انقلاب اسلامی و نظریه های انقلاب

نوشتار حاضر که به مطالعه و بررسی نظریه های انقلاب و تقابل آنها با یکدیگر می پردازد ، توسط خانم فروغ السادات اخضری و به اهتمام مرکز ملی مطالعات و سنجش افکار عمومی تهیه شده است که بزودی با همکاری انجمن معارف ایران به چاپ خواهد رسید.

انقلاب و تحولات اجتماعی همواره در جوامع مختلف بشری و در طول تاریخ زندگی او، حادث شده است و آدمی برای تغییر وضع موجود تا رسیدن به وضع مطلوب همواره در تلاش و کوشش بوده است. تکاپوی انسان در رسیدن به کمال مطلوب، اندیشه ظرف مناسب این پویش را در ذهن او متبادر ساخته و آدمی برای رسیدن به آن کمال، نیازمند به محیط اجتماعی مطلوب، انسانی و متکی بر قوانین لایتغیر الهی بوده، این کمال جویی و خداخواهی فطری او پایه و اساس همه حرکات، جنبشها و انقلابات است. خواه این انقلابات به نام طبقه کارگر، به نام آزادی، به نام بورژوازی و یا مستقیما به نام پروردگار باشد، نهایتا خواست فطری انسان بر آزادی خواهی، عدالت جویی و برابری طلبی است و تقریبا همه انقلابات در راس خواسته های خود آزادی، عدالت و برابری را قرار داده اند. انقلاب اسلامی ایران، به عنوان یکی از شکوهمندترین انقلابات دنیا و به عنوان یکی از بزرگترین و فراگیرترین آنها، در دنیا، همواره مورد توجه صاحب نظران بوده است. به این خاطر تحلیل ها، تبیین ها و توصیف های متعددی از آن به عمل آمده است. بدیهی است که همه تبیین ها و تحلیل ها مستدل، منطقی و همه جانبه نبوده و کاستی ها و نواقصی را نیز در بردارد. این مساله نخست به دلیل فطرت پدیده های اجتماعی است که دید محدود آدمی به مکان و زمان را، به روی همه عوامل و شرایط موثر بر یک پدیده نمی گشاید و دوم به دلیل این که کانال دریافت مواد اولیه تحقیق درباره انقلاب اسلامی هر یک از تحلیلگران متفاوت بوده و بعضا پیشداوری ها و پیش فرض های نادرست نیز بر این «جامع ندیدن» نقش داشته است. ضمن این که پدیده انقلاب اسلامی با عظمت و پیچیدگی و چند لایه ای بودنش، امکان یک بررسی همه جانبه بی طرفانه، علمی و مستدل را کمتر فراهم می کند و یا حداقل به ظرف زمانی چندین ساله و مطالعه منابع بسیار و برخورداری از دانش های مختلف جامعه شناسی، تاریخ فلسفه، علوم دینی، علوم تربیتی، سیاسی و علم روان شناسی است که نیاز دارد یک گروه تحقیقی کارآزموده و علاقه مند را می طلبد؛ چرا که تحقیق فوق از نوع یک تحقیق میان رشته ای است که با همکاری تنگاتنگ همه متخصصان امور فوق امکان پذیر و میسر می شود. با توجه به مطالب فوق، در بررسی حاضر که مطالعه انقلاب اسلامی و نظریه های انقلاب و سپس تقابل آنها بایکدیگر مدنظر بود، کوشش وافری به عمل آمده است تابتوان انقلاب اسلامی را به صورت جامع دیده و از ابعاد مختلف بررسی شود. لذا برای وارد شدن به بحث انقلاب، بی مناسب نیست که ابتدا تعریف انقلاب را از فرهنگ معین از نظر بگذرانیم: «انقلاب از نظر لغوی به معنای تغییر، تحول، برگشتگی و تبدیل است و از بعد سیاسی به معنای شورش عده ای برای واژگون کردن حکومت موجود و ایجاد حکومتی نو است». مراجعه به قرآن به عنوان کتاب آسمانی ما مسلمانان و اخذ ایده از آن منبع و مخزن گنجهای آسمانی درخصوص انقلاب نیز، اجتناب ناپذیر می نماید: از نظر قرآن، تاریخ (و البته مجموعه مخلوقات) به هرطرف که بروند خدا را از هدفش باز نمی دارند و خدا بر کار خود سوار و پیروز است (والله غالب علی امره) به علاوه تاریخ در نهایت امر به سوی امن و نعمت و رفاه و استخلاف صالحان در زمین میل خواهد کرد. این میل را قرآن از قانون علمی استنباط نکرده است. بلکه این نوعی غیبگویی است که فقط از خداوند و پیامبران ساخته است و بس. در این رابطه آیه سوره قصص وعده می دهد، مومنان و نیکوکاران در زمین پیروز خواهند شد و به امن و ایمان خواهند رسید. (سوره قصص، آیه 4) از بحثهای فوق چنین مستفاد می شود که اگر عوامل ایجادی انقلاب را به دو دسته کلی بیرونی و درونی تقسیم کنیم، می توان چنین نتیجه گرفت که در دین اسلام به عوامل درونی اصالت داده می شود و عوامل بیرونی ناشی از وجود عوامل درونی تلقی شده است. قرآن، سنت و قانون خداوند را لایتغیر می داند و این قانون را برای همه زمانها و در همه مکانها در صورت وجود شرایطی که ذکر می کند، پایدار می داند و به نوعی، به تکرار شرایط و قانون الهی اشاره کرده است. (مقایسه میزان تطابق عوامل انحطاط دول ابن خلدون با داده های تاریخی - اجتماعی ایران اخضری فروغ السادات، ص 9-13) الهام گرفتن از قرآن و پیشوایان دینی، ما را به تبیین و تحلیل علل و عوامل بروز انقلابات رهنمون کرده و چراغی فروزان فرا راه بررسی و تفحص در انقلابات، روشن می کند. باشد تا به مدد این چراغ فروزان از این بررسی مقصود نهایی حاصل شود.

چالمرز جانسون
یکی از نظریه هایی که در مکتب کارکردی درباره انقلاب عرضه شده است، نظریه چالمرز جانسون است. به نظر وی انقلاب را می بایست در زمینه سیستم های اجتماعی مطالعه کرد و اساسا جامعه شناسی ثبات پیش از جامعه شناسی انقلاب می آید. در درون یک سیستم اجتماعی متعادل ممکن است تغییراتی پدید آید و در نتیجه تعادل سیستم به هم بخورد. تغییر اساسا 4منبع دارد:
1- منابع خارجی تغییر در ارزشها، مانند ورود عقاید وایدئولوژی های خارجی به درون جامعه متعادل.
2- منابع داخلی تغییر در ارزشها، مثل پیدایش عقاید ویا مصلحان در درون نظام.
3- منابع خارجی تغییر در محیط، مانند تاثیری که انقلاب صنعتی بر جوامع گوناگون گذاشت.
4- منابع داخلی تغییر در محیط، مانند رشد جمعیت ویا پیدایش گروههای جدید به نظر جانسون ممکن است این تغییرات از طریق اعطای امتیازات و یا پذیرش تحولات، کنترل شوند ودرنتیجه تعادل میان محیط و ارزشها اعاده شود. اما اگر چنین کنترل به عمل نیاید، وضعیتی پیش می آید که نویسنده آن را «اختلالات چندگانه» (multipledysfunctions) می نامد. در این وضعیت که جامعه به خودی خود متعادل نیست، گروه حاکم می بایست به اعمال زور جهت حفظ انسجام جامعه متوسل شود. نتیجه چنین سیاستی اتلاف منابع قدرت (powerdeflation) به وسیله رژیم است که بعلاوه موجب از دست رفتن مشروعیت سیاسی دستگاه قدرت می شود. بدین ترتیب گروه حاکمه سرسختی که زیربار پذیرفتن دگرگونی های نو نمی رود، با وضعیتی انقلابی مواجه می شود که مرکب از اختلالات چندجانبه و اتلاف منابع قدرت و خدشه در مشروعیت است. ازنظرساختاری و یا کارکردی، این وضعیت شرایط لازم برای وقوع انقلاب را فراهم می کند. اما شرط کافی برای وقوع انقلاب ناتوانی گروه حاکم در کاربرد وسایل زور و سرکوب است. با ذکر این شرط اخیر، جانسون به نظریه سیاسی یا رئالیستی انقلاب نزدیک می شود؛ اما اساسا به نظر او انقلاب و تحول ساختاری، نتیجه ناهماهنگی میان ارزشها و محیط است. (انقلاب و بسیج سیاسی - بشیریه حسین، 1372، ص 52-53) نظر جانسون را می توان به طور خلاصه چنین بیان کرد: انقلاب وقتی روی می دهد که یک دولت مشروعیت، اعتبار و اعتماد خود را پیش ملت خود از دست بدهد. این هنگامی اتفاق می افتد که دولت به ارزشهای اجتماعی حاکم در میان مردم توجه نکند. در نتیجه یک ناهماهنگی غیرکارکردی (dysfunction) بین نظام اجتماعی و دولت و یا نظام حاکم پیش می آید. یک نظام اجتماعی وقتی دچار بحران می شود که ارزشهای اجتماعی «سینکرونیزه» نشوند؛ یعنی مانند چرخ دنده های ماشین، دنده ها جا نروند. این ناهماهنگی هنگامی پیش می آید که ارزشهای جدید و نامتناسب با نظام اجتماعی (یعنی ارزشهای مغایر با ارزشهای سنتی) وارد جامعه می شوند. وقتی فرآیند و جریان انقلاب آغاز شود، آن گاه این جریان توسط عوامل شتاب بخش تقویت می شود. مهمترین عوامل شتاب بخش عبارتند از:
1- پیدایش یک رهبر قوی الهام دهنده یا پیامبر.
2- تشکیل یک سازمان نظامی انقلابی مخفی.
3- شکست ارتش در یک جنگ که موجب تضعیف روحیه و سازمان آن شود. (توسعه و تضاد رفیع پور فرامر-توسعه 1377ص 42)

نسبت نظریه جانسون و انقلاب اسلامی
از نظر چالمرز جانسون، مدرنیزه کردن جامعه و ورود فناوری جدید، تحولات سریعی به بار می آورد که باعث ورود ارزشهای جدید نامتناسب با نظام اجتماعی (ارزشهای مغایر با ارزشهای سنتی) و عدم توجه دولت به ارزشهای جدید حاکم شده، همچنین موجب ازدست دادن مشروعیت نظام می شود که ناهماهنگی غیرکارکردی نیز به وجود می آورد. حال اگر یک رهبر قوی و یا یک سازمان نظامی انقلابی وجود داشته باشد و یا بر اثر شرایطی ارتش دچار شکست و یا تضعیف روحیه شده باشد، وقوع انقلاب در این جامعه اجتناب ناپذیر است. با توجه به نظر جانسون می توان گفت جامعه در شرف انقلاب اسلامی به صورتی مصنوعی و ناقص تحت مدرنیزه شدن قرار گرفته و فناوری جدید و مدرن وارداتی موجبات تحولات سریع در برخی از ابعاد جامعه شده که با خود ارزشهای جدید نامتناسب با نظام اجتماعی و مغایر با ارزشهای سنتی آورده بود. حکومت نیز سرمست از تحولات صوری و نضج ارزشهای جدید در بین قشر نوکیسه و بی توجهی عمدی به ارزشهای سنتی جامعه، مشروعیت خود را از دست داد که این موجب نوعی ناهماهنگی و عدم کارکرد مناسب بسیاری از پدیده های اجتماعی شد. در این هنگام وجود یک رهبری قوی (امام خمینی) و وجود یک مردم انقلابی باایمان و اعتقاد مذهبی در درجه اول و وجود یک سازمان شبه نظامی انقلابی (رقیق) در درجه دوم و ارتشی که ریشه مردمی داشت و از آنها جدا نبود و سران آن نیز تربیت نظامی مستقل از شخصیت شاه و امریکا نداشتند تا خود مستقل (در بین بی تصمیمی های شاه و چراغ سبزهای امریکا) دست به اقدام زنند، فرآیند انقلاب اجتناب ناپذیر بود و سیل بنیان کن انقلاب همه آن دستاوردهای رژیم استبدادی را و همین طور هرم قدرت را از بین برد. به این ترتیب مدرنیزه کردن صوری جامعه توسط رژیم شاه، ناهماهنگی ایجاد کرد و این ناهماهنگی خود به عنوان یکی از عوامل به وجود آورنده انقلاب اسلامی در ایران شد.