انقلاب اسلامی ایران نتیجه توسعه « روشنفکری دینی » است / امام خمینی(ره) و شهید مطهری سردمداران رشنفکری دینی بودند

دغدغه روشنفکری در کشوری که زاییده شده از روشنگری در اذهان عمومی بود، بسیار با اهمیت است. در این خصوص قرائت ها و نظرات بسیاری وجود دارد، برخی گفتمان های روشنفکری در ایران را در دوره های مختلف تعریف و طبقه بندی کرده و برای آن جایگاه ویژه ای را قائل شده اند. اما آنچه اخیراً به عنوان ضرورت در این عرصه مطرح می شود جایگاه نقد، نظارت و نظریه پردازی در میان جامعه روشنفکران کشورمان است که به زعم بسیاری کمرنگ شده و اگر توجهی جدی به آن نشود، کشور ضررهای جبران ناپذیری را متحمل خواهد شد. در این خصوص با دکتر عماد افروغ، محقق و استاد دانشگاه گفتگو کرده ایم که در ادامه می آید:

* آقای دکتر افروغ! شما به عنوان کسی که تأکید بسیاری بر حوزه نقد دارد، بفرمایید آیا نقدهای درون گفتمانی کشور موجب شده که نقدهای برون گفتمانی رنگ ببازد؟
** شما اگر نقد دولبه درون گفتمانی را به کار بردید دیگر مرزهای برون گفتمانی رنگ می بازد اگر شما نقد درون گفتمانی را مطرح کردید فرصت را از نقد برون گفتمانی گرفته اید که خیلی خوب است اما اگر نقد درون گفتمانی صورت نگیرد با توجه به قابلیتهای جمهوری اسلامی ایران، سیاستهای آن را نقد نکنیم، لیبرالیسم و سکولاریسم از آن علیه جمهوری اسلامی ایران استفاده می کند. اگر شما شمشیر نقد را بلند کردید عرصه نقد را از آن خود کرده اید و میدان دار معرکه اید. متأسفانه ما ارزش فضیلت نقد را نمی فهمیم و همه تخم مرغ ها را در سبد قدرت رسمی ریخته ایم، البته نمی گویم که قدرت رسمی نباشد بلکه خیلی هم خوب است.

* در حال حاضر نقد منصفانه در کشور ما چه جایگاهی دارد؟
** ببینید، نقد باید با دلیل و منطق بوده و پشتوانه مطالعاتی داشته و با شناخت و بینش باشد. این کار از روشنفکر برمی آید نه از عالم دانشگاهی زیرا روشنفکر به اخلاقیات و ارزشها التزام دارد و پایبند حرفه و ارتقای خود نیست، درد مردم را دارد. به عبارت دیگر در بحث نقد باید کار انبیایی کرد به این معنا که انقلاب اسلامی را محک داوری سیاستها و رفتارهای جمهوری اسلامی قرار دهند هر اتفاقی که در جمهوری اسلامی ایران رخ داد را توجیه نکنند عیب و صحیح را در کنار هم بیاورند.

* جالب است که در دوره ای از دولتها، روشنفکری را تجربه کردیم اما برخی گفتند که مردم به روشنفکری اقبال نشان نمی دهند؟
** اگر مردم به روشنفکری دینی و روشنفکری به معنای واقعی کلمه اقبال نشان نمی دادند که انقلاب رخ نمی داد. انقلاب اسلامی ایران نتیجه توسعه روشنفکری دینی است نقش بزرگان روشنفکری کشور را از جمله مرحوم مطهری و در رأس آنها حضرت امام خمینی(ره) را در این راستا کم نگیرید. در منشور روحانیت، امام از متحجرها و مقدس م؛بها دل پرخونی دارندکه با این روشها نمی شد انقلاب کرد بنابراین باید نقش روشنفکران را در کشور جدی گرفت. البته روشنفکر یک معنای اصطلاحی دارد مراد من همین معنای اصطلاحی است کسی که غایت گرا و خداگرا بوده و با درد مردم آشناست. در زمان انقلاب بزرگان روشفنکری با روشنگری در اذهان مردم آنان را به سطح آگاهی بالایی رساندند و حرکتهای مبارزاتی را آغاز کردند، این یعنی اقبال مردمی اما اکنون اینکه چه کسی روشنفکر هست و نیست بحث دیگری است.

* برخی معتقدند که اخیراً روشنفکری به انزوا رفته است، شما این را قبول دارید؟
** روشنفکر نباید به انزوا برود.

* پس چرا برخی از روشنفکران به انزوا رفتند؟
** این مورد عوامل عدیده ای دارد که قسمتی به خود روشنفکران برمی گردد. روشنفکری یعنی هزینه، دردسر، بدبختی، هیچ کس روشنفکر را تحمل نمی کند در تمام دنیا همین است برای اینکه به موارد مختلف گیر می دهند. حال اینکه خودشان به خودشان گیر بدهند مصیبت است که باید خودشان را پیدا کنند و در کنار هم قرار گیرند، مهم این علم است که باید بلند شود و روی زمین نماند.

* شرایط روشنفکران حوزه های علمیه را چگونه می بینید؟
** من بارها اشاره کرده ام که متأسفانه، حوزه های علمیه ما جایگاه تاریخی خودشان را فراموش کرده اند و در وحدت حوزه و دانشگاه هم بیشتر تابع دانشگاهی شدند که ریشه عقبه ای و تاریخی و تمدنی ندارد در حالیکه حوزه ما عقبه و تمدن و تاریخ دارد.

* برخی معتقدند که گفتمان روشنفکری بعد از انقلاب به انحطاط رفته، نظر شما در این خصوص چیست؟
** منظور کدام روشنفکری است؟

* نمونه آن گفتمان روشنفکری در مورد آقای سروش بود؟
** ما به مصادیق کاری نداریم. من به آن روشنفکری که خودم باور دارم، شخصاً معتقد هستم که روشنفکری با بی مهری روبرو شده است اما هنوز قابلیتها و بالقوه گی هایی را برای ادامه حیات دارد البته اخیراً برخی ها نسبت بهتری با مفهوم روشنفکری برقرار می کنند. چندی قبل همایش حوزه و روشنفکری برگزار شد که بسیار خوب بود و احساس کردم که ذهنیتهای تاریخی جای خود را به مفهوم روشنفکری داده است که نسبت خود را با این مفهوم بیشتر کنند نه واقعیتهای تاریخی زیرا این وقایع الزاماً با این مفهوم منطبق نبوده است. اما روشنفکران نسل دوم و چهارم ما با این مفهوم قرابت بهتری داشتند.

* پس به اعتقاد شما روشنفکری مورد بی مهری قرار گرفته است؟
** عرض کردم که کدام دسته از روشنفکران را می گویید آن مفهومی که بنده از روشنفکری سراغ دارم به انحطاط نرفته است حضورش کمرنگ است به این معنا که توقعات و رسالتهای مورد انتظار را ایفا نمی کند اما انصافاً منحط نشده و هنوز پا برجاست. عده ای تلاش می کنند که روشنفکری نسل دومی که منتج به پیروزی انقلاب شد را بسط دهند، زحمات این افراد را هم نمی شود نادیده گرفت. اینها بنا به دلایلی حضورشان پررنگ نیست.

* اخیراً مباحثی نیز در خصوص ضرورت توجه به روشنفکری در حوزه های علمیه و دخالت آنان در فقه حکومتی از سوی بزرگان مطرح شد، نظر شما در این باره چیست؟
** این ضرورت از زمان پیروزی انقلاب اسلامی در کشور وجود داشت. امام می فرمایند که شاید آیندگان به حوزه رو بیاورند تا جایی که حوزه، جامعه را اداره کند. حوزه باید شرایط این آمادگی را برای خودش ایجاد کند.

* آقای افروغ! در مناسبتهای مختلف دهه فجر شما در خصوص گفتمان مردم سالاری دینی و مؤلفه های دموکراسی و تئوکراسی در آن صحبت کردید؛ می فرمایید که این گفتمان از چه زمانی آغاز شد؟
** به اعتقاد من از زمان پیروزی انقلاب اسلامی که تئوریسن اصلی آن امام راحل بودند و جمهوری اسلامی به معنای واقعی نه یک کلمه بیش نه یک کلمه کم.

*اما برخی معتقدند که این گفتمان در دوره خاصی جریان یافت؟
** این مفهوم همان جمهوری اسلامی است که با شکل گیری نظام جمهوری اسلامی ایران با بنیانگذاری امام راحل شکل گرفت. واژه «مردم سالاری دینی» در این چند ساله اخیر بیشتر به کار برده شد.
اتفاقاً این تعبیر مقام معظم رهبری است مردم سالاری دینی را ایشان به کار بردند اما این مفهوم سابقه دارد و سابقه آن را می شود در جمهوری اسلامی ایران دید.

* از حضورتان در این گفتگو سپاسگزارم.