انقلاب اسلامى؛ بزرگ ترین چالش واشنگتن

غرب درصدد القاى انزواى ایران و مهجوریت «تفکر انقلاب اسلامى» است و بسیارى عناصر و مراکز در داخل کشور نیز مشغول دامن زدن به چنین توهمى اند تا انرژى درونى انقلاب براى دگرگون کردن نظام سلطه را تخلیه کنند. در این حال برخى از دلبستگان و هواداران انقلاب اسلامى که از بیرون به این دایره مى نگرند سخت نگران آن اند که ما از توان بالقوه مان در جهان غافل شویم و به زنجیره سرسپردگان سرمایه دارى جهانى بپیوندیم. «ظفر بنگاش» یکى از آن ها است. این اندیشمند مسلمان در این مقاله سعى دارد تا جلوه و جبروت ادبیات انقلاب اسلامى را به ما یادآورى کند.

خیزش اسلامى که حدود ربع قرن پیش در ایران رخ داد جایگاهى بس مهم و خاص در قلوب مسلمانان دارد لذا آنان نمى توانند در گوشه اى بى تفاوت بنشینند و در برابر انحراف آن از مسیر واقعى و اصیلش دم برنیاورند. همه ما تاثیر این تحول انقلابى را بر مسلمانان سایر نقاط دنیا به روشنى در خاطر داریم. مسلمانان جهان براى نخستین بار در دنیاى مدرن علیه رژیمى فاسد و حامیان امپریالیست و صهیونیستش به پا خاستند و با به دست گرفتن سرنوشت کشورشان راه و رسم جدیدى را به دنیا نشان دادند.
البته طى چنین راهى به آسانى و بدون عبور از فراز و نشیب هاى فراوان ممکن نبوده است. نمى شد از حامیان رژیم پهلوى انتظار داشت ساکت و بى تحرک، شاهد حرکت مردمى باشند که آینده خویش را براساس ایمان و تعهد به اسلام رقم مى زنند. امریکا و اسراییل در این بیست و پنج سال گذشته با همدستى متحدان غربى و همسایگان غربگراى ایران کوشیدند این کشور را به زانو درآورند. ایران هشت هزار کیلومتر مرز دارد و هم اکنون نیروهاى امریکایى در امتداد شش هزار کیلومتر از این مرزها مستقر شده اند.
این سناریوى تلخ در این بیست و پنج سال گذشته نوشته شده و متاسفانه تقریباً هیچ مسلمانى حتى خود ایرانیان نیز بدان توجه ننموده اند. بسیارى از نکاتى که بر آن ها دست مى گذارم، بیانگر فرآیندهاى طبیعى در تکامل دولت و جامعه پس از انقلاب است. در واقع این انتقادات معطوف به اشتباهات و ناکامى هایى است که عمدتاً از سوى مسوولین اجرایى دولت ایران صورت گرفته است. البته مى توان چنین اشتباهات و ناکامى هایى ظرف یک ربع قرن و زیر این همه فشار را اجتناب ناپذیر دانست. اما محصول آن خطاها، پدیده اى را به وجود آورده است که اکنون از دید خیلى ها به رکود تجارب ایران تعبیر مى شود.
حقیقت همواره تلخ است لکن امیدواریم حقیقتى که ما بیان مى کنیم تلخ تر از حقایق دیگر نباشد. ما درک و معرفت صادقانه خود از قضایا را بیان مى کنیم بدین امید که اگر درست باشد خداوند سخنانمان را بر دل ها بنشاند و اگر به صواب نیست خداوند ما را بخشیده و اصلاح فرماید.
مى بینیم که بسیارى از وزرا، رهبران، بوروکرات ها، تکنوکرات ها، تصمیم گیران و شکل دهندگان افکار عمومى که در جمهورى اسلامى به پست و مقامى رسیده اند به علاوه طرفداران سینه چاک دموکراسى در بخش هاى خاصى از حرکت جهانى اسلام، ناگهان به نحوى ساز و کار سیاسى شان را تدبیر و اجرا مى کنند گویى امریکا اصلاً و ابداً شیطانى بزرگ نبوده و نیست. انگار آیینه اى که امام خمینى (ره) حال و روز جهان مدرن را به روشنى در آن مى دید از زمان ارتحال ایشان کدر گشته است. رژیم امریکا در واشنگتن بى اعتنا به آرمان ها و آمال انقلابى هاى سوخته و پرپر شده سابق و اسلامى نمایان، هر روز مرتبت خویش در جایگاه شیطان بزرگ را یادآور مى شود و کشف این واقعیت ناگوار با دیدن اعمال و شنیدن کلماتش به سهولت میسر است. دایماً از واشنگتن به صداى بلند و پر از هیاهو مى شنویم که ایران اسلامى و صاحب نفت، حامى شماره یک تروریسم در جهان است و مصمم به تولید سلاح هاى هسته اى.
ورد زبان بوش و مشاورانش پیوسته این است که سلاح هسته اى در دست تروریست ها (منظورشان دولت و نهضت اسلامى است) بزرگ ترین تهدید ممکن در برابر امنیت ملى امریکا است.
در واقع هر ناظر آگاهى مى داند دستیابى امت اسلام به تکنولوژى هسته اى در وهله اول عامل بازدارنده اى است در برابر اسراییل صهیونیستى، منظور نومحافظه کاران را در تفکیک ناپذیر بودن اهداف تل آویو و واشنگتن مى فهمیم. شیطان بزرگ با طرح ها و مقدمه چینى هاى ظاهراً محکمه پسند توجه دیگران را از جنگ افروزى اش منحرف مى کند.
ساده لوح ها با دیدن اداهاى سیاسى فکر مى کنند امریکا در نگرانى هایش از پیشرفت هاى هسته اى ایران صادق و دلسوز است. اما ساز و کارش را از طریق تروئیکاى انگلیس، فرانسه و آلمان براى خنثى سازى پروژه هسته اى ایران پیاده مى کند و اگر به نتیجه نرسید پرونده ایران را به شوراى امنیت مى کشاند. امریکا در کنار این حرکت هاى تهدید آمیز، چشم اندازها و مزیت هاى روابط گسترده بین المللى مانند لغو تحریم ها را در صورت همکارى با نقشه هاى امریکا، به ایران وعده مى دهد. دیک چنى، معاون بوش علناً لغو تحریم هاى امریکا علیه ایران را- البته در صورت همکارى ایران- اعلام کرده است. دیپلماسى موش وگربه بازى بین مذاکره کنندگان ایران از یک سو و دیپلمات هاى زیرک و دوپهلوگرى اروپایى براى جنگ افروزان پنتاگون و کاخ سفید پشیزى ارزش ندارد. دارو دسته «بازها» به ایران که مى رسند مانند سگ پاچه مى گیرند. آن ها از تحریم هاى امریکا علیه ایران رضایت دارند اما ولعشان تمامى ندارد و اگر رها شوند چونان لاشخور به جان ایران مى افتند. امریکا در این میانه سعى مى کند امنیت دروغینى را به مذاکره کنندگان ایرانى القا کند که آن را از طریق مشوق هاى قابل توجهى انجام مى دهد. این در حالى است که با توسل به تلاش هاى دیپلماتیک حول محور شوراى امنیت که ممکن است اروپایى ها، ژاپنى ها وحتى چین را وادار به پیوستن به تحریم علیه ایران کند ائتلافى بین المللى علیه ایران را شکل مى دهد.
امریکا مى خواهد مقامات ایرانى بفهمند علت فشار براى تعطیل کردن برنامه هسته اى شان تهدید مسلم امنیت اسراییل است و توقع دارند ایران از حرکت هاى جهان اسلام کنار بکشد. اسراییل و امریکا نمى توانند با ضربان نبض اسلامى در لبنان، عراق یا حتى افغانستان زندگى کنند. زیرا مقامات تل آویو و واشنگتن دست ایران را در این مناطق در کار مى دانند.
به عبارت دیگر، تمام آن چه امریکا از ایران مى خواهد بیرون رفتن از جنبش هاى جهانى اسلام و تبدیل شدن به بخشى و تکه اى از نظام بین المللى تحت سلطه غرب است. نظمى که پاداش هاى آن چشمگیر است- عادى شدن روابط تهران و واشنگتن- و قصد دارد جنبش اسلامى را نابود کند. آن گاه امریکا میلیاردها دلار دارایى هاى ایران را که سال ها است به گروگان گرفته در ازاى ترویج کاپیتالیسم و تشویق به فعالیت هاى بازار آزاد، تجارت جدید و سرمایه گذارى، آزاد مى کند. مضاف بر این که امریکاى مقتدر، ایران رانده شده بین المللى را به شرط این زیر و رو شدن ها به عضویت سازمان تجارت جهانى درمى آورد! و براى اعتماد کسانى که گمان مى کنند ایران هنوز مهره غیرقابل اعتمادى است دستیابى به انرژى هسته اى صلح آمیز را ممکن مى سازد. به قول فروشنده ها، آخرش که چى؟
مخلص کلام این که طرح جامع امریکا به نیت خنثى کردن نهضت اسلامى است. ایران در این مرحله از تاریخ یک معاویه سیاستمدار یا یک على (ع) اصولگراى اخلاقى نیاز دارد. سوالى که مطرح خواهد شد- و ربطى هم به قضیه شیعه و سنى ندارد- این است که براى مردم مسلمان کشور جمهورى اسلامى ایران که فداکارى هاى فراوانى در راه انقلاب و امت جهانى اسلام کرده اند چه چیزى براى تصمیم گیرى مى ماند؟
در اثنایى که امریکا آتش تنور این جبهه دیپلماتیک و سیاسى را گرم مى کند چندى پیش از رسانه ها درز کرده بود که کماندوهاى اسراییلى و امریکایى در داخل ایران عملیات پنهانى انجام داده اند هر چند مقامات ایرانى امکان چنین عملیاتى را قویاً رد کرده اند اما تصور وقوعش مشکل نیست. وقتى یک ژورنالیست معتبر امریکایى به نام سیمون هرش چنین ادعاهایى را مطرح مى کند یا ادعاهایش واقعیت دارد یا بعضى ها در امریکا مى خواهند به مردمشان القا کنند که دارند به نحو دیگرى به مقامات ایران فشار مى آورند. از نومحافظه کاران دولت شیطان بزرگ هیچ بعید نیست با انتخاب مجدد بوش حسابى مست شده باشند؛ شاید عملاً گمان مى کنند وقت آن رسیده دایره مبارزه با تروریسم را وسیع کرده و به ایران بکشانند. هلهله کنندگان براى جرج بوش کارگران بیکار امریکایى، کشاورزانى که قادر به باز پرداخت وام هایشان نیستند و فارغ التحصیلان دانشگاهى که به جاى اشتغال در رشته تخصصى شان در مشاغل کارگرى مشغول به کارند نیستند. مردم عادى امریکا در رنج و عسرت اند در حالى که بوش در خدمت سرمایه داران گردن کلفت است که شاید همان ها از یک ماجراجویى نظامى پرهزینه دیگر استقبال کنند. دیپلمات هاى رؤیایى جمهورى اسلامى ایران باید بدانند منابع پنتاگون ازقول بوش فاش ساخته اند توصیه او به دونالد رامسفلد، وزیر دفاعش، در اعلام هدف اصلى سیاست هاى خارجى اش در دور دوم ریاست جمهورى، تغییر حکومت هاى دمشق و تهران است. دستگاه هاى اطلاعاتى امریکا براى توجیه این سیاست در حال حاضر چهار نعل مى تازند. بوش در نطق سالانه اش در ماه ژانویه با ایرانیان مخالف روحانیون که ظاهراً حمایت امریکا از حرکت شان به سوى آزادى، را خواستار شده اند اعلام همبستگى کرد.
فهم این موضوع که چرا عبارت «شیطان بزرگ»- توصیف بجایى از دولت امریکا- از مفیدیت و کاربرد اولیه اش ساقط شده دشوار است. در دوران حملات و هیاهوى امریکا علیه جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى ایران، مایه بهت و حیرت است که چراعبارت شیطان بزرگ در ادبیات سیاسى دوران ما به کار نمى رود. تنها دلخوشى باقى مانده این است که هنوز خیلى ها در ایران و در میان ستمدیدگان مسلمان و غیرمسلمان هستند که منظور ایشان را -وقتى که امریکا را شیطان بزرگ زمانه ما لقب داد- فهمیدند.