آية الله شهيد غفاري
آية الله غفاري شخصيتي بزرگوار، مبارزي بي باك و عالمي پرهيزگار بود. او مردي حماسه آفرين بود كه در مسير دفاع از استقلال و عزت ملت غيور ايران تحت شديدترين شكنجهها در زندانهاي ساواك به درجه شهادت نائل آمد. در اين نوشتار سعي شده است زندگي آن روحاني سلحشور به طور مختصر بيان شود.
زندگي نامه
آية الله حسين غفاري در سال 1335 هـ.ق در روستاي دهخوارقان تبريز كه امروزه آذر شهر ناميده ميشود، چشم به جهان گشود. پدرش كشاورزي زحمتكش بود. حسين در دوران كودكي پدرش را از دست داد و گرد يتيمي بر سيماي معصوم او نشست و به سبب فقر و مشكلات اقتصادي ناشي از بي پدري از همان دوران كودكي (6-7 سالگي) مجبور شد، همپاي برادر و خواهر براي تأمين هزينههاي زندگي به كشاورزي و كارگري بپردازد. او به رغم مخالفتهاي عمویش با درس خواندن او، به مطالعه و تحصيل روي آورد كه در اين زمينه دائي بزرگوارش مرحوم آية حاج ميرزا حسن غفاري معروف به دهخوارقاني مشوق او بود. حسين مرحله مقدمات دروس حوزه را از حاج شيخ علي و ميرزا محمد حسن منطقي فرا گرفت[1] و رسائل و مكاسب شيخ انصاري را نزد دائياش حجت الاسلام حاج سيد محسن مير غفاري آغاز كرد و در تمام اين مدت تحصيل نصف روز را كار ميكرد و نصف روز را به تحصيل علم و دانش ميگذراند.[2] او براي تكميل تحصيلات علمياش در سن 30 سالگي (1325-1324) در شرايطي كه شهر قم رفته رفته به مركز مهم علمي پژوهشي و فقه اسلامي و شيعي تبديل ميگرديد، به اين شهر مقدس مهاجرت و به مدت 11 سال در اين شهر رحل اقامت افكند و از محضر آيات عظام فيض(ره)، حاج سيد محمد تقي خوانساري (ره) و آية الله العظمي بروجردي (ره) بهرهمند گرديد و مدتي هم در دروس آية الله حجت كوه كمرهاي حاضر شد. آية الله غفاري آثار علمي متعددي داشتهاند كه از جمله آن، حاشيه مفصلي بر كتاب عروة الوثقي ميباشد كه البته بسياري از نوشتجات و آثار خطي و ادبي ايشان در جريان دستگيري ايشان توسط ساواك از بين رفته است.[3] آية الله غفاري نسبت به اساتيد خود ارادتي خاص داشتند و هميشه از آنها با احترام و تكريم ياد ميكردند. حجت الاسلام هادي غفاري فرزند ايشان در اين خصوص ميگويد: يك عكس از استاد ايشان موجود است كه پشت آن قبل از ذكر نام استاد، دوازده لقب ذكر شده است.[4]
او در دوران تحصيل با خانواده روحاني مجاهد و فرزانه آية الله ميرزا علي مقدسي تبريزي از علماي بصير و آگاه دوران و صاحب هفته نامه "الدين و الحيات" آشنا ميشود. اين آشنائي زمينه ساز ازدواج مبارك ايشان با دختر ميرزا علي مقدسي ميشود. علاقه شخص ميرزا علي و شناخت ايشان از سجاياي اخلاقي آية الله غفاري باعث ميشود كه خود، شخصا پيشنهاد ازدواج با دخترش را به او اعلام نمايد. آية الله غفاري و همسرش زندگي خود را با جهيزيه ساده و مختصري كه همسرش به همراه آورده بود، در يك زيرزمين محقر استيجاري در يكي از فقيرترين محلات شهر قم به نام باغ پنبه آغاز ميكند.[5] همسرش در تابستان كه پياز ارزان بود، مقداري اضافه ميخريد و خشك ميكرد تا در زمستان كه گرانتر است، مصرف كند و هر فصلي كه بادمجان ارزانتر بود، آنرا ميخريد و خشك ميكرد و جالب اينكه به هنگام پختن بايد يك روز تمام در آب ميماند تا از شكل سنگياش بيرون می آمد.[6]
همسرش در اثر بيماري قادر به انجام كارهاي خانه نبود و ايشان در كارهاي خانه به او كمك ميكرد و در كنار آن درس هم ميخواند.[7]
مبارزات
معاشرت آية الله غفاري با گروههاي مختلف اجتماعي همچون كارگران،كشاورزان، دانشجويان و حضورشان در ميان مردم را مي توان از مهم ترين عوامل آگاهيهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي ايشان دانست. عمدهترين فعاليتهاي فرهنگي و اجتماعي ايشان در سالهاي قبل از 1341 (هـ. ش) در قالب تبليغ و ارشاد ديني و آگاه سازي مردم در نقاط مختلف كشور بود.[8] در سال 1342 در جريان نهضت عمومي علما، آية الله غفاري نيز در مسجد الهادي (كه امامت آنرا بر عهده داشت) سخنرانيهائي را عليه تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي ايراد كرد و به همراه علماي تهران اعلاميههائي را نيز امضا كرد كه در آن زمان چاپ و توزيع شد و همچنين به همراه ساير علماي تهران در تحريم انقلاب سفيد اعلاميههائي را صادر كرد. مرحوم غفاري پس از وقايع مدرسه فيضيه قم و مدرسه طالبيه تبريز در فروردين سال 1342 سخرانيهاي شديد اللحني را در مسجد الهادي (ع) ايراد نمود كه به دنبال همين فعاليتها در دي ماه 1343 دو روز پس از سخنراني پر شور و افشاگرانه اش در مسجد خاتم الأوصياء توسط مأموران شهرباني دستگير و زنداني ميشود.[9] ايشان در زندان هم به فعاليتهاي علمي تبليغي خود ادامه ميداد و سعي ميكرد 8 ساعت مطالعه كند و 4 ساعت هم نهج البلاغه و قرآن، فقه و تاريخ به برادران درس ميداد.[10]
شهادت
اين عاشق و عارف مجاهد پس از سالها تلاش، مجاهدت، استقامت، زندان و شكنجه، عاقبت دعايش مستجاب شد و در غروب ششم دي ماه 1353 هـ ش دراوج مظلوميت، امّا سرافرازانه در محبس تنگ و تاريك شاهي با دست و پاي شكسته و دندانهاي خرد شده و صورت زخمي و خونين به ديار ابديت شتافت. ساواك شبانه پيكر مطهر او را فرستاد تا مظلومانه دفن شود، ولي طلاب و مردم قم با خبر شدند و در تشييع جنازه با شكوه ايشان شركت كردند.[11]
________________________________________
[1] . ياران امام به روايت اسناد ساواك (شهيد آية الله حسين غفاري)، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، زمستان 1381 هـ ش، چاپ اول، ج 22، ص 12 و 11.
[2] . ياران امام به روايت اسناد ساواك، ص 14.
[3] . ياران امام به روايت اسناد ساواك، ص 15.
[4] . ياران امام به روايت اسناد ساواك ص 17.
[5] . ياران امام به روايت اسناد ساواك ص 19.
[6] . رباني، خلخالي، علي؛ شهداي روحانيت شيعه در يكصد ساله اخير، 1402 هـ.ق، چاپ اول، ص 245.
[7] . جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم زير نظر پژوهشكده باقر العلوم وابسته به سازمان تبليغات اسلامي، گلشن ابرار، قم، نشر معرفت، 1382 هـ ش ، چاپ دوم، ج 2، ص 763.
[8] . ياران امام به روايت اسناد ساواك، ج 22، ص 12 و 13.
[9] . ياران امام به روايت اسناد ساواك، ج 22، ص 14 و 13.
[10] . شهداي روحانيت، ص 246 و 245.
[11] . گلشن ابرار، ج 2، ص 764.