انقلاب اسلامی در مصاف با قرن جدید
بسم ا...الرحمن الرحیم
قصد دارم به جای طرح یک مسأله علمی، به طرح یک چشمانداز بپردازم. اکنون که 20 سال از انقلاب گذشته است، بازگردیم و نگاهی دوباره بیفکنیم که چه اتفاقی افتاده است.
حضرت امام(ره) طی یکی دو دهه اخیر وضعیت معادله قوای اجتماعی سیاسی را نه تنها در خاورمیانه بلکه در کل جهان تغییر داد. اما مهمتر از فتوحات سیاسی و اجتماعی امام(ره) فتوحات معرفتی و فرهنگی اوست. در متون کلاسیکی که در دسترس ماست، چه در ادبیات، چه در کلام و عرفان، چند نزاع مشهور از قدیم مشهود است. البته این که چه میزان واقعیت داشته یا نداشته اند بحث دیگری است. اما تلقی عمومی این است که گویی چنین اختلافاتی از ابتدا وجود داشته است و امروز نیز کماکان وجود دارد. از جمله نزاع عارف و زاهد، فیلسوف و متکلم، مجاهد و متوکل؛
در صدر فتوحات امام(ره) این بود که این منازعات در شخصیت ایشان حل شد. یعنی ما به درستی دانستیم که چگونه میشود فلسفه در کنار کلام، فقه در کنار تصوف، زهد و توکل و جهاد و مبارزه در کنار هم قرار گیرند. این مقولات نه تنها تعارضی با هم نداشتند بلکه قطعات مختلف یک پازل هستند. وقتی به درستی کنار هم چیده شوند از مجموع آنها، یک تصویر متعادل و مناسب درخواهد آمد. اشکال و نزاعی که بین این شقوق مختلف دین و احکام دین به نظر میرسید، ریشه در جوهر این معارف نداشت، بلکه به دلیل چینش غلط این اجزاء در کنار هم بود. دقیقاً مانند یک پازل که اگر قطعات آنرا درست نچینند اولاً قطعات درست جا نمیافتند ثانیاً اگر جا بیفتند تصویر درستی حاصل نمی شود.
در رأس فتوحات بزرگ امام(ره) این بود که این مسائل حل شد. امام(ره) نشان داد که چطور میشود سلوک مرتاضانه با رعایت دقایق عرفانی و اوج تصوف مثبت را درست در کنار شدیدترین و حادترین موضع گیری های اجتماعی با هم جمع کرد و بلکه این دو را به هم تکیه داد.
یعنی جهاد امام(ره) مبتنی بر عرفان اوست و عرفان او در جهاد او متجلی میشود. این کشف از تأثیرات سیاسی - اجتماعی امام در جهان و خاورمیانه، خیلی مهمتر است. یکی از ثمرات این رویکرد امام(ره)، جمع معنویت و حاکمیت بود. در قرون جدید و تا پیش از امام(ره) در شرق و غرب جهان، امکان جمع معنویت و حاکمیت یک معما، افسانه و محال بود. نه تنها در افکار عمومی، بلکه در تمام متون آکادمیک و دانشگاهی در باب سیاست، در این بحث اجماع داشتند.
برنارد واندویل، صاحب افسانه کندوی زنبورها در غرب و از نخستین تئوریسینهای جریانی است که بعدها به عنوان مدرنیزم غرب مطرح شد. وی می گوید اخلاق از حاکمیت جداست و این دو مقوله هیچ سازگاری با هم ندارند، تزاحم جدی دارند و قابل جمع با هم نیستند. همچنین قائل است فضیلت شخصی، رذیلت جمعی است و رذیلت شخصی، فضیلت جمعی است. یعنی با آنچه که در اخلاق به عنوان فضیلت اخلاقی نام برده میشود نمی توان جامعه و حکومت را اداره کرد. وی تصریح می کند که اگر بنا باشد همه ی انسان ها اهل زهد، توکل، ایثار و شجاعت باشند، دیگر نمی توان نظام اجتماعی بنا نمود و حکومت تشکیل داد. جامعه برخلاف این ارزشها و منطبق بر آنچه که «رذیلت» به آن گفته میشود ساخته میشود. اتفاقاً پیشرفت، توسعه، آبادانی و رفاه جامعه در این است که مردم اهل سخاوت و انفاق و ایثار نباشند، بلکه برعکس باید اهل استیثار، ویژه خواری، خودخواهی، حسادت و حرص و زیاده طلبی باشند. با چنین شرایطی است که میتوان زندگی اجتماعی کرد.
واضح تر از او کتاب شهریار، که کتاب بالینی فیلسوفان سیاسی غرب در قرون اخیر است، صریحاً میگوید که اخلاق زندگی شخصی نه تنها متفاوت از اخلاق حکومت است بلکه ضد آن است. این اخلاق از پس زنان است و با رعایت تقوا و راست گویی نمی توان حکومت کرد. اخلاق حاکمان مبتنی بر دروغ، فریب و یا ظلم و تجاوز و زناست و البته نه به عنوان نشر رذایل اخلاقی که در لوای واقعبینی و تفکیک حساب علم از ایدئولوژی یاد می شود. حکومت یک مسأله علمی است و با اخلاق قابل جمع نیست. این ایدهها در تمام دانشگاههای دنیا و از جمله دانشگاههای ایران، در متون کلاسیک تدریس شده است وامروز هم تدریس میشود. فلسفه سیاسی مدرن مبتنی بر همین مفروضات است، ولو به آن صراحت گفته نشود.
امام(ره) این معادله را در دنیا به هم زد و نشان داد که برای حکومت کردن از چه راه هایی نباید رفت. لذا بدون باید مبالغه گفت امام(ره) یک پیشنهاد نو برای بشریت ارائه کرد. پیشنهادی به موفقیت انجامید و اگر نمیانجامید این20 سال درگیری اقطاب جهانی با جهان اسلام معنی نداشت. امروز از افغانستان تا بوسنی، تمام مشکلات مسلمانان به این دلیل است که این پیشنهاد امام را بکار نگیرد و مستقر نکنند و در آغاز قرن 21 یک نظام سیاسی جدید در دنیا ایجاد نکنند. مردم جهان علاقه مندند حرفهای درست را از دهان انسان های سالم بشنوند. یعنی نه تنها راغب به شنیدن حقایق هستند بلکه مایلند که آنها از دهان انسانهای سالم بشنوند.
در آخرین سدة این قرن، نه تنها غرب که دنیا تحت سیطره فکری سه آموزه و مکتب بود که هر سه غربی است و محصول مدرنیزم غرب است. مارکسیسم، لیبرالیسم و فاشیسم. این سه تجلی ایدههای بعد از رنسانس در غرب هستند که به عرصه حاکمیت و اقتدار دست یافتند و در دنیا اعمال اراده کردند. در سده گذشته، فاشیسم یا مارکسیسم و یا لیبرالیسم، خونینترین جنگهای تاریخ بشر را به عنوان مکاتب توجیه گذار جنگها و خونریزیها تئوریزه کردند. این سه مکتب عمده بشری، ناشی از مدرنیزم غرب هستند که در یک قرن گذشته میلیون ها انسان را قتل عام کردند. جنگ های جهانی اول و دوم در واقع جنگ های اروپایی است، هر چند نام آنها جنگ جهانی است، اما اساسا نزاع بین کشورهای اروپاییها بود. در واقع جبههشان جهانی بود و آن را تا شمال آفریقا و آسیا و خاور دور گسترش دادند والا خودشان با هم میجنگیدند.
مارکسیسم، لیبرالیسم و فاشیسم پیشنهاداتی قدیمی بودند که از طرف بشر و مصلحان و متفکران بشری مورد قبول واقع نشدند. لذا در سدة اخیر به تشکیل اردوگاههای نظامی اقدام کردند و از طریق نظامهای استالینی، فاشیستی و به بخصوص نظامهای لیبرال سرمایهداری نظم نوین جهانی امروز - که پیچیدهتر از آن دوی دیگر عمل میکند و هنوز مستقر است - خودشان را بر بشریت تحمیل کردند. البته بقایای اردوگاههایشان هنوز هم موجود است. به واقع در چند دهه گذشته این مکاتب با امکاناتی که متعلق به کل بشریت بود از خود پذیرایی کردند. اول با لبخندهای دروغین همه بشریت را بر سر سفره شان فراخواندند ولی چون از قبل اندازه دیگهایشان را معلوم نکرده بودند، غذای معرفتی و اخلاقی و حقوقی برای بشریت کم آوردند و لذا آن لبخندها به سلاحهای شیمیایی و میکروبی و هستهای تبدیل شد. جالب است که نیم قرن اخیر به عنوان عصر شگفتی مدرنیزم و حتی شروع پست مدرنیسم، با سقوط بمب هستهای در هیروشیمای ژاپن شروع میشود. یعنی عصری که طلایهاش بمباران هسته ای صدها هزار انسان است که هنوز نسلهای بعدیشان تحت تأثیر آن بمباران هستند. این به عنوان کلید دهههای اخیر است که با بمب آغاز شده است و این مساله ماهیت دوره جدید را نشان میدهد.
نسل مسلمان هم قبل از ارائه ی تز امام(ره)، مقداری خاطرات مرده داشتند و کمی آرزوهای مجروح. بازگشت به صدر اسلام، در قالب یک نوستالوژی، فقط در ذهن آنها زنده بود. تا قبل از ورود امام(ره) و ایجاد این انقلاب عظیم، زبان حال آنها به مکاتب شرق و غرب این بود که ثواب اعمالی که انجام ندهید از ثواب حسناتی که ممکن است انجام دهید بیشتر است و یک قرن وعده و شعار شما، ما را خسته کرده است.
این چنین بود که به نام امام(ره)، اسلام به عنوان یک دعوت پا به جبهه سیاسی اجتماعی گذاشت. دیگر اسلام یک سنت در کنار سایر سنتها نبود بلکه یک دعوت بود و پا به صحنه گذاشت تا نشان دهد که نه فقط دوره ی نظامهای فاشیستی و مارکسیستی به سرآمده، بلکه نظام لیبرال سرمایهداری غرب نیز حتی بیشتر از آن دوی دیگر، انسان را ضایع میکند. چرا که در نظام سرمایهداری، بی روح نظامی، که محصول مدرنیته و عقلانیت مدرن بود انسان ها، بصورت دستگاههای خودکاری درمیآیند و خودشان ماشینهایی میسازند که آن ماشینها نیز مانند انسان ها عمل کنند. ماشینها هم به نوبه خودشان انسان هایی را میسازند که آن انسان ها مانند ماشینها عمل کنند و در یک چنین جامعهای، عقل بشر زایل میشود اما هوششان زیاد میشود. اساسا خصوصیت دوره ی نظام سرمایهداری صنعتی این است که هوش انسان زیاد شده ولی عقل او کم شده است. اطلاعات و خرده اطلاعات او زیاد شده است ولی قدرت تصمیمگیریاش به صفر می رسد. انسان و جامعهای که هوشش زیاد میشود و عقلش کم میشود با خود و دیگران چه میکند؟ ناشی از تجویز انسان به بزرگترین و مدرنترین قدرتهای مادی، بدون پادرمیانی عقل و فضائل اخلاقی برای استفاده درست از این ابزارها و قدرتها، یک شرایط تحقیرآمیزی پدید میآید. ابزارها و قدرتهایی که در طول تاریخ بشر هیچ زمان به این میزان بر گرده ی انسان سوار نشده است. انسان دچار بی خویشتنی و بحران هویت شده است و به دست خود به بردة کوری که دور خود میچرخد مبدل شده است و بدون آنکه بداند اینها سنگ گور خود او هستند، سنگها و صخرههای عظیم را بر دوش خویش حمل میکند.
این انسان دیگر نمیتواند نه کار و نه حتی زندگی خود را معنیدار کند و همه چیز بیمعنی شده است. روشها برای او جای هدفهای غایی را گرفتهاند. در چنین جامعهای هیچ کس نمیتواند و البته حق ندارد بگوید که حقیقت چیست و کدام است. نه تنها حقیقت بلکه خودِ معرفت نسبی میشود و دیگر هیچ حرفی نمی تواند حجت باشد. البته این وضع داخل نظامهای مرفه لیبرال سرمایهدار در غرب است. وقتی که وضع انسان مرفه این گونه باشد وضع قربانیان آنها در جهان چه خواهد بود؟
این بلایی است که در دهههای اخیر بر سر بشر آوردند و در دنیا، تنها صدایی که در برابر این بلایا ایستاد و طنین صدای انبیا در بقعه تاریخ بود، صدای امام(ره) بود. پیرمردی با دست های خالی که کلماتش از جنس نور بود. جایی از یکی یاران امام(ره) نقل شده بود که در جمعی حرفهای امام(ره) از رادیو پخش میشد. آن جمع هم اغلب گرایش مخالف ایشان داشتند یا حداقل موافق نبودند. امام(ره) آن قدر ساده حرف زدند که من هرچه فکر کردم یک حکم پیچیدهای یا عبارت پرداختهای که این تأثیرگذاری ناشی از صورت گرفته باشد نیافتم. جملات بسیار ساده اما در مغز استخوان و روح آنها چنان نفوذ کرد که اغلب شان در آن جمع، بدون هیچ بحثی پذیرفتند. آن فرد می گوید وقتی این را به امام(ره) گفتم ایشان فرمودند که این ها به این خاطر نیست که حرفهای من است، چون از فطرت برمیخیزد و در برابر حرف فطری، هیچ چیز نمیتواند مقاومت کند. چون انسان مفطور بر فطرت الهی موجودی است و ممکن است از سر تعصب یا حفظ منافع مخالفت کند، اما وجدانی خداوند در انسان نهاده است که در لحظه اول، درست و نادرست را میفهمد.
بنابراین ابزار اصلی امام(ره) برای پیشرفت همان ابزاری بود که انبیا داشتند. تمام زندگی خصوصی امام(ره) در یک چمدان دستی جا میگرفت. این چمدان هنوز در جماران موجود است. تمام وسایل زندگی شخصی امام(ره) یک چمدان کوچک دستی را هم پر نمیکرد. مع ذلک چرا در عرض یک دهه، افکار و حرفهای او تمام جهان بشر و جهان اسلام را این میزان و با این سرعت تحت تاثیر قرار داد؟ انسانی که من نمیدانیم در آن 10 سال حکومتش، چند بار از آن اتاق 4×3 بیرون آمد. شنیدم که ایشان در تمام 10 سال حکومتش یا از جماران بیرون نیامدند یا جز در موارد خیلی خاص بیرون نیامدند. یعنی تمام این 10 سال حکومت در همان اتاق و یک حیاطی که گاهی در آن قدم میزده است گذشت و تا انسان از درون جهانش بزرگ نباشد نمیتواند در جهان کوچکی به اندازه یک اتاق و یک حیاط، بیش از10 سال آن هم به عنوان یک حاکم مقتدر سپری کند. مقتدرترین حاکم در خاورمیانه، انسانی که پیام و تصویرش، هر جای دنیا رفت با شعار حکومت اسلامی و حجاب و با عکسش همه جا را به هم ریخت. خالد اسلامبولی و یارانش در دادگاه گفتند مقتدای ما امام(ره) است و ما برای تشکیل حکومت اسلامی امثال حکومت انورسادات را که پیش قدم در قرارداد کمپ دیوید بود در مصر ترور کردیم. بدون اینکه هیچ کدام از آنها امام(ره) را دیده باشند. شهید امانی در خاطراتش میگوید روزی که آمریکا اعلام جنگ کرد و مساله لانه جاسوسی و طبس اتفاق افتاد، امام(ره) فرمودند امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند و این جمله پتک ابراهیم(ع) بود بر پیکر اسطوره امریکا. از قول صبیه امام(ره) خواندم طبق معمول ایشان روزانه نیم ساعت قدم میزدند. همان روز که این سخنرانی را فرمودند با خودم گفتم امروز چون یک سخنرانی تند و انقلابی کرده اند دیگر از این برنامه خبری نخواهد بود. امام(ره) داخل خانه آمد و انگار که نه انگار. وقتی اطراف باغچه قدم میزد به یک گل رسید و رو کرد به من گفت که میدانی از عمر این غنچه گل چقدر میگذرد؟ گفتم نه. امام(ره) گفت 19 روز و چند ساعت از عمر این غنچه میگذرد. یعنی انسانی که بزرگترین جبهه جهانی علیه امریکا و استبداد را گشوده است، حساب غنچه گل داخل حیاط خانه اش را هم دارد.
لذا انقلاب امام(ره)، تعویض ساده اوضاع سیاسی نبود بلکه چنین مسائل مهم انسانی بود که با رشتههای ظریف ابریشمی به هم بسته بود و یک دست ناوارد میتوانست بدون اینکه هیچ کمکی به جهان اسلام و حل مشکلات آن کند، همه اتصالات ظریف را به هم بریزد. محکم حرف زدن و شعاردادن کافی نیست. امام(ره) نه تنها مسلمین بلکه بشریت را متقاعد کرد که باید دین و اسلام را جدی بگیرید. اگر به همراه معرفت جدی گرفتید که هیچ، والا ما این حقیقت را به شما و به صاحبان زر و زور و تزویر در جهان تحمیل خواهیم کرد. امام(ره) این کار را کرد و نشان داد که کار نظام اجتماعی تولید انبوه شهروندان بی تعهد و بی مسئولیت که در بازار آزاد سیاست و اقتصاد، آلت فعل صاحبان قدرت بشوند، قانونمند نیست. نشان داد که مفاهیم اسلامی، بدون تعهد و اتفاقیف کیفیت انقلابی پیدا کرده نکرده اند بلکه این آموزهها در ذات خود سیاسی و انقلابی و عدالت طلبانهاند و لازم نیست کسی دین را حکومتی و سیاسی کند، چرا که خود سیاسی و حکومتی است. گفت انسان خلیفه الله است نه ملعبه تاریخ؛ و گفت راه حل لیبرالی، مارکسیستی و فاشیستی که تحفههای مدرنیزم غرب بعد از رنسانس هستند برای بشریت در قرن گذشته راه حلهایی داده اند که از خودِ بیماری، مهلکترند.
کسانی ادعا میکردند رژیم سیاسی امام(ره) یک رژیم دینی است که از احکام مرده تغذیه خواهد کرد و یا رژیم قرون وسطایی است که تمام قوای ارتجاع مذهبی را به فعلیت درخواهد آورد و با نفوذ و کاریزمای شخصی خود، امواج انسانی را برمیانگیزد تا تاریخ را به عقب برگرداند. اینها حرفهایی است که تئوریسینهای نظام سرمایهداری غرب، در همان دهه اول انقلاب علیه امام(ره) گفتند اما بعد به تدریج دانستند که این انقلاب انسانی ترین و مردمی ترین انقلابی بود که در قرن20 بوقوع پیوست. به زودی دانستند مدلهایی که برای تحلیل انقلاب امام(ره) اختیار کرده اند مدلهایی مندرس و دورانداختنی است.
آنها امام(ره) را نمیشناختند، چون کتاب و سنت را نمیشناختند و هنوز هم نمیشناسند. امام(ره) گام از فهم جماعت فراتر نهاد و نشان داد که توجیهاتی که - چه از بعد مقدس مآبی و چه روشنفکرمآبی- برای غیر سیاسی و غیر حکومتی کردن دین میمی آورده اند به سفسطه میانجامد و این ها نه قرائت از دین بلکه خیانت به دین هستند. امام(ره) نشان داد که نمیتوان هر قرائتی از دین بدست داد و این ها قرائتِ دین نیست که تحریف دین است. امام(ره) همچنین نشان داد که دین فرضیهای بین سایر فرضیهها نیست، ایدهای است که باید با او زندگی کرد و با آن به پایان رساند. آیین نامه ی زندگی است، همان طور که آیین نامه ی حکومت است. امام(ره) به ما آموخت که دین و حکومت دینی از زمره مسائلی است که وجودش همان ماهیتش است یعنی اگر ماهیت آن عوض شد دیگر وجود ندارد و آن چیزی که وجود دارد، دیگر دین و حکومت دینی نیست.و امام(ره) نشان داد که اسلام گزینشی، اسلام تفسیر به رأی شده، دست کاری شده و اسلام در ظل تأویلات لیبرالی و سکولار، اسلام انبیا(س) و اسلام خاتم الانبیا(ص) نیست و اسلامی نیست که براساس آن بشود زندگی کرد و جامعه را اداره نمود.
توجه داشته باشید که امروز خطی ترویج میشود که نشان دهد هر انقلابی علیه نظام سلطه ی لیبرال سرمایهدار غرب و علیه صهیونیسم، یک تلاش مذبوحانه و موقت است و دورهاش به سر میآید. تَبی است که عارض شده و تمام خواهد شد و انقلابها را متهم میکنند که صورتهای جا نیفتاده ی دیکتاتوری هستند. آنها میخواهند بگویند که امام(ره) یک آدم عاشقی بود که با یک عده مرید عاشق آمدند و رفتند و به پایان رسید.
آنها میخواهند به نسل دانشجو بگویند دوران جمهوری فضیلت و آرمان گرایی به سر رسیده است و انقلاب را مومیایی کنید و در موزه بگذارید. دوران ریاضت گذشت، دوران شادخواهی رسید. دوران شعار گذشت، دوران واقعبینی رسید. کسانی که زندگی را هم به خودشان و هم به دیگران خیلی سخت میگرفتند، آنهایی که شهید به دنیا آمده بودند، مردان مجاهد جزم اندیش، متحجر و قشری که نقشه دنیا را جلوی خودشان پهن کرده بودند و به صدای انقلاب و به آزادسازی همه بشریت از چنگال ستم و استکبار میاندیشیدند و در دهه اول انقلاب با سرعت خیره کنندهای در تمام جهان اسلام و خاورمیانه پیش رفتهاند، آنها مردهاند و دوران شان به پایان رسید.
آنها میخواهند دامنه پیروزیهای امام(ره) را کوچک کنند و اعتقادات انقلابی که امام(ره) به جهان اسلام آموخت به مقداری شعایر سنتی آرام بخش تبدیل کنند و این دندان نیش آرمانهای امام(ره) را بکشند. میخواهند انقلاب امام(ره) در برابر مستکبران و ستمگران دافعه نداشته باشد، به یک تسلی و عادت تبدیل شود و صورتی منفعالانه به خود بگیرد. بعد هم بگویند مرگ همه انقلابها از پیش مقرر شده است و هر انقلابی حداکثر بعد از چند سالی، باید به سردخانه تاریخ برود و در آنجا آرام بگیرد. به عبارتی قصد دارند این عظیمترین انقلاب معاصر را به یک خاطره و نوستالوژی تبدیل کنند.
این که دائما تلقین می کنند که انقلاب مرده و نسل جدید آمده است و به انقلابِ نسل قبلی اعتنایی نمیکند، این بیان یک واقعیت و یک نوع اطلاع رسانی نیست بلکه یک تلقین ایدئولوژیک و توان تبلیغاتی است. این که میگویند انقلاب مرده، یعنی باید بمیرد. گفته اند بنده خدایی را دیدند پیراهن مشکی پوشیده است. از او پرسیدند چرا پیراهن مشکی پوشیدی؟ گفت پدرم فوت کرده است. گفتند چرا پیراهنت پاره است؟ گفت چون وقتی ایشان را دفن میکردیم در لحظات آخر خیلی مقاومت کرد!
این پیراهن مشکی نیز که برخی پوشیدند و لباس پاره شده هم شده است، معلوم است بحث عزاداری برای انقلاب امام(ره) نیست و نقشه دیگری است.
پرسش و پاسخ:
سؤال: آیا شخصیت مقام معظم رهبری و حضرت امام کاریزماتیک است و آیا درست است که این دو بزرگوار را صرفاً رهبرانی کاریزماتیک بنامیم؟
من از نظریه پردازان سیاسی و انقلاب در غرب نقل قول کردم که آنها این گونه تعبیر میکنند و عرض نکردم که این قول را قبول دارم. آنها نمی خواهند حقانیت و فطری بودن سخنان امام(ره) بعنوان علت پیروزی صریح امام(ره) در جهان اسلام و تأثیر عمیق او در دنیا قبول کنند و میخواهند بگویند شخصیت تأثیرگذار فردی امام(ره) که از آن تعبیر به کاریزما میکنند علت این امر بود. البته «کاریزمایی» معنایی عام دارد. در مباحث علوم سیاسی غرب، کاریزما معنایی اعم از مثبت و منفی دارد. یعنی وقتی گفته می شود فردی شخصیت کاریزما دارد، منظور این است که شخصیت نافذ و برتری دارد و جدای از سخن و کلام وی، نگاهش تأثیری نافذ دارد. ظاهر این است که میگویند ما این را ضد ارزش نمیدانیم، اما واقعیت این است که در فلسفه سیاسی در غرب، در نحوة تقسیمبندی که راجع به انواع مشروعیتها شده است - درست است که میگوید سنت به کاریزه موضعگیری منفی ندارد اما در واقع موضعگیری منفی دارند - بخصوص که مشروعیت کاریزمایی را چیزی جدا از مشروعیت عقلانی و قانونی میدانند و در عرض آن میدانند.
البته ممکن است در حوزه عمل، گاهی تصادق در مصداق باشد. به معنی که کاریزما از نگاه آنها، نوعی تأثیرگذاری غیر عقلانی است. اما قائل نیستیم که امام(ره) با شخصیت کاریزماییاش تأثیر گذاشته است، در حالی که آنها معتقدند انبیا(س) همه این شخصیت را داشته اند و به خاطر شخصیت کاریزمایی در دنیا تأثیر گذاشتند.
این مساله به نوع انسان شناسی مادی برمیگردد که آنها برخوردارند. چرا که قائل به فطرت و منطقی بودن انسانها نیستند. ما معتقدیم اگر حرف انبیا(س) تأثیر گذاشت به خاطر جذبه ی چهره نبود. خیلی انسان های پرجذبه ی دیگری نیز در دنیا بودهاند و هستند و حرفهایی زده اند، چرا آنها تأثیر نگذاشتند؟ اما کاریزما به معنای مثبت آن یعنی نفوذ شخصیتی و تأثیرگذاری فطری که به مباحثی در عرفان باز میگردد. چنان که در روایات داریم که هر کس 40 روز عبادتش را پاک کند - که خیلی شاق و مشکل است - خداوند از زبان او سخن میگوید، با چشم او میبیند، با گوش او میشنود و از طریق او عمل میکند. یعنی از آن جای که اراده او چون اراده خدا میشود به همان اندازه نافذ و تأثیرگذار خواهد بود. معجزاتی که انبیاء(س) کردند از آن رو می باشد که انبیاء، فانی در خداوند شدند. وقتی میخواهند کاری انجام شود و قوانین طبیعت برهم خورد، خدا هم میخواست و این کار انجام میشد. کاریزما، به این معنا مخصوص اولیای الهی است. دیگر نفوذ تبلیغاتی هیتلر، کاریزما نیست.
سوال: در فرهنگ اسلامی، مدیریت علمی رایج است یا مدیریت فقهی؟
مدیریت علمی و فقهی یک مغالطه لفظی است و متفکرین سکولار این دو را در عرض هم قرار می دهند تا وانمود کنند یا فقه یا علم. میخواهند بگویند اگر مایل هستید بصورت مدیریت علمی و عالمانه اداره بشود دیگر نباید فقهی و فقیهانه اداره بشود. در حالیکه فقه و علم در معنای (Science) در خود تعارضی با هم ندارند.
مقصود این است که گفته شود حکومت اسلامی و دینی، نمیتواند حکومت علمی باشد. این غلط است. در روایات و قرآن کریم هم اشاره شده است که کارآمدی حکومت نه تنها چیزی جدا از حکومت دینی نیست بلکه اساساً جزو سهمات آن است. پیامبر می فرماید در حکومت اسلامی، اگر کسی هر مسئولیتی در جامعه دینی بپذیرد و ببیند کسی شایسته تر از او برای احراز آن مسئولیت وجود دارد، به خدا و رسول خدا و به جامعه دینی خیانت کرده است.
لذا علمی بودن، در مقابل فقهی بودن حکومت نیست. حکومت اسلامی حکومتی است که اگر کسی بدون تخصص مسئولیت قبول کند به خدا و رسولش خیانت کرده است.
سوال: هر انقلاب 3 مرحله دارد. شکوفایی، ضعف و زوال. انقلاب ما در کدام مرحله است؟ آیا ممکن است این انقلاب رو به زوال برود یا خیر؟
بله ممکن است، چنان که انقلاب پیامبر اکرم(ص) که ریشه این انقلاب است رو به زوال رفت. بحثی که مقام معظم رهبری چند سال پیش در روز عاشورا عنوان کردند همین است. عبرتهای عاشورا و ارتجاعِ بعد انقلاب معنایش همین بود. انقلاب صدر اسلام، به حکومت عده ای تبدیل شد که به نام دین حکومت میکردند اما قرآن و عترت را کنار گذاشته بودند و به شریعت عمل نمیکردند. ممکن است در این انقلاب هم این اتفاق بیفتد و به شما و ما بستگی دارد. اگر دانشگاهیان، طلاب و مردم ما شرایط را بشناسند و آگاه باشند، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد والا اتفاق میافتد.
سوال: آیا درست است که امام(ره) در زمان حیات خود موسیقی را آزاد کردند و حتی خودشان گوش میدادند؟ نظر امام(ره) درباره موسیقی چیست؟
اینکه خودشان گوش میدادند ما نشنیدیم، اما ببینید موسیقی بین فقهای درجه یک شیعی به بحث گذاشته شد. اینکه موسیقی چیست و آیا غنا، موزیک است یا خود خواندن است یا غنا، غنای مضمومی است و از این قبیل سوالات. آنچه مسلم است نظر امام(ره) این است که همه ی آوازهای موسیقایی و هر نوع خواندنی حرام نیست و ممکن است برخی آواها باشد که حرام نباشند. برخی موسیقیها را برای امام(ره) پخش کردند، ایشان گوش دادند و فرمودند اینها هیچ اشکالی ندارد. لذا موسیقی ای که حرام باشد و امام(ره) حلالش کنند وجود ندارد. شطرنج هم همین طور بود. در شطرنج هم اگر حرمتی است به خاطر قماربودن آن است. ولی صورت مسأله این است که شطرنج امروز دیگر قمار نیست بلکه نوعی بازی است و لذا دیگر حرام نیست.
سوال: نظر امام(ره) راجع به امر به معروف و نهی از منکر چه بود؟
امر به معروف و نهی از منکر، یعنی بیطرف نبودن؛ یعنی در جامعه دینی مؤمن حق ندارد بی طرف باشد و نمیتواند بگوید کنار گوش من و جلو چشم من هر اتفاقی افتاد فرقی نمی کند. امر به معروف و نهی از منکر یعنی اینکه انسان مسئول است و باید در راه احیای ارزشها کوشید. البته نه از باب زور نسبت به شخص دیگر که از باب دلسوزی، او را امر به معروف و نهی از منکر کرد. لذا فقهای ما گفتهاند و در روایات هم آمده است که برای این امر، شرایطی گذاشتهاند. اولاً آرام و ملین و توأم با مدارا شروع شود و هیچ گاه خشونت آمیز شروع نشود. همین امر به معروف و نهی از منکر در زمانی که حکومت شرعی و اسلامی روی کار باشد، کار مردم نیست بلکه وظیفه ی حکومت است. حکومت وقتی اسلامی است شرایط فرق میکند و خیلی مسائل باید رعایت شود. مثلاً در روایتی آمده است که نصیحت کردن شخص در جمع، تخریب شخصیت اوست. یعنی باید آبروی مؤمن را مراعات کرد. بلکه وقتی شخصی که متحجر است و میخواهد ارزشها را بر هم ریزد، باید با او مقابله نمود.
سوال: با توجه به اینکه امام(ره) مسئولان نظام را به پرهیز از کاخ نشینی دعوت کردند چگونه است که برای کنفرانس سران اسلامی چند میلیارد تومان هزینه میشود؟ با توجه به اینکه پیامبر(ص) مراسم را در مسجد برگزار میکردند چرا حکومت اسلامی به این شیوه عمل نمیکند؟
اصل این حساسیت بسیار مثبت و لازم است که در یک نظام، قدمهای انحراف زایی برداشته شود و تصور نماییم که با تجملات و زیورآلات ظاهری میتوان قدرت تأثیر گذاری حکومت را بیشتر کرد. این روال علی الاصول غلط است. پیامبر اکرم(ص) می فرماید علت پیشرفت سریع اسلام سادگی بود. همچنین علت پیشرفت خود امام(ره) و هدف او، همین سادگی بود و واقعاً تأثیرگذاری انسان از اینجا شروع میشود. یادمان میآید زندگی شهید رجایی، از زندگی پایین ترین کارمندانش سادهتر بود. معاون رجایی، در آن دوران نقل میکند که یک گلابی پوست کرده بودم و از روی رفاقت قلبی به اتاق ایشان رفتم و تعارف کردم، دیدم ناراحت شد و بعد گفت من نسبت به تو چه برتری دارم که تو باید برایم میوه پوست کنی و بیاوری؟ این روحیههاست که تأثیر میگذارد.
یک نکته ی دیگر نیز وجود دارد و آن اینکه هر نوع آداب و رسوم و رسیدگی به مسائل، تشریفات باطل نیست. برخی اوقات، شرایط و سطح زندگیها و توقعات بینالمللی عوض میشود و یک مقدار متناسب با آن است. تفکیک این که کدام بخش واقعاً لازم و مفید است و کدام بخش تشریفات و ریخت و پاش و اسراف است با حکومتهاست. چون ممکن است رسیدگی نکردن به مخاطبان و مهمانان، نوعی بی ادبی و توهین باشد که مطابق با اصل اسلام نیست. در عین حال باید مواظب بود که این اتفاق هم نیفتد. زمانی که معاویه در شام بود یک چنین استدلالی داشت. خلیفه دوم از او توضیح خواست. جوابی که او داد - و ما باید مراقب باشیم این گونه توجیهات دامن گیر ما نشود - این بود که در کنار امپراطوری روم هستیم که همه در کاخها هستند. گاهی اگر بیایند و مشاهده نمایند من در یک خانه کوچک و کوخی هستم، حیثیت و عزت اسلام و مسلمین زیر سؤال میرود، کاری کنیم که ما هم لااقل از پس آنها بربیاییم. خلیفه هم با این توجیه معاویه راضی شد. اینها توجیهات حکومت امیرالمؤمنین نیست که توجیهات معاویه است. اما بخشی از این سنخ نیست و لازم است.