي پردازند.
6. افزايش سطح بينش سياسي و مذهبي شيعيان: روحانيت شيعه در پاكستان پيش از انقلاب اسلامي، فاقد بينش انقلابي، سياسي و مذهبي بود. به بركت انقلاب، روحانيت بيدار شد و به كسب و ترويج معارف اصيل اسلامي و دخالت در مسائل سياسي همّت گمارد. توجه يافتن به حفظ شعائر اسلامي و دستورات الهي به شكل منطقي تر و واقعي تر از گذشته از ديگر ثروت‌هاي پر ارزش انقلاب اسلامي است.
اكثريت شيعيان پاكستان تا پيش از پيروزي انقلاب اسلامي نسبت به لزوم تقليد از مراجع، كم توجه بودند و اگر ادعا كنيم كه در بين شيعيان سنين بالا، افرادي بودند كه بسياري از احكام شرعي و حتي ابتدايي ترين فرايض ديني را نمي دانستند، سخني به گزاف نگفته ايم. همچنين در مورد اجراي مراسم مذهبي، متأسفانه تا پيش از پيروزي انقلاب، اين مراسم به صورت افراطي ترين و غير اصولي ترين شكل ممكن به مرحله اجرا در مي آمد. پس از پيروي انقلاب اسلامي تا حد زيادي اجراي اين گونه مراسم شكل مناسب تري نسبت به گذشته پيدا كرده اند.
7. تقويت روحيه همدردي با مسلمانان: تقويت روحيه همدردي با جهان اسلام و پشتيباني از نهضت‌هاي آزادي بخش جهان در مقابل ظلم و ستم حكّام دست نشانده و استكبار جهاني، يكي ديگر از نتايج بارز و برجسته بازتاب انقلاب اسلامي ايران بر شيعيان پاكستان است كه به لحاظ شكل و شيوه عملكرد، به طور قابل ملاحظه اي متمايز از قبل وقوع انقلاب اسلامي است.22
2. تأثير بر اهل تسنّن
به رغم آنكه انقلاب اسلامي ايران عمدتاً به رهبري روحانيت شيعي به فرجام رسيد، اما نمي توان تأثير اين انقلاب را بر مسلمانانِ اهل تسنّن در جهان و از جمله اهل تسنّن پاكستان، ناديده گرفت. روشن است كه اين تأثير در سطوح متفاوتي بود و نشانه‌هاي اين تأثير را مي توان در عرصه‌هاي مختلفي مشاهده كرد:
1. تقويت روحيه مبارزه و مقاومت اسلامي در برابر حكومت‌هاي داخلي و دولت‌هاي بيگانه: از سال 1947 (سال استقلال پاكستان) تا سال 1970 جريان دموكراسي در كشور پاكستان مسير بسيار لغزنده اي سپري كرد; زيرا بيش از نيمي از اين مدت را حكومت‌هاي نظامي فرمان روايي مي كردند. از سال 1970 به بعد، جريان دموكراسي و فعاليت سياسي احزاب تا حدي پايدارتر به نظر مي رسد. در دوره ضياءالحق، به مدت يك دهه، وقفه اي در اين روند اتفاق افتاد. از اين دوران، گروه‌هاي اسلامگرا به دنبال تقويت روند دموكراسي بودند و عمدتاً رويكرد مشاركت در انتخابات را پيش گرفتند، اما جمع بندي دو سه دهه فعاليت سياسي ـ مذهبي آنان نشان داده است كه ميزان موفقيت آنان در اين زمينه بسيار كم بوده و در كنار موفقيت احزاب سكولار، سير موفقيت آنان نزولي بوده و آنان عمدتاً ناچار بوده اند با احزاب عمده اي مانند دو حزب غير مذهبي «حزب مردم» و «مسلم ليگ»، ائتلاف نمايند. از اين رو، نمي توان بازتاب مثبت و چشمگيري در زمينه نحوه اسلام خواهي تشكيلاتي در گروه‌هاي اسلامي مشاهده نمود و عمدتاً مورد استفاده ابزاري توسط احزاب قدرتمند سياسي قرار گرفته اند.23
پس از استقلال پاكستان (1947)، استبداد و استعمار به نوعي همكاري و همگرايي عليه اسلام گرايان دست يافتند و اين جاي شگفتي نيست كه اسلام گرايان پاكستان به طور عموم، ارتباط استبداد داخلي با استعمار را غيرقابل تفكيك بدانند و هميشه آن دو را به طور مشترك و يكسان مورد انتقادات تند قرار دهند. بنابراين، مبارزه با استبداد و استعمار، كه از معدود موارد و در عين حال، مهم ترين موارد اتحاد گروه‌هاي پاكستاني است، ريشه اي طولاني دارد. اما با وقوع انقلاب اسلامي ايران، اين امر تشديد شد. شايد بتوان نمونه بارز اين بيداري را در ائتلاف اكثريت مطلق گروه‌هاي ديني ـ سياسي و «تشكيل اعاده دموكراسي» در سال 1981 براي مقابله با حكومت نظامي ضياءالحق مشاهده نمود كه پيش از آن داعيه اسلام گرايي از خود نشان مي داد. پيش از اين، اسلام گرايان اين كشور بر خلاف احزاب سكولار (حزب «مردم» و «مسلم ليگ») به حمايت از ارتش و دولت برخاسته بودند و در درگيري‌هاي «كشمير» نيز دوشادوش ارتش وارد عمل شده بودند; همان گونه كه در مبارزه با استعمار، كه امروز به صورت مبارزه با آمريكا تجسّم يافته است، هيچ گروه اسلامي در اين كشور ترديدي به خود راه نمي دهد و شايد هيچ گردهمايي و مراسم سياسي، خالي از شعارهاي ضد آمريكايي نباشد.
انقلاب اسلامي ايران به طور غير مستقيم، در بيداري و رشد اسلام گرايي در ميان اهل سنّت پاكستان نيز نقش بسزايي داشته است; زيرا پيروزي اسلام گرايان در ايران، انتظار تحقق انقلاب اسلامي مشابه را در ميان اسلام گرايان پاكستان تا حدي افزايش داد و اين در حالي بود كه اسلام گرايي سنّي در پاكستان تا پيش از انقلاب ايران، حالت انقلابي خود را تقريباً به طور كامل از دست داده و غالباً به محافظه كاري روي آورده بود. بنابراين، مي توان گفت: تحوّلات افغانستان و ايران تأثيرهاي كمّي و كيفي بر جريان اسلام گرايي در منطقه گذاشته اند.24
رئيس انجمن حقوقدانان پاكستان درباره تأثير انقلاب اسلامي بر بيداري مردم خود، مي گويد: «انقلاب اسلامي ايران به قدري براي ما مقدّس است كه احساس مي كنيم بخشي از ايران هستيم. ايران مثال جان ماست. ما فكر مي كنيم امروز براي حفظ اسلام فقط يك چيز ارزش دارد و آن دفاع از انقلاب اسلامي ايران است. ملت پاكستان بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، تازه فهميدند كه انقلاب چيست، اسلام چيست. از طريق انقلاب اسلامي، مسلمانان با مفهوم "خودسازي" آشنا شدند و متوجه شدند كه تنها از طريق اسلام است كه مي توان انسان را شناخت.»25
البته تنها بازتاب مثبت در اين رابطه را نمي توان مورد توجه قرار داد; چنان كه ظهور مقتدرانه «تحريك» در صحنه سياسي و اجتماعي، اگرچه حمايت‌هاي زيادي در داخل جامعه شيعي اين كشور به همراه داشت، اما در ميان جناح‌هاي متعصّب سنّيان، واكنش‌هاي منفي شديدي برانگيخت; چنان كه «سپاه صحابه» در واكنش به فعاليت‌هاي «تحريك» در سال 1985 به وجود آمد. روشن است كه چنين گروه هايي را محافل داخلي و خارجي نيز تشويق و حمايت مي كرده اند; زيرا رشد نهضت شيعي طرفدار انقلاب اسلامي ايران براي دولت ضياءالحق و كشورهاي عربي و آمريكا، هيچ كدام خوشايند نبود. سرانجام، تعصّب گرايان و خشونت طلبان مذهبي در اوت 1988 رهبر «تحريك جعفريه»، عارف حسين حسيني را به شهادت رساندند.26
2. تأثير بر احزاب و رهبران آن ها: ساختار جنبش اسلامي پاكستان، متأثر از ساختار و باورهاي مذهبي آن كشور است و از ديرباز گروه‌هاي مذهبي ـ سياسي آينه تمام نماي حلقه‌هاي مذهبي به شمار مي روند. حلقه‌هاي مذهبي، يعني «ديوبندي»، «بريلوي»، «اهل حديث» و «شيعه»، زماني كه تصميم گرفتند در كنار فعاليت‌هاي مذهبي، جايگاهي در سياست و قدرت نيز براي خود كسب كنند، دست به تشكيل احزاب سياسي زدند.27
اين احزاب، كه عمدتاً از ميان اهل تسنّن بوده اند، به علت سابقه مبارزاتي گسترده خود، عمدتاً رويكرد مذهبي و سياسي ويژه اي داشته اند و در مقايسه با تشكّل‌هاي شيعي، از جهت بيداري اسلامي، تأثر كمتري از انقلاب اسلامي گرفته اند، اما به هرحال، اين تأثر را مي توان مشاهده كرد و بهويژه پس از پيروزي در مبارزه براي استقلال پاكستان از هند و روي كار آمدن دولت‌هاي غربگرا يا نيمه سوسيال، برآمدن آفتاب انقلاب اسلامي ايران اميد جديدي در آنان بهوجود آورد و اسلام گرايي سياسي آنان شدت بيشتري يافت.
از سوي ديگر، تلاش براي ايجاد انقلاب اسلامي و تشكيل حكومت و خلافت ديني در دوران معاصر، يكي از محورهاي مشترك و مورد قبول عمده گروه‌هاي اسلامگراي پاكستان بوده، و حال آنكه حكومت‌هاي حزبي يا نظامي كه تاكنون بر اين كشور حكم روايي كرده اند، هيچ يك از مشروعيت اسلامي نزد اسلام گرايان برخوردار نبوده اند و مخالفت با استبداد و استعمار در ميان اسلام گرايان پاكستان از مرز يك تفكر و اعتقاد گذشته و به يك عادت و سنّت تبديل گرديده است. البته نبايد اين نكته را فراموش كرد كه در شكل ايجابي و نوع حكومت جايگزين اين دولت ها، وحدت نظري ندارند.
«جماعت اسلامي» مهم ترين حزب اسلامي پاكستان است كه در 1941 توسط ابوالاعلي مودودي (1903ـ1979) به عنوان شاخه اي از «اخوان المسلمين» تأسيس شد و خواستار برپايي نظام اسلامي بود و با گرايش‌هاي سكولار مخالفت مي نمود. اين حزب، كه با حكومت نيمه سوسياليستي ذوالفقار علي بوتو و «حزب مردم» نيز مخالف بود و در 1977 عليه دولت وي در انتخابات شركت نمود، از جمله احزابي است كه از يك سو، طرفدار حكومت ضياءالحق بود و در ائتلاف عليه علي بوتو با ديگر احزاب اسلامي، به قصد تضعيف كردن دولت وي، در زمينه سازي كودتاي نظامي ضياءالحق شركت داشت28 و از سوي ديگر، به وهّابيت عربستان تعلّق خاطر دارد;29 اما جالب است كه ابوالاعلي مودودي هنگام پيروزي انقلاب اسلامي از آن حمايت نمود.
نمونه ديگر استقبال از انقلاب اسلامي را در «جماعت مشايخ»، كه عمدتاً از گروه ضد وهّابيتِ «بريلوي» بوده و به شيعه نزديكي بيشتري دارند، مي بينيم; چنان كه استقبال شايان توجه پير چراغ الدين از مشايخ برجسته آنان از انقلاب اسلامي، نمونه بارزي از اين امر است.
3. افزايش تكاپوي وهّابيت در پاكستان: وهّابيت كه ماهيت آن در خدمت احياي سنّت سلفيگري است، با پيروزي انقلاب اسلامي و ارتقاي موقعيت شيعيان در سطح منطقه و جهان، در مسيري حركت كرد كه موقعيت خود را در پاكستان عليه گروه‌هاي مخالف و بهويژه شيعيان تقويت نمود. اين امر منجر به درگيري‌هاي خونيني در اين كشور شده است. به هر حال، پيروزي انقلاب اسلامي آنان را در تعقيب اهداف سلفي گرايانه خود در پاكستان و در سطوح گوناگون، بهويژه در سطح عمومي، تشويق نمود. در اين ميان، گروه‌هاي تبليغي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي فراواني در اين جرگه قرار مي گيرند كه از جانب دولت عربستان نيز تقويت مالي و فرهنگي مي شوند.30
در سال 1359 هنري كسينجر براي مقابله با صدور انقلاب اسلامي ايران، پيشنهاد كرد: بهترين راه براي جلوگيري از گسترش و نفوذ انقلاب اسلامي در ميان ساير جوامع اسلامي، اين است كه با ايجاد يك حركت هدايت شده اسلامي در ميان اهل سنّت، كه در عين حال، مطابق سياست‌ها و خواست‌هاي آمريكا باشد، به مقابله با انقلاب اسلامي برخيزيم كه اين امر در دو سطح داخل ايران و بيرون از ايران پي گيري شد; چنان كه با برنامه ريزي و صرف هزينه در آموزش نيروهاي جوان در مدارس ديني پاكستان و عربستان سعودي، گروه‌هاي تندرويي مانند «سپاه صحابه» و سرانجام، پديده اي به نام «طالبان» شكل گرفت.31
دولت سلطنتي عربستان سعودي با توجه به اداره اماكن مقدّس اسلامي و نيز تبليغ اسلام غير سياسي، چهره خاصي در ميان مسلمانان پاكستان دارد. مسلمانان پاكستان از اين نظر كه عربستان مركز آموزش‌هاي ديني و تعليمي آنان به شمار مي آيد، با ديده احترام به آن كشور مي نگرند. از سوي ديگر، دولت عربستان همواره يكي از حاميان و كمك دهندگان اقتصادي پاكستان بوده و در شرايط بحراني، هيچ گاه پاكستان را فراموش نكرده است. در دوران جنگ افغانستان (1979ـ1992م)، زماني كه پاكستان نياز شديد به كمك‌هاي عربستان داشت، اين كشور سلطنتي به صورت گسترده به حمايت از پاكستان پرداخت. طبيعي است اين امر در نحوه واكنش دولت و مسلمانان پاكستان منعكس خواهد شد. انجمن‌ها و محافل مذهبي عربستان به انگيزه تبليغ و كمك به مجاهدان و مهاجران افغاني و نيز دستياري گروه‌هاي مذهبي داخل پاكستان وارد اين كشور شدند.
محافل مذهبي عربستان، كه همانند دولت متبوع خود از اسلام غير سياسي تبليغ مي كردند، سرمايه گذاري‌هاي اصلي خود را در زمينه تأسيس مدارس و مساجد متمركز نمودند. اين مدارس به آموزش افكار اسلام سنّتي ابن تيميه و محمّدبن عبدالوهّاب و شاه ولي اللّه سرگرم شدند. همچنين رقابت عربستان با ايران، كه آمريكا نيز آن را تشديد مي كرد، سياست‌هاي خارجي اين كشور را به سوي مقابله با نفوذ ايران در جهان و از جمله پاكستان هدايت نمود.
در داخل پاكستان، مدارس تحت نفوذ عربستان از موضع ستيزه جويانه عربستان در برابر ايران حمايت مي كردند. با توجه به قدرت روز افزون اين گونه مدارس، موج خشونت و ضديت با هواداران اسلام انقلابي مورد حمايت ايران نيز تشديد شد. به گفته گزارشگر روزنامه لوموند، «مدارس مذهبي سنّي تندرو در پاكستان نفوذ زيادي دارند و برخي از آن‌ها از حمايت‌هاي مالي عربستان سعودي برخوردارند. در واقع، عربستان در اوايل دهه هشتاد براي مقابله با نفوذ ايران بر شيعيان پاكستان، وارد صحنه شد.»32
در اين ميان، گروهي كه بيش از همه از حمايت‌هاي عربستان برخوردار بوده و بيش از هر گروه ديگري از منافع عربستان دفاع مي كرده «جمعيت اهل حديث» پاكستان بوده است;33 چنان كه يكي از مراكز نفوذ عربستان «دانشگاه بين المللي اسلامي» است كه همانند مسجد بزرگ «الفيصل» از سوي عربستان در اسلام آباد تأسيس شده است.
در پي حمايت‌هاي بي دريغ دولت سعودي از اسلام گرايان تندرو در پاكستان، وهّابيت در اين كشور به نحو بي سابقه اي قدرت يافت،34 و بي سبب نيست كه گروه‌هاي اسلامي در دو دهه اخير در اين كشور، غالباً گرايش‌هاي وهّابي پيدا كرده اند. اسامه بن لادن در خط دهي و تأمين بعضي از اين گروه‌ها نقش فعّالي داشته است. برخي از اين گروه‌ها عبارتند از: «سپاه صحابه» به رهبري اعظم طارق (شعبه اي از اكثريت ديوبندي)، «لشكر جنگوي»، به رهبري ملك اسحاق و رياض بسرا، «لشكر طيبه» به رهبري پروفسور حافظ سعيد و «حركة المجاهدين» كشميري.35
اعظم طارق، سرپرست كل «سپاه صحابه»، درباره اهداف و انگيزه تشكيل گروه خود مي گويد: «... در يك چنين شرايطي، در حالي كه گروه شيعه از لحاظ سياسي و مذهبي با خشونت و وحشت به صورت لجام گسيخته در پاكستان در حال گسترش و پيشرفت بود، شكل گيري يك گروه به عنوان واكنش در برابر آن يك امر طبيعي بود. از اين رو، در ششم سپتامبر 1985 "سپاه صحابه" به وجود آمد.»36
ج. تأثير انقلاب اسلامي در سطح دولتي
1. سياست‌هاي داخلي
از سوي ديگر، دولت‌ها نيز به اندازه اي كه از ناحيه شيعيان پاكستان احساس خطر مي كرده اند، رفتار سياسي خود را بر اين اساس تنظيم كرده اند و به خاطر هراس از شورش و خيزش مردمي شيعيان و حتي اهل تسنّن در پاكستان، واكنش دولت در برابر صدور انقلاب به پاكستان، تندتر و در عين حال، همراه با مصلحت سنجي بوده است.
از سوي ديگر، نبايد وضعيت جغرافيايي دولت پاكستان و نزديكي آن با ايران انقلابي را فراموش كرد. بدين سان، دولت مردان پاكستان خطر صدور انقلاب و نفوذ آن را در ميان مردم خود بيشتر احساس كرده و به صورت طبيعي، مواضع سخت تري اتخاذ نموده اند.
گذشته از مواضعي كه دولت پاكستان در برابر شيعيان اتخاذ نموده، در مجموع، اين دولت به دنبال برقراري امنيت نااستوار داخلي، در زمان‌هاي گوناگون، اقدام به ممنوعيت فعاليت برخي گروه‌هاي سياسي ـ مذهبي داخلي نموده است; گروه هايي مانند «لشكر طيبه»، «جيش محمّد(صلي الله عليه وآله)»، «سپاه صحابه»، «نهضت جعفري» و «نهضت اجراي شريعت محمّدي(صلي الله عليه وآله)». اين اقدام برخي دولت هاي، عمدتاً، نظامي پاكستان مورد استقبال برخي رؤساي جمهور آمريكا قرار گرفته است.37
2. سياست‌هاي منطقه اي
مناسبات دو كشور ايران و پاكستان پس از استقلال آن كشور در آبان ماه 1326 و شناسايي آن از سوي ايران ـ كه اولين كشور شناسايي كننده بود 38 و تأسيس سفارت ايران در «كراچي»، شكل جديدي گرفتند و از آن پس توسعه يافتند. همكاري‌هاي سياسي دو كشور در دوران پهلوي همواره برقرار بودند; چنان كه براي مثال، هنگامي كه در اوايل دهه 1960م، روابط دو دولت پاكستان و افغانستان بر سر «پشتونستان» قطع گرديد، با وساطت ايران مناسبات دو كشور تجديد شدند. در سال 1965م، هنگام بروز جنگ بين هند و پاكستان، دولت ايران همه گونه كمك ممكن به دولت و متحد خود پاكستان نمود. در بحران سال 1971م در ميان آن دو كشور نيز ايران تمام مساعي خود را به كار برد تا از وقوع جنگ ميان آن‌ها جلوگيري به عمل آورد. پس از جنگ هند و پاكستان و تأسيس «بنگلادش»، سياست ايران، حمايت از پاكستان بود و سياست آن در قبال شناسايي بنگلادش بر اين اساس قرار داشت كه تا وقتي مناسبات بين پاكستان و بنگلادش روشن نگردد، ايران هيچ گونه اقدامي نسبت به شناسايي بنگلادش به عمل نياورد و به همين نحو نيز عمل گرديد.39
در مجموع، از بدو تأسيس پاكستان تا امروز، هميشه مناسبات ايران و پاكستان تحت تأثير معادله اي قرار داشته است كه هند در آن مهم ترين مفروض شناخته مي شود. افغانستان نيز يكي ديگر از مؤلّفه‌هاي تعيين مناسبات ايران و پاكستان بوده است; چنان كه به نظر مي رسد ايران هميشه بر سر دو راهي انتخاب پاكستان يا هند قرار داشته است و پاكستان نيز همواره براي همزيستي مسالمت آميز با هر رژيمي در ايران تلاش نموده كه در بسياري موارد، اين خواست پاكستان، پيش از انقلاب و پس از آن، براي ايران نيز دردسر آفرين بوده است.40
صحنه سياسي افغانستان يكي از چالشگاه‌هاي عمده سياست منطقه اي ايران و پاكستان و محل بروز رقابت منطقه اي آنان بوده است; چنان كه «از دهه 1950 به بعد، مدرسه هايي در پاكستان كه ملّاهاي افغان در آن درس مي خواندند، مورد حمايت مالي وهّابيان سعودي، فرقه اي بسيار سختگير، جزمي و راست آيين قرار گرفت. اما سير بنيادگرايي پس از تهاجم شوروي به افغانستان تشديد شد. از سال 1985 ورود صدها عرب از اخوان المسلمين و وهّابي‌ها به افغانستان از طريق احزاب اسلامگرا براي اقدام به جهاد شخصي آغاز شد. آن‌ها عمدتاً از ميان كارگران مهاجر سعودي عضوگيري مي شدند و به منظور ورود به افغانستان به پيشاور در پاكستان اعزام مي گشتند. از منظر اليويه ريوا، در مقاطعي، ايران به رغم محكوم كردن لفظي سياست طرفدار غرب پاكستان، هيچ گاه سعي نكرد با تسلط پاكستاني‌ها بر سنّي‌ها به معارضه برخيزد، بلكه به جاي آن، خواستار معامله متقابل بود. در حقيقت، نوعي تقسيم ضمني در عمل پيش آمد. به اين ترتيب كه سنّي‌ها در پيشاور باقي ماندند و شيعه‌ها در قم. پاكستاني‌ها از مداخله بيش از حد در امور شيعيان اجتناب مي كردند.»41
3. سياست‌هاي بين المللي
از سوي ديگر، رابطه آمريكا و پاكستان از زمان بروز بحران غذايي پاكستان در 1953م، با كمك آمريكا به اين كشور، گرم تر شد و مناسبات دو كشور توسعه يافت. در 1954م، موافقت نامه كمك‌هاي دفاعي دوجانبه ميان آن‌ها به امضا رسيد و به دنبال آن، پاكستان به پيمان‌هاي «سيتو» و «سنتو» پيوست. با بروز جنگ ميان چين و هند در 1962 و سرازير شدن اسلحه از سوي آمريكا به هند، اختلاف اين دو كشور بالا گرفت و روابط اين دو كشور به حال تعليق درآمد و با بروز جنگ ميان هند و پاكستان نيز در اقدامي تلافي جويانه از سوي آمريكا، ارسال اسلحه به پاكستان تحريم گرديد. با توقّف كوتاه جانسون، رئيس جمهور آمريكا، در كراچي در 1967 اين رابطه كمي بهتر شد و با سفر نيكسون در 1969 اين رابطه گرم تر و منجر به بستن توافق نامه‌هاي جديد شد. بوتو در 1973 و 1975 (اين بار به عنوان نخستوزير) به آمريكا سفر نمود و سطح روابط را ارتقا بخشيد كه هدف از آن رفع تحريم ارسال سلاح به پاكستان بود.
در آخرين سال‌هاي دهه 1970 تحولات بزرگ و شگفت انگيزي در كشورهاي همسايه پاكستان رخ دادند كه صحنه داخلي پاكستان را به شدت متأثر ساختند. در 26 آوريل 1978 كودتاي كمونيستي در افغانستان به وقوع پيوست كه در نهايت، منجر به اشغال افغانستان توسط شوروي (سابق) در دسامبر 1979 شد. همزمان با آن، در كشور همسايه غربي پاكستان، انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني(قدس سره) در فوريه 1979 به پيروزي رسيد كه مستحكم ترين پايگاه آمريكا در خاورميانه (پس از اسرائيل) را متلاشي ساخت. وقوع اين دو حادثه عظيم در منطقه، توازن قوا در دوران جنگ سرد را به سود اتحاد جماهير شوروي (سابق) در جنوب آسيا بر هم زد; چنان كه نفوذ گروه‌هاي چپ هوادار شوروي در دو ايالت «سرحد» و «بلوچستان» پاكستان، در حد نگران كننده اي افزايش يافته بود و دولت ضياءالحق بيم آن داشت كه شوروي در آينده از اين دو ناحيه به سوي پاكستان پيش روي كند.
از سوي ديگر، ظهور ايدئولوژي انقلابي و صدور ايده انقلاب، كه انقلابيان ايران مطرح مي كردند، پاكستان را شديداً نگران ساخته بود. دولت پاكستان براي پيش گيري از تكرار حوادث مشابه در داخل كشور خود، كه زمينه‌هاي آن تا حدي فراهم به نظر مي رسيدند، سياست نزديكي بيشتر به غرب و كشورهاي ثروتمند عربي حاشيه خليج فارس را در پيش گرفت. ديري نپاييد كه پاكستان به مركز راهبردي مهمي در رقابت ميان شرق و غرب از يك سو، و مبارزه اسلام انقلابي و سنّتي از سوي ديگر، تبديل شد. دولت ضياءالحق براي جلوگيري از خطر كمونيسم در منطقه، زمينه‌هاي فعاليت و تقويت اسلام گرايان در كشور را تدارك ديد. كشورهاي طرفدار راديكاليسم اسلامي نيز با استفاده از فرصت به وجود آمده، سرمايه گذاري‌هاي فراواني در محدوده‌هاي تحت نفوذ خود انجام دادند.42
جمع بندي (تأثير انقلاب اسلامي بر پاكستان)
1. تأثير انقلاب ايران بر كشورهاي اسلامي ديگر و از جمله پاكستان، دست كم به همان اندازه كه به تلاش‌هاي خود ايران وابسته بوده، به وضعيت كشور و منطقه مورد نظر نيز بستگي داشته است. بنابراين، هر تحليلي اساساً بايد با توجه به كشور يا منطقه مورد بررسي انجام گيرد و عواملي همچون تركيب نخبگان بومي، ماهيت گروه‌هاي اسلامي و گروه‌هاي مخالف در آن كشور و ديگر عوامل مهم محلي مورد توجه قرار گيرند. بر اين اساس، جان ال. اسپوزيتو و جيمز پي. پيسكاتوري، ميزان تأثيرگذاري انقلاب اسلامي ايران بر كشورهاي جهان را اين گونه دسته بندي نموده اند: بازتاب جهاني انقلاب ايران چهار شكل داشته است:
نخست، در دو كشور لبنان و بحرين دخالت ايران ملموس و چشمگير بوده است.
دوم، در تعداد بيشتري از كشورها، الگوي ايران و تشويق‌هاي اين كشور جريان‌هاي سياسي اسلامي پيشين را تقويت كرده و شتاب بيشتري بخشيده است (مصر، تونس، نيجريه، اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي، پاكستان و فيليپين.)
سوم، ايران نقش عام تري در برانگيختن ايدئولوژي و تفكر سياسي اسلامي ايفا كرده است (مصر، سودان، مالزي و اندونزي).
چهارم، الگو و فعاليت‌هاي ايران دليل و بهانه لازم را فراهم آورده اند تا بعضي حكومت‌ها (عراق، مصر، تونس و اندونزي) جنبش‌هاي اسلامگراي مخالف را مهار و سركوب كنند.
ايران در برخي از كشورهاي اسلامي مستقيماً مداخله كرده در بيشتر كشورهاي اسلامي، تأثير ايران انقلابي غيرمستقيم بوده و ايران عمدتاً نقش الگو را داشته است، نه مداخله مستقيم. اين نكته، بهويژه در دوره آغازين پس از انقلاب صادق بود كه شيعه و سنّي در سراسر جهان اسلام، شهامت و ايمان انقلابيان را مي ستودند و ايران با بنيادگرايي و احياگري اسلامي مترادف شمرده مي شد.43
2. در اواخر دهه 1970، كه انقلاب اسلامي در ايران به پيروزي رسيد، مسلمانان روشن فكر جهان تا حد زيادي از آن متأثر شدند و اين تأثير در كشورهاي همجوار ايران مانند افغانستان، عراق، تركيه و كشورهاي خليج فارس مانند بحرين و كويت چشمگيرتر بود. اما در پاكستان، كه زمينه‌هاي آن از جهات بسياري مهيّا بودند، به دليل تنش شيعيان و اهل تسنّن و تنش دروني گروه‌هاي مذهبي اهل تسنّن (اهل حديث، ديوبندي و بريلوي) و تكاپوهاي تنشزاي وهّابيت، اين تأثيرپذيري را جز در ابعاد و گرايش‌هاي خاصي (بهويژه در شيعيان)، تنزّل داد و محدود ساخت. بر اين اساس، گرچه شخصيت‌هاي انفرادي و مجموعه شيعيان اين كشور همانند ديگر كشورها از انقلاب اسلامي ايران استقبال كردند، اما گروه‌هاي مذهبي سابقه دار كشور نه تنها پيام انقلاب ايران را، كه همسو با استبدادستيزي و استعمارستيزي آنان بود، چندان درك نكردند، بلكه براي خنثاسازي تأثيرات بالقوّه آن به واكنش‌هاي منفي عمده اي نيز پرداختند.
مولانا فضل الرحمان رهبر جمعيت علماي اسلام، كه از زمره ديوبندي هاست، در «كنفرانس مدارس ديني» در 1999 در پيشاور، درباره تأثيرپذيري از انقلاب ايران و انقلاب طالبانيسم افغانستان (كه مدارس ديوبندي پاكستان در شكل دهي طالبان نقش مهمي ايفا نمودند) گفت: «در همسايگي پاكستان دو كشورند كه در آن‌ها انقلاب رخ داده است. ما به عنوان يك فرد سياسي، دو نتيجه مي توانيم از آن‌ها اخذ كنيم: اول اينكه در ايران انقلاب آمد، نظام سلطنتي از بين رفت و قشر مذهبي ايران بر سر قدرت رسيد. اين يك واقعيت است و چه بهتر بود كه ما در همان زماني كه انقلاب رخ داد، از اين واقعيت استفاده مي برديم. گرچه ايران يك كشور شيعه است، اما متأسفانه ما نتوانستيم از آن استفاده ببريم. در اينجا مسئله شيعه و سنّي به وجود آورده شد و تحت عنوان "مذهب گرايي" اين فرصت را از ما گرفت; اما خداوند لطف نمود و در افغانستان انقلاب به وجود آمد. در آنجا نظام تغيير كرد و يك نظام نوين روي كار آمد. اين نظام، نظام اهل سنّت بود. علما و طلابي كه حكومت را در افغانستان در دست دارند، از لحاظ اعتقادي و مذهبي با ما هم عقيده اند. از اين رو، آثار انقلاب آن‌ها در مناطق ما منتقل خواهد شد.»44
تلاشي كه از سوي نهادهاي سياسي و فرهنگي جمهوري اسلامي در نحوه بازتاب و تقويت تأثيرگذاري انقلاب اسلامي صورت مي گيرد، در اين زمينه، سهم بسزايي داشته است; چنان كه برخي به رغم اذعان به سطحي از فعاليت نمايندگي‌هاي جمهوري اسلامي، از عدم كارايي مناسب آنان و عدم اقدام جدّي آنان ابراز ناخشنودي كرده اند.45 تضعيف موقعيت زبان فارسي در اين ميان، در سده اخير در ميزان تأثيرپذيري پاكستان از انقلاب اسلامي، بي تأثير نبوده است.
3. چنان كه اليويه ريوا مي گويد، «براي ملّاهاي سنّي سنّتي، دولت اسلامي به معناي اجراي شريعت است، صرف نظر از آنكه چه كسي تصدّي امور را در دست داشته باشد (شاه، رئيس جمهور، ژنرال يا يك مجمع.)»46 بر اين اساس، از جهت ساختار حكومتي، انقلاب اسلامي ايران براي اهل تسنّن، نمي تواند چندان نقش الگودهي نظري ايفا نمايد، مگر آنكه آنان كارامدي چنين نظامي را در عمل آزموده و به نحوي سازگار با باورهاي ديني خود، گونه اي مشابه براي نظام اسلامي موردنظر خود طرّاحي نمايند; چنان كه الگوي نظارتي شوراي نگهبان و جايگاه فقهاي آن مي تواند براي آنان درس آموز باشد.
4. در جمع بندي از بازتاب انقلاب اسلامي بر دولت اسلامي پاكستان، مي توان به جرئت ادعا كرد كه دولت اين كشور از انقلاب اسلامي نه تنها استقبالي به عمل نياورد، بلكه با نوعي برخورد منفي با اين پديده مواجه گرديد. اما به خاطر نزديكي جغرافيايي با ايران و به لحاظ نيازهاي متقابلي كه ميان دو كشور وجود دارند، به ناچار در محدوده هايي ناگزير از مدارا با خواست‌هاي دولت شيعي ايران است.
5. پاكستان نخستين كشوري بود كه جمهوري اسلامي ايران را به رسميت شناخت;47 اما در مورد دولت‌هاي اسلامي، به طور كلي مي توان اين ادعا را نمود كه بازتاب انقلاب اسلامي در دولت‌هاي كشورهاي اسلامي، از جمله پاكستان، كه عموماً پايگاه مردمي نداشته و وابستگي جدّي به جهان غرب و به ويژه آمريكا دارد، به طور كلي، اثر منفي داشته است. اين كشور، به رغم آنكه اولين كشوري بود كه اقدام به شناسايي ايران نمود، به خاطر ترس از نفوذ انقلاب اسلامي در كشور خود، مواضع منفي مشابه با ديگر دولت‌هاي غربگرا در برابر ايران اتخاذ نمود.
حاكميت تحت نفوذ دولت هايي مانند پاكستان در اين قالب بايد مورد تحليل قرار گيرد كه هر قدر چنين دولت هايي، سياست مستقل تري از غرب داشتند، در دوران پيروزي انقلاب اسلامي و پس از آن، سياست‌هاي دوستانه تري با ايران انقلابي اتخاذ كردند. بر اين اساس، پاكستان نيز به نوبه خود، در اثر تحوّل انقلابي در ايران، براي آينده خود احساس خطر بيشتري كرده و بازتاب انقلاب اسلامي در آن منفي تر بوده است و واكنش‌هاي فوري خاصي نيز در اين رابطه و در سياست خارجي منطقه اي خود، بهويژه در برابر انقلاب اسلامي، مشاهده مي شوند.
6. دولت پاكستان به نسبتي كه از سياست‌هاي خاورميانه اي آمريكا متأثر است، در نوع روابطي كه با انقلاب اسلامي دارد، سياست مقابله با ايران را پيش مي گيرد كه البته ساير مؤلّفه‌هاي مهم مانند رابطه و سطح تنش با هند، نوع منافع منطقه اي و عوامل ديگر نيز در الگوي سياسي آن دخالت دارند.
پي‌نوشت‌ها
________________________________________
1ـ جان ال. اسپوزيتو، انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن، ترجمه محسن مدير شانه چي، تهران، باز، 1382، ص 49.
2ـ جميله كديور، رويارويي; انقلاب اسلامي ايران و آمريكا، تهران، اطلاعات، 1372، ص 97.
3ـ شهين دخت كامران مقدّم، نگاهي به پاكستان، چ افست گلشن، 1358، ص 103.
4ـ قاسم صافي، سفرنامه پاكستان، نگرشي به تاريخ و فرهنگ، تهران، كلمه، 1366، ص 43.
5ـ همان، ص 74ـ80 و 192ـ207.
6ـ جان ال. اسپوزيتو، پيشين، ص 191.
7ـ شهين دخت كامران مقدّم، پيشين، ص 107 / قاسم صافي، پيشين، ص 25 و 26 / محمّداكرم عارفي، جنبش اسلامي پاكستان; بررسي عوامل ناكامي در ايجاد نظام اسلامي، قم، بوستان كتاب، 1382، ص 51.
8ـ همان، ص 42 و 55ـ 57 و 114ـ119 و 141ـ 143 و 168.
9ـ همان، ص 39ـ41.
10ـ غزاله نظيف كار و حسين نوروزي، برآورد استراتژيك پاكستان، تهران، مؤسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين المللي ابرار معاصر، 1382، ص 186.
11ـ شهين دخت كامران مقدّم، پيشين، ص 118ـ122.
12ـ همان، ص 107 / قاسم صافي، پيشين، ص 172و173 و 219ـ238.
13ـ شهين دخت كامران مقدّم، پيشين، ص 116 و 117.
14ـ جميله كديور، پيشين، ص 131.
15ـ ف. درّي، «ترس شيعيان پاكستان از قتل عام هاي بيشتر»، مجله ترجمان سياسي، ش 9، (سال چهارم)، ص 35.
16ـ عبدالوهّاب فراتي، انقلاب اسلامي و بازتاب آن، انجمن معارف اسلام ايران، زلال كوثر، 1381، ص 86 و 87.
17ـ مؤسسه شهيد حسيني قم، يادواره شهيد علّامه عارف حسين حسيني، تهران، شاهد، 1369، ص 166.
18ـ محمّداكرم عارفي، پيشين، ص 119ـ125.
19ـ همان، ص 88 و 89 و 119ـ 122.
20ـ عبدالوهّاب فراتي، پيشين، ص 86 و 87 / قاسم صافي، پيشين، ص 162.
21ـ همان، ص 177.
22ـ عبدالوهّاب فراتي، پيشين، ص 86 و 87.
23ـ محمّداكرم عارفي، پيشين، ص 197ـ220.
24ـ همان، ص 89.
25ـ روزنامه اطلاعات، 1 اسفند 1361 به نقل از: جميله كديور، پيشين، ص 130.
26ـ محمّداكرم عارفي، پيشين، ص 123.
27ـ همان، ص 134.
28ـ محمّداكرم عارفي، پيشين، ص 100 و 107.
29ـ قاسم صافي، پيشين، ص 164.
30ـ غزاله نظيف كار و حسين نوروزي، پيشين، ص 155 / قاسم صافي، پيشين، ص 186.
31ـ منوچهر محمّدي، انقلاب اسلامي; زمينه ها و پيامدها، دفتر نشر و پخش معارف، 1380، ص 232 و 233.
32ـ «پاكستان; خشونت سياسي مذهبي مافيايي»، ترجمه ك. فخر طاولي، مجله ترجمان سياسي، ش 8 (سال چهارم)، ص 22.
33ـ علي مرتضي زيدي، علل تفرقه گرايي در پاكستان، پايان نامه كارشناسي ارشد، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1375، ص 184.
34ـ قاسم صافي، پيشين، ص 169.
35ـ محمّداكرم عارفي، پيشين، ص 90.
36ـ همان، ص 145.
37ـ غزاله نظيف كار و حسين نوروزي، پيشين، ص 171.
38ـ همان، ص 190.
39ـ شهين دخت كامران مقدّم، پيشين، ص 117 و 118.
40ـ غزاله نظيف كار و حسين نوروزي، پيشين، ص 190ـ191.
41ـ جان ال. اسپوزيتو، پيشين، ص 210ـ211.
42ـ محمّداكرم عارفي، پيشين، ص 87 و 88.
43ـ جان ال. اسپوزيتو، پيشين، ص 330ـ331.
44ـ محمّداكرم عارفي، پيشين، ص 157 و 158.
45ـ قاسم صافي، پيشين، ص 141.
46ـ جان ال. اسپوزيتو، پيشين، ص 192.
47ـ شهين دخت كامران مقدّم، پيشين، ص 122ـ125.